دختری شاد و شوخ که دل در گرو ِپسر عموش رامین داره؛ ولی باید دید چه اتفاقاتی براش رقم می خوره و اون آیا به عشقش می رسه یا...

ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۵۱ دقیقه

مطالعه آنلاین احساسم به تو اشتباه بود
نویسنده : فائزه رحمتی

#عاشقانه #پلیسی #طنز

خلاصه رمان:

دختری شاد و شوخ که دل در گرو ِپسر عموش رامین داره؛

ولی باید دید چه اتفاقاتی براش رقم می خوره و اون آیا به عشقش می رسه یا...

آموخته ام که خدا عشق است

وعشق تنها خداست

آموخته ام که وقتی نا امید می شوم

خدا با تمام عظمتش

عاشقانه انتظارمی کشد؛دوباره به رحمت او امید وار شوم

آموخته ام که اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم

خدا برایم بهترش رادر نظر گرفته است

آموخته ام که زندگی دشواراست

ولی من از او سخت ترم.

دستم رو سایبون چشمام کرده بود وبه رومینا که از در دانشگاه بیرون می اومد نگاه می کردم ؛دستی براش تکون دادم که متوجهم شد وبا لبی خندون به سمتم پا تند کرد

زهرا:وای خدای من امروز این کنکورم تموم شد باورم نمیشه که دیگه راحت شدیم

رومینا: کجا راحت شدیم وقتی بریم دانشگاه تازه اول بدبختیمونه درسا هم سخت تر میشن هی باید درس بخونیم از کلاس جا نمونیم خانم زرنگ .

با بی خیالی به سمت دیگه نگاه کردم وگفتم :

زهرا:برو بابا فعلا که کنکور تموم شده ؛می تونیم یک نفس راحت بکشیم کو تا درس ودانشگاه .!

پوفی کشید وبا حرص گفت :

رومینا: واقعا دیگه نمی دونم چی بهت بگم ؛دیگه حرفی ندارم.

نگاهی به ساعتم انداختم وبا چشم های ریزشده گفتم :

زهرا :راستی رمی میای امروز بریم بازار .

با عصبانیت نگاهم کرد که گقتم الان یک کتک مفصل ازش می خورم .

رمی: رمی و کوفت رمی و مرض این صد دفعه اسممو درست تلفظ کن احمق .

دستی به معنی برو بابا تکون دادم .

زهرا: خوب حالا وللش امروز میای بریم پاساژیک چند تا لباس باید بگیرم آخه ، خرید دارم .

رمینا: چقدر تو خرید میکنی مگه هفته قبل خرید نکردی ؟؟

با لبخندی عمیق نگاهش کردم وابروهام رو براش بالا انداختم .

زهرا: نه دیگه این فرق داره عزیزم .

با چشم هایی ریز شده بهم نگاه کرد وپرسید :

رمینا: آها کلک نکنه بازعمو ت اینا میخوان بیان آره ؟

نفس عمیقی کشیدم وبا لبخند سری تکون دادم .

زهرا : چرا میپرسی آخه ،تو که خودت بهتر میدونی.!!

بعد از کمی پیاده روی همینطور که سخت مشغول فکر کردن بود با صدای آرومی گفت:

رمینا:من موندم آخه وقتی دوسش داری؛چرا نمیری حرف دلتو بهش بزنی؟!

آهی کشیدم وانگشت اشاره ام رو به نشونه منفی تکون دادم

زهرا :دیوونه شدی من بمیرمم هیچ وقت این کارو نمیکنم باید اول از حس اون مطمئن شم تازشم اول اون باید اعتراف کنه دوستم داره .

با نیشخند نیم نگاهی بهم انداخت وگفت :

رمینا :خوبه حالا انگار مطمئنه دوسش داره که میگه اول اون باید اعتراف کنه .

با ابروهایی در هم نگاهش کردم وبا دلخوری گفتم :

زهرا:واقعا که حالا من و مسخره میکنی ...

دستم رو به کمرم زدم وبرای اینکه حرصش رو در بیارم گفتم :

_راستی میدونستی حمید داره میاد از سربازی دیگه نه؟

مثل گربه ی شرک قیا فه اش رو مظلوم کرد و تند دستم رو کشید وگفت :

_عزیزم داشتی میگفتی کی بریم خرید دیگه ها؟!

نگاهم کرد وبا من ومن گفت :

_اومم ،حمید هم میاد خونتون دیگه ؟!

به نشونه ی فکر کردن سرم رو کج کردم وبا ابروهای بالا رفته گفتم :

_حالا که فکر میکنم میبینم که نه ؛هنوز دوماه دیگه تا سربازیش مونده .

با عصبانیت دستش رو به کمرش زد و اومد روبه روم ایستاد وبا خشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی بیشعوری زهرا مگه مرض داری آخه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به معنی ایست جلوش گرفتم وبا خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا : خیلی خوب حالا ناراحت نشو داره میاد شوخی کردم ؛اگه دختر خوبی باشی هفته دیگه تو روهم دعوت میکنم بیای خونمون آقاتون هم تشریف دارن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به دعوت تو که نیازی نیست خونه ی خاله ام ِهر وقت دوست داشته باشم می یام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو پایین انداختم ودستی به گوشه ی مانتوم کشیدم وبا بی خیالی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب حالا خوش میای خانومی؛ بیا تا این عشقتو ندزدیدن ،آخه میدونی که رکسانا خیلی ارادت داره بهشون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که دود از دماغش بیرون می زد با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غلط کرده دختره پرو شوهر خودمه به هیچکس هم نمی دمش اگه من اینو یه بلایی سرش نیارم خیلی خوبه ؛دختره ی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(وای خدا ما رو با چه کسایی هشتاد میلیون کردی آخه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونی ام کشیدم و چپ چپ بهش نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا خوبه میدونی جز تو کس دیگه ای رو نمی بینه وفقط تو رو میخواد؛ یادت رفته بچه بودیم می گفت رومینا من دوست دارم باهات ازدواج کنم همیشه هم تو بازی ها تو خانومش بودی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی عمیق روی لبش نشست وبا ذوق گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره یادش بخیر چه زود گذشت ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روبه رو خیره شده بود که یکدفه به سمتم برگشت وبا خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راستی یادته همیشه تو نقش بچمون رو بازی می کردی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(حالا نگاه کن تورو خدا اگه گذاشت یادم بره چه ذلتی می کشیدم اون دوران هی اینم از دوستمون )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو کشیدم و برای این که از بحث منحرفش کنم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب میگم بریم خونه ما از اونجا بریم خرید دیگه آره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"داشته باشین بحث و چه قشنگ پیچوندم "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه بودیم داشتیم میرفتیم خونه ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم ؛رومینا رنگ زد خونشون و به مامانش خبر داد خونه ماست و از اونجا هم میخوایم بریم پاساژ خرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هم که فهمیدم خونه خاله است؛با زنگی که رومینا زد فهمید می خواهیم باهم بریم بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا دختر شوخی هستش ؛از بچگی باهم بزرگ شدیم واخلاقمون مثل هم ِو از همه چیز هم باخبریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری ِباقد متوسط واندامی مناسب درکل توی صورتش چشم های زیبای عسلی اش از همه بیشتر جلوه داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دختری با قد بلند حدود صد وهفتاد و چشمای کشیده که به مامانم رفته ولب و بینی ام هم به صورتم میاد کلا همه می گن دختر قشنگی ام و منم خدا رو بابت این قضیه شکرمی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک داداش به اسم امین دارم که خیلی دوسش دارم؛مهندس ساختمان و شرکت داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام هم مغازه طلا فروشی داره ؛ مامان هم با داشتن مدرک روان شناسی موندن تو خونه رو ترجیح داد تا بیرون کار کنه بیشتر دلش می خواست به زندگی اش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عاشق پسر عمومم هستم و خیلی دوسش دارم ولی غرورم اجازه نمی ده بهش بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمش رامینه و هم سن داداشمه 30سالشه واونم مهندس عمرانه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نمی دونم چی شد که عاشقش شدم زمانی به خودم اومدم که همه ی فکر و ذکرم شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ حرف و ابراز علاقه ای هم نسبت به خودم ازش ندیدم که دلخوش بشم ولی من تو خیالم اون رو شریک زندگی ام می دونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رومینا که در اتاق با کلافگی ایستاده بود وغر غر می کرد محل ندادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بریم دیگه ؛چقدر طول میدی میخوای حاضر شی ای بابا زود باش .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو از روی میز برداشتم ومظلومانه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیلی خوب اینقدر غر نزن اومدم بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیابون دانشگاه که رسیدیم رفتیم پاساژ آلتون ؛رومینا که اولین مغازه که وارد شدیم واسه خودش لباس خرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی من اصلا نظرم نمی گرفت خلاصه اینقد خانوم ادا در آورد که خسته ام وزود باش تا سر سرکی یک چیزی همینطوری گرفتم و برگشتیم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت رومینا که با خستگی نگاهم می کرد برگشتم که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من دیگه برم خونمون تا صدای مامانم در نیومده فردا شب می بینمت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*و*سه ای روی گونه اش کاشتم و بالبخند نگاهش کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واسه خاله سلام برسون خداحافظ عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی خواب ناز بودم که با صدای مامان چشم هام رو بیشتر روی هم فشار دادم وسعی کردم دوباره بخوابم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرا دخترم بلند شو دیگه ظهره نمیخوای پاشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"ای بابا اگه گذاشتن دو دقیقه بخوابیم ، آخه تا آخر شب تو تلگرام بودم وبا بچه ها چت می کردیم ."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداب مهربون مامان از بالای سرم بلند شد که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بلند نمی شی دیگه نفس مامان آره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو محکم توی بالشت فرو کردم و با غر غر گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای مامان بذار بخوابم دیگه خوابم می یاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار با مکثی صداش رو شنیدم که خبیثانه گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خوب خودت خواستی دخترم پس بخواب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لبم نشست و بدون در نظر گرفتن لحن خبیثش سرم رو بالشت گذاشتم و کم کم چشم هام گرم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ریخته شدن آب سردی روی بدنم سریع از خواب پریدموبا فریادمی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای مامان ؛ یخ کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطوری بالا پایین می پریدم که دیدم مامان دست به سینه با پارچ بالا سرم ایستاده؛ابرویی بالا انداخت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هنوزهم میخوای بخوابی دخمل گلم .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غر غر از جام روی تخت نشستم و موهام رو پشت گوشم دادم و تندگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اومدم اومدم خواهشا دیگه خیسم نکن .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان همینطور که از اتاق خارج می شد چشمکی بهم زد و با شیطنت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس پاشو گلم تا دوباره نیومدم سراغت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خوابیدن فایده نداره اگه بخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بخوابم با لنگه دمپایی هم شده می یاد بلندم می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی تخت بلند شدم و به سمت حمام رفتم؛ اول یک دوش آب سرد گرفتم که حسابی حالم جا اومد و خوابم پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتم یک ته بندی کردم تاظهر ؛که روده کوچیکه داشت بزرگه رو میخورد ؛وارد اتاقم که شدم با دیدن اوضاعش یاد حرف مامان افتادم که همیشه می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه اینطوری پیش بری وقتی ازدواج کنی سر دو روز پست میارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو خاروندم و شروع کردم به تمیز کردن اتاق با خودم داشتم فکر می کردم "حالا کی خواست ازدواج کنه والا (البته از خدام بود ازدواج کنم اونم فقط با رامین )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لبم نشست و دستی به کمرم که دیگه داشت از درد منفجر می شد کشیدم و نگاهی به اطراف کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اتاقم هم تمیز کردم برم یکم به خودم برسم که الان مهمون ها از راه می رسن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی خانواده ما حجاب حرف اول رو می زنه و واسمون مهمه ولی در کنارش هم همیشه تمیز ومرتب وشیک توجمع حاضر می شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از توی کمدم یک مانتوی پوست پیازی بایک زیر مانتویی صورتی بیرون کشیدم وپوشیدم روسری ام رو هم مدل لبنانی بستم ، یک آرایش ملایم دخترونه ی صورتی هم روی صورتم انجام دادم که چند تقه به در خورد وصدای مامان رو شنیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زهرا مامان ؛آماده شدی اومدن ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به سمت در برگردوندم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اومدم مامان جان چشم .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ب*و*س ویک چشمک واسه خودم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینه زدم وبه سمت در رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این که الان برم پایین و با رامین رو به روبشم قلبم با هیجان زیاد خودش رو به قفسه ی سینم می کوفت ؛می ترسیدم بقیه هم صدای ضربان تندش رو بشنون و آبروم جلوشون بره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و با بسم الله از پله ها پایین رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پذیرایی شدم و باهمه سلام واحوال پرسی کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا خاله دارم ؛خاله نسیم ، خاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگم و خاله سوسن خاله کوچیکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان منم دختر وسط هستش یک دایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم داشتم که خیلی وقت پیش فوت شده و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوادش که شامل خانومش و دوتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسراش هم به نام های الیاس و سروش هستن که الان خارج از کشور واسه ادامه تحصیل زندگی می کنند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده عموهم که شامل عمو مهدی و زن عمو لاله و رامین و رکسانا می شدن هم اومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا فقط یک داداش داره به نام هامون که دو سال از ما کوچیکتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمید هم پسر خاله نسیمِ و تازه از سربازی اومده؛ازما 4 سال بزرگتره ،اول رفت دانشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرک لیسانسش رو گرفت بعد رفت سربازی ،الان هم لیسانس عمران داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکهو دیدیم رکسانا تندی به سمت حمید پا تند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست بهش دست بده که حمید دستش رو از جیبش در نیاوردوفقط به تکون دادن سری اکتفا کرد که اون هم سریع دستش رو با خجالت عقب کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا با دیدن این صحنه که رکسانا کنار حمید ایستاده از حرص کبود شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمید تا چشمش به رومینا خورد سری برای رکسانا تکون داد و سریع به سمت ما اومد ؛ برق چشم هاش با دیدن رومینا دو برابر شد ؛با نیشی باز نگاهی به هر دومون انداخت و دوباره یه رومینا خیره شد وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بر دختر خاله های گل چطورین شما ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به رومینا که یکم از حالت ناراحتی اش در اومده بود کردم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنون تو خوبی بلاخره سربازیت تموم شددیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشید وبه سمت رومینا نگاه کرد وبا زیرکی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره راحت شدم ؛دیگه دلتنگ بعضی ها نمی شم و هر وقت دلم خواست می بینمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به رومینا نگاه کردم دیدم لپاش گل انداخته و خیره به حمید نگاه می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه های حمید هم تابلو بود که خاطر خواه رومینا هستش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم وتوی دلم با حسرت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"هی روزگار می بینی تو روخدا همه عشق دارن ماهم عشق داریم ."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خاله نسیم مامان حمید همگی به سمتش برگشتیم که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حمید خیلی بی خیالی پسر بیا برو یک سلامی به بقیه بکن چرا اینجا ایستادی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ی حمید کمی در هم شد وبا لحن کشیده ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم مادر من ؛الان میرم دیگه اینقدر گیر نده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با ناراحتی نگاهی به حمید انداخت و روبه ما گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی روزگار ؛می بینی تو رو خدا بچه های این دوره زمونه رو خیلی پرو شدن هی جواب ما بزرگترا رو می دن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دیدم که خاله خیلی ناراحت شد یک چشم غره به حمید رفتم که حساب کار دستش اومد البته خودش هم پشیمون شد از حرفش)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چرب زبونی به سمت خاله رفت و توی بغلش گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قربون مامانم برم که اینقدر دل نازکه فدات شم غلط کردم اوکی بانو ؛نبینم از من دلخور باشی ها.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای پسره بلاخوب بلده چطور دل خاله رو نرم کنه ؛خاله خودش رو از بغل حمید بیرون کشید و با چشم غره ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا نکنه تو قر بون من بشی دیگه نبینم این حرف رو بزنی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو سرمو بلند کردم دیدم رامین گوش حمید وگرفته وبا اخم هایی مصنوعی شروع کرد به سرزنشش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دفعه آخرت باشه به خاله گلم ازبرگ گل کم تر بگی فهمیدی پسر ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمید هم با حالت ترسیده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداش چشم شما راست میگی گردن ما از مو هم باریکتر من که گفتم اشتباه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین : باشه چون پسر خوبی هستی این بار ولت می کنم دفعه بعد بخششی در کار نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن رامین ابرویی بالا انداختم وبا دلخوری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام رامین خان حال شما خوبه خدا رو شکر چه عجب ما شما رو دیدیم .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین :ببخشید تو رو خدا حواس واسه آدم نمی ذارن که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک چشم غره به حمید رفت ،دوباره به سمتمون برگشت وبا خوشرویی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبین لیدی های زیبا حال و احوالتون چطوره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این حرف باز این دل دیوونه ی من بازی اش گرفت،نگاهم رو از چشم هاش دزدیدم و با من و من اشاره ای به پذیرایی کردم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی ممنون لطف دارین بفرمایین بریم داخل سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که وارد سالن پذیرایی می شدیم و رامین جلوتر می رفت من از پشت تماشاش می کردم ؛خداییش از لحاظ قدو هیکل حرف نداشت وتوی فامیل تک بود اخلاقش هم حرف نداشت و خاطر خواه زیاد داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از خاطر خواهاش هم خودم بودم که قلبم به خاطرش تندمی تپید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیشگون رومینا به خودم اومدم که با خشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا : حواست کجاست تو ؛می خوای خودتو لو بدی آره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم وبا غر غر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیلی خوب توام اوف ؛اگه گذاشتی درست وحسابی ببینمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پشت چشم نازک کردم که یکدفعه رامین که جلو می رفت برگشت عقب منم چون هول شده بودم و توقع این که به عقب برگرده رو نداشتم ؛ بادیدنش جیغ خفیفی کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند به سمتم اومد وبا نگرانی به چشم هام نگاه کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرا چی شدی آخه چرا جیغ کشیدی یهو ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا وقتی دید من هنوز توی شوک ام لبخندی زد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چیزی نیست چون شما یکدفعگی برگشتین عقب هول کرد وترسید همین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عذر خواهی کرد ودلیل رفتارش رو توضیح داد که می خواسته سوالی بپرسِ رو به من پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی کنکورتون رو چطور دادین ، واسه انتخاب رشته چیکار می کنید ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من همینطوری این وسط خشکم زده بود و فقط مثل آدم های گیج ومنگ نگاهش می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا دوباره از لای دندون های چفت شده اش غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب اولین انتخاب دونفرمون پزشکی هستش تا ببینیم خدا چی میخواد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و با تحسین گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واسه هر چی تلاش کنین به دستش میارین شک نکنید ؛شما چی زهرا جان ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینای بیشعور پامو لگد کرد و آروم بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینقدر مثل منگلا فقط نگاه نکن یک جوابی بده دیگه ضایع.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندپر استرسی زدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله بله ؛شما درست می فرمایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهی بهم انداخت وبا چشم هایی گرد شده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید چی شد الان ؛مثل این که شما متوجه حرف های من نبودین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا با من ومن دست هاش رو تو هم قفل کرد وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امم منظورش اینه که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین که فهمید حرفی برای گفتن ندارم دستش رو به نشونه ی اشکالی نداره تکون داد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکال نداره می تونیم بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا نشد یک بار من خنگ بازی در نیارم این چی بود گفتم این وسط آخه .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت زده رو به رامین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید آقا رامین شرمنده من هل شده بودم واسه همون اینطوری جواب دادم عذر می خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم یک لحظه حس کردم یک وقت من پر حرفی کرده باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای اختیار دارین اینطور نیس واقعا.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه اشکالی نداره خیالم رو راحت کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش می کنم بفرمایین الان بقیه صداشون درمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حق باشماست بفرمایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب شد از سوء تفاهم در آوردمش وگرنه حس می کرد به شخصیتش توهین کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع صرف نهار خاله نسیم گفت دیروز مرجان (زن دایی سعید ؛که فوت کرده )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ زده و گفته دارن میان ایران .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله نسترن با ذوق قاشقش رو توی بشقاب گذاشت و با کنجکاوی پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه خوب برای همیشه میان یا فقط برای دید وبازدید ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله نسیم همینطور که قاشقش رو از ترشی پر می کرد تا روی غذاش بریزه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینطور که خودش می گفت برای همیشه میان و دیگه طاقت غربت رو ندارن ، سروش درسش تموم شده ؛الیاس هم واسه ادامه تحصیل میاد ایران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو لاله با عذر خواهی بین حرف خاله پرید و باشوق گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببخشید عزیزم حرفتونو قطع می کنم ، می خوام یک خبر مهم بهتون بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت بودیم ببینیم می خواد چی بگه ؛چشمم به لب زن عمو بود که گفتن حرف هاش مثل آواری بود که روی سرم خراب شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش اگه خدا بخواد فرداشب می خوایم بریم خواستگاری واسه رامین ؛فقط حرف های آخر مونده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور هاج و واج مونده بودم ، خدایا اینجا چه خبر بود پس من این وسط با این قلب عاشق چیکار کنم، اشک تو چشمام جمع شده بود دیگه حتی نمی تونستم لقمه ی تو دهنم رو قورت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست رومینا به عنوان همدردی روی دستم قرار گرفت وفشار خیفی به دستم داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم هام ازش خواهش کردم که هر طور شده منو از این مهلکه نجات بده ؛همه داشتن به رامین تبریک می گفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی یک نگاه به رامین کردم که دیدم بیخیال داره غذاشو می خوره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه رومینا از جاش بلند شد و رو به مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاله دستت درد نکنه ما با زهرامی ریم تو اتاق کارش دارم می خوام درباره تعیین رشته باهاش صحبت کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سری تکون داد وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نوش جونتون خاله جون برین راحت باشین عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابت غذا تشکر کردیم و بدون اینکه سرمو بالا بگیرم راه اتاق رو پیش گرفتیم مثل آدم های توهم زده شده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای رومینا بگو دروغه این نمی تونه حقیقت داشته باشه .!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور خودم دور میزدم و همینطور که اشکام روی گونه هام جاری بود می گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس من چی ،عشق من چی می شه تو که بهتر می دونی من از وقتی یادمه فقط رامین رو به عنوان مرد زندگی ام دیدم؛ چیکارکنم من آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آروم باش گلم ،میدونم سخته عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو تو بغلش گرفت و با هم گریه می کردیم؛فقط اون می دونست چقدر دوستش دارم و هیچ وقت سرزنشم نکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اصلا نمی تونم رامینو کنار کسی دیگه تصور کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترس یعنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باران بیاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و تو زیر یک چتر باشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من با تو حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو نگاهم کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد باران که بایستد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو را از آغوشم شسته باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترس یعنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فقط خیال باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام رو تو بغلم جمع کردم وبا غم به دیوار روبه رو نگاه می کردم که قطره اشکی روی گونم چکید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ههه امروز میخوان برن واسه رامین عشق من خواستگاری ، فقط موندم تا حالا چطور مقاومت کردم ونرفتم از علاقم نسبت بهش حرفی بزنم.!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون حوصله هیچ کس رو نداشتم ؛سردرد رو بهونه کرده بودم واز اتاق بیرون نرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا مدام تماس می گرفت تا از حالم با خبربشه با کلافگی به گوشی که روی پاتختی بود وزنگ می خورد نگاه کردم ودوباره دیدم رومینا داره زنگ میزنه با این بار دهمین تماسی بود که از رومینا دریافت کرده بودم ؛وقتی دیدم دست بردار نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از روی پاتختی چنگ زدم وخاموش کردم و نشستم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبختی هام فکر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همش با خودم می گفتم حتما دیشب رامین رو واسه همیشه از دست دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به دستام افتاد که از استرس و ناراحتی می لرزیدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط منتظر یک معجزه بودم تا همه چیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست شه.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در اتاق اومد بلافاصله خودم رو روی تخت پرت کردم و ملافه رو روی صورتم کشیدم ؛صدای مامان رو که به آرومی کنارم نشست رو شنیدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرا جان نمی خوای بلند شی ؛دخترم پاشو بیا ناهار بخور .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان جان سرم درد می کنه شما بخورین لطفا ،من بعدا میام خودم می خورم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با نگرانی ملافه رو از روم کنار کشید وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه حالت بده بلند شو بریم دکتر .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت نشستم و موهام رو با دست از توی صورتم جمع کردم وخیره تو چشم هاش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه مامان جان خوبم یکم دردمی کنه که فکر کنم از بی خوابی باشه ؛چون دیشب دیر خوابیدم ،استراحت کنم خوب می شم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غر غر کنان به سمت در رفت ودستگیره رو پایین کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از دست شما جوونا معلوم نیست تواین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی های وامونده اتون چه خبره که اینطوری حاضرین به خودتون آسیب بزنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای من دراتاق مکثی کرد وبه سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان راستی خواستگاری رامین چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی از سیر تا پیاز ماجرا برام تعریف کرد ؛که هر لحظه چشم هام بیشتر برق می زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوووف هیچی مادر نرفتن که ؛این پسر معلوم نیست چیکار می کنه ،طفلی لاله چقدر ذوق و شوق داشت واسش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت دو زانو روی تخت نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واای مامان راست می گی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم مامان چپ چپ نگاهم می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو مگه مریض نبودی چی شد پس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هول سرم رو خاروندم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر کنم قرصه اثرش رو گذاشت الان خیلی بهترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداخت ودستش رو به در گرفت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که راست می گی ،ببین دخترم هر وقت خواستی من مثل یک دوست کنارت هستم دوتاگوش هم دارم تا حرف دلت رو بهم بزنی باشه عزیزم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت سرم رو پایین انداختم و زمزمه وار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم مامان جون هرموقع زمانش رسیدباهاتون حرف میزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاهش کردم که ب*و*سی برام فرستاد و با ذوق گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قربون خجالتت بشم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماماان اینطوری نگاهم نکنید خواهشا.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست از در بره بیرون که انگار چیزی یادش اومده باشه با شیطنت نگاهم کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی؛ مثل اینکه دختری که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستن برن واسه رامین خواستگاری یکی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستای رکسانا بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون این لقمه رو واسه رامین گرفته ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین هم از اول به لاله (زن عمو)گفته که شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت خودتون رو دارین تلف می کنید هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت زمان ازدواجم برسه خودم خبرتون می کنم ولی لاله خودش رفته خواستگاری و تموم کارها رو کرده شب خواستگاری هم که رامین اصلا خونه نمی ره گوشیش هم خاموش می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر خوشحال بودم که اگه مامان اینجا نبود بلند می شدم می ر*ق*صیدم؛انگار اون معجزه ای که منتظرش بودم بلاخره رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روز گذشته بود ومن با خیلی راحت در حال تماشای تلویزیون بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن شماره رامین روی گوشی ام از جا پریدم ، هول شده بودم بافکر به این که الان ارتباط قطع می شه زودی تماس رو برقرار کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرده بودم و چیزی نمی گفتم ؛نمی دونستم چی بگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو زهرا خوبی دختر خاله؛ یادی از مانمی کنی .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوبین رامین خان ؛بفرمایین کاری داشتین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش غرض از مزاحمت، می خواستم بدونم امروز وقت داری ببینمت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب دستی به پیشونی ام کشیدم وراه اتاق رو پیش گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره ...آره ...فقط ...زمان ومکانش رو پیامک کنین ،خدمت می رسم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی پس خبرت می کنم ، فعلا امری نداری عزیزم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ممنون به امید دیدار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط اتاق خشکم زده بود وبه رفتار عجیب وغریب رامین فکر می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(تعجب کرده بودم آخه تا حالا نشده بود اینطوری باهام صحبت کنه بسم الله، معلومه قرصاش رو نخورده )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غریدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_"دختره خل، حالا نمی خواد رو پسر مردم عیب بذاری "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره تو فکر فرو رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی باهام چیکار داشت ،خدایا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمی شد به من زنگ زده باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیامکی اومد که زود باز شکردم که دیدم رامین پیام داده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار براین شد پارک نزدیک خونمون هم رو ببینیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر استرس داشتم که نفهمیدم چی پوشیدم ؛توآیینه با دیدن خودم خندم گرفته بود (اخه کی مانتوی سبز با شلوار قرمز می پوشه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره از روی حوصله به سمت کمد رفتم ولباس انتخاب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک مانتو لی آبی باشلوار لی لوله تفنگی آبی پوشیدم به همراه شال مشکی ،نگاهی به خودم توی آیینه ی قدی انداختم که این دفعه بهتر شد شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم رامین رو نیمکت نشسته بود و آرنج دستاش رو به زانو هاش تکیه داده بود ، چند لحظه همینطوری محو نگاه کردن بهش شدم ، بعد آروم به سمت نیمکت حرکت کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی پاش که رسیدم سرشو بلند کرد ، منو که دید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوبی ؟؟ بفرمایین بشینین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که می نشستمبا استرس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ببخشید اگه دیر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه منم تازه رسیدم چیزی می خوری برم بگیرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ممنون، گوشم با شماست مثل اینکه کارم داشتین ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عذر می خوام که کشوندمت اینجا ،ولی واقعا کار مهمی داشتم باهات ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی یک ابروم رو باا انداختم وپای راستم رو روی پای چپم انداختم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش می کنم بفرمایین ؛گوشم با شماست .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تک سرفه ای شروع به صحبت کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر کنم خبر داری که دیشب قرار بود بریم خواستگاری ،اما خب ... بنا به دلایلی نشد وهم چنین من تمایلی نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که کمی از حرف هاش رو متوجه شده بودم بازم برای این که خاطر جمع بشم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهان بعد؛ ببخشید ها میشه بگین ربطش به من چیه البته خیلی عذر می خوام ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سکوت چند ثانیه بهم نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میدونی ربطش به تو چیه ؟؟ربطش اینه که من نمی تونم به کسی جز تو فکر کنم و با کسی جز تو عشق بورزم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم از حیرت باز مونده بود که یکدفعه دیدم جلوم زانو زد، یک جعبه از تو جیب شلوارش در آورد حلقه ای که گرفته بود از تو جعبش در آورد وجلوم گرفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرا جان بامن ازدواج میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا دارم چی می شنوم نکنه دارم خواب می بینم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو جلوی دهنم گرفتم وبا من ومن گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من...من ...نمی دونم چی بگم ..در واقع ..ام ...خیلی بی مقدمه گفتین آخه می دونین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آ ره من از اول هم عجول بودم حالا میشه نظر نسبیت رو درباره ی خودم بهم بگی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی نگاهم می کرد که تک سرفه ای کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید رامین ولی تا زمانی که پدر مادر هاخبر نداشته باشن نمی تونم جوابی بهت بدم .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب عزیزم من می خواستم اول از جانب تو خیالم راحت شه بعد اونا رو هم در جریان بذاریم ،مطمئنم مامان وبابا هم خوشحال می شن .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که از خجالت سرم رو پایین انداخته بودم وگونه هام از حرارت آتیش گرفته بود گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب من ...نظر بدی نسبت به شما ندارم و اگه منو یکم درک می کنین، اول با خانوادم صحبت کنین.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی که سرمو بلند کردم باصورت خندون رامین روبه روشدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس اینطور که معلومه من باید امیدوار باشم آره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو نیمکت بلند شدم وبه بهانه ی این که رومینا قراره بیاد خونمون اومدن از جام بلند شدم در حالی که ازش دور می شدم صداشو شنیدم که بلند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس ما فردا شب خدمت می رسیم آماده باش عروس خانم که می خوام بیام مال خودم کنمت .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه از خواب بیدار شده بودم که صدای احوالپرسی رومینا با مامان بابا روشنیدم دست و صورتم رو شستم ،موهامو شونه کردم وآروم از پله ها پایین رفتم که صدای شوخ بابا روشنیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به به چه عجب ما شما رو دیدم شیطونک کجایی همش تو اتاقتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم از گردن بابا آویزون شدم ویک ب*و*س محکم از لپش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید بابایی کنکور خیلی وقتم رو گرفت قول می دم از این به بعد بیشتر کنارتون باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان یک چشم غره بهم رفت وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صد دفعه نگفتم مثل میمون از گردن بابات آویزون نشو حالا خوبه بزرگ شدی ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با خنده دستش رو دور گردنم انداخت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عیب نداره خانوم ، زیاد سخت نگیر من که خیلی هم دوست دارم راحت باش بابایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آ قربون آق مسعود گل بشم من ؛خیلی ماهی به خدا .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره لپ دیگش رو هم محکم ب*و*سیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان باز خواست چیزی بگه که تلفن زنگ خورد سری به نشونهی تاسف تکون داد و رفت تلفن رو جواب بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو بود چوناز صدای مامان مشخص بود داره با زن عمو صحبت می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اختیار دارین لاله جون خواهش می کنم... لطف دارین ... تشریف بیارین عزیزم ...خوبن سلام دارن ،امین هم خوبه الان رفته کوه با دوستاش ،شما هم سلام برسونید واسه آقا مهدی وبچه ها خداحافظ شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با کنجکاوی نگاهی به مامان انداخت و سوالی دستی تکون داد وپرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شد خانوم زنداداش چی می گفت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید نگاهی بهم انداخت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می گفت می خوان امشب بیان اینجا ...واسه ...خواستگاری از زهرا مثل این که این بار ؛خود رامین خواسته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی بگم خانوم الهی هر چی صلاح باشه همون پیش بیاد،خوش می یان .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومینا آروم طوری که کسی نفهمه ازم پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شد یهو مگه قرار نبود رامین بره خواستگاری یکی دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا ولی دیروز بهم زنگ زد بریم پارک اونجا ازم خواستگاری کرد .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های گرد نگاهم کرد که لبخندی بهش زدم ؛کم کم لبخند عمیقی روی لبش نشست و زمزمه وار گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الهی ؛دیدی به عشقت داری میرسی مبارکت باشه عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انشاالله واسه تو و حمید گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگین شما دوتا یک ساعته پچ پچ می کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان که با نیشخند نگاهم می کرد با اضطراب گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان کجا یک ساعته ،یک لحظه رومینا چیزی ازم پرسید که جوابشو دادم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(یک نگاه بهم کرد که یعنی خودتی منم رومو طرف دیگه کردم وخودم زدم به کوچه علی چپ)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بن بسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی مامانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کوچه علی چپ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آدم مورچه بشه ضایع نشه هاا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست رومینا رو گرفتم و در رفتم که اگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می موندم لو می رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ناهار با رومینا رفتیم داخل اتاق یکم استراحت کنیم که دیدم تا سرش رو گذاشت رو بالشت خوابش برد حالا مگه من خوابم می برد واسه همین شروع کردم به رمان خوندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای در کتاب رو روی میز گذاشتم ؛صدای امین رو شنیدم که از پشت در صدام می کرد برم باهام کارداشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو باز کردم و نگاهم رو سوالی به چشم هاش دوختم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام داداشی خوبی ؛جانم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام آبجی کو چیکه حال شما شنیدم امشب می خواد واست خواستگار بیاد آره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف گونه هام رنگ گرفت و چشم هام رو ازش دزدیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهش رو روی خودم حس می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سرمو بلند کردم که دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدای من اشک تو چشم های قشنگش جمع شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم دیدم منو توآغوشش گرفته ،با بغض شروع کرد به صحبت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آبجی گلی چه زود بزرگ شدی فدات شم یعنی زهرا کوچولوی ما می خواد ازدواج کنه و بره ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قربونت برم هنوز که پیشتونم ،فعلا هم چیزی معلوم نیست ...بذار بیان حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا نظر خودت چیه ،راضی هستی ....؟؟اگه راضی نیستی بگو نمی ذارم بیان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تندی از بغلش بیرون اومدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ...نه... چیزی نگی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای وای ؛من که فقط خدای سوتی دادنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • asma

    00

    رمان جالب و اموختنی بود، اما اگه از اینده رومینا و وحید و مژده و الیاس رو هم مینوشتن قشنگ تر هم میشد...!

    ۶ ماه پیش
  • رمان

    00

    رمان خوبی نبود

    ۷ ماه پیش
  • پریسا

    ۲۵ ساله 10

    ببخشیدا 🥺ولی اصلا رمان خوبی نبود

    ۱ سال پیش
  • نازیلا

    10

    بد نبود، ولی زیاد خوبم نبود، قلم روانی نداشت

    ۲ سال پیش
  • ابکی

    00

    ابکی

    ۲ سال پیش
  • الهه

    01

    برای سرگرمی ویه بار خوندن خوب بود

    ۲ سال پیش
  • شهرزاد

    00

    داستان زیبایی داشت ولی قلم نویسنده ضعیف بود ولی در کل ارزش یک بار خوندن داره

    ۲ سال پیش
  • سارا

    42

    من تو خماری یک سوال موندم بردان نیروی پلیس تو کاراشون به ظاهر هیلی جدی هستن مورو از ماست میکشن اونوقت چرا تمام رمان های پلیسی ظنزن کل کلی ان یا واقعا همینطوریه مانمی بینیم همه اشون شوخ طبع و بیکارن

    ۳ سال پیش
  • لوسیا

    ۲۲ ساله 02

    بچه ۳ ساله که نوشتن بلد نیست 😂

    ۳ سال پیش
  • ....

    111

    چقدر ک خلاصه رمان خوب بود اصلا انقدر جذبم کرد این چ خلاصه ایه خدایی 😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐انگار بچه سه ساله نوشته

    ۴ سال پیش
  • یاسمن

    ۱۵ ساله 23

    خیلیم خوب بوددددد من عاشق این رمانمممم سرگرم کنندس خدایی🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🤩

    ۳ سال پیش
  • یاسمن

    02

    خیلی خوب بوددددددعالی😘🤩🤩🤩😍😍😍

    ۳ سال پیش
  • مائده

    10

    رمان قشنگی مثل بعضی رمانا تکراری نبود من فکر می کردم زهرا آخرش با سروش ازدواج می کنه ولی نشد قشنگ بود

    ۳ سال پیش
  • کیانا

    ۱۶ ساله 30

    خیلی دوست داشتم اولاش نه اما آخراش خیلی جذاب شد من دلم برا سروش خیلی میسوخت اما بعد خیالم راحت شد وای شخصیت حامد خییلی خوب بودمن به شخصه عاشقش شدم

    ۳ سال پیش
  • Mahya

    31

    رمان خوبیه عالی دستت مرسی نویسنده❤👌

    ۴ سال پیش
  • حنانه

    ۱۶ ساله 41

    رمان قشنگی بود ممنون از نویسنده اما چرا از آینده مژده و الیاس و روستا و حمید چیزی ننوشید باید یکم اضافه میکردی درباره آسون اما قشنگ بودرمانش دستت طلا نویسنده عزیز

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.