زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما،دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۵۱ دقیقه

مطالعه آنلاین دختر عمو پسر عمو
نویسنده : پ_دریا

ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکلی

خلاصه :

زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما،دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟

شب با همه ی تاریکی هایش زیباست! با همه ی دلتنگی ها و دل گرفتگی هایش زیباست. با همه ی تزریق حس های گوناگونش زیباست، با همه ی طول و عرض ها و دیر گذشتنش زیباست. شب با همه ی عجایب پارادوکسش زیباست...

قدر این شب هایمان، زیبایی هایمان، ثانیه های گذر عمرمان را بدانیم.

زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما، دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟

"آیلین"

با خستگی به مارالی که داشت همین طوری مغازه هارو می گشت نگاه کردم و گفتم:

_ مارال؟

_ هوم؟

این بار با بی حوصلگی تمام گفتم:

_ مارال.

_ هان؟

باز هم با همون لحن صداش زدم:

_ مارال.

با عصبانیت برگشت طرفم و داد زد:

_ مارال و درد، مارال و زهر مار.

همه برگشتن سمتمون. برای جلوگیری از آبروریزی و کولی بازی احتمالی مارال با نیش باز رفتم سمتش و دستم رو گذاشتم روی دهنش، از بین دندون هام گفتم:

_ خفه جونم، خفه.

با چشم های گشاد شده گفت:

_ من خفه شم؟

واسه این که بحث رو عوض کنم، سرم رو چرخوندم که چشمم خورد به یه مغازه لباس مجلسی، سریع گفتم:

_ اِ اون جا رو ندیدیم بیا بریم.

یکی زد پس کله ام و گفت:

_گمشو بریم.

رفتیم داخل. فروشنده که یه خانم حدوداََ سی ساله بود اومد طرفمون و گفت:

_ امرتون؟

مارال در جوابش گفت:

_ می خواستیم لباس جشنی های دخترونه تون رو ببینیم.

_ بفرمایید طبقه‌ی بالا اون جا جنس های جدیدمون هستند.

طبقه‌ی بالا برعکس طبقه‌ی پایین لباس های بیشتر و قشنگ‌ تری داشت. فروشنده با گفتن این که می ره پایین تا خودمون انتخاب کنیم تنهامون گذاشت. مارال رفت سمت لباس ها و چند دست برداشت رفت توی اتاق پرو من هم مثل ماست همون جا ایستاده بودم. همون جا بود که حکم شلغم بودن بهم دست داد.

مارال هر چند دقیقه‌ای می یومد بی توجه به من نظری می داد و می رفت، می گفت:

_ اوم بهم می یاد... آره خیلی نازه... نه این به دلم ننشست... وای مثل سیندرلا شدم... اوم نه راپانزل... نه، نه، خود سفید برفیم... خیلی شیکه... وای خدا چه جیگری ام!

من هم فقط به حرف هاش گوش می دادم. واسه بار هزارم از اتاق پرو اومد بیرون. این بار یه لباس صورتی پرنسسی، کوتاه و دنباله دار پوشیده بود. رفت سمت آینه یه دور چرخید و برگشت طرفم و گفت:

_ چه طور شدم؟

خواستم چیزی بگم که پرید وسط و گفت:

_ نمی خواد بگی مثل ماه شدم، خودم می دونم.

پوکر فیس نگاهش کردم که برگشت سمت آینه، بالاخره یه تکون به خودم دادم رفتم سمت لباس ها. بین لباس ها می چرخیدم که چشمم خورد به یه لباس دکلته‌ی آبی. برگشتم از مارال هم کمک بگیرم اما غیبش زده بود. بیخیال پرو شدم رفتم به خانمی که اون جا بود تا راهنماییم کنه. سایزم رو گفتم تا برام بیاره بسته بندی کنه؛ مارال هم بعد چند دقیقه به زور از اتاق پرو اومد بیرون با دیدن جعبه‌ی توی دستم که مال لباس بود با نیش باز اومد طرفم و گفت:

_ کو؟ کو؟ نشونم بده.

_نچ، بریم خریدهارو تموم کنیم فردا شب تو مهمونی می بینی.

حرفم که تموم شد نیشش بسته شد گفت:

_ خیلی بیشعوری، من نشونت دادم.

_ به من چه خواستی نشون ندی.

بعد این که لباس هارو حساب کردیم رفتیم کیف و کفش هم خریدیم.

رسیدم خونه در رو با کلید باز کردم رفتم داخل. مارال این قدر واسه نشون دادن لباسش به عمه ذوق داشت که نذاشت یه چیزی پرت کنم تو اون شکم بی صاحاب. مامان روی مبل نشسته بود داشت با تلفن صحبت می کرد، رفتم طرفش گونه اش رو محکم بوسیدم که یکی زد پس کله ام، با عجز گفتم:

_ آخه چرا؟

_ محض اِرا.

_ مامان؟

_ یامان. چته، هی مامان مامان؟

_ گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سرم رو انداختم پایین. مامان بیخیال با همون لحن قبلی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ غذا تو یخچال هست خودت گرم کن، بخور بذار به کارم برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از عوض کردن لباس هام، ناهارم رو خوردم. چند ساعتی گذشت، نگاهی به ساعت انداختم که ساعت هشت شب رو نشون می داد. باصدای زنگ در سریع پریدم بیرون از اتاقم و از همون بالا از آیفون در رو زدم. باباجونم بود. در راهرو که باز شد بابا اومد داخل و پرانرژی سلامی بهش کردم و پریدم و یه بوس گنده از لپش گرفتم و برعکس مامان خیلی مهربون تر، جواب بوسه ام رو با بوسه ای روی پیشونیم داد. با ذوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا جون بیا بشین پای میز شام که منتظرت بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه دخترعجولم. لباس هام رو عوض کنم می یام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد از خوردن شام و شستن ظرف ها کمک مامان و زدن یک چایی دبش بر بدن، دلم رضایت داد برم بخوابم و سمت اتاقم راه افتادم. به تخت گرم و نرمم هجوم بردم و چراغ رو که خاموش کردم نفهمیدم چه جور خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیدین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای بار آخر و بار هزارم چمدون هام رو چک کردم. باصدای بلند به خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه بگو پسر چه خبرته سه تا چمدون؟! شرط می بندم باید جریمه بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی خسته شده بودم، این چند روز آخر همش توی بازار بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تختم دراز کشیدم وبه دور و برم یه نگاه انداختم دلم برای این جا و این خونه تنگ می شد، درسته که واسه یه مدت کوتاه می رم؛ ولی بازم به این جا عادت کرده بودم. بافکر این که بعد از چندین سال دوباره خانواده ام رو می بینم چشم هام گرم شد و دیگه چیزی نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیلین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار یه کشتی بودم رو عرشه‌ی کشتی ایستاده بودم و مشغول تماشای دریا و آسمون بودم. یهو یه دستی از نا کجا آباد اومد هلم داد افتادم توی آب. داشتم دست و پا می زدم که دیدم یه اسب آبی خیلی بزرگ داره می یاد طرفم همین که بهم رسید، حس کردم یه چیز سنگین افتاد روم. چشم هام رو باز کردم دیدم روی زمینم و واقعاََ یه اسب آبی روم افتاده و اون کسی نبود جز مارال بیشعورکه روی کمرم نشسته بود و موهام رو می کشید و می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هی، هی، اسبه برو. هی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چرخوندم که دیدم زینب چشم هاش شده اندازه نعلبکی. حق داره بیچاره مارال روانیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغم در اومد. مارال هم خیلی ریلکس از روم بلند شد. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب مثل این که بیدار شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به خودم اومدم دیدم روی کمر مارال نشستم و موهاش هم توی دستمه و می کشمشون. با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین خر ولم کن. آی موهام رو کندی. آیلین خره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که موهاش رو می کشیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بگو غلط کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عمراََ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مارال نمی گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معلومه که نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مارال عزیزم حقته. چند بار بهت گفتم با این روانی تیمارستانی در نیفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت برگشتم سمتش. نمی دونم قیافه ام چه طور بود که عقب عقب رفت و با دو از اتاق زد بیرون. از روی مارال بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون. صداش رو شنیدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین خر می کشمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی دستشویی با اعصاب آروم کارم رو انجام دادم. یه آب هم به دست و صورتم زدم اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال مثل گرگ زخمی جلوی در اتاق ایستاده بود؛ ولی جرئت نداشت بیاد جلو. از پله ها اومدم پایین. رفتم توی آشپز خونه صبحونه پهن بود. صندلی رو کشیدم عقب نشستم. خبری از اون دو تا گوریل نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه‌ی اول رو قورت نداده بودم که یه دفعه با سر رفتم توی میز. سرم رو بلند کردم پشت سرم ایستاده بودن. آشپزخونه رفت رو هوا زینب که دستش رو تکیه داد به اُپن تا نیفته مارال هم داشت قهقهه می زد. با داد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیشعور ها صبحونه ام رو زهر مار کردین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام صورتم مربایی شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال بریده بریده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلی... ن خیلی خیلی... خوشگل شدی. پاشو... پاشو که آرایشت کامله فقط مونده مهین جون موهات رو هم مدل بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت همون طور که می رفتم سمت ظرفشویی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من پیش اون هیولا نمی یام بعدش هم آرایش برای چی مگه خبریه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون دست از خنده برداشتن با اخم اومدن طرفم بردنم سمت اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر فیس به هیولای روبه روم نگاه کردم. مارال و زینب به زور بدون این که بذارن یه چیزی بریزم توی خندق بلا آوردنم آرایشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه تا چه حد ظلم. اوف این‌ها چه دوست هایین؟ بین این همه آدم چرا این‌ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پس گردنی که از طرف زینب خوردم خفه شدم. با داغ شدن پام و دردی که یهویی حس شد پس گردنی رو بیخیال شدم و شروع کردم جیغ زدن که باز هم پس گردنی نوش جان کردم. با بغض برگشتم طرف زینب و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تا آدم شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به زن روبه روم که بیشتر شبیه زامبی بود نگاه کردم. تمام التماس و خواهشم رو ریختم توی چشم هام تا دلش به رحم بیاد؛ ولی انگار نه انگار. لبخند غمگینی به روم پاشید، متاسفمی گفت و باز هم جیغ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه واقعاً اشکم در اومده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دو ساعت عذاب آور که واقعاً سخت گذشت، بدنم شد عین سفید برفی؛ البته با کمی سرخی روی بدنم. هیولا یا بهتر بگم زامبی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو توی اون اتاق بدنت رو بشور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به اتاق گوشه‌ی سالن اشاره کرد. پشتم رو بهش کردم و اداش رو در آوردم. وارد اتاق شدم و کار هایی که گفته بود رو انجام دادم. بعد از این که اومدم بیرون یه تاپ شلوار پوشیدم. نشستم روی صندلی تا زامبی دومی هم به کارش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی بلند شدم برگشتم طرف آیینه که مارال رو توی آیینه دیدم. خیلی خوشگل شده بود. آرایشش خیلی تو چشم بود. خودم رو تو آیینه نگاه کردم، آرایشم همون طور که خواسته بودم ملایم بود. بهم می یومد. خوشگل ترم کرده بود. زینب اومد طرفم، قیافه اش عین بچه ها شده بود. لحنش رو بچگونه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من هم مهمونی موخام. آخه چلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مارال یه نگاه به هم انداختیم و زدیم زیر خنده. مارال جدی شد و یه نگاه به ساعت کرد بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الانه که دیگه مهیار برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به زینب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عیب نداره عزیزم خودت رو ناراحت نکن. برو خونه منتظر باش خودم یکی برات تور می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف مارال که تموم شد، زینب شروع کرد بالا و پایین پریدن و بشکن زدن. آرایشگره و شاگردهاش کپ کرده بودن. من و مارال هم که می شناختیمش، وضعیتش تیمارستانی بود. حساب کردیم اومدیم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۵دقیقه بعد مهیار اومد. رفتیم طرف ماشین که قفل مرکزی رو زد. مارال زد به شیشه، اون هم شیشه رو کمی داد پایین. چشم هاش برق زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امرتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا! مهیار خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهیار دیگه چشم هاش ستاره پرت می کرد. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ اسم من رو از کجا می دونید؟ ببینید من از اون پسرها نیستم. اومدم دنبال خواهرم همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره جون خودت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال عصبانی شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهیار گمشو دررو باز کن. خره دیگه خواهرت رو هم نمی شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه می شه آدم خواهرش رو نشناسه؟ حالا که اون نیومده شما سوار شید در خدمت باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و زینب مُردیم از خنده. زینب رفت جلو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا مهیار من رو که دیگه می شناسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهیار که تازه فهمید چی به چیه در رو باز کرد اومد بیرون و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زینب خانم شما این جا چی کار می کنید؟ پس مارال کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم رفتم جلو که کپ کرد. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِ آیلین تو هم این جایی؟ پس مارال کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کوفت هی می گه مارال کو؟ مگه دکمه ات گیر کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و زینب یه اشاره به مارال سرخ شده کردیم. مهیار بدبخت خواست چیزی بگه که مارال دوید طرفش اون هم باز سوار ماشین شد و قفل رو زد. مارال ایستاد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شانس آوردی مهیار، ولی بعداََ به حسابت می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صلوات سوار ماشین شدیم. من و زینب دعا می کردیم دعوا نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول زینب رو رسوندیم بعدم هم رفتیم سمت خونه‌ی عمو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهیار ماشین رو پارک کرد. من و مارال همین که پیاده شدیم میخ کوب شدیم. حیاط پر بود از ماشین های مدل بالا. جنسیس، بوگاتی، فراری، مازراتی و.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاستی بلند مهیار در برابر اون ها هیچ بود. رفتیم داخل، هنوز مهمونی شروع نشده این همه آدم اومده وای، به وقتی که شروع شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم چرخوندم مامان رو پیدا کنم که کنار عمه و زن عمو دیدمش. دویدم طرفش که با دماغ خوردم به یه چیز سفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آی ننه داغون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو باز کردم که با ستون مواجه شدم. ای تف به این شانس، این کجا بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم که با دوتا مزاحم نچسب روبه رو شدم. خودشون رو گرفته بودن نخندن؛ اما چشمشون که بهم خورد پوکیدن از خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درد، چه مرگتونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال مابین خنده هاش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای! .... آیلین... خیلی.... خیلی... باحال شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی نگاهش کردم که آیدا آیینه‌ی گوشیش رو گرفت روبه روم. وای خدا! این منم؟ دماغم حسابی سرخ شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هام تا تغییر قیافه ام رو دیدن باز زدن زیر خنده. دویدم طبقه‌ی بالا پریدم تو دستشویی. یه کم با دماغم ور رفتم که از سرخیش کم شه. از دستشویی اومدم بیرون. رفتم طرف پله ها، مهمونی شروع شده بود. رفتم پایین، با چشم دنبال اون دوتا می گشتم که نمی دونم پام گیر کرد به چی و باعث افتادنم شد؛ اما قبل این که بخورم زمین دست های کسی دور کمرم قفل شد. جان چی شد؟ سریع به خودم اومدم و صاف ایستادم. همین که قیافه اش رو دیدم حالم به هم خورد. موهاش از موهای من بلندتر بود. قیافه اش رو که دیگه نگم، دور چشم هاش سیاه، لبش قرمز بود و بوی گند شراب می داد. با لبخند چندشش نگاهم می کرد. گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند مسخره زدم و در جوابش سریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله، خوبم. با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم برم که با قیافه‌ی اون دوتا دلقک رو‌به‌رو شدم. خودشون رو زده بودن به نفهمی، این طرف و اون طرف رو نگاه می کردن. رفتم سمت آیدا گوشش رو کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داداشت داره می یاد، نمی خوای آدم شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا! از شوق اومدنش دارم کرم هام رو خالی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال پشت بندش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه کلام، پایه ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بزن بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش آیدا رو ول کردم. حسابی سرخ شده بود. یه نقشه اومد توی ذهنم، به اون دوتاهم گفتم که قبول کردن. حالا شروع اجرای نقشه. رفتم طرف دی‌جی که محو پیست رقص بود. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببخشید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبخت سکته رو زد. من رو که دید ترسش پرید و لبخندی زد، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمایید بانو؟ امری دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوق حالم به‌هم خورد. بایه لبخند مسخره‌ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله یه خواهشی داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه مارال اومد سمتم، دستم رو بردم پشت که سردی فلش رو حس کردم. دی جی داشت ذوق مرگ می شد. فکر کرده می‌خوام شماره بدم. آش ماش به همین خیال باش. دستم رو بردم جلو و فلش رو بهش دادم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می شه چند تا از آهنگ های این فلش رو بذارید. سوپرایز دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله حتماً. همین الان دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله، بعد این آهنگی که داره پخش می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مارال رو کشیدم بردم چون داشت همه چیز رو لو می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم پیش آیدا که آهنگ تموم شد. دی جی فلشم رو زد و آهنگ رو پلی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دونه دونه دونه دونه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سوسک هستش توی خونه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مال خود خودمونه مارو می ترسونه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دونه دونه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دونه دونه وای! دونه دونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دونه دونه دونه دونه یه سوسک هستش توی خونه، یه جوری بادمپایی می زنم که سوسکه رو بترسونه.... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه وضعی بود که نگو. کسایی که وسط بودن خشکشون زده بود، بقیه هم بدتر از اون ها، ماهم از این طرف هر هر می خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دونه دونه پای زشت داره، دوتا بال داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من زدم با دمپایی سرش رو اما خیلی سگ جونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو هنگ کرده بود نمی دونست چی کار کنه. به خودش اومد سریع رفت طرف دی جی، فلش رو کشید. دی جی هم معذرت خواهی کرد و یه آهنگ درست حسابی گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست از خنده برداشتیم تا کسی شک نکنه. دست اون دوتارو کشیدم بردم سمت میز خوراکی. این بخش مورد علاقه‌ی من تو هر مهمونی هستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت و نیم بود که عمورفت سمت دی‌جی و آهنگ رو خاموش کرد. میکروفن رو گرفت و شروع کرد به صحبت کردن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دوستان چند لحظه لطفاً. آیدین تا چند دقیقه‌ی دیگه می‌رسه و ما قصد داریم سوپرایزش کنیم، آهنگ و چراغ هارو خاموش می‌کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم پشت سرم که چشمم به یه چیزی خورد. یه فکر شیطانی جدید، دست اون دوتارو گرفتم و بردم طبقه‌ی بالا برای اجرای نقشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت بودن، شازده اومده بود. صدای پچ پچ دونفر به گوش می رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آرمان ببین لامپ ها خاموشه یعنی خوابن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می بینی چی تو دستمه، کلید و این یعنی چی یعنی تو سوپرایزشون می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و قامت یه نفر آشکار شد. باز شدن در مساوی شد با ترکیدن بادکنک های بالا سر آیدین و خیس شدنش. من طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده. زن عمو سریع رفت سمت آیدین. زد تو صورتش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای! خدا مرگم بده خوبی پسرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدانکنه زن‌عمو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین بی توجه به موقعیت، خودش رو پرت کرد تو بغل زن‌عمو. وای! فیلم هندی شروع شد. برگشتم رفتم سمت عزیز جون که رو ویلچرش نشسته بود و تماشاگر منظره‌ی روبه‌روش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عزیز جونم چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کار تو بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی نگاهش کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اتفاقی که الان افتاد کار تو بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو زدم به اون راه و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کدوم اتفاق عزیز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دلم نمی‌خواد باز هم مثل بچگی هاتون بیفتین به جون هم. فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم اخم کردم و کنار عزیز وایسادم. آیدین بود که توی بچگی همه‌اش من رو اذیت می کرد، حالا هم باید تلافی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین لباس هاش رو عوض کرد و اومد پایین. مراسم آشنایی شروع شد. آیدا و مارال که از همون اول رفتن، من هم رو صندلی نشسته بودم. یه خدمتکار اومد سمتم و گفت که مامانم باهام کار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش مامان که آیدین رو هم اون جا دیدم. بله، مامان جان من رو چی کار داری؟ مامان که من رو دید لبخندی زد. باصدای مامان توجه آیدین هم جلب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به به این هم دختر قشنگ خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین که انگار من رو شناخت، لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین خودتی؟ چه قدر بزرگ شدی، نشناختمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوهوم خودم هستم. توهم عوض شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد وسرش رو انداخت پایین. عزیز رو به آیدین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیدین یادت نره چی بهت گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین سری تکون داد و دستی به صورتش کشید. من هم همون جا کنار مامان وایسادم. خیلی راحت می‌شد فهمید عزیز چی به آیدین گفت. یه آهنگ بی کلام پخش شد واسه رقص دونفره. بیشتر زوج ها رفتن وسط، دخترها هم حواسشون به آیدین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاهش کردم که چشمش بهم خورد. یه لبخند مرموز زد و بلند شداومد سمتم. یا خدا! چی می‌خواد؟ ایستاد روبه‌روم و دستش رو دراز کرد سمتم. سوالی نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برقصیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل این که چیزی بگم دستم رو کشید و برد وسط. دستش رو حلقه کرد دور کمرم، رسماً توی بغلش بودم. سرم رو انداختم پایین که چشمم خورد به کفش هام. اوم یه کم شیطونی بد نیست. دستم رو گرفت که بچرخم، یه چرخ زدم و بعد پاشنه‌ی کفشم رو فرود آوردم توی پاش، دستش رو گذاشت روی کمرم و ناخون هاش رو فرو کرد توی کمرم. یه آخ آروم گفتم و سرم رو گرفتم بالا که چشمم به چشمش افتاد. چشم هاش برق خاصی داشت. نه، این چشم ها، چشم های چند سال پیش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیشگون های یه خر مزاحم خوابم پرید. سرم رو چرخوندم طرف زینب و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ها چته؟ چرا نمی ذاری بتمرگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه قرار نبود بگی دیشب چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی میلی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مارال می یاد می گه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم که دید فایده نداره بی خیال شد. سرم رو گذاشتم روی میز؛ اما همین که چشم هام رفت روی هم یه چیز محکم خورد توی سرم. با وحشت سرم روبلند کردم که با قیافه‌ی مسخره‌ی مارال روبه‌رو شدم. یه لبخند مسخره زد و از کلاس دوید بیرون. بلند شدم افتادم دنبالش. راهروی کلاس هارو رد کردیم که مارال ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه! گاومون زایید اون هم دوقولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال بود که این حرف رو با خودش زمزمه کرد. مارال با ترس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم همه چیز تقصیر آیلین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت برگشتم سمتش که با نگاهش گفت خفه بشم. باز هم همه‌ی تنبیه ها برای منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ موحد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترس به قربانی که مثل گاو وحشی نه ببخشید ببر وحشی نگاهم می کرد، نگاه کردم و با تته پته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ب... بله... خا.. خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شانس آوردی امروز استاد جدید قراره بیاد، پس باهات کاری ندارم؛ ولی تکرار نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باذوق تند تند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای خانم قربانی! قربونم بشین. نه نه، یعنی قربونتون بشه مارال که این قدر خوبید، با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع دست مارال رو کشیدم رفتم سمت کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارال باذوق داشت اتفاقات دیشب رو برای زینب و چند تا از بچه ها تعریف می کرد. زهرا مبصر کلاس نفس زنان اومد داخل کلاس و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ استاد... استاد جدید داره می یاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش همه سیخ نشستن و خیره شدن به در کلاس. با وارد شدن مدیر همه بلند شدن که پشت سرش با وارد شدن شخصی که پشت سر مدیر اومد، ناخوآگاه نشستم رو نیمکت. آیدین، اون این جا چی کار می کرد؟ نکنه که اون... با فکری که از مغزم عبور کرد گردنم صاف شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیدین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خانم قربانی وارد کلاس شدیم. سرم رو بالا گرفتم و به کلاس و دانش‌آموز ها نگاهی انداختم. امروز اولین روز تدریسم توی این دبیرستان بود. خانم قربانی بعد از گفتن حرف های ضروری از کلاس رفت بیرون. رفتم طرف میز و کیفم رو گذاشتم روش و خودم هم نشستم روی‌ صندلی. سرم رو بالا گرفتم و شروع کردم به صحبت کردن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام. من استاد جدید درس های فیزیک و ریاضی شما هستم و امیدوارم سال خوبی رو باهم بگذرونیم. خب اول از همه شما خودتون رو معرفی کنید تا بعد از اون قوانین کلاس رو مرور کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نیمکت روبه‌روم شروع کردن به معرفی خودشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیلین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از میز اول شروع کردن به معرفی. بعضی هاشون با عشوه وناز و بعضی ها هم با شوخی. رسید به زینب، اون هم بلند شد تا خودش رو معرفی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زینب رستگار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نشست بعد اون مارال بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مارال زمانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سر ها برگشت طرف من. متعجب نگاهشون کردم که آیدین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره که یکی از بیشعور های کلاس بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله استاد. اون ته یه دختر تنبل و خیلی خجالتی نشسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش همه زدن زیر خنده. آخه چیش خنده دار بود؟ نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم زمانی کنارتون کسی نشسته، بهتره بهش بگید بلند شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای! بدبخت شدم. با ترس بلند شدم و سرم رو گرفتم بالا. چشم هاش گرد شد. خب معلومه تعجب کرده. با صدای محکمی که با ترس مخلوط شده بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین موحد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیدین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن صورت دختری که سرش رو بلند کرد، چشم هام رنگ تعجب گرفت. آیلین؟ اون این جا چی کار می کرد؟ با فکری از ذهنم عبور کرد لبخندی زدم و ریلکس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به همه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من هم موحد هستم، آیدین موحد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم همه تعجب کردن که آیلین سرش رو انداخت پایین و نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله آیلین خانم، منتظر تلافی باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آیلین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین بیشعور هی سر به سرم می ذاره. من حساب این رو می رسم صبر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم موحد حواستون کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا! استاد خواستین حواسم کجا باشه؟ همین جاست دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگاهم کرد. وقتی چیزی پیدا نکرد به صحبتش ادامه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های خمار به تخته نگاه کردم. هیچی نفهمیدم از این مبحث، باید به زینب بگم جزوه‌اش رو کپی کنه برام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خسته نباشید جارو برقی که همون آیدین خودمونه سریع پریدم وسایل هام رو جمع کردم رفتم سمت در کلاس؛ اما قبل این که بزنم بیرون با صداش میخ کوبم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم موحد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم، آروم با نوک پا برگشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله استاد؟ چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خواستم بگم جلسه‌ی بعد از همه‌ی مباحثی که امروز تدریس شد امتحان داریم. حالا می تونید برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو که گفت وسایلش رو جمع کرد و از کنارم رد شد. با چشم های گرد شده به جای خالیش خیره شدم. این الان چی گفت؟ امتحان؟ فردا؟ از مباحث تدریس شده‌ی امروز؟ چی بودن اصلاً؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون خوردن دستی روبه روم به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ها؟ چیه؟ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره باز عین مگس پرید وسط و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آبش رو گرفتیم چلو شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش هم با دوست های چندشش زدن زیر خنده. ایش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو با کلید باز کردم و رفتم داخل. چه سوت و کوره همه جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آی ننه کجایی؟ مامان جونم فدات نشم الهی. نه نه، بشم کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی آشپز خونه سمت یخچال که کاغذی توجه بنده را جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان آب برداشتم و نوشته‌ی روی کاغذ روخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من با زن عموت رفتم پیش مادر جون، شب هم زن عمو دعوت کرده. اومدی خونه ناهارت رو خوردی برو خونه‌ی عموت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال ناهار شدم؛ چون یه فکر شیطانی به ذهنم رسید. بادورفتم توی اتاق و لباس هام رو عوض کردم. از خونه رفتم بیرون و راه افتادم سمت ایستگاه اتوبوس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونه‌ی عمو نگاهی انداختم و رفتم جلو، دستم رو گذاشتم روی زنگ و پشت سر هم هی فشار دادم تا بالاخره صدای جیغ آیدا بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ درد، کوفت، چه مرگته؟ یه بار بزنی بسه. گمشو بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو که باز کرد با دورفتم داخل، دم در ایستاده بود. پریدم بغلش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می دونم من هم دلم برات تنگ شده بود؛ ‌ولی الان وقت زیادی نداریم فقط بگو داداشت اومده یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بغلش اومدم بیرون و به قیافه‌ی متعجبش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه هنوز نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی دستش رو کشیدم و بردم داخل. یه راست رفتم طبقه‌ی بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه هی می گفت چته؛ باز چی شده؛ من هم فقط می گفتم ساکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم در اتاق آیدین وایسادم در رو باز کردم رفتم داخل. آیدا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین بیخیال؛ داداشم بدش می یاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیخیال بابا اون که نمی فهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقش خیلی ساده بود. یه تخت دونفره با پتوی قهوه ای و یه میز توالت. ما بینشون هم یه راهروی کوچیک بود که به دستشویی و حموم مربوط می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم چرخوندم که چشمم خورد به لب تابش که روی میز روبه‌روی تختش بود. آروم رفتم جلو و برداشتمش. از اتاق زدم بیرون دست آیدا رو کشیدم بردم تو اتاقش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب تاب رو روشن کردم که با جای خالی رمز روبه‌رو شدم. آیدا پرید روی تخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دیدی؟ رمز داره جون من بیخیال شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نچ. تاریخ تولد بابات چند بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاریخ رو زدم؛ اما اشتباه بود. تاریخ تولد زن عمو و آیدا رو هم زدم نبود. مال خودش هم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم به مغزم فشار آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آها. پیدا کردم، روزی که رفت آلمان. تاریخش چند بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی زدم به سرم که یادم اومد. زدم که... ایول باز شد. رفتم توی پیام هاش و یه سر زدم؛ ولی هیچی پیدا نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو درآوردم و دنبال شماره میمون یا همون ستاره گشتم. آیدا با کلافگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صبر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب تاب پیام دادم به شماره اش و منتظر موندم جواب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنلاین شد و جواب داد. صدام رو نازک و کلفت می کردم و چیز هایی که می نوشتم و اون می فرستاد رو برای آیدا می خوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نشناختین؟ آیدینم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیدین!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله استاد جدیدتون، نشناختین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای استاد! خودتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله عشقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خجالتم نده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شکلک سرخ شده هم فرستاده بود مثلاً خجالت کشیده. عوق، حالم به هم خورد. یه نگاه به آیدا کردم که با دیدن قیافه‌اش ترسیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوی خوبی؟ چت شد؟ چیه نکنه آیدین پشتمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای داد یه نفر که بی شباهت به صدای آیدین نبود از جام پریدم و برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین صورتش از عصبانیت سرخ شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کار کدومتون بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به آیدا که این حرف رو زده بود نگاه کردم. اون هم پرو پرو زل زد توی چشم هام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چیه؟ راست می گم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین بی حوصله گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بسه. آیلین دنبالم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش کردم و انگشتم رو گرفتم سمت خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا زد روی شونه ام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه من. برو دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق آیدا زدیم بیرون که برگشت طرفم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این کارها چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کدوم کار ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیلین اعصابم رو خرد نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به من چه خودت داغونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارش رد شدم که بازوم رو گرفت و برگشت سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو همین الان گندی که زدی رو جمع کن سریع.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا! استاد به من چه که اون شمارو دوست داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم رو از حصار دستش آزاد کردم و از پله ها اومدم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هیجان داشتم پلنگ صورتی می دیدم که یه دستی خورد به شونم و چون یهویی بود باعث شد بپرم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چته؟ مگه جن دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ والله آرمان تو از جن هم بدتری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بدجور محو تلوزیون بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ایش گفتم و بلند شدم رفتم پیش آیدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حوصله ام سر می ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زیرش کم کن سر نره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ درد چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیا بازی کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر فیس نگاهم کرد و کف دستش رو به معنای خاک بر سرت پرت کرد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا کتابش رو پرت کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند بزرگ از اون ها که دندون هارو به نمایش می ذاره زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قایم موشک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش برق زد؛ ولی سریع بی حال شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دونفری؟ حال نمی ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا دونفره؟ پس اون دوتا چی کاره ان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشمک زدم که گرفت جریان چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت مبلی که اون دوتا نشسته بودن. خودم و بینشون جا کردم که هردوشون با تعجب نگاهم کردن. آرمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فرمایش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آرمان جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جان!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین تک خنده ای کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق برگشتم طرفش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بازی کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاهش کردم که زد زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا می خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چند سالته آیلین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ایش بی مزه. اصلاً نخواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه بابا. چه بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قایم موشک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین و آرمان هم زمان گفتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نخود چی پیچ پیچی، لئوناردو داوینچی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه لبخند مسخره زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو بچه، برو تا لهت نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ توروخدا، باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ام رو لوس کردم که آرمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من یه فکر بهتر دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا از توی آشپز خونه اومد بیرون و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه فکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان دست به سینه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بریم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و آیدا یه نگاه به هم کردیم و گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شهربازی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد شروع کردیم بالا پایین پریدن که آرمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ساکت، شهربازی نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها بیخیال شید. توی خونه یه بازی می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و آیدا یه نگاه به‌هم و یه نگاه به آیدین کردیم و پریدیم روی سرش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان موهاش رو می کشیدیم که با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آی چی کار می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا زبونش رو در آورد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داریم راضیت می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آرمان تو یه چیزی بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من بی طرفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوف، باشه باشه موهام رو نکشین، می یام ولم کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و آیدا بلند شدیم و کف دست هامون رو کوبیدیم به هم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن شهر بازی که درست روبه‌روم بود آن چنان ذوقی کردم که باعث شد گونه‌ی آیدین رو گاز بگیرم. آیدین دستش رو گذاشت روی گونه‌ش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الان چی کار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساینا

    ۱۳ ساله 00

    خیلییییی عالی بود

    ۶ روز پیش
  • فاطی

    ۱۵ ساله 00

    هر کسی دربارهی ازدواج فامیلی نظر خاص خودشو داره پس نه بده نه خوب

    ۲ هفته پیش
  • سارینا

    00

    بد نبود خیلی قوی هم نبود

    ۳ هفته پیش
  • طاهره بیک رایگان

    ۱۳ ساله 00

    این نظر منه یکی پسر عمو شو دوست داره خواهر من برادر من به شما چه

    ۴ هفته پیش
  • شروق

    ۱۹ ساله 00

    عالی بود😍

    ۱ ماه پیش
  • Yasii

    ۱۵ ساله 00

    خیلی خوب بود عالی

    ۱ ماه پیش
  • دختر کرد

    ۱۸ ساله 7916

    آخه من باید با پسر عمویی که هیچ علاقه ای ندارم، ازدواج کنم چرا باید بگن عقد پسر عمو دختر عمو رو تو اسمونا نوشت. از هرچی ازدواج پسر عمو دختر عمو بدم میاد به نظرم پایان خوبی نداره

    ۴ سال پیش
  • نیلوفر

    184

    باهات موافقم شدییییییییددددد

    ۳ سال پیش
  • دینا ضیایی

    ۱۷ ساله 81

    کردی؟ 😍منمممم کردممممممممممممممممم

    ۳ سال پیش
  • منم کردم

    50

    منم کورررررررررردم

    ۳ سال پیش
  • مهساممم

    ۲۱ ساله 65

    واقعا حق گفتی لایک 👍

    ۳ سال پیش
  • رز

    ۱۸ ساله 208

    ایول اینو خوب اومدی اصلا با ازدواح فامیلی مخالغم

    ۳ سال پیش
  • هههه

    00

    خخخخحخ

    ۲ سال پیش
  • نفس

    ۱۶ ساله 30

    دیقا منم متنفرم

    ۲ سال پیش
  • نجمه

    80

    شما دوست عزیز لطف کن از نظر خودت نظر نده منم با پسر عموم ازدواج کردم خیلی هم دوستش دارم شاید ازدواج فامیلی از نظر شما مسخره باشه این حرفتون واقعا باعث ناراحتی کسایی که ازدواج فامیلی کردن میشه😒

    ۲ سال پیش
  • ایول دمت گرم

    ۳۲ ساله 00

    اتفاقا منم ازدواجم فامیلیه راضیم.پسرعموم هست عشقشم

    ۳ ماه پیش
  • بهار

    ۳۲ ساله 10

    انشاالله همه خوشبخت بشن مخصوصاما دخترعمووپسرعموها من که عاشقشم و عاشقمه

    ۳ ماه پیش
  • یگانه

    ۱۶ ساله 00

    دقیقن درست گفتی منم ازدواج فامیلی کردم نامزدم پسر عمه هست

    ۲ ماه پیش
  • نفس

    ۱۵ ساله 00

    این رمان خیلی عالی بود این رمانی بود که من دنبالش بودن

    ۲ ماه پیش
  • رها

    00

    رمان خوبی بود ولی هی یه چیزایی اتفاق می افتاد که ایلین پ ایدین به هم نرسن و این خیلی چرت بود🥲💚

    ۳ ماه پیش
  • آشنا

    00

    خیلی افتضاح بود وبچگانه .

    ۳ ماه پیش
  • راحیل

    ۱۷ ساله 00

    ازدواج فامیلی هم خوبی های خودش رو دارع هم بدی هیچ کسیم تا خودش راضی نباشه با کسی که نمیخواد ازدواج نمی کنه منم پسر عموم چند ساله خواستگارمه منم میگم نه کسیم زورم نکردع

    ۵ ماه پیش
  • Aram

    ۱۵ ساله 00

    رمان قشنگی بود اگه یکم از شیطونی های آیلینم کمتر میشد در قسمت های اول بهتر بود و اینکه تصادف در قسمت آخر به نظرم بی معنی بود کلا رمان خوبی بود ممنونم از نویسنده این رمان❤

    ۵ ماه پیش
  • دیانا

    00

    🌑🖤🥀

    ۵ ماه پیش
  • محمد

    00

    بددددد

    ۶ ماه پیش
  • asma

    ۱۴ ساله 10

    واقعا خیلی زیبا بود خیلی به دلم نشست فقط ای کاش جلد دوم هم بود👌🏻 از نویسنده خواهش میکنم جلد دوم هم بزاره 🙏🏻

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.