رمان دختران زمینی پسران آسمانی به قلم dokhtare ariai
و آنگاه که عشق آغاز میشود پسرانی از آسمان از جنس فرشته های خداوند دخترانی از جنس زندگی نرم و لطیف نفس هایشان با نفس های یکدیگر انس میگیرد و در کرانه های اسمان و دریاهای بی پهنای زمین نام یکدیگر را حک می کنند تا شاید روزی قدرت لایزال خداوندی آن ها را به یکدیگر پیوند دهد آری، پیوند هایی از دو دنیای متفاوت تا بوده است چنین بوده عشق هایی ممنوع با سختی و مشکل هایی تمام نشدنی سختی هایی به شیرینی میوه های بهشت و بوی زندگی دخترانی از جنس ناز پسرانی از خاک نیاز
ژانر : عاشقانه، انتقامی، معمایی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۳۵ دقیقه
ژانر کلکلی #عاشقانه #معمایی #انتقام
مقدمه
و آنگاه که عشق آغاز میشود
پسرانی از آسمان
از جنس فرشته های خداوند
دخترانی از جنس زندگی
نرم و لطیف
نفس هایشان با نفس های یکدیگر انس میگیرد
و در کرانه های اسمان و دریاهای بی پهنای زمین
نام یکدیگر را حک می کنند
تا شاید روزی قدرت لایزال خداوندی
آن ها را به یکدیگر پیوند دهد
آری، پیوند هایی از دو دنیای متفاوت
تا بوده است چنین بوده
عشق هایی ممنوع
با سختی و مشکل هایی تمام نشدنی
سختی هایی به شیرینی میوه های بهشت و بوی زندگی
دخترانی از جنس ناز
پسرانی از خاک نیاز
***
ترانه
- اخخخخ
می تونم قسم بخورم دماغ نازم شکست ... الهی خیر بهره نبینی ... دماغ نازنینم ... تازه یادم افتاد دو تا موجود دیگه کنارم هستند برگشتم عقب و گفتم:
من- مهدیس خوبی؟
سرش رو بلند کرد و گفت:
مهدیس- مطمئن نیستم ... اخ
نگاهی به آریانا انداختم و گفتم:
من- تو چی؟ طوریت که نشده؟
گفت:
آریانا- نه فکر کنم خوبم
نگاه پر از غضبی به صحنه ی جلو انداختم .یه بی ام و قرمز رنگ با چهار پسر رو به روم بود و ال نود نازنینم با سپر این غول بیابونی داغون شده بود
حالا که اینطوری شد و بیمه ی ماشینم به گند کشیده شد ... سگ خور ... خیالی نیست ... ولی هر چی عوض داره گله نداره!
دنده عقب گرفتم که فکر کنن می خوام جای پارک رو بدم به اونا ... و در لحظه ی آخر به بچه ها گفتم:
من- سفت بشینید
که حرکتم همزمان شدباچشم های درشت شده از تعجب مهدیس ... و با تمام سرعت رفتم وسط عروسک قشنگشون ... اخیش ... خنک شدم ... ولی حیف ... سابقه ی بیمه ی ماشینم خراب شد ...
ناگهان در کنار راننده باز شد و پسری قد بلند با هیکل ورزیده اومد بیرون ... موهای بوری داشت ... چون عینک آفتابی زده بود صورتش واضح نبود اما از فک در هم قفل شدش می شد فهمید که عصبانی .
با صدای بسته شدن در ماشین با تعجب برگشتم و نگاهی به کنارم کردم ... آریانا نبود ... به جلو نگاه کردم و آریانا رو دیدم که دست به بغل زده و رو به روی اون پسره وایساده بود ... اوا خاک تو سر غضمفر ... تو اونجا چی کار می کنی بچه ... می دونستم وقتی عصبانی بشه فیل هم جلودارش نیست ... برگشتم و با نگرانی به مهدیس نگاه کردم
چون دقیقا حرکت بعدی آریانا رو حفظ بودیم شروع کردیم به شمردن:
- پنج ... چهار ... سه ... دو ... یک
و صدای بلند آریانا در پارکینگ پیچید:
آریانا- چرا جلوتو نگاه نمی کنی ... بخدا جوری می زنمت که شتک شی ... اخه بی ام و بخوره تو سرت ... وقتی رانندگی بلد نیستید به چه حقی می شینید پشتش اومدی با ماشین بابات پز بدی ... تازه پرو پرو اومدی جلوم وایسادی که چی؟ می خوایی بگی طلبکاری
د حرف بزن چرا لال شدی؟
از عصبانیت قرمز شده بود ... مهدیس رفت و دستش رو گرفت و گفت:
مهدیس- بیا آریانا ... ول کن بابا
آریانا- نه ولم کن ببینم حرف حسابش چیه؟ فک کرده مایه داره دنیا ماله باباشه!
بیچاره اون که نشسته بود پشت فرمون ... یکی دیگه بود ... ولی از شانس قشنگش این مورد خشم اژدها قرار گرفته بود
... چون عینک چشمش بود معلوم نبود چه حالتی داره ولی از فک باز موندش به خوبی می تونستم بفهمم که شک زده شده
عینکش رو برداشت و زد روی موهاش ... چه خوب بود ... چشمای درشت و زیبا ... چه رنگ خاصی داره ... عسلی روشن ... مثل آریانا دستش را به بغل زد و خم شد تا هم قد آریانا شه و به ارامی گفت:
پسره- ریز میبینمت خانوم کوچولو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به مهدیس که بعداز شکست در راضی کردن آریانا کنارم وایستاده بود و نظاره گر دعوای سال بود انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ترو خدا یه کاری کن مهدیس ... الان باید بریم دنبال حلوا برای این پسره چون عمرا اریانا اینو زنده بذاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- چی کار کنم دیگه مگه ندیدی آروم نمیگیره ... من خودم الان دوست دارم دکوراسیون یارو رو بیارم پایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اریانا کردم ... اوه اوه در شرف داغ کردن بود ... اخه کم بلا تو هواپیما سرش نیومده بود...از مسمومیت تا ... الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا منفجر شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه خورده شعور داشته باش که باید چه طوری با یه خانوم محترم رفتار کنی آقای نامحترم ... غول تشن ... فقط قد گنده کرده ... کاش تو هم اندازه ی پنج اپیلاسیون از قدت مغز داشتی تو اون کله ی گچی ات ... خیلی به خود متشکری جناب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره یکم قرمز شده بود...یه پسر دیگه هم پیاده شد ودست اون پسررو گرفته بود... مهدیس دخالت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- آریانا بسه دیگه ... دیر میشه خیلی کار داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اون رو کشون کشون تا ماشین برد هر دو سوار شدند من هم برای این که خالی از لطف نباشه رو به پسره که در مرز انفجار بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ماشین شماست؟ اونطوری یک خورده زشت بود ... حالا خوشگل شده ... باید خیلی ممنون من باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیز برداشت طرفم که پریدم تو ماشین و گازشو گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بی خیال خرید و پارک شدم و یک راست روندم طرف آپارتمان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و مهدیس و آریانا سه تا دوست جون به جونی هستیم که از شیراز کوبیدیم اومدیم تهران تا درس بخونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم من ترانه رادمهر 22 سالمه خیلی مغرورم و البته شیطون ... همه میگن تو آخر خودت رو با این بازیگوشی هات به کشتن میدی، علاوه بر خودم یک خواهر بزرگ تر دارم و پدرای من ومهدیس و آریانا سهامدار یک کار خونه هستن پس میشه گفت وضع متوسطی داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما تویه آپارتمان که هر سه با هم اجاره کردیم زندگی می کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای مهدیس از خیال هام بیرون اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- داری کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- مگه قرار نبود بریم خرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- یه روز دیگه میریم اصلا حسش نیست به جون مهدیس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا هنوز غر میزد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- پرو خجالت هم خوب چیزیه ... اخ که دوست داشتم خوردت کنم ... پسره ی ابله ... بچه ننه ... با ماشین باباش اومده پز میده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به مهدیس کردم و خندیدم و مهدیس در حالی که بیرون رو نگاه می کرد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- بقیشون رو دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مگه تو بقیه شون رو دیدی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- مگه تو ندیدی؟ اون دوتای دیگه که عقب نشسته بودن اومده بودن بیرون ولی اون که پشت فرمون بود موند توی ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- نه دقت نکردم فقط حواسم به آریانا بود با اون پسر پرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدن به دم اپارتمان با مهدیس پیاده شدیم و رو به آریاناگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بسه آریانا خانوم کم حرص بخور بیا پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره رضایت داد و پیاده شد من هم نگاهی به جلوی ماشین نازنینم انداختم و با حسرت اه کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که مهدیس سوتی یکی از دوستای سال اولیشو تعریف می کرد و هر و کر میکردیم به طبقه ی دوم رسیدیم و از آسانسور خارج شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وارد شدیم دوباره غم دنیا ریخت تو سر صاحب مرده ی من ... اخه من چه طوری این وسایل رو بچینم ... چون تازه اسباب کشی کرده بودیم هنوز خونه رو مرتب نکرده و فقط آشپزخانه رو سامان داده بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخانه رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- املت یا نیمرو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین آریانا باز مزه پروند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- چلو کباب با دوغ و مخلفات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهش کردم که با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- املت ... چرا میزنی حالا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم و ناهاری آماده کردم که دور هم خوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- زهر مار میدادی بخوریم بهتر بود بی مزه ... بعد بهشم بر میخوره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- اریانا قضیه ظهر تموم شد ... بابا بس کن دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- چی میگی واسه خودت ترانه ... تموم بدنم درد میکنه ... هی گفتم بذار فردا بیام ... این از پروازمون اینم از اون غول بیابونیا ... اه اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی بودم ... حسابی ... خستم بودم ... مهدیس داشت با نگرانی نگام میکرد ... از وقتی خودمو شناختم خیلی زود از کوره در میرفتم ... داغم که میکردم دیگه نگو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مهدیس اونجوری نگام نکن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- چشم ببخشید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت دسشویی ... تازه اسباب کشی کرده بودیم وهیچ چی سر جاش نبود ... منم ادمه مرتبی نبودم ولی اگه وسایلام گم گور بودن نمیتونستم کار کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اینه داشتم خودمو نگاه میکردم ... یدفع در دستشویی باز شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بمیری ترانه ... مگه کوری ... من دستشوییم ... بی فرهنگ در بزنی میمیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- برو بابا ... اریا تماس گرفته ... حسابیم نگران تشریف داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتفمو کشید و از دستشویی انداختم بیرون...گوشیرو بهم داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- اریانا؟ خواهری کشتی منو ... چرا گوشیت و جواب نمیدادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- به به ... اقای خارجکی ... چه عجب یادت اومد اریانایی هم هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- د اخه خواهر کوچولوی من ... تو تموم دنیای داداشی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اگه اون حوریای اجنبی ولت کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- مفتم نمی ارزن خواهری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اره بابا ... قوربونه دخترای اریایی کاکو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- به ... شیرازی اومدی بالاخره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- چیکارکنم دیگه ... معروفیم به دختر شیرازی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- آخ قوربونه دهنت دختر شیرازی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- توهم که شدی پسر امریکایی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- نـه پسر ... ما مینازیم به شیرازی بودنمون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اوهو ... نمیخوای یه کاری واسه سرورت کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- چرا قوربونت دنبالشم ... ولی کار داره ... اینجا واسه مجردا نیس ... در ضمن اقامت هم مفتی مفتی نمیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ا؟! خودت عشق و حال ما بیچاره هیچی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا- اوه اوه I have to go hny…bye bye
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بی ادب ... ببین اصالت نداری دیگه ... bye my dear
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو قطع کردم ... یه نفس کشیدم ... مهدیس و ترانه داشتن نگام میکردند با چشمایی که من براشون توضیح بدم اریا چی گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- سلام رسوند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- واقعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ... هی نگفت شما هم وجود دارین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم زیر خنده که ترانه و مهدیس از پشت افتادن روم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا داداشم بود 4 سال از من بزرگتر بود ... امریکا پزشکی میخوند ... یه سری تو دبیرستان خواهان زیاد داشت ... اما تا وقتی غرور ذاتی تو خون خانواده جاوید جریان داره پا به هیچ کس و ناکس نمیداد...مهدیس و ترانه رو مثه خواهراش میدونست ... هر5 سال یه بار یه سر میزنه ایران ... منم که آریانا خانوم جاوید...22 ساله ... ته تغاری ... و متاسفانه اعصاب خراب و لج باز و حاضر جواب و مغرور.خدا نکنه با کسی کل بندازم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپ تاپ مو روشن کردم ... یه اهنگ شاد گذاشتم ... با بچه ها شروع کردیم خونه تمیز کردن ... اخ از کت و کول افتادیم افتاده بودم رو کاناپه با گوشیم ور میرفتم ... گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ترانه ماشینتو چیکامیکنی؟ به بابات چی میگی؟ الهی اون بیشعورا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس صداش درومد و به شوخی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- تو که ندیدی چرا نظر میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم زیر خنده و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون لحظه وقتی داشتم داد و بیداد میکردم با اینکه خیلی داغ کرده بودم ... یارو اینقدر غول بود مجبور شدم سرمو اونقدر بالا بگیرم که گردنم خرد شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهممون خندیدیم ... خونه تمیز و مرتب شد ... اینقدر خسته بودیم که زود خوابیدیم چون فردا باید سریعا میرفتیم دانشگاه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اریاناا ... ب میری پاشو دیگه ... ترو خدا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مهدیس ... خفم کردی ... بابا من نمیام شما برید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه بالش کوبیده شد به صورتم ... چشامو بازنکردم بلند شدم و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مرضه؟ ها؟ میگم نمیام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاموباز کردم دیدم ترانه دست به بغل وایساده نگام میکنه مهدیس هم جلو اینس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- اریانا واسه من میتینگ نیا ... پاشو بینم اعصاب ندارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اوهو ... چه خشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- حالا نه خودت خیلی ارومی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- تو به کارت برس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- دارم میرسم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتیم سر میز صبونه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ترانه ماشینو بده امروز ببرم تعمیرگاه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که داشت لقمه رو میکرد توی دهنش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- مگه کسی رو سراغ داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- نه ... ولی یکی پیدا میشه ... بهتره ببریمش نمایندگیش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اره این بهتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- ... پولش چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- سیوریتا نترس از پول ماشین اون بامن! تازه بیمه هم هست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدیم ... مهدیس و ترانه یه تیپای خفنی زده بودن ... حسابی خوشگل کرده بودن ... ترانه که تیپش خانومونه بود با وقار بود ... یه مانتو عسلی تنش بود...جذب بود و به اندامش خیلی میومد ... موهاشو هم کج کرده بود تو صورتش ... یه کفش عروسکی عسلی با کیفه ستش ... مهدیسم دسته کمی نداشت ... موهای جلوشو کوتاه کرده بودو کم ریخته بود جلو ... یه مانتوی طوسی کوتاه بایه جینه مشکی و کتونی مشکی ... مامانم همیشه میگفت: از دوستات یاد بگیر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مانتو تنگ مشکی بالا زانو ... یه شلوار جین تنگ دودی که پاینش دکمه میخورد ... با یه کتونی سفید گنده که بنداشو خودم مشکی کرده بودم ... موهامو از بالا اینقدر محکم بستم یکم به مقنعه ام از پشت پف دادم خوشم نمیومد رو سرم قمبله باشه ... فقط واسه خوش فرم شدن همچین کاری می کردم...مقنعه امو دادم عقب تا جایی که یکم از لاله گوشم معلوم شد...دسبندای نخیه سفید مو بستم ... کیفه مشکیم رو که راه راهه سفید مشکی بود وکج انداختم ... عینک فرم سفیدمو زدم رو موهام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- اریانا ... بدو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق اومدم بیرون ... بچه ها زنگ زده بودن اژانس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- به به ... چه تیپی زدیم همگی ... امروز روزه ماست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس زد زیر خنده ... و نگاه من کرد که از این حرفا خوشم نمیومد ... معمولا این ترانه تبهر خاصی در حرصی کردن من داره ... میدونه از این حرفا خوشم نمیاد ها از بس این دختر شیطونه پر از انرژی اگه یه روز سر به سر من و مهدیس نذاره روزش شب نمیشه ... البته من و ترانه و مهدیس جزو مغرور ترین دخترای دانشگاهیم ولی گاهی واسه خنده از این حرفا می زنیم ... ولی من زود داغ می کنم ... گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بسه ترانه ... مگه روز شما دوتا باشه ... نه من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اتفاقا خانوم خانوماا ... من دارم میبینم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بریم الان دیر میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر خر مگسه معرکه لعنت ... راننده اژانس یه پسر جون بود که داشت مارو برانداز میکرد ... منم مثل گرگ چشم دوختم تو چشماش ... به بچه ها گفتم برن بشینن عقب ... خودمم نشستم پیششون ... پسره خیلی چرت و پرت می پرسید منم بیشتر داغ میکردم ... دیگه نمیتونستم ساکت بشینم ... خوبیش این بود در دانشگاه بودیم پیاده شدیم ... ترانه رفت حساب کنه...من ومهدیس کنارهم بودیم منتظر ترانه صدای ترانه اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- یکم شعور داشته باش الاغ ... فهمیدی ... خیلی خری ... بیشرف ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پیشه ترانه ... پسره تا منو دید پاشو گذاشت رو گاز و در رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه محکم نفس میکشید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- چته؟ چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- پسره ی خر ... اخه دل به چیت بدم؟ به این شغلت ... الاغ ... اشغال ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- میگی چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحالت خنده داری گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- بم میگه این شماررو بگیر من از شما و اون دوستتون که موهاشو کج کرده خیلی خوشم اومده ولی از شما بیشتر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ که منو مهدیس چنان زدیم زیره خنده ... مردم ... مهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- بدل نگیر ... تاحالا اینقدر خوشگل ندیده بوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر خندیدیم که مردیم اخه بشون حق انتخابم داده بود که هر کدوم که بیشتر ازش خوشش اومد شماره مال اون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم میرفتیم سمت در دانشگاه الان حراست بهمون گیر میده...اماده شدم واسه جواب دادن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد- خواهران پارتی تشریف میبرن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یه مرد ریش بلند مذهبی بود.تا قبل از اینکه حرف بزنم مهدیس من و کشوند و برد ... ترانه شروع کرد با یارو حرف زدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- د ... چرا نزاشتی جوابشو بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- بسه اریانا دختر ... میخوای پروندمون اول کار خراب شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مهدیس ول کن ... این باید یه چیزی بهش بگم که ننه اش بیاد جلو چشش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه داشت مقنعه اشو میکشید جلو اومد سمتمون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- ایش ... چقدر گیر میدن ... پوکیدم از بس باش حرف زدم ... مخم رو خورد کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- چی گفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- هیچی گفتم که شرمنده از دفعه دیگه واسه درس میایمو فلان و بمانو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بسه بسه بابا ... خاک بر سرش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم توی سالن یه بروشور برداشتم و شروع کردم به خوندنش ... کلم تو برشور بود ... رفتیم تو یه کلاس اصلا نگاه اینور نکردم نشستم سره یه صندلی سرمو بالا اوردم ... اوه چه شلوغ ... اینجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه اینور کردم چندتااز دخترای دانشگاه قبل هم بودن باسرباشون سلام علیک کردم ولی ترانه اینا رفتن سمتشون وباهاشون حرف زدن ... چند تا از پسرا داشتن مهدیس اینارو با چشم میخوردن ... سنگینی نگاه یکی رو حس کردم ... سرمو چرخوندم ... یکی از پسرای ترم پیش بود...هومن شکیبا ... بالبخند داشت نگام میکرد ... یه اخم کمرنگی کردم اومد سمتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهومن- سلام خانوم جاوید انگار به شما هم انتقالی دادن شکرخدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که اب دهنمو قورت میدادم با سردی جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اره ... انگار مجبوریم مزاحمتاتونو یه ترم دیگه تحمل کنیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم یه لبخند زد و سرشو تکون داد ... عادت داشت همیشه از من کنایه بشنوه ... کلاسو گذاشته بودن رو سرشون ... خسته شدم پس این استاد گوربه گور کی میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مرد خپل اومد تو کلاسو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد- متاسفانه کلاس برگزار نمیشه ... بفرمایید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو با پف دادم بیرون ... مهدیس اومد سمتم ... گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- بهتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اره واقعا ... تران کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- رفتش با هانیه تو محوطه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه خم به ابروام دادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- هانیه چه خریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اریانا؟ یکم عفت کلام داشته باش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- نوموخوام ... میخوام عصمت کلام داشته باشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کلاس اومدیم بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه اس ام اس داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- من رفتم سلف ... شمام بیاین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم سمت سلف داشتیم میخندیدیم با مهدیس ... من فقط با رفیقای خودم گرم بودم ... اخلاقم گند بود ... همیشه بم میگفتن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سلف باز کردم دیدم ترانه با اخم داره با یه پسر میحرفه ... تریپ مغرور برداشته بود شدید ... رفتیم سمتشون ... صندلی رو با پام کشیدم کنار ... پسر سرشو اورد بالا نگاه مهدیس کرد بعد نگاه تو صورت من ... اه هومن بمیری ... هومن با دیدن من بلند شد و عذر خواهی کرد و رفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- آریانا کی میخوای ادم شی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- سر چی ترانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- این بدبخت چکارت کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نیشخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- هه ... من به این چکار دارم؟ این یکم مرض زیادی داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- این رفتارات چیه؟ بدبخت فقط یه بار غیر مستقیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرفشو بزنه دسمو به علامت ایست اوردم بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نیش خند زدو سرشو کرد اون ور و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- به درک هر کاری می خوایی بکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir... صدای اس ام اس گوشیه مهدیس اومد ... نگاه صفحه گوشیش کردوزد زیر خنده ... گوشیشو گرفتم ... اخ خدا پوکیدم چه جکی بود ... ترانه همش میومد گوشیرو از دسم بگیره اونم بخونه ... خیز برداشت سمتم منم زده بودم زیر خنده ... پرید گوشیرو بگیره که همونطور که گوشیرو عقب میکشیدم پرت شد رو زمین ... مهدیس با عصبانیت نگام کرد ...گوشیش پر پر شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- باشه بابا رفتم بیارمش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو صندلی اومد پایین با اینکه خیلی زورم داشت خم شم رو زمین جلو این همه ادم که ماشالله خیلی چشم پاکن ... گوشی بد جا افتاده بود نزدیک در ورودی خم شدم ... وای خدا ... مهدیس خفت میکنم ... سرم خم بوددستمو بردم سمت گوشی که یکی اومد وایساد جلوم چند نفرم که فک کنم 2 نفر بودن پشت سرش ... سرمو اوردم بالا ... که چشمام قفل شد تو دو تا چشم عسلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا رفت گوشی مهدیس رو بیاره برگشتم تا ببینم این آتیش پاره کجا موند دیدم کناره یه پسره وایساده و رنگ به رنگ میشه رو به مهدیس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اونجا رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس برگشت و با دیدن رنگ آریانا از جا پرید و زود رفت طرف اونا من هم با تمام آرامشی که در وجودم سراغ داشتم رفتم طرفشون ... اه ... چقدر قیافه این پسره اشناست ... چرا یادم نمیاد ... این کیه ... آها چشماش عسلی ... این همون پسر پروست که تو پارکینگ باهاش دعوامون شد ... رفتم طرفشون و صدای آریانا که تمام تلاششو می کرد اروم باشه رو شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- هه ... فکر کردی کی هستی آقا ... من شما رو آدم هم حساب نمی کنم و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم ادامه بده چون تهش رو می دونستم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- سلام ... رانندگان ناوارد ... ماشین ددی درست شد ... دعواتون نکردن که؟ عیب نداره برات یه ماشین اسباب بازی می خرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان اون رگ شیطنتم گل کرده ... پسره قرمز شد دهن باز کرد که چیزی بگه اما ... یه پسره از پشتش اومد بیرون ... اینو ندیدم تا حالا ... چشماش عسلی بود ... ولی از مال او یکی روشن تر بود ... مو های قشنگی داشت ... شاید قهوه ای پر رنگ که رگه هایی از قهوه ای کمرنگ هم داشت ... پوست گندمی ... چه قدی داره ... چه هیکل ورزشکاری ... بسه ترانه پسر مردم رو خوردی «ببخشید من عادت ندارم به کسی اینطوری نگاه کنم ولی این یکی دیگه واقعا معرکه بود ... من اصولا مرد جماعت رو به حساب نمیارم ... همشون یه جورن ... چقدر فک زدم بقیشو بخونین» با صداش به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- شما همون لیدی هستید که زدید به بی ام و من؟ حیف شد ماشینتون از اول قراضه بود حالا دیگه چی شده ... ما که مشکلی نداریم ... اون ماشینو دیگه می خواستیم ببریم اوراقی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد برگشت و به پسر پشتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- مگه نه سپهر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر از پشت این پسره اومد بیرون و گذاشت ما ایشون رو رویت کنیم ... یه پسره چشم و ابرو مشکی که چشم های فوق العاده ای داشت ... تیپش هم که عین این دو تا قد بلند و معرکه بود ... هر سه این پسرا جذاب بودن ولی من کلا دوست نداشتم با پسرا بگردم از همشون بدم میومد ... فقط به یه درد می خورن ... اونم حال گیریه ... هر دختری از کنارمون رد میشد نگاهشون می کرد و اهی از روی حسرت می کشید منم تو دلم بهشون می خندیدم خاک بر سرا واسه چی اینا آه می کشید آخه ... اخلاق خوشگلشون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره صدای سپهر در اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر- اره فوقش اون لامبورگینی رو می فرستیم اوراقی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یه نیشخند زد ... آی من بزنم دکوراسیون اینو بیارم پایین ... مطمئنم قرمز شده بودم ... اومدم جوابش رو بدم که مهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- خوبِ آدم پیکان سوار شه ولی شعورش رو حفظ کنه که نشانه ی شخصیته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ ... ترکیدم از خنده ... دمت گرم مهدیس ... ایول داری به مولا ... یه دفعه هر سه تامون از قیافه قرمز شده از عصبانت این گوجه فرنگی ها زدیم زیر خنده حالا نخند کی بخند ... یک دفعه با صدای بلند اون پسره که تو پارکینگ با آریانا دعوا کرد لال شدیم ولی هنوز ریز ریز می خندیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- ببندید دیگه ... دختر به این پرویی و سرتقی ندیده بودیم که دیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه صدای مزخرف و حال به هم زن خندمون رو قطع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مشکلی پیش اومده مهدیس خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه باز این سریش پیداش شد ... ماکان نظری ... سه چهار ترم از بالاتر از ما درس می خوندولی گیر سه پیچ داده بود به مهدیس ... بهش حق میدادم ... مهدیس خیلی خوشگل بود ... آریانا هم که زیبایی مخصوص خودش رو داشت ... منم که زیبایی منحصر به فرد خودم رو داشتم «خدایی میرید اعتماد به آسمون رو » ... در کل هر سه مون خاطر خواه زیاد داشتیم اون از هومن اینم از ماکان ... البته فقط به همینا ختم نمیشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای ماکان هممون سرمون رو با خشم برگردوندیم طرفش ولی سپهر یه تای ابرو های دختر کشش رو داد بالا ... الان این یعنی چی؟ اها یعنی ببخشید شما کی باشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا همین حرف رو هم به زبون آورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر- ببخشید به شما ربطی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماکان به حرف سپهر گوش نداد و به مهدیس نگاه کرد ... نگاهی که تن منم لرزوند مهدیس که دیگه جای خودشو داشت ... اه ... هیز عوضی ... التفاتی به پسرا کردم تا شاید بخاری ازشون بلند شه و غیرت توی وجودشون داشته باشن ... ولی دیدم نخیر ... از دیوار صدا در اومد ولی از این سه تا بی خیال خیر ... خودم رفتم جلوی مهدیس وایسادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- فرمایش آقای نظری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه هیزشو از جلو برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماکان - مزاحم شدن خانوم آرادمهر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هام رو بالا انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اگه مزاحم هم باشند به شما ربطی نداره ... به هر حال ممنون از حس انسان دوستی تون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزرشـک ... انسا ن دوستی یا هیزی ... احمق ... وجودش زیادیه ...نگاهی به آریانا انداختم تا ببینم چرا اینقدر ساکته ... بعید بود از این دختر ... این حتما آرامش قبل از طوفان با صدای آریانا برگشتیم طرفش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- بیایید بریم بچه ها ... داریم وقت تلف می کنیم ... کلاس داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خودش جلو جلو راه افتاد من هم با یک روز خوش آقایون پشت سرش راه افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وارد کلاس شدیم تمام نگاه برگشت طرفمون ... ماهم بی اعتنا رفتیم و سر سه صندلی کنار هم که تقریبا اول بود نشستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا نشستم چشمم افتاد به این سه تا سریش ... وایسا ببینم اینا اینجا چی کار می کنن؟ نکنه هم کلاسی هستیم ... وایی نه خدا جون ... مهدیس و آریانا با درماندگی نگاهم کردند من هم دست کمی از اونا نداشتم ... اون سه با یک پوزخند که هدیه نگاه های نگران ما بود که خوب نوش جان کردیم و یه اخم غلیظ که پاسخ نگا های مشتاق دخترا بود رفتن و دقیقا پشت سر ما نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا این جا نشستن؟ وای مامان ... استاد صالحی اومد ... استاد مورد علاقه ی من ... از بس این بشر خوش اخلاقه ... شروع کرد به صحبت های متفرقه ولی من هر چی فکر می کردم میدیدم به این پسرا نمیخوره هم سن ما باشن! حتما دیر اومدن سر کلاس ... من چه می دونم ... وسطای صحبت بود که حس کردم یه چیزی زیر پام ول می خوره نگاهی به مهدیس و آریانا کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- شما هم همون حسی رو داری که من دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو سر تکون دادن و هر سه با تمام سرعت به زیر میز نگاه کردیم و تنها چیزی که به فکرمون رسید رو جیغ زدیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شروع کردیم به بالا و پایین پریدن دو سه تا از دختر ها اطرافمون هم دویدن آخرن کلاس ... کلاس ترکیده بود از خنده و خنده های این سه تا از هم بلند تر بود ... هر سه رفتیم بالای صندلی هامون و با غضب به پسرا نگاه کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تموم شدن ساعت محلت ندادم استاد خارج شه و با عصبانیت همراه با مهدیس و آریانا که در حال ترکیدن بودن زدیم بیرون ... مهدیس با حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- نشونتون می دم مهدیس وقتی عصبانی بشه چی کار می کنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- دارم براتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا با تمام توان داد زد که منو و مهدیس ترسیده نگاهش کردیم من داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- مرض چه مرگته؟ بچم افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- بچمون عزیزم، بچه نداشته ی منم افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اوج عصبانیت لبخندی هرچند کوچیک ولی زیبا زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- بمیر ... اخه الان وقت شوخیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هر سه با هم خندیدیم اما آریانا وسط خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- تو عمرم اینقدر تحقیر نشده بودم حالیش می کنم این پسر رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- حالیش می کنیم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اه ... پاشو خره ... دیر شد ... می خوایی اون سه تا برامون دست بگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اینو گفتم آریانا راست شد و سریع پتوش رو جمع کرد می دونستم نمی خواد به هیچ وجه جلوی این پسرا کم بیاره و خدا نکنه بخواد رو کم کنه ... بدبخت میکنه شخص مورد نظرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس داشت اماده میشد ... یه مانتوی کوتاه که قرمز بود و شلوار و مقنعه مشکی با یه کفش ورنی مشکی وکیف قرمز ... موهاش هم کج داد ... چه ناز شد ... اخی ... آریانا هم که جای خودش رو داشت یه مانتوی جذب که زیپی بود و زیپش کج بود و رنگش آبی نفتی با شلوار لی کم رنگ و و مقنعه ی آبی نفتی و کتونی لی کم رنگ ... کیف لی هم انداخت شونش و مثل دیروز مو هاش رو جمع کرد ... خوب حالا من چی بپوشم که به این دو تا جیگر بیام ... دوست داشتم تیپ چرم بزنم یه مانتوی چرم که از طرف چپ با دو تا بند بسته می شد و قهوه ای سوخته بود شلوار ومقنعه قهوه ای روشن با کیف و کفش پاشنه پنج سانتی عسلی ... نگاهی از روی رضایت به خودم انداختم ... کفشم رو خیلی دوست داشتم یه پاپیون ورنی دقیقا مخالف جنس کفش که مخمل بود روش قرار می گرفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار شد با اتوبوس های خطی بریم ... همون یه بار که با آژانس رفتیم واسه هفت پشتمون بس بود ... وقتی به دانشگاه رسیدیم پسرا ردیف اول نشسته بودن ... حالا وقت تلافی بود رفتیم نشستیم پشتشون با یه اخم خیلی خیلی غلیظ ... سپهر با مسخرگی که حرصم رو در می آورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر- سلام خانوما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسره که تو پارکینگ باش دعوامون شده بود لال شده بود ... بهتر...مهدیس زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- زهرمار و سلام ... الهی موش بره تو شلوارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل این که سپهر شنید چون خندید ... و خندیدنش مصادف شد با غش کردن دخترای کلاس ... اما اون پسره که پشت فرمون بود با تمام شکاکی که می تونستم توی چشم یه نفر سراغ داشته باشم نگاهمون می کرد ... منم با تمام بی تفاوتی که از خودم سراغ داشتم نگاهم رو ازش گرفتم ... گوشیش زنگ خورد که از کلاس بیرون رفت و بعد از چند دقیقه اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- آراد، سپهر ... میایید یه لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اسم اون پسر پرو آراد بود ... یه فکر شیطانی از سرم گذشت ... بازم من فکر های شیطانی به سرم زد ... با رفتنشون چسب یک دو سه ای رو که برای پاپیون کفشم که همیشه می کند رو همراه داشتم در آوردم و تمامش رو خالی کردم روی صندلی هاشون که باعث شد مهدیس و آریانا غش کنند از خنده ... با اومدن پسرا هر سه بانیش باز که نشون می داد خر کیف شدیم نگاهشون کردیم آراد و سپهر که محل سگ ندادن رفتن نشستن ولی اون یکی با شکاکی نگاهمون می کرد و سیخ وایساده بود جلومون ... در آخر پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- مشکلی پیش اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما هر سه با نیش باز گفتیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه چه مشکلی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شکاکیت نشست و استاد اومد ... شروع کرد از اول و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از همین اول شروع کنید خودتون رو معرفی کنید شما آقای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش سپهر بود مهدیس پاشو فشار داد روی صندلی سپهرتا صندلی با سپهر بلند نشه ... سپهر بلند شد که صدای پاره شدن شلوارش اومد و اون دو تای دیگه برگشتن عقب که مهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید کیفم پاره شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشورتش گل گلی بود ... نه شوخی کردم قرمز یکدست بودو یه مارک معروفم بود روش ... ما سه تا ترکیده بودیم از خنده و مثل لبو قرمز شده بودیم ... ولی خیلی خودمون رو کنترل کردیم ... اون حرف می زد و ما ریز ریز می خندیدیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر- من سپهرآریانژاد هستم ... 25 ساله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نشست ... مهدیس مدام می خواست بلند بخنده ولی آریانا محکم در دهنش رو می گرفت آریانا پاشو گذاشت پشت صندلی آراد و محکم فشار داد ... بعدش آراد بلند شد که صدایی مشابه صدای قبلی به گوش رسید ... اون دو تای دیگه برگشتن و این بار آریانا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- ببخشید پامو کشیدم رو زمین صدا داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسر شکاک گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره - چرا شما سه تا سرخ شدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه چقدر گیره این ... با تذکر استاد برگشت و اراد شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد- من آراد پارسا هستم ... 25ساله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمال این یکی ابی نفتی بود عجب همشون مارک دار بودن ... «بببخشید من اینقدر بی ادب شدم آخه منظور دارم »آریانا کاملا سرخ شده بود هر سه تامون مثل گوجه فرنگی شده بودیم منم پامو گذاشتم پشت صندلی پسر وسطی حالا نوبت اون شکاک بود که با بلند شدنش همون صدا بلند شد ... واییی ... خدا دارم می ترکم نجاتم بده ... این دفعه هر سه تاشون برگشتن که من گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- یه کاغذ از دفترم پاره کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمال این یکی قهوه ای بود ... اون پسره شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره- اسمم پندار رادمنش ... 25 سالمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد به ما نگاه کرد که بلند شیم خودمون رو معرفی کنیم اما ما ازش خواستیم تا اجازه بده بریم بیرون واو با دیدن قیافه های قرمزمون اجازه داد بریم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدم دم در ترکیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اخ ... اخ ... دیدینشون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اجازه نداد ادامه بدم آریانا در حالی که بریده بریده می خندید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- حال ... کردم ... دمت گرم ... اخ ... خیلی خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- دقت کردید شورتاشون هم رنگ مانتوی ما بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردم راست می گفت ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیایید هر کی حال مال اونی که همرنگ مانتوش پوشیده بود رو بگیره ... من حال این یارو ... اسمش چی بود؟ اهاسپهر رو میگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریاناهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- منم حال اون آرادبچه پرو رو می گیرم ... خیلی غرور داره فکر کردم کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- خیلی زرنگید به خدا ... من باید حال اون پندار که با یه من عسل هم نمیشه خوردش رو بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآريانا- تو فکر کردی اون دو تا بهترن؟ اون آراد که برای هر چی یه جواب تو آستینش داره تا منو دغ مرگ نکنه ول کن نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس - اون سپهرم که نیش خنداش رو اعصابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- باشه باشه بابا بگم چیز خوردم قبول می کنید؟ راه بیوفتید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم تو کلاس و خودمون رو معرفی کردیم کلا تو دانشگاه به کوه غرور معروف بودیم.وقتی کلاس تموم شد پسرا مثل همیشه با غرور بلند شدن برن که یه دختر در حالی که می خندید از عقب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره- آقایون شلوارتون رو کی خریدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار- به شما ربطی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره- نه ولی مال هر سه تون پاره اس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاس ترکید از خنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو مای گاد ... سرم پایین بود داشتم کتابامو جمع میکردم ... با یه نیشگون ترانه اومدم بالا ... اوه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه تاشون داشتن نگامون میکردن ... ولی زل زده بودن به من ... بمن چه تقصیر ترانه بود ... مهدیس و ترانه نگاهم کردن ... اه چه مرگتونه ... نه! چسب سر میز من بود ... کی اینو گذاشته بود ... الان فکر کردن کاره منه ... یه پوز خند بلند زدم ... بااین کارم حتی مهدیس و ترانه شوکه شدن ... اخه سه تا خون اشام داشتن نگام میکردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو کلاس کسی نبود ... فقط ما چند نفر بودیم ... دوباره مشغول به کارم شدم ... یه دفع سه تا سایه گنده افتاد روم ... کیفمو برداشتم که بندازم رو شونم که یکی دستشو گذاشت رو کیفم ... جر خورد ... سرمو اوردم بالا ... سه تاشون بودن ... چقدر ترسناکن ... بلند زدم زیر خنده ... ولی افتادم رو صندلی ... آراد خم شد تو صورتم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد- دارم برات جوجه ... هنوز بچه ای واسه اذیت من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- هرکول ... گنده تر از توام واسم هیچن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر- ولی ایندفع احتمالش کمه که تو دوستات سالم از زیر دستمون رد شین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اوهو ... نچای ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس این مهدیس و ترانه کدوم گورین؟ دارم برات ترانه اشغال دارم خورد میشم ... تا اومدم حرفمو کامل کنم که پندار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپندار- بد بازی رو شروع کردین ... پس ادامشو داشته باشین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بکش کنار باد بیاد تا اسفالتت نکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این حرفم جاخورد ... همه جاخوردن ... آخه رگ لات بازیم داشت باد میکرد وقتیم لات میشدم دیگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- آریانا ... کافیه پاشو بریم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم نگران شده بود ... آخه کم پیش میومد اینطور شم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد- مجبورم میکنی اون زبونه 4 متریتواز حلقت بکشم بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرف سپهر آراد رو کشید کنارمنم بلند شدم ... گرد خاک فرضی رو شونمو تکون دادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اِ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس - آریانا ترو خدا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین من بودم که سرمو فشار میدادم تو بالشو داد میزدم ... ترانه با لباسم کشیدم عقب ... پرت شدم اونور تخت ... تاحالا اینقدر خرد نشده بودم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- عوضی... بخدا میکشمت ... آراد ... پندار... ... سپهر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- اریاناا ... این واسه هممون سخته اینا اذیتمون میکنن ... بخدا از قصد چسب نذاشتم رو میزت ... داشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- ترانه میشه تمومش کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- بسه ... بسه ... خودمون شروعش کردیم ولی این ماییم که تمومش میکنیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس یه لیوان اب داد بهم بزور کردش تو دهنم اروم شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاریانا- مهدیس مگه من تانکر حمل ابم؟ ترکیدم دوختر جون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم یه لبخند بی جون اومد رو لبه هر سمون ... وقت شام بود ... مهدیس اومد دره حموم و درو گرفت زیر مشت و لگد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اریانا ... بیا شام دیگه ... سه ساعت اون تو چه غلطی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ترانه سخت میومد چون شیر اب هم باز بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- کارای خوب خوب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- ترانه میام لهت میکنم بچه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خندشون اومد ... از حموم اومدم بیرون نگاه تو اینه کردم ... چشمام طبق معمول قرمزومست ... رنگم هم پریده ... نترسید این عادیه ... من همیشه از حموم درمیام اینم ... ولی ایندفع یکم بیشتر بود ... به خاطر این بود که داشتم تو حموم به او عوضیا فکر میکردم ... در فکر این که فردا چه بلایی سرمون میاد ... یه تیشرت یقه گشاد کج پوشیدم با یه زیر شلوار چارخونه ... موهام خیس بود ... اگه با سشوار خشک میکردم سر درد میگرفتم دیدین تروخدا ... هیچیم به ادم نبردهیه برق لب زدم ورفتم ... ترانه یه نگاه به مهدیس کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- به به ... چه عجب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهاش قهر بودم ... نشستم رو صندلی و دستامو زدم بغلم دستاشو انداخت درو گردنمو سرشو اورد دره گوشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- چه مرگته باز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو باز کردم ... واقعا عاشق هم بودیم ... از بچگی باهم بودیم ... نمیتونستم ناراحتی هیچ کدومشون رو ببینم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- احوال پرسیت هم عین آدم نیس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیسم اومد کنارشو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- آریا ... بی خیال بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ن شو یادت رفت مهدی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- ا! بی ادب نگو دوس ندارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- بسه دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو اوردم بالا زل زدم توچشماش ... مهدیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اریانا چشمات خیلی قرمزه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- میدونم ... اب کلرش زیاد بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- اریانا چشمات نمیسوزه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- ای بابا ... عادیه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- پس این قضیه رو ببند ... یه بار بهت گفتم از قصد نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- باشه بابا ... شام چی داریم ضعیفه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه اومد در اشپزخونه و داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- درد ... آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو از اونور کاناپه انداختم ... داشتم شبکه های tvرو هی بالا پایین میرفتم.مهدیس اومد نشست روبه روم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردارو چی کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- هیچی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریانا- راست میگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- الکی حرف نزنین ... میدونین که چه نقشه هایی دارن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- غلط کردن ... حالیشون میکنیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به من کرد و چشمک زد منم جوابشو با یه چشمک دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشامو خوردیم و خوابیدیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- آریانا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- اریانا بدو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم چپیدم تو دستشویی ... سریع رفتم در کمدمو وا کردم ... یه نگاه به بچه ها کردم ... ترانه که یه مانتوخردلی خوش دوخت تنش بود با شلوار مشکی و کفش عروسکی ... مهدیس هم یه مانتو زیتونی رنگ با شلوار کتون مایل به صدری...با یه کفش کالج قهوه ایو منیه مانتو سفید خوشگل با یه شلوار زرد جیغ و تنگ با یه کفش مشکی تند نشستم بنداشو سفید و زردزدم ... موهاموزدم بالا ... یه کیف مارک زرد و مشکی هم برداشتم ... ساعت زردمو بستم ... و حالا عینک دودی ریبنم که خیلی بم میومد ... صبونه که تعطیل ... نرسیدم ... بچه ها دمه در بودن و داشتن بم فش میدادن ... کفشمو پوشیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- اومدم خوشگلا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه با خنده گفته:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه- امروز هومن نخورت خیلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- به روح باباش خندیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیس- ایول ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهی به امید تو ... وارد دانشگاه شدیم ... با رفتنمون سرا چرخید ... من وسط بودم ... دستم به گوشیم بود و محکم راه میرفتم ... مهدیس هم با ناز پسر کشش وترانه هم با غرور آمیخته به ناز ذاتیش ... بچه ها وایسادن پیش دخترا ... منم نشستم رو صندلی کنارشون ... نگاه مهدیس و ترانه میکردم که وقتی میخندن چقدر خوشگل وشیرین میشن ... ویدا بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویدا- آریانا جمعه شب یه مهمونی گرفتیم میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- چراکه نه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند بم زد ... وارد کلاس شدیم ... رفتیم ردیف یکی مونده به اخر.غول تشنا بودن ولی پشت سر ما نگاشونم نکردیم ... پشت سرمهدیس سپهر. پشت ترانه پندار پشت سر من آراد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه اه ... استاد نوری این بشر ماست تو دهنش مایه میبنده اخه خیلی کش میده ... دوباره چشمام سنگین شده بود ... سرمو گذاشتم رو میز ... بایه شدت پرت شدم پایین از رو صندلی.خوبه نیوفتادم وسط کلاس ... صدای خنده اومد ... چشامووا کردم ... کمرم درد میکرد ... ترانه و مهدیس بزور خندشونو خوردن ولی وقتی دیدن که دستم رو کمرمه اومدن پایین کنارم زانو زدن ... خیلی درد میکرد داشتم مییمردم ... اون لحظه فقط داشتم از گریه ام جلو گیری میکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir