داستان روایتگر دختری به نام آرزو هست که همراه دوستش مریم دنبال کار میچرخن. اما هیچ کاری مربوط به رشته تحصیلی اون ها پیدا نیست اونها بعد از کلی تلاش یه کار خوب پیدا کردن. اما رئیسشون اونقدرا هم خوب نیست...

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۷ دقیقه

مطالعه آنلاین عروس اعدامی
ragraph'>خلاصه رمان :

داستان روایتگر دختری به نام آرزو هست که همراه دوستش مریم دنبال کار میچرخن. اما هیچ کاری مربوط به رشته تحصیلی اون ها پیدا نیست

اونها بعد از کلی تلاش یه کار خوب پیدا کردن. اما رئیسشون اونقدرا هم خوب نیست...

-----

نمیدونم این لیسانس به چه درد میخوره. خیلی جالبه بشینی ١۶ سال درس بخونی که بخوای این مدرک کوفتی رو بگیری آخرش بیای بشینی گوشه خونه یه روزنامه و خودکار قرمز به دست دنبال کار بچرخی :/

رشته مسخره ای هم انتخاب کردم حسابداری :| از شانس بدم پدرمم مثل این رمانا یه پارتی نداره من برم یه شرکتی چیزی. یا پارتیاش سرایدار هستن یا مثل خودش فرش فروش یا دکتر و مهندس که بدرد من نمیخوره

مادرم اونموقع ها میگفته آرزو جان بشین سر لشت یه رشته درست حسابی بخون که آخر یه کاره شی

منم یک دنده بودنم گل کرده بود میگفتم نخیرررر من فقط حسابداری میخونم

مامانمم چون خیلی بهم محبت داشت چیز خاصی نمیگفت. یهو با داد مامان رشته افکارم پاره شد

مامان: - آرزوووو. بیا ناااهار کوووفت کن

اِهِم، اینم یک جور از محبتاش. با اینکه بابا فرش فروش بود اما یه خونه دوبلکس ویلایی داشتیم. منم اونموقع ها که داشتیم اینو میخریدیم ذوق مرگ شدم گفتم میخوام اتاقم طبقه بالا باشه اما الان عین چی پشیمونم.

رفتم طبقه پایین. بوی قرمه سبزی همه جا پیچیده بود

مامان لباس بیرون و پوشیده بود. رفتم آشپزخونه

من: - کجا داری میری؟

- فوزیه منتظرمه. الان دیر میشه باید ساعت ۴ اونجا باشم

- بازم داری میری انجمن فوضولان

- هزاربار گفتم به دوستای من نگو انجمن فوضولان

- واقعا چه لذتی میبری مامان. از خیابون ولیعصر پا میشی میری اونور تهران میشینی با دوستای فوضولت درباره مردم غیبت میکنی

- اِ وا غیبت چیه :|

- غیبته دیگه. اصلا به شما چه ربطی داره پسر لیلا سانتافه مشکی خریده

- اصلا به تو چه بچه پروو. بهتر از توئه که یه روزنامه بر میدارم از صبح میشینم گوشه خونه دنبال کار آخرم کار پیدا نمیکنم میگیرم میخوابم

- حالا ببین من چطوری کار پیدا میکنم مامان خانم... حالا ناهار کو

- اِ وا مگه نوکرتم خودت برای خودت بریز. بعد کوفت کردنت یعنی ببخشید خوردنت کاملا ظرفا رو بشور ، سفره هم جمع کن. خونه هم کثیف نکن. ببین یه کوسن جابه جا شه با ملاقه میزنم تو صفتت. خداحافظ

با تعجب به مامان نگاه کردم. مامان یهو برگشت و گفت:

- راستی به باباتم بگو غذاشو بخوره و اگه گفت مامان کجاست بگو رفته خرید یه ٢٠٠/۰۰٠ تومن بریز حسابش. نگو رفنه پیش دوستاشا

زیر لب گفتم:

- پدرمم خره نمیفهمه تو رفتی پیش دوستات

مامان: - چیزی گفتی

- نه قربونت برم. برو انجمن فوضولان منتظره

مامان با اعصبانیت دمپاییشو پرت کرد طرف من اما صاف خورد به گلدون کناریم و همون لحظه گلدون تبدیل به هزار تیکه شد. مامان با جیغ دوئید دنبالم. منم موندن و جایز ندونستم و دوئیدم. مامان با جیغ گفت:

- بمون ورپریده. گلدون یکی از جهزیه هام بود

- به من چه تو نشونه گیریت بده

مامان وایستاد

مامان: - شانس آوردی دیرم شده وگرنه تیکه تیکت میکردم. این تیکه هاشم جمع کن. خداحافظ

مامان رفت. اول شاهکار مامان و جمع کردم و بعد برای خودم قرمه سبزی ریختم. داشتم میخوردم و درمورد آیندم فکر میکردم که بابا در و باز کرد و اومد

بابا: - سلام بزمجه

با اخم به بابا نگاه کردم

من: - مردم به بچشون میگن سلام دخترم تو به من فحش میدی

- من مثل مردم بیخود نیستم. من خودمم. خب شبیه بزمجه هستی

- باباااااا

بابا خندید و رفت بالا. بعد ده دیقه اومد پایین و گفت:

- خب بزمجه جان برام غذا بکش

غذا من تموم شد. انداختمش تو سینک، حوصله شستنشو نداشتم بیخیال شدم. ول کن فوقش یه کتک از مامان میخورم دیگه. ناهار و برای بابا کشیدم. اومدم برم بالا که بابا گفت:

- راستی مامان کجاست؟

با تعجب برگشتم. بعد از یک ربع متوجه شده مامان نیست. یعنی عشق تو خانواده ما موج مکزیکی میزنه

یاد حرف مامان افتادم :

* راستی به باباتم بگو غذاشو بخوره و اگه گفت مامان کجاست بگو رفته خرید یه ٢٠٠/۰۰٠ تومن بریز حسابش. نگو رفته پیش دوستاشا *

بیخیال شدم. من چرا باید دروغ بگم

من: - رفته پیش دوستاش. الکی هم گفت بهت بگم دارم میرم خرید ٢٠٠/٠٠٠ تومن بریز حسابم :|

بابا با دهن باز نگام کرد. اومدم برم که دوباره گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرزو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها مرض. الحق همون بزمجه ای. کی به پدرش میگه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید جاااانم پدر جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا شد. تو بفرما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قاشق غذا انداخت دهنشو شروع کرد به جوییدن و فقط نگام میکرد. سه ساعت منو اوسکول کرده. بابا با دهن پر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کار پیدا نکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز شروع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - بابا اگه من کار پیدا کنم اولین نفر به تو میگم. چرا هرروز میپرسی. البته الان چندتا جا رو تو روزنامه خوندم. امروز همراه مریم میرم ببینم چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به هرحال بدون تا موقعی که کار نکنی ماشین بی ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غمم و تازه کرد. من فقط بخاطر ماشین ٢٠۶ آلبالوییم دارم دنبال کار میچرخم وگرنه گور بابایه کار. بابا شرط گذاشته اگه کار پیدا نکنی ماشینتم حق نداری دست بزنی. الان ٢ ماهه ماشینم دستم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_در_پارت_بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

| ♥️ | @roman_arosedami

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_پارت_یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طبقه بالا اتاقم. پرده اتاقم و کشیدم کنار. هیچ ویو خاصی نداشت. یه دیوار بزرگ که دیوار خونه بغلیمون بود روبه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنجرم بود که به اندازه ٢ سانتی متر فاصله داشت. دقیقا روبه رو پنجرم یه پنجره دیگه بود که برای خونه بغلی بود. اونجا بهترین دوستم مریم زندگی میکرد. ما نیاز نبود بخاطر دیدن هم بریم از این خونه به اون خونه. از پنجره همو میدیدم. قشنگ هم میتونستیم از پنجره اتاقم بپرم اتاقش. خونه های ما کنار هم بود به فاصله چند سانتی متر. من و مریمم ٢۴ ساعته داشتیم دمه پنجره باهم حرف میزدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم از ۵ سالگی با من دوسته. کلا باهم یه مدرسه میرفتیم ، یه دانشگاه ، یه کلاس و... حتی رشته هامونم مشترک بود. مریمم کار نداشت بخاطر همین هرروز اونم تو روزنامه ها دنبال کار میگشت و هر دومون از پیدا کردن کار یه هدف داشتیم. به دست آوردن ماشین من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم خانم از رانندگی همیشه وحشت داشت بخاطر همین من تاکسی تلفنیش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان که بابا ماشین منو گرفته خانم مجبوره همه جا پیاده بره و وقتی فهمیده پدرم چنین شرطی گذاشته داره در به در دنبال کار میچرخه که من دوباره ماشینمو بدست بیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره به اتاقش نگاه کردم. پخمه نشسته بود رو تخت یه هدفون گذاشته بود تو گوشش و داشت با لب تاپ کار میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و میبینی. من از صبح پاشدم دارم دنبال کار میچرخم این خانم نشسته داره آهنگ گوش میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصبانیت به پنجرم ضربه زدم که نگام کنه اما این هدفونه نمیذاشت صدایه ضربه های منو بشنوه. پنجرمو باز کردم. پنجرش بسته بود. داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرررریم ، هِی میشنوووی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما انگار نه انگار اینجا من دارم خودم و میکشم. داشت حالا قِرَم میداد. یهو نگاهش خورد به پنجره . تند اومد سمت پنجره و پنجرشو باز کرد. بهش توپیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اینجا دارم خودمو میکشم کار پیدا کنم اونوقت تو داری آهنگ گوش میدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااا بیا من و درسته قورت بده. خب داشتم تو لب تاپ دنبال کار میچرخیدم. همش نمیشه مثل پیرمردا سرمون تو روزنامه باشه. خب پس چرا سایت به وجود اومد؟ که امثال من و تو بریم ببینبم چه کارایی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا کاری پیدا کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ٢ تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ۴ تا پیدا کردم. یه نیم ساعت دیگه حاضر شو بریم ببینیم بهمون کار میدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. فقط...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من پیاده نمیاما. آژانس بگیر، پولشم با خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود کردی. من مردم از بس پول آژانس دادم. پیاده میریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاهام درد میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوووخه پرنسس بابا :| گمشو برو تو لباستو بپوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بروبابا شپش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنحره اتاقشو بست. منم بستم. تند یه تیشرت مشکی با ساق مشکی پوشیدم. روش یه مانتو شیک قرمز پوشیدم و یه شال مشکیم گذاشتم. یه آرایش ملایمم کردم و عینک آفتابیم رو گذاشتم و به مریم علامت دادم پایینم. بابا داشت فوتبال میدید که با دیدنم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میری سوسمار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین یکی رو نبودم که شدم :/ با مریم میریم دنبال کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیدوارم برگردی بگی کار پیدا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا جووون. من و مریم میخوایم پیاده بریما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب برید لاغر میشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب نمیشه مریم خستست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه آژانس بگیرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چرا پول اضافی بدیم ماشینمو بده بعد میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرفشووو نزن. خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قشنگ غیر مستقیم گفت خفه شو خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرون. آخر سری با حسرت به ماشینم که روش یه پارچه سیاه بود نگاه کردم. ماشین عزیزم. مریم بعد ۵ دیقه اومد پایین. نیشس تا بناگوش باز بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - خوبه بهت علامت دادما بیا پایین بازم ۵ دیقه دیر کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم هیچوقت یاد نگرفتی با کلاس باشی :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان کسی و معطل کنی با کلاسیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صددرصد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه ببند مریم جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشمممم. خب اول آدرس ها رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم رفتیم سمت خیابون اصلی. اون وسطم کلی خل بازی کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - مریم میخوام یه کاری کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این پراید مشکی رو ببین. میخوام صدای دزدگیرشو در بیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو پهلوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرف ماشینو یه مشت محکم زدم بهش یهو دهنشو وا کرد و شروع کرد به آژیر زدن، من و مریمم تند دوئیدم تا الان صاحبش پیدا نشه نفلمون کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین مکان و رفتیم و مرده گفت میزان تحصیلاتتون پایینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با زبان خوش بیرونمون کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - مرتیکه نفهم کم مونده بود بگه بی سوادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر توئه دیگه نزاشتی فحشش بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِع ول کن بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ساعت ٩ شب دنبال کار میچرخیدیم. هیچ جا هم قبول نمیکرد. یا میگفتن تحصیلاتتون باید فوق لیسانس باشه یا میگفتن یه نفر استخدام شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم: - برگردیم دیگه. همه جا رو رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بگم باشه که صاف رفتم تو شکم یه پسر. پسر نبود حوریه بهشتی بود. با دهن باز بهش نگاه کردم. با تعجب نگام کرد. پسر تند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تستتدغتینلخبوبح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم. این با چه زبانی حرف میزنه. مریمم لبخندش به تعجب تبدیل شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تستتدغتینلخبوبح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم آروم دمه گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه پسره لال هست. داره با اون زبان حرف میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا. یه پسر به تورمون خورد اونم لال. تند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مریم و کشیدم و رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پایان_پارت_یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

| ♥️ | @roman_arosedami

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت_دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس اعدامی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به خونه. مریم بدون اینکه خداحافظی کنه رفت خونه. خب حقم داشت ، الان برم اتاقم دوباره میبینمش دیگه. در خونه رو باز کردم. مامان دست به کمر دمه در بود. اخماش تو هم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااای یعنی کدوم و فهمیده. نکنه فهمیده من سرویس بشقاباش و ناقص کردم. با تته پته گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سَــ ... سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام و کوفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیــ ... چیزی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه بهت نگفتم ظرفا رو بشور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفس راحت کشیدم. خداروشکر چیزی نفهمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - ببخشید باید میرفتم دنبال کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعدشم به بابات گفتی با دوستام هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بذار اول بیام تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اول بگو. شاید راهت ندادم بیای تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واااا :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جواب منو بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه حقیقت و میگفتم باید میرفتم شب تو کوچه میخوابیدم بخاطر همین یه لبخند زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه من نگفتم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس پدرت از کجا میدونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید شک داشت اومده با شک ازت پرسیده تو هم حقیقتو گفتی اونم شکش برطرف شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان قانع شد. تند دوئیدم سمت طبقه بالا که بیشتر سوال پیچم نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو در آوردم و یه تیشرت صورتی با شلوارک جین پوشیدم. موهامم بالا بستم و رفتم پایین نشستم. مامان تو آشپزخونه بود. کنترل و گرفتم که شبکه رو عوض کنم یهو مامان با جیغ گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذااار سرجاااش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چراااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان سریال موردعلاقم شروع میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااای تو ما رو کشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز با مریم گشتی بی ادب شدیا. همه دوستات ناباب هستن. میری بدترین دوستا رو پیدا میکنی. همشون از نظر اخلاقی زیر خط فقرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز شروع کرد. تلفن زنگ خورد من و مامان دوئیدم سمت تلفن آخرم من موفق شدم بردارمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بزرگم با صدای جیغ جیغشش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلامـــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام چطوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم مامان و بابا خوبن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونا خوبن منم خوبم :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه بچه مگه حال تو رو پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی نمیخوای حال نَوَت و بپرسی :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منکه میدونم خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی گفته الان تب دارم :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چییییی. مادرت و به پسرم دادم که از تو و پسرم مراقبت کنه بعد راحت میذاره تو سرما بخوری گوشیو بده به مادرت ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه مامان بزرگ بیخیال شو من حالم خوبه شوخی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغ نگووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دادی که زد مامان با تعجب گوشیو ازم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - سلام مامان جان خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بزرگ با جیغ گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت نمیکشی گذاشتی نَوَم سرما بخوره. با پسرم ازدواج کردی که فقط به خودت برسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با چشای گرد شده به صورتم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - چی میگی پیرزن، این حالش خوبه خوبه داره ناز میکنه :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به من میگی پیرززززن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر اشتباه شنیدید سمعکتون و بذارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من گوشم کاملا میشنوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گوشیو از خودش دور کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره آره معلومه موقعی که پیشتیم باید داد بزنیم تا تو بشنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره گوشیو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چیکار داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یه خواستگار برای آرزو پیدا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مامان چشامون گرد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بزرگ: - بهش آدرس خونتون و دادم پنجشنبه ساعت ۶ میان خونتون. کاری نداری. به آرزو بگو به خودش برسه. خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطع کرد. من و مامان هنوز تو شوک بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - منم اینجا کشک دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - من و پدرتم در نقشه چغندر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با حرص تلفن و کوبید و رفت آشپزخونه و شروع کرد به غر زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - نمیدونم این پیرزن کی میمیره یه جماعت از دستش راحت شن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گناه داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرزو جفت پا میام تو دهنتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترجیح دادم حرف نزنم. مامان الان اعصاب نداره. رفتم آشپزخونه. مامان سیب زمینی سرخ کرده بود. تا اومدم یه دونه بردارم محکم زد پشت دستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - چرا میزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست نزن، واسه شام کمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینهمه هست یه دونه میخوام بردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر. برو ببینم. تلویزیونم زیاد کن فیلم شروع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلویزیونو زیاد کردم. مریم بهم مسیج داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

* بدو بیا اتاقت باهات کار دارم ‌*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا اگه گذاشت من یه فیلم نگاه کنم. رفتم بالا. دیدم دمه پنجرش منتظرمه. پنجرمو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین یه پسره بهم پی ام داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب که چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا کمکم کن جوابشو بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فحشش بگیر :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حیف خوشگله وگرنه لایق همون فحش بود. برام نوشته سلام میتونیم آشنا شیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بنویس براش آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرههههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم براش نوشت. بعده دو دیقه پسره جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم: - نوشته کامران ۴٠ ساله از سنندج :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان حق دارم فحشش بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا میگی جیگره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه عکسشو نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکسشو نشون داد. با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریم خنگ این عکسه یه مدل معروفه :| این مَرده الکی اینو گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسم الله :/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین الان فحشش بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم فحشش گرفت و بلاکش کرد. یهو مامان در و باز کرد و وارد اتاق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - مامان اینجا در داره ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فکر کردم نداره :| جوراباتو وسط هال نذار. وایسا ببینم. تو دمه پنجره چیکار میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم با مریم حرف میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان اومد دمه پنجره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم: - سلام خاله میترا خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مریم جون مرسی عزیزم منم خوبم تو خوبی؟ مامان و بابا خوبن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی همه خوبیم. مامان سلام میرسونه گفت بیاین حتما اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه باشه میام. به مامان سلام برسون. من میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان به من یه چشم غره زد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_در_پارت_بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

| 🍎 | @roman_arosedami

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_پارت_دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - این چشم غره آخر مامان چه معنا داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلا باهات مشکل داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم من و کنار در خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشون گذاشته بودن مامان اینا منو پیدا کردن بزرگم کردن. بعید میدونم بچه اینا باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخیال. دعا کن زودتر کار پیدا کنیم. پوسیدیم تویه خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشینتو داشتی میرفتیم شمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مادر منم میگفت چشم برین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا تو راضیش میکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره پایین و نگاه کردم. بابا از ماشینش پیاده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - سلــام بابااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا بالا رو نگاه کرد. برای من دست تکون داد. مریم خودشیرینم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عمو جون خوبید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مریم جان ممنون خوبم شما خوبید. بابا خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله همه خوبن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرزو جان یکم مثل مریم با ادب باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اومد خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - بله دیگه همیشه مرغ همسایه غازه :| من برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم: - برو راضیش کن ماشین ازش بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااای خفه شو دیگه، نمیده دیگه باید چیکار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کافیه یکم زبون بریزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مثل تو خودشیرین نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره تو برج زهرماری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااای ببندا. خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حداحافظ روانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدم چی گفتی. روانی عمته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بله اون لایقه این حرفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمیدونم با اون عمت چه مشکلی داریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طبقه پایین. بابا نشسته بود. مامان داشت میز شام و میچید. تا منو دید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه کمک نکنیا دستت درد میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز تو منو دیدی یاد کار کردن افتادی. ببین زنگ میزنم انجمن فوضولان اخراجت کننا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بروبابا پروو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم نشستم پیش بابا. بابا داشت اخبار نگاه میکرد تا اومدم بگم بابا جون یهو داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتراااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - اع کَر شدم :/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا آقای تیموری میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به بابا نگاه کردم. آقای تیموری یه مَرده کلاهبردار بود که همیشه تو خرید جنس سر بابا رو کلاه میزاشت اما بابا خیلی ازش خوشش میومد. مامان تند اومد بیرون و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه ما دیگه. شام با خانواده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - وااای بابا تموم کنا. چرا دعوتشون کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - بیا میگنا حرف راست و از بچه بشنو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: - شما مشکلتون با اون کرد بیچاره چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - اون اصلا هم بیچاره نیست. هیز که هست کلاهبردارم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زشته آرزو. از دوستت یکم یاد بگیر. ببین چقدر با ادبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی مریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو از شدت خنده با کله رفتم پایین. نمیدونن مریم چه منحرفی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - بیاین شام بخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم نشستیم. سیب زمینی برای خودم ریختم و کلی سس ریختم روش. اولین لقمه رو که خوردم آتیش گرفتم. با جیغ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان آااااب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خیلی آروم آب ریخت. انگار نه انگار من دارم اینجا میسوزم :| تند آب و خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - مجبوری مگه انقدر بریزی تو غذات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه نگاه. زده سس کچاپ بعد انقدر تنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه این سس تنده. جاش شکست من اینو ریختم تو جای سس کچاپ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و بابا با دهن باز به مامان نگاه کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - چیه خب. بگیرین بخورین بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی آب و ماست این سیب زمینی تند و خوردم. بعد شام با مامان و بابا نشسته بودیم. مامان داشت لیست مینوشت بابا بخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - خب ۵ تا پودر لباسشویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - چخبره :/ جوری داری لیست مینویسی انگار داره سیل میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیتربیت زبونتو گاز بگیر الان چشم میزنی سیل میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم تو گوشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار بخره. بهتر از اینه پولشو واسه مادرش خرج کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسووود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دهنت و ببند بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: - چی در گوشی حرف میزنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - مادر و دختری بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بلند شم پام خورد به آباژور، آباژور افتاد پایین چراغش سوخت. مامان و بابا رفتن تو شوک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - چیز خاصی نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو یه دمپایی خورد تو پیشونیم. با تعجب نگاه کردم. مامان بود از اونور بابا داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرزووووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیدم اگه بمونم اینا پوست تنم و میکنن میفروشن پس ترجیح دادم برم اتاقم. در و قفل کردم. صدای داد و بیدادشون میمومد. یه حرف میزدن یازده بار میگفتن آرزو دست و پا چلفتی :|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب چیه ندیدم. روزنامه رو گرفتم. حالم از روزنامه داشت بهم میخورد. اینم شده زندگی ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراز کشیدم و رفتم تو برنامه اینستاگرام. با تعجب به کلیپ پلنگای اینستا نگاه کردم. فازشون چیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای جاروبرقی چشامو باز کردم. مامان خیلی ریلکس داشت اتاقمو جارو میزد. انگار نه انگار من اینجا خوابم. با حرصم بالشو رو سرم فشار دادم که صدا نیاد اما نمیشد صدا خیلی بلندتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بلند شدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماماااااااااان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان یهو از ترس پرید و جاروبرقی رو خاموش کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرض مامان. مامانت نمیره. صداتو چرا انداختی رو سرت میمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان اول صبح داری اینجا رو جارو میزنی اونم وقتی من خوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول صبح چیه. ساعت ٩ صبحه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان ٩ صبح دیره :/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا دهنت و ببند امشب تیموری چاقالو با اون زن عقده ایش میاد. پاشو پدرت لیست خرید و جا گذاشته تو برو جاش بخر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اَزَم خواهش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تن لشتو بلند میکنی یا دلت کتک میخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جووون تو فقط کتک بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پس گردنی که خوردم ترجیح دادم از کتک های احتمالی جلوگیری کنم و بلند شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پایان_پارت_دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

| 🍎 | @roman_arosedami

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت_سه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس اعدامی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بودم میت. صورتم و الکی یه آب زدم و اومدم بیرون. مامان تو هال بود. رفتم تو آشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - خب صبحونم کو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هزاربار بهت گفتم نوکرت نیستم که. خودت بریز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان هیچوقت یاد نگرفتی مادر خوبی باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان داشت سبزی پاک میکرد. با شنیدن این حرف ملاقه کنار دستش و پرت کرد روبه من ( نمیدونم ملاقه چرا دستش بود) اما با جا خالی من خورد به لیوان و لیوان افتاد تو سینک. خداروشکر چیزیش نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای اولین بار نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدو چایی بریز برای خودت بخور برو خرید بکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ریلکس چایی رو خوردم. اونور مامان هعی میگفت بدو بدوووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من خیلی آروم غذامو خوردم. رفتم اتاق. مریم نبود اتاقش. بیخیال شدم. تند موهامو بستم یه مانتو آبی پوشیدم. یه شلوار پاره جین پوشیدم و یه شال مشکی گذاشتم. آرایش خفنم کردم. لیست و برداشتم و رفتم فروشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسره که موهاش و انگار برق گرفته بود و داشت تند تند آدامس میجویید اومد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر: - سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم. نرمال نمیزد. ول کن بابا یه شوهر گیرمون اومد حیفه بفرستیمش بره. بعدا یه کاری برای موهاش میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم الان میگه شمارمو بدم زنگ میزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر: - دوست دخترم باهام کات کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهاع. الان میگه بیا تو با من رل بزن. نیشم تا بناگوش باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخواستم بپرسم به نظرت براش نوتلا بخرم برمیگرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشام دود اومد بیرون. با اعصبانیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی فرهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند رفتم اونور. من و بگو گفتم الان از من خواستگاری میکنه. شروع کردم به خرید. رسیدم به سمت شامپو ها. یه شامپو رو برداشتم پشتش و بخونم دیدم کلی انگلیسی عجق وجق نوشته. بابا ول کن حمایت از کالای ایرانی. میرم شامپو صحت میخرم پشتش ایرانی هم نوشته میفهمم چه خاصیتی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما حالا بذار اینو بخرم. خارجی هستش حیفه نخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نیم ساعت خرید رفتم حساب. با لبخند تک و تک گذاشتم رو میز که حساب کنه. زنه اعصاب نداشت. با حرص داشت حساب میکرد. وقتی کاملا حساب کرد با اخم به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قابل نداره میشه ۵٠٠/٠٠٠ تومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خریدام نگاه کردم. اینا خودشون و میکشتن میشدن ٢٠٠ هزارتومن پس چرا الان شده ۵٠٠/٠٠٠ هزارتومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - ببخشید مطمئنید. آخه اینا. مگه میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم این شامپو گرونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شامپو گرونه نگاه کردم. با تعجب گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ٢۶٠ هزارتومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لحظه داغ کردم. ٢۶٠ هزااااارتومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - خانم من اینو نمیخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم من دیگه حساب کردم نمیتونم پاکش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به شامپو نگاه کردم. اَی کثاااافت. مگه چه خواصی داره که انقدر گرونه. همون کفه همون مایع هست دیگه :/ حالا یکم بوی خوب میده ¦|

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتم و دادم. با ناراحتی به اون پول بیچارم نگاه کردم. ای کور بشم که اون قیمت بیصاحاب و نگاه نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فروشگاه رفتم بیرون. یه زن گدا اوند جلومو گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن: - خانم کمک کنید به خدا بچم مریضه. شوهرم ٣ ماهه بیکار شده. من باید پوله یه خانواده رو جور کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا این حرفش احساساتی شدم و ١٠ هزارتومن تومن بهش دادم. زنه کلی دعام کرد. رفتم دمه خیابون یهو دیدم همین گدائه سوار یه ماشین شلسی بلند شد. چیییی. پووولم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهی در به در بشی. منکه همینطوری سرم کلاه رفته تو چزا سرمو کلاه گذاشتی. بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا من به تو چه بدی کردم؟ چرا همش داری پولای منو میگیری. خوشت میاد هرروز مامان با دمپایی بزنه تو ملاجم. نه خوشت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا بچه داشتن از کنارم رد میشدن با تعجب بهم نگاه کردم. حق دارن هرکسی بود تعجب میکرد. دارم عین دیوانه ها با خودم حرف میزنم. دیدم دارن واسم میخندن. با داد افتادم دنبالشون. تا نصفه راه دنبالشون کردم. آخر هم یه تاکسی سوار شدم رفتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از شدت اعصبانیت داشت با خودش صحبت میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: - وااا مامان جان چرا انقدر زود جوش میاری. بیخیال حالا یه اشتباهی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - خفه شووو :| رفتی یه شامپو ٢٠٠ هزارتومنی گرفتی میگی اشتباه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ٢۶٠ هزارتومن مامان جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ملاقه کنار دستش و پرت کرد طرف من. منم قاپیدمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - من میدونم آخر از دستت سکته میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا. با این تحرکت سکته چیه :/ از من بیشتر عمر میکنی :/ راستی خواستی سکته کنی از قبلش بگو من برم لباس مشکی بخرم زشته دخترت لباس مشکی نپوشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زبونت و گاز بگیر پخمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااا دردم میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زبونت و گاز بگیر الان چشم میزنی واقعا میمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوع تو تا نتیجه های من نبینی نمیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره آره چشم بزن. اصلا حالا که اینطوریه به کوریه چشم تو زنده میمونم نتیجه های نوه هاتم میبینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اووو تا اونموقع جنازه من فسیل شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کار پیدا نکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اسم کار لب و لوچم آویرون شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - فوزیه خواهرزادش ٢ سال از تو بزرگتره میره سرکار اما تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعد کجا کار میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدرش رئیس بانک سپه هست. پسرش کارمند بود که الان داره رئیس میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایششش از اون آدماست که بابایی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_در_پارت_بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

| 🦋 | @roman_arosedami

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#ادامــه_پارت_سه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چرا بابایی نشدی. تو از موقعی که به دنیا اومدی عین اوسکولا نشستی یه گوشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشیدا مامان خانم پدر من فرش فروشی داره ها. من هیچ پارتی ندارم برم کار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه همه چی به پارتی. بجایی که همش سرت تو گوشی باشه برو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن زنگ خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - برو جواب بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وااا تلفن ٢ قدم از تو فاصله داره. برای من ١٠ قدم. خب خودت جواب بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا بذار قطع شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم شونه هاشو انداخت پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: - داشتم میگفتم برو دنبال کار. حتما نباید کارت مربدط به رشتت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رز

    02

    وای قلبم ایستاد.چقدر تلخ.درسته که داستان بود ولی در واقعیت هم اتفاق میوفته.کاش گذشت جزئی از زندگی ما بشه .ممنون از نویسنده

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه

    ۱۵ ساله 10

    رمان خیلی قشنگی بود ولی اخرش خیلی غمگین بود

    ۲ ماه پیش
  • شیدا

    ۲۵ ساله 10

    اولاش باخودم میگفتم چقدر بچگانه نوشته ولی واااااییی از دست قسمت نهم ک خط به خط اشک ریختم خیلی غمگین تموم شد.منتظر پایان بهتری بودم دوس نداشتم باور کنم قراره اتفاق بدی بیفته😔ولی عااااالی بودی نویسنده.

    ۳ ماه پیش
  • Amin Afsaneh

    00

    اوباش خیلی خنده داربوددبدم نیومد ولی آخرش ،،😭😭😭

    ۳ ماه پیش
  • ارزو

    ۱۷ ساله 10

    وای خدا دارم سکته میکنم دارم میمیرم از هق هق

    ۴ ماه پیش
  • یسنا

    00

    خیلی رمان قشنگی بود اوایل خیلی خنده دار بود اما آخرش بد تموم شد ای کاش پایانش با یه چیزی که کمتر غمگین بود تمومم میشد وقتی قسمت آخر رو خوندم یه دفعه یاد تمام حرف هاش تو رمان شدم

    ۴ ماه پیش
  • Melian

    ۱۴ ساله 00

    یعنی اگر آخرشو نخونده بودم به جرعت میگفتم بهترین رمان زندگیمه ولی آخرش واقعا حال آدمو گرفت کاش میشد ی فصل ۲ بیاره مثلا همون لحظه آخر بگن رضایت داده و اینا

    ۵ ماه پیش
  • خوناشام

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • تنها

    ۴۱ ساله 01

    اصلا خوب نبودابکی اخرشم افتضاح تموم شدانگار رو دور تند بود حتی موقع خوندن احساس میکردی تند تند داره جلو میره خوشم نیومد

    ۶ ماه پیش
  • تنها

    ۴۱ ساله 00

    به نظرم رمان آبکی بود وغیر واقعی من خیلی ساله رمان میخونم واین خیلی بی مزه وانگار رودور تندبود با عجله میخاست به انتهابرسه اخرشم که افتضاح تموم شد ومسخره در کل خوشم نیومد

    ۶ ماه پیش
  • تنها

    ۴۱ ساله 00

    به نظرم رمان رو دور تند بود من ده ساله رمان میخونم یکمی آبکی بود غیر واقعی اخرشم خیلی با عجله تموم شد خوشم نیومد

    ۶ ماه پیش
  • آریانا

    ۱۷ ساله 00

    ب نظرم اصن با عقل جور در نمیاد ک تو چند روز کسیو اعدام کنن ولی رمانش مثل واقعیت است چ عروس هایی ک روز عروسیشون مرگ رو چشیدن هعی خدا واسه کسی نیاره

    ۷ ماه پیش
  • setayesh

    ۱۴ ساله 00

    خب رمان خیلی خوبی بود ولی آخرش بیش از اندازه غمگین بود ولی خوب شده بود جلد دومشم بنویسی عالی میشه منتظریم😉

    ۹ ماه پیش
  • هدیه

    ۲۲ ساله 00

    ولی خیلی غمگین بود منبود خیلی گریه کردم مخصوصا اونجاش که گفت حسام دوست دارم😢😭😭

    ۹ ماه پیش
  • نشمیل

    ۳۷ ساله 20

    عالی بود ولی کاش اینقد بد تموم نمیشد عالم وادم دست به دست هم دادن که ارزو بمیره 😭😭😭😭😭😭😭😭

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.