درمورد پسریه به اسم آرشام که به خاطر دوستش که البته دشمنش هست تو دردسر میوفته و....

ژانر : پلیسی، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۴۸ دقیقه

مطالعه آنلاین آرشام
نویسنده : estahrij

ژانر : #پلیسی #اجتماعی

خلاصه :

درمورد پسریه به اسم آرشام که به خاطر دوستش که البته دشمنش هست تو دردسر میوفته و....

با صدای تیک تیک ساعت که روی پاتختی بود از خواب بیدار شدم.ساعت 6:30 دقیقه صبح بود.با یادآوری سه روز پیش دوباره اعصابم داغون شد.

چند بار آروم گفتم:پدرام خدا لعنتت کنه.

چهارشنبه ای تو مدرسه بین منو پدرام دعوای سختی صورت گرفت.همشم به خاطر اوبود.از پنجم دبستان باهام بد شد تا حالا که سوم دبیرستانم ،فقطم به خاطر اون موضوع لعنتی.

از دستشویی اومدم بیرون و آماده شدم و از اتاق زدم بیرون.از پله ها اومدم پایین و به سمت آشپزخونه رفتم.مامان و بابا داشتند صبحونه می خوردند.به هردوشون صبح بخیر گفتم و کنار بابا روی صندلی نشستم.

بابا مثل همیشه لبخند زد و گفت:صبح توهم بخیر باباجان.

-امروز خیلی سرحالید.

-همیشه سرحالم.

-اینو که می دونم ولی امروز یه جود دیگه اید.بگید دلیلش رو.

-خوش حالم باشی میگن چرا.بیخیال باباجان.

بابا فرشادم عالی بود.هم برای من و هم برای مامان.بابا رییس دوتا از کارخونه های تهران بود.مامانمم استاد دانشگاه بود ولی واحد کم می گرفت و واسه همینم بیشتر وقتا تو خونه بود.

مامان:کجایی آرشام؟حواست هست؟

-ببخشید نه.چیزی گفتید؟

-گفتم سریع صبحونت رو بخور.دیر میرسی مدرسه ها.

-چشم.

بابا بلند شد و گفت:بیرون منتظرتم.سریع بیا.

-چشم.

صبحونه رو خوردم واز مامان تشکر کردم.به سمت خروجی رفتم.

تو حیاط از آقا رجب و خانمش،سمیه خانم،که خدمتکارامون بودن خداحافظی کردم.

سوار ماشین شدم و گفتم:ببخشید اگه منتظرموندید.

-صدبار بهت گفتم بامن کتابی حرف نزن.از ضمیر شما هم استفاده نکن. ناسلامتی من باباتم.

-باشه.

مدرسه زیاد دور نبود ولی من ترجیح میدادم با بابا برم.ماشین کنار مدرسه ایستاد.می خواستم پیاده بشم که نگام افتاد به پدرام که جلوی در ایستاده بود.بابا رد نگاهمو دنبال کردو پدرام رو دید.

بابا:چرا خشکت زده؟مگه ازش می ترسی؟

-من از این بترسم؟

بابا:خیلی بد نگات می کنه.

دوباره یاد آخرین دعوامون افتادم و آه کشیدم.

بابا:طوری شده؟...دوباره دعوا کردید؟

-تقصیر خودش بود.

-چهاشنبه ای مدیرت باهام تماس گرفت و همه چیز رو تعریف کرد.

-پس چرا نیومدید مدرسه؟

-من هزار بار تاحالا تو رو نصیحت کردم ولی کو گوش شنوا؟چهارشنبه ای هم نیومدم تا تو جلوی بچه ها بیشتر از این خرد نشی.درضمن تو بزرگ شدی.نباید هربر که دعوا کردی من بیام مدرست.

سرم رو گرفتم پایین و گفتم:ممنون که منو رسوندید.

-آرشام؟

-بله؟

-جون بابا قسم بخور که دیگه باهاش دعوا نمی کنی؟

-بابا این چه حرفیه.منکه بهتون گفتم تقصیر خودش بود.اگه چیزیش نمی گفتم پررو می شد.

-قسم بخور.

به ناچار گفتم:چشم.فقط به خاطر شما.خداحافظ.

-خداحافظ.

از ماشین پیاده شدم و به طرف مدرسه رفتم.بادیدن سامان دست تکون دادم.سامان بهترین دوستم بود.

-سلام خوبی؟

-سلام.ممنون.کجایی تو؟چرا انقدر دیراومدی؟

-داشتم با بابا حرف میزدم.

-بازم نصیحت؟

-آره.

به سمت کلاس رفتیم.می خواستم وارد کلاس بشم که پدرام جلوم رو گرفت و گفت:کجا؟

-کوری؟دارم میرم تو کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه روم قرار گرفت.از نظر وزن مثل هم لاغر بودیم.ولی او قدش یه چند سانتی بلندتر بود.ارشیا بهترین دوست پدرام بود که کنارش ایستاده بود.یکم اضافه وزن داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو گرفتم بالا و به پدرام نگاه کردم وگفتم:اول صبحی حال و حوصله دعوارو ندارم.برو کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چهارشنبه ای نزاشتی خوب بزنمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا بس کن پدرام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسم منو به زبونت نیار.مثل اینکه یادت رفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقم روگرفت.اگه به خاطر قول بابام نبود همچون می زدمش که خون بالا بیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان بین منو پدرام قرار گرفت . به پدرام گفت:ولش کن.مگه نمی فهمی که میگه حال و حوصله دعوا کردن رونداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارشیا گفت:توچه به فضولی؟بزار کارش رو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:تو ساکت شو.به جای اینکه آرومشون کنی بدتر می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به پدرام گفت:توهم بهتره بس کنی و بری کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام:گنده تر از دهنت حرف می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من موندم تو نخ پدرام.بابای او هم مثل بابای من خیلی پولدار بود ولی حرفای پدرام مثل لات های بی سروپا بود.تقریباٌتمام بچه های اینجا تو شمال شهر بزرگ شدند.این مدرسه هم تو شمال شهر قرارداشت.همه بچه ها خیلی ادب داشتند واینجوری حرف نمی زدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم فکر می کردم که سامان بلند گفت:این چه کینه ایه که به دل گرفتی؟.اون موضوع مال 6سال پیشه.تاحالا فکرکردید که منو بقیه بچه ها به خاطر دعوای شما دوتا چقدر تنبیه شدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست می گفت.پارسال به خاطر دعوای منو پدرام,بچه ها رو به شلمچه نبردند.همه بچه هاهم با ما دوتا,تا یک ماه حرف نزدند.حقم داشتند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کلاس شدم و به بچه ها سلام کردم.نگاه سنگین بچه ها رو حس می کردم.از این وضعیت خسته شده بودم.هرروز دعوا.هرروز تنبیه.پارسال به ذهنم رسید که مدرسه ام رو عوض کنم.ولی مشاور مدرسه گفت که اگه این کارو بکنی به علت تغییر مدرسه و آشنایی با بچه ها به درست لطمه وارد میشه.منم نرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد تو مدرسه سامان گفت:برنامت واسه آخر هفته چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه طور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چها رشنبه تعطیلیم.میشه گفت سه روز تعطیلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بابا.نگفتی برنامت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم.تو برنامت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به احتمال زیاد با خانواده میریم شمال.ویلامون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو فکر که قراره ما کجا بریم؟.مثل همیشه پیاده رفتم خونه.تا شب صبر کردم تا بابا بیاد و ازش بپرسم.مطمئن بودم که میدونه چهارشنبه تعطیله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 8 بود که بابا اومد به خونه.باهاش سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هم از روی مبل بلند شد و گفت:سلام خوبی؟کارا خوب پیش رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.ممنون.آره خوب پیش رفت.مثل همیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تادستات رو بشوری من میز رو اماده می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:مگه سمانه خانم نیستند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:دخترش مریضه. اونم رفته پیشش.نمی دونم دخترش چشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خندید و گفت:ولی من می دونم که دخترش چرا مریضه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو مامان با تعجب نگاش کردیم که گفت:حامله ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خندیدوگفت:پس چشم و دل آقا رجب و سمانه خانم روشن.فقط یه سوال چرا سمانه خانم به من چیزی نگفت؟وچرا تو خبر داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:آقا رجب بهم زنگ زد وگفت.بعدم انقدر هول بود که نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال این موضوع شدیم و رفتیم سمت میز شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنددقیقه ای گذشت که گفتم:بابا برنامتون واسه آخر هفته چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه آخر هفته چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا خودتون بهتر از من می دونید پس اذیتم نکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باباجان.قراره بریم اصفهان.خونه عمو منصور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیشه بریم یزد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.اولا زمان محدوده و دوما اگه می خوای بری به دیدن امیرمسعود باید بهت بگم که اوناهم قراره بیان اصفهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه عالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوش حال بودم.امیر مسعود پسر عمه ام بود.یه 5-6 سالی ازم بزرگتر بود.مثل برادر بود واسم.دانجشوی رشته افسری بود.صبح روز بعدم به سامان که انقدر مشتاق بود بدونه ما کجا میریم جریان مسافرتمون رو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالأخره روز سه شنبه از راه رسید.با خوش حالی وسایلم رو جمع کردم و به سمت اصفهان حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه2-3ساعتی تو راه بودیم که رسیدیم.چند ساعت بعد از رسیدن ما عمه منصوره به همراه خانوادش رسیدن.بعد از دست دادن و سلام کردن,نشستن.منم روی مبل دو نفره که کنار امیر بود نشستم وگفتم:خیلی ازت گله دارم امیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟مگه من چی کارکردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند وقته زنگم نزدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا درس داشتم.اصلا تو چرا یکبار به من زنگ نمی زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب منم درس دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر خندید وگفت:پس بی حساب شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب به اصرار من امیر کنارم تو اتاق رایان که پسر عموم بود و الآن هم رفته بود خارج واسه ادامه تحصیل خوابیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب تا صبح باهم حرف زدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعه شب بود که به زور از امیر دل کندم و ازش خداحافظی کردم.واقعا عمر سفر کوتاه ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصف های شب بود که رسیدیم.باخستگی تمام رفتم سمت اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور چشمامو باز کردم.ساعت 7:30دقیقه رونشون می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت بلند شدم.سریع آماده شدم و رفتم پایین.یه لقمه گذاشتم تو دهنم و گفتم:بابا کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبح توهم بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید صبح بخیر.باباکجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سریع رفت کارخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم.چیزی نگفت و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو سرم و گفتم:بد بخت شدم.ساعت7:45 دقیقه ست.خودم رو بکشم ساعت 8:15 می رسم مدرسه.چرا زود تر بیدارم نکردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر می کردم امروز نمیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه دست خودمه؟اگه نرم که این آقا مدیر پوستمو می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای رو داغ سرکشیدم وخداحافظی کردمو به سمت مدرسه دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 8:20دقیقه رسیدم.بادیدن ماشین پلیس که تو مدرسه بود ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم گفتم:پلیس واسه چی اومده تو مدرسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو زدم بالا و به سمت دفتر رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ضربه به در زدم که صدای خسروی,مدیر,اومد که گفت:بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد دفتر شدم.اول به مدیر سلام کردم و بعد به 2تا از مأمورین پلیس که کنار میز مدیر روی صندلی نشسته بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسروی یه نگاه به ساعت کرد وگفت:آرشام چرا انقدر دیر اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید توروخدا.خواب موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواب موندی؟ 17سالته ولی هنوز مثل بچه دبستانی هایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم علتش رو توضیح بدم که گفت:خیلی خب,می تونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصاب مدیر داغون.ار لحن حرف زدنش پیدابود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم برم که یکی از مأمورین گفت:واسه چی خواب موندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید واسه شما توضیح بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسروی:آرشام مواظب حرف زدنت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب ببخشیدی گفتم.می خواستم برم که دوباره گفت:پدرام پناهی رو می شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.همکلاسیمه.چه طور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون مأموره بلند شد واومد سمتم.کنارم ایستاد.کارتش رو از جیب کتش بیرون آورد گرفت سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:سرگرد علی خوش رزم هستم. مأمور دایره جنایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیدم وگفتم:چ..چیزی شده؟پدرام طوریش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.میشه بپرسم پدرام چه جور آدمیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب یه پسره مثل تمام پسرای دیگه...من زیاد باپدرام دوست نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسروی:درسته جناب سرگرد.روزی نبود که این دوتا باهم دعوا نکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد به من نگاه کرد وگفت:چرا باهم دعوا می کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موضوع مال 6سال پیشه.یه کینه ای به دل گرفته و هنوزم فراموش نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیشب کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطر تعطیلی منو مامان وبابام رفتیم اصفهان.خونه عموم.دیشب ساعت 1-2شب رسیدیم خونه.به خاطر همین صبح دیر بیدار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد بازم می خواست سوال بپرسه که یکی از معلم ها وارد دفتر شد.سرگرد بهم گفت:خب..می تونی بری.دیکه با تو کاری نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم وسریع از دفتر خارج شدم.یه ضربه به درکلاس زدم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسطویی با دیدنم گفت:تا الآن کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ببخشید.با دفتر هماهنگ شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب.برو بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کلاسو بستم و سرجام نشستم.چشمم خورد به صندلی های خالی پدرام و محمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد مثل عرشیا از بهترین دوستان پدرام بود.ولی به هیچ وجه بامن دعوا نمی کرد.برخلاف پدرام و عرشیا,پسر آروم و مظلومی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ساعت بعد به سوالاتی که سرگرد ازم پرسید فکر کردم.چه بلایی به سرپدرام اومده بود که سرگرد داشت درموردش سوال می پرسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق فکرکردن بودم که سامان زد به کمرم وگفت:کجایی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج گفتم:جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدو گفت:خوش گذشت اصفهان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خوش گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلندشو باید بریم سالن اجتماعات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل اینکه خسروی کارمون داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن شدیم.همه بچه های کلاس بودند.همون سرگرده رو دیدم که وارد سالن شد .پای تابلو ایستادو به همه سلام کرد.کارتش رو درآورد و گفت:سرگرد علی خوش رزم هستم ازدایره جنایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام خندیدو گفت:نکنه اومدید بگید که مواد نکشیم و مضرات مواد رو به ما بگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش همه خندیدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد با اخم روکرد به رهام گفت:عرض کردم از دایره جنایی.مثل اینکه شما کر تشریف دارید.دیگه تو حرف من نمیپری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو کرد به تمام بچه و گفت:می دونم همتون بزرگ شدید پس بی مقدمه می گم که چرا اومدید اینجا.دیشب نزدیک ساعت 9شب دوستتون به اسم محمد کسرایی براثر گلوله به سر به قتل رسیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باگفتن این حرف شوکه شدم.نه تنها من بلکه تمام بچه ها شوکه شدند.چون همشون ساکت بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب بعد ار چنددقیقه گفت:شوخی خوبی نبود سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد:مگه من با شما شوخی دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین که صداش می لرزید گفت:یعنی واقعاً به قتل رسیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد:متأسفانه بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عباس:حالا کی قاتله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-براساس شواهد و مدارک,متهم اصلی ما پدرام پناهیه.اثر انگشت هم مطابقت داره. اگه پدرام رو دیدید حتماً به ما بگید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرشیا:پدرام گناهی نکرده.من مطمئنم که این قتل زیر سر آرشامه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.تو با پدرام دشمنی.هم بااو وهم با محمد.محمد رو کشتی گذاشتی تقصیر پدرام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا من این کاررو نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بچه ها شروع کردن به حرف زدن.همینم مونده بود که به من بگن قاتل.ای خدا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد با صدای بلند گفت:بسه دیگه.ساکت..می تونید برید.فقط باید از چند نفرسوال بپرسم همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کلاس شدیم.همه بچه ها چشماشون به خاطر محمد اشکی بود.باورش واسمون سخت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ته دلم می گفت که پدرام این کاررو نکرده.آچه اونکه با محمد رفیق بود ,پس چرا باید محمد رو می کشت؟..نه این با منطق من جور در نمیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم خوشحال بودم و هم ناراحت.خوشحال بودم از اینکه دیگه پدرامی نیست که هرروز بامن دعوا کنه و ناراحت بودم ازاینکه محمد به قتل رسیده اونم به دست پدرام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا بازهم سرگرد رو دیدم.به گفته سرگرد,پدرام ممکن بود بره سراغ یکی از بچه ها.به خاطر همین نزدیکی خونه بیشتر بچه هارو, پلیس گشت گذاشته بودن البته به غیر از من.همچنین موبایل هاشون هم تحت نظربود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته می شد که از پدرام خبری نبود. سرگردم هرروز به مدرسه میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سامان مثل همیشه روی سکوی مدرسه نشسته بودیم .اعصابم از دست عرشیا داغون بود.هرروز بهم می گفت که تو قاتلی. پدرام کم بود حا لا که نیست رفیقش هست که باهام دعوا کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:تو فکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز باورم نمی شه که محمد مرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آهی کشید و گفت:برای هیچکدوممون باور کردنی نیست.ولی واقعیته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم چرا فکرمی کنم پدرام این کاررو نکرده؟.یه حسی بهم میگه اوبی گناهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من شک ندارم که کارخودشه.خودت که بهتر از هممون می شناختیش که چقدر غلدر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خب.ولی او بیگناهه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عرشیا که پشت سرم بود مانع کامل کردن جمله ام شد.گفت:معلومه که بیگناهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردومون برگشتیم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جامون بلند شدیم.عرشیا با خشم داشت نگام می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:تو کشتیش لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم جوابش رو بدم یقه ام رو گرفت و محکم زدم به دیوار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:بگو..بگو که تو کشتیش.اعتراف کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور و برم رو نگاه کردم.همه بچه ها دورمون جمع شده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:چند بار بگم؟اون شب من اصفهان بودم چرا نمی فهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا معلوم که یک نفررو اجیر نکرده باشی که محمد رو بکشه.هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا من این کار رو نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رفت بالا.تا خواست رو صورتم فرود بیاد که دست دیگه ای مانع این کار شد.سرگرد بود که دست عرشیا رو پیچوند و آورد پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرشیا:آی سرگرد. دستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد:داشتی چه غلطی می کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خواستم کاری رو که شما انجام ندادید رو انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه کاری؟.اینکه بزنی بچه مردم رو لت و پار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.اینکه ازش اعتراف بگیرم.این پسره محمد رو کشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:شما که خبر دارید.آرشام با پدرام دشمنه,اونم چه دشمنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد رو به تمام بچه ها کرد و گفت:از خودتون خجالت نمی کشید از خدای خودتون خجالت بکشید.بدون هیچ مدرک و شواهدی دارید واسه خودتون قاتل پیدا می کنید؟دیواری کوتاه تر از آرشام پیدا نکردید؟.اصلا از کجا معلوم که یکی از شماها قاتل نباشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سجاد:ما قاتل نیستیم.نامرد هم نیستیم که بخوایم دوستمون رو بکشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان به جای سرگرد گفت:خب آرشامم قاتل و نامرد نیست.روزی میرسه که همتون از آرشام معذرت خواهی کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد حرف سامانو تایید کرد و رو به عرشیا گفت:فقط یک بار دیگه ببینم به آرشام تهمت زدی و سعی کردی دعوا راه بندازی میندازمت بازداشتگاه.با همه تونم بچه ها.تهدیدمو جدی بگیرید.حالا هم برید سر کلاستون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوشحال بودم که سرگرد ازم حمایت کرد.این حرفش باعث می شد که دیگه بچه ها بهم نگن قاتل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بچه ها به سمت کلاس رفتن.سامان گفت:خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کردم به سمت سرگرد و گفتم:ممنون که ازم حمایت کردید.به خدا دیگه داشتم کم میاوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد لبخند زد وگفت:خواهش می کنم.باید یه جوری محیط رو آروم می کردم.شما هم بهتره برید سر کلاستون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با سامان رفتم سمت کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ خونه که زده شد از سامان خدافظی کردمو به سمت خونه رفتم.غرق در فکر بودم که با بوق یه ماشین به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد بود.شیشه رو زد پایین و گفت:آرشام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو آوردم پایین و گفتم:بله؟.امری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه سوار بشی؟.می خوام ازت یه سوال بپرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتردید سوار شدم.سرگرد ماشینو به حرکت درآورد.دعا می کردم که سرگرد هم مثل بچه های کلاس فکر نکنه که من آدم اجیر کردم که محمد رو بکشه..که در غیر این صورت فاتحه ام خونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:بفرمایید سرگرد.سوالتون رو بپرسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دعوای تو و پدران برسر چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جریانات داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بگو.می شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آهی کشیدم و گفتم:11سالم بود.اون موقع منو پدرام بهترین دوستای هم بودیم..خانوادهامون هم به خاطر دوستی ما باهم خوب بودن.همه ماجرا از اون روز شروع شد.قراربود یک مسابقه دوچرخه سواری بین مدارس تهران برگزار بشه.از هر مدرسه ای 5نفر رو می خواستن.منو پدرام هم بودیم.هرروز تو کوچه واسه مسابقه تمرین می کردیم.پدرام بهتر از من دوچرخه سواری می کرد.روز مسابقه خیلی استرس داشتم.فقط می خواستم اول بشم.به هر قیمتی که شده بود.تقریبا 100نفری تو مسابقه شرکت داشتن. مسابقه که شروع شد تا دور سوم رفتم پدرامم همین طور.او از من جلوتر بود.اونقدر رکاب زدم تا رسیدم بهش ولی بازم او ازمن جلوتر بود.من نمی خواستم دوم بشم..لحظه آخر بود که یک لقد کوچیک زدم به دوچرخه اش که باعث شد بخوره زمین و من اول بشم.بعد از اون ماجرا پدرام باهام دشمن شد تا الآن.الآن که دارم به این ماجرا فکر می کنم می بینم اگه به خاطر اول شدن این کاررو نمی کردم شاید الآن اوضاع جور دیگه ای بود.واقعا ارزشش رو نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شماکه مثل همکلاسی هام فکر نمی کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال شدم.لبخندزدمو گفتم:سوال دیگه ای نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.ممنون که جواب دادی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به سر کوچمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:نمی خواد وارد کوچه بشید.خودم این تکه رو میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد.گفتم:ممنون که تا اینجا منو رسوندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو باز کردم وپیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت خونه رفتم.نزدیک در خونه بودم که یکنفر از پشت یقه ام رو گرفت و محکم زدم به دیوار.برگشتم سمتش.می دونستم که خودشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرشیا گفت:دیدم که سوار ماشین سرگرد شدی.داشتی خودشیرینی می کردی آره؟.ببین سرگرد داره گول حرفای تو رو می خوره ولی من نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:ولم کن لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اعتراف کن.اینجا دیگه سرگرد نیست که بخواد ازت دفاع کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای بلند گفتم:می خوای بزنی خب بزن.فقط بهم نگو قاتل.چون من قاتل نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و یه مشت محکم زد به دلم.درد بدی تو دلم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:خیلی دلم می خواد یه مشت بزنم تو صورتت تا صورت نازنینت خراب بشه ولی حیف.حیف که فردا سرگرد میاد مدرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم می خواست یه مشت بزنه که باصدای مامان که سوار ماشینش بود, از کارش دست کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گفت:آرشام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرشیا تا دید اوضاع خرابه یقه ام رو ول کرد وگفت:می بینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد آروم توی گوشم گفت:دفعه بعد تا اعتراف نگیرم دست از سرت برنمی دارم.اینو توگوشت فرو کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سریع از اونجا رفت.مامان بعد از پارک ماشینش اومد سمتم و گفت:پسره کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همکلاسیمه.دوست پدرام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همونی که بهت میگه قاتل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانو بابا از همه جریانات خبرداشتند.وارد خونه شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:کتک که نخوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم.تا شب تو اتاقم موندم.از ته دل آرزو کردم که هرچه زودتر این ماجرا تموم بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابااومده بود.صداش رو پایین می شنیدم.ولی اصلا دلم نمی خواست از اتاقم خارج بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای تق در به خودم اومدم.بابا بود که گفت:آرشام جان؟بیام داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع اشکامو پاک کردم.صدامو صاف کردم و گفتم:بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دررو باز کرد وگفت:سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم جوابش رو دادم.باباکنارم نشست و گفت:نبینم مرد خونه ام داره گریه می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا شما که می دونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم باباجان..می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما برید با بچه ها حرف بزنید.بهشون بگید که من قاتل نیستم.بگید که اصفهان بودیم.اینا حرف منو باور نمی کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم اینکه سرگرد باور می کنه حرفتو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم. از کجا می دونست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:تعجب نکن.مدیرت باهام تماس گرفت و گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب مدیری داریما.هر اتفاقی که تو مدرسه برای من می افتاد به بابا می گفت.چراشو نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا آروم زد به کمرم و گفت:خودتو ناراحت نکن.ناسلامتی مردی..مردم باید تو شرایط سخت بتونه دووم بیاره.حالاهم بلند شو بریم شام بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط برای اینکه روشو زمین نزده باشم قبول کردم.به زور 4تا قاشق برنج رو خوردمو از روی صندلی بلند شدم.هردوشون می دونستند که حالو حوصله خوردن رو ندارم.به خاطر همین اصرار نکردند که بیشتر بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم.فقط می خواستم داد بزنم.حالم اصلا خوب نبود.به یاد امیر مسعود افتادم.سریع شمارش رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر باخنده جواب داد:به به پسردایی خودم.سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابغض گفتم:سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با نگرانی گفت:طوری شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از صدات معلومه..بهم بگو شاید بتونم کمکت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام ماجرا رو براش تعریف کردم.گفتم:امیر من قاتل نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم.تو زورت نمی رسه که یک نفر رو بزنی چه برسه به این که بخوای یه نفر رو بکشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگی چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم باش.به خدا توکل کن.دست به دعا بردار و بگو خدا کمکت کنه.تو دلت شکسته ست..خدا زودتر به دل شکسته ها کمک می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهش چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم.من تو دل تو نیستم.خودت بهتره فکر کنی و باهاش حرف بزنی.فقط یه چیزی نگی که خدا قهرش بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا چی نگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگو, خدا پدرامو بکش تا از دستش راحت بشم..نفرین نکن که خدا نفرینو دوست نداره..حالا آروم شدی پسردایی عزیز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه حرف زدن خدافظی کردیم.واقعا آروم شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سجادم رو پهن کردم و بعد از مدت ها نمازم رو خوندم.بعد از نماز شروع کردم به دعا کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام حواسم رو گذاشتم واسه کلاس.بچه ها هرچی می خواستن بگن,بگن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت دوم بود که زنگ تفریح خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:راحت شدیم.چه قدر درمورد مثلثات گفت..اووف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درس ریاضی درس شیرینیه.فقط باید بفهمی همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره دیگه..برای تو خیلی آسونه که بفهمی ولی برای من بدبخت نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقدر حرف می زنی؟..ساعت بعد رو بچسب که زیست داریم.اه..متنفرم از خودشو از معلمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاش رو بهم زد و با خوشحالی گفت:آخ جون زیست..عاشقتم به مولا ای زیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر حرفش خندیدم.سامان هم خندید وگفت:نمردیمو خنده اتو دیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه طور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم جوری که فقط من بفهمم گفت:دیشب گریه کرده بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم وگفتم:از کجا فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از پف چشمات,از این صدای گرفتت..بابا مگه تو دختری که گریه می کنی؟..چرا محکم نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا هم دیشب این حرفا رو می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منکه می دونم تو قاتل نیستی.به بچه ها چی کارداری؟بزار واسه خودشون گناه بخرن..چی میشه مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خوبه که تو حرفامو باور می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل اینکه من بهترین دوستتما.باید هواتو داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی به خاطر دوست بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.به خاطر اینکه اولا می شناسمت.دوما باهات بزرگ شدم و سوما می دونم تو عرضه هیچ کاری رو نداری چه برسه به کشتن.چهارما تو زیاد از پدرام بدت نمیومد و دلت هم نمی خواست که باهاش دعوا کنی..حالا فهمیدی که چرا بهت شک نکردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و چیزی نگفتم.اوهم لبخند زد وگفت:پس فهمیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم حرف بزنم که عرشیا وارد کلاس شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سامان گفتم:تورو خدا نزار حرف بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان رفت سمت عرشیا.یه چیز بهش گفت و هر دو از کلاس خارج شدند.خدا رو شکر کردم که سامان رو داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 4بعد از ظهر بود که باآلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.با چشمای خواب آلود رفتم سمت دستشویی.بعد از اون رفتم سمت کتابام.دینو زندگی رو برداشتم و رفتم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند داد زدم:مامان؟.مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی نیومد.رفتم سمت آشپزخونه و چایی ساز رو روشن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه ای رو میز بود.بر داشتمش و خوندم.از طرف مامان بود که نوشته بود:«آرشام جان من دارم میرم بازار و تا قبل از ساعت 7هم نمیام خونه.خواب بودی دلم نیومد که بیدارت کنم.آقا رجب و سمانه خانم هم نیستند..حال دخترشون بد شده رفتن بیمارستان..تو خونه تنهایی پس اگه صدایی شنیدی حتما به پلیس زنگ بزن ممکنه دزد باشه.مامان»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه رو گذاشتم رو میز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:مامان مارو باش.فکر کرده که از دزد می ترسم.دزد باید از من بترسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی ریختم و رفتم سمت راحتی.شروع کردم به درس خوندن.محو خوندن بودم که صدای آیفون بلند شد.رفتم سمتش.هیچکس جلو تصویر نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه یه لحظه بیاید بیرون.نامه ای آوردم که باید امضاش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الآن میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر صداش آشنا بود.ولی نفهمیدم که صدای کی بود.رفتم سمت در خونه.تا در رو باز کردم اون فرد سریع خودشو انداخت تو خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم اعتراض کنم دستش رو گذاشت رو دهنم و گفت:هیسس.ساکت باش..راه بیوفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام بود.آره خودش بود.ولی چرا اینجا اومده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد ساختمان شدیم.کنار گوشم گفت:دستمو برمی دارم.صدات دربیاد حسابت با کرام الکاتبینه.فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به نشانه فهمیدن تکون دادم.اوهم برداشت.سریع چرخیدم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:تو؟.اینـ..اینجا چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازت کمک می خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:چی؟کمک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه کمکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه بتونم قاتل رو پیدا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرگرد این کارو می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.او فقط به شواهد و مدارکش می نازه.همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرامن؟.چرا از من کمک می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون تو تنها کسی هستی که بهش شک ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالب بود این دومین نفری بود که بین همکلاسیام می گفت که بهم شک نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:از چه لحاظ این حرف رو می زنی؟.دوستت که اینجور فکر نمی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم.از تمام کارای عرشیا خبردارم.می دونم که تهدیدت کرده..می دونم که بهت تهمت زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جواب سوالم رو ندادی..چرا بهم شک نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون یک ماه تمام کاراتو زیر نظر گرفتم.اولش منم مثل عرشیا فکر می کردم.چون تو تنها دشمن من بودی.تا 2هفته پیش که به عرشیا زنگ زدم و او گفت که کاری کرده که همه به تو بگن قاتل.اون موقع بود که فهمیدم کار تو نیست.بعدم تو تنها کسی بودی که شب جمعه تهران نبودی..انقدرهم عرضه نداری که بخوای یه آدم رو واسه کشتن اجیر کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسته.بیا برو خودتو به سرگرد تحویل بده..سرگرد بهتر از تو می تونه قاتل رو پیدا کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.سرگرد تا بخواد قاتل رو پیدا کنه منو میندازه بازداشتگاه و واسم پرونده سازی می کنه.من نمی خوام سوءسابقه داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره به پدرام نگاه کردم.یه پوف کشیدمو گفتم:چه طور تونستی به عرشیا زنگ بزنی؟اونکه خطشـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با خط دومش زنگ زدم.تنها کسی که شماره خط دومش رو داره منم.حالا کمکم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا از عرشیا کمک نمی خوای؟..اونکه بهترین دوست توو محمد خدابیامرزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باحرص گفت:ازش متنفرم.بیشتر دعواهامون به خاطر او بود.او تحریکم می کرد که با تو دعوا کنم.کمکم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید فکر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه فکری آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من از کجا بدونم که تو قاتل نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت بگو من انقدر خرم که یک نفر روبکشم و از خودم اثر انگشت به جای بزارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم به خاطر همین می گفتم که تو بیگناهی..فقط نمی دونم چرا سرگرد اینو نفهمیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه دهمین بار میگم.کمکم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم.خندیدم و گفتم:چقدر جالبه.منوتو تا قبل از این ماجرا دشمنای خونین هم بودیم و حالا تو داری ازم تقاضای کمک می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اذیتم نکن آرشام.من تنهایی نمی تونم کاری رو که می خوام انجام بدم رو انجام بدم.باید یک نفر دیگه هم باشه.تورو خدا هرچه زودتر جوابت رو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می خواست بیشتر از این اذیتش کنم.به خاطر تلافی اون همه بلایی که سرم آورده بود.ولی دلم رحم اومد.من مثل او نبودم..دل رحم ترم.می خواستم بگم باشه که صدای تایر ماشین اومد که داشت وارد حیاط میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:مامانمه.چرا انقدر زود اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من باید سریع برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست بره سمت در گه گفتم:صبرکن..من هنوز جوابم رو نگفتم.بهتره بری تو اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگام کرد وگفت:به پلیس که زنگ نمی زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه..مطمئن باش که نمی گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتاقت کدومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بالا دست راست.برو خودت می فهمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت.منم رفتم سمت کتابم که روی عسلی قرار داشت.مامان اومد داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام.کسی خونست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا صدای حرف میومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم.آهان تلویزیون روشن بود که الآن خاموشش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان رفت سمت آشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:مامان؟چرا انقدر زود اومدید؟مگه نگفته بودید که تاساعت7 بیرونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسته.ولی یه تصادف وحشتناک دیدم اعصابم داغون شد برگشتم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت پله ها گفتم:پس من رفتم درس بخونم.اگه کاری داشتی صدام کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه مامان جان..برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم شدم.پدرام روی تخت نشسته بود وداشت دستش رو روی موهاش می کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادیدن من دست از کارش کشید وگفت:مامانت که چیزی نفهمید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه..فقط یکم آروم تر حرف بزنیم بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم روی صندلی میز مطالعه ام نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:نظرتو نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمکت می کنم.من انقدر نامرد نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون..خیل خب بلند شو بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خونه من.جایی که پلیس نمی دونه کجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی تونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت فکر کن من یک دفعه غیبم بزنه,اون وقت سرگردم که به من شک داره شکش به یقین تبدیل میشه که من قاتلم و فرارکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت تو فکر.منم بیخیال شروع کردم به ادامه خوندن دین و زندگیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند دقیقه ای شد که تموم شد.کتابو بستم و گفتم:به چی فکر می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به این که چه جوری می تونم تو رو به گروگان بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟گروگان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.باید یه نقشه ای بکشم که بتونم تو رو جلوی سرگرد وبچه ها گروگان بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر نمی کنی یکم داری تند میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.این تنها راهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب این درست.یک درصد احتمال بده که گیر بیفتی.اون وقت می خوای چی کارکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.تا تورو دارم هرگز گیر نمیوفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انقدر مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب نقشتو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم فکر می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند لحظه نگاش کردم.دلم نمی خواست گروگان گرفته بشم.خداخدا می کردم که از نقشش پشیمون بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زینب هاشمی

    ۱۴ ساله 00

    واقعا عالی نویسنده عزیز خیلی ممنونم بابت رمان ♥️♥️♥️♥️😍😍😍🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • sara

    ۲۳ ساله 00

    خیلی عالی بود کاش فصل دومش این جوری میشد که بزرگی اینارو هم مینوشتین الان تو سن 17 تا 18 بودن تو فصل دوم مثلا مخشص میشد چه کاره شدن حتی مثلا پدارم با خواهر سامان ازدواج کردیانه

    ۱۲ ماه پیش
  • آرام

    ۱۷ ساله 00

    چرا هرچی تلاش می کنم دانلود بشه نمیشه😐

    ۱ سال پیش
  • ....

    10

    میشه یه نفر توضیح بده بی ال یعنی چی ؟

    ۲ سال پیش
  • Rezaii

    ۱۶ ساله 00

    بی ال همون***میشه (یعنی دوتا پسر باهم قرار بزارن)

    ۱ سال پیش
  • Black Fire

    00

    بی ال نبود ولی برومنسش ارزش خوندن و داشت

    ۱ سال پیش
  • فوجوشی اعظم

    00

    هی من اعتراض دارم یعنی چی؟! پدرام رو نمی دونم با کی شیپ کنم اگه بگیم با آرشام، مومنتاشون کمه...بگیم با محمد که نه من خوشم نیومد بچه زیادی پاچه..با سامان هم نمیخوام شیپش کنم چون پارتنر آرشامه..=(

    ۲ سال پیش
  • مریم

    ۱۷ ساله 00

    یعنی منطق نویسنده تو اون قسمت که تینا گفت من ازتون شکایت میکنم رو زیر سوال بردم😐

    ۲ سال پیش
  • مهدی

    ۱۵ ساله 00

    عالیییییییییییی کاش فصل ۲ هم داشت با همین شخصیت ها ولی این دفعه دوست تینا انتقام بگیره

    ۲ سال پیش
  • الی

    60

    انقدر نظراتو خوندم خندیدم😂😂😂 ولی نفهمیدم رمانش خوبه یا نه 😐

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۱۷ ساله 02

    خیلی عالی بود 👏🏻👏🏻👏🏻😍😍😍 لطفا خیلی از اینجور رمانا بزارین مرسی

    ۲ سال پیش
  • Monire

    ۱۳ ساله 10

    حاجی پشمایم ریخ همه پسرن

    ۲ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 21

    جالب بود سپاس نویسنده محترم🌸🌸

    ۲ سال پیش
  • Mooni

    10

    این رمان بی ال بود لامصب اصلا بی ال بودنش کوردم کرد 💀 فقط اون بخش ک گفت دوست دختر های من و محمد یکیه و ارشام میگه بامزه پرام ریخت واقعا 💀💀

    ۲ سال پیش
  • لیانا

    62

    ببینید پسرا من نمیخوام بهتون توهین کنم ولی وقتی ببینم تو رمانی اصلا یه دختر هم نباشه فک میکنم پسرهای اون رمان همجنسگرا هستن😐😂

    ۲ سال پیش
  • نفس

    ۱۷ ساله 71

    منی ک بی ال لاورم خو بهتر 😂🤝

    ۲ سال پیش
  • ..

    00

    جیزس پرام ریخت این چ فکریه اخه

    ۲ سال پیش
  • ?

    20

    آرشام خیلی بچه ست و لوس واقعا ریده تو دیالوگای رمان البته بقیه رمانم همچین خوب نیس امیدوارم دفع بعد بهتر بنویسی فقط ی سوال مگه آرشام الان نقش گروگان رو نداره پس چرا گوشیش روشنه🤔😂

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.