رمان عشق محال او به قلم شقایق دهقانپور
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #کلکلی
خلاصه:
آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….
پایان خوش
بگو قبل از تو کی بودم
بگو قبل از تو کی میشم
نیار اسم جدایی رو
قشنگ نیست حتی شوخیشم
مونا برزویی
آخــــــــــی اینم از آخرین امتحان این ترمِ کوفتی!خسته شدم،اونم با این برنامه ریزی کردن دانشگاه!ده روز مونده به امتحان، دانشگاه رو تعطیل میکنن بعدش امتحاناتشون پشت سر همه!آخه یکی نیست بگه کی تو اون ده روز میشینه درس بخونه؟!من که اصلاً نفهمیدم اون ده روز چطوری گذشت!
شروین:خــــــب آوا خانم بلاخره بعد از شیش ترم فکر کنم دیگه اگه خدا بخواد قراره فوق دیپلمتو بگیری!
-:زهرمـــــــار...
شروین و محسن زدن زیر خنده که کاوه گفت:زهرمار چتونه؟نه اینکه شماها خیلی درس خونین!
-:همینو بگو والا،اعتماد به نفس این دونفر رو خلال دندون داشت الان تنه درخت بود!
محسن:اووووو خیلی خب بابا!
-:ساکت بابا!چقدر حرف میزنی؟!
اه پس این دوتا کجا موندن؟
کاوه:گفتن میرن آموزش الان میان...
گوشیمو در آوردم و شماره باران رو داشتم میگرفتم که شروین صدام زد:آوا؟
-:هوم؟
شروین:یعنی جدی جدی این ترم همه رو پاس میکنی؟!
یه چپ چپ نگاهش کردم که با محسن دوباره زدن زیر خنده!ایندفعه کاوه هم داشت آروم میخندید!
-:شروین یه چیزی بهت میگما!
همین موقع باران جواب داد:هـــا؟
-:مــــرگ...مردیم تو این آفتاب!کجا موندین پس؟
یدفعه گوشی رو قطع کرد،همین موقع هم یکی از پشت زد تو سرم!
برگشتم دیدم باران و دنیا هم اومدن رو به باران گفتم :بازم که وحشی شدی!سرم درد گرفت الاغ...
باران:خفه!میمیری دو دقیقه منتظر بمونی؟
محسن:با دو دقیقش که مشکلی نداریم،الان دو ساعته الاف شماییم...
باران:وظیفست!
محسن:دیگه...
یدفعه کاوه پرید تو حرفشو گفت:نکنه تا شب میخوایین بمونین کل کل کنین؟
دنیا:راست میگه دیگه!گرمه بریم...
شروین:آخ خانمم گرمش شد!راه بیوفتین دیگه.
-:ایــــــش مرده شور تو خانمت رو یجا بشوره
بعد از کلی کل کل با شروین بلاخره تصمیم گرفتیم راه بیوفتیم.
کاوه:آوا ماشین آوردی؟
-:نوچ...آرام صبح زود ماشینو برداشت رفت.
محسن:خب خانم از تو نمایشگاه شخصی آقای کمالی یه ماشین دیگه بر میداشتین دیگه...
-:داش من،مثل اینکه هنوز آوا رو خوب نشناختیا!خوشش نمیاد هر روز با یه مدل ماشین بیاد...
بعدشم یه چشمک بهش زدم که بچه ها همه خندیدن.
محسن:اوه اوه بابا خاکی،متواضع،بزرگوار!لابد با اتوبوس اومدی!
خنیدم و گفتم :آره.مگه چیه؟!
دنیا با چشای گرد شدش گفت:واقعاً با اتوبوس اومدی؟
-:خیلی چیز عجیبیه آدم با اتوبوس جایی بره؟
دنیا:نه،ولی آخه تو...
-:من چی؟
باران:بابا دنیا بیخیال اینو!این دیوونست داره سر کارمون میزاره
-:عجب خری هستیا!
کاوه:مگه نمیگی خواب موندی دیرت شده بود؟اونوقت با اتوبوس اومدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین خندید و گفت:میگن دروغگو حافظه نداره ها!بیا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا یه مشت به دستم زد و گفت:بیشعور.باورم شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:حالا امروز دیرم شده بود با راننده اومدم دفعه بعد حتماً با اتوبوس یا مترو میام مگه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین:هیچی!اونوقت اگه یه آشنا ببینتت میگه دختر کمالی رو ببین با اون همه مال و ثروت با اتوبوس میره میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحسن:یا نه میگن این کمالی و خانوادش همین کارا رو کردن که اینطوری پولدار شدن دیگه!به نظر من که الگویه خوبی میشی حتماً این کار رو بکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها داشتن میخندیدن که کاوه گفت:حالا که دانشگاه تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه رسیده بودیم به ماشینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران:کجا تموم شد؟حالا ایشالله کارشناسی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من که دیگه عمراً بخونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیدفعه دیدم بچه ها دارن با چشمای گرد شده نگاهم میکنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ها؟چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:جدی گفتی اینو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مگه من با تو شوخی دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین:اونوقت خانوادت چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریاد گفتم:این در کوفی رو باز کن سوار شیم دیگه!حالا امروز گیر دادین به من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین دزدگیر و زد و من جلوتر از همه رفتم و رو صندلی عقب نشستم .بعدشم باران سوار شد.دنیا هم جلو نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه نفر با ماشین شروین رفتیم محسنم با ماشین کاوه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کاوه و محسن خداحافظی کردیم و شروین ماشین رو حرکت داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران:تو این اکیپ ما یه نفر اضافست!واسه همین همیشه مجبوریم از دوتا ماشین استفاده کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین:که اون یه نفر هم تویی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و دنیا و شروین زدیم زیر خنده که باران از صندلی عقب دست شروین و نیشگون گرفت و یکی هم زد تو سر من و دنیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خب چیه؟چرا برات زور داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران:خفه بابا،بیشعورا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین همینطوری سر به سر باران میذاشت و ما هم میخندیدیم.یکم که گذشت به شروین گفتم:شروین نگهدار من همینجاها پیاده میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین:واسه چی؟میرسونمت در خونه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه دستت درد نکنه.میخوام این یکم راه رو پیاده برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:تو این هوا پیاده روی دیگه چیه بابا، گرمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ای بابا،به شما ها چه؟شروین نگهدار دیگه رسیدیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین آروم زد بغل و برگشت عقب گفت:جان آوا الان فازت چیه سر ظهری تو این گرما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که باران رو هل میدادم تا پیاده بشه ،خندیدم و گفتم:دوست دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی من پیاده شدم باران دوباره سوار شد که خم شدم و از شیشه جلو باهاشون خداحافظی کرد و از ماشین فاصله گرفتم.شروینم یه بوق برام زد و راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاواخر خرداد بود و هوا هم گرم.ولی خب دلم میخواست یکم راه برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوله پشتیمو رو شونم جا به جا کردم و یه نفس راحت از تموم شدن امتحانات کشیدم.از درس خوندن متنفر بودم.بعد از یه ترم مشروطی و شیش ترم درس خوندن مثل اینکه قراره دیگه این کاردانی کوفتی تموم شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خانوادمون من از همه درس نخون تر بودم.مادرم دکتر بود و پدرم تاجر،برادرم آرسن 27سالش بود و فوق لیسانس صنایع داشت ولی تو شرکت بابا کار میکرد. خواهرم آرام 23 سالش بود ودانشجوی کارشناسی عمران بود.منم 20 سالم بود رشتم کامپیوتر.تو خانواده فقط من بودم که تا الانشم به زور درس خونده بودم.تو این اکیپ دوستامم من از همه درس نخون تر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دنیا از دوران راهنمایی با هم بودیم،با همم یه دانشگاه قبول شدیم که یه سال پیش با شروین آشنا شد و نامزد کردن.محسن و کاوه هم دوستای شروین بودن که بچه های کارشناسی دانشگاه بودن و بعد از نامزد کردن شروین و دنیا ما هم تا الان دوستای خوبی واسه هم بودیم.با باران هم که تو همین دانشگاه آشنا شدیم.هممون تقریباً از لحاظ مالی وضعمون خوب بود جز باران که یه شخصیت مرموز داشت ما ها که دوستاش بودیم حتی نمیدونستیم خونش کجاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم که اومدم جلو در خونه بودم و خیس آب.دست انداختم تو کیفم که کلید رو بردارم ولی هرچی گشتم پیدا نکردم!بازم مثل همیشه یادم رفته بود کلید بردارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گذاشتم رو آیفون ویکسره زنگ زدم.همونطوری که دستم رو دکمه آیفون بود در باز شد.دیگه واقعاً گرمم بود.از جلو در تا ساختمون اصلی هم که باید تاکسی میگرفتی تا برسی.همینطوری با بیحالی داشتم میرفتم سمت ساختمون دیدم ماشینی که من و آرام با هم استفاده میکنیم تو باغه ولی بقیه هنوز نیومدن.همینطوری از گرما تلو تلو میخوردم که چشمم افتاد به استخر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ای جـــــــون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولمو همونجا انداختم در حالی که میدوییدم سمت استخر تو راه مقنعه رو هم از سرم برداشتم.به لبه استخر که رسیدم مانتوم رو هم در آوردم همونجا انداختم و بعدش با خیال راحت با لباس خودمو پرت کردم تو استخر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آخــــــیـــش...مردم از گرما چه کیفی داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطوری که داشتم واسه خودم عین بچه ها آب بازی میکردم صدای نوچ نوچ شنیدم!به دور و برم نگاه کردم خبری نبود.دیگه توجهی نکردم گفتم حتماً از گرما خیالاتی شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صدای نوچ نوچ شنیدم یکم بیشتر دقت کردم سرمو بلند کردم دیدم آرام از پشت پنجره اتاقش داره نگاهم میکنه و با تأسف برام سر تکون میده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چته هی نوچ نوچ میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:خجالت نمیکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چرا؟مگه لختم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:عین وحشیا با لباس پریدی تو استخر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:برو رد کارت بابا!حرف میزنی بیشتر گرمم میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:بیا بالا احمق،کولر روشنه سرما میخوریا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش توجهی نکردم و مشغول شنا کردنم شدم.بابا داده بود آب استخر رو تازه عوض کرده بودن و الان شنا بیشتر کیف میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به ساختمون انداختم که دیدم آرام هنوز همونجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:تو امروز چرا ماشین رو بردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:یعنی این که تو که میدونی من جز اون سوار ماشین دیگه ای نمیشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:سانتاف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:عجب خری هستیا!میگم من از شاسی بلند متنفرم!بعدشم خودت چرا با اون نرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:بی تربیت...دلم نمیخواست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه یه دستی به معنی برو بابا برام تکون داد از پشت پنجره رفت کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خودمو کشیدم بالا و لبه استخر نشستم.عینک دودیم رو از رو سرم برداشتم و زدم به چشمم،همونطور که پامو تو آب تکون میدادم چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب مهمون داشتیم،خانواده آقای شایان دوست دوران کودکی بابا میومدن خونمون.جدیداً واسه مهام پسرشون اومده بودن خواستگاری آرام.مهام پسر خیلی خوبی بود،مهربون و متشخص. ولی این آبجی ما هی میگه میخوام فکر کنم.کشته ما رو با این فکر کردنش!سر هرچیز کوچیکی کلی فکر میکنه.دقیقاً برعکس منه!هر چقدر که من شلوغم اون مثل اسمشه!کلاًهمه جوره بر عکس همیم من موهام خرمایی روشنه با یه پوست روشن ،لاغر و قدبلند.البته میگم لاغر یعنی هیکلم خیلی ورزشی و رو فرمه. رنگ چشمامم عسلیه با لبای قلوه ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام چشم و ابروش مشکیه مشکیه!ولی رنگ پوستش روشنه،تقریباً هم قدیم ولی آرام از من پر تره. و اما آقا آرسن برادر و پسر عزیزتر از جان خانه! ایشون قیافش به من رفته اخلاقش به آرام!یعنی منو آرام به اون رفتیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاش قهوه ای تیرست،همینطور چشمای قهوه ای و ابروهای کم پشت اما خوش فرم و کشیده ، دماغ کشیده و قلمی، با لب و دهن کوچیک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقد و هیکلم که...داداش خودمه دیگه مردونه و ورزشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای در نگاهم کشیده شد سمت در که یکی از بیرون با ریموت بازش کرده بود.یکم منتظر موندم که دیدم ماشین آرسن اومد داخل باغ!چه حلالزاده هم هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین که پیاده شد متوجه من نشد که کنار استخر نشستم!ای جونم این باز امروز کت و شلوار پوشیده !وقتی کت و شلوار میپوشید دلم براش ضعف میرفت هروقت اینطوری لباس میپوشید بهش میگفتم شبیه دکترای خارجی شدی که میخندید و میگفت چه ربطی داره!راستش خودمم نمیدونم چه ربطی داره ولی خب یه همچین چیزی میومد تو ذهنم دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که داشت میرفت سمت ساختمون چشمش افتاد به کوله پشتی من که رو زمین افتاده بود.اخم کرد و خم شد و از رو زمین برش داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام دکتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه متوجه من کنار استخر شد،اخماشو وا کرد و خندید و گفت:سلام وروجک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ببین داداشی این اصطلاحات دیگه از سن و سال من گذشته ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:نوچ...به سن نیست که!به عقلِ که واسه تو توی همون شیش سالگی رشدش متوقف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشم غره بهش رفتم و سرمو انداختم پایین.دیگه رسیده بود به من،رو زانوش خم شد و دستمو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:100 سالتم که بشه باز وروجک منی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ولی میدونی که من متنفرم از این اصطلاح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:چرا؟!!!با روحیاتت خیلی سازگاره که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومدم یه چیز بگم که پرید تو حرفمو اومد از پشت بلندم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:عین دیوونه ها با لباس پریدی تو استخر؟این چه وضعشه آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بابا چرا با تو نیومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:چه سری هم بحث رو عوض میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا هرروز یک ساعت بعد از من میاد دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوهوم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن کوله پشتیمو برداشت و با هم رفتیم تو خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن: آوا،اینجا کولر روشنه توأم که لباست خیسه!زود برو لباستو عوض کن تا سرما نخوردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو و آرام و آرسن اتاقامون طبقه دوم بود.داشتم با آرسن از پله ها میرفتم بالا که آرسن شروع کرد آرام رو صدا زدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:آروم؟آروم کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نگو آروم الان قاطی میکنا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آرومه دیگه،نیست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش خندید که یه مشت به بازوش زدم که آرام از اتاقش اومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آرومو...بی ادب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:بی ادب منم یا تو؟این چه طرز حرف زدن با برادر بزرگه؟خب اسمت آرومه دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آروم نه و آرام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چه فرقی میکنه؟معنیش یکیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:تو ساکت باش.خوبه یکی اسم تو رو اینطوری صدا کنه؟یا مثلاً سر و ته صدات کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اسم من سر و ته یکیه.هرطور دوست داری صدا کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:بابا چه بحثیه شما دارین میکنین؟!برین دنبال کارتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن رفت تو اتاق خودش،اصلاًانگار نه انگار خودش این بحث رو راه انداختا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم یه چشم غره به آرام زدم و رفتم تو اتاقم و صاف رفتم تو حموم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حموم که اومدم بیرون همونطور که داشتم موهامو خشک میکردم چشمم افتاد به وایت بردم که روش نوشته شده بود"استحمامتان که تمام شد برای صرف ناهار قدم رنجه بفرمایید"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود،کار آرسن بود هروقت خواب بودم یا میرفتم حموم رو وایت برد برام پیغام مینوشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه موهام رو خشک کردم همونطوری موهای بلندم رو روی شونم ریختم و رفتم پایین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه تو سالن پشت میز نشسته بودن و مشغول خوردن ناهار بودن.چندتا پله باقی مونده رو دوییدم و با صدای بلند گفتم:ســـــلـــــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:سلام عزیزم.خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت تعظیم خم شدم و گفتم:اوه،سپاسگذارم از احوال پرسی شما پدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان و آرسن و آرام هم داشتن میخندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مامانی خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:قربونت برم عزیزم.خسته نباشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:از چه کاری خسته نباشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام خندید وگفت :لابد از درس خوندن دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:وای مرسی مامانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:درسم میخونی مگه؟!ای بابا،منم اگه میدونستم بهت خسته نباشید میگفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زدن زیر خنده که منم خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:آرسن؟!اذیتش نکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:حالا این ترم چندتا رو پاس میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ساکت شو بابا خر خون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:آروم تر...چتونه سر سفره نشستینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو تلوزیون نشسته بودم و این کانال اون کانال میکردم حوصلم به شدت سر رفته بود .مامان بعد از ظهر مطب نرفت و موند خونه و تو آشپزخونه داشت به سیما خانم کمک میکرد. بابا هم تو اتاق کارش مشغول کار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو آشپزخونه دیدم مامان و سیما دارن صحبت میکنن.مامان تا چشمش به من افتاد یه لبخند زد و گفت:چیزی میخوای مامان جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما:حتماً گرسنتون شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه سیما جون حوصلم سر رفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خب اومدی تو آشپزخونه چیکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چه میدونم؟بقیه کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:آرسن رفت بیرون،آرام هم فکر کنم تو اتاقشه باباتم همینطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه باشه کش دار گفتم و از آشپزخونه زدم بیرون.رفتم بالا میخواستم برم تو اتاقم که پشیمون شدم و رفتم تو اتاق آرام.یه تق کوچیک به در زدم و منتظر نموندم و رفتم تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:زحمت کشیدی در زدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند شاد بهش زدم و خودمو پرت کردم رو تختش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام که یکی یکی لباساشو از کمد در میاورد و جلو آینه میگرفت جلو خودش گفت:نمیبینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چرا دارم میبینم.خیلی بیکاری بابا پسندیدت رفت پی کارش دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام اومد رو تخت نشست و گفت:وای آوا خیلی میترسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دستمو گذاشتم زیر سرمو گفتم از چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:چه میدونم؟!از ازدواج از ...کلاً میترسم دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نترس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:مرسی.واقعاً با این حرفت خیلی آروم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه چشم غره بهم زد و روش رو کرد اونور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:تو که الان چند وقته باهاش آشنایی و چندبارم باهاش بیرون رفتی،ترس چی دیگه؟به نظر من که پسر خوبیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:اینو تو این چند باری که دیدیش فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بببین من آدما رو از نگاهشون میفهمم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آره جون خودت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:به مرگ تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:جای نمک ریختن بیا بگو چی بپوشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:حالا لباس رو ولش!بیا اینجا بشین یکم از مهام اینا بگو.حالا از شوخی بگذریم. این آقای شایان یهو بعد از چندسال از کجا پیداش شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:نمیدونم مثل اینکه بابا وقتی پارسال رفت آلمان اونجا پیداش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مگه گم شده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام یه چپ چپ نگاهم کرد که خندیدم و گفتم:اونوقت اونجا چیکار میکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:اونجا زندگی میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اِاِاِ؟!!اونوقت همین مهام و مانیا بچه هاشن یا بازم بچه داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:یه پسر دیگه هم داره که آلمان موند.مهام میگفت شاید به زودی برگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم: اینا تقریباً قرینه ما هستن.حالا مهام تو رو میگیره به آرسنم میگیم خواهرشو بگیره داداششم که اومد بهش بگو بیاد منو بگیره اینطوری مال و ثروت شایانم دست غریبه نمیوفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام خندید و گفت:زهرمارِ قرینه...تو چرا داری واس مال و ثروت اونا نقشه میکشی مگه خودت نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:به همین سوی چراغ اگه من چشمم دنبال مال دنیا باشه همینطوری از دهنم پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چپ چپ نگاهم کرد و ادامو در آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-: حالا با این مهام که حرف میزدی چجور آدمیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:اینطور که من تا حالا شناختمش آدم خیلی مهربون و ساده ایه.خیلی هم شوخ و سر زنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوه مای گاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آوا مسخره بازی در نیارا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خیلی خب بابا چند سالشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:27
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:داداش بزرگست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:نه بزرگه آلمانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مانیا چندسالشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:فکرکنم 18
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوهوم...خوشبخت بشی خواهری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:پس فکراتو کردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام خندید و گفت:عجب بیشعوری هستیا!یجوری از آدم حرف میکشی که حواس آدم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین موقع یکی در اتاقش رو زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان در رو بازکرد و اومد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:اِ آوا توام اینجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بله پری جون میخوای برم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:لازم نکرده بشین سر جات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان یه نگاه به دور و برش انداخت و گفت:آرام اینجا زلزله اومده؟چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:وااای مامان نمیدونم واسه امشب چی باید بپوشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:ای بابا یه چیزی بپوش دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پیراهن از رو تختش برداشتم و گفتم:آرام اینو بپوش،این خیلی بهت میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان پیراهن رو از دستم گرفت و یه نگاه بهش انداخت و گفت:آره آرام این قشنگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آخه اونو باید با شلوار بپوشم. حالا کدوم شلوار رو بپوشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:با یه شلوار مشکی بپوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام یکم با شک به پیراهن تو دستش نگاه کرد و گفت:باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:آرام اومدم بهت بگم بلاخره نظرت چیه؟چی باید بهشون بگیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام سرشو انداخت پایین که من خندیدم و گفتم:بگین حله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:تو آرامی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه من به سرعت بیشترعلاقه دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام پیراهنی رو که دستش بود پرت کرد سمتم و گفت:زهرمار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وااای بس کنید دیگه.آرام بابات میگه چی بگم بهشون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام بازم سرشو انداخت پایین و آروم گفت:شما و بابا نظرتون چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مگه مامان بابا میخوان باهاش زندگی کنن؟خوبه دیگه فیلم بازی نکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار مامان و آرام چپ چپ بهم نگاه کردن که از جام بلند شدم با خنده از اتاق زدم بیرون که با آرسن سینه به سینه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:باز آتیش سوزوندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:کی من؟!!!ای بابا چه حرفا میزنیا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از بغلش رد میشدم که گفت:راستی آروم چیکار کرد؟جوابش مثبته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مثل اینکه اگه خدابخواد قراره اینبار دیگه از شرش خلاص شیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن یه اخم ساختگی کرد و گفت:مگه جاتو تنگ کرده زلزله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زبون براش در آوردم و رفتم تو اتاقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو تختم دراز کشیدم و چشمام رو بستم.وای الان ساعت 5 هست!خیلی مونده تا مهمونا بیان .حالا با این بیکاری چه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:ای مرده شور هیکلتو ببره پاشو ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآوا با توام یه تکونی به خودت بده که بدونم نمردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:هـــــــــا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:مرگ چرا داد میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصبانی از جام بلند شدم و رو تختم نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آرام میدونی وقتی اینطوری بیدارم میکنی سر درد میگیرما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آخه مگه الان وقت خوابه؟!مهمونا اومدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:به درک!مگه اومدن منو بگیرن؟خب برو پایین دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:وای نه باید کنارم باشی من استرس دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشم غره بهش زدم و از جام بلند شدم رفتم تو سرویسی که تو اتاقم بود یه آبی به دست و صورتم زدم و اومدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمد رو باز کردم و یه کت شلوار خوش دوخت که سیما جون برام دوخته بود رو برداشتم و پوشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز احساس میکردم سرم سنگین شده.تو دلم کلی فحش به آرام دادم که اینطوری صدام زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دستی به سرم کشیدم که آرام گفت:ببخشید اونطوری صدات زدم،منم خیلی دست پاچه شدم.حالا سرت بازم درد گرفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:عیبی نداره عزیزم،شما رو مخ من جا داری!منم به این کارات عادت دارم.فقط خداکنه این بساط عروسی و اینا زود جوش بخوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:منو بگو فکر میکنم تو آدمی دارم ازت معذرت خواهی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطوری که یه تابی به موهای بلندم میدادم خندیدم و گفتم:شما اشتباه فکر میکنی عزیزم من حوام،حوا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ایشی گفت و روش رو کرد اونور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو آیینه ایستاده بودم و داشتم یکم آراییش میکردم که به آرام گفتم:آرام به نظرت موهامو باز بزارم یا ببندم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:ببینمت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش که گفت:همینطوری باز بزار بعد با یه گیره کوچیک پشت سرش جمعش کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو آیینه مشغول بودم که یکی در اتاقمو زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:کیه چیه؟مگه در حیاط رو میخوای باز کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چه ربطی داره؟باید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن در و باز کرد و اومد تو و منم حرفم نصفه موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:هیچ معلومه شما دوتا دارین چیکار میکنین این بالا؟بابا زشته تا حالا ده بار سراغتون رو گرفتن....آرام تو الان باید بشینی اینجا پیش این؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:مگه من زورش کردم؟خودش عین چی چسبیده به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:داری چیکار میکنی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نمیبینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رفت تو همو اومد جلو رژ توی دستمو گرفت و پرت کرد رو میز آرایش و گفت:بسه دیگه مگه عروسیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:عروسیه دیگه!پس چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:عروسی تو که نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم با همون اخم راه افتاد سمت در که بره بیرون.منم با اخم داشتم نگاهش میکردم که دوباره برگشت و گفت:زود بیایین پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و بست و رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ایـــــــــش بی اعصاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام که داشت میخندید گفت:خب تو که میدونی بدش میاد،حالا پرو بازی هم در میاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:تو حرف نزن پاشو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم راه افتادم سمت در که آرامم همونطوری که آهسته میخندید راه افتاد .از پله ها که داشتیم میرفتیم پایین آرام گفت:خب حالا چته؟اخماتو باز کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و رفتیم تو سالن که همه اونجا نشسته بودن.مهمونا تا ما رو دیدن با خوشرویی از جاشون بلند شدن و ما هم رفتیم سمتشون، آرام رو که دیگه خیلی تحویل گرفتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خوب هستین آقای شایان؟خواهش میکنم بفرمایید بشینید شرمنده نکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:خواهش میکنم دختر گلم این چه حرفیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مانیا و خانم شایان که بعداً فهمیدم اسمش ماهرخ هست هم سلام و علیک کردم که خیلی خوشرو بودن.رسیدم به مادر بزرگ مهام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام حاج خانم حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه مهربون بهم انداخت ،بعدش خندید و گفت:واااای عروس گلم چقدر خوشگل شدی...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب کاری کردیم به این سلام کردیما!داشتم مثل چراغ راهنما رنگ عوض میکردم که مانیا دستش رو گرفت و گفت:نه مادر بزرگ ایشون خواهر عروس هستن.عروس اون خانمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد به منو گفت:ببخشید مادر بزرگم فراموشی داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه بابا عیبی نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سلام به مهام هم گفتم که از خجالت قرمز شده بود بعدش اومدم برم بشینم که دیدم تنها صندلی خالی کنار آرسنه.دنبال آرام گشتم که دیدم ماهرخانم بین خودش و مانیا اونو جا داد.مجبوری رفتم سمت تنها جای خالی که تا نزدیک شدم یه چشم غره واسه آرسن رفتم که یه خنده تحویلم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه مجلس گرم شده بود و همه داشتن حرف میزدن.منم که با آرسن قهر بودم مثلاً ! منم داشتم بقیه رو آنالیز میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام بدبخت بین مانیا و مادرش ساکت نشسته بود مهام هم با مادر بزرگش درگیر بود که هی ازش سوال میکرد.نگاهم روی مهام ثابت موند!پسر خوبی به نظر میرسید قد بلند و هیکلی بود پوستش تقریباً روشن بود ابروهای پر پشت و بلند با لبای قلوه ای. صورت مهربونی داشت به خودم که اومدم دیدم داره بهم لبخند میزنه!راستش یکم خجالت کشیدم ولی خودمو نباختم منم یه لبخند بهش زدم و نگاهمو ازش برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که گذشت آقای شایان با صدای بلند تری گفت:خب امیرجان اگه اجازه بدی دیگه بریم سر اصل مطلب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:صاحب اجازه ای محمد خان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:خب این آرام خانم ما نمیخواد بگه جوابش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام باز قرمز شد و سرشو انداخت پایین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنیدم و آروم گفتم:این از بین رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن که داشت سعی میکرد خندشو کنترل کنه آروم گفت:همه مثل تو پررو نیستن که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالکی با لبخند گشادی که رو لبم بود تا مهمونا متوجه ما نشن خودمو بهش نزدیک تر کردم و انگشتشو گرفتم و با ناخنم فشار دادم و گفتم:امروز خیلی بهم گیر دادیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه حرکت انگشتشو از دستم کشید بیرون که باعث شد یه مقدار از پوست دستش کنده شه! آخی دلم خنک شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم در حالی که یه لبخند الکی رو لبش بود گفت:خیلی بیشعوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:خب سکوت علامت رضاست...امیر جان اگه شما موافق باشی و اجازه بدی ما یه صیغه محرمیت بین بچه ها بخونیم تا به هم محرم بشن و بیشتر با هم آشنا بشن بعدشم یه جشن نامزدی براشون میگیریم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ:البته اگه از نظر شما اشکالی نداره میشه جشن رو یکم عقب بندازیم تا مهراد منم بیاد ایران؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:البته! چرا که نه؟ حالا مهراد جان کی تشریف میارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ:والا دنبال کاراشه تا هرچه زودتر بیاد.فکر میکنم تا کمتر از یک ماه دیگه بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:به سلامتی ایشالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ:خیلی ممنون،سلامت باشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونشب خانواده شایان بعد از شام رفتن و قرار شد که آخر هفته آرام و مهام به هم محرم شن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از پله ها میرفتم بالا که دیدم آرسن نشسته رو مبل و داره پوست دستشو میکنه.متوجه من نشد ولی دلم سوخت میدونستم الان دستاش سوزش میکنه. دلمو زدم به دریا و با یه لبخند رفتم سمتش یه سرفه الکی کردم که متوجه من بشه ! وایستاد نگاهم کرد و ولی چیزی نگفت و دوباره سرشو انداخت پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ببخشید خب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم چیزی نگفت و اینبار کنترل تلوزیون رو برداشت و مشغول کانال عوض کردن شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم رو مبل کنارش نشستم و کنترل رو از دستش کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:بده من اونو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:بخشیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خب خودت شروع کردی دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:خیلی پرو شدی آوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:فقط واسه اینکه دستتو چنگ گرفتم اومدم معذرت خواهی!فقط همین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چپ چپ نگاهم کرد و بعد در حالی که داشت سعی میکرد نخنده نگاهش رو به تلوزیون دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلوزیون رو خاموش کردم که با داد گفت:بخشیدم بابا، حالا برو بخواب اون کنترلم بده به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نیش باز صورتمو بردم جلو و گفتم:حالا که بخشیدی بوسم کن تا من مطمئن شم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم سرشو برد عقب و گفت:تو عین وحشیا پوست دستمو کندی من باید بوست کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست انداختم دور گردنش و محکم گونشو بوسیدم که با خنده هلم داد اونطرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:خوبه دیگه تف مالم کردی...اَه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم ساعت تازه 12 بود و منم خوابم نمیگرفت گوشیمو برداشتم و رو تختم دراز کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زنگ به دنیا زدم که بعد از چندتا بوق جواب داد:جونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:سلام،کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:با بچه ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریباً با داد گفتم :خاک برسر بی وجودتون کنم بدون من رفتین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:زهر مار چرا داد میزنی؟مگه شما مهمون نداشتین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:گمشو...بابا شب نرین بیرون دیگه!من شب برام یکم سخته بیام بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا خندید و گفت:یکم؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با خنده جوابشو دادم و گفتم:آره یکم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:مهمونا رفتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:خب چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:قرار شد آخر هفته یه صیغه محرمیت بینشون بخونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:خب پس مبارکه به سلامتی ایشالله.از طرف منو شروین هم به آرام خیلی تبریک بگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی امشبو کوفتتون شه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:خب حالا توام!فردا میای بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ببینم چی میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:آرام و بردار بیا دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:خیلی خب حالا ببینم آرام برنامه ای نداره.راستی مگه شروین اینا سر کار نیستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:ساعت 6 میریم که همه باشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:باشه.فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیا:فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس رو قطع کردم و گوشی رو گذاشتم رو میز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:آوا آماده ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوهوم.بریم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:سوئیچ دست توئه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:نه.اخرین بار پریروز تو برداشته بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطوری که داشت تو کیفشو میگشت گفت:آره...صبر کن الان بر میگردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دوباره راه افتاد سمت اتاقش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:تو اتاقمه میرم برش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:من پایین منتظرم زود بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه جوابی بده رفت تو اتاقش و منم از پله ها رفتم پایین که دیدم آرسن جلو تلوزیون داره چایی میخوره .پشتش به من بود و متوجه من نشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا این وقت روز خونه چیکار میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری یه دستمال از کیفم درآوردم و رژمو کم رنگ کردم!حال نداشتم دوباره بهم پیله کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم و از پشت دستمو انداختم دور گردنش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:ســــلام.چطور این موقع خونه ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گذاشت رو دستم و گفت:سلام.برنامه کاری تغییر کرد دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبل و دور زدم و رفتم کنارش نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:از این به بعد صبحها تا ساعت 2 من شرکتم بعد از اونم بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:تو کجا شال و کلاه کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:با آرام قراره با بچه ها بریم بیرون.توام بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:شروین اینا هم هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آره، میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:نه شما برین،من یکم خسته ام ایشالله یه وقت دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین موقع آرام اومد پایین و تا آرسن و دید گفت: اِ آرسن خونه ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن برگشت سمتشو گفت:کلا شما دوتا از اتاقتون بیرون نمیاین نه؟! من چند ساعته که خونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو آرام خندیدیم که من از جام بلند شدم و رفتم سمت در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:آرسن مامان اومد بگو ما رفتیم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:کاری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسن:نه،زودبرگردین مراقب خودتون هم باشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشمک بهش زدم و از در خارج شدم یکم بعدشم آرام پشت سرم اومد.دوتایی رفتیم سمت ماشین و آرام پشت فرمون نشست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش هر دو ساکت بودیم که آرام گفت:امروز مهام زنگ زد و گفت داداشش تا چند روز دیگه میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-: اِاِاِ؟خب پس آخر هفته هست دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام:اوهوم.ولی اینا گفته بودن که یه صیغه محرمیت بخونیم تا پسرشون برگرده بعداً جشن بگیریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir