رمان دلبرانه به قلم ناشناس
دلبرانه داستانی عاشقانه، زیبا و مهیج از زندگی سه خواهره که طی یک سفر زندگی شون دگرگون می شه! در سخت ترین لحظات و اوج نا امیدی کسانی به کمک شون میان که صحنه پرداز قصه ی عاشقانه ی ما میشن و مسیر زندگی این سه خواهر رو به سمت زیباتری سوق میدن و اون ها رو دعوت می کنند به لمس طراوت و زیبایی زندگی همراه با پاک ترین احساسات... با عاشقانه ای متفاوت همراه ما باشید...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۵۹ دقیقه
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۱۰ ساعت و ۵۹ دقیقه!#
دلبرانه
دلبرانه داستانی عاشقانه، زیبا و مهیج از زندگی سه خواهره که طی
یک سفر زندگی شون دگرگون می شه !در سخت ترین لحظات و
اوج نا امیدی کسانی به کمک شون میان که صحنه پرداز قصه ی
عاشقانه ی ما میشن و مسیر زندگی این سه خواهر رو به سمت
زیباتری سوق میدن و اون ها رو دعوت می کنند به لمس طراوت و
زیبایی زندگی همراه با پاک ترین احساسات...
به نام خدا
با صدای جیغ جیغ ترلان و میترا از خواب بیدار شدم به خاطر ایپالسیون دیشب همه ی تنم می سوخت .یه
فحش نثار ترلان کردم و از جام بیرون اومدم .همه ی جزوه هام پایین تخت پخش و پال بود .می تونستم
حدس بزنم چه حالت افتضاحی دارم برای همین بی خیال دید زدن خودم تو آینه شدم .حتی تختاشونم مرتب
نکردن !سرتاسفی تکون دادم و بدون توجه به این که پام رو روی چی می ذارم از اتاق بیرون زدم وسط
حال روفرشی انداخته بودند و ترلان دراز کشیده بود .میترا هم ورقه های موم رو روی پاش می چسبوند .
با دیدنم گفت:
-دلی ببین چه نق نقی می کنه این !دیشب که ما جیغ جیغ می کردیم می خندید بهمون !
لبخند روی لبم اومد و برای حرص در آوردن ترلان گفتم :
-میتی جون به جا منم بچزونش، انگار همه بدنمو آمپول بارون کرده باشن قراره تا یه هفته سوزشش رو
تحمل کنم!
ترلان سر چرخوند سمتم و گفت:
-خیلی نامردین، ناسالمتی برا مراسم امشب خوشگلتون کردم بدرخشییید!
دندونام رو به هم چسبوندم و سرمو تکون دادم و با حالت چندش گفتم:
-ایشششش ...انگار تو مهمونیای بابا پسر نوبر هم پیدا میشه که ما بریم تورشون کنیم !معلوم نیست این دفعه
چه خبره که شراره خانوم مفتخر کردن ما روهم دعوت کردن !
با گفتن این حرف یکی از ورقه های موم رو محکم از پاش کشیدم، جیغ بلندی کشید و با دستاش روفرشی
رو چنگ زد و گفت:
-نامروت یواشتر من که اینطوری شکنجه تون ندادم!
میترا خندید و منم روی صندلی ناهار خوری نشستم و دست و پام رو چک کردم که کامال تمیز باشه !یه
تاپ رکابی گلبهی و شلوارک لی تنم بود و تونستم به راحتی بررسی کنم .نه ترلا کارش درسته حرف
نداره !
هنوز خوابم می اومد ولی کلی کار داشتم از طرفی هم با سر و صدای این دو تا نمی شد خوابید !
-شراره اگه زن بابا نمی شد مادر خوبی می شد!
از حرف میترا تعجب کردم .تو بهت نگاهش می کردم که ترلان گفت:
-موافق نیستم میترا جون، من ازش خوشم نمیاد احساس خوبی بهش ندارم.
منم سری تکون دادم و گفتم:
-موافقم با ترلان !اگه اون نمی بود بابا وقتشو برای ما می ذاشت نه این که بعد مدت ها امشب بابا رو تو
جشن به مناسبت نمی دونم چی ببینیم!
میترا اخمی کرد و با ناراحتی گفت:
-چه حرفا می زنیدا ...بابا که نمی تونست به خاطر ما یه عمر عذب بمونه !بعد فوت مامان به زن نیاز
داشت، خب شراره هم به عنوان زن براش کم نمی ذاره!
-خب حق با تویه ولی ما هم سه تا دختریم، حقمون تنها زندگی کردن نیست، اصالهم فکر نمی کنه به جز
پول حمایت و حضور یه حامی برامون الزمه !خود تو میترا جون چند شبو با گریه سر کردی به خاطر این
که حامی و مرد و بزرگتر تو خونه نداریم؟ حاضرم جونمو قسم بخورم که نمی تونی اون شبا رو بشمری
حتی...
با حرف ترلان که اوج غریبی رو برامون گوشزد می کرد هر سه سکوت کردیم، تنهایی برامون سخت بود
از سه سال پیش که عمه بهاره فوت کرد حجم این تنهایی بیشتر شد ولی بابا درک نکرد و به این که ما
بزرگ شدیم کفایت کرد .ما هم نمی تونستیم حرفی بزنیم چون وضعیت تغییری نمی کرد .ولی ما تونستیم
از پس زندگی بر بیایم و با خودداری و غرور خاص خودمون رو حفظ کنیم .با این که اون غرور کاذب و
کذایی باعث شده بود دوستی نداشته باشیم ولی آزاد و راحت زندگی می کردیم و مجبور نبودیم با شرح
تنهاییمون ترحم و دلسوزی دیگران رو ببینیم!بدون امر و نهی زندگی می کردیم و جالبترش این که قدرت
تشخیص خوب و بد رو داشتیم و راحت در مورد مسائلمون تصمیم می گرفتیم.
-میگم دلی کدوم لباست رو میخوای بپوشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ترلان نگاه کردم با این حرفش سکوت تلخی که به خاطر حرفاش به وجود اومده بود رو شکست بی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتفاوت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه شکل نپوشیم خوشم نمیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا با کرم مخصوص مشغول ماساژ پاهای ترلان شده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوم موافقم .یه شکل جالب نیست ...متفاوت بپوشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلان به پشتی لم داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رنگ چشمامون چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت نگاهش کردم و چشمکی زدم و با لبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عالیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلان چشماش به رنگ سحره !منظورم اسمون سحره، یه جورایی آبی متمایل به شب، مات، کدر، ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقشنگ، دماغ ریز و لبای غنچه ایئ و کشیده، گونه برآمده و ابروهایی کشیده با صورتی بیضی شکل و یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچال کوچولو روی چونه اش !واقعا دلفریب بود برای پسرا، خوب شد قید دانشگاه رو زد وگرنه معلوم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بالیی سر پسرای دانشگاه بیاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی پونزده سالش بود با یکی از بچه های مدرسه دعواش شده بود و چند روز بعد بدون این که با هم آشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرده باشن، اون دختر تو یه تصادف جونشو از دست میده، ترلان شبش حسابی برای اون دختر گریه کرد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح عمه هر کاری کرد ترلان از جاش بلند نشد !یعنی نتونست بلند بشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونروز من و میترا هم از مدرسه زدیم و همراه ترلا و عمه بیمارستان رفتیم .بابا حتی برای مالقاتش هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیومد !تشخیص دکتر ام اس خفیف بود ...یعنی فلجی عصبی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه شدیم، فکر این که ترلان یک شبه از پا افتاده باشه برامون قابل هضم نبود .بعد مدتی مرخص شد ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید مراقبت عصبی می شد، یعنی نباید می ذاشتیم فشار عصبی و استرس بهش وارد بشه تا دوباره رگای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصابش تحریک نشن و از پا نندازنش !از همون ساال صمیمیت ما بیشتر شد و بیشتر هوای همدیگه رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم و سعی می کردیم اصال با هم بحث و دعوا نداشته باشیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه دلخوریامون رو با خنده و شوخی بیان می کردیم و سعی می کردیم از هم نرنجیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال ترلان هم خوب موند بجز بعضی وقتا که خودش تو تنهاییش فکر و خیال می کرد و جوش تنهاییمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو می زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پیشنهاد عمه کالس تمرکز فکر و یوگا هم رفت تا بتونه خودش رو کنترل کنه و حتی باشگاه آمادگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجسمانی برای تسلط به بدنش تا کمتر دچار مشکل بشه و مفید هم بود چون چندین ماه پر قدرت مقابل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمالت عصبی می ایستاد و االن از اخرین حمله اش یک سال می گذره و این یعنی ما سه خواهر بی نهایت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختیم چون همدیگه رو داریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا چشماش ابی روشنه و از نظر چهره کامال به من و ترلان شباهت داره !تنها تفاوتش چال کنج لبشه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وجود سن کمش بی نهایت جذابش می کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم چشمام سورمه اییه و مشکی دیده میشه و باقی اجزای صورتم شبیه به میتی و ترلانه فقط من چال کنج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب و زیر چونه ندارم و صورتم یک دست و نرماله !هر سه مون موهای مشکی و شاید قهوه ایی سوخته و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریز جثه تشریف داریم .ترلان سه سال از من کوچیکتر و بیست ساله است، میترا هم هجده ساله اس و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامسال برای کنکور آماده میشه !رشته تجربی خونده و دوست داره پزشکی قبول بشه، عالیقش هم لوازم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرایش و آرایش چهره است و مدام از اطراف فیلمای آموزشی جور می کنه .ترلان هم تو خط لباس و مد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قضایاست .منم مدلشون هستم انواع و اقسام مدل ها و تریپ ها رو روی من پیاده می کنن و اوقات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیکاری در خانه رو به این امور طی می کنیم و برامون لذت بخشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعالقه ی منم پرورش گل و رسیدگی به گلدونای عزیزم بود .این کارو از عمه یاد گرفتم، واقعا حس خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آدم میده رسیدگی به گیاهها و پرورششون !حس این که یه موجود زنده بدون حرف زدن به آدم شادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتقل کنه واقعا جالبه درست مثل یه بچه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق باغچه های تو حیاطم که هر سال کار هرس و رسیدگی شون به عهده خودم هست و واقعا لذت می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه مون یه خونه قدیمیه با حیاط و اتاق های قدیمی که رو به فرسودگی ان و یه زیر زمین که درش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه قفل بوده و هیچ وقت بازش نکردیم و به خاطر ترس هیچ وقت فکر فضولی کردن داخلش رو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکردیم .خونه یه هال و پذیرایی داره و سه تا اتاق خواب و آشپزخونه !برای ما سه نفر زیادی بزرگه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون به نظافت و تمیزیش هم نمی رسیم در اتاقا رو برای همیشه قفل کردیم و هر سه تامون داخل پذیرایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir۶۳متری ساکن شدیم و تبدیلش کردیم به یه اتاق مشترک بزرگ و شیک، این طوری از ترس های شبانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم خبری نیست و آرامش داریم .آشپزی و نظافت هم تقسیم بندی شده است و کمتر پیش میاد بخاطر تنبلی با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم بحث کنیم .این همه نزدیکی باعث شده تا حرف خصوصی تو دلمون نباشه و در هر حالی همدیگه رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرک کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ حیاط از افکارم بیرون اومدم، میترا هنوز مشغول ترلان بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای ناهار پیتزا سفارش دادم، دلی برو تحویل بگیر دستم بنده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق رفتم و دامن و مانتو و شالمو برداشتم و حین راه رفتن پوشیدم تا در حیاط رو باز کنم کیف پولم رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم از جا کفشی برداشتم .طبق معمول چهارتا پیتزا سفارش داده بود برای این که خودش شکمو تشریف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداره و نمی خواد گرسنه بمونه !پول پیتزاها رو حساب کردم و در رو بستم و دوباره سمت خونه حرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم که میترا از پنجره داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلی دوباره زنگ می زنن ببین کیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف نمی دونم چرا یه آیفن برای این خونه نمی ذاریم !در رو باز کردم .شراره زن بابا بود پرید و بغلم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ماچ و بوس و قربون صدقه و همه ی صورتم رو تف تفی کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سالاااام دلی ...خوبی عزیزم؟ شماها که هنوز آماده نشدید دیر میشه ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هنوز زوده داریم کارامونو می کنیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به من به سمت ورودی خونه رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه کم سریعتر !من اومدم ببرمتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا و ترلا پشت پنجره ایستادن، میترا با شیرین زبونیش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شراره جون ماشین داریم خودمون میایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به زانتیای کنج حیاط و یه نگاه به شراره که وارفت انداختم، زن قد بلند و زیبایی بود یه مانتو شلوار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکالباسی رنگ با کفشای پاشنه بلند پوشیده بود .کیف دستیش از مچش آویز بود و عینکش رو باالسرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشته بود، از وقتی که یادم میاد همین شکلی بوده و حتی یک چروک هم به صورتش اضافه نشده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدی ازش ندیده بودم ولی ناخودآگاه ازش بدم می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلی حواست کجاست دارن زنگ می زنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به در نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای میتی چه خبره امروز اینقد مهم شدیم ما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در برگشتم تا دوباره باز کنم که شراره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شماها همیشه مهم هستین خوشگالی من !باور کنین اگه مطمئن بودم بچه ایی که میارم به خوشگلی شماها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه تا حاال از بهادر نیم دو جین بچه می خواستم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه خنده ترلا و میتی شدم، منم یه لبخند از تعریف شراره رو لبم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو باز کردم یه پسر جوون پشت در بود، تعجب کردم سابقه نداشت مرد غریبه در این حیاط رو بزنه !با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم فکر کردم همراه شراره است، یه کت شلوار شیک و اسپرت مشکی تنش بود با بلوز سفید اتو کشیده و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتب !موهاش هم فرق کج زده بود و چند الخ مو هم رو پیشونیش ریخته بود صورت گندمی رنگ و بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال داشت و به هیکل ورزیده اش نمی خورد !یه سر و گردن از من بلند تر بود .هیکلش حدود ۷۲؛۷۲می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورد ولی چهره اش می گفت ۷۶؛۴ساله اس!ابرویی باال انداختم و سرد و جدی و محکم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با شراره اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تعجب کرد و هول شد .عینک آفتابی قهوه ایی رنگش رو از رو چشمش برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور محکم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس فرمایشتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم از لحنم خوشش نیومد .کمی چهره اش جدی شد و چین ظریفی به پیشونیش نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ساکن اون ساختمون هستم، طبقه سوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست به باالی سرم اشاره کرد .برگشتم و به ساختمون ده، دوازده طبقه ی پشت خونه مون نگاه کردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش بدم می اومد چون سایه اش روی باغچه هام می افتاد و اجازه نمی داد از نور خورشید بهره ببرن و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور به خاطر ضلع بالکناش تو حیاطمون از گوشه بالکناش دید داشت و نمی تونستیم تو حیاطمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراحت باشیم !دوباره برگشتم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فرمایش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگمونم با لحن طلبکارانه ام از اومدنش پشیمون شد و با نا امیدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من با مادر بزرگم اونجا زندگی می کنم، مادر بزرگم االن تو خونه ست ولی جواب نمیده ...منم کلید ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به ساختمون نگاه کردم و بالکن طبقه سوم رو دید زدم تو زاویه دیدم چند تا گلدون دیده می شد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر هیچ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز داشت شمرده شمرده حرف می زد و من منظور حرفاش رو نمی فهمیدم کالفه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حرف زدنش سرعت داد و جدی تر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواستم اگه اجازه بدید از پشت بوم شما استفاده کنم و وارد خونه بشم، خیلی نگرانشم تا کلید ساز بیارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی طول می کشه، فقط از پشت بوم شما میشه به بالکن رسید می ترسم براش اتفاقی افتاده باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی دلم به حالش سوخت ولی من نمی شناختمش که مطمئن بشم راست میگه و هم با حضور شراره نمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد اجازه بدم وارد حیاط بشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نخیر نمیشه، با آتشنشانی تماس بگیرید و کلید ساز هماهنگ کنین، نمی تونم اجازه بدم یه مرد غریبه وارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاطمون بشه، شرمنده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامال وا رفت نفس عمیقی کشید و» معذرت «آرومی گفت و حرکت کرد یک لحظه پشیمون شدم و صداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و نگام کرد با لحن آرومتر و نرمتر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیدوارم برای مادربزرگتون اتفاقی نیفته؛ ببخشید که نمی تونم کمک کنم، آخه ما سه تا خواهر تنها زندگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کنیم و حضور مرد غریبه برامون دردسر سازه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند قشنگی زد که صورتش رو فوق العاده مهربون و خواستنی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگران نباشید درک می کنم، مادر بزرگم هم احتماال قرص خواب خورده که جواب نمیده ...خدانگهدار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکش رو گذاشت و سویچش رو از جیبش در آورد و دکمه اش رو زد، ماکسیمای سفید رنگی که پشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیوندای شراره پارک بود چشمک زد؛ وای من ماکسیما دوست دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل خود پسره ماشینش هم شیک و رسمیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو بستم و برگشتم داخل، میترا میز رو چیده بود .شراره پشت میز نشسته بود .پیتزاها رو گوشه ی میز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشتم و شالم رو از سرم کشیدم شراره چشماش رو نازک کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهمون داشتین که چهارتا پیتزا گرفتین؟ نکنه اون جیگر جلوی در هم دعوت بود که به خاطر حضور من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irردش کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش می کردم و دنبال جواب دندون شکنی بودم که میترا با من و من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من پیتزا دوست دارم .زیاد می خورم ...برای همین یکی بیشتر سفارش دادم که بین خودمون تقسیمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنیم ...همیشه یکی اضافه می گیریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم تا حرف جنجال آوری نثار شراره نکنم، پاکت های پیتزا رو باز کردم و داخل دیس چیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در همان حال ماجرای جلوی در رو هم تعریف کردم ولی مطمئنم شراره باور نکرد و هنوز در همان فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخام خودش به سر می برد و تنها چیز بی اهمیت برای من افکار شراره اس، ترلان هم از حمام به ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیوست و چهار نفری ناهارخوردیم .بعد ناهار شراره رفت و سفارش کرد که زودتر بریم .باالخره بعد از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتب کردن اتاق و انجام اموراتمون سوار زانتیای نقره ایی که بابا بعد از گرفتن گواهینامه برام خریده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدیم و حرکت کردیم .خونه ی بابا یه خونه باغ باال شهر بود که برای زندگی با شراره خریده بود و ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان ساکن خانه ی موروثی از پدر بزرگ بودیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تعویض لباس به سالن برگشتیم، هنوز بابا رو ندیده بودیم و شراره هم مشغول آشناها و دوستای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش بود، هر سه دور میزی با فاصله از دیگران نشستیم و به ظاهر منتظر دیدن پدر بودیم .هر سه لباس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک شکل و تقریبا به رنگ چشمهایمان پوشیده بودیم، با یقه قایقی و آستین هایی که با حلقه های فلزی به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت تکه تکه وصل هم بود، از قسمت کمر هم دامن آزاد می شد و تا مچ پا می رسید یک تکه از کمر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبندش هم به پهلو آویز بود لباس میترا به خاطر رنگ روشنش بیش از حد به چشم می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشراره با سه تا مرد به سمتمون می اومد لباس دکلته ی زرشکی بلندی با چاکی روی پای راستش پوشیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود که وقتی راه می رفت سفیدی پاهاش رو به نمایش می گذاشت به میز ما که رسید ایستاد و ما هم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحترامشون ایستادیم با لبخندی گشاد رو به آقایون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معرفی می کنم دخترای بهادر هستند ...ایشون دلوین خانوم ...ترلان جان ...میترای عزیز من ...هر سه با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خوشبختیم گفتیم و شراره با ذوق بازوی یکی از آنها رو گرفت و برای معرفی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشون رامین هستن، از شرکای جدید پدرتون در تهران !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامین شبیه بچه مثبت ها با هیکلی عضله ایی و روفرم و به راحتی با وجود کت و شلوار شیکش خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیکلی اش مشخص بود .حدود سی ساله دیده می شد و ریشش هم شش تیغه زده بود و چشم و ابروی مشکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش بیشتر از باقی چهره اش به چشم می اومد و بر خالف سایر اطرافیان شراره، دستش رو برای دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادن دراز نکرد و شراره سراغ معرفی نفر دوم رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشونم آقا کیوان هستن و باز هم از شرکای جدید تو تهران ...ایشون از مهره های مهم تجارت جدید بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستن و بی نهایت برای پیشرفت کار به بهادر جان کمک کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ی کیوان چنگی به دل نمی زد هم سن و سال رامین دیده می شد ولی بر خالف قیافه ی قناسش کامال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیک و مجلسی دست دراز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوشبختم خانم های جوان ...فکر نمی کردم جناب صدرایی دخترایی به زیبایی و متانت شما داشته باشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا و ترلان دست دادن ولی نوبت من که رسید شراره شروع به حرف زدن کرد و کیوان هم دستش رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناکام پس کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر سوم مرد میان سالی هم سن و سال بابا بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشون از یزد تشریف آوردن جناب ایرجی هستن از بهترین دوستای باباتون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباالخره مراسم معارفه تمام شد و رفتند .روی صندلی ولو شدیم با شیطنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها کدومشونو پسندیدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا خیره به سه مرد همراه شراره که چند میز آنطرف تر درحال خوش و بش بودن گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رامین مال من ...کیوان برا ترلا ...ایرجی هم برا دلی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص مشتی به شونه اش کوبیدم و هر سه خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چند نفر دیگه هم که از قبل می شناختیم احوالپرسی کردیم که پدر هم باالخره در بین جمعی از همکارا و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستانش وارد شد و چون اطرافش شلوغ بود ما جلوتر نرفتیم حدود نه و ده شب بود که مجلس گرم شد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم پذیرایی با ویسکی و مشروب شروع شد .از پدر بخاطر این که در چنین مراسمی از دختراش هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعوت کرده دلخور بودم با این که بار اولش نبود ولی چاره ایی جز حضور هم نداشتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا خیره به میزی که جام های شراب چیده شده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها به نظرتون اینا چه مزه ایی میده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی باال انداختم و حرصم رو از بابا تو لحنم ریختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می تونی امتحان کنی !بگم برات بیارن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنم کمی دلگیرش کرد ولی به روی خودش نیاورد .ترلان هم چپ چپ نگاش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا نخور، یه شیشه از شراره می گیرم ببر خونه بخور ...اینجا بخوری معلوم نیست به دست گرگا چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالیی سرت بیاد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه به حرف ترلان خندیدیم، ایستادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه چی یه طرف برای نماز میخوای چه غلطی بکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خوبی زندگی با عمه این بود که حداقل ایمانمون حفظ شده بود و به خاطر سادات بودن مامان هدی؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمواظب بود که کج نریم و حواسش به تمیز موندن روحمون بود !بماند که با چه تیپی در جامعه و چنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجلسایی حاضر می شدیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول خودمون به ظاهر مسلمان بودیم و بیشتر به دین خودمون بودیم تا حفظ آبروی سادات بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ...!که البته بیشترش تقصیر بابا بود که برای دیدنش مجبور بودیم تحمل کنیم .چند قدمی از میز دور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم که میترا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاال کجا میری؟ بشین شوخی کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میرم بابا رو ببینم تا صبحم صبر کنین دورش خلوت نمیشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلان- صبر کن ما هم میایم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه ترلان و میترا به سمت پدر که سمت دیگه سالن بین دوستاش نشسته بود رفتیم و هر سه یک صدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالم کردیم .پدر بی توجه به اطرافیانش که شامل رامین و کیوان و ایرجی هم می شد، ایستاد و یک به یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما رو به آغوش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سالم دخترای عزیزم ...خوبین بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا:مرسی بابا دلتنگتون بودیم ...شما خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:بابا قربونتون بره ...سعی می کنم بیشتر ببینمتون از این به بعد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستیم بین دوستاش این طوری دلگرممون می کنه و ماهم لبخندی زدیم و» امیدوارمی «گفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:بابا جان چرا قنبرک زدین یه گوشه؟ برید وسط و یکی از رقصای افسانه ایتون رو ارایه بدید بابا کیف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرف بابا دلم مچاله شد .یعنی این مرد یه ذره غیرت نداره و ادعای پدر بودن رو هم می کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگرچه تنها چیزی که هیچ وقت تو بابا ندیدم غیرت بود !هر سه ساکت بودیم که انگار چیزی رو به خاطر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رقص سه نفری پارسالتون برای تولد شراره معرکه بود همونو تکرار کنین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا با ذوق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون قدیمی شده بابا ...یکی دیگه تمرین کردیم .من میرم فلشمو از تو ماشین میارم براتون اجراش می کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا با ذوق رفت و بابا هم با لبخند رفتنش رو تماشا کرد و رو به دوستاش که دور میز بودن گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این دخترا واقعا نمونه ان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامین با پوزخندی به ما خیره بود به جای پدر من از خجالت آب شدم و احساس بدی پیدا کردم .با همون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند مسخره اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخترای شما حتمن هم فوق العاده ان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست ترلان رو گرفتم و غرغر کنان به سمت میزمون برگشتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاشا به غیرتش !دلمون خوشه بابا داریم !فکر کنم باید خدا رو هم شکر کنیم که با اون زندگی نمی کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوگرنه معلوم نیس چه بالیی سرمون بیاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین طور بود؛ کلی برای دیدنش ذوق می کردیم ولی اون در کمال ناباوری رفتاری می کرد که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی از معرفیش به عنوان پدر هم خجالت بکشیم .کم مونده که به عنوان پیشکشی به یکی از دوستاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعارفمون کنه .سرم رو کمی لرزوندم تا افکار وحشتناک از سرم پر بکشه .یاد آخرین باری که مامان رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم افتادم .روزی که با دوستام از مدرسه تا خونه لی لی بازی کرده بودم و سر کوچه ماشین بابا رو دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه مردی پیاده شد و وارد خونه شد و خود بابا بیرون موند ...متعجب تا جلوی در حیاط رفتم که بابا بازوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نرو داخل همین جا بمون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت در حیاط به دیوار تکیه زدم که صدای داد و بی داد مامان هدی رو شنیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کی هستی؟ این جا چه غلطی می کنی؟ برو بیرون ازین خونه کثافت ...دست به من نزن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اش هفت سالم بود و نمی دونستم چه اتفاقی افتاده .پدر با پوزخندی چندش آور وارد حیاط شد و منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش وارد شدم و از چیزی که دیدم در جا خشکم زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردی که از ماشین بابا پیاده شده بود تنها با یه لباس زیر و باالتنه برهنه مامان رو به دیوار چفت کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو محکم تو بغلش داشت .بابا بالفاصله کمربندش رو باز کرد و به جون مامان افتاد و هر چی فحش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنثارش می کرد .مامان برای فرار از ضرب کمربندش به زیر زمین پناه برد و من مسخ شده جلوی در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط فقط صدای فریادش رو می شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نززن بهادر ...به خدا اشتباه می کنی !من نمی شناسمش ...یکدفعه پیداش شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد غریبه در کمال آرامش لباساش رو از کف حیاط برداشت و پوشید و رفت .میترا و ترلا هم متعجب و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی خبر از همه جا در چارچوب در ورودی ایستاده بودن و کنجکاو شنیدن فریادهای پدر و مادر به من نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری گذشته سردرد عجیبی در سرم پیچید و بیشتر از بابا متنفر شدم .سرم رو روی میز گذاشتم تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی آروم بگیرم که دستی روی شونه ام قرار گرفت و صدای مهربون ترلا آرومم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلوین خوبی آبجی؟ چت شد یدفه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو باال گرفتم و با لبخند به ترلان نگاه کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعضی وقتا کارای بابا عصبیم می کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلا:مهم نیس ...حساس نشو !پاشو میترا فلشو تحویل داد االن موزیکمون پلی میشه پاشو کمی انرژی تخلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنیم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا وسط پیست رقص ایستاده بود و من و ترلا هم به سمتش حرکت کردیم و بقیه که در حال رقص بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پخش موزیک تقریبا ضایع ما کنار رفتن .آهنگ یه شب مهتاب از فرهاد شروع به پخش شد و ما سه نفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرامش و تمرین قبلی شروع به رقص کردیم، با این که موزیک تقریبا غمگینی بود ولی رقصیدن با چنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموزیکی جسارت می خواست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض تمام شدن هر سه به نشانه احترام به سمت پدر خم شدیم و با دست و سوت بقیه به سمت میز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمون رفتیم و دوباره یه عده دختر و پسر ریختن وسط پیست و شروع به رقص کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خوب رقصیدیما ...ببین همه دارن نگامون می کنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا سنش اوج هیجان بود و واقعا از این که مرکز توجه باشه لذت می برد و ذوقش از تک تک رفتارا و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفاش مشخص می شد .برای فرار از جو توجه و نگاهها و پچ پچ ها گوشیم رو از کیفم در اوردم یک پیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شراره داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»دلوین جان اینترنتت رو وصل کن آوردمت تو یه گروه که همه اطرافیان بابات هستن«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و به شراره که گرم گپ زدن با پسرا بود نگاهی انداختم و نت رو وصل کردم گروهی به نام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعتیقه ها بود بالفاصله خروج زدم و در جواب شراره نوشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»از این گروهها خوشم نمیاد ...ممنون«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواستم دوباره گوشی رو داخل کیفم بذارم که پیامی اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانمی چرا خارج شدی؟ تازه می خواستیم با دختر بهادر خان آشنا بشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص و عصبی نوشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عالقه ایی ندارم، بای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلا :بچه عا به نظرتون به کدوممون پیشنهاد رقص میده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرف ترلان نگام افتاد به رامین که خرامان خرامان سمت میز ما می اومد .لبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من میگم میترا !آخه چشماش سگ داره پاچه طرفو گرفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترا با مشت به بازوم کوبید و هر سه خندیدیم .دوباره پیامی از غریبه اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»باهاش نرقصی ...ردش کن خودم میام با هم برقصیم«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم االن تو مراسم حضور داره و حتمن میبینه، با این که عالقه ایی به رقص با نامحرم نداشتم و مطمئنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه نفرمون پیشنهاد رقص رامین رو رد می کردیم ولی فکر حرص دادن این غریبه ی مزاحم باعث شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به ترلا و میتی بگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها اگه پیشنهاد داد قبول کنین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو متعجب نگام میکردن که رامین به میز ما رسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلوین خانوم افتخار میدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به اطراف انداختم که بفهمم این غریبه که نمی خواد من با رامین برقصم کیه؟ ولی ناموفق بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو روی دامن میترا گذاشتم تا دلیل قبول پیشنهاد رقص رو بفهمن و نگام رو به رامین دوختم و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-البته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال شد و چشماش برق زد .نیشش تا بناگوش باز شد .دستم رو گرفت و سمت پیست رقص رفتیم .پدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تفاوت فقط نگاه می کرد .با اخم و قرمزی صورت کیوان حدس زدم که غریبه ی حسود خودش باشه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخصوصا که گوشیش هم تو دستش فشرده می شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با پدرت زیاد راحت نیستی انگاری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای رامین که آروم و موقر بود خودم رو جمع و جور کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه زیاد با هم صمیمی نیستیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و شروع به رقص کردیم، از رقص والتس خوشم نمی اومد برای همین روبروش ایستادم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم فقط روبروش ایرانی ساده برقصم و بهش نچسبم .او هم زیاد قر و غمزه نمی ریخت و ترجیحا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط دورم می چرخید .حس عحیبی داشتم دوباره همون طور محتاطانه و مهربون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس برای کاراش از شما استفاده نمی کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سوالش تعجب کردم و خنده ام گرفت با شیطنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شوخی می کنی؟ تجارت پارچه و فرش و صنایع دستی که استفاده نمی خواد .من و خواهرام از بابا فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپولشو می بینیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی غرق فکر شد دستش رو گرفتم و تا باالی سرم باال دادم و زیر دستش چند دور چرخیدم که دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کردم تو مغازه هاش کار می کنین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروش ایستادم و شروع به قر دادن کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ...ما درس و زندگیمون از بابا و زندگیش جداست ...ببینم می رقصیم یا بازجوییه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ابروش باال پرید و با مهربونی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معذرت میخوام فقط کمی در موردتون کنجکاو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رقصم خاتمه دادم و با اشاره دست به بیرون پیست و سمت میزمون حرکت کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله بهتون حق میدم، دوستان پدر اکثرا از رابطه ما مطلع ان !شما هم چون جدید هستید نمی دونستید که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگمونم توجیح شدید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره لبخند جذابی زد و بعد از کمی تعارف از من جدا شد و به سمت میز خودش رفت .گوشیم رو از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست میترا کشیدم و خطاب به هر دوتاشون گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کشف نکردین این غریبه حسود کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترلان با شیطنت ابرویی باال انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به ذهنت فشار نیار خودش داره میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسیر نگاه ترلا رو دنبال کردیم و با دیدن کیوان هر سه خندیدیم ...فکر کنم متوجه شد که بهش می خندیم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی از حرص به پیشونیش نشست ولی کوتاه نیومد و خودش رو به میزمون رسوند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانما افتخار میدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش سمت هر سه ی ما بود، می دونستم دعوتش رو جمع بسته تا یکی از ما قبول کنه !ترلان که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونش از ما تیزتر بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شرمنده ما خسته ایم و االن هم داشتیم می رفتیم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و میترا سر به زیر انداختیم و جلوی خنده مون رو گرفتیم و کیوان نا امیدانه از میز فاصله گرفت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و ما هم بعد از کلی خنده به حال کیوان مشغول جمع و جور کردن برای رفتن شدیم که پیام بعدی رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»چرا پیشنهادم رو قبول نکردی«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن شدم که غریبه همون کیوانه، عذر خواهی کردم و دوباره خستگی رو بهانه کردم .اگه همکار بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی بود مطمئنا تندتر باهاش رفتار می کردم ولی به خاطر بابا مجبور به نرمش بودم .با عذر خواهی از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجلس خارج شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون شب به بعد کیوان هر شب برای چت on می شد و ساعاتی رو برای مخ زنی از من اختصاص می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد و از کارش و خودش و مغازه اش تعریف می کرد و عکس می فرستاد .اصال برام لذتی نداشت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی اوقات که بی حوصله بودم گوشی رو در اختیار ترلا و میتی می ذاشتم تا جوابش رو بدن و در آخر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم با تعریف حرفاش برای همدیگه سوژه خنده می ساختیم و کلی به حالش می خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داخل آینه یه نگاه به زینب که با اخم داشت موهای بلندش رو دم اسبی می بست انداختم و با یه لبخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصاب خورد کن خط لبم رو کشیدم، از خونسردی ام اعصابش خورد شده بود اخمش رو غلیظ تر کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به کمر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه دختر دیوونه اگه این شمس بیاد ببینه نیستی که اینجا رو روی سر من خراب می کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تنظیم بودن خط لبم که مطمئن شدم از تو کیفم رژ نارنجیم رو برداشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایش تو چقد از این شمس می ترسی !هیچ غلطی نمی کنه منم یه ساعته میام !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو گرفت و سمت خودش چرخوند و با صدایی خفه و تهدید گونه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احمق جون من از شمس نمی ترسم، به خاطر تو دلهره دارم که داری میری دیدن یه پسر اونم تو خونه اش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو چرخوندم و بی خیال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زینب هر پسری که نیست !همکار بابامه ...می فهمی یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسردیم کفریش کرد که از کوره در رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاال هر کی؛ رفتنت درست نیست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثل خودش داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابام یه هفته است ازش خبری نیست ...می فهمی یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی تنها کسی که ممکنه بتونه خبری ازش اونور آب بگیره همین دوستا و شریکای کاریش ان ...زینب؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشراره هم ازش بی خبره به خدا !نمی تونم دست رو دست بذارم، االن که تهرانم می تونم پیگیری کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگردیم سمنان دستم به جایی بند نیست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار حرفام قانعش کرد که سمت تخت برگشت و روسریش رو سر کرد و لبه ی تخت نشست و منم همون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطور منتظر نگاش می کردم .تنها دوستم بود و همیشه بهش احترام میذاشتم، اونقدر صمیمی نبودیم که رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوآمد داشته باشیم و از ندیدن هم تب کنیم ولی تو دانشگاه خوب هوای همدیگه رو داشتیم و این اولین باری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود که خارج از دانشگاه با هم بودیم و آخرین روز نمایشگاه بود و فردا باید برمی گشتیم، تنها فرصتم برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدن کیوان بود و این که سراغ بابا رو بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب اونطوری نگام نکن، زود تر برو تا پشیمون نشدم و به تخت نبستمت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی بهش زدم و برگشتم سمت آینه و شالم رو مرتب کردم .دوباره ایستاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حواست رو جمع کن دلوین !مواظب خودت باش این زمونه نمیشه به پسر جماعت اعتماد کرد !حاال هر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی هم دوست بابات باشه !مورد مشکوکی دیدی میزنی به چاک .زودم میای تا این شمس نفهمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم مامان بزرگ حواسم هست، به این شمس هم ربطی نداره، فکر کردی چرا امشب موندگار شدیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم دیدم دیروز با یکی ازین زن خرابا شماره رد و بدل می کرد البد امشبم رفته سر وقتش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش گرد شد و چند قدم سمتم اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شوخی می کنی؟ از مهراز شمس بعیده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ام رو باال انداختم و برگشتم سمتش، کیفم رو انداختم رو شونم و سمت در اتاق رفتم و حین پوشیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه امشب اومد یعنی من اشتباه کردم .اگه نیومد یعنی حدسم درسته و پیش همون زنه است !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و یه نگاه به ساعتم انداختم ۴:۶۳ بود و برای نیم ساعت دیگه قرار داشتم .تو کیفم دنبال گوشیم گشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه زینب دوباره سمتم اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سفارش نکنم دلوین کار دست خودت ندیا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو برداشتم و از اتاق بیرون زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا
۱۵ ساله 00خیلی عالی بود ممنون فقط من تا فصل 19 خوندم بقیه ش نیست ؟
۳ هفته پیشهیوا
20لطفا جلد دومشه رو بزارید
۲ ماه پیشخوب
01خوبه
۴ ماه پیشSH
۲۱ ساله 00فصل دوم رمان هنو نیومده؟😢
۴ ماه پیشماهو
۱۶ ساله 00لطفا جلد دوم
۶ ماه پیشیه بنده خدا
00بر هر چی رمان به اسم دلبرانه لعنت
۸ ماه پیشرویا
00فصل دوم این رمان باید از کجا پیدا کرد
۸ ماه پیش.
00خیلی بدم میاد رمان نصفه میذارید لطفا کاملش رو بذارید
۹ ماه پیشMelika
00فصل دوم رمان رو کجا میتونم پیدا کنم؟!
۹ ماه پیشhj
71چرا این رمان ادامه نداره
۴ سال پیشسازنده برنامه
هنوز ادامش نیومده
۴ سال پیشرقیه
۱۴ ساله 41من قبلا خونده بودم این رمان رو ولی فراموش کردم لطفا ادامه رو بزارین😪😪
۴ سال پیشسحر
۱۰ ساله 00کیه رومان جدیدش میاد و اسمش چیه
۴ سال پیش.....
50جناب سازنده این رمان یه جلد بیشتر نداره شما کامل نذاشتینش.
۴ سال پیشmasa.h
00سلام ، من یک نویسنده هستم و دارم رمانم رو به برنامتون ارسال میکنم ، میشه اطلاع بدین که چقدر زمان میبره تا رمانم رو در برنامه قرار بدین ؟
۳ سال پیشنورا
00سازنده جان این رمان اسم اصلیش غریبه هاست نه دلبرانه!فقط اسم شخصیتها عوض شده..میتونی رمان غریبه ها رو برای دوستانمون به اشتراک بزاری! چون کپی ازیه رمان دیگست جلد دوم نداره.. لطفا پیگیری کنید..ممنون
۲ سال پیشمینو
20هنوز هم ادامش نیومده؟!لطفا بگین🥺 من دنبالشم
۲ سال پیشمینو
00آخی واقعا؟چ ترسناک😐🤌🏻 آخه چ وضعه نوشته خوب نمیخای ادامه بد هروقت کامل شد ب اشتراک بزار😑
۱ سال پیشMahsa
۳۵ ساله 00اسم فصل دوم رمان چیست
۱ سال پیشکیانا
۳۵ ساله 00اصلا برای نظر مخاطب احترام قائل نیستید رمان نصفه گذاشتین از ۳ سال پیش پیام میدیم که کامل بفرستید پایان رمان وبخونیم ولی کو احترام به مخاطب🤔
۱ سال پیشآویسا
۳۱ ساله 20رمان نصفه موند مشخص نشد آخرش چی میشه
۱ سال پیشبهارک
10دوستان اونایی که میخوان ادامه رمان رو بخونند ، این رمان از رمان (غریبه ها) نوشته شده فقط دو فصل اول این رمان متفاوت و اسم شخصیت های اون رمان تو گوگل بزنید دانلود رمان غریبه ها ادامه کامنت بعدی....
۴ سال پیشدلوین
۰۰ ساله 00سلام رمان خوبی هست اما چرا اسامی هیراد و دلوین و خواهراش راتغییر دادید اصلا رمان خیلی بد شد چرا؟ به نظر من نباید اسم هیراد مجید و اسم دلوین هانیه خیلی بد شد آخه هر چی می خونم نسب به رمان قبلی بده شده
۱ سال پیش
مریم
۳۱ ساله 00عالی