داستان دختری به نامِ الیکاس که تو بچگی سرِ راه گذاشته شده از دستِ روزِگار این و یه خانواده بسی خلاف کار برمیدارن. که باعث میشه الیکا توی نوزده سالگی یه پا جیب بر خفن باشه اینا رو داشتین؟ اینا میره تا وقتی که با کسی به اسمِ فرهود آشنا میشه غافل از اینکه….. پایان خوش

ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۴ دقیقه

مطالعه آنلاین بیزار
نویسنده : mehrnaz

ژانر : #پلیسی #طنز #عاشقانه

خلاصه :

داستان دختری به نامِ الیکاس که تو بچگی سرِ راه گذاشته شده از دستِ روزِگار این و یه خانواده بسی خلاف کار برمیدارن. که باعث میشه الیکا توی نوزده سالگی یه پا جیب بر خفن باشه اینا رو داشتین؟ اینا میره تا وقتی که با کسی به اسمِ فرهود آشنا میشه غافل از اینکه…..

پایان خوش

مقدمه:

من همان ساقی میخانه غم ها بودم.

که شبی با دل خسته ام به تو رو آوردم.

من همان دل زده از هر باده،

دل خود را به دل سنگ تو دلخوش کرده.

تو مرا دیدی و اما ره خود کج کردی.

با من و بخت من و سادگی ام لج کردی

ای تو، ای یار سفر کرده ی دور،

ای تو از شوق زمینی شده کور،

تو مرا دیدی و اما به غمم رو بستی.

به نهانخانه قلب دگران بنشستی.

خسته و دربدر و بیمارم.

نشدی بال و پر و تیمارم.

از همه جز تو گل گلزارم.

از همه، از دگران بیزارم.

گریه ی تو جگرم را سوزاند.

تو بخند، ای تو که قلبم سوزاند.

پاکی روح و دلم را دیدی،

هق هق اشک و غمم بشنیدی،

خنده کن بر دل آزرده ی من.

خنده کن بر دلِ دلمرده ی من.

حال من خسته شدم از همه دلتنگی ها.

از همه سردی و از این همه دل سنگی ها.

ای تو، ای سنگ صبور دگران.

سخنی می گویم با تو گران.

بیزار شدم از تو و از هر چه به تو می رسدش.

بیزار شدم.

در حالی که به دیوار تکیه داده بودم، با دستم شروع کردم به ضرب گرفتن. این دفعه برعکس ضرب المثل، از همه صدا درمی اومد الا دیوار! پیاده رو مثلِ همیشه پر رفت و آمد بود. اصلا برای همین بود که از این جا خوشم می اومد. کسی به کسی نبود! والا! آهــــــان، خودشه! بالاخره اومد. یارو اصلِ سوژه است. صاف ایستادم. دستی به مانتوم کشیدم. کمی چروک شده بود، اما کاچی به از هیچی. سعی کردم با کشیدن مانتوم، کمی صافش کنم و بعد مماس باهاش راه رفتم. تا بهش رسیدم، خودم رو محکم کوبیدم بهش.

مرد ـ خانوم حواست کجاست؟

ـ شرمنده آقا، حواسم نبود. بدبختی که برای آدم هوش و حواس نمی ذاره. طوریتون شد؟

ـ نه خانوم، فقط لطف کنید حواستون رو بیشتر جمع کنید.

ـ به رویِ تخمِ چشمام.

روم رو برگردوندم و قدمام رو تند تر کردم و هم زمان کیفِ پول رو تو دستام لمس کردم و بعد گذاشتم تو جیبِ مانتوم. شاید همین برای امروز کافی بود. سرعتم رو بیشتر کردم. وقتی احساس کردم خطری وجود نداره، کیف رو از مانتوم بیرون کشیدم. نگاهی به داخلش انداختم و یکی یکی محتویاتش رو بیرون کشیدم.

اول از همه عکس یه خانوم و آقای نسبتا مسن به چشم می خورد.

” اُه اُه… چقدر هم باکلاسه. حتما ننه و باباشن! “

چند تا کارت ویزیت شرکت و مغازه ها که حتی تلفظ اسمشون برام سخت بود و یه کارت ملی!

” بدبخت باید بری المثنی بگیری. آخی! ای بابا این چه کارتیه! جناب مهندس فروزش! دکی، جناب مهندس شرمنده شدم به خدا. کیفت رفت تو مانتوی بنده و حالا، نیگا کن دختــــــــــــــــر. چقدر پول. نه مثل این که فردا هم نیازی به این کار مشقت بار نیست! “

حالا باید می رفتم یه ذره زولبیا و بامیه می خریدم، موشی بدجور هوس کرده بود. فدایِ خواهر نازنینم. فقط اونه که تو اون خاندان روزه می گیره. به به، بالاخره از اون محله ی با کلاس رسیدیم به خونه ی درب و داغون و محله ی پیزوری خودمون. فری دمِ در بود، تا من رو دید، پرید جلو و گفت:

ـ الی چه قد کاسِب شدی جونِ داداش؟

ـ به تو چه لجن خوار. اون تن لشت رو جمع کن و بیا خونه بابا. می ترسم این بیرون می شینی، خسته شی و عرق کنی و فردا بچایی!

ـ هوی الی، احترامت دست خودته ها.

ـ بیشین بینیم باو! چه لفظ قلمم زر می زنه! احترامت دست خودته! هی بهت می گم با اینا نپر، سوسول شدی دیگه بدبخت.

فری یا همون فریدون، اولین برادر ناتنیم و هم سن من بود و بعد از اون فرشته، معروف به موشی که چهارده سالش بود و اگه کاری هم برای این خانواده می کردم، برای همون موشی بود. بقیه اشون مفت نمی ارزیدن. نشستم کنارِ حوض و دستی به آب زدم. فری اومد زولبیا و بامیه ها رو برداشت. در حالی که دستم رو با مانتوم خشک می کردم، سرش داد کشیدم.

ـ هوی حیوون… مگه افسار پاره کردی؟ باز مال مفت گیر آوردی؟ خودتم می دونی اونا مالِ موشیه. یه دونه ازش کم شه، حسابت با کرام الکاتبینه.

شهربانو نامادریم اومد بیرون. اُه اُه، فقط این یکی رو کم داشتم.

شهربانو ـ هــــــــــــــو سلیطه، چته صدات رو انداختی پسِ کله ات؟ دوست داره بخوره، به تو چه؟ نوش جونِ پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پسرت شکر زیادی خورده! همین که گفتم، این مالِ موشیه. اونه که روزه می گیره و حق داره از این بخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فری ـ چه افتخاری هم می کنه که با پولِ دزدی برای افطار زولبیا گرفته و این جوری عز و جز می زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه پس، مثلِ تو خوبه، از جات جم نمی خوری که مبادا تخم مرغات سرد بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور جعبه رو از دستش گرفتم و به سمتِ خونه رفتم. خونه که چه عرض کنم، زباله دونی پیشش بهشت بود. کلا یه اتاق بود که همه به زور می چپیدیم توش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوچهر خان، پدر ناتنیِ محترم، یه گوشه خمار ولو شده بود. نصفش رو فرش پاره، نصفش رو موزاییک! خماری نمی ذاشت سردی موزاییک رو حس کنه. سلام کردم که نظرش بهم جلب شه. تا من رو دید، انگار چشماش باز شد! سیخ نشست سرِ جاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کجاست الی؟ گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گفتم که می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته ی مواد رو به سمتش پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هوا قاپیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خیر ببینی. فقط تویی که من رو درک می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهربانو و پشتِ سرش فری اومدن تو. شهربانو رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نخیر…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و انگشت اشاره اش رو به سمت من گرفت و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ همین اینه که گند زده تو زندگیِ ما. دختر مگه بهت نگفتم براش نگیر؟ فقط بلدی با من لج کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب خمار بود، می مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بمیره من راحت شم با این بوی گندی که سر تا پاش رو گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو بابایی گفتم و بسته ی سیگارِ بهمن رو از تو کیفم در آوردم. خودمم معتاد بودم، اما قبول نمی کردم! فقط روزی دو تا بسته رو شاخشه! به جانِ خودم اگه معتاد باشم! سیگارم رو آتیش زدم که صدای شهربانو بازم بالا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببین تو رو خدا من دارم با کی حرف می زنم؟ بوی گندِ سیگار تو رو هم باید تحمل کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوچهر در حالی که داشت بند و بساطش رو آماده می کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دِ زن چه قدر حرفِ مفت می زنی؟ پاشو برو واسه من چایی بذار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که یه پک می زدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ موشی کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فری یه نگاهی به من کرد و تلویزیون ما قبلِ تاریخ رو روشن کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه می دونم بابا؟! حتما خونه ی یکی از دوستاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین موقع صدای زنگ اومد. رو به فری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاشو برو در رو باز کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به من چه؟ خودت برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پک دیگه ای به سیگار، از بین دود بهش نگاه کردم! به پشتی زهوار در رفته و چوب شکسته لم دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه بابا، از صبح سرِ کار بودم. حالا جورِ تو رو هم بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غر غر بلند شد و به سمتِ در رفت. اَه اَه… تو رو خدا نگاه کن، این قدر تو خونه مونده، راه رفتنش از صد تا زن بدتر شده. پک آخر رو به سیگار زدم و بعد از این که روی موزاییک خاموشش کردم، بلند شدم تا لباسام رو عوض کنم. نگاهی به خودم انداختم. اگه خرمن موهام نبود، عمرا کسی می فهمید من دخترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایلم رو چپوندم تو کمد دیواری ای که برای استفاده عُموم بود. موشی و فری با جر و بحث وارد شدن. کارِ همیشگیشونِ بود! نشد اینا یه بار عینِ آدم کنارِ هم زندگی کنن. همه اش هم تقصیرِ اون فریِ گور به گور شده است. بهش توپیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هوی فری، جمع کن بساطت رو! به موشی چه کار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشی با دیدنِ من جون گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آجی، آجی خریدی برام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه رو برداشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره فدات شم. مگه می شه الی، موشی رو از یاد ببره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشی تندی پرید تو بغلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ فدای آجی الیِ خودم بشم من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خدا نکنه دیوونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا دم اذان بود. شهربانو اومد و شروع به چیدن بساط سفره کرد. بساط که چه عرض کنم، همون زولبیا و بامیه ها بود و چایی. پنیر نمی گرفتن. اصلا شک دارم بدونن چی هست؟! با صدای ربنایی که از تلویزیون فکستنی بیرون اومد، فری و شهربانو حمله بردن به سمت سفره! موشی بد بخت این وسط بی غذا مونده بود! خوبه این روزه بوده و اونا تا الان کوفت می کردن همه چی رو، وگرنه معلوم نبود چه کار می کردن؟ جستی زدم و بقایای جعبه رو از زیر دستشون کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ جمع کنید مفت خورا! مادر و پسر لنگه ی همن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه رو گذاشتم جلوی موشی و رفتم تو حیاط. ای خدا یه پسر همسایه هم نصیب ما نکردی، بلکه بیاد الان یه سوت بزنه و ما هم خرش رو بگیریم و ننه اش مجبور بشه بیاد خواستگاری و بگیرمون، بلکه از دستِ اینا خلاص شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرم پر کشید به گذشته. به همون موقع ها که نمی دونستم دخترِ اینا نیستم، وقتی که بچه بودم. من الیکا خسروی ام. البته اگه از این فاکتور بگیری که اینا پدر و مادر واقعیم نیستن! نوزده سالمه. از ده سالگی هم آموزش دیدم برای جیب بری! اما هیچ وقت پام رو بیشتر از این نذاشتم. دیپلم ردیَم که همونم به ضرب و زورِ تک ماده بهش رسیدم. چشمام قهوه ایه و موهای پر پشتم فر و خرمایی. چهره ام در کل بد نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو باش. الی به خدا دیوونه شدی. کدوم احمقی می شینه مشخصات ظاهریش رو واسه خودش تکرار می کنه که تو باشی؟! بدبخت اون رمان پریشبیِ سوسولت کرد رفت. نه بابا، احتمالا دارم اینا رو می گم، بلکه اون پسر همسایه نظرش جلب بشه. کم که نیست، از ده سالگی جیب بری می کردم. خودِ این یارو اوباما باید بیاد خواستگاریم. پسر همسایه که سهله. آره والا، نشستی این جا با خودت کل کل می کنی، همه میان خواستگاریت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو پله ها بلند شدم. کی می شه کپه ی مرگمون رو بذاریم که سریع تر فردا بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت تازه هشت شبه! مرغم این ساعت نمی خوابه که من بخوام بخوابم. فردا رو چه کار کنم؟ دیگه اون محله هم نمی شه رفت. تابلو شدیم رفت بابا! سه روزِ پشتِ سرِ هم رفتم اون محل. کافیه یه بار یکیشون شک کنه و تمام. بهتره برم یه محله ی تازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه الی… تو دوباره داری با خودت حرف می زنی؟ پس فردا انگ دیوونگی می زنن بهت. همون پسرِ همسایـ… دِ درد و پسرِ همسایه. مرض! کوفت! خود درگیری پیدا کردی الیِ بدبخت. بی خیال بابا، مرغ باشی بهتر از اینه که با خودت مشکل پیدا کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت نه صبح بود که با صدایِ جیغ و فریاد شهربانو و منوچهر از خواب پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دِ لعنتیا، مگه نمی دونید من میرم سرِ کار؟ ببندید اون حلقتون رو تا من بیشتر بخوابم دیگه. اَه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم تو جام. تازه یادم افتاد باید یه جای جدید پیدا کنم. تندی پریدم بالا و لباسام رو از تو کمد کشیدم بیرون. موشی و فری هنوز خواب بودن، واسه همین سعی کردم با کمترین صدا لباسم رو عوض کنم که منجر به این شد که قبل از بیرون رفتن از خونه، دو، سه تا فحش درست حسابی به جونِ بابا و ننه ی خیر ندیده ام بفرستم. در حالی که پاشنه ی کفشم رو صاف می کردم، درِ خونه رو بستم و زدم بیرون. با اتوبوس خودم رو به میدون تجریش رسوندم که صد البته ولخرجی کردم! تا حالا نیومده بودم. فقط یه زمزمه هایی بود که اگه کسی می خواست بگه پولدارم، می گفت تجریش! قبلنا جردن بود، پولِ خونه بالا رفت، شد تجریش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی تو روحِ هر کی که گفت این رو. خلوت بود. خلوتِ خلوت. بابا این جا که ما یه کیف بزنیم، پلیس گرفتتمون. دیگه وقتی هم نیست که بخوام برم جایِ دیگه. تو ایستگاه اتوبوس با پا دو تا تقه به زمین زدم، نمی شد. جمعیت کم بود و باید امروز جونم رو می ذاشتم کفِ دستم. با این فکر قدمام رو محکم کردم و رفتم یه گوشه ایستادم که سوژه ی مورد نظر رو گیر بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای یه نفر نظرم رو جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چیه خانومی؟ منتظری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره منتظرِ اسکلی مثلِ توام. یه کاری کنم که دیگه به دخیِ مردم گیر نده! نسناس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش. قیافه اش بد نبود، اما خودش رو خیلی مضحک درست کرده بود. شلوارشم که قشنگ پایین بود. انگار توش کار خرابی کرده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شما برو یاد بگیر که شلوارت رو بکشی بالا، بعد بیا این جا واسه ما لفظِ قلم زر بزن مرتیکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبخت چشماش چهار تا شد، انگار تا حالا دختر به این خوشگلی از نزدیک ندیده! والا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چیه؟ زل زدی به من؟ آدم ندیدی؟ البته حق می دم بهت! اگه تمومِ رفیقات عینِ خودت باشن، بایدم آدم نبینی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ روانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم راهش رو کشید و رفت. خواستم برم بزنم خونین و مالینش کنم، اما راهِ بهتری به ذهنم رسید. احتمالا یه تراولِ مامان پیششه! رفتم پشتِ سرش و تا خواستم کیفش رو از تو جیبش بردارم، صدای یه زن اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دزد! دزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرافم نگاه کردم. مسیرِ نگاهش به من بود. دستی مچم رو گرفت. اوه اوه، الی گند زدی. نگاهم چرخید به پسره که مچم رو سفت گرفته بود. حالا چه کار کنم؟ چه کار نکنم؟ یه لگد زدم زیرِ شکمش. پسرِ بیچاره از درد دولا شد و منم خلافِ جهتش شروع کردم به دویدن. ملتم دنبالِ ما. خدایی چه قدر مهم شده بودما، ده نفر دنبالم بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روم رو برگردوندم که محکم به یه چیزی خوردم. خدایا مصبت رو شکر. این کیه تو این هیری ویری؟ نگاه کردم و دیدم بلـــــــه، تو بغلِ یه فروند جوونِ خوشتیپم! حیف وقتِ چشم چرونی نبود، وقتِ کسبِ رزق و روزی حلال بود. با یه حرکت کیفش رو در آوردم و سریع از بغلش زدم بیرون. دوباره شروع کردم به دویدن و بلند داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شرمنده اتم داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم سرعتم رو زیاد کردم که از این قومِ مغول جونِ سالم به در ببرم. بالاخره گمم کردن و منم خودم رو رسوندم به یه کوچه ی خلوت. به نفس نفس افتادم. چه سگ جونی هم بودن این مردم. حالا ببینم روزیِ امروزمون چه قدر بود! با دیدنِ چند تا تراولِ صد تومنی دهنم وا موند. به زور آب دهنم رو قورت دادم. یا پیغمبــــــر، من با این همه پول چه کار کنم؟ بدبختی هی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم به تجسس پرداختم. تقریبا همه چیزش تکمیل بود. کارت ملی. به به اسم. ما فکر می کردیم که خودمون با کلاسیم فقط. فرهود! اوهو چه کلاسی هم داره! فکر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

” فرهود جان، عزیزم. “

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کن تو رو خدا، از پسر همسایه امون هم با کلاس تره. خب خدا رو شکر که کارِ امروزم زود تموم شد. برم یه سر به شیرخوارگاه بزنم، خیلی وقته نرفتم. بازم مجبور بودم سوارِ اتوبوس بشم. شیرخوارگاهی که می رفتم، خیلی دور بود و باید بازم ولخرجی می کردم. بالاخره رسیدم به همون محله ی داغون راه آهن. درسته که یه عالم یتیم خونه و شیرخوارگاه هست، اما این جا همون جاییه که من یه زمانی توش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم پرِ پر بود. از لباس و پوشاک گرفته، تا اسباب بازی و شیر خشک برای بچه ها. زیاد با بچه ها اخت نبودم، اما این جا فرق داشت، این جا هر چی بچه می خواستی پیدا می شد. همه جوره. خیلی دوست داشتم بیام این جاها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرایدار با دیدنم اومد جلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به الیکا خانوم، چه کردی دختر؟ چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخند زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ والا یه مقدار پول اومده بود دستم، گفتم تو مراممون نیست که تک خوری کنیم. اینه که رفتم یه مقدار وسیله واسه بچه ها گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دستت درد نکنه دختر. خیر ببینی الهی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چاکرتیم به مولا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو هنوز این جوری حرف می زنی؟ من رو باش که گفتم آدم شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اِ گیر نده به حرف زدنمون. مگه چشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چش نیست، گوشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به سمتِ ساختمان شیر خوارگاه راه افتادم. فکر این که من یه زمانی این جا بودم، تنم رو می لرزونه. فکرِ این که بینِ یه مشت هم سنِ خودت باشی و یه مسئولی بیاد با بی رحمی کارات رو کنه، فکرمم به هم می ریزه. می گم بی رحمی، چون باید بی رحم باشن، وگرنه هر کدوم از بچه ها که میرن، اینا باید بشینن گریه کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره یکی از اتاقا رو پیدا کردم. بچه ها توش ریخته بودن و هر کدوم داشتن یه کاری می کردن. رفتم و یکی از آروم تریناشون رو بغل گرفتم. اَه تو شانسِ ما… تا گرفتمش تو بغلم، صدای عرعرش بلند شد. از خودم دورش کردم که صداش آزارم نده. بعد از اون همه بچه ها یکی یکی شروع کردن به اشک ریختن. وای ددم وای… یکی بیاد اینا رو جمع کنه. حالا کدوم رو آروم کنم؟ واسه همینه که من از شیرخوارگاه بدم میاد. یکی شروع می کنه، بقیه پشت سرش عرعراشون رو ادامه میدن. وای خدا نصیب نکنه. دو تا می زدم تو سرم، دو تا تو کمر اینا که مثلا آرومشون کنم. تو اوجِ ناامیدی بودم که فرانک، یکی از مربیا، اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باز تو با این بچه ها به مشکل خوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ جونِ من فرانک، تو چه جوری اینا رو تحمل می کنی؟ اَه اَه… یکی از یکی صداشون بیشتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلامت کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوردمش. تو سلام نکردی، انتظارم داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من بزرگترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بیشین بینیم باو، من بزرگترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و بچه رو از بغل من درآورد و شروع کرد به آروم کردنش. به ثانیه نکشید که خوابید. ذلیل نمرده فقط می خواست من ضایع شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و روی صندلیِ مخصوصِ مربی نشستم. نگاه به حرکتای تند و فرز فرانک کردم. خدایی این دختر ایول داشت. جوری از بچه ها مراقبت می کرد که صد تا مادر به گرد پاهاش هم نمی رسیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ قرار بود از این جا بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به من کرد، در حالی که بچه رو می ذاشت تو جاش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نشد دیگه، تو که بهتر از بقیه از وضع ماها خبر داری! یه روز یه چیزی می گیم، فرداش یه اتفاقی می افته که نظرمون عوض می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد و رو صندلی کناریم نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو چه کار کردی؟ نمی خوای بری دیپلمت رو بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دلت خوشه فرانک؟ دیپلم کجا بود؟ من هنر کنم خرجم رو در بیارم که سر بارِ اینا نباشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آخه از این راه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هر راهی باشه سگش می ارزه به این که اینا بهم سر کوفت بزنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نمی دونم، از کارات سر در نمیارم الی، از هیچ کدومشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بی خیال آجی. هر وقت خودمون سر در آوردیم، یه تلگراف به تو می زنیم که بیای سر در بیاری ازش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و سرش رو تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ الی وقتی آدم شدی هم یه زنگ بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اون که دیگه شرمنده اتم. به کل آدم شدنی نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به ساعتم کردم. ای تو روحش. باید سریع برم خونه، وگرنه بازم صدای سگ شهربانو در میاد. یهو دیدی واقعا سگ شد و راهم نداد خونه! از جام بلند شدم. خب دیگه راهِ رفتنی رو باید رفت. فرانک هم با من بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ داری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه، از اونا که به احمقا می کنن، بهش انداختم. این دیگه چه سوالی بود که پرسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره دیگه، شهربانو صداش در میاد، میگه کارت که تموم شد، سریع برگرد خونه، وگرنه راهت نمیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب حتما نگرانته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و با یه خداحافظی از شیرخوارگاه زدم بیرون. نگرانم باشه؟ کی؟ اون؟ نگرانِ یه بچه ی سرِ راهی؟ کی نگرانِ من میشه؟ اون بیشتر دلش می خواد دیر برم که دیگه راهم نده تو خونه، اما بهتر. اگه دیگه اون جا نرم، از دستِ امر و نهیشون راحت می شم. اما آخه کجا رو دارم که برم؟ خاک تو سرت الی که خیلی بدبختی! نمی دونی ننه و بابات کی هستن و چرا گذاشتنت سرِ راه؟ تنها چیزی که می دونی، اسمته که به خانواده های با کلاس می خوره. آخه تو رو چه به کلاس الی خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که راه می رفتم و با خودم فکر می کردم، با پا هم قوطیِ بیچاره ای که جلوم افتاده بود و قل می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خواستم از طریقِ این شیرخوارگاه به پدر و مادرم برسم، اما هیچی به هیچی. خب اگه هم می رسیدم، تنها کاری که ازم بر می اومد، این بود که یه تف بندازم تو صورتشون که نوزاد رو اون جوری ول نکنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه توله سگا. نشد من به یادِ اونا بیفتم و عصبی نشم! اگه مرده باشن هم تا الان کلی نفرین به جونشون فرستادم. مگه دستِ من بود که خونه ی شهربانو و منوچهرِ معتاد باشم؟ تازه کیه که بدش بیاد بابا و ننه اش نازش رو بکشن؟ کیه که دوست نداشته باشه یه خونه ی درست و حسابی داشته باشه؟ نه الی، تو دوباره رفتی تو اون خراب شده و محله های بالا و هوا برت داشته. خفه. دیگه زیادی زر زرات رو دارم تو گوشم می شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون محله قدیمی خودمون. حتی این جا هم واقعا محله ام نبود. من کی بودم؟ اصلا اهمیتی داشت؟ نه، جز برای خودم اهمیتی نداشت. با یه لگد محکم درِ پوسیده امون رو باز کردم. از همون جا صدای دادِ شهربانو بلند شد. بیشین بینیم باو! انگار خونه اشون قصره و یه خط به درشون انداختم! اینا دیگه کیَن اصلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سرِ حوض و دستم رو شستم که با دستِ کثیف نرم تو خونه. خواستم برم تو که دلم ناجور هوسِ سیگار کرد. حوصله ی صدای شهربانو رو هم نداشتم. واسه همین بی خیال شدم و نشستم رو پله ها و یه سیگار گذاشتم گوشه ی لبم. یه پک عمیق کشیدم. حتی همین رو هم به زور می خریدما. کافی بود یه تیکه پارچه برای خودم بگیرم، صداشون می رفت بالا. حالا خوبه پولِ خودم بود. پولِ اونا بود که همین سیگارم نداشتم! بعد به من میگن که پاشم برم از این کارا دست بکشم. با وجودِ اینا مگه می شه؟ مرض ندارم که میرم دزدی! از این دخترای پولدارم نیستم که بیماریِ روانی دارن و بازم میرن دزدی. آقا محتاجم، محتاج! می فهمی؟ ای خدا کی قراره بدبختی ماها رو درک کنه؟ تا می بینن، داد می زنن دزد. تا حالا شده فکر کنن که مشکلم چیه؟ دردم چیه؟ نه به خدا اگه فکر کرده باشن، من اسمم رو عوض می کنم و می ذارم یه اسمی که در حدِ خودم باشه، نه به خدا فکر نمی کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پکِ دیگه و این بار دقیق تو دوداش نگاه کردم. خوش به حالش. حداقل آزاده. دخترای مثلِ من وقتی بخوان پاک بمونن، باید یا به دزدی تن بدن، یا… حتی فکر به اون موردِ دوم هم حالم رو بهم می زنه. بیچاره اونا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پک آخر رو کشیدم و سیگار رو تو پله ها خاموش کردم. ای بابا… الی تو هم به چه چیزایی که فکر می کنی! آخه مگه دستِ توئه که چی می شه و نمی شه؟ فکر کردی خیلی بدبختی؟ به خدا دیوونه ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم دوباره پتانسیل سوسول بودنم زده بالا و دارم با خودم زر می زنم! احساس کردم یکی از گردنم آویزون شد و چشمام رو با دستاش پوشوند. حدسش سخت نبود که کیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اِ موشی؟ بازم اذیت کردنت شروع شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو از چشمام برداشت و بهم اجازه داد تا ببینم. یه کم رفتم کنار تا بتونه بیاد و بغلم بشینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشی ـ الی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ می شه وقتی داری میری، منم باهات بیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواس پرت پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سرِ کارت دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دختر خودت داری میگی سرِ کار. اون جا که جای بچه ها نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو پله ها بلند شدم و لباسم و از خاک تکوندم در همون حال رو به موشی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاشو، پاشو، دیگه هم نبینم از این خوابا برای من ببینیا. جایی که من میرم، جایِ بچه ها نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و پاهاش رو کوبید رو زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اما من می خوام ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش براق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه غلطا؟ نبینم رو حرفِ من حرف بزنیا؟! این کارا چیه یاد گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به این نتیجه رسیدم که این بیماریِ سوسولیسم به سرعتِ نور داره بینمون رخنه می کنه. اول اون فری که خب بنده خدا از ابتدای بچگی هم این مشکل رو داشت و بعدم من که یه محله پشتِ سرم قسم می خوردن و بعدم این موشی که دیگه نوبر بود، والا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم هایی محکم خودم رو رسوندم به داخل خونه. ای وای باز گفتم خونه! آقا من شرمنده. به قصرمون مشرف شدم! خوب شد این شهربانوی خیر ندیده تو افکارِ من نیستا، وگرنه از دستم دلگیر می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون دمِ در شال رو از دور گردنم باز کردم. دیگه داشتم خفه می شدم. اصلا هم شک نکنید که از دودِ سیگاره. بهم بر می خوره. تا شهربانو من رو دید، بهم توپید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ لباسات رو دربیار و بیا کمکم سفره بندازیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیده بودم می گن لعنت بر دهانی که بی موقع باز می شه ها، اما به جانِ خودم ندیده بودم. واسه خاطرِ همین بود که خودم به صورتِ جدی موردِ بررسیش قرار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب حالا انگار چی هست؟ یه دو تا بشقاب شکسته این حرفا رو داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه از اون نگاه خطرناکا بهم کرد و با حالتی جیغ مانندی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ناراحتی؟ آره؟ هِری… بیرون بربر خانوم. مگه به زور نگهت داشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال شدم که بهش جواب بدم. یکی من می گفتم، یکی اون، دعوا می شد. اونم که مسن و احترامش بر من واجب. حتی یه لحظه هم شک نکن که ترسیده باشم که همین سر پناه رو هم از دست بدما. ابداً! واسه من چیزی که ریخته خونه است. فقط من دلم نمیاد اینا رو تنها بذارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از در آوردن آخرین لباس از تنم که قابلِ در آوردن بود، رفتم و کنار بقیه نشستم. کنارِ سفره ی کوچیکمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به ناهار. مثلِ روزایی که اعیون بودیم. آبگوشت! من نظرم عوض شد. من اگه از این جا نمیرم، واسه خاطرِ همین آبگوشته. کلِ دنیا یه طرف و این آبگوشت یه طرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خـــــــدا، دوباره این فضولی اومد سرم. نمی دونم چرا دلم می خواست یه بار دیگه اون کیفی که صبح زدم رو یه چکِ اساسی بکنم! دوباره کارتِ ملی و پنج تا تراول که الان فقط سه تاش مونده بود. یه شماره تلفن که فکر کنم یارو خل بوده و همین جوری گذاشته تو کیفش و در آخر یه بلیط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای وای بیچاره با هواپیما می خواسته بره دَدَر و من زدم عیشش رو ناعیش کردم. ببین چه دخترِ بدی شدی الی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدارک رو برگردوندم سرِ جاش. به تو چه دختر. تو فقط قراره پولا رو نوشِ جون کنی! همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه، اما اگه بخواد یه جایی بره که براش مهم باشه چی؟ اَه به تو چه؟ فوقش یه بلیط دیگه می خره. دیگه اون که اون قدر پولداره، خودت برو تا تهش. حتما پولش از پارو میره بالا، تو فقط اون پولا رو خرج کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این فکر رفتم که سر جام بخوابم. اما مگه خوابم می برد؟ هی از این دنده به اون دنده می شدم. ای تو روحت! آخه الانم وقتِ عذاب وجدان گرفتنه؟ ای بمیری الی! یه عمر دزدی کردی، یه عمر نون حروم اومده تو سفره ات، الان که نزدیک بوده بگیرنت، این گند بازیا رو راه انداختی! بگیر بکپ دختره ی نفهم. تو که تو عمرت هیچی نداشتی، این وجدانم روش. من نمی فهمم، ماها که هیچی نداریم، این وجدان رو واسه چی باید داشته باشیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد این پولدارا که پولشون از پارو بالا میره، باید وجداناشون خواب باشه؟ آخه اوس کریم، مصبت رو شکر. اینم آدمیزاده تو ساختی؟ اصلا یه وضعیه! نمی دونم سیستمِ بدنیمون چه جوریه که با افزایش پول وجدانمون با خاک یکسان می شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره یه غلت دیگه که پام صاف خورد تو صورتِ فری و از همون جا اشهدم رو خوندم و منتظر شدم که بلند شه و یه حرکتی بزنه. اما اون انگار مگس نشسته باشه رو صورتش. دستش رو تو هوا تکون داد! بعدم یه کم وول خورد و دوباره صدای خر و پفش رفت هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو شکر! بگیر بکپ الی تا همه رو با اون لنگات بیدار نکردی. لنگ نیست که، پروانه ی هلیکوپتره که تا بیست متر رو شعاع میده. با حرص چشمام رو، روی هم فشار دادم تا بالاخره خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خروس چی میگه؟ اینا هر روز باید من رو به یه بهونه ای بیدار کنن؟ یه روز صدا دعواست، یه روزم که مثلا مثلِ امروز خوشبختم، صدای خروس بیدارم می کنه. خوبه وسط شهریم، وگرنه با صدا بز بیدار می شدم! پتو رو کشیدم رو سرم که این صدا رو نشنوم که ای به خشکی شانس. دقیق یه لگد خورد وسط کمرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ای تو روحت صلوات، واسه چی می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شهربانو اومد که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاشو دیگه دختره ی خرسِ گنده. تو مگه نباید بری سرِ کارت؟ پاشو کار دارم. مهمون داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدنِ کلمه ی مهمونی سیخ نشستم تو جام. اصلا از مهموناشون خوشم نمی اومد. از خودشون نسناس تر بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و پتو اینا رو ول کردم و رفتم سرِ همون کمد عمومی! به خودم تخفیف دادم و یکی دیگه از مانتوهای داغونم رو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهربانو ـ چه کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مگه نگفتی برم سرِ کارم؟ دارم به توصیه ات گوش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ با کی لج می کنی؟ بمون تو خونه، شاید این دو، سه تا رفیق منوچهر که میان، پسندت کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که شلوارم رو می پوشیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اونا برن ننه شون رو پسند کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتوم رو تنم کردم، در حالی که همزمان کوله و شالم و بر می داشتم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ در ضمن من نمی خوام ازدواج کنم. مگه زوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ازدواج نکنی که چی؟ که بیشتر سربارمون بشی؟ من پسرِ جوون تو خونه دارم. خوب نیست یه دخترِ مجردم این جا باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اولا که این کار از پسرِ تو برنمیاد. دوما اگه بخواد بر بیاد هم خودم قلمِ پاش رو خرد می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمتِ دشکم و بالشم رو زدم کنار و کیفِ پول رو که زیرش گذاشته بودم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون. منوچهر کنارِ حوض بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوچهر ـ کجا؟ خب می موندی مهمونام بیان، شهربانو دست تنها نباشه دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره دست تنها! خر خودتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه، دست تنها نیست. موشی هست به اندازه ی کافی کمکش می کنه. دیگه نیازی به من نیست. با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفتم و از در زدم بیرون. یه سری از بچه ها داشتن گل کوچیک می زدن! من موندم اینا خواب و خوراک ندارن؟ ولشون کنی، ولن وسطِ این کوچه. یکی تو سر توپ می زدن و یکی تو سر هم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم قدمام رو هماهنگ کردم. کنارِ جوی آب راه می رفتم. بی حواس شروع کردم به شمردن. یک، دو، سه، چهار. چرا این قدما تموم نمی شه؟ ده، یازده، دوازده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلِ زندگیم اگه قدمام رو می شماردم به چند می رسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیست و هفت، بیست و هشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون بچگی تا الان به میلیارد رسیده بود. اهـــــــــــه، چه زیاد. نمردی و تو یه چی پولدار شدی الی. هر چی باشه اونا که پول ندارن، تو این زمینه پولدار ترن، آخه یه سری پولِ همین اتوبوس ها رو هم ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سی و یک، سی و دو…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چیا که فکر می کنی الی! یکی توی مخِ تو رو نگاه می کرد، می دید که تار عنکبوت بسته، بس که فکرای مزخرف می کنی. چشمم خورد به تلفن عمومیِ اون ورِ خیابون. یه نگاه این ور و اون ور خیابون کردم و رفتم دمِ تلفن. کارت تلفنم رو برداشتم و کردم تو حلقِ دستگاه. کیفِ پول رو برداشتم و یه نگاه بهش انداختم. بالاخره شماره رو پیدا کردم. یه نگاه هم به کارت ملی کردم و بعد شماره رو گرفتم. با سومین بوق تلفن برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله، بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی از دستم ولو شد، از سیمش گرفتم و گذاشتم سر جاش! خودم از این عکس العملم کپ کردم. خاک تو سرت الی. یعنی تو این قدر ضعیفی؟ زود باش یه بار دیگه شماره رو بگیر و محکم باهاش حرف بزن. آره دختر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بار دیگه شماره رو گرفتم. این بار بعد از دو بوق گوشی برداشته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله، بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم آروم باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ الو، سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تته پته اُفتادم. ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آقای فرهود نیکنام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم مکث کرد و بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بفرمایید، خودم هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم این پا و اون پا کردم. چی می گفتم؟ من کیفت رو دزدیدم؟ من کیفت رو… آها، آره، بالاخره یافتم اون چه که باید می گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ راستش من یه کیف پیدا کردم که شماره تلفن و یه کارت ملی توش بود به نام آقای فرهود نیکنام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره مکث. ای بمیره این! مگه می خواد چه کار کنه که واسه هر جمله اش که این قدر صبر می کنه؟ این جور که بوش میاد، به روح هم اعتقاد نداره! بگو دیگه! دِ جون بکن. بالاخره صداش در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شما کجایین که بیام ازتون بگیرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکی، فکر کردی پشتِ گوشام مخملیه که آدرس بدم؟ نه آقاجون. من از تو زرنگ ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شما کجایین که من براتون بیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم مکث. ای سربِ داغ بریزم تو گلوت که این جوری دخترِ مردم رو معطل نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه، اما کی برام میارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من الان وقتم آزاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهو، الی تو کی گرفتاری، ما اون موقع خدمت برسیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه، شما می تونی تا نیم ساعت دیگه میدون خراسون باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایول حاجی. به جان خودم کارم رو راحت کردی. من عزا گرفته بودم که چه جوری بیام اون منطقه های خوش آب و هوا؟! آخه کلاسش به من نمی خوره، وا… می ترسیدم سردیم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره، آره، می تونم. فقط کجاش بیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دمِ ایستگاه اتوبوس بی آر تی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه، من اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زرت تلفن رو قطع کردم. خاک تو سرت الی. الان با این کارت که یارو به عقلتم شک می کنه! اصلا اون هیچی، یه خداحافظی هم نباید می کردی؟ مگه هولی دختر؟ همین جور که به خودم فحش می دادم، به سمتِ ایستگاه بی آر تی رفتم، کنارِ بیمارستان. ماشاا…، جمعیت نبود که! یه چی می گم یه چی تصور می کنی! کیپ تا کیپ آدم ایستاده بود. همه قشری! یه یارو هم عینِ عزراییل بود و از مردم پول می گرفت. مرتیکه، آخه من اگه دویست تومن داشتم، با تاکسی می رفتم که البته اگه از این بگذریم که این جا یه طرفه است. پول رو از کیفِ پولِ فرهود برداشتم. بالاخره داشتم می بردم واسه اون. باید خرجم رو می داد یا نه؟ جونِ خودم! چه قدر من خودمونیَم. فرهود! سنگ پا قزوین که می گن خودمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره اولین اتوبوس از راه رسید و بلـــــه، مردم فرمانِ حمله رو صادر کردن! یعنی اون وسط له شدم. یکی یه دونه هم یه فحشِ اساسی مهمونشون کردم! با خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالا که پول دادم، وقتم دارم، جهنم! می مونم خلوت بشه و بعد میرم سوار شم. پشت بندِ اون اتوبوس، یه دونه از این بی آر تی گنده ها اومد! از همونایی که وسطش مثل آکاردئون هی باز و بسته می شه! یه ایول تو دلم به خودم گفتم با این هوش و زکاوتم. تا ایستاد و درش باز شد، جلدی چپیدم توش. من و این همه خوشبختی محاله. این همه جا خالی فقط واسه خودت الی. نمردی و تو یه چی شانس آوردی. رفتم خودم رو انداختم رو یه صندلی که باعث شد زن رو به روییم یه چشم غره بهم بره. زنیکه ی نسناس با خودش درگیره، مگه چه کار کردم؟ دخترِ بغلیم داشت با گوشیش حرف می زد. منم فضول. دیگه کم مونده بود گوشی رو بگیرم و خودم با طرف حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر ـ یعنی چی نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ قرارمون یادت رفت؟ اذیت نکن دیگه، یه بارِ خوشت نیومد دیگه نیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای وای انگار قضیه داره ناموسی می شه! بازم خودم رو نزدیک تر کردم که شاید حرفِ اون ور خطم بفهمم. اما دریغ از یه کلمه. فقط صدا همین دختره رو می شنیدم. آخرم بی خیالِ فضولی شدم و به بیرون نگاه کردم. دوباره نگه داشت. تازه ایستگاه قیام بود! اَه، تو روح مرده و زنده اش صلوات بفرستم. حالا اگه می خواستم دیر برسم، از مترو سریع تر می رفت. بالاخره بعدِ کلی فس فس و گیر کردن تو ترافیکایی که عمرا تو مسیر پیدا می شد، رسیدم به خراسون. اتوبوس نگه داشت. تندی از اتوبوس زدم بیرون و رفتم به تلفن عمومی که کمی پایین تر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شماره اش رو گرفتم. گوشی رو که برداشت، نه گذاشتم و نه برداشتم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلام من همونم که کیفتون رو پیدا کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دفعه سریع جواب داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله، من رسیدم شما کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیگه چه قدر خنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تلفن عمومی کنارِ کافی شاپ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله، بله، الان میام همون جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم و یه گوشه ایستادم منتظرِ آقا. یه نگاهی هم به اطراف کردم. خدایی این جا هم بد نبودا واسه دزدی، مخصوصا که پر از این جوون سوسولا بود. همه اشون هم جوجه تیغی های پر از افاده. می شد با یه حرکت اسکلشون کرد و جیبشون رو زد. غلط نکن الی. باز می خوای گیر بیفتی؟ صدای یه مرد من رو از عالمِ هپروت کشید بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببخشید…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهش کردم، خودش بود. تازه فهمیدم چه غلطی کردم. زرد کردم خفن و حس کردم الانه که سکته کنم. بازم یه نگاه دیگه کرد و وقتی دید ساکتم، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من فرهودِ نیکنامم. شما هم باید همونی باشین که من زنگ زدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که ضایع بود الان در حال سکته ام، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله، شما از کجا فهمیدین من همونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ از اون جایی که گفته بودین این جا می ایستین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهان، خوب شد ضایع شدی؟ خاک تو سرِت الی با این سوالای تخیلی ای که می پرسی! خواستم کیفش رو از تو کیفم در بیارم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اگه می شه، این جا ندین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاهش کردم که ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واسه خودتون خوب نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک تو سرت الی. این فهمیده! بدبخت شدی احمق. ای خاک تو سرت که عذاب وجدانت موقع خطر باید آلارم بده! آروم سرم رو تکون دادم و پشتِ سرش رفتم. دمِ یه ماشینِ خوشگل ایستاد و درش رو باز کرد و من رو دعوت به نشستن کرد. خاک تو سرش. می دونه من دزدم و این قدر با پرستیژه؟ وای الی، یه دقیقه خفه شو، بذار فکر کنم چه غلطی می تونم بکنم. فرار کنم مثلِ اون دفعه؟ نـــه دیوونه. این جا که فرار کنی، حسابت با کرام الکاتبینه. تو تجریش از هر ده نفر، یکیشون می اُفته دنبالت و بقیه نگاه می کنن، اما این جا نه نفر می اُفتن دنبالت و یه نفر نگاهت می کنه! آخر سر تصمیم گرفتم عینِ بچه ی آدم بتمرگم تو ماشین، تا من باشم که دیگه خبر مرگم بی موقع عذاب وجدان نگیرم! اِی تف تو ذاتت بیاد مرد، حالا که من جوان مردی کردم و آوردم تحویل بدم اینا رو، این قدر آدم دله می شه؟ دله؟ الی به خدا گیریپاچ کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نشستم، در رو محکم کوبید به هم. نه به اون در باز کردنش و نه به این در کوبیدنش! بدبخت تعادلِ روحی و روانی نداره. خودش هم اومد و رو صندلی کناریم نشست. یه کم که گذشت، ماشین رو راه انداخت. کجا می رفت رو نمی دونم. فقط می دونم که داره میره! همین جوری هم ساکت بود و منم داشتم تو دلم به خودم فحش می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الی بدبخت. اگه این از اوناش باشه چی؟ اگه بدبختت کنه؟ آخه بدبخت کی تا حالا اومده تو ماشینِ یه غریبه که تو دومیش باشی؟ اگه دستم بهت می رسید الی، یه بلایی سرت می آوردم که مرغای آسمونم برات بیان عزاداری، بدبخت بیچاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه فحشام ته کشیده بود. اما هنوزم خالی نشده بودم. می خواستم سرِ یکی خالی کنم. به خاطرِ همین تمامِ تلاشم رو کردم که این صدای لامصبم ظریف بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببخشید آقای نیکنام، می شه بپرسم قراره کجا بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به شما نگفتن کسایی که جیب برن رو کجا می برن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه… دیدی گفتم الی خاک تو سر؟ خاک تو سرِ خودت و وجدانت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببخشید متوجه نمی شم. من این کیف رو پیدا کردم. دزد دیگه کیه؟ من بهتون اجازه نمی دم به من توهین کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمامِ کلمه هایی که تو این سریالا یاد گرفته بودم رو پیاده کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم اون پوزخندِ زشتش رو زد! شیطونه میگه بزنم صورتش رو بیارم پایین، تا نفهمه از کجا خورده ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شغلِ من ایجاب می کنه که آدما رو خوب یادم بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدونِ این که بخوام، زبونِ لامصبم شروع کرد به کار کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ این کارا رو کردی که بگی شغل داری؟ خوب کردی، آخه من فکر می کردم از این بی کارای بی عاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص دندوناش رو، روی هم فشار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو کلانتری مشخص می شه که کی رو باید مسخره کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا قمر بنی هاشم. درد بگیری! اگه زر نمی زدی، شاید می شد باهاش کنار اومد. با این کارت گند زدی الی خاک بر سر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره اصلا من دزد. تو و امثالِ تو فکر کردین واسه چی دزدی می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مگه فرقی هم می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دِ آره فرق می کنه، وقتی دو تا راه پیشِ رومه. یکی این که برم و هرزه بشم، یکی هم همین دزدیه! دِ واسه امثالِ ما سرنوشتی بالاتر از این دو تا نیست. حالا که من نمی خوام به راهِ اول برسم، باید دستگیر شم؟ همه اش تقصیرِ خودِ خرمه که دلم برات سوخت و گفتم حتما کارت ضروریه که بری مسافرت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشخص بود که میونِ این که بذاره برم یا من رو تحویل بده گیر افتاده. منم گذاشتم که به تصمیم گیریش برسه. آخرش زندانه دیگه! خب چه کار کنم؟ بازم حسِ زیبای فضولی گریبانم رو گرفت. آروم داشبورد رو باز کردم که اونم متوجه نشه. تا باز کردم، چشمم خورد به یه تفنگ. دکی، این یارو که از خودمون بود، تازه بازم به من. این که خلافش از منم بالاتر بود، وگرنه چه نیازی داشت که تفنگ با خودش حمل کنه؟ زرت درِ داشبورد رو بستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نگه دار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چیه؟ فکر کردی راضی شدم که بذارم بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه فقط به این نتیجه رسیدم که شما نمی تونی من رو لو بدی، چون پای خودتم گیر می اُفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واسه چی باید پای خودمم گیر بیفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببین حاجی، من دزدم قبول، اما بدون تو مرامِ ماها اسلحه نیست. اگه من خلاف کارم، پس تو چی هستی؟ قاتل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ترمزی زد که نزدیک بود از شیشه رد بشم و برم تو خیابون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هــــــــــــــــو مرتیکه، چته؟ ناقص شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهم کرد. با اون چشمای ورقلمبیده اش بازم ماشین رو راه انداخت. چشم نبود که، صد رحمت به چشم گاو. در حالی که سرم رو ماساژ می دادم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واسه چی این جوری زدی رو ترمز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هوم؟ چیز…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دِ جون بکن مرد. می خواد یه حرف بزنه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ راستش، راستش فکر نمی کردم این قدر زود بفهمی من کیَم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اون که حدسش سخت نبود. فقط حاجی در چه حده خلافت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ زیاد نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ یارو خر گیر آوردی؟ این ماشین و تشکیلات عمرا واسه خرده دزدی باشه، اگه هم اینا ارثه و تو همین جوری دزدی می کنی، پس دیوونه ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه یه دستش رو کرد تو موهاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره، همون که تو میگی، من یه دزدِ حرفه ای هستم. حالا خوب شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفس راحت کشیدم. الی خانوم انگار این دفعه رو جستی، اما یه بار دیگه از این غلطا و محبتای اضافه کنی، با پشت دست می کوبم تو دهنت که نفهمی از کجا خوردی! بدبخت محبتتم به آدمیزاد نرفته. حتما باید خودت رو گیر بندازی احمق؟ اصلا هر چی بهت بگم کم گفتم، والا، با این کارات. تازه متوجه شدم هنوز داره مسیر رو ادامه میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حاجی می شه بپرسم الان دیگه داری کجا میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خونه ام. کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غلط کردی که کار داری. خاک تو سرت الی با این کارات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واسه چی داریم می ریم خونه شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ میگم خودت رو دعوت کن شما! من کی گفتم می ریم؟ گفتم میرم. شما می مونی دمِ در و من میرم تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یارو چه قدر پروئه؟! بزنم با جفت پا تو صورتش که دیگه هوس نکنه من رو مسخره کنه. اما فعلا ریشم دستش گرو بود. ترجیح دادم یه بار تو زندگیم زر نزنم که دوباره گرفتار نشم! یه نیم ساعت تو راه بودیم. بالاخره جلوی یه قصر نگه داشت. می گم قصر برای اینه که خونه کمش بود. من که همیشه واسه دزدی مناطقِ بالا می رفتم. این محل به فکرمم خطور نکرده بود! خدایی یارو ایول داشت که با دزدی به این جا رسیده بود. بعد ببین الی، تویِ خاک تو سر نتونستی یه شلوار واسه خودت بگیری. بابا دزدی هم مهارت می خواد که انگار تو نداری! صدای فرهود من رو به خودم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ وایسا این جا تا من برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم که به سمتِ اون قصر می رفت. عقب عقب رفتم و پریدم رو کاپوت. آخی عقده های دلم رو، روی ماشین خالی کردم. اصلا این چه ماشینیه؟ فقط می دونم ماشینه! همین. الی بهت گفتم پاشو برو یه تحقیق راجع به این ماشینا کنا، گوش نکردی! اگه مدل رو می دونستیم، الان خودمون رو بندِ این یارو کرده بودیم. الان که نمی دونیم، باید وایسیم تا کشفش کنیم. اِ اِ دیدی الی؟ آدمم این قدر بی چشم و رو؟ یه تعارف نکرد که بری خونه بلکه آبی، میوه ای، چیزی کوفت کنی. انگار نه انگار به خاطرِ اون حاضر شدی نری سرِ کار! انگار نه انگار راضی شدی به پلیس لوش ندی. یعنی به خدا من تو کارِ بعضیا می مونم. یه کم آداب معاشرت بلد نیستن. درِ حیاط وا شد و من به سرعتِ نور از رو ماشین پریدم پایین. یه نگاه بهم کرد که یعنی خر خودتی و رفت سمتِ راننده. منم بدونِ این که به روی مبارک بیارم نشستم سمتِ شاگرد. در رو عین گاو بستم. گازش رو گرفت و دِ برو که رفتیم. نکرد یه کم آروم بره حالا. منم با تمامِ تلاشم خونسرد نشستم و عینِ ماست زل زدم بهش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو کارِ چی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ منظور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ یعنی که چی می دزدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گاهی به گاو صندوقا دست برد می زنیم همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ می زنین؟ یعنی یه باندین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ یه چیزی تو این مایه ها. راستی کلِ خانواده ات دزدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه فقط بنده تو کارِ شریفِ دزدیَم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ می شه دلیلش رو بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ البته، چرا که نه؟ چون فقط من بچه سرِ راهی هستم و فقط منم که خرجم اضافه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی رو؟ داری مشکوک می زنیا. حرفت رو درست بگو خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من کلا حرفام بی منظوره. به دل نگیر. می گم من اگه بخوام باهات در ارتباط باشم، باید چه کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دکی، آقا رو باش. شما تا همین نیم ساعت پیش می خواستی من رو تحویلِ پلیس بدی، الان به من میگی با من در ارتباط باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حتما دلیل دارم که می گم دیگه. نترس. دیگه قصد ندارم تحویلت بدم. مخصوصا حالا که فهمیدی چه کاره ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای تو روحت الی با این کار کردنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب اما بازم نمی شه. چون من تلفن ندارم. درِ داشبورد رو باز کرد و یه گوشی یازده دو صفر از توش در آورد. چطور این یکی رو ندیده بودم؟ خدا می دونه. احتمالا اون اسلحه صاف رفته بود تو چشمم و بقیه رو ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به گوشی ای که گذاشته بود تو دستم خیره شدم. خاک تو سرت فرهود. یعنی تو این قدر خری که به من اعتماد می کنی؟ پسر خوبه دیروز کیفت رو زدما. آخه آدم این قدر خر؟ همین جور خیره به دستم نگاه می کردم که صدای فرهود در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ قرار نیست این رو بذاری تو کیفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هان؟ آهان… الان… الان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبخت الان میگه ندید بدیدی. درسته هستی، اما مگه هر خری باید بفهمه؟ الیِ بیچاره، خوبه یه نوکیای داغون انداخته تو دستت. اگه گرون بود می خواستی چه کار کنی؟ حتما همین جا می پریدی و… آی الی دهنت رو ببند. الی این گوشی رو بکن تو کیفت و فقط خفه شو. آدم نیستی که. ندید بدید بدبخت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیپِ کیفم رو باز کردم و گوشی و انداختم توش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم یه نگاه دیگه به فرهود کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو عقلت رو دادی اجاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ منظور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آخه مرتیکه، تو حتی اسمِ منم نمی دونی، بعد گوشی میدی دستِ من؟ آخه آدم به عقلت شک می کنه دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب این دفعه رو راست گفتی. بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی رو بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهود یه نگاه بهم کرد که یعنی من الان دارم به عقلت شک می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اسمت رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آهان. اسمم اِلیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ الی؟ الی چی؟ الهام؟ الهه؟ المیرا؟ الناز؟ الـ…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ وایسا بابا. الان تمامِ الی ها رو جمع می کنه برای من. اسمم الیکاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهود یه پوزخند زد که نزدیک بود برم صورتش رو براش عوض کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه بابا، بهت نمیاد. اسمت برعکسِ خودت خیلی با کلاسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمام براش خط و نشون کشیدم مرتیکه ی خرفت! هر چی دوست داشت می گفت. همون جایی که سوارِ ماشینش شده بودم نگه داشت. این دفعه چه زود رسیدیم! در حالی که پیاده می شدم، صدای فرهود به گوشم رسید که می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ منتظرِ زنگم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر حرفش رو تایید کردم و در رو بستم. اونم پاش رو فشار داد رو گاز و رفت. مرتیکه یه خداحافظی هم نکرد. اصلا همینه. شعور که نباشه، جون در عذابه! رفتم سمتِ بی آرتی های برگشت و منتظرِ اتوبوس شدم. اولین اتوبوس رو با این شلوغ بود انتخاب کردم برای سوار شدن، تا زودتر برسم خونه و صدای شهربانو و شوهرش در نیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونه که رسیدم، اولین کاری که کردم، قایم کردنِ گوشی بود، که کسی نبیندش. همین مونده بود که اینا ببینن و دیگه برگشتی برای گوشی نباشه. از همین زپرتی هم نمی گذشتن لامصبا. نشستم کنارِ فری که داشت از این سریال آبکی ها رو نگاه می کرد. منم مجبور شدم بشینم پا به پاش ببینم! کافی بود که برگردم و بگم می خوام فوتبال ببینم، چنان الم شنگه ای راه می انداخت که. والا! من بیشتر از اون پسر بودم. اَه تو روحت فری. ببین تو رو خدا. امشب بازی رئال و بارسا بود. الان من نبینم که این بارسایی ها سوراخ سوراخ میشن و فایده نداره. ای تو روحت پسر که هیچیت عینِ پسرا نیست. یعنی عینِ پسرا هستا، اما چون می دونه من فوتبال دوست دارم، می خواد حرصِ من رو دربیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم:« مرگ یه بار، شیون هم یه بار.» و بلند رو به فری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ فری بزن سه، فوتبال داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نمیشه، دارم سریال می بینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خاک تو سرت که هیچیت عینِ پسرا نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خاک تو سرِ تو که یه ذره ظرافتِ دخترونه نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اگه من ظرافت نداشته باشم، خیلی بهتر از توئه که به خواجه حرمسرا گفتی زکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و موهام رو گرفت تو چنگش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه زر زری کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من حرف زدم. اون زر زر رو تو کردی و ننه و بابات مرتیکه ی کثافت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم موهام رو از تو دستش بکشم بیرون. اما برعکسِ جثه اش، زورش زیاد بود لامصب. تو اون حالت هی فحشش می دادم، اما مگه بی خیال می شد؟ آخرم مجبور شدم از سلاح های دخترونه استفاده کنم و دستش رو یه گازِ محکم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هــــوی، چته وحشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو از موهام کشید و شروع کرد به مالیدن دستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دندونِ دراکولاست؟ وحشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ وحشی منم یا تو که موهام رو ول نمی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خفه بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بابات اون وره، به سمتِ خودش بگو مرتیکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد که بازم بیاد و موهام رو چنگ بگیره. در حالی که به سمتِ حیاط می رفتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خاک تو سرت که دعواهات هم عینِ این سوسولاست. سوسولِ بدبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو شکر دیگه تو حیاط نیومد دنبالم. یعنی میگن از هر چی که بدت بیاد، سرت میاد همینه ها. ما که از سوسول بودن بدمون میاد، کلِ اهالیِ منزل پتانسیلش رو گرفتن، از جمله خودم! ای وای من چرا همچین می شم؟ چرا می لرزم؟ یه کم که به مغزِ وامونده ام فشار آوردم، یادم افتاد گوشی رو گذاشتم تو پیراهنم! یواش رفتم یه گوشه ی حیاط که تو دید نباشه و درش آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم نبود فرهوده یا نه؟ چون شماره سیو نبود. یه نگاه به اطراف کردم که یه وقت سر و کله ی این شهربانو و اون شوهرش پیدا نشه، بعد دکمه ی جواب دادن رو زدم و با صدایی آهسته شروع کردم به حرف زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم مکث شد اون ورِ خط. به جانِ خودم این فرهود عینِ خودم ندید بدیده. احتمالا می خواد ببینه صدا از کجای این در اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره صداش در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلام الی. فرهودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ می دونم! جز تو کی به این زنگ می زنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره، می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بنال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ناله ام نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خبرِ مرگت زنگ زدی به من که چی بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ صبح که می خواستم تحویلت بدم، با ادب تر بودیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اون موقع نمی دونستم با کی طرفم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازنین

    00

    خیلی بد بود

    ۳ ماه پیش
  • Z,

    ۱۵ ساله 00

    خیلی زیبا بود ..نشون دهنده ی سرسختی و مبارزه کردن با بد بیاری و سرسختی ها بود ..درواقع داشت یه نمایه از مشکلات زندگی رو میگفت ..قشنگ و تاثیر گزار✨️💗

    ۳ ماه پیش
  • باران

    ۳۱ ساله 10

    افتضاح بود

    ۵ ماه پیش
  • سارا

    ۴۲ ساله 10

    قشنگ بود ولی آخرش خراب کردی بایدآخرشوقشنگتربااحساستر بنوشتی

    ۵ ماه پیش
  • narges

    20

    خیلی بیخود بود انگار فقط نویسنده توهماتش رو نوشته و هیچ مطالعه ای درمورد پرورشگاه یا قوانین نداشته . پشیمونم ازوقتی که برای خوندنه این رمان گذاشتن سردرد گرفتم

    ۸ ماه پیش
  • Zhr

    01

    قشنگ بود

    ۱۰ ماه پیش
  • Omoli

    ۱۷ ساله 11

    یعنی بی معنی ترین رمانی که خوندم این بود کاملا چرت موندم نویسنده باچه امیدی اینو نوشته آخه موضوع نداری ننویس کسی مجبورت کرده اسکل

    ۱۱ ماه پیش
  • Sajedeh

    00

    به نظرم خوبه اما نه خیلی

    ۱۲ ماه پیش
  • لیلا

    ۱۷ ساله 02

    این رمان هنوز ادامه داره اون پیر زنه ک الی باش حرف زد چیش بود با فرهود ازدواج میکنه یا ن بنفشه چرا جایگزین شد بهار دلیل اینکه ب شوهرش خیانت کرد چی بود خیلی ممنون از نویسنده رمان خوب بود ولی هنوز ادامه

    ۱۲ ماه پیش
  • زینب

    20

    به شدت مزخررررررف بود و بی سروته

    ۱۲ ماه پیش
  • ندا

    ۱۸ ساله 00

    چرا همچین شد خو میتونستی از دسشویی ک بیای باقی شو بنویسی

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    خوب بود ولی آخرش فکر کنم نویسنده دستشویی داشت که سریع تمومش کرد تا بره دستشویی چون داشتم میخوندم یهو دیدم نوشته پایان شکه شدم

    ۱ سال پیش
  • rehoon

    00

    عالیه خیلی ممنونم از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • علی

    00

    اخرش خیلی مسخره تموم شد درسته ک تایم رمان کم بود ولی مخاطب و اینقد تاب دادین اخرشم اینجوری ب پایان رسید؟؟ خیلی مسخره تموم شد

    ۱ سال پیش
  • ندا

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.