رمان دختر شرور به قلم محدثه فارسی
یه دخترِ بد، بدِ، بدِ، دیگه. از نظر اخلاق و رفتار؛ شیطونی بیش از اندازه و آزار مردم باعث خوشحالیش میشه! ولی یک دفعه همه چی تغییر میکنه و عاشق میشه! تصور کنید همچین دختری عاشق بشه، واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟ پس با ما همراه باشید.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۹ دقیقه
ژانر: #طنز #پلیسی #عاشقانه
خلاصه:
یه دخترِ بد، بدِ، بدِ، دیگه. از نظر اخلاق و رفتار؛ شیطونی بیش از اندازه و آزار مردم باعث خوشحالیش میشه! ولی یک دفعه همه چی تغییر میکنه و عاشق میشه! تصور کنید همچین دختری عاشق بشه، واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟ پس با ما همراه باشید.
مقدمه:
من یه دختر بدم، زیاد با اعصابم بازی بشه ممکنه دست به کارای خطرناک بزنم! کاری برای زندگی نمیکنم، میشینم یه گوشه و به بازیهاش نگاه میکنم! از دور قشنگتر به نظر میام ولی از نزدیک کسیام که تحمل موندن باهاش رو نداری. نمیذارم کسی من رو بین دو گزینه قرار بده! یا من یا هیچکس. افکارم بَده، مثل خودم؛ از من نخواه خوب باشم چون عواقبش پاچه گیره. و در آخر اضافه میکنم که «من دختر بدیم، با من نگردید!»
پ.ن: این رمان خیلی متفاوته.
«بسم الله»
قیافم رو کج کردم و گفتم:
- قیافش رو تو روخدا! آخه بگو لامصب تو به این جذابی چرا انقدر حزب اللهی هستی؟
سوگند در تایید حرف من گفت:
- واقعا هم، حیفه به خدا. آخه ببین چه تیکهایِ.
آدامسم رو باد کردم و محکم ترکوندم که سوگند چپ چپ نگاهم کرد! برگشتم سمتش و گفتم:
- ولی میدونی اصلا ازش خوشم نمیاد، اصلا از آدمهای اینجوری بدم میاد میدونی که؟
ایشی زیر ل**ب گفت و ادامه داد:
- نه تو روخدا! بیا و خوشت هم بیاد! پسرهی خشک نچسب.
یهو سوگند برگشت و پشت سرم رو نگاه کرد و سریع بلند شد و بعد از زدن چشمکی ازم دور شد. اخمهام رو در هم کشیدم و پام رو انداختم روی اون یکی پام. کنارم نشست و با لبخند نگاهم کرد!
- الان اومدی منت کشی؟
خندید و چشمای نافذ مشکیش رو دوخت توی چشمهام و گفت:
- مگه میشه قهر شما رو تحمل کرد خانمی؟
لبم داشت به لبخند کش میومد ولی با هر زوری بود نگهش داشتم و اخمم رو حفظ کردم.
- کار همیشته؛ رفتارای اشتباه می کنی و آخر سرم میای تا من و خر کنی! ولی این دفعه کور خوندی آقا سیاوش!
سیاوش با خنده خواست دستش رو بندازه دور گردنم که سریع گفتم:
- هوی، بکش بابا.
اخمهای سیاوش در هم رفت ولی سعی کرد با لحن آرومش از دلم در بیاره.
- ای بابا، خانم خانمها! مثل اینکه حسابی قاطی کردیها... خب من غلط کردم، خوبه؟
لبخندی از روی غرور و بدجنسیم روی لبم نشست. فکرش رو بکنید پسر جذاب و پولدار و مغرور دانشگاه اینطوری به پای من افتاده! از وقتی وارد دانشگاه شدم چشمهای سیاوش دنبال من بود. یه جوری میگم از وقتی وارد دانشگاه شدم انگار چند سال میگذره! همش یک سال میگذره و از اون موقع من با سیاوش رفیقم، اصلا هم دختری نیستم که پاک باشم و با هیچ پسری دوست نباشم و ال و بل هم نباشم، با پسر دوست میشدم ولی فعلا با سیاوشم و سیاوش هم قصد جدیش ازدواجِ!
ل*با*م رو غنچه کردم و گفتم:
- راجع بهش فکر میکنم.
سیاوش خندید و به صورتم زل زد، آروم با اون صدای مردونه و جذابش که دخترای آویزون دانشگاه عاشقش بودن گفت:
- من عاشقتم دیوونه، عاشق اون چشمهای آبیت. دلم نمیخواد نگاه هیچ عوضی روی تو بشینه!
نگاهم رو بی حوصله ازش گرفتم. ما رو کشته با این حرفاش! اصلا به قیافش نمیخوره ولی غیرتیه. رفیقهاش میگن روی دوست دخترای قبلی دو روزش اینجوری نبوده! من که اصلا خوشم نمیومد از این اداها و غیرتی بازیها. آدم باید روشن فکر باشه!
چشمم به کوه غرور دانشگاه افتاد، همین پسر حزب اللهی خودمون. لامصب عجب بدن تیکهای داره، قیافش رو که اصلا نگو! آخه بگو لعنتی چرا اینکار رو میکنی با خودت؟ جدی و خشکِ و به هیچ دختری نگاه نمیکنه، دکمههای لباسشم تا آخر میبنده! با صدای سیاوش که من رو صدا میزد برگشتم و گیج نگاهش کردم:
- هوم؟
گله مند گفت:
- تو داری به اون پسره اومول نگاه میکنی؟
اخمام رو کشیدم توی هم و گفتم:
- تو به من شک داری؟ هنوز کار دیشبت یادم نرفته ها.
سریع بلند شدم مانتوم رو صاف کردم. مانتوی کوتاه و تنگم، شلوار تنگ و چسبونی پوشیده بودم با آل استارای خوشگل سفیدم، مقنعم رو یکم کشیدم پایینتر، با حجاب نبودم ولی مثل بعضی از دخترای عقدهای دیگه شورش رو درنمیاوردم!
کولم رو جا به جا کردم و بیاهمیت به سیاوش که با اخم نگاهم میکرد راه افتادم به سمت کلاس، پسر حزب اللهیِ درست جلوی من راه میرفت، وای خدا هیکلش توی گلوم گیر کرده! سیاوش دنبالم اومد و دستم رو گرفت، چیزی نگفتم بهش چون برام مهم نبود!
وارد کلاس شدیم و پسره ردیف اول نشست و منم صندلی کنارش و سیاوش کنارم، برگشت سمتم و گفت:
- هانا؟
برگشتم سمتش و عصبی گفتم:
- ساکت شو سیاوش! مگه به من قول ندادی هرجا رفتی بهم بگی؟ دیشب هرچی بهت زنگ میزدم یا اِشغال بودی یا در دسترس نبودی یا در حال مکالمه بودی، به دوستت زنگ زدم میگه رفتی مهمونی!
لبش رو گزید و آروم گفت:
- هانا جان عزیزم، میخواستم بهت بگم ولی به خدا یهویی شد.
خواستم حرفی بزنم که با ورود استاد دهنم و بستم، سیاوش قیافه خیلی جذابی داشت، صورتی سفید با ته ریشهای مناسب، دماغ عملی با ابروهای خدادادی هشتی. البته از نوع مردونش، چشمهای پاچه گیر مشکی داشت و موهای مجعد مشکی! هیکلشم روی فرم بود، در کل بگم خوشگل بود و آرزوی هر دختری!
تمام مدت حواسم به درس نبود و به سیاوش بود، رابطم با سیاوش برام مهم بود و به قول خودش تصمیم ازدواج داشتیم ولی نمیدونم چرا حس میکنم بعضی چیزها رو از من پنهون میکنه و این باعث میشه یکم اعصابم بهم بریزه!
با صدای استاد جوونمون که شاید 40 سال داشت سریع نگاهش کردم.
استاد _ حواست کجاست دختر؟
لبم رو گزیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ همین جا استاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مسخره ای بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد _ منم که اون موجود چهارپا، این ترم من به هیچ کس رحم نمی کنم، در جا می اندازم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم، اصلا حوصله ی همچین استادایی رو نداشتم، با لحن مزخرفی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ ازتون بیشتر از این هم انتظار نمیره، البته بگم برای من مهم نیست چیکار می خواید بکنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواستم بگم چه غلطی می خوای بکنی ولی ممکن بود لج کنه و کلا نابودم کنه این ترم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد _ زبون درازی بسه، اسم این دختر چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه، اینم استاده که اسم دانشجوش نمی دونه؟ نمی دونم بچه ها از خودم می ترسیدن یا از سیاوش که حرفی نمی زدن، ولی با صدای نکره ی یه نفر که از کنار گوشم بلند می شد حرصی نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ براتی استاد، هانا براتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکثافت بسیجی، چه قدر من از این بدم میاد، برگشت و یه نگاه خشک بهم انداخت و بعد با غرور نگاهش رو گرفت، خودکار داشت توی دستم له می شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد به سمت دفترش رفت و اسمم رو نوشت، دندونام رو روی هم می فشردم و سیاوش سعی داشت آرومم کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانس آوردم که کلاس همون موقع تموم شد، با صدای آرومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ سیاوش من گشنمه، برو یه ساندویچ بگیر تا من بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد و بعد از انداختن یه نگاه خشماگین به پسربسیجیه از کلاس رفت بیرون، کلاس تقریبا خالی شده بود و این پسره تازه بلند شد بره که پریدم و جلوش رو گرفتم، در و بستم و نگاه شرورم و دوختم توی چشماش، نگاهش رو انداخت زمین و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برید کنار لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ تو فکر کردی کی هستی؟ غلط کردی که اسمم رو به استاد گفتی دستمال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و جوابی هم نداد، یه تای ابروم و انداختم بالا و به سمتش رفتم که رفت عقب، پوزخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ چیه؟ لابد می خوای مثل فیلم پدر خودت رو از پنجره بندازی بیرون بچه مثبت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلااله الااللهی زیر ل**ب گفت و سرش رو بلند کرد و بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شر درست نکنید خانم براتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اسم و فامیلی من رو میدونست ولی من نمیدونستم! انقدر ازش بدم میومد که خوشم نمیومد حتی اسمش رو بدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست دوباره بره که گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش در هم شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هووو نه و رُهام نوری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند بدجنسی زدم و رفتم نزدیک تر و فاصلم رو باهاش کم کردم. سرش رو انداخته بود پایین، آروم و شرورانه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از من خوشت اومده که اسمت رو بهم میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی بهم انداخت و زیر ل**ب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- استغفرالله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با سرعت از کنارم رد شد و از کلاس رفت بیرون، لبخندم هنوز سرجاش بود. شرورانه خندیدم و از کلاس زدم بیرون، قیافه خجالت زدش توی ذهنم نقش بست، پسری با صورت گرد و سفید که چشمهای سبز روشن داشت و موهای مشکی و مدل دادهای داشت و هیلکی رو فرم و تیکه تیکهای! اصلا بهش نمیخورد انقدر خجالتی و بچه مثبت باشه! وارد حیاط دانشگاه شدم و به سمت سیاوش که روی نیمکت منتظر من نشسته بود رفتم. نشستم کنارش و دیدم که سرش توی گوشیشِ. اخمام توی هم رفت و در یه آن گوشیش و از چنگش در آوردم، اعتراض کرد که با اخمم دهنش رو بستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول گشت زدن گوشیش شدم، بهش مشکوک نبودمها ولی از اینکه یکی جلوم باشه و با گوشیش ور بره متنفرم! خودم هیچ وقت همچین کاری نمیکردم. دیدم خبری نیست که زود بهش برگردوندم، حالا اون اخماش در هم بود. یکی از ساندویچها رو گرفت سمتم و منم بدون هیچ حرفی ازش گرفتم. هنوز از ماجرای اون استاده حرصی بودم ولی به روی خودم نمیاوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه گاز گنده بهش زدم و برگشتم سیاوش و نگاه کردم که با اخم ساندویچش رو میخورد، شونهای انداختم بالا و دوباره برگشتم و به بچهها نگاه کردم و ساندویچم رو گاز زدم. با چشمم دنبال سوگند گشتم ولی خبری ازش نبود، معلوم نیست الان در حال مخ زدن کدوم پسره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین گازم رو هم زدم و آشغالش رو پرت کردم روی زمین.[بیفرهنگ]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمت سیاوش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میرم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اخماش باز شد و با جدیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودم میبرمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخالفت نکردم و به تکون دادن سرم اکتفا کردم، صبر کردم ساندویچش تموم شه و بعد با هم راه بیفتیم. کلاس نداشتم و باید بر میگشتم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره تموم کرد و بلند شد. با هم راه افتادیم به سمت پارکینگ؛ خیلیها با حسادت، خیلیها با خوشحالی، خیلیها هم با حسرت به ما نگاه میکردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی برای من هیچ کدومش مهم نبود، مهم این بود که الان سیاوش برای من بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین خوشگلش شدم و کولم و گذاشتم روی پام، ماشین رو روشن کرد و از دانشگاه رفتیم بیرون. هنوز بینمون سکوت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و آروم جوابم رو داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو گزیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از دستم ناراحتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و مهربون نگاهم کرد، دستش رو بلند کرد و لپم رو کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه وروجک، فقط خوشم نمیاد زیاد با این پسره، نوری دهن به دهن میشی. همین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس آقا فضولی کرده بودن، بله دیگه... هعی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب حرصم رو درمیاره، یه جوری رفتار میکنه انگار عقل کله و زیباتر از اون توی این جهان هستی وجود نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده آرومی کرد و به تکون دادن سرش اکتفا کرد، وسطای راه بودیم که یهو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای وای، دمت گرم برو دم مدرسه هیربود قرار بود برم دنبالش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهی بلندی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه قدر دلم براش تنگ شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم، سیاوش واقعا هیربود رو دوست داشت و به عینه میتونم بگم خانوادم از رابطه من و سیاوش خبر داشتن. چون میدونستن قرار ازدواج گذاشتیم، فقط یکم مادرم مخالفت میکرد که اونم از بس پرروام برام مهم نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مدرسه که رسیدیم، از ماشین پیاده شدم و رفتم دم در مدرسه، مادرایی که منتظر بچههاشون وایساده بودن یه طور عجیبی بهم نگاه میکردن انگار جن دیدن، والا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگشون خورد و مثل گوسفند ریختن بیرون، چه قدر هم این پسر بچهها هوار میزدن هیربود و دیدم با دوستش امیرعلی داره میاد، نیششم تا کجا بازه و دندونای جلوش که افتاده رو نمایش میده. کلاس اول بود قربونش برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من خوشحال دویید سمتم و منم با خنده بغلش کردم، امیرعلی هم دویید سمتم و با ذوق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خاله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و کشیدم روی موهاش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم، خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد و هیربود با اون زبونش که تمام هفت جد و آبادم رو میذاره توی جیبش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با سیا اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفهای کردم و به مادر امیر علی که داشت میومد سلام آرومی کردم و از کنارشون رد شدیم و همزمان جواب هیربود و دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره جوجه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیربود دستاش رو از دستم آزاد کرد و دویید سمت ماشین و در عقب رو باز کرد و سوار شد، منم در جلو رو باز کردم و سوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام سیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم رو خوردم و سیاوش با ذوق برگشت سمتش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام پهلوون، امروز چیکاره بودی داداش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند روی صورتم نشست و با ذوق به لاتی حرف زدنشون خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ کاره داشی، این یابوت رو روشن کن که حسابی گشنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی به عینه زد سیاوش و جد و آبادش رو با خاک یکسان کرد! سیاوش با خنده نیم نگاه معنی داری بهم انداخت که خندیدم و راه افتادیم، تا خوده خونه این دوتا بهم بحث میکردن و من فقط میخندیدم، رفتارای هیربود به خودم رفته بود چون یه جورایی خودم بزرگش کرده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خونه که رسیدیم هیربود دستش رو مشت کرد و کوبید به دست مشت شده سیاوش و با یه خداحافظی پیاده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه، خداحافظ عشقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی از ماشین پیاده شدم، به در خونه که باز بود نگاه کردم و وارد شدم، این هیربود اصلا صبر نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و بستم و حیاط سرسبزمون که دارای سه تا درخت میوه و باغچه پر گل و تختهای برای نشستن گوشهی حیاط بود و رد کردم و وارد خونه شدم، وضع مالیمون بد نبود. عالیه عالی هم نبود. دستمون به دهنمون میرسید و این رو مدیون ارثیه پدر بزرگ و پدر خدابیامرزم هستیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا وارد شدم سلام بلندی کردم که مامان از توی آشپزخونه جوابم رو داد. سریع با آستین مانتوم رژم رو کمرنگ کردم تا دوباره بهم گیر نده، وارد اتاق خودم و هاله و هیربود شدم و کیفم رو پرت کردم یه گوشه. اتاقمون بزرگ بود و خوشگل، سمت چپ تخت من و هیربود بود که دوطبقه بود و خیلی باحال، من طبقه پایین بودم و هیربود بالا، معمولا سمت خودش رو با عکسای بنتن و بتمن و مرد عنکبوتی پر کرده بود و منم عروسک و چیزهای جیگیلی میگیلی گذاشته بودم، سمت راست اتاق هم تخت هاله بود، از این تختهای طبقه ای می ترسید برای همین یه تخت جدا داشت، روبه روی تختا هم سه تا کمد دیواری بود که مخصوص هرکدوممون بود و دیگه بقیه وسایل اتاق هم شامل دراور لوازم آرایش من و هاله و شونه و ژل موی هیربود بود، کلا اتاق باحالی داشتیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسام رو با لباس راحتی عوض کردم و از اتاق رفتم بیرون، با اینکه با سیاوش ساندویچ خورده بودم ولی هنوزم گشنم بود، وارد آشپزخونه شدم و دیدم مامان آش ترخینه درست کرده، بهبه گفتم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان خانم چه کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان لبخند مهربونی بهم زد و من نشستم پشت میز، برام آش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوباره با این پسره اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای الان دوباره میخواد بهم گیر بده! عادی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصی نگاه آبیش رو که هممون شبیه بهش بودیم رو دوخت توی چشمام و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند دفعه بهت بگم دختر من آبرو دارم؟ چرا حرف توی گوشت نمیره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم و فرستادم بیرون و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان توروخدا الان کلید نکن روم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست یه چیزی بگه که پشیمون شد، بهتر. فقط نگاهش رو دوخت به میز. مامان از وقتی که بابا مرده بیشتر به فکر مائه، یعنی قبلا هم بوده ها ولی الان بیشتر حساس شده؛ من اصلا نمیپتونم درک کنم، من هم نیاز دارم با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم و همکلام شم، برای همین اصلا هرچی مامانم میگه رو نمیتونم قبول کنم! بهش بیاحترامی نمیکنمها ولی در این موارد به حرفاش گوش نمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذام رو که تموم کردم دیدم مامان هی داره دور خودش میچرخه، در حالی که من و هیربود روی مبل لم داده بودیم و برنامه کودک می دیدیم، پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد روی دستش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز دوشنبست، هاله باید 12 بیاد خونه ولی الان یک و نیمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام در هم شد، بلند شدم و رفتم توی اتاق، منم نگران شده بودم. خواستم لباس بپوشم برم دنبالش که صدای خنده شنیدم، رفتم ل**ب پنجره و دیدم که هاله داره با یه پسر میاد. لبم رو گزیدم، حداقل حرف گوش نمیدم از این سن هم شروع نکردم به این غلط بازیا! از 15 سالگی شروع نکردم که، منتظر شدم بیاد بالا، زنگ خونه رو که زد از اتاق رفتم بیرون و منتظر نشستم روی مبل؛ مامان با نگرانی رفت سمت هاله که داشت میومد توخونه، سلام کرد و مامان با نگرانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر تو کجایی آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاله با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا مامان، مدرسه بودم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان صداش رو بلندتر کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان میای؟ الان؟ این ساعت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاله دستش رو توی هوا تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولم کن مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست بره توی اتاق که داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداروشکر از من میترسید که وایساد، با دستم زدم روی ساعت مچیم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا این موقع کدوم گوری بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تته پته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مَـ... مدرسه دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طعنه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مدرسه آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و با قدم های تند رفتم سمتش، انگشتم تهدید وار جلوی صورتش تکون دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دفعه آخرت باشه اینطوری با مامان حرف میزنی!یه بار دیگه ببینم چنان میکوبم توی دهنت برق از چشمات بپره، یه بار دیگه دیر کنی زندت نمیذارم هاله، فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس چشمی گفت و بدو بدو رفت توی اتاق، برگشتم سمت مامان و اشاره کردم ولش کنه، با قدمهای آروم وارد اتاق شدم. در و بستم و به حرکتای وحشت کرده هاله خیره شدم، آروم پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون پسره کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگش پرید و برگشت من رو نگاه کرد، با تته پته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدوم پسره آجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافم و خشمگین کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کردی من خرم؟ هاله، اگه میبینی من الان با سیاوشم، چون قصدمون ازدواجه، چون مامان میدونه، چون 19 سالمه و وقت ازدواجمه ولی همسن تو بودم این غلطا رو نمیکردم، امروز و گذشتم. اگه یه بار دیگه ببینم همچین غلطایی میکنی گوشیت رو ازت می گیرم و اصلا نمیذارم بری مدرسه! خودت که خوب من رو میشناسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدتی که من حرف میزدم سرش رو انداخته بود پایین و با مقنعه مدرسش ور میرفت، نگاهی به سرتاپاش انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لباست رو عوض کن بیا ناهار بخور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو آروم تکون داد و من از اتاق رفتم بیرون، نشستم روی مبل که دیدم هیربود میخ تلویزیون شده. از حالتش خندم گرفت، باور کن اصلا دعوا و بحثهای ما رو هم متوجه نشده، از بس این بچه معتاد تلویزیونِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناخنام که لاک کالباسی زده بودم روش خیره شدم و بعد به فکر فرو رفتم، واقعا مامان تا کی باید حرص ما رو بخوره؟ لبم رو گزیدم و گوشیم و از توی جیب شلوارم در آوردم و دیدم سیاوش بیست تا پیام داده، مشغول چت باهاش شدم، آخرین پیامکم رو جواب نداد و فهمیدم خرس خوش خواب مثل هرروز به خواب بعد از ظهر فرو رفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفهای کردم و دوباره به هیربود نگاه کردم، چشماش داشت ازش اشک میومد از بس زل زده بود به تلویزیون... با تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پلک بزن بچه، نگاهش کن توروخدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستای کوچولوش رو به عنوان ساکت شو گرفت سمتم که چشمام گشاد شد، بچه پررو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پسی آروم بهش زدم و بلند شدم رفتم توی آشپزخونه، تا وارد شدم هاله هم پشت سرم وارد شد. سعی کردم دیگه به روش نیارم تا پرروتر از این نشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناهارش رو برای خودش آماده کرد و مشغول خوردن شد، رفتم سر یخچال و درش رو باز کردم. نگاهی بیحوصله به درونش انداختم، هیچی نبود برای خوردن! دوباره در یخچال و بستم و از آشپزخونه رفتم بیرون. بذار یکم برم بخوابم وگرنه میدونم میترکم از بیکاری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندیدم و با دستم زدم به بازوی سیاوش. همراهم خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یواش تر الان حراست میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که آخرای خندم بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گورباباشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیش زنگ خورد و اخماش رفت توی هم، از اخمهای اون منم لبخندم رو خوردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیش رو گرفت سمت من که نوشته بود: «بابا» پدرش داشت بهش زنگ میزد، لبخند تلخی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید همیشه جوابشون رو داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتقابلا لبخندی زد و خم شد پیشونیم و بوسید و از کنارم بلند شد و رفت اون ور تر، شاید بخواد با باباش خصوصی حرف بزنه. من نباید دخالت کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به رهام نوری افتاد، پوزخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاسمنگول!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست روی نیمکت رو به روی من نشست، من روی چمنها نشسته بودم، دوباره به رهام نگاه کردم و فکر بدی توی ذهنم جرقه زد. لبخند بدجنسی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهای حاج آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش در هم رفت و برگشت من رو نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهام رو دراز کردم که زیرلب لا اله الا الله گفتی و من با بدجنسی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه چرا نگاه نمیکنی؟ میترسی برات گناه بنویسن مُطَهر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشم درون چهرش بیداد میکرد، با عصبانیت و صدایی که دورگه شده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حیا کنید خانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونم به جوش اومد، حالا خوبه پاهام لخت نیست وگرنه چیا میگفت مرتیکه عوضی، بلند شدم و با صدای بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه زری زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو بیحوصله گردوند که به سمتش حمله بردم و دستم رو گذاشتم روی بازوش و ناخنام رو فشردم توی عضلاتش. با اخم دستم رو پس زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شرم کنـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرفش تموم شه که محکم خوابوندم توی گوشش. همه متعجب به ما نگاه میکردن، حتی سیاوشی که تلفنش تموم شده بود و سرجاش میخکوب شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرهام دستش رو گذاشت روی صورتش و نگاه پر از غرورش رو دوخت توی چشمام، چشمام وحشی شده بودن و پاچه ی هرکسی رو میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این دفعه بفهم داری با کی حرف میزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آقای پشت سرم با خشم برگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من کاری نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحراست بود، پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کور نبودیم، بفرمایید دوتاتون اتاق مدیریت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم تنهای به مردِ زدم و رفتم سمت کولم و برش داشتم، سیاوش دویید سمت مردِ تا راضیش کنه چیزی نیست، داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش چرا اصرار میکنی؟ ولشون کن بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاهه که معلوم بود حسابی از دستم شکارِ رهام رو راهنمایی کرد و به سمت من اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زبونت رو کوتاه میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرلب یه «بشین بابا» نثارش کردم و همراهشون راه افتادم، من رو از مدیریت میترسونن. فوقش سه روز یا یه هفته اخراجه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر تمام مدت با خشم به رهام نگاه میکردم که بالاخره رسیدیم اتاق مدیریت یا همون رئیس دانشگاه. اون مردِ ماجرا رو تعریف کرد برای آقای زندی(رئیس دانشگاه). بعد از این که سخنرانیش تموم شد آقای زندی رو کرد سمت من و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- براتی، استادا هم از زبون درازیت خیلی مینالن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرروگری گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان مد شده زبون درازی آقای زندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار که تازه به حرف استادا رسیده باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید کوتاهش کنی، اینجا دانشگاه منِ و نمیذارم همچین کارایی بکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروم و انداختم بالا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشیدا، ولی کسی نمیتونه مجبورم کنه که چیکار کنم چیکار نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون متعجب به من نگاه کردن حتی رهام، همون جوری که ابروهام بالا بود سرم رو انداختم پایین که چشمم به دست چپ رهام افتاد. اصلا فکم جا به جا شد! این به این مومنی روی دستش خالکوبی داره؟ عجب خالکوبی مشتی هم هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه نگاه من به دستش شد و سریع پنهونش کرد، سرم رو بلند کردم و دوختم توی چشمای خوشگلش! ناموسا عجب فیسی داره! با صدای زندی برگشتم و نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه تکرار نکن، میتونید برید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهههه کم آوردی بلند شو بندری برقص، از خدا خواسته سریع بلند شدم و کولم و جا به جا کردم. رو به اون مردِ که من و آورد اینجا یه زبون درازی کردم و سریع رفتم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش دم در مدیریت منتظر من بود، با دیدنم سریع خودش رو رسوند بهم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه خشمگین به رهام که تازه داشت میومد بیرون کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی، آقا چیزی نفرمود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام و گرفت و با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداروشکر، قربونت برم من حوصله دعوا داری آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع رهام از کنارمون رد شد و یه نگاه به دستامون انداخت. شونم و انداختم بالا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی از این بچه مومن بدم میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه «بیخیال بابا» زیر ل**ب گفت و با هم به سمت محوطه حیاط دانشگاه رفتیم، یه کلاس دیگه بیشتر نداشتم و اصلا هم حوصلش رو نداشتم ولی مجبور بودم برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسره کلاس تمام مدت داشتم با سیاوش چت میکردم چون اون جلو نشسته بود و من عقب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر توی چت خندم گرفته بود که نزدیک بود از خنده بمیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا روشکر استادمون پخمه بود و چیزی نفهمید. بعد از کلاس با سیاوش رفتیم دور دور و عشق و حال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع برگشت سیاوش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز نمیای خونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش؟ من شنبه پیشت بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمتم و با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بیا دیگه، حوصلم سر میره تنهایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دلبرانهای زدم و خم شدم سمتش که با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه شرطی داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی باهوش بود. خیلی بیش از اندازه؛ ل**بهام رو آویزون کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون عطر جیگرت بود. همون که خیلی گرون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کرد خندش رو بخوره ولی موفق نبود، کشدار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوش رو گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه بذاری از اون بزنم قول میدم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمتم و با اخم نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حقه باز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندیدم و من و رسوند در خونه، در حالی که پیاده می شدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا برم زود میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش برق زد و سرش رو تکون داد، انقدر به سیاوش اعتماد داشتم که بعضی وقتها میرفتم خونش و میموندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و باز کردم و بدو بدو رفتم داخل و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاقش اومد بیرون، معلوم بود داشته نماز میخونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من امشب میرم پیش سوگند، مشکلی که نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهربونی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم، برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمتش و یه ماچ آبدار ازش گرفتم و دوییدم سمت اتاق، تاب و شلوار نود سانتیم رو برداشتم و پرت کردم توی کولم و بعد از خداحافظی با مامان از خونه رفتم بیرون و با خوشحالی سوار ماشین سیاوش شدم، اونم با لبخند راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم نمیشد به مامان بگم میرم خونه سیاوش برای همین به دروغ میگفتم رفتم پیش سوگند، توی راه هم با سوگند هماهنگ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش جدا از خانوادش زندگی میکرد ولی همیشه بهشون سر میزد، یه خونه 100 متری نقلی خوشگل موشگل داشت. دیزاینش همه مشکی بود و واقعا خفن بود من عاشقش بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدیم سریع لباسهام رو عوض کردم، من اصلا اعتقاد نداشتم به محرم و نامحرمی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آیینه وایسادم و یه چرخ زدم، موهام رو باز کردم که بلندیش تا روی باسنم میرسید، چشمهای آبی داشتم و ابروهای کشیده هشتی. دماغ متناسبی داشتم و ل**بهای قرمز خدادادی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب حق داره سیاوش عاشقم بشه، اون زودتر از من لباسش رو عوض کرده بود و الان بیرون از اتاق بود. سریع از اتاق رفتم بیرون و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش من گشنمه، ناهار چیزی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی آشپزخونه که دیدم داره چایی درست میکنه، برگشت و با لبخند نگاهم کرد. محو جمال من شده بود. [نمی دونم از اعتماد به نفس زیادش دیگه چی بگم!] اومد سمتم که لبخند نمکینی زدم. دستش رو دور کمرم حلقه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا با من همچین کاری میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطون و تخس زل زدم توی چشمهاش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون دوست دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت یخچال و بازش کردم و ازش آویزون شدم. چشمام و گردوندم تا چیزی پیدا کنم، نگاهم به بطری ***** افتاد، با اخم بطری رو در آوردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش این چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و به بطری توی دستم نگاه کرد، با صدای آرومی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا برای بیژنِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت کوبوندمش روی زمین و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه بیژن آره؟ مگه نگفتم با بیژن نگرد؟ همون طور که تو گفتی من با لاله نگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش رو برد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با پدرش دعواش شده بود دیشب اومد پیش من، اصلا روم نشد بهش بگم برداره ببره بطریش رو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشمگین غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو میدونی من دختری نیستم که به همه چیز گیر بدم. اصلا کاری به کارهای دیگت ندارم ولی ازت دو تا چیز خواستم توی این یه سال، یکی اینکه اصلا دست به این کثافتا نزنی دو اینکه دوستیت با بیژن رو تموم کنی، در خواست زیادی بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تموم شدن حرفم از جلوی چشمای غمگینش رد شدم و از آشپزخونه رفتم بیرون. نشستم روی مبل و عصبی دستم و کردم لای موهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام رو حسابی کشیدم توی هم و به رو به روم زل زدم، بعد از چند دقیقه کنارم روی مبل نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو به من اعتماد نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همون حالت جوابش رو دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دارم ولی داری یه کاری میکنی از بین بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرومی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قسم میخورم اگه از اون موقع که تو گفته باشی من ل**ب به اون کوفتی زده باشم. یا حتی اگه یه زنگ به بیژن زده باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تند تند تکون دادم و برگشتم جدی نگاهش کردم، توی چشمهاش زل زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی یه اخلاقی دارم، اینکه هرکی رو که خیلی دوستش داشته باشم حتی دیوونش هم باشم، یه حرکت اضافی یا چرتی ازش ببینم از چشمم میفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات نگاهم میکرد، معلوم بود از حرفهام گیج شده. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط اون بطری رو سریع از اونجا دور کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو انداخت پایین و نفس عمیقی کشید، مثل اینکه خیلی رفته بود توی فکر حرفم. بعد چند دقیقه بلند شد و رفت بطری رو برداشت و درش رو باز کرد و همه رو خالی کرد توی سینک ظرف شویی بعد بطریش رو انداخت توی سطل آشغال. نفس عمیقی کشیدم و سیاوش همون جا که توی آشپزخونه بود زنگ زد غذا سفارش داد، بلند شدم رفتم توی اتاق و کلیپسم رو برداشتم و موهام رو بالا بستم چون گرمم شده بود و داشتم کلافه میشدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی غذا رو آوردن آروم صدام زد و من رفتم بیرون، جوجه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سیاوش انداختم، قیافش گرفته و ناراحت بود. لبم رو با زبونم تر کردم و نشستم کنارش روی مبل، غذا رو گرفت سمتم که آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد. آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینطوری نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم نگاه نگاهم کرد و بعد آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میشه ازت یه سوال بپرسم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و منتظر نگاهش کردم. یکم این دست و اون دست کرد و بالاخره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا با من ازدواج میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه شدم، اخمام رو کشیدم توی هم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه تو به من شک داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اصلا، ولی میترسم که از دستت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهام رو توی هم پیچوندم، آدمی نبودم که قول الکی بدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا جایی که خوب باشی و باهام صادق باشی، حتما باهات ازدواج میکنم چون میدونی که بهت علاقه دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش برق زد و خندید، یکی از غذاها رو گرفت سمتم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخور عشقم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم ریزی بهش کردم و مشغول خوردن غذا شدم. بعد از اینکه ناهار رو خوردیم من به شدت خوابم گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش رفت توی اتاق و حاضر و آماده بعد از چند دقیقه اومد بیرون، با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمت من و با لبخند خم شد ساعتش رو از کنار من که روی عسلی بود برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابام کارم داره، میرم یه سر دیدنش. برای شب چی بگیرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونم رو انداختم بالا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چی دوست داشتی، فقط زود بیا سیاوش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشونیم رو بوسید و از خونه رفت بیرون، نفس عمیقی کشیدم و روی همون مبل دراز کشیدم و روی شکم خوابیدم. الان خیلی خواب میچسبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواستم بخوابم صدای زنگ در خونه اومد. یعنی سیاوشِ؟ ولی سیاوش که کلید داره. به زور بلند شدم و با فحش به جد و آباد طرف رفتم سمت در و بازش کردم، با دیدن زن رو به روم با تعجب نگاهش کردم، اونم سرتا پای من رو از نظر میگذروند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمائید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه بشقاب توی دستش شدم، چند تا شیرینی توش بود. زنه با کنجکاوی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید آقا سیاوش هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه دادم به در و با جدیت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده مصنوعی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من همسایه کناری هستم، نذر شیرینی داشتم گفتم بیارم براشون. شما زنش هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه از این همسایه فضولاست! یه تای ابروم و انداختم بالا و بشقاب رو از دستش کشیدم و بیتوجه به سوالش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبول باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد زرت در و کوبیدم به هم؛ به شیرینیها نگاه کردم. دانمارکی بودن، یکی برداشتم و دهنم رو مثل اسب آبی باز کردم و شیرینی رو خوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیشم رو هم گذاشتم روی اپن و دوباره رفتم روی مبل دراز کشیدم، این دفعه خوده سیاوش هم پشت در باشه بلند نمیشم باز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای شکستن شیشه از خواب پریدم و با ترس به سیاوش که هول کرده بود نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خواب آلودی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیشده سیاوش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشست روی زمین و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید عزیزم، از دستم افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای نیمه باز به لیوان شیشهای که روی زمین خورد شده بود نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشکال نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد کش و قوسی به بدنم دادم و بلند شدم. یکم منگ خواب بودم. به سمتش رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که شیشهها رو جمع میکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت 9 و نیم شب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب دستی توی صورتم کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی وقته اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند سرش رو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلم نمیومد بیدارت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و خمیازه بلند بالایی کشیدم، چشمام دیگه کاملا باز شده بود. دستم رو گذاشتم روی معدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی گشنمه سیاوش، چی گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمتم و بغلم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نظرت چی گرفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیحال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کوفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و دستم رو گرفت و نشوندم روی صندلی، رفت سمت یخچال و چند تا ساندویچ در آورد و گذاشت روی میز، لیوان و نوشابه هم آورد و خودشم نشست، ساندویچ سرد گرفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوردن شدیم که صدای زنگ گوشیش در اومد، پوفی کشید و گوشیش رو عصبی پرت کرد روی میز، با تعجب لقمم رو قورت دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا جواب نمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ ساندویچش رو کشید پایین و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابامه، حوصلش رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم چیزی بگم ولی با خودم فکر کردم که به من ربطی نداره دخالت کنم، برای همین به ادامهی غذا خوردنم پرداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتارای سیاوش خیلی عصبی شده بود و همش میرفت توی فکر، خیر سرمون نشسته بودیم با هم فیلم ببینیم ولی انگار نه انگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه خمیازهای کشیدم و به ساعت که 2 نصف شب رو نشون می داد خیره شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش من میرم بخوابم، فردا هم دانشگاه داریم یادت نره بیدارم کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی موهام رو بوسید و به روم لبخند زد، سریع بلند شدم و رفتم توی اتاق سیاوش و پهن شدم روی تختش، خودش روی کاناپه میخوابید. میدونم کارمون خیلی مسخرست! تا خونهی طرف اومدم ولی، بیخیال بابا، الان خواب رو بچسب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش بیشعوره خره نفهم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدویید توی اتاق و جوراباش و برداشت و نشست روی زمین و مشغول پوشیدن شد. با عصبانیت جلوی آیینه خط چشمم رو درست کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تازه بهت گفتم زود بیدارم کن. خودتم خواب موندی؟ وای استاده این دفعه واقعا شهیدمون میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به غرغرهای من پشت سرم وایساد و از توی آینه مشغول درست کردن موهاش شد، مقنعم رو صاف کردم که یهو دستم و کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بدو دیر شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک بود بیفتم روی زمین، ولی خداروشکر خودم رو کنترل کردم و خطر رفع شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدیم با چه سرعتی از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت ماشین نگاه کردم و لبم رو گزیدم، سیاوش با سرعت میروند ولی بازم دیر میرسیدیم، نگاهم رو از ساعت گرفتم و یهو ماشین وایساد. چراغ قرمز! سیاوش با عصبانیت زد روی فرمون و من با حرص نفسهای عمیق میکشیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنت تو این شانس؛ شیشهی سمت سیاوش به صدا در اومد و بعد صدای «وای» گفتن سیاوش، سریع سرم رو برگردوندم و سکته زدم. گشت ارشاد این موقع صبح؟! خدایا من و نابود بفرما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش نیم نگاهی به من انداخت و به دستور پلیسِ ماشین رو حرکت داد و یه گوشه پارک کرد، دستم و گذاشتم روی پیشونیم و سیاوش از ماشین پیاده شد، اصلا حال نداشتم از جام تکون بخورم. بعد از چند دقیقه دوباره در ماشین باز شد و سیاوش با عصبانیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیاده شو هانا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم و پیاده شدم، اصلا ترسی از گشت ارشاد نداشتم فقط برام کلاس مهم بود و آبروی مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیسه یه نگاه به من انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید بیایید کلانتری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزارت! دیگه چی؟ اخمام رفت توی هم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشیدد ما چه جرمی مرتکب شدیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زن که پلیس بود اومد سمتم و اون یکی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلوم میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه دستش رو گذاشت پشتم و مجبورم کرد حرکت کنم. سیاوش درمونده نگاهم کرد که بیخیال ازش نگاه گرفتم، مجبورش کردن با ماشین خودش بیاد البته با یه مامور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم توی ماشین پلیس و پوف کشیدم، کولم و گذاشتم روی پام و تا خود کلانتری حرص خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدیم بعد از کلی حرف و نصیحت به سیاوش 2 ساعت بازداشتی خورد، یکمی عجیب بود برام بدون هیچ مدرک و شناسنامه و چیزی، حتی به خانوادههامون هم خبر ندادن اون وقت سیاوش بیچاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنِ دوباره من و به سمت جایی هدایت کرد، مونده بودم کجا دارن میبرنم! میخواستن کولم رو بگیرن ولی نذاشتم، من و انداختن توی اتاق که حاوی یه میز و دوصندلی بود، با هیجان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عه از اینا که توی فیلماست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمای زنِ، البته فکر نکنم زن باشه! سنش کم میزنه، خلاصه اخماش حسابی در هم بود. نخوریمون باحیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق رفت بیرون و من لوچام رو آویزون کردم و نشستم روی یکی از صندلیها. بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجور که میدونم پشت این دیوارا یه خبراییه! هشتاد تا آدم نشستن ببینن من چه غلطی میکنم! حالا منخواستم دستم و بکنم تو دماغم. لامصب جرأت نمیکنم که.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم و کولم رو انداختم روی میز و درش رو باز کردم، گشتم و گشتم که بالاخره لاک خوشگل زرشکی رنگم رو پیدا کردم. کوله نیست که، بازار شامِ! دست چپم رو گذاشتم روی میز و شروع کردم به لاک زدن، با دقت و ظرافت! خبرمرگشون پیداشون هم نمیشد ببینم چه غلط اضافی میخوان بکنن اه اه! دست چپم تموم شد، گرفتمش بالا و فوتش کردم و رفتم سراغ دست راستم. روی این یکی دست بیشتر تمرکز کردم چون نمیتونستم زیاد روش کنترل داشته باشم. یهو در باز شد و یه نفر داخل شد، جون بابا چه بوی خوبی داره عطرش! به خودم زحمت ندادم حتی سرم رو بلند کنم. لاکم بیشتر مهم بود تا اون آدم! صدای کشیده شدن صندلی رو شنیدم و بعد فهمیدم که نشسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال اون داشتم برای خودم لاک میزدم که بالاخره انگشت آخریم هم زدم و دستم و بلند کردم و فوت کردم که نگاهم افتاد به یه جفت چشم سبز و قفل شد روش! چشمای سبزی که حقارت توش موج می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو اینجا چه غلطی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir