داستان در مورد زندگی پسری به اسم سام و دختری به اسم نیکاست دوعاشق که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زیادی به همدیگه میرسن اما اتفاقاتی میفته که زندگیشون از هم میپاشه باید دید سرنوشت این دو نفر چی میشه راهی برای بازگشت هست؟ نیکا سام رو میبخشه یا نه؟

ژانر : عاشقانه، طنز، غمگین، انتقامی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه

مطالعه آنلاین ببین دوستدارم
نویسنده : محیا داودی

ژانر : #عاشقانه ، #غمگین ، #انتقامی ، #طنز

خلاصه :

داستان در مورد زندگی پسری به اسم سام و دختری به اسم نیکاست

دوعاشق که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زیادی به همدیگه میرسن

اما اتفاقاتی میفته که زندگیشون از هم میپاشه

باید دید سرنوشت این دو نفر چی میشه

راهی برای بازگشت هست؟

نیکا سام رو میبخشه یا نه؟

ســـام

بعد از خداحافظی با مهران از مغازه ش خارج شدم.

رفتم به سمت ماشین وسوار ماشین شدم.

گوشیم زنگ خورد،نیکا بود:

_ سلام سام حالت خوبه؟

_ سلام ممنون عزیزم،اگه تو خوب باشی من هم خوبم.

_ من هم خوبم شکر.سام بهم زنگ زده بودی کاری داشتی؟حموم بودم الآن دیدم که زنگ زدی.

_ آره،خواستم بگم امروز اگه میتونی بریم بیرون؟

_ خب باشه بریم.چه ساعتی؟

_ ناهار رو باهم باشیم چطوره؟

_ امروز نمی شه واسه ناهار بریم بیرون یکمی کار دارم.

_ خب باشه پس چی کار کنیم؟

_ بعد از ناهار میام،اخه امروز بعد از چند هفته روشا اومده پیشم.ناهارم اینجاست.

_ پس ساعت سه می بینمت.

_ باشه فعلا

گوشی رو قطع کردم و رفتم به سمت خونه،امروز باید حسابی به خودم می رسیدم...

موهام رو سشوار کشیدم و

از توی کمد لباس هایی که می خواستم بپوشم رو در آوردم.

بعد از پوشیدن لباس ها یکمی از ادکلن همیشگیم زدم و از اتاق خارج شدم.

از پله ها اومدم پایین و رفتم به سمت در خروجی که با صدای اکرم خانوم ایستادم و به سمتش برگشتم،توی آشپزخونه بود:

_ کجا میری مادر؟

_ چطور؟

_ آخه پروین خانم زنگ زد گفت که بهت بگم امروز بعد از ظهر نری نمایشگاه،مثل اینکه دختر خاله میترا می خواد بیاد اینجا.

_ خب این چه ربطی به من داره؟

_ دیگه من نمی دونم پسرم،حرف مادرت رو گفتم

واقعا دلیل اینکه چرا من باید به خاطر میترا بمونم خونه رو نمی فهمیدم.خیلی ازش خوشم میاد که حالا به خاطرش بمونم خونه؟عمرا

_ به مامان بگید که امروز کارای مهمی دارم تو نمایشگاه،دختر خاله لطف کنه من رو ببخشه

_ پس جواب مادرت با خودت.

_ باشه من رفتم.خداحافظ

وارد حیاط شدم رفتم به سمت ماشین و سوار شدم با ریموت در رو بازکردم و از حیاط خارج شدم.سرکوچه کریم آقا رو دیدم که کلی خرید دسش بود و داشت می اومد دستی تکون داد،من هم دستی واسش تکون دادم و رفتم.باید واسه ساعت سه می رسیدم...

نـــیـــکـــا

بعد از اینکه با سام حرف زدم و گفت که سرکوچست گوشی رو قطع کردم،حسابی دیرم شده بود اگه می دونستم روشا انقدر دیر می خواد بره واسه ساعت چهار قرار میذاشتم.

خیلی جزئی آرایش کردم،لباس هام رو پوشیدم و کیفم رو از روی تخت برداشتم و آماده ی خروج از خونه شدم.فقط باید قبلش به مامان زنگ می زدم و می گفتم که دارم می رم بیرون که وقتی اومد و دید خونه نیستم نگرانم نشه...

بعداز اینکه با مامان تماس گرفتم توی آیینه ی قد نگاهی به سر تا پام انداختم،ترکیب دوتا رنگ کرم و سبز لجنی واقعا عالی بود!

از خونه خارج شدم.ماشین سام سر کوچه پیدا بود اما از جایی که شیشه های ماشینش دودی بود چهره ش رو به طور واضح نمی دیدم،رسیدم پیش ماشین،در رو باز کردم و سوار شدم:

_ چه عجب تشریف آوردی!ده دقیقه تاخیر داشتی نیکا خانم.

_ علیک سلام ببخشید دیگه روشا دیر رفت.حالت خوبه؟

_ یادم رفت سلام بدم،سلام عزیزم منم خوبم،روشا واسه چی اومده بود؟

خواستم بگم بخاطر اینکه تولدمه اومده بود،اما یادم اومد که سام بهم حتی تبریک هم نگفته و انگار اصلا یادش هم نیست.پس گفتم:

_ نمی دونم.همینطوری اومده بود چند هفته ای می شد همدیگرو ندیده بودیم.دیگه ناهار هم پیشم موند

_ آها،خب حالا کجا بریم؟

_ نمی دونم هرجا که تو بگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس پیش به سوی رستوران مورد علاقه ی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قبوله،فقط ما که غذا خوردیم بریم رستوران چی کار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا بریم یه چیز دیگه می خوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه قبول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضبط ماشین رو روشن کرد،آهنگ های بابک جهانبخش رو خیلی دوست داشت و این بارهم آهنگ دوستدارم جهانبخش رو گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وقته دلم می خواد بگم دوستدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگم دوستدارم،بگم دوستدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تو چشمای من بخون که من تو رو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط تو رو دارم،بی تو کم میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینم غم و اشک رو تو چشم هات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینم داره می لرزه دست هات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینم ترس رو توی نفس هات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین دوستدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم مثل تو باخودم تنهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم خسته از تمومه دنیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم سخت میگذره همه شب هام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین دوستدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین دوستدارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام همراه با آهنگ زمزمه میکرد و من تموم این مدت به این فکر میکردم که واقعا یادش رفته که امروز تولد منه؟آره دیگه اگه یادش نرفته بود که حداقل یه تبریک خشک و خالی بهم میگفت.اصلا فکر نمی کردم بعد از سه سال تولدم رو یادش بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصداش از این افکار خارج شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به چی فکر میکنی چند باری صدات زدم،انگار نشنیدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی؟ کی صدا زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حواست کجاست دختر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا برسیم حرف خاصی نزدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش رستوران مورد علاقه ش که همیشه می گفت بهترین رستوران توی کل تهرانه نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدیم و رفتیم به طرف رستوران.شونه به شونه ی همدیگه راه می رفتیم،نفس که می کشیدم جز عطر تنش چیزی رو استشمام نمی کردم،بوی ادکلنش هم درست مثل خودش خاص بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد رستوران شدیم و با راهنمایی یکی از گارسون ها به سمت میزی رفتیم و نشستیم.واقعا رستوران شیکی بود و برای من از همه چیز لذت بخش تر صدای پیانوی مردی بود که مشغول پیانو زدن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای سام به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همچین نگاه میکنی انگاری تا حالا این رستوران رو ندیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همینطوری داشتم اطرافمون رو نگاه می کردم،عجیبه که امروز یه کمی خلوته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه عزیزم عجیب نیست چون ساعت چهار بعد از ظهره و اکثر مردم ناهارشون رو خوردن.من و توام که واسه غذا خوردن نیومدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به گارسون افتاد که ظرف بزرگی به دست داشت و به طرف ما می اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سام تو چیزی سفارش دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آخه گارسون داره با اون ظرفی که تو دستشه میاد سمت ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به گارسون انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره راست میگی چرا داره میاد اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون رسید پیشمون و ظرف رو روی میز گذاشت و درش رو برداشت با دیدن چیزی که توی ظرف بود حسابی تعجب کردم،صدای سام رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمایید نیکا خانم.تقدیم به بهترینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا سوپرایز شده بودم.من تا الآن فکر می کردم که یادش رفته امروز تولد منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابش رو دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنونم عزیزم،فکر می کردم تولدم رو یادت رفته واقعا غافلگیر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه میشه تولد عشقم رو فراموش کرده باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی لبخند زدیم،گارسون شمع عدد تولدم رو گذاشت روی کیک و روشنش کرد و رو به سام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقای رادفر اگه امری نیست برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه دیگه کاری ندارم،امروز همه چی خوب بود ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن گارسون سام نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمی خوای شمع ها رو فوت کنی؟همش آب شد که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و شمع ها رو فوت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تولد بیست و پنج سالگیت مبارک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنونم سام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قابل شما رو نداره دو تا تیکه ببر بده بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چشم قربان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کیک وانیلی قلب شکل که روش رو باکاکائو پوشونده بودن و روش نوشته شده بود "تولدت مبارک بهترینم" با کاردی که روی بشقاب بود دوتا برش به کیک زدم و یه تیکه گذاشتم توی بشقاب جلوی سام و یه تیکه هم توی بشقاب خودم و رو به سام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همین دو تیکه واسه ما کافیه باقیش رو بده به گارسون تا خودشون هم بخورن،با سر باشه ای گفت و گارسون رو صدا زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه کیک رو خوردیم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من نتونستم واست هدیه بگیرم،این هفته خیلی کار ریخته بود سرم.ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مهربونی بهش انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این چه حرفیه؟همین که یادت بود تولدم رو واسه ی من ارزشمند ترین هدیه ی دنیاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قول میدم تولد بعدیت جبران کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما ثابت شده ای آقا سام،کارامروزت بهترین هدیه عمرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بازم شرمنده،اگه چیزی نمی خوری بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه دیگه میل ندارم.حساب کن بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قبلا حساب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدیم دستی برای گارسونی که همه ی کارا رو واسمون انجام داد تکون داد و از رستوران خارج شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم پیش ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوارشدیم، ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای نه من حرف زدم و نه سام.فقط به موزیک گوش دادیم.صدام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو کنار یک پارک نگه داشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الآن وارد بیست و پنج سالگی شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وا؟خب خودم می دونم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه ی ماشین رو داد پایین،بیرون رو نگاه کرد و زیر لب اوهومی گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب الآن چرا نگه داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهم انداخت،سرش رو پایین انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکا خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسشگرانه جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جون نیکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم استرس داره،نمی دونم چرا اما خیلی شبیه اون روزی که توی فیزیوتراپی ازم خواست که باهاش تماس بگیرم و به حرف هاش گوش بدم شده بود.با صداش از حال و هوای اون روز خارج شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش رو ادامه نداد،توی چشم هاش که حالا خیره به فرمون مونده بود،شوق همراه با اضطرابی می دیدم که هنوز دلیلش رو نمی دونستم!با انگشت هاش روی فرمون می زد و صدایی مثل تیک تاک ساعت ایجاد کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگی که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکا می تونم ازت یه چیزی بخوام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میشه چشم هات رو ببندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا ببندم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چشم هات رو ببند و بعد از شنیدن صدای بسته شدن در چشم هات رو باز کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج شده بودم،اما با این حال قبول کردم،چشم هام رو بستم.شاید یه دقیقه طول کشید تا صدای بسته شدن در رو شنیدم،چشم هام رو باز کردم،سام رو دیدم که به سمت نیمکتی می رفت که بالاتر از ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود،تا وقتی بشینه با چشم هام تعقیبش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم افتاد به روی داشبورد و یک پاکت نامه دیدم که جعبه ی زرشکی کوچیکی روش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه رو باز کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامه رو خوندم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من!شوکه شده بودم.به سام نگاه کردم بادی که شروع به وزیدن کرده بود کت قهوه ایش رو بالا و پایین می کرد،رد نگاهم رو گرفت و فهمید که زل زدم بهش،سرش رو برگردوند و دستی توی موهاش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم باید جای خالیم رو کنارش پر می کردم یا از اونجا می رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم که برم.شاید الآن هر دومون به تنهایی نیاز داشتیم،در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم،هوا کم کم داشت تاریک می شد،گیج شده بودم!نمی دونستم توی این غروب پاییزی مقصدم کجاست فقط می خواستم برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ســام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زده بود بهم، نمی دونم چرا اما نگاهش بدجوری روم سنگینی می کرد و من تحمل این نگاه رو نداشتم.همزمان با این که دستی توی موهام کشیدم سرم رو برگردوندم تانبینمش،باد هم وزیدن گرفته بود و عجب غروبی شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه سرم رو برگردوندم،می خواستم ببینم هنوز هم داره بهم نگاه می کنه یا نه؟اما توی ماشین اثری از نیکا نبود!نگاهی به اطراف انداختم.دیدمش که از ماشین فاصله گرفته بود و داشت با سرعت می رفت،دویدم سمتش اماکنار ماشین که رسیدم ایستادم،با خودم فکر کردم که شاید به تنهایی نیاز داره.یا شاید هم عصبی شد از دستم و واسه ی همیشه رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند باری شمارش رو گرفتم اما یه حسی مدام بهم گوش زد می کرد که الآن وقتش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه سوار ماشین شدم و در رو محکم کوبیدم،از شر فکر هایی که توی مخم رژه می رفتن آروم و قرار نداشتم،ماشین رو روشن کردم و باسرعت حرکت کردم.حوصله ی نمایشگاه رو نداشتم،رفتم به سمت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین قدیمی مادر بزرگ میترا رو که جلوی در دیدم فهمیدم اومده اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلاحوصلش رو نداشتم.ماشین رو توی حیاط پارک کردم و درو بستم و رفتم توی خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان روی صندلی مخصوصش نشسته بود و تاب می خورد و نمی دونم چه ماسکی بود که روی صورتش گذاشته بود میتراهم روبه روش روی مبل نشسته بودو با همدیگه راجعب ماسکی که روی صورت مامان بود حرف می زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اکرم خانم از توی آشپزخونه بهم سلام کرد،من هم جواب سلامش رو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چشم هاش رو از میترا گرفت،گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام عزیزم،خوب شد زود اومدی،میترا جون اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بادست به میترا اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه به میترا نگاه کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله دارم می بینم،خوش اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا اومد روبه روم و دستش رو آورد جلو و با لحنی لوس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام پسرخاله،خیلی وقته که ندیدمت چقدر تغییر کردی،بزرگ شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بی توجه به اینکه منتظر بود بهش دست بدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام،اما تو هنوز همون بچه ی لوسی که بودی موندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از کنارش رد شدم و رفتم به سمت پله ها.مطمئن بودم که مامان الآن حسابی از دستم عصبیه اما به راهم ادامه دادم.از پله ها رفتم بالا و وارد اتاقم شدم.در رو بستم.به در تکیه دادم و کم کم به سمت پایین فرود اومدم.بازهم هجوم فکرها به ذهنم آغاز شد هجومی که باعث می شد سرم رو بین دوتا دستام بگیرم و چشم هام رو ببندم و محکم روی هم فشار بدم تا بتونم حتی شده واسه چند لحظه به آرامش برسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیه ای رو همینطوری موندم.باشنیدن صدای تق تق در بلند شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سام در رو باز کن باید باهم حرف بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مامان بود.در رو باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد تو و رفت کنار پنجره ایستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این چه رفتاری بود که با میترا کردی؟اون به خاطر تو پاشده اومده اینجا اونوقت تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه ی حرفش رو نگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به خاطر من؟ د خیلی بیخود کرده که به خاطر من اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بس کن،امشب چت شده تو؟سریع میای و از میترا معذرت خواهی می کنی.فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی؟من از میترا معذرت خواهی کنم؟فکرش رو از سرتون بیرون کنید مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببین امشب بهت چیزی نمی گم،انگار حالت خوب نیست.دست و روت رو آب بزن و بیا پایین واسه شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مـــامــان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشت دیگه حرفی بزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شام نمی خوریم تا بیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت پایین.پس مجبور بودم به خاطر مامان میترا رو تحمل کنم.رفتم به سمت دستشویی انتهای راهرو تا آبی به دست و صورتم بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها رفتم پایین.بابا و سامان که سفر بودن و هنوز نیومده بودن،پس دور میز غذا خوری فقط دونفر نشسته بودن اون هم مامان و میترا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت میز اومدم رو صندلی پایینی بشینم که روبه روی مامان بودوازمیترا دورباشم که مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روی این صندلی بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به صندلی روبه روی میترا اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخواستم چیزی بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا حوصله بحث نداشتم.رفتم و نشستم روی صندلی رو به روی میترا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اکرم خانم اومد کنار صندلیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی میل داری پسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به میز غذا خوری نگاه کردم غذا باقالی پلو باگوشت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودم هرچی که خواستم رو می خورم اکرم خانم شما بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت توی آشپزخونه کنار کریم آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کمی از سالاد واسه خودم کشیدم،تموم این مدت حتی یک نگاه هم به میترا ننداختم اما سنگینی نگاهش رو روی خودم حس می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان رو به میترا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میترا جان بشقابت رو بده تا سام برات سالاد بکشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرف مامان واقعا عصبی شده بودم،اما چیزی نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا با اون لحن لوس و حال بهم زنش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرسی خاله جون فعلا میل ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب خداروشکر خطر رفع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالاد رو خوردم،دستم رو بردم که پارچ آب رو بردارم که همزمان با من اون هم دستش رو آورد تا پارچ رو برداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یه لیوان یه کمی آب ریخت و گرفت سمتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ی مامان رو دیدم،انگاری باید میگرفتم اون لیوان رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به میترا انداختم که خیلی آزاد با یه لباس تقریبا باز رو به روم نشسته بود و موهاش رو ریخته بود روی شونش،به چشم هاش نگاه کردم،حالم از خودش و چشم های عسلیش بهم می خورد.لیوان آب رو از دستش گرفتم، دلم نمی خواست از اون آب بخورم اما به خاطر مامان یه قلوپ ازش خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و رفتم به سمت آشپزخونه از اکرم خانم بابت شام تشکر کردم،یک قرص خواب خوردم و رفتم به سمت پله ها.خواب بهترین راه بود واسه به پایان بردن امشب و خلاصی از دست افکاری که بلای روحم شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا نیـــکــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این که کلی قدم زدم توی خیابون ها و به حرف های توی نامه ی سام فکر کردم اومدم خونه.مامان و بابا شام خورده بودن و مامان داشت ظرف ها رو جمع می کرد.رفتم پیششون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب سلامم رو دادن،مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ غذا خوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اشتها ندارم،با اجازتون میرم استراحت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه عزیزم برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم برم به سمت اتاقم که کنار آشپزخونه بود و سه تا پله می خورد،صدای بابام رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکاجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که فکرم هنوز هم درگیر نامه ی سام بود اما با خوش رویی برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه کم توقع شدی باباجان،به تبریک صبح قانع شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا یادم رفته بود که تولدمه و هنوز هدیه م رو از مامان و بابا نگرفتم.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا از شما به ما رسیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و بلند شد و به سمتم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گوشیت رو ببینم دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو از توی کیفم درآوردم،لبخندی زد و به سمت سالن پذیرایی خونه هدایتم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو اون ساک رو بردار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به ساک صورتی که روی عسلی بود اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم و ساک رو برداشتم،حدس می زدم هدیه ش رو،ممکن بود یک گوشی جدید باشه،جعبه ای که توی ساک بود رو درآوردم و بازش کردم.حدسم درست بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای بابا این جدیدترین گوشی امساله.یه دنیا ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد پیشم و پیشونیم رو ب*و*سید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لیاقتش رو داری دختر کوچولوی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باباجون دختر کوچولوت الآن ۲۵سالشه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از آشپزخونه اومد بیرون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پدر و دختر خوب خلوت کردید ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا بهزاد به نیکا گفتی که هدیه از طرف جفتمونه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا به من چشمکی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره گیتی خانم گفتم،خیالت راحت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که فهمید بابا الکی داره این حرف رو می زنه خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از دست تو بهزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تایی خندیدیم،ازشون جدا شدم و رفتم به سمت اتاقم.ما یه خونه ی دو طبقه داشتیم که طبقه ی پایین زندگی می کردیم و طبقه ی بالا رو واسه مهمون گذاشته بودیم،خونمون دوبلکس بود و از جایی که دوتا اتاق خواب بالای پارکینگ بودن واسه رفتن به اتاق ها باید سه تا پله رو بالا می رفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی اتاق بعد از این که لباس هام رو عوض کردم و آبی به دست و صورتم زدم دوباره فکرم درگیر نامه ی سام شد،از توی کیفم درش آوردم و نشستم روی تخت شاید بهتر بود یه بار دیگه بخونمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامه رو باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظرم باید یه بار دیگه واسه خودم می خوندمش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام نیکای عزیزم.امروز برای من روز خاصیه،نه صرفا فقط به خاطر تولدت.من امروز مهم ترین درخواست زندگیم رو از تو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تو اجازه می خوام تا درخواستی کنم که این روزهـا همه ی ذهن و فکرم رو مشغول خودش کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه ی کوچیک همراه این نامه درخواست من به تو،امــیــدوارم این جعبه رو خالی برام پست نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامه رو کنار گذاشتم و در جعبه رو باز کردم،چه انگشتر زیبایی بو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتر رو انداختم انگشتم و به دستم نگاه کردم،چقدر به دستم می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراز کشیدم،همینطور که به حلقه توی دستم نگاه می کردم به این فکر می کردم که کاش سام یه کم با مقدمه ازم خواستگاری می کرد تا اینجوری سردرگم نمونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سـام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خواب بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آماده شدم واسه بیرون رفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشکر وقتی اومدم پایین مامان و میترا رو ندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این که هنوز بیدار نشده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتهای خوردن صبحونه نداشتم،یه لیوان شیر خوردم و از خونه زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی با خودم کلنجار رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بتونم به نیکا زنگ بزنم،اما نه نمیتونستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر این که جوابش منفی باشه دیوونه می شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم برم و از دور ببینمش.ساعت هشت می رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرکار پس باید قبل از اینکه بره خودم رو می رسوندم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای تا ساعت هشت مونده بود که رسیدم حوالی خونشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این ساعت نمی رفت پس یه گوشه ای ماشین و نگه داشتم و منتظر بیرون اومدنش موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد از چند دقیقه اومد بیرون،دوست نداشتم از الان خودم رو ببازم چون هنوز هیچ چیز مشخص نبود اما خب حس درونیم ظاهرم رو هم تحت تاثیر قرار داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با ظاهر شدن صورت ملوسش جلو چشمام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرامش کمی نصیبم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش اونقدر پر رو بودم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برم پیشش و از حس های تازه جوونه زده ی توی وجودم براش بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم تا بهش بگم قبل از این که بیاد توی زندگیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گله ای از تنهاییم نداشتم.حتی شاید لذت هم می بردم از این تنهایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما حالا همه چی فرق کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیام زیر و رو شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش میشد بهت بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر حجم حس خواستنت توی من زیاده که دلم می خواد از سینم بکشمش بیرون تا کم تر دلتنگ و اسیرت بشه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی از ترس نخواسته شدن از طرفت،دنیام سیاه می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هر دفعه پس می زنم این حس لعنتی رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی ذهنم این حرف ها عبور می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وچشم هام همینطوره خیره به قدم هایی که بر می داشت مونده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خیابون که شد ماشین رو روشن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم تاوقتی که سوار تاکسی میشه نگاش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کل این خیابون بین همه آدم که تو پیاده رو بودن چشمام جز نیکا رو نمی دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش الان می شد برم و سوارش کنم تا با همدیگه بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار تاکسی شد و رفت به سمت فیزیوتراپی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا اما دلم نمیخواست برم با این که نیکا رفته بود توی فیزیوتراپی اما می خواستم بمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستداشتم تا ظهر بمونم که دوباره ببینمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعتی میگذشت از این که اونجا نگه داشته بودم که گوشیم زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از توی جیبم درآوردم،تعجب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکا بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون معطلی جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرسی.تو خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شکر.جواب نامه تو نمیخوای انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس گرفتم.یعنی می خواست جوابم رو بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا می خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب من جوابم منفیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم واسه چند ثانیه قلبم از تپش افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی؟چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب به این نتیجه رسیدم که به درد همدیگه نمی خوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی زد تو ذوقم،گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولی نیکا من..من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد زیر خنده.صدای قهقهه هاش توی گوشی پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شوخی کردم دیوونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرامشم برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جدی؟پس چرا اونروز رفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب یه دفه ای شد نتونستم خودم و کنترل کنم و بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس از سر ذوق نموندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرفم حرصش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از سر ذوق؟؟مگه دستم بهت نرسه سام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب اگه بخوای دستت می رسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یعنی این که اگه می خوای بیا رو به روی فیزیوتراپی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگاری گیج شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه الان میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نــیــکا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم و رفتم به سمت در خروجی فیزیوتراپی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم دم در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدمش اون طرف خیابون به ماشینش تکیه داده بود و دست به سینه باحالتی خاص نگام می کرد و لبخند ژکوند تحویلم میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیشش و سوار ماشین شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب چطوری عروس خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوبم.تو چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وقتی همچین دختر نازی کنارم نشسته مگه میتونم بد باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت ابرویی بالا انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب معلومه که نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ماشاالله از خود راضیم هستی.من به شوخی یه چیزایی میگم تو جدی نگیرشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشت زدم به پاهاش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اینطوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش و لوس کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آخ آخ نزن کشتی آقا دامادو که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بالاخره از الآن باید تربیتت کنم که فردا به مشکل نخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باشیطنت خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عیبی نداره نیکا خانم فعلا راحت باش.خرم که از پل گذشت درستت می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شتر در خواب بیند پنبه دانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و روشن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کجا میری سام؟کلی مریض توی فیزیوتراپیه.نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الان برمیگردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب کجا داریم می ریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پیش شتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوم؟شتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صبرکن خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره تو یه کوچه ی خلوت نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب الآن اومدیم اینجا که چی بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اومدیم که شتر و بهت نشون بدم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو خودت و مسخره کن.الآن اینجا شتر کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش پنجره ی کنار صندلیم رو نشون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اونه ها..نمی بینی؟ پیش یه چشم پزشک برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه ی پنجر رو دادم پایین،سرم رو بردم بیرون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسره ی مسخره اینجا گربه ام نیست چه برسه به شتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار صداش رو از فاصله ی نزدیک تری شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو آوردم تو که جوابش رو بدم اما از جایی که خودش رو نزدیک صندلی من کرده بود فاصله ی بین صورتامون خیلی کم بود،ترجیح دادم فعلا حرف نزنم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم خیره شده بود و تک تک اجزای صورتم رو از نظر میگذروند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستم رو بالا آوردم و زدم به سینش که بره عقب اما دستم و گرفت و در کمال تعجب من ب*و*سیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به من که هاج و واج مونده بودم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیلی دوستدارم نیکا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش یه کم از این هاج و واجی فاصله گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منم دوستدارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که دستم و توی دستش نگه داشته بود با صدای بلند نفس کشید و توی چشمام نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بالاخره این دستا مال خودم شد،ممنونتم خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی از سر شادی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هیچوقت قرار نبود مال کس دیگه ای باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهربونی بهم نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوشحالم که بهترین شریک دنیا رو واسه زندگیم پیدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی ندادم و فقط نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا به جا شد و کاملا روی صندلی خودش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو روشن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب شترم که نشونت دادم،بریم که به مریضاتم برسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی قهقهه زدیم و راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست چپم و گرفت و گذاشت رو پاهاش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از الآن تا ابد وقتی پیشم نشستی دستت اینجا باشه،یه آرامش خاصی بهم میده این دستا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت چشمکی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اطاعت سرورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه من و رسوند و خودشم رفت نمایشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی فیزیوتراپی و به کارام رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی این مدت ذهنم درگیر این بود که چجوری قضیه خواستگاری سام و به مامان و بابا بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقم اومدم بیرون و رفتم به سمت آشپزخونه تا ناهار بخوریم،بابا خونه نبود و به نظرم بهترین فرصت بود که قضیه رو به مامان گیتی بگم تا اون با بابا درمیون بزاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی یکی از صندلیای میز غذاخوری چهار نفره و به مامانم که رو به روم نشسته بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مامان،بابا امروز نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه توی شرکت کار داشت.عصر میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آها که اینطور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا پرسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هیچی همینطوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیلی خب.غذاتو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنگال و برداشتم و به ماکارونی توی بشقابم چشم دوختم و همزمان باهاش بازی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا نمی خوری؟چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید قضیه رو براش می گفتم،حالاهم که بابا خونه نبود راحت تر بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مامان می خوام یه چیزی بهتون بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب چرا استخاره می کنی بگو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راستش چند روز پیش یه آقاپسری که قبلا از بیمارای فیزیوتراپی بود ازم خواست که اگه بشه باخانوادش بیان واسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم و قطع کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.