رمان انجمن شاعران مرده به قلم کلاین بام
داستان درباره ی معلّمی به اسم جان کیتینگ هستش که در اولین جلسه تدریس نشان می ده که روشی نو ومتفاوت با شیوه قدیمی مدرسه شبانه روزی بولتون ، داره. بچه های کلاس با تحقیق دربارهٔ آقای کیتینگ میفهمند او در جوانی در همین کالج محفلی را اداره میکرده به نام محفل شاعران مرده ,هفت نفر از شاگردانش تصمیم میگیرند این محفل را دوباره به را بیندازند. اما با اتفاقاتی که در اینده رخ می دهد اعضای انجمن ، مجبور به امضای حکمی می شوند که ….
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۹ دقیقه
ژانر: #ترسناک #خارجی
خلاصه :
داستان درباره ی معلّمی به اسم جان کیتینگ هستش که در اولین جلسه تدریس نشان می ده که روشی نو ومتفاوت با شیوه قدیمی مدرسه شبانه روزی بولتون ، داره. بچه های کلاس با تحقیق دربارهٔ آقای کیتینگ میفهمند او در جوانی در همین کالج محفلی را اداره میکرده به نام محفل شاعران مرده ,هفت نفر از شاگردانش تصمیم میگیرند این محفل را دوباره به را بیندازند. اما با اتفاقاتی که در اینده رخ می دهد اعضای انجمن ، مجبور به امضای حکمی می شوند که ….
در تالار نيايش سنگي دبيرستان ولتون، مدرسه شبانه روزي خصوصي که در لابه لاي بلندي هاي دور افتاده ايالت ورمانت قرار داشت،بيش از سيصد پسر که همگي روپوش دبيرستان را به تن داشتند، در در طرف راهروي بلند تالار، در ميان چهره هاي پرغرور پدر و مادرهايشان به انتظار نشسته بودند. با ورود مرد کوتاه قد و مسني که ردايي بلند و گشاد بر تن داشت، ني انبان هاي اسکاتلندي لحظه اي نواختن گرفتند. مرد، شمعي را روشن کرد و پيشاپيش گام هاي موزون دانش آموزان پرچمدار، از برابر معلمان رادپوش و فارغ التحصيلان، از راهروي سنگفرش شده گذشت و به تالار پرقدمت نيايش وارد شد.چهار پسر پرچمدار، موقرانه تاسکوي خطابه پيش رفتند. چند پيرمرد هم که آخرين شان شمعي را با غرور در دست داشت،آرام آرام در پي آنان قدم بر مي داشتند
گيل نولان، مدير مدرسه، که مردي درشت اندام بود و کمي بيش از شصت سالن سن داشت، تا رسيدن آنان بر سکو ايستاد. سپس با شور وشوق در حالي که به مرد شمع به دست اشاره مي کرد، گفت:
"خانم ها، آقايان، ... و ... فرزندان من، .. . اينک مشعل دانش".
حضار آرام و با وقار کف زدند و پيرمرد شمع به دست آهسته قدمي به جلو گذاشت. نوازنده در گوشه شاه نشين درجا قدم رو زد و چهار پرچمدار، پرچم ها را که روي شان نوشته شده بود "سنت"، " افتخار"، " انضباط" و "سر فرازي" پايين آوردند و همزمان با حضار، به آرامي نشستند. مردي که شمع در دست داشت به سمت روبروي حضار، در جايي جوان ترين دانش آموزان با شمع هاي خاموش نشسته بودند قدم برداشت، آهسته به جلو خم شد و شمع نخستين شاگرد را روشن کرد.
مدير نولان با لحني موقر گفت"
" مشعل دانش را از بزرگ به کوچک، دست به دست بگردانيد."
در اين زمان هر يک از پسرها شمع دانش آموزان کناري را روشن کرد.
" خانم ها و آقايان، فارغ التحصيلان ممتاز و دانش آموزان.... امسال، 1959، نشانگر صدمين سال تأسيس دبيرستان ولتون است. صد سال پيش، در سال 1859، چهل و يک جوان در اين مکان نشستند و به همان پرسش هايي که اکنون در آغاز هر نيمسال در برابر شماست، پاسخ دادند. نولان مکثي آميخته با تظاهر کرد و نگاهش سرتاسر تالار را که پر از چهره هاي جوان هراسيده و پرحرارت بود، پيمود. پس ازآن با صداي بلندي پرسيد:
"آقايان، ارکان چهار گانه کدامند؟"
با خبردار ايستادن شاگردان، صداي جابه جا شدن پاها سکوت سنگين تالار راشکست. تاد اندرسن شانزده ساله،يکي از معدود پسرهايي که روپوش دبيرستان را به تن نداشت، در حالي که پسرهاييي که روپوش دبيرستان را به تن نداشت، در حالي که پسرهاي اطراف وي از جا برخاستند، لحظه اي درنگ؛ مادرش با آرنج به پهلوي او زد تا به پا خيزد. با چهره نگران و چشماني تيره از برآشفتگي در سکوت خيره شده بود. در همين حال در اطرافش همه يکصدا فرياد زدند:
" سنت! افتخار! انضباط! سرافرازي!"
نولان سري به رضايت تکان داد و پسرها نشستند. وقتي غژ غژ صندلي ها فرو نشست خاموشي سنگيني بر تالار حکمفرما شد. مدير نولان در پشت تريبون با صداي بلندي گفت:
" در نخستين سال تأسيس دبيرستان ولتون پنج نفر از آن فارغ التحصيل شدند."
مکثي کرد و افزود:
" سال پيش در اينجا پنجاه و يک نفر فارغ التحصيل شدند که بيش از 75 درصدشان به مدارس عالي آيوي ليگ راه يافتند"
در حالي که والدين خشنود که در کنار پسرهاشان نشسته بودند به نولان به خاطر کوشش هايش تبريک مي گفتند،صداي کف زدن ها فضا را پر کرد. ناکس اورسترين و دوستش چارلي د التون، دو نفر از پرچمداران که هر دو شانزده ساله بودند، به آنها که کف مي زدند پيوستند. هر دوي آنان که روپوش دبيرستان را به تن داشتند و بين والدينشان نشسته بودند، گويي تجسم انديشه آيوي ليگ بودند. ناکس، موهاي مجعد کوتاه، لبخندي خوشايند و اندامي ورزيده داشت. چارلي نيز دانش آموزي خوش لباس و موقر مي نمود. ناکس و چارلي به همکلاسي هاشان که نگاه مي کردند ميدر نولان گفت:
" چنين دستاوردي نتيجه تعهدي پرشور به اصول آموزشي اينجاست. به همين دليل است که پدر و مادرها، فرزندان شان را همواره به اينجا مي فرستند و نيز به همين دليل است که ما بهترين دبيرستان پيش دانشگاهي در آمريکا به شمار مي آييم. " نولان به واسطه کف زدن حضار مکثي کرد. در حالي که توجهش را به جديدترين شاگرداني که به دبيرستان ولتون پيوسته بودند معطوف مي کرد، گفت:
" شاگردان جديد! رمز موفقيت شما بر چهار رکن استوار است، و اين براي کلاس هفتمي ها و شاگرداني که از مدارس ديگر آمده اند نير به همان ميزان صدق مي کند".
با اين اشاره او به شاگرداني که ازمدارس ديگر آمده اند، تاد اندرسن در صندلي خود جابه جا شد و چهره اش، به خود آمدن او را نمايان ساخت.
" اين چهار رکن شعار اين مدرسه است و شالوده زندگي شما خواهد شد"
" ريچاد کامرون ، نامزد انجمن ولتون!"
نولان اين را گفت، يکي از پسرهاي پرچمدار از جا پريد و فرياد زد:
" بله قربان!"
در نگاه پدرش که در کنار او نشسته بود، برق غرور درخشيد.
" کامرون،سنت چيست؟"
" سنت، آقاي نولان عشق به مدرسه و کشور و خانواده است. سنت ما در ولتون اين است که بهترين باشيم!"
" بسيار خوب... آقاي کامرون"
" جرج هاپکينز، نامزد انجمن ولتون، افتخار چيست؟"
"افتخار، در متانت و عمل به وظيفه است!"
" بسيار خوب آقاي هاپکينز. ناکس اورستريت، نامزد انجمن اقتخار!"
ناکس نيز که پرچمي در دست داشت، ايستاد:
" بله قربان!"
نولان پرسيد:
" انضباط چيست؟"
" انضباط، حرمت نهاندن به والدين، آموزگاران و مدير است. انضباط از درون سرچشمه مي گيرد"
" متشکر م آقاي اورستريت. آقاي نيل پري، نامزد انجمن اقتخار!"
ناکس لبخندزنان نشست. والدينش که در دو طرف او نشسته بودند به علامت تشويق دستي به پشتش زدند. نيل پري برخاست. سرتاسر جيب سينه روپوش او پر از نشان ها و مدال هاي افتخار بود. پسر شانزده ساله از روي وظيفه شناسي ايستاد و با جديت به مدير نولان خيره شد.
"سرافرازي، آقاي پري"
بري با صداي بلند و لحني يکنواخت، طوطي وار پاسخ داد:
" سرافرازي نتيجه کارمداوم است. سرفرازي رمز پيروزي است، چه در مدرسه چه در هر جاي ديگر."
سپس نشستت و مستقيما به سکو خيره شد.
در کنار او، پدر بي لبخندش- سنگ چشم و ساکت- بي آنکه حتي به گفته پسرش اعتنا کند، نشسته بود.
مدير نولان ادامه داد:
" آقايان شما در ولتون سخت تر از تمام دوران زندگي تان کار خواهيد کرد؛ پاداش شما همان موفقيتي است که ماز از شما انتظار داريم.
" به علت باز نشسته شدن معلم انگليسي محبوب ما آقاي پورتيوس، امیدوارم در اين فرصتي که پيش آمده است، با جانشين ايشان يعني آقاي جاي کيتينگ، که خود از فارغ التحصيلان پر اقتخار اين مدرسه است، آشنا شويد. ايشان در چند سال اخير در مدرسه معتبر چستر در لندن تدريس مي کرده اند."
آقاي کيتينگ که در جمع ساير نشسته بود، به نشانه احترام و پاسخ به معرفي اش، کمي به جلو خم شد. او سي تا سي و پنج سال سن، موها و چشم هايي قهوه اي و قدي متوسط داشت، با چهره اي معمولي . با آنکه ظاهر وي محترم و اديبانه مي نمود، اما پدر نيل پري اين معلم جديد زبان انگليسي با بدگماني برانداز مي کرد.
نولان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" به منظور حسن ختام مراسم، مايلم قديمي تر ين فارغ التحصيل ولتون را به تريبون دعوت کنم. آقاي الکساندر کارمايکل، دانش آموخته سال 1886!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي که همه به احترام او به پاخاسته بودند و کف مي زدند، پيرمرد هشتاد ساله با نخوت پيشنهاد کمک اطرافيان را رد کرد و با کندي آميخته به زحمت و تقلا خود را به سکوي خطابه رساند. چند کلمه اي زير لب ادا کرد که حاضران به سختي توانستند دريابند، و با سخنان او مراسم به پايان رسيد. دانش آموزان و والدين به رديف از تالار بيرون رفتند و در هواي سوزناک محوطه دبيرستان ايستادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبناهاي سنگي باد و باران ديده ولتوت و سنت رياضت گونه، آن را از محيط اطراف خود جدا کرده بودند. مدير نولان به مانند نماينده پاپ که يکشنبه روزي در خارج از کليسا ايستاده باشد، در فضاي بيروني مدرسه، خداحافظي شاگردان و والدين شان را تماشا مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر چارلي دالتون موهاي پسرش را از روي چشمانش کنار زد و او را تنگ در آغوش فشرد و پدر ناکس اورستريت در حالي که با او در گوشه و کنار محوطه مدرسه قدم مي زد و به مناظر اطراف اشاره مي کرد، به گرمي دست او را فشرد. پدر نيل پري خشک ايستاد و مدال هاي افتخار روي روپوش پسرش را مرتب کرد. تاد اندرسن تنها ايستاده بود وسعي داشت با نوک کفش، سنگي را از زمين بيرون بياورد. والدينش در نزديکي او با زن و شوهري گپ مي زدند و هيچ توجهي به پسرشان نداشتند. تاد که با خجالت به زمين خيره شد بود، وقتي متوجه شد که مدير نولان به او نزديک شده است و سعي مي کند تا نگاهي به کارت اسم او بيندازد،يکه خورد و به خود آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آقاي اندرسن جوان، برادر شما يکي از بهترين شاگردان ما بود ؛ از شما هم اين انتظار هست که جايگاه ممتاز اون رو تصاحب کنيد."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد با لحن سستي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" متشکر قربان"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان از او دور شد. دور و بر والدين و شاگردان قدم مي زد، با آنها احوالپرسي مي کرد و تمام مدت لبخند به لب داشت. وقتي به اقاي پري و نيل رسيد، ايستاد و دستش را بر شانه نيل گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آقاي پري، ما انتظارهاي بزرگي از شما داريم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" متشکرم، آقاي نولان"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاي پري به نولان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اون توقعات ما رو برآورده مي کنه."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تمام سعي خودم رو مي کنم، آقا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان دستي به شانه او زد و گدشت. ديد که چانه بسياري از پسرهاي کوچک تر مي لرزد و به هنگام خداحافظي با پدر و مادرشان، که شايد براي نخستين بار بود، اشک از چشمان شان سرازير مي شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدريکي از شاگردها در حالي که با سرعت دور مي شد، لبخند زنان دست تکان داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" کم کم از اينجا خوشت مياد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر ديگري با تشر به پسر متوحش و گريانش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" بچه نباش"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع پدر و مادرها کم کم پراکند و اتومبيل ها از آنجا دور شدند. پسرها خانه جديدي در دبيرستان ولتون داشتند که در ميان جنگل سرسبز ولي سرد و نمناک ورمانت، گويي از دنيا جدا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسري ناله کنان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" من مي خوام برم خونه!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از شاگردان کلاس بالاتر دستي به پشتش زد و او را به سمت خوابگاه برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلمی با لهجه اسکاتلندی فریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بدو بدو نکنید،آقایون آهسته"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهل شاگرد یکی از کلاس های پایین تر، از پله های خوابگاه با عجله به زیر می آمدند و پانزده پسر کلاس های بالاتر نیز شتابان به طبقه بالا می رفتند. یکی از شاگردان کوچک تر در پاسخ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" چشم آقای مک آلیستر. ببخشید آقا."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمک آلیستر با اشاره به پسرهایی که به سرعت از خوابگاه به طرف محوطه می رفتند، سر تکان داد. شاگردان سال پایینی با آمدن به تالار تشریفات دبیرستان، که با چوب بلوط تخته کوبی شده بود، گرداگرد اتاق ایستادند و یا بر روی صندلی هایی که روکش چرمی و چروکیده و کهنه داشت، به انتظار نوبت خود نشستند. چندین چشم به دیوار روبه رو در بالای پله ها که به دری در طبقه دوم منتهی می شد، دوخته شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد در باز شد و پنج پسر، آرام و به ردیف از پله ها پایین آمدند. معلمی پیر با موهای جوگندمی در آستانه در ظاهر شد.دکتر هیگر صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" شما بیاید: اورستریـت، پری، دالتون، اندرسن، کامرون"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرها از پله ها بالا رفتند، دو پسری هم که پاینن نشسته بودند با دقت به آنان نگاه می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیتس زیر لب به همکلاسی اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" میکس، شاگرد جدید کیه؟:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستیون میکس، آهسته جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"اندرسن"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیگر پیر، گفت و گوی آنان را با این تذکر قطع کرد که:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آقای پیتس و میکس، این کار نمره منفی داره:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرها به زمین نگاه کردند، سرهای شان را با هم برگرداندند و پیتس چشم هایش را گرد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر هیگر که پیر بود، اما چشمانش مانند چشمان عقاب تیز بودند، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"یه نمره منفی دیگه، آقای پیتس"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرهایی که دکتر هیگر آنها را فراخوانده بود،به دنبال او از برابر خانم،نولان که منشی و همسر مدیر بود،گذشتند و به دفتر کار او وارد شدند. آنها در جلوی یک ردیف صندلی، روبروی نولان که پشت میز تحریرش نشسته بود، ایستادند. یک سگ شکاری هم در کنار میز دراز کشیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" پسرها، بازگشت تون رو خوشامد می گم.آقای دالتون، حال پدرتون چطوره؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" حالش خوبه، آقا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آقای اورستریت، خانواده تون به منزل جدید نقل مکان کردند؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بله ،آقا، تقریبا یه ماه پیش"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان لبخند ملایمی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" چه خوب! شنیدم که خونه قشنگی یه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسگ را نوازش کرد و تکه ای خوراکی به او داد. پسرها هم پریشان و معذب منتظر بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آقای اندرسن، از اونجا که شما تازه واردین،بگذارید براتون توضیح بدم که در ولتون، من برای هر دانش آموز بر اساس لیاقت و تمایلش فعالیت های آموزشی فوق برنامه تعیین می کنم. هر جز از این فعالیت ها، درست به اندازه کار کلاسی شما جدی گرفته می شه. درسته آقایون؟:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگران با هماهنگی نظامی گونه ای گفتند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بله آقا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" با شرکت نکردن در این جلسات، نمره منفی منظور میشه. و اما آقای دالتون: روزنامه مدرسه، بخش خدمات، فوتبال، پاروزنی. آقای اورستریت: نامزد های انجمن ولتون، روزنامه مدرسه،فوتبال، بخش فارغ التحصیلان. آقای پری: نامزدهای انتخاباتی انجمن ولتون،بخش شیمی بخش ریاضیات، سالنامه ی مدرسه، فوتبال. آقای کامرون: نامزده های انجمن ولتون جلسات بحث آزاد، پارو زنی، بخش خدمات، مناظره، شورای شاگردان ممتاز"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامرون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" متشکرم آقا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آقای اندرسن، بر مبنای سابقه شما در بلینکرست: فوتبال،بخش خدمات،سالنامه مدرسه. آیا چیز دیگه ای هم هست که باید بدونم؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد ساکت ایستاده بود. سعی کرد تا چیزی بگوید، اما کلمات از دهانش خارج نمی شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آقای اندرسن، حرف تون رو بزنین"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد، با صدایی که به سختی شنیده می شد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" ترجیح ... من..پاروزنیه... آقا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنولان به تاد که نزدیک بود از فرق سر تا نوک بلرزد، نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" پارو زنی؟ اون گفت پارو زنی؟ اینجا نوشته که در بلینکرست فوتبال بازی می کردی، نه؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد سعی کرد که دوباره چیزی بگوید. با صدای آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" بازی... می کردم... اما..."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره های عرق بر ابروانش نشست، چنان محکم دست هایش را به هم فشرد که بند بند انگشتانش به سفیدی می زدند. وقتی پسرها به او خیره شدند،سعی کرد تا جلوی سرازیر شدن اشک هایش را بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اندرسن اینجا از فوتبال خوشت میاد. بسیار خوب پسرها، مرخصید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرها به حالت قدم رو بیرون رفتنید. چهره تاد از درماندگی سفید شده بود. دکتر هیگر دم در پنج نفر دیگر را صدا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همان هنگام که پسرها از محوطه به طرف خوابگاه می رفتند، نیل پری به تاد که به تنهایی راه می رفت نزدیک شد و دستش را به سوی او دراز کرد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" شنیده ام که ما، هم اتاق می شیم. من نیل پری هستم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد آهسته در جواب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تاد اندرسن"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرها در سکوتی سنگین قدم بر می داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیل پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" چرا از بلینکرست بیرون اومدی؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" برادرم اینجا می اومد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"آهان پست تو اون اندرسن هستی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد شانه هایش را بالا انداخت و با صدایی درمانده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" پدر و مادر می خواستند من اینجا بیام، اما نمره هام چندان خوب نبود. باید به بلینکرست می رفتم تا پایه م قوی بشه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیل خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" حالا هم که جایزه ت پوچ دراومد. انتظار نداشته باش که از اینجا خوشت بیاد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" الانش هم نمیاد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنها به سرسرای ورودی خوابگاه وارد شدند و خود رابه انبوهی دانش آموز، چمدان ماشین تحریر، بالش و گرامافون روبرو دیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر قسمت فوقانی سرسرا، یکی از سرایدارهای مدرسه ایستاده بود و به کپه چمدان هایی که صاحبان شان هنوز به سراغ آنها نیامده بودند، نگاه می کرد. نیل و تاد ایستادند تا اثات خود را از آن میان بردارند. نیل کیف های خود را شناخت، و برداشت و رفت تا آتاق را پیدا کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فضای چهار گوش کوچی وارد شد که به سختی ودو تخت یکنفره، دو کمد و دو میز تحریر ار در خود جای می داد، تبسمی کرد و با خود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" خوب این هم از خونه خوشگل مون"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد چمدان هایش را روی یکی از تخت ها انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریچارد کامرون سرش را به درون اتاق برد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" شنیده م که تازه وارد هم اتاق توست. می گن یبسه"!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حین گفتن اینها تاد به داخل اتاق آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامرون به سرعت خود را عقب کشید. تاد از کنار او گذشت، چمدانهای خود را روی تخت دیگر انداخت و شروع به بیرون آوردن لباس هایش از چمدان کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" جدی نگیری ها، کامرون همه ش چرت و پرت می گه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد فقط شانه ای به نشان بی اعتنایی بالا انداخت و کارش را پی گرفت. سپس سر و کله ناکس اورستریت، چارلی دالتون و ستیون میکس در اتاق آنها پیدا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" هی ، پری، می گن تابستون کلاس می رفتی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آره برای شیمی. پدرم خواست کلاس تقویتی برم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" خب میکس از لاتین نمره" الف" گرفته من هم نتوستنم اون طور که باید و شاید از پس انگلیسی بر بیام، بنابراین اگه دل تون خواست، گروه درسی مخصوص خومون رو تشکیل می دیم."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" حتما، اما کامرون هم از من خواسته که وارد گروه بشه. کسی که مخالفتی نداره، هان؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اون توی چی وارده؟ چاپلوسی؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" هی، اون هم اتاقی توست"!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی سرش را تکان داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" گناه من چیه؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرها با هم گفتگو می کردند، تاد به خالی کردن چمدان ادامه داد. ستیون میکس به طرف او رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" سلام. گمان نمی کنم قبلا همدیگر رو دیده باشیم. من ستیون میکس هستم."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد با خجالت دستش را دراز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تاد اندرسن"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناکس و چارلی هم به طرف تاد رفتند و دست شان را برای به جا آوردن تعارف دراز کردند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" چارلی دالتون"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" ناکس اورستریت"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد با حالتی رسمی با آنها دست داد. نیل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تاد برادر جفری اندرسنه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی برای اینکه بشناسد، به تاد نگاه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آهان، آره، همون شاگرد ممتاز، دانش نمونه کشور..."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاد سر فرو آورد، میکس خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" خب به هلتن ( با کلمه welton بازی می کند. hell یعنی جهنم، و او با گفتم hellton مثلا می گوید که به جهنم ولتون خوش آمدی!) خوش آمدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" جزء به جزءاش به همون سختیه که می گن، مگه اینکه مثل میکس نابغه باشی."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اون فقط برای این چاپلوسی من رو می کنه که درس لاتین رو باهاش کار کنم."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچارلی اضافه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" همین طور انگلیسی و مثلثات و..."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکس لبخند زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه دیگری به در خورد.نیل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" در بازه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی این بار همکلاسی شان نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیل رنگش پرید و با لکنت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" پدر"!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اضافه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" فکر کردم شما رفتین."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ از ﺟﺎ ﭘﺮﯾﺪﻧﺪ. ﻣﯿﮑﺲ و ﭼﺎرﻟﯽ و ﻧﺎﮐﺲ ﯾﮑﺼﺪا ﮔﻔﺘﻨﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺳﻼم آﻗﺎي ﭘﺮي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راﺣﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺑﭽﻪﻫﺎ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺪر ﻧﯿﻞ در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﺪ و ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ درون اﺗﺎق ﻗﺪم ﻣﯽﮔﺬاﺷﺖ، اﯾﻦ را ﮔﻔﺖ و اﻓﺰود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوﺿﺎع ﭼﻄﻮره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ ﺟﻮاب دادﻧﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺧﻮﺑﻪ، آﻗﺎ. ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻤﻨﻮن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻗﺎي ﭘﺮي رو در روي ﻧﯿﻞ ﮐﻪ اﯾﻦ ﭘﺎ اون ﭘﺎ ﻣﯽﮐﺮد، اﯾﺴﺘﺎد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻧﯿﻞ، ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ از ﺣﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎي ﻓﻮق ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ. ﻣﻦ در اﯾﻦ ﺑﺎره ﺑﺎ آﻗﺎي ﻧﻮﻻن ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدم و اﯾﺸﻮن ﻫﻢ ﻣﻮاﻓﻘﺖ ﮐﺮده ﮐﻪ ﺗﻮ ﺳﺎل دﯾﮕﻪ در ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﯽ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاﯾﻦ را ﮔﻔﺖ و ﺑﻪ ﻃﺮف در رﻓﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ ﺗﻤﻨﺎ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اﻣﺎ ﭘﺪر، ﻣﻦ ﻣﻌﺎون ﺳﺮ دﺑﯿﺮم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻗﺎي ﭘﺮي ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺧﺸﮏ ﺟﻮاب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﻧﯿﻞ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اﻣﺎ ﭘﺪر، اﻧﺼﺎف ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻦ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻗﺎي ﭘﺮي ﺑﻪ ﻧﯿﻞ ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪي ﺧﻮد را ﻧﺎﺗﻤﺎم ﮔﺬاﺷﺖﺧﯿﺮه ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ در را ﺑﺎز ﮐﺮد و ﺑﻪ ﻧﯿﻞ اﺷﺎره ﮐﺮد ﺗﺎ از اﺗﺎقﺧﺎرج ﺷﻮد. ﻣﻮدﺑﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺑﭽﻪﻫﺎ، ﯾﻪ دﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎ اﺟﺎزهﺗﻮن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺳﭙﺲﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻧﯿﻞ رﻓﺖ و در را ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺧﻮدﺑﺴﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ از ﺧﺸﻢ ﻣﯽدرﺧﺸﯿﺪ، ﺑﻪ ﭘﺴﺮش اﺷﺎره ﮐﺮد ﮐﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﺎﺷﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻫﯿﭻ دﻟﻢ ﻧﻤﯽﺧﻮاد ﮐﻪ ﮐﺴﯽ در ﺟﻤﻊ ﺑﺎ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ دو ﮐﻨﻪ. ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺑﻪ ﻧﺮﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭘﺪر ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ دو ﻧﻤﯽﮐﺮدم. ﻣﻦ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وﻗﺘﯽ داﻧﺸﮑﺪه ﭘﺰﺷﮑﯽ رو ﺗﻤﻮم ﮐﺮدي و روي ﭘﺎي ﺧﻮدت اﯾﺴﺘﺎدي، اون وﻗﺖ ﻫﺮ ﮐﺎري ﮐﻪ دﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮادﻣﯽﺗﻮﻧﯽﺑﮑﻨﯽ. ﺗﺎ اون ﻣﻮﻗﻊ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻣﻦ ﮔﻮش ﺑﺪي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺳﺮش را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺑﻠﻪﭘﺪر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ در ﺑﺮاﺑﺮ ﭘﺪرش ﺳﺎﮐﺖ اﯾﺴﺘﺎد. ﻋﺰم و ارادهي او ﻫﻤﻮاره ﺑﻪ اﺗﻬﺎم ﺗﻘﺼﯿﺮ، ﯾﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﺒﯿﻪ، در ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ و ﺧﺮدﺷﺪه ﺑﻮد. ﻧﯿﻞ، ﺧﺎﻟﯽِ ﺳﮑﻮت را ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ ﭘﺮ ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺧﺐ، ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ رو ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﯿﺪ؛ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯿﺶ از ﺗﻮاﻧﻢ ﺳﻌﯽ ﮐﺮدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آﻓﺮﯾﻦ، اﮔﻪ ﺑﻪ ﭼﯿﺰي اﺣﺘﯿﺎج داﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺪه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻗﺎي ﭘﺮي ﺑﯽآﻧﮑﻪ ﭼﯿﺰي ﺑﮕﻮﯾﺪ، ﺑﺮﮔﺸﺖ و رﻓﺖ. ﻧﯿﻞ از ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﭘﺪرش ﻧﮕﺎه ﮐﺮد. وﺟﻮدش ﻏﺮق در ﺧﺸﻢ وﺳﺮﺧﻮردﮔﯽﺑﻮد. ﭼﺮا ﻫﻤﯿﺸﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﭘﺪرش ﭼﻨﯿﻦ واداده ﺑﻮد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اﺗﺎق را ﺑﺎز ﮐﺮد و داﺧﻞ ﺷﺪ. ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺳﻌﯽ ﮐﺮدﻧﺪ واﻧﻤﻮد ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﯿﻔﺘﺎده اﺳﺖ؛ ﻫﺮ ﮐﺪام ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮددﯾﮕﺮي ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ. ﺑﺎﻻﺧﺮه ﭼﺎرﻟﯽ ﺳﮑﻮت را ﺷﮑﺴﺖ و ﭘﺮﺳﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭼﺮا ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﻧﻤﯽذاره ﮐﺎري رو ﮐﻪ دﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮاد اﻧﺠﺎم ﺑﺪي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭼﺮا ﺗﻮ روش واﻧﻤﯽاﯾﺴﺘﯽ؟ از اﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺪﺗﺮ ﻧﻤﯽﺷﻪ ﮐﻪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ اﺷﮏﻫﺎﯾﺶ را ﭘﺎك ﮐﺮد و ﺑﺎ زﻫﺮﺧﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻫﻪ، اﯾﻦ دﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺮﻓﻪ؛ ﻻﺑﺪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﮐﻪ روي ﭘﺪر ﻣﺎدر ﺧﻮدﺗﻮن واﯾﺴﺘﺎدﯾﻦ، آﻗﺎي وﮐﯿﻞ ﺑﻌﺪ از اﯾﻦ،...آﻗﺎي ﺑﺎﻧﮏدار ﺑﻌﺪ از اﯾﻦ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻞ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ در اﺗﺎق ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ، ﭼﺎرﻟﯽ و ﻧﺎﮐﺲ ﺳﺮﺷﺎن را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻪ و ﺑﻪﮐﻔﺶﻫﺎﯾﺸﺎن ﭼﺸﻢدوﺧﺘﻪﺑﻮدﻧﺪ. او ﻧﺸﺎن ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﻣﺪرﺳﻪ را از روﭘﻮش ﺧﻮد ﮐﻨﺪ و آن را ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺑﻪ روي ﻣﯿﺰﺗﺤﺮﯾﺮ ﭘﺮت ﮐﺮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲﺑﻪ ﻃﺮف ﻧﯿﻞ رﻓﺖ و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺻﺒﺮﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﻣﻦ ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﻧﻤﯽذارم ﭘﺪر ﻣﺎدرم ﻣﻦ رو ﺑﺎزﯾﭽﻪي ﺧﻮدﺷﻮنﺑﮑﻨﻦ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺧﻨﺪﯾﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره! دﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ، ﺗﻮ ﯾﮑﯽ دﻗﯿﻘﺎً ﻫﺮ ﮐﺎري رو ﮐﻪ اوﻧﺎ ﻣﯽﮔﻦ، اﻧﺠﺎم ﻣﯽدي! آﺧﺮش ﻫﻢ ﻣﯽري ﺗﻮ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدﻓﺘﺮﺣﻘﻮﻗﯽ ﺑﺎﺑﺎت؛ ﺑﺮام ﻣﺜﻞ روز روﺷﻨﻪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻌﺪﺑﻪ ﻃﺮف ﭼﺎرﻟﯽ ﮐﻪ روي ﺗﺨﺖ او وﻟﻮ ﺷﺪه ﺑﻮد ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺗﻮﻫﻢ ﺗﺎ ﺟﻮن داري ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻮر ﮐﻤﮏ اوﻧﺎ ﺗﻦ ﻣﯽدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﺎرﻟﯽ اﻗﺮار ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره، اﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ، دﯾﮕﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر رو دوﺳﺖ ﻧﺪارم. ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮام ﺑﮕﻢ ﮐﻪ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺑﻪ درون ﺣﺮﻓﺶ دوﯾﺪ ﮐﻪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭘﺲ وﻗﺘﯽ ﺧﻮدت ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ، ﻻزم ﻧﮑﺮده ﺑﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﻄﻮر ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﭘﺪرمﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲ آه ﮐﺸﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺧﯿﻠﯽﺧﻮب ﺑﺎﺑﺎ،... راه رﺿﺎي ﻣﺴﯿﺢ ﺑﺲ ﮐﻨﯿﻢ. ﺣﺎﻻ ﻣﯽﺧﻮاي ﭼﯿﮑﺎر ﮐﻨﯽ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭼﯿﮑﺎر ﻣﯽﺗﻮﻧﻢ ﺑﮑﻨﻢ؟ ﺑﺎﯾﺪ از ﺧﯿﺮ ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﺑﮕﺬرم؛ راه دﯾﮕﻪاي ﻧﺪارم ﮐﻪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﯿﮑﺲﺧﻨﺪه ﮐﻨﺎن ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻣﻦﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺮاي ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﺷﺐ از ﺧﻮاﺑﻢ ﺑﺰﻧﻢ. ﮔﺮداﻧﻨﺪهﻫﺎش دارو دﺳﺘﻪاياﻧﺪﮐﻪﻓﻘﻂ ﻣﯽﺧﻮان ﻧﻈﺮ ﻧﻮﻻن را ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻦ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ درِ ﭼﻤﺪاﻧﺶ را ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺖ و ﺧﻮد را روي ﺗﺨﺖ اﻧﺪاﺧﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺑﻪﻫﺮ ﺣﺎل دﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽش ﺑﺮام اﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪاره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدﺳﺖﻫﺎﯾﺶ را ﺑﺮ ﺑﺎﻟﺶ ﮐﻮﺑﯿﺪ، ﺳﺎﮐﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪ و ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺑﯽﻓﺮوغ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﺧﯿﺮه ﺷﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ، ﺷﺮﯾﮏ در ﯾﺎس و اﻧﺪوهﻧﯿﻞ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﭼﺎرﻟﯽ ﺑﺎز ﻫﻢ ﺳﮑﻮت را ﺷﮑﺴﺖ و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻣﻦﺷﺨﺼﺎ ﺑﺮاي ﺗﻘﻮﯾﺘﯽِ ﻻﺗﯿﻦ آﻣﺎدهم. ﺷﻤﺎ رو ﻧﻤﯽدوﻧﻢ. اﮔﻪ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻦ، ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ، اﺗﺎق ﻣﻦ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺑﺎ ﺻﺪاﯾﯽ ﺑﯽاﺣﺴﺎس ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺑﺎﺷﻪﺣﺘﻤﺎ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﺎرﻟﯽﺑﻪ ﺗﺎد ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺗﺎد اﮔﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﯿﺎي ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﻣﺎ ﻗﺪﻣﺖ روي ﭼﺸﻢ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره، ﺑﯿﺎ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﺎد ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻣﻤﻨﻮن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻌﺪ از رﻓﺘﻦ ﭘﺴﺮﻫﺎ، ﻧﯿﻞ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ و ﻧﺸﺎن ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ روي ﻣﯿﺰ ﭘﺮت ﮐﺮده ﺑﻮد، ﺑﺮداﺷﺖ. ﺗﺎد ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮدن ﭼﻤﺪان را از ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ. ﻋﮑﺲ ﻗﺎب ﺷﺪهاي را از ﭘﺪر و ﻣﺎدرش ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﺑﺎزواﻧﺸﺎن را دور ﭘﺴﺮي ﺑﺰرﮔﺘﺮﺣﻠﻘﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ – ﮐﻪﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽآﻣﺪ ﺟﻔﺮي، ﺑﺮادر ﻣﻌﺮوف ﺗﺎد اﺳﺖ – ﺑﯿﺮون آورد. ﻧﯿﻞ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد وﻣﺘﻮﺟﻪﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎد از ﺟﻤﻊِ ﺧﺎﻧﻮاده اﻧﺪﮐﯽ ﺟﺪاﺳﺖ؛ ﺑﺎ آنﻫﺎ ﻫﺴﺖ، اﻣﺎ ﺑﻪ واﻗﻊ ﺟﺰﺋﯽ از آنﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺗﺎد ﺳﭙﺲﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻟﻮازم ﭼﺮﻣﯽِ ﺣﮑﺎﮐﯽ ﺷﺪهي ﻣﯿﺰ ﺗﺤﺮﯾﺮ را ﺑﯿﺮون آورد و روي ﻣﯿﺰ ﺧﻮد ﮔﺬاﺷﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﺧﻮد را روي ﺗﺨﺖ اﻧﺪاﺧﺖ و ﺑﻪ ﻟﺒﻪي ﻋﻤﻮدي آن ﺗﮑﯿﻪ داد. در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮدش را ﺑﯽاﻋﺘﻨﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽداد،ﭘﺮﺳﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺧﺐ ، ﺗﻮ درﺑﺎره ﭘﺪر ﻣﻦ ﭼﻪ ﻓﮑﺮي ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﺎد ﺑﻪ ﻧﺮﻣﯽ و اﻧﮕﺎر ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮد ﺳﺨﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ، ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺑﻪﭘﺪر ﺧﻮدم ﺗﺮﺟﯿﺤﺶ ﻣﯽدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﭘﺮﺳﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﭼﯽ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﻫﯿﭽﯽ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ﺗﺎد، اﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮاي اﯾﻨﺠﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎﯾﺪ زﺑﻮن داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ. آدﻣﺎي ﺳﺮ ﺑﻪ زﯾﺮ ﻣﻤﮑﻨﻪﺑﺘﻮﻧﻦ ﮐﺮه زﻣﯿﻦ رو ﻫﻢ ارثﺑﺒﺮن، اﻣﺎ ﻧﻤﯽﺗﻮﻧﻦ وارد ﻫﺎروارد ﺑﺸﻦ؛ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮرم ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﺎد در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺮاﻫﻦِ ﭘﺎرﭼﻪﺣﺼﯿﺮيِ ﺳﻔﯿﺪدﮐﻤﻪداري را ﺗﺎ ﻣﯽﮐﺮد، ﺑﺎ ﺳﺮ ﺣﺮف را ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﺮد. ﻧﯿﻞ در ﺣﯿﻦﮔﻔﺘﮕﻮ، ﻧﺸﺎن را در دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪﺑﻮد، ﻧﺎﮔﻬﺎن ﻓﺮﯾﺎد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اي... ﻟﻌﻨﺘﯽ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﻮكﺳﻨﺠﺎقِ آن در اﻧﮕﺸﺖ ﺷﺴﺘﺶ ﻓﺮو رﻓﺘﻪ و ﺧﻮن ﺑﯿﺮون زده ﺑﻮد. ﺗﺎد ﭼﻬﺮه در ﻫﻢ ﮐﺸﯿﺪ، وﻟﯽ ﻧﯿﻞ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ دﻗﺖﺑﻪ ﺧﻮن ﺧﯿﺮه ﺷﺪ. ﺳﻨﺠﺎق را ﺑﯿﺮون ﮐﺸﯿﺪ و ﺑﻪ ﻃﺮف دﯾﻮار ﭘﺮت ﮐﺮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز ﮐﻼس، آﻏﺎزي راﺣﺖ و ﺑﺎ ﻧﺸﺎط داﺷﺖ. ﭘﺴﺮﻫﺎي ﮐﻼسﻫﺎي ﭘﺎﯾﯿﻦﺗﺮ داﺧﻞ ﺣﻤﺎم ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ و ﯾﺎ از آن ﺑﯿﺮون ﻣﯽآﻣﺪﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺘﯽ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪﮔﻮﻧﻪ ﻟﺒﺎس ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪ. ﻧﯿﻞ آب ﺳﺮد را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ و ﺻﻮرﺗﺶﻣﯽزد، ﺧﻨﺪﯾﺪ و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺳﺎل ﭘﺎﯾﯿﻨﯽﻫﺎ اﻧﮕﺎر ﺟﯿﺶ دارﻧﺪ؛ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯽﻗﺮار ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﻦ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﺎد در آﻣﺪﮐﻪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻣﻦ ﻫﻢ اﺣﺴﺎس اوﻧﺎ رو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﯽﺧﯿﺎل، روز اول ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺨﺘﻪ. اﻣﺎ ﻣﯽﮔﺬروﻧﯿﻤﺶ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮه ﯾﻪ ﺟﻮري ﻣﯽﮔﺬره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞ و ﺗﺎد ﻟﺒﺎس ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪ و دوان دوان ﺑﻪ ﻃﺮف ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ﺷﯿﻤﯽ رﻓﺘﻨﺪ. ﻧﯿﻞ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻧﻤﯽﺑﺎﯾﺴﺖ زﯾﺎد ﻣﯽﺧﻮاﺑﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪﺻﺒﺤﻮﻧﻪ ﻧﺮﺳﯿﻢ، ﻣﻌﺪه م ﺑﻪ ﻏﺎروﻏﻮر اﻓﺘﺎده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ آﻫﺴﺘﻪ وارد آزﻣﺎﯾﺸﮕﺎه ﺷﯿﻤﯽ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ، ﺗﺎد ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻣﺎل ﻣﻦ ﻫﻢ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲ، ﭼﺎرﻟﯽ، ﮐﺎﻣﺮون و ﻣﯿﮑﺲ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪ ﺷﺎﮔﺮد دﯾﮕﺮ در ﮐﻼس ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. در ﺑﺎﻻي ﮐﻼس ﻣﻌﻠﻤﯽﻋﯿﻨﮑﯽ ﮐﻪ در ﺷﺮف ﺗﺎس ﺷﺪن ﺑﻮد، ﮐﺘﺎبﻫﺎي درﺳﺘﯽ ﻗﻄﻮري ﺑﻪ داﻧﺶآﻣﻮزان ﻣﯽداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﺎ ﭼﻬﺮه اي ﺧﺸﮏ و ﺟﺪي ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﺮ ﮐﺪوم از ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺗﮑﺎﻟﯿﻒ ﮐﺘﺎب، ﺳﻪ آزﻣﺎﯾﺶ از ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻦ و ﻧﺘﯿﺠﻪ آزﻣﺎﯾﺶﻫﺎ رو ﻫﻢ ﻫﺮﭘﻨﺞ ﻫﻔﺘﻪ ﯾﻪ ﺑﺎر، ﮔﺰارش ﺑﺪﯾﻦ. ﺑﯿﺴﺖ ﻣﺴﺎﻟﻪ اول ﭘﺎﯾﺎن ﻓﺼﻞ ﯾﮏ، ﺑﺮاي ﻓﺮداﺳﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﺎرﻟﯽ داﻟﺘﻮن درﻫﻤﺎن ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺘﻦ ﮐﺘﺎب زل زده ﺑﻮد و ﺑﻪ ﺣﺮفﻫﺎي ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻮش ﻣﯽداد، ﭼﺸﻤﺎﻧﺶﮔﺮد ﺷﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﮕﺎﻫﯽﻧﺎﺑﺎوراﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﮐﺲ اورﺳﺘﺮﯾﺖ اﻧﺪاﺧﺖ و ﻫﺮ دو ﺑﺎ ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﺳﺮﻫﺎﯾﺸﺎن را ﺗﮑﺎن دادﻧﺪ. ﺗﺎد در آن ﻣﯿﺎن ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ از ﮐﺘﺎب و ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻫﺮاس ﺑﻪ ﺧﻮد راه ﻧﻤﯽداد. ﺻﺪاي ﻣﻌﻠﻢﻣﻼل آور ﺑﻮد؛ اﻣﺎ ﭘﺲ از اﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت " ﺑﯿﺴﺖ ﻣﺴﺎﻟﻪ اول رﺳﯿﺪ، ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﭼﯿﺰ دﯾﮕﺮي ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﺮدﻧﺪ. ﺑﺎﻻﺧﺮه زﻧﮓ ﺧﻮرد و ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻫﻤﻪ از ﮐﻼس ﺷﯿﻤﯽ ﺑﻪ ﮐﻼس آﻗﺎي ﻣﮏآﻟﯿﺴﺘﺮ رﻓﺘﻨﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﮏآﻟﯿﺴﺘﺮ، ﮐﻪ اﺣﺘﻤﺎﻻً ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﻻﺗﯿﻦ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ اﺳﮑﺎﺗﻠﻨﺪي در ﺗﺎرﯾﺦ آﻣﻮزش ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﻮد، ﺑﺪون اﺗﻼف وﻗﺖ ﺑﻪﻣﻮﺿﻮع درس ﭘﺮداﺧﺖ؛ ﮐﺘﺎبﻫﺎ را ﺑﻪ داﻧﺶآﻣﻮزان داد و ﻣﻄﻠﺐ را آﻏﺎز ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول ﺻﺮف اﺳﻢ: اﮔﺮﯾﮑﻮﻻ، اﮔﺮﯾﮑﻮﻟﻪ، اﮔﺮﯾﮑﻮﻟﻪ، اﮔﺮﯾﮑﻮﻻم، اﮔﺮﯾﮑﻮﻻ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﮏآﻟﯿﺴﺘﺮ در ﮐﻼس ﻗﺪم ﻣﯽزد، ﮐﻠﻤﺎت ﻻﺗﯿﻦ را ﺗﮑﺮار ﻣﯽﮐﺮد و ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺗﻼش ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ از او ﻋﻘﺐﻧﯿﻔﺘﻨﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﻬﻞ دﻗﯿﻘﻪاي ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﮏآﻟﯿﺴﺘﺮ دﺳﺖ از ﺧﻮاﻧﺪن ﮐﺸﯿﺪ، اﯾﺴﺘﺎد، رو ﺑﻪ ﮐﻼس ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آﻗﺎﯾﻮن ، ﻓﺮدا اﺳﻢﻫﺎ رو از ﺷﻤﺎ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ. ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺎﺿﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﺮاﺗﻮن ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﮏآﻟﯿﺴﺘﺮﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ و رو ﺑﻪ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎه اﯾﺴﺘﺎد، ﻏﺮﻏﺮي دﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ در اﺗﺎق ﭘﯿﭽﯿﺪ. ﭘﯿﺶ از آﻧﮑﻪ دور دوم راﺷﺮوع ﮐﻨﺪ، ﺻﺪاي زﻧﮓ ﭘﺴﺮﻫﺎ را ﻧﺠﺎت داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﺎرﻟﯽ آه و ﻧﺎﻟﻪ ﮐﺮد ﮐﻪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻣﺮدك ﺧﻠﻪ! ﻣﻦ ﻋﻤﺮاً ﻧﻤﯽﺗﻮﻧﻢ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ رو ﺗﺎ ﻓﺮدا ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﯿﮑﺲ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻧﮕﺮان ﻧﺒﺎش ﻣﻦ راﻫﺶ رو ﯾﺎدﺗﻮن ﻣﯽدم. اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻫﻢ درس ﻣﯽﺧﻮﻧﯿﻢ. ﺑﯿﺎﯾﻦ، رﯾﺎﺿﯽ دﯾﺮ ﺷﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدﯾﻮارﻫﺎي اﺗﺎق دﮐﺘﺮ ﻫﯿﮕﺮ ﺑﺎ ﻧﻤﻮدارﻫﺎي رﯾﺎﺿﯽ ﻣﺰﯾﻦ ﺷﺪه و ﮐﺘﺎبﻫﺎي ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻫﻢ از ﻗﺒﻞ روي ﻣﯿﺰﻫﺎي ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدﮐﺘﺮﻫﯿﮕﺮ ﺑﺮاي راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﺷﺎﮔﺮدان ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﯾﺎدﮔﯿﺮي ﻣﺜﻠﺜﺎت ﻧﯿﺎز ﺑﻪ دﻗﺖ ﮐﺎﻣﻞ داره. ﻫﺮ ﮐﺲ در اﻧﺠﺎم ﺗﮑﺎﻟﯿﻒ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﮐﻨﻪ، ﺑﺎ ﮐﻢ ﺷﺪن ﯾﻪﻧﻤﺮه از ﻧﻤﺮه ﻧﻬﺎﯾﯽاش، ﺟﺮﯾﻤﻪ ﻣﯽﺷﻪ. ﺑﻬﺘﻮن ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ در اﯾﻦﻣﻮرد ﻣﻦ رو اﻣﺘﺤﺎن ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﺣﺎﻻ ﮐﯽ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺴﯿﻨﻮس درس رو ﺷﺮوع ﻣﯽﮐﻨﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرﯾﭽﺎرد ﮐﺎﻣﺮون اﯾﺴﺘﺎد و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮐﺴﯿﻨﻮس ﻫﺮ زاوﯾﻪ، ﺑﺮاﺑﺮ اﺳﺖ ﺑﺎ ﺳﯿﻨﻮس ﮐﻤﺎن ﯾﺎ زاوﯾﻪ ﻣﺘﻤﻢ آن. اﮔﺮ زاوﯾﻪي Aرا در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ، ﺑﻌﺪ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ﺗﻤﺎم ﻣﺪت دﮐﺘﺮ ﻫﯿﮕﺮ ﮐﻼس را ﺑﺎ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي رﯾﺎﺿﯽ ﺑﻤﺒﺎران ﮐﺮد. دﺳﺖﻫﺎ در ﻫﻮا ﺑﻪ ﭘﺮواز در ﻣﯽآﻣﺪﻧﺪ، ﺷﺎﮔﺮدان ﻣﺎﻧﻨﺪ آدم آﻫﻨﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ و ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ، ﮔﯿﺞ و ﻣﻨﮓ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽدادﻧﺪ و ﺑﯽوﻗﻔﻪ ﻫﻢ ﺑﺮاي اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت ﺧﻮد زﯾﺎده ﺳﺮزﻧﺶ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزﻧﮓﺑﻪ ﺻﺪا در آﻣﺪ، وﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ. ﺗﺎد در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﺘﺎبﻫﺎﯾﺶ را ﺟﻤﻊ ﻣﯽﮐﺮد ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺧﺪاروﺷﮑﺮ.ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢﯾﻪ دﻗﯿﻘﻪ دﯾﮕﻪ ﻫﻢ دووم ﻣﯽآوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﯿﮑﺲ او را ﭼﻨﯿﻦ ﺗﺴﻠﯽ داد ﮐﻪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﻪ ﻫﯿﮕﺮ ﭘﯿﺮ ﻋﺎدت ﻣﯽﮐﻨﯽ، وﻗﺘﯽ ﻗﺪمﻫﺎت رو ﺑﺎ اون ﻣﯿﺰون ﮐﻨﯽ، ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ از ﻋﻬﺪه ش ﺑﺮ ﻣﯿﺎي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوﻗﺘﯽ ﺗﺎد ﺑﺎﺳﺎﯾﺮ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﺮف ﮐﻼس دﯾﮕﺮ ﻣﯽرﻓﺖ، ﻏُﺮﻏُﺮ ﮐﻨﺎن ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮري ﻫﻢ ﺷﯿﺶ ﻗﺪم ﻋﻘﺒﻢ ﺑﺎﺑﺎ او ﺣﺮف دﯾﮕﺮي ﻧﺰد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻧﺎن ﺧﻮد را ﺑﻪ ﮐﻼس اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪﻧﺪ، ﮐﺘﺎبﻫﺎيﺷﺎن را ﺑﻪ روي ﻣﯿﺰ ﺗﺤﺮﯾﺮ اﻧﺪاﺧﺘﻨﺪ و ﺧﻮد ﺑﺮ روي ﺻﻨﺪﻟﯽﻫﺎ اﻓﺘﺎدﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﻌﻠﻢ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﭘﯿﺮاﻫﻦ و ﮐﺮاوات – اﻣﺎ ﺑﺪون ﮐﺖ – در ﺟﻠﻮي ﮐﻼس ﻧﺸﺴﺘﻪ، از ﭘﻨﺠﺮه ﺑﻪﺑﯿﺮون ﺧﯿﺮه ﺷﺪه ﺑﻮد. ﭘﺴﺮﻫﺎ در ﺻﻨﺪﻟﯽﻫﺎي ﺧﻮد ﺟﺎي ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ؛ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮدﻧﺪ از اﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪﻟﺤﻈﻪاي اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪ و ﺧﺴﺘﮕﯽ و ﻓﺸﺎر ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﮔﺬﺷﺘﻪ را از ﺗﻦ ﺑﻪ در آرﻧﺪ. ﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﻪ ﺑﯿﺮون ﭘﻨﺠﺮه ﭼﺸﻢ دوﺧﺘﻪ ﺑﻮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﺎﻧﺎراﺣﺘﯽ ﺷﺮوع ﮐﺮدﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﺷﺪن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﺎﻻﺧﺮه ﮐﯿﺘﯿﻨﮓ اﯾﺴﺘﺎد، ﺗﻌﻠﯿﻤﯽاي ﭼﻮﺑﯽ ﺑﺮداﺷﺖ و ﺷﺮوع ﺑﻪ ﻗﺪم زدن در راﻫﺮوي ﺑﯿﻦﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﮐﺮد. اﯾﺴﺘﺎد و ﺑﻪ ﭼﻬﺮه ي ﯾﮑﯽ از ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺧﯿﺮه ﺷﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻪ او ﮐﻪ از ﺷﺮم ﺳﺮخ ﺷﺪه ﺑﻮد، ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﮑﺶ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻪ ﻗﺪم زدن در اﺗﺎق اداﻣﻪ داد و در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل ﺑﺎ دﻗﺖ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﮕﺎه ﻣﯽﮐﺮد. ﺑﻪ ﺗﺎد اﻧﺪرﺳﻦ ﻧﮕﺎﻫﯽ اﻧﺪاﺧﺖ و ﺑﺎ ﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﻮم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻪﻃﺮف ﻧﯿﻞ ﭘﺮي ﻫﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮد و دوﺑﺎره ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﻮم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﻌﻠﯿﻤﯽ را ﺷﻠﭗ ﺑﻪ دﺳﺖ دﯾﮕﺮش ﮐﻮﺑﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﺎ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآﻧﮕﺎه ﺑﺎ ﻗﺪمﻫﺎي ﺑﻠﻨﺪ، ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻪ ﺟﻠﻮي ﮐﻼس رﻓﺖ. در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻫﺶ را در ﮐﻼس ﻣﯽﭼﺮﺧﺎﻧﺪ و ﺑﺎﺗﻌﻠﯿﻤﯽ اﺷﺎره ﻣﯽﮐﺮد، ﺑﻪ ﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ذﻫﻦﻫﺎي ﻫﺸﯿﺎر ﺟﻮان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﺎ ﺷﻮر و ﻫﯿﺠﺎن ﺑﻪ روي ﻣﯿﺰ ﺗﺤﺮﯾﺮش ﭘﺮﯾﺪ و ﺑﺮﮔﺸﺖ رو ﺑﻪ ﮐﻼس اﯾﺴﺘﺎد. ﺑﺎ ﺣﺮارت ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮاﻧﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي ﻧﺎﺧﺪا، ﻧﺎﺧﺪاي ﻣﻦ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺳﭙﺲ ﻧﮕﺎﻫﺶﺳﺮﺗﺎﺳﺮ اﺗﺎق را ﭘﯿﻤﻮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮐﯽ ﻣﯽدوﻧﻪ اﯾﻦ ﮐﻠﻤﺎت از ﮐﯿﻪ؟ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽدوﻧﻪ؟ ﻧﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽﻧﺎﻓﺬ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎي ﺳﺎﮐﺖ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ، ﻫﯿﭻﮐﺲ دﺳﺖ ﺧﻮد را ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺻﺒﻮراﻧﻪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻓﺮزاﻧﮕﺎن ﺟﻮان ﻣﻦ، اﯾﻦ رو ﺷﺎﻋﺮي ﺑﻪ ﻧﺎم واﻟﺖ وﯾﺘﻤﻦ ﺑﺮاي آﺑﺮاﻫﺎم ﻟﯿﻨﮑﻦ ﮔﻔﺘﻪ. ﺷﻤﺎ در اﯾﻦ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﻼس ﻣﯽﺗﻮﻧﯿﺪﻣﻦ رو ﯾﺎ آﻗﺎي ﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﺻﺪا ﮐﻨﯿﺪ و ﯾﺎ اي ﻧﺎﺧﺪا! ﻧﺎﺧﺪاي ﻣﻦ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روي ﻣﯿﺰ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪ و ﺑﺎز ﺑﻪ ﻗﺪم زدن در راﻫﺮوي ﺑﯿﻦ ﺻﻨﺪﻟﯽﻫﺎ ﭘﺮداﺧﺖ و در ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎل ﺻﺤﺒﺖ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪﻣﻨﺒﻊ ﺷﺎﯾﻌﺎت ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮي ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﮕﺬارﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ، ﺑﻠﻪ، ﻣﺪتﻫﺎ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد اﯾﻦ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم. ﻧﻪ، اون ﻣﻮﻗﻊ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮ ﺟﺎذﺑﻪاي ﻧﺪاﺷﺘﻢ! ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل اﮔﻪ روﯾﻪ ﻣﻦ رو ﭘﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﻓﻘﻂﻣﯽﺗﻮﻧﯿﺪ ﻧﻤﺮهﻫﺎﺗﻮن رو ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯾﺪ. آﻗﺎﯾﻮن ﮐﺘﺎبﻫﺎﺗﻮن رو از ﺗﻪ ﮐﻼس ﺑﺮدارﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻻر ﺗﺸﺮﯾﻔﺎت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓ، در آن ﺣﺎل ﮐﻪ از ﺗﻌﻠﯿﻤﯽ ﭼﻮﺑﯽاش ﺑﻪ ﻋﻨﻮان راﻫﻨﻤﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﺮد، ﺑﻪ ﻃﺮف در رﻓﺖ و از ﮐﻼس ﺧﺎرج ﺷﺪ. داﻧﺶآﻣﻮزان ﺳﺎﮐﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ و ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻨﺪ. ﻧﯿﻞ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮدان را ﺑﻪﭘﺸﺖ اﺗﺎق ﻫﺪاﯾﺖ ﻣﯽﮐﺮد، ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﻬﺘﺮه ﺑﺎﻫﺎش ﺑﺮﯾﻢ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻫﺮ ﮐﺪام از آنﻫﺎ ﮐﺘﺎب درﺳﯽﺷﺎن را ﺑﺮداﺷﺘﻨﺪ، ﮐﺘﺎبﻫﺎي دﯾﮕﺮ را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﺗﺎﻻر ﺗﺸﺮﯾﻔﺎت وﻟﺘﻮن ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻮب ﺑﻠﻮط ﺗﺰﺋﯿﻦ ﺷﺪه ﺑﻮد ..ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﮐﻪ آﺧﺮ ﺑﺎر ﻣﻨﺘﻈﺮ دﯾﺪن ﻣﺪﯾﺮ ﻧﻮﻻن ﺑﻮدﻧﺪ ..رواﻧﻪ ﺷﺪﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺷﺎﮔﺮدان ﮐﻪﺑﻪ داﺧﻞ ﻣﯽآﻣﺪﻧﺪ، ﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﮔﺮد ﺗﺎﻻر ﻗﺪم ﻣﯽزد و ﺑﻪ دﯾﻮارﻫﺎ ﮐﻪ ﭘﺮ از ﻋﮑﺲ ﮐﻼسﻫﺎي ﺳﺎل هزار و هشتصد ﺑﻮد ﺑﻪ دﻗﺖﻧﮕﺎه ﻣﯽﮐﺮد. اﻧﻮاع و اﻗﺴﺎم ﺟﻮاﯾﺰ و ﻧﺸﺎنﻫﺎي اﻓﺘﺨﺎر، ﻗﻔﺴﻪﻫﺎ و وﯾﺘﺮﯾﻦﻫﺎ را ﭘﺮ ﮐﺮده ﺑﻮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓ وﻗﺘﯽﺣﺲ ﮐﺮد ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ، رو ﺑﻪ ﮐﻼس ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آﻗﺎي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻪﻓﻬﺮﺳﺖ اﺳﺎﻣﯽ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﭘﯿﺘﺲ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اﻓﺰود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﭼﻪ اﺳﻢ ﺑﺪ ﺑﯿﺎري. ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﺪ آﻗﺎي ﭘﯿﺘﺲ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺲ اﯾﺴﺘﺎد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺻﻔﺤﻪ دویست و چهل و پنج ﮐﺘﺎﺑﺘﻮن رو ﺑﺎز ﮐﻨﯿﺪ و ﺑﻨﺪ اول ﺷﻌﺮ رو ﺑﺮاﻣﻮن ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺲﮐﺘﺎب ﺧﻮد را ورق زد و ﭘﺮﺳﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﻪ ﻋﺬراﯾﺎن، ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺑﻬﺮه را از زﻣﺎن ﺑﺒﺮﻧﺪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﻠﻪ ﻫﻤﻮن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ در ﮐﻼس ﺑﺎ ﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺶ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﭼﺸﻢ آﻗﺎ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮد را ﺻﺎف ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮔﻞْ ﻏﻨﭽﻪﻫﺎي ﺳﺮخ را ﮐﻨﻮن ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮاﻧﯽ، ﺑﺮﭼﯿﻦ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاﻣﺎﺑﺎز زﻣﺎن ﺳﺎﻟﺨﻮرده درﮔﺬر اﺳﺖ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻠﯽﮐﻪ اﻣﺮوز ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽزﻧﺪ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻓﺮدا ﺧﻮاﻫﺪﻣﺮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺲ دﺳﺖ از ﺧﻮاﻧﺪن ﮐﺸﯿﺪ. ﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﺗﮑﺮار ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮔﻞ ﻏﻨﭽﻪﻫﺎي ﺳﺮخ را ﮐﻨﻮن ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮاﻧﯽ، ﺑﺮﭼﯿﻦ. اﺻﻄﻼﺣﯽ ﮐﻪ در ﻻﺗﯿﻦ ﺑﺮاي اﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﻪﮐﺎر ﻣﯽره، اﯾﻨﻪ. ﮐﺎرﭘﻪدي ﯾِﻢ. ﮐﺴﯽ ﻣﻌﻨﯽاش را ﻣﯽدوﻧﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﯿﮑﺲ، ﺷﺎﮔﺮد زرﻧﮓ درس ﻻﺗﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮐﺎرﭘﻪ دي ﯾﻢ، دم رو ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺑﺸﻤﺎر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آﻓﺮﯾﻦ، آﻗﺎي...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻣﯿﮑﺲ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﺗﮑﺮار ﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دم رو ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺑﺸﻤﺎر، ﭼﺮا ﺷﺎﻋﺮ اﯾﻦ اﺑﯿﺎت رو ﺳﺮوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﯾﮑﯽ از ﺷﺎﮔﺮدان ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻻﺑﺪ ﭼﻮن ﻋﺠﻠﻪ داﺷﺘﻪ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدﯾﮕﺮ ﺷﺎﮔﺮدان زﯾﺮ ﻟﺐ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﺑﻪﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻧﻪ ﻧﻪ ﻧﻪ! ﺑﻪ اﯾﻦ دﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺧﻮراك ﮐﺮمﻫﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﭽﻪﻫﺎ. ﭼﻮن ﻣﺎ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺗﻌﺪاد ﻣﺤﺪودي ﺑﻬﺎر و ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن و ﺧﺰان رو ﺗﺠﺮﺑﻪﻣﯽﮐﻨﯿﻢ. ﮔﻮ اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎور ﮐﺮدﻧﺶ دﺷﻮاره، اﻣﺎ ﯾﻪ روزي ﻫﯿﭻ ﮐﺪوم از ﻣﺎ دﯾﮕﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﺨﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺸﯿﺪ؛ ﺟﺴﻤﻤﻮن ﺳﺮد ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ و ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﻣﺮد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻣﮑﺜﯽ ﻋﻤﺪي ﮐﺮد و ﺑﺎ ﺗﺎﮐﯿﺪ، ﭼﻨﯿﻦ اداﻣﻪ داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﺪ و ﺑﻪ ﭼﻬﺮه ي ﺟﻮونﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺼﺖ ﻫﻔﺘﺎد ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﺑﻪ اﯾﻦﻣﺪرﺳﻪ ﻣﯽاوﻣﺪه اﻧﺪ ﺑﻪ دﻗﺖ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ. ﻧﺘﺮﺳﯿﺪ؛ ﺑﺮﯾﺪ و ﺑﻪ اوﻧﺎ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻋﮑﺲﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دﯾﻮارﻫﺎي ﺗﺎﻻر ﺗﺸﺮﯾﻔﺎت را ﭘﻮﺷﺎﻧﺪه ﺑﻮد رﻓﺘﻨﺪ و ﺑﻪﭼﻬﺮه ﻫﺎي ﻣﺮدان ﺟﻮاﻧﯽ ﮐﻪ از وراي ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ آنﻫﺎ ﻣﯽﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻧﮕﺎه ﮐﺮدﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونﻫﺎﭼﻨﺪان ﺗﻔﺎوﺗﯽ ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺷﻤﺎ ﻧﺪارﻧﺪ، ﻧﻪ؟ در ﭼﺸﻢﻫﺎﺷﻮن اﻣﯿﺪ ﻫﺴﺖ، درﺳﺖ ﻋﯿﻦ ﭼﺸﻢﻫﺎي ﺷﻤﺎ. درﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﯿﻠﯽ از ﺷﻤﺎ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎورﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮي ﻣﻘﺼﺪي زﯾﺒﺎ و ﺷﮕﻔﺖ اﻧﮕﯿﺰ رواﻧﻪاﻧﺪ. ﺧﺐ، اون ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎ الان ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ اﻣﯿﺪﻫﺎ ﭼﯽ ﺷﺪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ ﺧﯿﺮه ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﻣﯽﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﭼﻬﺮهﻫﺎيﺷﺎن ﺑﺎ وﻗﺎر و اﻧﺪﯾﺸﻨﺎك ﺑﻮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓ ﺳﺮﯾﻊﮔﺮد ﺳﺎﻟﻦ ﻣﯽﮔﺸﺖ و از ﻋﮑﺴﯽ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ دﯾﮕﺮ اﺷﺎره ﻣﯽﮐﺮد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آنﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﺷﻮن ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ دﯾﮕﻪﺑﺮاي ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮي از آﺧﺮﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰ زﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ دﯾﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد، ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻤﻮﻧﺪﻧﺪ؟ آﯾﺎ در ﺗﻌﻘﯿﺐ اﻟﻬﻪي ﺗﻮاﻧﺎي ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ، روﯾﺎي ﮐﻮدﮐﯽﺷﻮن رو ﺑﺮ ﺑﺎد ﻧﺪادﻧﺪ؟ اﻵن ﺑﯿﺸﺘﺮ اونﻫﺎ ﺧﺎك ﮔﻞﻫﺎي ﻧﺮﮔﺲ رو ﺑﺎور ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ! ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل اﮔﻪ ﻧﺰدﯾﮏﺗﺮﺑﺮﯾﺪ، ﻣﯽﺗﻮﻧﯿﺪ زﻣﺰﻣﻪ ﻫﺎي اونﻫﺎ رو ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ. ﺑﺮﯾﺪ ﺟﻠﻮ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اﻓﺰود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺧﻢ ﺷﯿﺪ. ﺑﺮﯾﺪ ﺟﻠﻮ ﻣﯽﺷﻨﻮﯾﺪ؟ ﻣﯽﺗﻮﻧﯿﺪ ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ آرام ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻌﻀﯽ از آنﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺗﺮدﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﻮي ﻋﮑﺲﻫﺎ ﺧﻢ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﯿﺘﯿﻨﮓﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﻣﻼﯾﻢ اﻣﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮐﺎرﭘﻪ دي ﯾﻢ. دم رو ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺑﺸﻤﺎرﯾﺪ. زﻧﺪﮔﯽﺗﻮن رو ﺧﺎرق اﻟﻌﺎده ﮐﻨﯿﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺗﺎد، ﻧﯿﻞ، ﻧﺎﮐﺲ، ﭼﺎرﻟﯽ، ﮐﺎﻣﺮون، ﻣﯿﮑﺲ و ﭘﯿﺘﺲ و دﯾﮕﺮ ﺟﻮانﻫﺎ، ﻫﻤﮕﯽ ﻏﺮق و ﮔﻢ دراﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﺷﺎن ﺑﻪﺗﺼﺎوﯾﺮروي دﯾﻮار ﺧﯿﺮه ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺻﺪاي زﻧﮓ، ﮔﺴﺘﺎﺧﺎﻧﻪ رﺷﺘﻪ اﻓﮑﺎرﺷﺎن را از ﻫﻢ ﮔﺴﯿﺨﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺲﮐﺘﺎبﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻪ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﮐﺮد، ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻏﯿﺮ ﻋﺎدي ﺑﻮد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﯿﻞﻣﺘﻔﮑﺮاﻧﻪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وﻟﯽ ﻣﺘﻔﺎوت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲ در ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﻣﯽﻟﺮزﯾﺪ و آﻫﻨﮓ ﺑﯿﺮون رﻓﺘﻦ از ﮐﻼس را داﺷﺖ، اﻓﺰود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻋﯿﻦ ﻋﺎﻟﻢ ارواح.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﺎﻣﺮون ﻣﺘﺤﯿﺮﭘﺮﺳﯿﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ اﯾﻦ ﭼﯿﺰارو ﺳﺮ اﻣﺘﺤﺎن ﻣﯽﭘﺮﺳﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭼﺎرﻟﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﮐﻪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي ﺑﺎﺑﺎ، ﮐﺎﻣﺮون، ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻗﺪ ﮔﺎو ﻫﻢ ﺣﺎﻟﯿﺖ ﺷﻪ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻌﺪ از ﻧﺎﻫﺎر ﺷﺎﮔﺮدانِ ﮐﻼسﻫﺎي ﭘﺎﯾﯿﻦﺗﺮ ﺑﺮاي زﻧﮓ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺪﻧﯽ در ورزﺷﮕﺎه ﮔﺮد آﻣﺪﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاﺳﺘﺎد ﺗﺮﺑﯿﺖﺑﺪﻧﯽ ﻓﺮﯾﺎد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮب آﻗﺎﯾﻮن، ﻣﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﺎﯾﺪ از اﯾﻦ ﺑﺪنﻫﺎ ﯾﻪ ﭼﯿﺰي درﺑﯿﺎرﯾﻢ . ﺷﺮوع ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ دوﯾﺪن ﺑﻪ دور ﺳﺎﻟﻦ. ﺑﻌﺪ از ﻫﺮ دور ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﺪ و ﻧﺒﺾﺗﻮن رو ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ. اﮔﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﺾ ﻧﺪاﺷﺘﯿﺪ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺳﺮاغِ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻫﺎ. ﻏُﺮي زدﻧﺪ. ﺷﺮوع ﺑﻪ آﻫﺴﺘﻪ دوﯾﺪن ﺑﻪ دور ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺰرگ ورزش ﮐﺮدﻧﺪ. ﻣﺮﺑﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ زد و ﺑﻪ ﮐﻨﺎر ﺳﺎﻟﻦ رﻓﺖ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻪ دﯾﻮار ﺗﮑﯿﻪ داد ﺗﺎ دوﻧﺪهﻫﺎ را زﯾﺮ ﻧﻈﺮ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﯾﮑﯽ از ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﻫﯿﺴﺘﯿﻨﮕﺰ، ﺗﮑﻮﻧﺶ ﺑﺪه. ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺧﻮرده از ﭘﯿﻪﻫﺎي ﺷﮑﻤﺖ رو آب ﮐﻨﯿﻢ. ﻧﺒﻀﺖ رو ﺑﮕﯿﺮ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﺑﻌﺪﻓﺮﯾﺎد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داري ﺧﻮب ﻣﯽدوي، اورﺳﺘﺮﯾﺖ، ﻗﺪمﻫﺎت ﺧﻮﺑﻦ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﻧﺎﮐﺲ از ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﻌﻠﻤﺶ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ، ﻟﺒﺨﻨﺪ زد و دﺳﺖ ﺗﮑﺎن داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﯿﭻﮐﺪام ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ در ﻣﺪت زﻣﺎن ﮐﻼس از ﻋﻬﺪه ي اﻧﺠﺎم ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺑﺮآﯾﻨﺪ وﻟﯽ در ﭘﺎﯾﺎن ﺳﺎﻋﺖ از ﺧﻮدﺷﺎن ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮدﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﺲ از ﮐﻼس ﭘﯿﺘﺲ در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ زﯾﺮ دوش اﯾﺴﺘﺎده ﺑﻮد، ﻧﻔﺲ زﻧﺎن ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دارم ﻣﯽﻣﯿﺮم. ﯾﺎرو ﺑﺎﯾﺪ رﺋﯿﺲ ﯾﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﺷﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﮐﺎﻣﺮون ﺧﻨﺪﯾﺪ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﺑﯽﺧﯿﺎل ﭘﯿﺘﺲ ﺑﺮات ﺧﻮﺑﻪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺲ در ﺟﻮاب، ﺑﺎ ﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ﮔﻔﺘﻦ اﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺑﺮاي ﺗﻮ آﺳﻮﻧﻪ، ﯾﺎرو ﺗﻮ رو ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺪ ﻣﺮگ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﮑﺮد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irﭘﯿﺘﺶﺑﺎ دﯾﺪن ﻣﻌﻠﻢ ورزش ﮐﻪ وارد ﺣﻤﺎم ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺑﺮ ﺗﮑﺎﭘﻮي ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻈﺎرت ﻣﯽﮐﺮد، ﺳﺮﯾﻊﺻﻮرﺗﺶ را رو ﺑﻪ دﯾﻮار ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir