رمان دختر عمو پسر عمو به قلم پ_دریا
زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما،دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۵۱ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکلی
خلاصه :
زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما،دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟
شب با همه ی تاریکی هایش زیباست! با همه ی دلتنگی ها و دل گرفتگی هایش زیباست. با همه ی تزریق حس های گوناگونش زیباست، با همه ی طول و عرض ها و دیر گذشتنش زیباست. شب با همه ی عجایب پارادوکسش زیباست...
قدر این شب هایمان، زیبایی هایمان، ثانیه های گذر عمرمان را بدانیم.
زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما، دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟
"آیلین"
با خستگی به مارالی که داشت همین طوری مغازه هارو می گشت نگاه کردم و گفتم:
_ مارال؟
_ هوم؟
این بار با بی حوصلگی تمام گفتم:
_ مارال.
_ هان؟
باز هم با همون لحن صداش زدم:
_ مارال.
با عصبانیت برگشت طرفم و داد زد:
_ مارال و درد، مارال و زهر مار.
همه برگشتن سمتمون. برای جلوگیری از آبروریزی و کولی بازی احتمالی مارال با نیش باز رفتم سمتش و دستم رو گذاشتم روی دهنش، از بین دندون هام گفتم:
_ خفه جونم، خفه.
با چشم های گشاد شده گفت:
_ من خفه شم؟
واسه این که بحث رو عوض کنم، سرم رو چرخوندم که چشمم خورد به یه مغازه لباس مجلسی، سریع گفتم:
_ اِ اون جا رو ندیدیم بیا بریم.
یکی زد پس کله ام و گفت:
_گمشو بریم.
رفتیم داخل. فروشنده که یه خانم حدوداََ سی ساله بود اومد طرفمون و گفت:
_ امرتون؟
مارال در جوابش گفت:
_ می خواستیم لباس جشنی های دخترونه تون رو ببینیم.
_ بفرمایید طبقهی بالا اون جا جنس های جدیدمون هستند.
طبقهی بالا برعکس طبقهی پایین لباس های بیشتر و قشنگ تری داشت. فروشنده با گفتن این که می ره پایین تا خودمون انتخاب کنیم تنهامون گذاشت. مارال رفت سمت لباس ها و چند دست برداشت رفت توی اتاق پرو من هم مثل ماست همون جا ایستاده بودم. همون جا بود که حکم شلغم بودن بهم دست داد.
مارال هر چند دقیقهای می یومد بی توجه به من نظری می داد و می رفت، می گفت:
_ اوم بهم می یاد... آره خیلی نازه... نه این به دلم ننشست... وای مثل سیندرلا شدم... اوم نه راپانزل... نه، نه، خود سفید برفیم... خیلی شیکه... وای خدا چه جیگری ام!
من هم فقط به حرف هاش گوش می دادم. واسه بار هزارم از اتاق پرو اومد بیرون. این بار یه لباس صورتی پرنسسی، کوتاه و دنباله دار پوشیده بود. رفت سمت آینه یه دور چرخید و برگشت طرفم و گفت:
_ چه طور شدم؟
خواستم چیزی بگم که پرید وسط و گفت:
_ نمی خواد بگی مثل ماه شدم، خودم می دونم.
پوکر فیس نگاهش کردم که برگشت سمت آینه، بالاخره یه تکون به خودم دادم رفتم سمت لباس ها. بین لباس ها می چرخیدم که چشمم خورد به یه لباس دکلتهی آبی. برگشتم از مارال هم کمک بگیرم اما غیبش زده بود. بیخیال پرو شدم رفتم به خانمی که اون جا بود تا راهنماییم کنه. سایزم رو گفتم تا برام بیاره بسته بندی کنه؛ مارال هم بعد چند دقیقه به زور از اتاق پرو اومد بیرون با دیدن جعبهی توی دستم که مال لباس بود با نیش باز اومد طرفم و گفت:
_ کو؟ کو؟ نشونم بده.
_نچ، بریم خریدهارو تموم کنیم فردا شب تو مهمونی می بینی.
حرفم که تموم شد نیشش بسته شد گفت:
_ خیلی بیشعوری، من نشونت دادم.
_ به من چه خواستی نشون ندی.
بعد این که لباس هارو حساب کردیم رفتیم کیف و کفش هم خریدیم.
رسیدم خونه در رو با کلید باز کردم رفتم داخل. مارال این قدر واسه نشون دادن لباسش به عمه ذوق داشت که نذاشت یه چیزی پرت کنم تو اون شکم بی صاحاب. مامان روی مبل نشسته بود داشت با تلفن صحبت می کرد، رفتم طرفش گونه اش رو محکم بوسیدم که یکی زد پس کله ام، با عجز گفتم:
_ آخه چرا؟
_ محض اِرا.
_ مامان؟
_ یامان. چته، هی مامان مامان؟
_ گشنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سرم رو انداختم پایین. مامان بیخیال با همون لحن قبلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ غذا تو یخچال هست خودت گرم کن، بخور بذار به کارم برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از عوض کردن لباس هام، ناهارم رو خوردم. چند ساعتی گذشت، نگاهی به ساعت انداختم که ساعت هشت شب رو نشون می داد. باصدای زنگ در سریع پریدم بیرون از اتاقم و از همون بالا از آیفون در رو زدم. باباجونم بود. در راهرو که باز شد بابا اومد داخل و پرانرژی سلامی بهش کردم و پریدم و یه بوس گنده از لپش گرفتم و برعکس مامان خیلی مهربون تر، جواب بوسه ام رو با بوسه ای روی پیشونیم داد. با ذوق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بابا جون بیا بشین پای میز شام که منتظرت بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه دخترعجولم. لباس هام رو عوض کنم می یام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از خوردن شام و شستن ظرف ها کمک مامان و زدن یک چایی دبش بر بدن، دلم رضایت داد برم بخوابم و سمت اتاقم راه افتادم. به تخت گرم و نرمم هجوم بردم و چراغ رو که خاموش کردم نفهمیدم چه جور خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیدین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای بار آخر و بار هزارم چمدون هام رو چک کردم. باصدای بلند به خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه بگو پسر چه خبرته سه تا چمدون؟! شرط می بندم باید جریمه بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی خسته شده بودم، این چند روز آخر همش توی بازار بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختم دراز کشیدم وبه دور و برم یه نگاه انداختم دلم برای این جا و این خونه تنگ می شد، درسته که واسه یه مدت کوتاه می رم؛ ولی بازم به این جا عادت کرده بودم. بافکر این که بعد از چندین سال دوباره خانواده ام رو می بینم چشم هام گرم شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیلین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار یه کشتی بودم رو عرشهی کشتی ایستاده بودم و مشغول تماشای دریا و آسمون بودم. یهو یه دستی از نا کجا آباد اومد هلم داد افتادم توی آب. داشتم دست و پا می زدم که دیدم یه اسب آبی خیلی بزرگ داره می یاد طرفم همین که بهم رسید، حس کردم یه چیز سنگین افتاد روم. چشم هام رو باز کردم دیدم روی زمینم و واقعاََ یه اسب آبی روم افتاده و اون کسی نبود جز مارال بیشعورکه روی کمرم نشسته بود و موهام رو می کشید و می گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هی، هی، اسبه برو. هی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو چرخوندم که دیدم زینب چشم هاش شده اندازه نعلبکی. حق داره بیچاره مارال روانیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغم در اومد. مارال هم خیلی ریلکس از روم بلند شد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب مثل این که بیدار شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به خودم اومدم دیدم روی کمر مارال نشستم و موهاش هم توی دستمه و می کشمشون. با داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین خر ولم کن. آی موهام رو کندی. آیلین خره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که موهاش رو می کشیدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بگو غلط کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عمراََ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مارال نمی گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ معلومه که نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزینب از پشت سرم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مارال عزیزم حقته. چند بار بهت گفتم با این روانی تیمارستانی در نیفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت برگشتم سمتش. نمی دونم قیافه ام چه طور بود که عقب عقب رفت و با دو از اتاق زد بیرون. از روی مارال بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون. صداش رو شنیدم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین خر می کشمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی دستشویی با اعصاب آروم کارم رو انجام دادم. یه آب هم به دست و صورتم زدم اومدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال مثل گرگ زخمی جلوی در اتاق ایستاده بود؛ ولی جرئت نداشت بیاد جلو. از پله ها اومدم پایین. رفتم توی آشپز خونه صبحونه پهن بود. صندلی رو کشیدم عقب نشستم. خبری از اون دو تا گوریل نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمهی اول رو قورت نداده بودم که یه دفعه با سر رفتم توی میز. سرم رو بلند کردم پشت سرم ایستاده بودن. آشپزخونه رفت رو هوا زینب که دستش رو تکیه داد به اُپن تا نیفته مارال هم داشت قهقهه می زد. با داد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بیشعور ها صبحونه ام رو زهر مار کردین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام صورتم مربایی شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال بریده بریده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلی... ن خیلی خیلی... خوشگل شدی. پاشو... پاشو که آرایشت کامله فقط مونده مهین جون موهات رو هم مدل بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباعصبانیت همون طور که می رفتم سمت ظرفشویی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من پیش اون هیولا نمی یام بعدش هم آرایش برای چی مگه خبریه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشون دست از خنده برداشتن با اخم اومدن طرفم بردنم سمت اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکر فیس به هیولای روبه روم نگاه کردم. مارال و زینب به زور بدون این که بذارن یه چیزی بریزم توی خندق بلا آوردنم آرایشگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه تا چه حد ظلم. اوف اینها چه دوست هایین؟ بین این همه آدم چرا اینها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پس گردنی که از طرف زینب خوردم خفه شدم. با داغ شدن پام و دردی که یهویی حس شد پس گردنی رو بیخیال شدم و شروع کردم جیغ زدن که باز هم پس گردنی نوش جان کردم. با بغض برگشتم طرف زینب و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا می زنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تا آدم شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به زن روبه روم که بیشتر شبیه زامبی بود نگاه کردم. تمام التماس و خواهشم رو ریختم توی چشم هام تا دلش به رحم بیاد؛ ولی انگار نه انگار. لبخند غمگینی به روم پاشید، متاسفمی گفت و باز هم جیغ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعاً اشکم در اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دو ساعت عذاب آور که واقعاً سخت گذشت، بدنم شد عین سفید برفی؛ البته با کمی سرخی روی بدنم. هیولا یا بهتر بگم زامبی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو توی اون اتاق بدنت رو بشور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به اتاق گوشهی سالن اشاره کرد. پشتم رو بهش کردم و اداش رو در آوردم. وارد اتاق شدم و کار هایی که گفته بود رو انجام دادم. بعد از این که اومدم بیرون یه تاپ شلوار پوشیدم. نشستم روی صندلی تا زامبی دومی هم به کارش برسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلی بلند شدم برگشتم طرف آیینه که مارال رو توی آیینه دیدم. خیلی خوشگل شده بود. آرایشش خیلی تو چشم بود. خودم رو تو آیینه نگاه کردم، آرایشم همون طور که خواسته بودم ملایم بود. بهم می یومد. خوشگل ترم کرده بود. زینب اومد طرفم، قیافه اش عین بچه ها شده بود. لحنش رو بچگونه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من هم مهمونی موخام. آخه چلا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و مارال یه نگاه به هم انداختیم و زدیم زیر خنده. مارال جدی شد و یه نگاه به ساعت کرد بعد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الانه که دیگه مهیار برسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به زینب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عیب نداره عزیزم خودت رو ناراحت نکن. برو خونه منتظر باش خودم یکی برات تور می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف مارال که تموم شد، زینب شروع کرد بالا و پایین پریدن و بشکن زدن. آرایشگره و شاگردهاش کپ کرده بودن. من و مارال هم که می شناختیمش، وضعیتش تیمارستانی بود. حساب کردیم اومدیم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir۱۵دقیقه بعد مهیار اومد. رفتیم طرف ماشین که قفل مرکزی رو زد. مارال زد به شیشه، اون هم شیشه رو کمی داد پایین. چشم هاش برق زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ امرتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وا! مهیار خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهیار دیگه چشم هاش ستاره پرت می کرد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اِ اسم من رو از کجا می دونید؟ ببینید من از اون پسرها نیستم. اومدم دنبال خواهرم همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره جون خودت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال عصبانی شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهیار گمشو دررو باز کن. خره دیگه خواهرت رو هم نمی شناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه می شه آدم خواهرش رو نشناسه؟ حالا که اون نیومده شما سوار شید در خدمت باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و زینب مُردیم از خنده. زینب رفت جلو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آقا مهیار من رو که دیگه می شناسید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهیار که تازه فهمید چی به چیه در رو باز کرد اومد بیرون و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زینب خانم شما این جا چی کار می کنید؟ پس مارال کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم رفتم جلو که کپ کرد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اِ آیلین تو هم این جایی؟ پس مارال کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کوفت هی می گه مارال کو؟ مگه دکمه ات گیر کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و زینب یه اشاره به مارال سرخ شده کردیم. مهیار بدبخت خواست چیزی بگه که مارال دوید طرفش اون هم باز سوار ماشین شد و قفل رو زد. مارال ایستاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شانس آوردی مهیار، ولی بعداََ به حسابت می رسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صلوات سوار ماشین شدیم. من و زینب دعا می کردیم دعوا نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول زینب رو رسوندیم بعدم هم رفتیم سمت خونهی عمو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهیار ماشین رو پارک کرد. من و مارال همین که پیاده شدیم میخ کوب شدیم. حیاط پر بود از ماشین های مدل بالا. جنسیس، بوگاتی، فراری، مازراتی و.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاستی بلند مهیار در برابر اون ها هیچ بود. رفتیم داخل، هنوز مهمونی شروع نشده این همه آدم اومده وای، به وقتی که شروع شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم چرخوندم مامان رو پیدا کنم که کنار عمه و زن عمو دیدمش. دویدم طرفش که با دماغ خوردم به یه چیز سفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آی ننه داغون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام رو باز کردم که با ستون مواجه شدم. ای تف به این شانس، این کجا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم که با دوتا مزاحم نچسب روبه رو شدم. خودشون رو گرفته بودن نخندن؛ اما چشمشون که بهم خورد پوکیدن از خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درد، چه مرگتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال مابین خنده هاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای! .... آیلین... خیلی.... خیلی... باحال شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی نگاهش کردم که آیدا آیینهی گوشیش رو گرفت روبه روم. وای خدا! این منم؟ دماغم حسابی سرخ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هام تا تغییر قیافه ام رو دیدن باز زدن زیر خنده. دویدم طبقهی بالا پریدم تو دستشویی. یه کم با دماغم ور رفتم که از سرخیش کم شه. از دستشویی اومدم بیرون. رفتم طرف پله ها، مهمونی شروع شده بود. رفتم پایین، با چشم دنبال اون دوتا می گشتم که نمی دونم پام گیر کرد به چی و باعث افتادنم شد؛ اما قبل این که بخورم زمین دست های کسی دور کمرم قفل شد. جان چی شد؟ سریع به خودم اومدم و صاف ایستادم. همین که قیافه اش رو دیدم حالم به هم خورد. موهاش از موهای من بلندتر بود. قیافه اش رو که دیگه نگم، دور چشم هاش سیاه، لبش قرمز بود و بوی گند شراب می داد. با لبخند چندشش نگاهم می کرد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند مسخره زدم و در جوابش سریع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله، خوبم. با اجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم برم که با قیافهی اون دوتا دلقک روبهرو شدم. خودشون رو زده بودن به نفهمی، این طرف و اون طرف رو نگاه می کردن. رفتم سمت آیدا گوشش رو کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ داداشت داره می یاد، نمی خوای آدم شی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وا! از شوق اومدنش دارم کرم هام رو خالی می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال پشت بندش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یه کلام، پایه ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بزن بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوش آیدا رو ول کردم. حسابی سرخ شده بود. یه نقشه اومد توی ذهنم، به اون دوتاهم گفتم که قبول کردن. حالا شروع اجرای نقشه. رفتم طرف دیجی که محو پیست رقص بود. گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببخشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبخت سکته رو زد. من رو که دید ترسش پرید و لبخندی زد، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید بانو؟ امری دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعوق حالم بههم خورد. بایه لبخند مسخره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله یه خواهشی داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه مارال اومد سمتم، دستم رو بردم پشت که سردی فلش رو حس کردم. دی جی داشت ذوق مرگ می شد. فکر کرده میخوام شماره بدم. آش ماش به همین خیال باش. دستم رو بردم جلو و فلش رو بهش دادم، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ می شه چند تا از آهنگ های این فلش رو بذارید. سوپرایز دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله حتماً. همین الان دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله، بعد این آهنگی که داره پخش می شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست مارال رو کشیدم بردم چون داشت همه چیز رو لو می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم پیش آیدا که آهنگ تموم شد. دی جی فلشم رو زد و آهنگ رو پلی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دونه دونه دونه دونه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سوسک هستش توی خونه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمال خود خودمونه مارو می ترسونه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدونه دونه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدونه دونه وای! دونه دونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدونه دونه دونه دونه یه سوسک هستش توی خونه، یه جوری بادمپایی می زنم که سوسکه رو بترسونه.... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه وضعی بود که نگو. کسایی که وسط بودن خشکشون زده بود، بقیه هم بدتر از اون ها، ماهم از این طرف هر هر می خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دونه دونه پای زشت داره، دوتا بال داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن زدم با دمپایی سرش رو اما خیلی سگ جونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو هنگ کرده بود نمی دونست چی کار کنه. به خودش اومد سریع رفت طرف دی جی، فلش رو کشید. دی جی هم معذرت خواهی کرد و یه آهنگ درست حسابی گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از خنده برداشتیم تا کسی شک نکنه. دست اون دوتارو کشیدم بردم سمت میز خوراکی. این بخش مورد علاقهی من تو هر مهمونی هستش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت هشت و نیم بود که عمورفت سمت دیجی و آهنگ رو خاموش کرد. میکروفن رو گرفت و شروع کرد به صحبت کردن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دوستان چند لحظه لطفاً. آیدین تا چند دقیقهی دیگه میرسه و ما قصد داریم سوپرایزش کنیم، آهنگ و چراغ هارو خاموش میکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم پشت سرم که چشمم به یه چیزی خورد. یه فکر شیطانی جدید، دست اون دوتارو گرفتم و بردم طبقهی بالا برای اجرای نقشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ساکت بودن، شازده اومده بود. صدای پچ پچ دونفر به گوش می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آرمان ببین لامپ ها خاموشه یعنی خوابن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ می بینی چی تو دستمه، کلید و این یعنی چی یعنی تو سوپرایزشون می کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد و قامت یه نفر آشکار شد. باز شدن در مساوی شد با ترکیدن بادکنک های بالا سر آیدین و خیس شدنش. من طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده. زن عمو سریع رفت سمت آیدین. زد تو صورتش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای! خدا مرگم بده خوبی پسرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدانکنه زنعمو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین بی توجه به موقعیت، خودش رو پرت کرد تو بغل زنعمو. وای! فیلم هندی شروع شد. برگشتم رفتم سمت عزیز جون که رو ویلچرش نشسته بود و تماشاگر منظرهی روبهروش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عزیز جونم چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کار تو بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی نگاهش کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اتفاقی که الان افتاد کار تو بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو زدم به اون راه و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کدوم اتفاق عزیز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دلم نمیخواد باز هم مثل بچگی هاتون بیفتین به جون هم. فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم اخم کردم و کنار عزیز وایسادم. آیدین بود که توی بچگی همهاش من رو اذیت می کرد، حالا هم باید تلافی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین لباس هاش رو عوض کرد و اومد پایین. مراسم آشنایی شروع شد. آیدا و مارال که از همون اول رفتن، من هم رو صندلی نشسته بودم. یه خدمتکار اومد سمتم و گفت که مامانم باهام کار داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پیش مامان که آیدین رو هم اون جا دیدم. بله، مامان جان من رو چی کار داری؟ مامان که من رو دید لبخندی زد. باصدای مامان توجه آیدین هم جلب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به به این هم دختر قشنگ خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین که انگار من رو شناخت، لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین خودتی؟ چه قدر بزرگ شدی، نشناختمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوهوم خودم هستم. توهم عوض شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد وسرش رو انداخت پایین. عزیز رو به آیدین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیدین یادت نره چی بهت گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین سری تکون داد و دستی به صورتش کشید. من هم همون جا کنار مامان وایسادم. خیلی راحت میشد فهمید عزیز چی به آیدین گفت. یه آهنگ بی کلام پخش شد واسه رقص دونفره. بیشتر زوج ها رفتن وسط، دخترها هم حواسشون به آیدین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر چشمی نگاهش کردم که چشمش بهم خورد. یه لبخند مرموز زد و بلند شداومد سمتم. یا خدا! چی میخواد؟ ایستاد روبهروم و دستش رو دراز کرد سمتم. سوالی نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برقصیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل این که چیزی بگم دستم رو کشید و برد وسط. دستش رو حلقه کرد دور کمرم، رسماً توی بغلش بودم. سرم رو انداختم پایین که چشمم خورد به کفش هام. اوم یه کم شیطونی بد نیست. دستم رو گرفت که بچرخم، یه چرخ زدم و بعد پاشنهی کفشم رو فرود آوردم توی پاش، دستش رو گذاشت روی کمرم و ناخون هاش رو فرو کرد توی کمرم. یه آخ آروم گفتم و سرم رو گرفتم بالا که چشمم به چشمش افتاد. چشم هاش برق خاصی داشت. نه، این چشم ها، چشم های چند سال پیش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نیشگون های یه خر مزاحم خوابم پرید. سرم رو چرخوندم طرف زینب و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ها چته؟ چرا نمی ذاری بتمرگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه قرار نبود بگی دیشب چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی میلی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مارال می یاد می گه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم که دید فایده نداره بی خیال شد. سرم رو گذاشتم روی میز؛ اما همین که چشم هام رفت روی هم یه چیز محکم خورد توی سرم. با وحشت سرم روبلند کردم که با قیافهی مسخرهی مارال روبهرو شدم. یه لبخند مسخره زد و از کلاس دوید بیرون. بلند شدم افتادم دنبالش. راهروی کلاس هارو رد کردیم که مارال ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه! گاومون زایید اون هم دوقولو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال بود که این حرف رو با خودش زمزمه کرد. مارال با ترس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم همه چیز تقصیر آیلین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت برگشتم سمتش که با نگاهش گفت خفه بشم. باز هم همهی تنبیه ها برای منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ موحد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترس به قربانی که مثل گاو وحشی نه ببخشید ببر وحشی نگاهم می کرد، نگاه کردم و با تته پته گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ب... بله... خا.. خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شانس آوردی امروز استاد جدید قراره بیاد، پس باهات کاری ندارم؛ ولی تکرار نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباذوق تند تند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای خانم قربانی! قربونم بشین. نه نه، یعنی قربونتون بشه مارال که این قدر خوبید، با اجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع دست مارال رو کشیدم رفتم سمت کلاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال باذوق داشت اتفاقات دیشب رو برای زینب و چند تا از بچه ها تعریف می کرد. زهرا مبصر کلاس نفس زنان اومد داخل کلاس و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ استاد... استاد جدید داره می یاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش همه سیخ نشستن و خیره شدن به در کلاس. با وارد شدن مدیر همه بلند شدن که پشت سرش با وارد شدن شخصی که پشت سر مدیر اومد، ناخوآگاه نشستم رو نیمکت. آیدین، اون این جا چی کار می کرد؟ نکنه که اون... با فکری که از مغزم عبور کرد گردنم صاف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیدین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خانم قربانی وارد کلاس شدیم. سرم رو بالا گرفتم و به کلاس و دانشآموز ها نگاهی انداختم. امروز اولین روز تدریسم توی این دبیرستان بود. خانم قربانی بعد از گفتن حرف های ضروری از کلاس رفت بیرون. رفتم طرف میز و کیفم رو گذاشتم روش و خودم هم نشستم روی صندلی. سرم رو بالا گرفتم و شروع کردم به صحبت کردن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام. من استاد جدید درس های فیزیک و ریاضی شما هستم و امیدوارم سال خوبی رو باهم بگذرونیم. خب اول از همه شما خودتون رو معرفی کنید تا بعد از اون قوانین کلاس رو مرور کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نیمکت روبهروم شروع کردن به معرفی خودشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیلین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز میز اول شروع کردن به معرفی. بعضی هاشون با عشوه وناز و بعضی ها هم با شوخی. رسید به زینب، اون هم بلند شد تا خودش رو معرفی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زینب رستگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نشست بعد اون مارال بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مارال زمانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سر ها برگشت طرف من. متعجب نگاهشون کردم که آیدین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستاره که یکی از بیشعور های کلاس بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله استاد. اون ته یه دختر تنبل و خیلی خجالتی نشسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش همه زدن زیر خنده. آخه چیش خنده دار بود؟ نمی دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم زمانی کنارتون کسی نشسته، بهتره بهش بگید بلند شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای! بدبخت شدم. با ترس بلند شدم و سرم رو گرفتم بالا. چشم هاش گرد شد. خب معلومه تعجب کرده. با صدای محکمی که با ترس مخلوط شده بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین موحد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیدین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن صورت دختری که سرش رو بلند کرد، چشم هام رنگ تعجب گرفت. آیلین؟ اون این جا چی کار می کرد؟ با فکری از ذهنم عبور کرد لبخندی زدم و ریلکس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوشبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به همه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من هم موحد هستم، آیدین موحد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم همه تعجب کردن که آیلین سرش رو انداخت پایین و نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله آیلین خانم، منتظر تلافی باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آیلین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین بیشعور هی سر به سرم می ذاره. من حساب این رو می رسم صبر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم موحد حواستون کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وا! استاد خواستین حواسم کجا باشه؟ همین جاست دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگاهم کرد. وقتی چیزی پیدا نکرد به صحبتش ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های خمار به تخته نگاه کردم. هیچی نفهمیدم از این مبحث، باید به زینب بگم جزوهاش رو کپی کنه برام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خسته نباشید جارو برقی که همون آیدین خودمونه سریع پریدم وسایل هام رو جمع کردم رفتم سمت در کلاس؛ اما قبل این که بزنم بیرون با صداش میخ کوبم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم موحد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم، آروم با نوک پا برگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله استاد؟ چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خواستم بگم جلسهی بعد از همهی مباحثی که امروز تدریس شد امتحان داریم. حالا می تونید برید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو که گفت وسایلش رو جمع کرد و از کنارم رد شد. با چشم های گرد شده به جای خالیش خیره شدم. این الان چی گفت؟ امتحان؟ فردا؟ از مباحث تدریس شدهی امروز؟ چی بودن اصلاً؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکون خوردن دستی روبه روم به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ها؟ چیه؟ چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستاره باز عین مگس پرید وسط و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آبش رو گرفتیم چلو شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش هم با دوست های چندشش زدن زیر خنده. ایش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو با کلید باز کردم و رفتم داخل. چه سوت و کوره همه جا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آی ننه کجایی؟ مامان جونم فدات نشم الهی. نه نه، بشم کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی آشپز خونه سمت یخچال که کاغذی توجه بنده را جلب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لیوان آب برداشتم و نوشتهی روی کاغذ روخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من با زن عموت رفتم پیش مادر جون، شب هم زن عمو دعوت کرده. اومدی خونه ناهارت رو خوردی برو خونهی عموت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال ناهار شدم؛ چون یه فکر شیطانی به ذهنم رسید. بادورفتم توی اتاق و لباس هام رو عوض کردم. از خونه رفتم بیرون و راه افتادم سمت ایستگاه اتوبوس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خونهی عمو نگاهی انداختم و رفتم جلو، دستم رو گذاشتم روی زنگ و پشت سر هم هی فشار دادم تا بالاخره صدای جیغ آیدا بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ درد، کوفت، چه مرگته؟ یه بار بزنی بسه. گمشو بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو که باز کرد با دورفتم داخل، دم در ایستاده بود. پریدم بغلش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ می دونم من هم دلم برات تنگ شده بود؛ ولی الان وقت زیادی نداریم فقط بگو داداشت اومده یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بغلش اومدم بیرون و به قیافهی متعجبش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه هنوز نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی دستش رو کشیدم و بردم داخل. یه راست رفتم طبقهی بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی راه هی می گفت چته؛ باز چی شده؛ من هم فقط می گفتم ساکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم در اتاق آیدین وایسادم در رو باز کردم رفتم داخل. آیدا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین بیخیال؛ داداشم بدش می یاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بیخیال بابا اون که نمی فهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقش خیلی ساده بود. یه تخت دونفره با پتوی قهوه ای و یه میز توالت. ما بینشون هم یه راهروی کوچیک بود که به دستشویی و حموم مربوط می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم چرخوندم که چشمم خورد به لب تابش که روی میز روبهروی تختش بود. آروم رفتم جلو و برداشتمش. از اتاق زدم بیرون دست آیدا رو کشیدم بردم تو اتاقش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب تاب رو روشن کردم که با جای خالی رمز روبهرو شدم. آیدا پرید روی تخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دیدی؟ رمز داره جون من بیخیال شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نچ. تاریخ تولد بابات چند بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاریخ رو زدم؛ اما اشتباه بود. تاریخ تولد زن عمو و آیدا رو هم زدم نبود. مال خودش هم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم به مغزم فشار آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آها. پیدا کردم، روزی که رفت آلمان. تاریخش چند بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی زدم به سرم که یادم اومد. زدم که... ایول باز شد. رفتم توی پیام هاش و یه سر زدم؛ ولی هیچی پیدا نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم رو درآوردم و دنبال شماره میمون یا همون ستاره گشتم. آیدا با کلافگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین چی کار می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ صبر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لب تاب پیام دادم به شماره اش و منتظر موندم جواب بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنلاین شد و جواب داد. صدام رو نازک و کلفت می کردم و چیز هایی که می نوشتم و اون می فرستاد رو برای آیدا می خوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نشناختین؟ آیدینم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیدین!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله استاد جدیدتون، نشناختین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای استاد! خودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله عشقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خجالتم نده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شکلک سرخ شده هم فرستاده بود مثلاً خجالت کشیده. عوق، حالم به هم خورد. یه نگاه به آیدا کردم که با دیدن قیافهاش ترسیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هوی خوبی؟ چت شد؟ چیه نکنه آیدین پشتمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای داد یه نفر که بی شباهت به صدای آیدین نبود از جام پریدم و برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین صورتش از عصبانیت سرخ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کار کدومتون بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم به آیدا که این حرف رو زده بود نگاه کردم. اون هم پرو پرو زل زد توی چشم هام و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیه؟ راست می گم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین بی حوصله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بسه. آیلین دنبالم بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب نگاهش کردم و انگشتم رو گرفتم سمت خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدا زد روی شونه ام و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه من. برو دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق آیدا زدیم بیرون که برگشت طرفم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این کارها چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کدوم کار ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلین اعصابم رو خرد نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به من چه خودت داغونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارش رد شدم که بازوم رو گرفت و برگشت سمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو همین الان گندی که زدی رو جمع کن سریع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وا! استاد به من چه که اون شمارو دوست داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو از حصار دستش آزاد کردم و از پله ها اومدم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیجان داشتم پلنگ صورتی می دیدم که یه دستی خورد به شونم و چون یهویی بود باعث شد بپرم بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چته؟ مگه جن دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ والله آرمان تو از جن هم بدتری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بدجور محو تلوزیون بودی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ایش گفتم و بلند شدم رفتم پیش آیدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیدا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیدا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حوصله ام سر می ره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زیرش کم کن سر نره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیدا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ درد چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بیا بازی کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکر فیس نگاهم کرد و کف دستش رو به معنای خاک بر سرت پرت کرد سمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدا کتابش رو پرت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند بزرگ از اون ها که دندون هارو به نمایش می ذاره زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ قایم موشک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش برق زد؛ ولی سریع بی حال شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دونفری؟ حال نمی ده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا دونفره؟ پس اون دوتا چی کاره ان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشمک زدم که گرفت جریان چیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت مبلی که اون دوتا نشسته بودن. خودم و بینشون جا کردم که هردوشون با تعجب نگاهم کردن. آرمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فرمایش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آرمان جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جان!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین تک خنده ای کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی می خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق برگشتم طرفش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بازی کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر نگاهش کردم که زد زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا می خندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چند سالته آیلین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ایش بی مزه. اصلاً نخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه بابا. چه بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ قایم موشک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین و آرمان هم زمان گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نخود چی پیچ پیچی، لئوناردو داوینچی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه لبخند مسخره زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو بچه، برو تا لهت نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ توروخدا، باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ام رو لوس کردم که آرمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من یه فکر بهتر دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدا از توی آشپز خونه اومد بیرون و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه فکری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان دست به سینه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بریم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و آیدا یه نگاه به هم کردیم و گفتیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شهربازی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد شروع کردیم بالا پایین پریدن که آرمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ساکت، شهربازی نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه ها بیخیال شید. توی خونه یه بازی می کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و آیدا یه نگاه بههم و یه نگاه به آیدین کردیم و پریدیم روی سرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان موهاش رو می کشیدیم که با داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آی چی کار می کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیدا زبونش رو در آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ داریم راضیت می کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وات؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زارت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آرمان تو یه چیزی بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من بی طرفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوف، باشه باشه موهام رو نکشین، می یام ولم کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و آیدا بلند شدیم و کف دست هامون رو کوبیدیم به هم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن شهر بازی که درست روبهروم بود آن چنان ذوقی کردم که باعث شد گونهی آیدین رو گاز بگیرم. آیدین دستش رو گذاشت روی گونهش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الان چی کار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir