هلنا، دختری مهربان و دل‌سوز با پدری مستبد، برای مرگ مادرش مقصر دیده می‌شود. او سعی دارد با سرنوشتش مبارزه کند و ادامه دهد. یک تغییر، یک دوست، یک بازی، برملا شدن اسرار...

ژانر : عاشقانه، انتقامی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۵۸ دقیقه

مطالعه آنلاین آس دل
ي مهربان و دل‌سوز با پدري مستبد، براي مرگ مادرش مقصر ديده مي‌شود. او سعي دارد با سرنوشتش مبارزه کند و ادامه دهد.

يک تغيير، يک دوست، يک بازي، برملا شدن اسرار...

مقدمه:

هيس! ساکت!

نمي‌خواهم بشنوم صداي زوزه‌‌‌ي سکوت شب را!

خاطرات به يادم مي‌آورد همه‌ي آنچه نبايد!

هيس! باز هم سکوت!

چرا سکوت شب همه‌ي چيزهاي تلخ و شيرين را به ياد مي‌آورد؟

انگار مغزم فيلم شده و نوارش مرزي ندارد.

همين‌طور دايره‌وار مي‌چرخد و مي‌بينم؛ شيريني خاطرات و لبخندم و تلخي‌‌اش را!

مزه‌‌ي گس مي‌دهد.

من از اين مزه بيزارم.

نمي‌خواهم باور کنم بر من چه گذشته.

اين سکوتِ شب، شده يک تراژدي مرموز.

بايد مرغ عشق با صداي فريادش اين سکوت را بشکند و مرا رها کند.

پيله‌‌ي مرا بشکن و مرا آزاد کن از اين زنجير...

***

تاريکي و سکوت؛ فقط زوزه‌ي باد اين سکوت رو مي‌شکست. باور اين اتفاق برام مثل کابوس بود؛ کاش واقعا کابوس بود نه واقعيت!

لباس عروسم رو جمع مي‌کنم که توي دست پام نباشه. به اطراف نگاه مي‌کنم. چشم‌هام به تاريکي عادت کرده. چند ساعتي هست که اينجام. نور کمي از پنجره‌ي کوچيکي به انباري مي‌تابه که کمي اون رو روشن کرده. از جام بلند ميشم و سمت پنجره ميرم.

از لاي چوب‌هايي که به‌طور نامنظم به پنجره زده شده به بيرون نگاه مي‌کنم. چيز خاصي ديده نميشه؛ فقط تاريکي مطلق و صداي باد که سکوت رو مي‌شکنه.

چند ضربه به چوب‌ها مي‌زنم؛ ولي اين‌قدر محکمه که اصلا تغييري ايجاد نميشه. از پنجره فاصله مي‌گيرم. چه فکر احمقانه‌اي کرده بودم! مثلاً مي‌خواستم با اين دست‌هاي يخ‌‎زده و چوب‌هاي محکم روي پنجره چي‌کار کنم؟ کاري ازم برنمي‌اومد. با وجود شيارهاي باريک حتي نمي‌تونستم خوب بيرون رو ببينم، چه برسه که بخوام با چندتا ضربه با اين دست‌ها چوب‌ها رو بشکنم. فکر کردم مثلاً مثل تو فيلما الان چوب‌ها مي‌شکنه و مي‌تونم فرار کنم.

نمي‌دونم چند ساعته تو اين انباري هستم. دستم رو سمت صورتم مي‌برم. هنوز جاي کشيده‌ش درد مي‌کنه. انگشتم رو به کنار لبم مي‌کشم. از دردش چشم‌هام‌ رو ريز مي‌کنم و «آخ» کم‌جوني ميگم. انباري که توش هستم مثل يخچال مي‌مونه؛ اين‌قدر سرده که حس مي‌کنم دست‌هام و پاهام حس ندارن. دست‌هام رو دورم حلقه مي‌کنم تا شايد يه‌کم گرم بشم؛ ولي اين کار هم از سرمايي که به استخون‌هام رسوخ کرده بود کم نمي‌کنه. قسمتي از تور دامن لباس عروس رو ميارم بالا تا شايد کمي بتونم بالاتنه‌م رو بپوشونم و گرمم بشه؛ ولي بي‌فايده‌ست. اين لباس لعنتي اين‌قدر بالاتنه‌ش عـريـ*ـان هست که با چندتا تيکه تور نميشه خودم رو گرم کنم.

به سمت در ميرم. تا کي مي‌خواستم همين‌جوري بشينم؟ بايد زودتر تکليفم روشن مي‌شد.

با مشت بي‌جونم که از سرما بي‌حس شده چندبار به در مي‌زنم.

- آهاي! کسي اونجاست؟ چرا اين در رو باز نمي‌کنيد؟

چندبار ديگه به در مي‌کوبم؛ ولي خبري نيست. همه‌جا سکوت بود. ته اين باغ لعنتي کسي صدام رو نمي‌شنيد. قدم مي‌زنم شايد بتونم خودم رو گرم کنم. اگه مي‌نشستم بيشتر سردم مي‌شد.

- خدايا اين چه مصيبتي بود؟ خودت کمکم کن!

ياد چهره‌ي عصبانيش افتادم. ياد سيلي محکمي که به صورتم زده بود. لعنتي چه دست سنگيني داشت!

از دست اين لباس کلافه شده بودم؛ اين‌قدر پف داشت که نمي‌تونستم خوب راه برم.

مدام به خودم اميدواري مي‌دادم که همه‌چي درست ميشه. ديگه پاهام توان راه‌رفتن نداره؛ سرما به مغز استخونم رسوخ کرده. يه گوشه مي‌شينم و بازم دست‌هام رو دور خودم مي‌پيچم. خودم رو تکون ميدم شايد گرمم بشه. اشک توي چشمم جمع شده. دلم مامان رو مي‌خواست. دلم هستي رو مي‌خواست. الان اگه خونه بودم داشتيم شام مي‌خورديم.

صداي پايي مياد. خودم رو کنار ديوار مي‌کشم. در باز ميشه و قامت بلندي جلوي در ظاهر ميشه. تو تاريکي نمي‌تونم تشخيص بدم کيه. يه‌کم جلوتر مياد. خودم رو بيشتر به ديوار مي‌چسبونم.

بهم نزديک ميشه. نور گوشيش رو روشن کرده و سمتم مي‌گيره. چشم‌هام رو به‌خاطر نوري که مستقيم تو صورتمه ريز مي‌کنم.

- خب، خب! رسيديم به تو موش کوچولو.

حرفي نمي‌زنم.

- صورتت که درد نمي‌کنه هان؟ حالت خوبه عزيز؟

بازم سکوت مي‌کنم. يک‌دفعه حالت صداش عوض ميشه و داد مي‌زنه:

- حالا من رو دور مي‌زني آره؟ من رو؛ اردلان شاهي رو! مي‌دوني من کي‌اَم دختره‌ي احمق؟ با خودت چي فکر کردي که مي‌توني سر من رو کلاه بذاري؟ چطور جرئت کردي اين بازي رو با من بکني؟ فقط دعا کن پيداش کنم؛ وگرنه بايد گورت رو بکني خوشگله!

نمي‌تونستم به‌خاطر نوري که توي صورتم بود خوب صورتش رو ببينم؛ ولي با اين طرز حرف‌زدنش سخت نبود که بفهمم باهام شوخي نداره. دوباره داد زد:

- کجاست؟ با زبون خوش حرف مي‌زني يا از راه ديگه‌اي وارد بشم؟

بازم حرفي نمي‌زنم. صداي نفس‌هاي عصبيش سکوت اتاق رو مي‌شکست.

- مي‌خواي باهام بازي کني؟ باشه! من هم از بازي خوشم مياد!

مياد جلو و کنارم زانو مي‌زنه. يک‌دفعه موهام رو چنگ مي‌زنه که از درد جيغي مي‌زنم.

- گفتم کجاست هان؟

بازم ساکت بودم. موهام رو بيشتر مي‌کشه.

- کجاست دختره‌ي آشغال؟

ديگه نمي‌تونم ساکت باشم. سرم درد گرفته؛ انگار مي‌خواد موهام رو از پوست سرم جدا کنه.

- ولم کن لعنتي! چي از جونم مي‌خواي؟

- چه عجب زبونت باز شد! گفتم کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دونم... نمي‌دونم ولم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه خودت خواستي! مي‌دونم باهات چي‌کار کنم. فقط دعا کن پيداش کنم؛ وگرنه کاري باهات مي‌کنم که آرزوي مرگ بهترين آرزوت باشه! بلايي سرت ميارم که حتي نتوني تصور کني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشيش زنگ مي‌خوره. موهام رو ول مي‌کنه و روي زمين پرتم مي‌کنه و گوشيش رو جواب ميده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چيه؟ نگفتم کسي مزاحم نشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي‌دونم کسي که پشت خطه چي بهش ميگه؛ انگار عصبي‌تر شده. داد مي‌زنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به من سمت در ميره. از جام بلند ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمي‌دونم کجاست! من چيزي نمي‌دونم؛ بذار برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمي‌گرده سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کردي من احمقم آره؟ تو خوب مي‌دوني کجاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من چيزي نمي‌دونم رواني! بذار برم، چي از جونم مي‌خواي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دوني نه؟ به زودي معلوم ميشه؛ خيلي زود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از انباري بيرون ميره و در رو محکم مي‌بنده. با چرخش کليد توي در کنار ديوار سر مي‌خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدايا نجاتم بده!... خدايا چي‌کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ماه قبل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردرد بدي دارم. باز هم خواب‌هاي آشفته ديده بودم. جالب اينجا بود که وقتي از خواب مي‌پريدم، اصلاً يادم نمي‌اومد چه خوابي ديدم. اين روزها فشار کارم زياد شده؛ به‌خاطر همين بيشتر خواب مي‌بينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي زنگ گوشيم از جام مي‌پرم. از اين آهنگ متنفر بودم؛ به‌خاطر همين براي زنگ گوشيم انتخاب کرده بودم؛ چون باعث مي‌شد زود بلند شم و خاموشش کنم؛ اين‌جوري خواب از سرم مي‌پريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه مي‌کنم؛ نزديک هفت بود. چشم‌هام رو ماساژ ميدم و از جام بلند ميشم. امروز هم دانشگاه کار داشتم و هم بايد مي‌رفتم بيمارستان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره‌ي خواب‌آلود هستي که با عصبانيت بهم زل‌زده نگاه مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چيه؟ به چي نگاه مي‌کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه آزار داري؟ هر وقت تو کار داري من هم بايد با زنگ گوشيت بيدار بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا مگه چي شده؟ يه روز زود بيدار بشي زمين به آسمون مياد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- يه روز آره؛ ولي هر روز همين برنامه‌‌‌ست. بابا من شايد بخوام بخوابم! امروز مثلا خير سرم کلاس نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب؛ سر صبحي اين‌قدر غر نزن بگير بخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نميشه! تو که مي‌دوني من بيدار بشم ديگه خوابم نمي‌بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان ميگي چي‌کار کنم؟ بيام بذارمت رو پام بخوابونمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا ديوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بيرون ميرم؛ وگرنه هستي تا شب غر مي‌زد. سمت دستشويي رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و صورتم رو شستم. تو آينه به خودم نگاه کردم. چشم‌هاي مشکي درشتي داشتم؛ با موهايي به رنگ شب که عـريـ*ـان بود و گاهي از اين همه لختيش اعصابم به هم مي‌ريخت. چند مشت آب به صورتم زدم و به طرف آشپزخونه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان تو آشپزخونه بود و داشت صبحونه رو آماده مي‌کرد. مامان به‌خاطر شغل بابا که زود مي‌رفت سرکار هميشه سحرخيز بود. حتي روزهاي تعطيل هم زود بيدار مي‌شد؛ مثل من و هستي نبود که موقع‌هايي که کاري نداشتيم تا لنگ ظهر مي‌خوابيدم يا در حال ديدن فيلم بوديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به طرف مامان ميرم و از پشت بغلش مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامان‌جون صبح به‌خير!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان برمي‌گرده طرفم و نگاه مهربوني بهم مي‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عزيزم. چه زود بيدار شدي، مگه شيفت شب نيستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؛ ولي امروز يه سر بايد برم دانشگاه کار دارم؛ بعدش هم ميرم بيمارستان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزيزم نميشه امشب زودتر بياي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چيزي شده؟ باهام کاري داريد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عموت اينا دارن امشب ميان اينجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکم مي‌زنه. اين بدترين خبري بود که مي‌تونستم اول صبح بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولي من نمي‌تونم زود بيام. بايد امشب بيمارستان بمونم؛ بهم مرخصي نميدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزيزم خودت که پدرت رو مي‌شناسي؛ مي‌دوني اگه چيزي برخلاف ميلش باشه چي‌کار مي‌کنه. سعي کن امشب زودتر بياي. نمي‌خوام بابات اوقات تلخي کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمي‌دونم چرا اين‌ها حاليشون نميشه؛ با چه زبوني بگم تا درسم تموم نشه نمي‌خوام ازدواج کنم؟ همين حلقه‌ي مسخره رو هم به زور قبول کردم. براي خودشون مي‌برن و مي‌دوزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم هنوز که اون‌ها چيزي نگفتن؛ بعدم تو که درست تموم شده و از طرحت توي بيمارستان هم که چيزي نمونده؛ تا چندماه ديگه طرحت هم تموم ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فعلا چيزي نگفتن؛ ولي معلومه چرا امشب دارن ميان اينجا. بعدم من مي‌خوام تخصص شرکت کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي: باز چي شده اول صبحي صدات رو سرته هلنا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانيت به هستي که تازه وارد آشپزخونه شده نگاه مي‌کنم. مامان با ابرو بهش اشاره مي‌کنه که ساکت بشه؛ ولي هستي لبخند موزيانه‌اي رو لب‌‌هاشه که مي‌تونم حدس بزنم مي‌خواد چي‌کار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلاً تو چي ميگي؟ مگه خوابت نمي‌اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي چشم‌هاش رو ريز مي‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان! فهميدم. بازم داستان محمد شروع شده نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي نقطه‌ضعفم رو مي‌دونست و خوب من رو مي‌شناخت. من آدمي نبودم که زود عصبي بشم مگه اينکه موضوعي باشه که بهم تحميل کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي: هلنا تا کي مي‌خواي اين پسره رو معطل کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به هستي که هنوز همون لبخند روي لبش هست نگاه مي‌کنم. دندون‌هام رو روي هم فشار ميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من معطلش کردم؟ مگه من گفتم که معطل من بشه؟ من که از همون هشت‌سال پيش گفتم ما به درد هم نمي‌خوريم؛ ولي کو گوش شنوا؟ بابا مجبورم کرد که قبول کنم باهاش نامزد کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا مگه محمد چشه؟ پسر به اين خوبي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا! الان همه آرزو دارن شوهري مثل محمد گيرشون بياد. خوشگل که هست، خوش‌تيپ هم که هست؛ پولدار هم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره تو راست ميگي؛ خيلي خوبه. تو برو زنش بشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا به من چه؟ اون تو رو مي‌خواد؛ من که مثل تو خوشگل نيستم. با اون چشم‌هات همه عاشقت ميشن. شانسته ديگه خواهر من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا! اين هم شد خوش‌شانسي؟ چرا کسي نمي‌فهمه؟ مگه همه‌چي به پول و قيافه‌ست؟ رفتارش رو نمي‌بينيد به هر چي شبيهه جز مرد. با اون ابروهاي برداشته و تيپ مسخره‌اش مثل زن‌ها مي‌مونه! از من هم ابروش نازک‌تره. مردک غرب‌زده! من يه نفر رو براي زندگيم مي‌خوام که بهش بشه تکيه کرد. من واقعاً نمي‌فهمم بابا با اون اخلاقش چرا محمد رو قبول داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون پسر برادرشه. بابا هم که رو حرف عمو حرف نمي‌زنه. محمد هم که دردونه‌ي عموئه و تو رو مي‌خواد. پس نتيجه مي‌گيريم تو بايد زنش بشي؛ راه ديگه‌اي هم نداري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستي مي‌‌زنم لهت مي‌کنم‌ها! مگه قضيه رياضي داري حل مي‌کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ديگه! رشته‌ام رياضيه همه‌چي رو از اين ديد مي‌بينم خانم دکتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانيت سمت هستي ميرم. هستي خوب مي‌دونست اعصابم رو چه‌جوري به هم بريزه. به‌خاطر زود بيدار شدنش داشت تلافي مي‌کرد. مامان اومد جلوم ايستاد که طرف هستي نرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه‌ها بسه ديگه! سر صبحي اين چه کاريه؟ از سنتون خجالت نمي‌کشيد؟ دوتا دختر دارم يکي دکتر يکي مهندس، اون‌وقت مثل دخترهاي دبيرستاني افتادن به جون هم! هلنا مگه تو کار نداشتي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستي رو که سمت هستي دراز کرده بودم تا موهاش رو بکشم آوردم پايين. مامان رو کرد سمت هستي و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو امروز نمي‌خواي بري دانشگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي: نه کلاس ندارم؛ ولي اين خانم سر صبح با اون زنگ ساعتش بيدارم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه ديگه تمومش کن! خجالت بکش مثل بچه‌هاي شيش‌ساله مي‌مونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي سرش رو انداخت پايين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: خيلي خب حالا بيايد صبحونه بخوريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان برگشت سمت کتري که چايي بريزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي چشم‌هاش رو برام چپ کرد. من هم با چشمم بهش فهموندم که به موقع حالش رو مي‌گيرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبحونه‌ام رو خوردم و از خونه اومدم بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار اتوبوس شدم. رفتم تو فکر اول صبح. اعصابم به هم ريخته بود. بابا از زماني که يادم مياد بهم اهميت نمي‌داد؛ يعني به هيچ‌کس اهميت نمي‌داد. هميشه حرف، حرف خودش بود. نمي‌دونم به‌خاطر شغلش که سرهنگ بود اين‌قدر خشک و جدي بود يا کلاً اين‌جوري بود. هميشه رفتارش با من مثل يه موجود اضافي بود. تا زماني که پونزده‌سالم شد نمي‌دونستم چرا اين‌جوري باهام رفتار مي‌کنه؛ ولي روز تولد پونزده‌سالگيم مادربزرگم حقيقتي رو بهم گفت که تازه مي‌فهميدم چرا بابا باهام اين‌جوري رفتار مي‌کنه. مادربزرگم گفت بابا وقتي با مادرم ازدواج مي‌کنه اخلاقش خيلي خوب بوده. بابا تو ارتش بود و مادرم پرستار بود. تو يکي از عمليات‌ها که پدرم زخمي شده بود با هم آشنا شدن. چند وقت بعد با هم ازدواج کردن. بابا عاشق مادرم بود؛ ولي مادرم نمي‌تونست بچه‌دار بشه. به‌خاطر مشکل قلبي که داشت نبايد بچه‌دار مي‌شد؛ ولي مادرم عاشق بچه بود. بعد چندسال مادرم من رو حامله شد. پدرم هر چي اصرار کرد که من رو بندازه قبول نکرد و بعد از به‌دنيا اومدن من مادرم مرد. بابام از اون موقع ديگه مثل قبل نشد. تازه مي‌فهميدم چرا بابا ازم بيزاره. بابا هميشه من رو مسبب مرگ مادرم مي‌دونست. توي تمام مدت زندگيم من براش يه موجود اضافي بودم. هميشه مي‌تونستم نفرت رو ته چشم‌هاش ببينم. حتي موقعي که مي‌خواستم کنکور شرکت کنم گفت فقط پزشکي يا هيچي؛ با اينکه من عاشق پليس‌شدن بودم. حتي نذاشت بهش فکر کنم. يادم مياد روزي که بهش گفتم مي‌خوام پليس بشم قشقرقي به پا کرد که تا حالا ازش نديده بودم. حس مي‌کردم حتي به حدي ازم عصبانيه که مي‌خواد کتکم بزنه. من هم ديگه از اون روز حرفي در اين باره نزدم و سعي کردم کاري رو بکنم که اون مي‌خواد؛ ولي نتونستم در مقابل وسوسه‌ي اين موضوع دووم بيارم و رفتم سراغ يادگرفتن تيراندازي. سال‌هاست بدون اينکه کسي بفهمه کلاس تيراندازي ميرم. هيچ‌‌وقت دليل نفرت پدرم از اينکه من بخوام پليس بشم رو نفهميدم. من تا دوسالگي پيش مادربزرگم بودم. بعدش مادربزرگم به پدرم اصرار کرد که براي بزرگ‌کردن من ازدواج کنه؛ ولي پدرم حاضر نبود که کسي رو جايگزين مادرم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي مادربزرگم مريض شد و نتونست من رو نگه داره، پدرم هم مجبور شد با مريم‌خانم ازدواج کنه. يک‌سال بعد از ازدواجشون هستي به دنيا اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضي وقت‌ها دلم براي مريم‌جون مي‌سوزه که اين همه سال با مردي زندگي کرده که هيچ علاقه‌اي بهش نداره و هيچ اهميتي بهش نميده. مريم‌جون زن خوبيه. من تو اين همه سال هيچ‌وقت به چشم زن‌بابا بهش نگاه نکردم. اون هم من رو هميشه به چشم بچه‌ي خودش ديده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادربزرگم زماني که زنده بود، مي‌گفت من خيلي شبيه مادرم هستم. با همون چشم‌هاي مشکي درشت و موهاي مشکي؛ ولي هستي بيشتر شيبه مريم‌جون شده. چشم‌هاي قهوه‌اي روشن با موهاي فر قهوه‌اي داره و قدش هم يه‌کم از من کوتاه‌تره. من قد بلندي دارم. شايد حداقل تو اين مورد به پدرم رفته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس تقريباً خلوته. نسبت به بعضي وقت‌ها که از شلوغي نمي‌تونم نفس بکشم، امروز خلوت‌تره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره‌ي اتوبوس به آدم‌ها نگاه مي‌کنم؛ آدم‌هايي که هرکدومشون حتما داستان متفاوتي براي خودشون دارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حال خودم هستم که سنگيني نگاه کسي رو حس مي‌کنم. سرم رو برمي‌گردونم. چشمم به پسري مي‌افته که بهم خيره شده. بلوز کوتاه و يه کاپشن هم روش پوشيده. از ديدن اون بلوز کوتاه تنش اون هم توي اين هوا، سردم ميشه. تعجب مي‌کنم. يعني واقعاً سردش نميشه؟ شلوارش هم از بس فاقش کوتاهه هر لحظه ممکنه از تنش پايين بيفته. تو دلم براش تأسف مي‌خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکي بهم مي‌زنه. چشم‌هام از فرط تعجب گشاد ميشه. با عصبانيت بهش نگاه مي‌کنم و روم رو ازش برمي‌گردونم. تيپ و قيافه‌اش من رو ياد محمد مي‌ندازه. اه! بازم محمد! لعنتي، بازم يادش افتادم! هميشه کابوس زندگيم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتوبوس پياده ميشم. بايد يه اتوبوس ديگه سوار بشم. باز هم تو ايستگاه مي‌شينم. دستم رو دور خودم مي‌پيچم تا گرم بشم. کاپشنم انگار گرمم نمي‌کنه. اصولاً من خيلي سرمايي هستم. هرچي هم که خودم رو مي‌پوشنم نمي‌دونم چرا بازم سردمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خيابون نگاه مي‌کنم. معلوم نيست کي اتوبوس مياد؛ فقط من توي ايستگاه نشستم. يه ماشين جلوم نگه مي‌داره و بوق مي‌زنه. ماشين مدل‌بالايه. شيشه‌هاش دوديه و نمي‌تونم راننده رو ببينم. روم رو برمي‌گردونم و بهش محل نميدم. عابرهايي که رد ميشن چپ‌چپ نگاهم مي‌کنن. لعنتي همه‌ش بوق مي‌زنه. بالاخره طاقت نميارم و از جام بلند ميشم. سمت ماشين ميرم. باز هم داره بوق مي‌زنه و ول‌کن نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شيشه مي‌زنم؛ ولي شيشه رو پايين نميده. حرصم گرفته. محکم‌تر به شيشه مي‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هي يارو گمشو ديگه! خجالت نمي‌کشي؟ نمي‌بيني جوابت رو نميدم؟ برو ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شيشه رو ميده پايين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عشقم! خجالت نمي‌کشم. بپر بالا دکي‌جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام گرد ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک تو سرت نازي! تويي؟ تو آدم نميشي نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عشقم؛ بپر بالا زير پام علف سبز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا لعنتت کنه که آبروم رو بردي! ماشينت رو کي عوض کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا سوار شو تا يخ نزدي؛ دماغت مثل دلقک‌ها شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود سوار ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوشگله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نازي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چيه بابا چرا اين‌قدر عصباني هستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دوني از اين‌جور حرف‌‌زدن خوشم نمياد؛ بازم اين‌جوري باهام حرف مي‌زني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرض! مي‌زنم تو دهنت‌ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا! از موقعي که من رو ديدي به فحش بستيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب مي‌خواستي مثل آدم رفتار کني! نگفتي ماشين جديد از کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابام برام خريده. مثلا مي‌خواست من رو راضي کنه با اون يارو ازدواج کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه قبول کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس ماشين چي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشين رو قبول کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ديوونه‌اي نازي؛ حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون نظر لطفته. حالم امروز خيلي خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا اينجا چي‌کار مي‌کني اول صبحي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکي بهم مي‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مي‌خوام عشقم رو ببينم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ديوونه شدي؟ اگه بابات دوباره بفهمه اومدي سراغ سپهر مي‌دوني چي ميشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالت نگاهش عوض ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي‌کار کنم هلنا؟ دلم براش تنگ شده دارم ديوونه ميشم. نمي‌بيني اين ماشين رو قبول کردم؟ نمي‌خواستم بابا بهم شک کنه. مثلا دارم اداي دختراي نمونه رو درميارم تا بابام يه‌کم دست از سرم برداره؛ ولي با اين حال چند نفر رو فرستاده بود دنبالم که پيچوندمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا کي مي‌خواي اين‌جوري يواشکي همديگه رو ببينيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي‌کار کنم هلنا دوستش دارم! نمي‌تونم بدون اون زندگي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه خره، اگه بابات دوباره بفهمه که بيچاره ميشي! هم خودت هم اون سپهر بدبخت. باز مثل اون دفعه ميره سراغ سپهر. مي‌دوني اون سري به‌خاطر کبوديِ صورتش چند روز نيومد بيمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهي بميرم براش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نمي‌خواد براش بميري؛ يه کاري نکن باز هم از اين اتفاقا بيفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي‌کار کنم؟ مي‌دوني چند روزه نديدمش؟ دلم براش خيلي تنگ شده! البته تو که اين چيزها حاليت نميشه؛ عاشق نشدي بفهمي من چه حسي دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا! مي‌خوام صدسال سياه عاشق نشم اگه قراره مثل تو بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستي راست ميگه همون عباس قصاب به درد تو مي‌خوره. تو قلب نداري؛ مثل سنگ مي‌موني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسخره! من خيلي هم قلب دارم فقط عاقلم و خودم رو درگير مسائل احساسي نمي‌کنم؛ چون تهش ميشم يکي مثل تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازي با بدجنسي نگام مي‌کنه و چشم‌هاي آبيش برقي مي‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستي از محمد چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرفش رو نزن بابا! فکر کنم تا عيد برگرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست ميگي؟ حالا مي‌خواي چي‌کار کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي، کاري نمي‌تونم بکنم؛ هنوز فکري نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- يعني مي‌خواي زنش بشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دونم شايد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خل شدي؟ اين همه خاطرخواه دکتر داري مي‌خواي زن اون بشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي‌کار کنم مثل تو باشم خوبه؟ من حوصله‌ي جنگ و دعوا ندارم نازي. بابا بهم گير داده يا با محمد بايد ازدواج کنم يا بايد درس و کار رو بي‌خيال شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ديوونه مسئله يه عمر زندگيه! مي‌خواي تمام عمرت رو با کسي باشي که حسي بهش نداري؟ اون هم اون که اصلا هيچ سنخيتي با تو نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن نازي نمي‌خوام بهش فکر کنم. بعدم من اصلاً به عشق و عاشقي اعتقاد ندارم. اين‌جور چيزا همه‌ش براي آدم دردسره. به خودت نگاه کن! الان چندساله با سپهري آخرش چي شد؟ بابات نمي‌ذاره از ده فرسخيش رد بشي؛ چطوري مي‌خواي بهش برسي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من عاشق سپهرم، بالاخره يه فکري مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثلا چه فکري؟ فکر مي‌کني زورت به بابات مي‌رسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شايد زورم به بابام نرسه؛ ولي عشق سپهر بهم قدرت ميده. من اگه بميرم هم زن کسي جز سپهر نميشم. بابام به‌خاطر پول مي‌خواد من رو به يه آدمي که هيچ علاقه‌اي بهش ندارم بده؛ ولي من نمي‌ذارم جنازه‌م هم به دستش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمي‌فهمم نازي؛ چرا بابات مي‌خواد اين کار رو بکنه؟ شما که مشکل مالي نداريد تازه خيلي هم وضعتون خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره نداريم؛ ولي بابام طمع پول کورش کرده. مي‌خواد من رو به اون يارو شاهي بده که هم‌سن خودشه. ميگه چندتا برج داره. تو چند تا کشور خونه داره. اين‌قدر پول داره که خودش هم نمي‌دونه چقدره. فکر کنم مرتيکه خلاف‌کار باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست ميگي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه پس! از راه حلال به اين همه پول رسيده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا حرف الکي نزن! هر کس پولداره خلافکاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه‌خير؛ ولي اون يارو زيادي پولداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازم دليل نميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا تو چرا ازش طرفداري مي‌کني؟ نکنه فاميلته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره پسرخاله‌ي بابامه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بي‌مزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم. نازي هم خنديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا با سپهر مي‌خواي چي‌کار کني؟ با اين خواستگارت فکر کنم يه عروسي افتاديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هلنا تو رو خدا به شوخي هم اين حرف رو نزن! حتي نمي‌خوام بهش فکر کنم. من يه تار موي سپهر رو به کسي نميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مي‌دونم عزيزم؛ ولي چه‌جوري مي‌خواي باهاش زندگي کني؟ تو عادت به اين‌جور زندگي‌کردن نداري؛ هنوز مزه‌ي بي‌پولي رو‌ نچشيدي. يه‌کم بگذره خسته ميشي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو راجع به من چي فکري کردي؟ من نمي‌تونم بدون سپهر زندگي کنم. برام مهم نيست پول نداره؛ من عاشق سپهرم. بعدم سپهر دکتره، بيکار که نيست! بالاخره به يه جايي ميرسه. من هم اون‌قدر دوستش دارم که هر سختي رو تحمل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دونم، من حس تو رو ندارم. نمي‌تونم درک کنم چون عاشق نيستم؛ ولي راه سختي داري. بايد خودت رو آماده کني. درسته سپهر دکتره؛ ولي اول راهه. خودت مي‌دوني جز خاله‌‌‌م و مادربزرگ مريضش و يه خونه‌ي اجاره‌اي و يه ماشين داغون چيزي نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من براي هرچيزي آماده‌ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خانم آماده، بگو چه‌جوري مي‌خواي عشقت رو ببيني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کردي براي چي اومدم سراغت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ديگه خانم فقط به‌خاطر عشقش مياد سراغ من وگرنه گور باباي هلنا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزيزم اين حرف‌ها چيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو خودت رو رنگ کن! حالا بي‌خيال شوخي، اگه بابات جلوي در دانشگاه برات مراقب گذاشته باشه چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازي نگاهي بهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌دونم چي‌کار کنم هلنا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زياد به مغزت فشار نيار. برو دوتا خيابون بالاترکنار پارک وايسا من يه‌جوري ميارمش اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهي من قربونت برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازي يه دفعه پريد بغلم و صورتم رو دوتا بـ*ـوس آب‌دار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه، اه! حالم رو به هم زدي. برو اون‌ور تمام صورتم رو تفي کردي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بي ذوق! من رو بگو که بـ*ـوس‌هام رو خرج آدم‌آهني مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيله خب! حالا نگه دار من پياده شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه با ماشين برو تو دانشگاه؛ مي‌خواي ببيننت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان باشه، باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون‌جا بمون. باز خل‌بازي در نياري بياي دم دانشگاه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا حالا درسته تو دکتري؛ ولي منم بي‌سواد نيستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام رو براش چپ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عاشقتم هلنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و سمت دانشگاه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازي دوست دوران دبيرستانم بود. خيلي با هم صميمي بوديم. اون اوايل که من مي‌خواستم يواشکي برم ديدن خاله‌ام اون هم باهام مي‌‌اومد که تنها نباشم. تو اين رفت‌و‌آمدها بود که اين دوتا عاشق هم شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر پسرخالمه. اون اوايل نمي‌دونستم خاله دارم؛ يعني بابام هيچ‌وقت بهم نگفته بود؛ ولي يه روزي يه خانمي اومد جلوي دبيرستانم و گفت خالمه. اول باور نکردم؛ ولي شناسنامه‌اش رو که نشونم داد فهميدم که راست ميگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي قبولش کردم، گفت نبايد بابا از ديدار ما چيزي بدونه. من هم مي‌دونستم که بابام اگه بفهمه نمي‌ذاره برم ديدنش؛ به‌خاطر همين من با نازي گاهي يواشکي مي‌رفتيم ديدنشون. شوهرخاله‌ام سال‌ها بود که فوت کرده بود و خاله‌ام با سپهر تنها زندگي مي‌کرد. البته مادربزرگ سپهر زنده بود و شيراز زندگي مي‌کرد. چند ماهي بيشتر نبود که با خاله‌ام آشنا شده بودم که حال مادربزرگ سپهر بد شد. خاله‌ام هم چون مادربزرگ سپهر کسي رو نداشت رفت شيراز. وقتي خاله‌ام اينا رفتن حس بدي داشتم؛ تازه داشتم بهشون عادت مي‌کردم. يادمه اون زمان نازي هم خيلي ناراحت بود؛ ولي خب حرفي نمي‌زد؛ چون مثلاً نمي‌خواست من بفهمم عاشق سپهر شده. ولي سال بعد سپهر پزشکي تهران قبول شد و اومد تهران. خاله‌ام وضع مالي زياد خوبي نداشت و يه زندگيِ خيلي معمولي داشتند. وقتي سپهر اومد تهران حتي پول نداشت براي خودش خونه بگيره و رفت خوابگاه. بعدشم هم درس مي‌خوند و هم کار مي‌کرد تا خرج زندگيش رو دربياره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد چند سال تونست يه ماشين قسطي بخره که بعدازظهرها باهاش مسافرکشي مي‌کرد. گاهي هم من و نازي رو مي‌برد بيرون و مي‌گردوند. نازي و سپهر با تمام مشکلاتي که جلوشون بود سال‌هاست که هنوز هم مثل روز اول عاشق همديگه هستند. هيچ‌وقت فکر نمي‌کردم نازي با اون خانواده‌اي که داره بتونه چند ماه هم وضع سپهر رو تحمل کنه؛ ولي اين‌جوري نبود و نازي پاي همه‌چيز سپهر وايساد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر نازي بنگاه ماشين داره و وضعشون خيلي خوبه. نازي يه خواهر بزرگ‌تر داره که چندسال پيش ازدواج کرده و شوهرش خيلي پولداره. حالا باباي نازي مي‌خواد اون رو هم بده به يه آدم خيلي پولدار. چند وقت پيش باباش فهميد که نازي با سپهر دوسته. تازه نمي‌دونست که در چه حد با هم دوستن و فقط فکر کرده بود يه دوستي معموليه. داده بود سپهر رو کتک بزنن که مثلاً حساب کار دستش بياد؛ ولي اين دوتا احمق‌تر از اين حرفان. عشق و عاشقي کورشون کرده و از هم دست نمي‌کشند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله‌هاي دانشگاه بالا رفتم. سپهر درسش تموم شده. طرحش رو هم تموم کرده و بعضي وقت‌ها مياد دانشگاه براي کلاس‌هاي تخصصي آماده بشه. مي‌دونستم امروز با کي کلاس داره. به دم کلاسي که سپهر بود رسيدم. استاد احدي جلوي در ايستاده بود. نمي‌خواستم من رو ببينه؛ ولي مجبور بودم برم سپهر رو صدا کنم. استاد احدي چند وقت پيش ازم خواستگاري کرده بود؛ ولي من بهش جواب منفي دادم. ازش خوشم نمي‌اومد؛ چشم‌هاش زيادي هرز مي‌پريد. سمت کلاس سپهر رفتم. استاد احدي من رو از دور ديد و در حالي که لبخند احمقانه‌اي روي لبش بود به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام استاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانم سازگار؛ احوال شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم ممنون. ببخشيد با آقاي نجفي کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه‌دفعه اخم‌هاش توي هم رفت و جدي شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولي الان وقت کلاسه خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط چند لحظه؛ کارم واجبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار دلش نمي‌خواست من سپهر رو ببينم؛ ولي تو رودربايستي قرار گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه فقط پنج دقيقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احدي رفت تو کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«مردک عقده‌اي!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه‌کم بعد سپهر اومد بيرون. صورتش نگران بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام چي شده هلنا خوبي؟ اتفاقي افتاده؟ نازي طوريش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبرته صبر کن يه‌کم نفس بگيري! چقدر شما دوتا مثل هم مي‌مونيد؛ هردوتاتون خل هستيد. مثلاً اون ديوونه چيش مي‌خواد بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه احدي گفت کار واجب باهام داري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون رو ولش کن؛ نازي اومده ببينتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کو، کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر سرش رو چرخوند؛ داشت اطراف رو نگاه مي‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه اينجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چندتا خيابون اون‌ورتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش رو بگو چيزي شده؟ داري چيزي رو قايم مي‌کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ديونه مثلاًً چي رو قايم کنم؟ چرا اين‌جوري مي‌کني؟ گفتم اومده چندتا خيابون اون‌ورتر؛ چون گفت شايد باباش براش مراقب گذاشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر نفسش رو فوت کرد. انگار خيالش يه‌کم راحت شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ديرم ميشه. يه‌کم اينجا کار دارم. تو برو منتظرته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. ممنونم هلنا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قابل نداشت پسرخاله. بهتون خوش بگذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر لبخندي زد و دوباره رفت تو کلاس. اميدوار بودم که مشکلي براشون پيش نياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز تو بيمارستان اين‌قدر سرم شلوغ بود که نفهميدم کي هشت شب شد. لباس‌هام رو عوض کردم. حتماًً بابا باهام دعوا مي‌کرد که زود برنگشتم خونه. عمو هم الان باز با عصبانيت نگاهم مي‌کنه و ميگه: «دختر بهت ياد ندادن به بزرگ‌تر احترام بذاري زودتر بياي؟» من هم طبق معمول مجبورم ساکت بمونم و نگاهش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دم خونه رسيدم. به ساعت نگاه کردم؛9:30 بود. واي بدبخت شدم! موبايلم شارژ نداشت و از بعدازظهر خاموش بود. حتماً تا الان هزاربار مامان بهم زنگ زده. زنگ در رو زدم. در باز شد و داخل رفتم. هستي اومده بود توي حياط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. معلومه تا اين موقع کجا بودي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا بودم؟ تو نمي‌دوني نه؟ به قيافه‌ام نگاه کن نمي‌بيني لباس‌هام رو؟ رفته بودم پارتي. البته تمش مانتو شلوار بود با مقنعه و کتوني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي لبخندي زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعاً؟ چه جالب؛ تم خاصيه. به هرحال برات متأسفم؛ بابا مثل ببر زخمي تو خونه نشسته. عمو هم بدتر از اون. زن‌عمو هم اين‌قدر چشم و ابرو اومد که چشم‌هاش چپ شده. دلم برات مي‌سوزه که شادي پارتي از دماغت درمياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا! به من چه اصلا خودت بيا تو مي‌فهمي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هستي تنه‌اي زدم و داخل رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پذيرايي شدم. همه به طرف من نگاه کردند. بابا با عصبانيت بهم زل زده بود و مامان هم بيچاره رنگش پريده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو: به به عروس‌خانم بالاخره تشريف آوردن! بهت ياد ندادن به بزرگ‌تر احترام بذاري دخترجون؟ اين چه وقت اومدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن‌عمو چپ‌چپ نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هلناجون تو که امروز کار داشتي خبر مي‌دادي ما نيايم. ما بيکار که نيستم هزارتا کار داريم؛ بد نيست يه‌کم به خانواده‌ي شوهرت احترام بذاري! دوران ما، عروس جرئت نمي‌کرد حرف بزنه. دختراي اين دوره اصلاً اين چيزا براشون مهم نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم پوزخندي زدم. خانواده‌ي شوهر! واقعاً مسخره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد زن‌عمو امروز خيلي بيمارستان شلوغ بود. مجبور بودم بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: مگه مادرت نگفت زود بيا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؛ ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه نمي‌خوام چيزي بشنوم. برو لباست رو عوض کن زود بيا که به اندازه‌ي کافي دير اومدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاقم رفتم. مانتوم رو درآوردم و پرت کردم روي تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خستگي داشتم مي‌مردم. هستي تو اتاق اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا بهت رحم کرد بابا نزد تو گوشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا مسخره اصلاً حوصله ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته‌ام مي‌فهمي؟ اينا هم که مي‌بيني چه‌جورين. دلم مي‌خواد خودم رو بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا به دادت برسه با اين خانواده‌ي شوهرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- يه‌دفعه ديگه بگي خانواده‌ي شوهر مي‌زنم لهت مي‌کنم‌ها! کاري نکن عقده‌ي اين‌ها رو سر تو خالي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به من چه؟ تازه بذار يه خبر بد ديگه بهت بدم کلکسيونت کامل بشه؛ قراره دو ماه ديگه آقا داماد شرف‌ياب بش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هام درشت شد و خشکم زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي؟! محمد داره برمي‌گرده؟ دروغ نگو هستي به‌خدا اصلاً امروز حوصله‌ي شوخي ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغم چيه؟ به خدا عمو گفت محمد داره مياد و مي‌خوان تا عيد عروسي بگيرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهوت به هستي نگاه کردم. مامان داشت صدامون مي‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي: من برم تو هم زود بيا تا وضع خراب‌تر نشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي از اتاق بيرون رفت. روي تخت نشستم. دست‌هام رو تو موهام فرو کردم. خدايا حالا چي‌کار کنم؟ مغزم ديگه کار نمي‌کرد. يه‌کم گذشت باز هم مامان صدام مي‌کرد. لباس‌هام رو عوض کردم و رفتم بيرون. عمو باز اخم کرده بود و با بابا حرف مي‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن‌عمو هم قيافه گرفته بود. مامان براي شام همه رو صدا کرد. سر شام کسي حرفي نمي‌زد. سفره رو که جمع کرديم بابا صدام کرد. با ناراحتي سمت پذيرايي رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: بشين عموت باهات حرف داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي مبل نشستم. عمو هنوز تو قيافه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو: حتما فهميدي که قراره محمد برگرده. با پدرت تقويم رو ديديم؛ سه روز مونده به عيد نوروز مراسم مي‌گيريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولي عمو من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي‌خوام چيزي بشنوم؛ به اندازه‌ي کافي صبر کرديم. الان چندساله منتظريم. محمد هم که درس خونده و داره برمي‌گرده؛ ديگه بهونه‌اي نداري خانم دکتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم دکتر رو يه جوري به مسخره گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين خانواده هيچ ارزشي براي تحصيلات قائل نبودن. طرز فکرشون اين بود که زن تمام عمرش رو فقط بايد بچه‌داري کنه و به شوهرش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بابا نگاه کردم. اون هم حرفي نمي‌زد. نبايد مي‌ذاشتم ديگه برام تصميم بگيرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد عموجون؛ ولي من الان چندساله محمد رو نديدم. اصلاً شايد اون نخواد با من ازدواج کنه. به هرحال الان چندسال گذشته. آدم‌ها عوض ميشن. شايد نظرش عوض شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو پوزخندي زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسر من اون‌قدر براي حرف من ارزش قائل هست که روي حرفم حرف نزنه؛ اگه تو مشکلي داري اون يه حرف ديگه‌ايه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: اين چه حرفيه داداش؟ هلنا يه چيزي ميگه وگرنه خودتون مي‌دونين رو حرف شما حرف نمي‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا کسي نمي‌فهميد که من نمي‌خوام با محمد ازدواج کنم. مامان با ناراحتي نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو: خب حالا که اين‌جوريه خودتون رو براي دوماه ديگه حاضر کنيد. اول عقد مي‌کنيم چند روز بعد هم مراسم مي‌گيريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: باشه داداش هر چي شما بگيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم باز مونده بود. انگار نه انگار من مي‌خوام زندگي کنم؛ براي خودشون مي‌بريدند و مي‌دوختند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد عمو نمي‌خوام بهتون بي‌احترامي کنم؛ ولي تا خود محمد نياد من نمي‌تونم هيچ‌چيزي رو قبول کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با عصبانيت از جاش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرين حسين با اين دختر تربيت‌کردنت. بعد هشت‌سال داره ساز جديد مي‌زنه. از همون روز اول گفتم نذار بره دانشگاه؛ ولي تو چي‌کار کردي؟ گفتي اشکال نداره. بهت گفتم اين بره دانشگاه هزارتا کار ياد مي‌گيره؛ بيا اين هم نتيجه‌اش! پاشو حاج‌خانم بريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: نه داداش بمونيد. هلنا بيخود کرده رو حرف شما حرف بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو: نه مثل اينکه خوب به دخترت حالي نکردي ما براي چي اينجاييم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن‌عمو: حسين آقا اين رسمش نبود. فکر کردي پسر من مونده‌ي دختر شماست؟ هشت‌ساله ما رو معطل خودش کرده. پسرم رو آواره‌ي غربت کرده و حالا خانم داره براي ما کلاس مي‌ذاره. الان ما دست رو هر دختري بذاريم نه نميگه اون‌وقت خانم فکر مي‌کنه چون دکتر شده براي خودش کسي شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو با نفرت نگاهي بهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببين دخترجون براي ما مهم نيست تو دکتري؛ اولين چيز براي زن مهمه اينه که بدونه چه‌جوري با شوهرش رفتار کنه تا تو خونه کمبود نداشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکم زده بود. عمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بريم حاج‌خانم اين‌جا جاي ما نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن‌عمو و عمو سمت در رفتند و بابا هم دنبالشون رفت. بابا همه‌ش داشت اصرار مي‌کرد بمونن. عصبي شده بودم؛ چرا بابا اين‌جوري رفتار مي‌کرد؟ انگار من رو دستش موندم و محمد آخرين مرد رو زمين بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي: هلنا ديونه شدي؟ بابا مي‌کشدت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جهنم! من نمي‌خوام زن اون بشم که خانواده‌اش هنوز من، زن پسرشون نشدم فکر مي‌کنن زن يعني کلفت خونه و هيچ ارزشي براي زن قائل نيستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: عزيزم تو که نمي‌خواي با اون‌ها زندگي کني. مهم خود محمده؛ اون اين همه سال تو خارج درس خونده و هيچ‌وقت طرز فکر پدر و مادرش رو نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مامان اون هنوز نيومده گفته رو حرف عمو حرف نمي‌زنه. اصلا شايد من تو اين هشت‌سال عوض شده باشم. شايد ازم خوشش نياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم وقتي آدم کسي رو بخواد هشت‌سال و هشتادسال نداره؛ محمد تو رو از اول هم دوست داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مامان! اون من رو نمي‌خواد به اصرار عمو از اول هم من رو انتخاب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين حرف رو نزن. محمد يه مرده؛ زن که نيست به اصرار پدر و مادرش زن انتخاب کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرد؟ اون به هرچي شبيهه جز مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي در همه نگاهمون برگشت سمت در. بابا با صورتي که از عصبانيت سرخ شده بود نگاهم مي‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: هلنا بيا اينجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سمتش رفتم. بابا دستش رو بلند کرد که بزنه تو صورتم. چشم‌هام رو ناخودآگاه بستم؛ ولي اتفاقي نيفتاد. آروم چشم‌هام رو باز کردم دست بابا کنار صورتم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش مي‌لرزيد؛ انگار داشت خودش رو کنترل مي‌کرد نزنه تو صورتم. دستش رو مشت کرد و فقط انگشت اشاره‌ش سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه يه بار ديگه، فقط يه بار ديگه من رو جلوي برادرم سکه‌ي يه پول کني، قيد همه‌چي رو بايد بزني! فهميدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دادش چشم‌هام رو يه لحظه بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: آروم باش حسين آقا داري سکته مي‌کني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ساکت باش! همه‌ش تقصير توئه اين دخترِ خيره‌سر شده. اگه خوب تربيتش مي‌کردي الان تو روي بزرگترش نمي‌ايستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم براي مامان سوخت. بيچاره هميشه همه‌چي سر اون خراب مي‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: خوب گوش‌هات رو باز کن هلنا! از اين لحظه به بعد حق هيچ اعتراضي رو نداري. کوچک‌ترين حرفي بزني بايد درس و دانشگاه رو فراموش کني. الانم مي‌ذارم بري چون به داداش قول دادم که کاري بهت نداشته باشم تا درست تموم بشه؛ ولي اگه بخواي دوباره روي حرفم حرف بزني مي‌زنم زير قولم و فراموش مي‌کنم که دختري به اسم هلنا دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي نگو؛ نمي‌خوام صدات رو بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سمت اتاقش رفت و در رو محکم بست. خشکم زده بود. مامان اومد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزيزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف سمت اتاقم رفتم و در رو بستم. روي تخت نشستم پاهام رو توي شکمم جمع کردم. سرم رو گذاشتم روي زانوم. چرا بابا باهام اين‌جوري رفتار مي‌کرد؟ مگه من دخترش نبودم؟ نمي‌خواستم گريه کنم. تمام زندگيم سعي کرده بودم مثل دخترهاي بي‌عرضه گريه نکنم. لبم رو گاز مي‌گرفتم که اشکم پايين نياد. يه‌کم بعد هستي اومد تو اتاق. روي تختش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هلنا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي نگو هستي نمي‌خوام چيزي بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي ديگه حرفي نزد. اتاق ساکت بود و فقط صداي نفس‌هاي من و هستي سکوت اتاق رو مي‌شکست. يه‌کم گذشته بود. آروم‌تر شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هلنا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفي نزدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ناراحت نباش! خدا بزرگه بالاخره يه چيزي ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه چيزي هان؟ نمي‌بيني بابا چي گفت؟ اگه قبول نکنم بايد قيد همه‌چي رو بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که چيزي از درست نمونده، آخراي طرحته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تخصصم چي؟ من تازه مي‌خوام تخصص بخونم. نمي‌خوام به‌خاطر ازدواجم قيد همه‌چي رو بزنم. من چندساله دارم زحمت مي‌کشم. نمي‌خوام به همين راحتي از همه‌چي بگذرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با ناراحتي که چيزي درست نميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميگي چي‌کار کنم؟ مي‌خواي با اين وضعيت بخندم؟ بابا چرا نمي‌فهمه من هيچ ربطي به اون خانواده ندارم؟ طرز تفکر من با اون‌ها از زمين تا آسمون فرق مي‌کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا الکي خودت رو ناراحت مي‌کني؟ تو که خيلي وقته محمد رو نديدي شايد عوض شده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوض شده! ساده‌اي! مگه عکس‌هاش رو نديدم؟ مگه تو نت نديدمش؟ مگه آدم‌ها تو هشت‌سال چه‌قدر عوض ميشن؟ خودمون يادته چندبار با اين يکي اون يکي مچش رو گرفتيم؟ هستي من ازش بدم مياد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شايد عوض شده؛ اون موقع خب سنش کم بود پسرا تو اين سن از اين کارها زياد مي‌کنند. بذار بياد ببينيش شايد ازش خوشت اومد. اون‌قدرها هم بد نيست! از عباس قصاب باور کن بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص لبخندي زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا ديوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست ميگم محمد بهتر از عباس‌آقاست؛ حداقل بوي گند گوشت نميده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا! حالا خودت رو ناراحت نکن؛ شايد محمد اومد تو رو ديد با اين اخلاق گندت قبولت نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا کنه. وگرنه بابا تا من رو به زور نده بهش ول کن نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميگم هلنا نکنه کسِِ ديگه رو مي‌خواي داري اين‌جوري مي‌کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست ميگي حالا که فکر مي‌کنم مي‌بينم تو آدم نيستي؛ مثل مجسمه مي‌موني. محبوبه، دوستم، برادرش تو بيمارستان شماست. گفت برادرش گفته خيلي‌ها دنبالتن؛ ولي تو بهشون محل نميدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برادر محبوبه کيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن بابا من حوصله‌ي دردسر ندارم؛ الان ميري سراغش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بگو کيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خوابم مياد مي‌خوام بخوابم. جون هر کي دوست داري زنگ گوشيت رو سر صبح روشن نکني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستي خوابيد و منم روي تخت دراز کشيدم. ياد گذشته افتادم. از بچگي عمو دلش مي‌خواست من و محمد رو يه جوري به هم بچسبونه؛ ولي من از همون بچگي ازش خوشم نمي‌اومد. وقتي ديپلم گرفتم زمزمه‌ها شروع شد. عموم به بابا گفت که من رو براي محمد در نظر گرفته. بابا هم بدون اينکه نظر من رو بپرسه قبول کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي من کنکور رو بهونه کردم و گفتم تا کنکور ندم اصلا به ازدواج فکر نمي‌کنم. وقتي پزشکي قبول شدم بابا خيلي خوشحال شد و يه‌کم نرم‌تر شد؛ ولي از موضعش پايين نيومد. فشار عمو بيشتر شد. من هم منتظر بودم که به هر بهانه‌اي محمد رو رد کنم. به‌خاطر همين تحصيلات محمد رو بهونه کردم و گفتم دلم نمي‌خواد شوهرم تحصيلات نداشته باشه. محمد هم مثلاً به رگ غيرتش برخورد و قبول کرد بره دانشگاه. خيلي خوشحال شدم؛ چون از آدم علافي مثل محمد که جز خوش‌گذروني کاري بلد نبود بعيد بود دانشگاه قبول بشه. طبق انتظارم دانشگاه شرکت کرد و قبول نشد. منم به چيزي که مي‌خواستم رسيدم؛ ولي خوشحاليم زياد طول نکشيد؛ چون سال بعد رفت کانادا درس بخونه. باورم نمي‌شد براي کم‌کردن روي من و لجبازي با من اين کار رو بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن‌عمو به‌خاطر اين تصميم محمد کلي ازم شاکي بود؛ چون من رو مسبب دوري از پسرش مي‌دونست. وقتي يه مدتي گذشت عمو بهم گفت حالا که من باعث رفتن محمد شدم بايد باهاش ازدواج کنم و برم پيشش که دردونه‌ش تنها نباشه؛ ولي من حاضر نبودم درسم رو که اين‌قدر براش زحمت کشيدم ول کنم؛ براي همين گفتم تا درسم تموم نشه جايي نميرم. هرچي اصرارکردن من قبول نکردم. دعواي زيادي تو خونه راه افتاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روزها بدترين روزهاي عمرم بود. اين‌قدر تحت فشار بودم. که داشتم کم‌کم قبول مي‌کردم؛ ولي محمد گفت چون خودش وضعيت مشخصي نداره نمي‌تونه من رو هم ببره پيش خودش. نمي‌دونم چرا اين حرف رو زد. حتماً مي‌خواست اونجا هر غلطي دوست داره بکنه و سرخر نداشته باشه. به هرحال هرچي که بود براي من خوب شد؛ چون بعد اون ديگه کسي حرفي نزد و همه ساکت شدند. زن‌عمو از خر شيطون پايين اومده بود؛ ولي باهام ميونه‌ي خوبي نداشت؛ ولي عمو آروم نموند. گفت فقط به شرطي با نرفتن من موافقت مي‌کنه که با هم نامزد کنيم. من هم براي بسته‌شدن دهنشون حلقه‌اي که عمو خريده بود دستم کردم. الان حدود?-? ساله که محمد رفته کانادا و برنگشته. تو اين?-8 سال يک بارم براي ديدن خانواده‌اش نيومده. معلوم نيست داره اونجا هشت‌سال چه غلطي مي‌کنه. حتماً با پول‌هاي عمو کلي خوش گذرونده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو وضع خوبي داره و محمد تنها بچه‌شه. از وقتي من يادم مياد محمد دنبال خوش‌گذروني بود. خودم فقط چندبار با دخترهاي مختلف ديده بودمش. اگه بگن حتي الان چند تا هم بچه اونجا داره باور مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو اينا سالي يه دفعه ميرن کانادا ديدن محمد؛ ولي اون تو اين هشت‌سال اصلا نيومده. اون اوايل خيلي زنگ مي‌زد؛ ولي کم‌کم زنگ‌زدن‌هاش کمتر و کمتر شد. الان هم آقا لطف مي‌کنن هر سال يه بار موقع سال تحويل زنگ مي‌زنن. چند کلمه هم با من حرف مي‌زنه؛ ولي من هيچ حسي به حرف‌هاش ندارم. محمد از وقتي رفته خارج رفتارهاش بدتر شده. طرز حرف‌زدنش و مدل لباس‌پوشيدنش خيلي عوض شده. به هرچي شبيهه به جز مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عکس‌هاي که تو نت مي‌فرسته مي‌تونم بفهمم چقدر تغييرکرده. به‌نظرم يه مرد بايد رفتارش مردونه باشه؛ نه مثل محمد اين‌قدر جلف. چند وقت پيش از هستي شنيده بودم که عمو به محمد گفته که تا آخر سال بايد برگرده و تکليف اين ازدواج رو روشن کنه؛ ولي من جدي نگرفتم؛ ولي مهموني امشب تمام معادلاتم رو به هم ريخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اواخر بهمن‌ماهه. فردا قراره محمد از کانادا برگرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان چند روزه استرس دارم. نمي‌دونم قراره چه اتفاقي بيفته؛ فقط تو دلم دعا مي‌کنم که محمد نظرش عوض شده باشه و دست از سر من برداره. سارا با آرنجش به پهلوم ضربه‌اي مي‌زنه که از فکر بيرون ميام. با عصبانيت بهش نگاهي مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته وحشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم‌هاش به طرف ديگه‌ام اشاره مي‌کنه. سرم رو برمي‌گردونم. استاد احدي کنارم وايساده. مثلاً امروز تو بيمارستان يه جلسه گذاشته بود و کسايي که طرح داشتن بايد شرکت مي‌کردن. اين‌قدر فکرم مشغول بود که اصلاً حواسم نبود احدي چي داره ميگه و کي صدام کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احدي: خانم سازگار حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشم‌هام خيره شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد چي گفتيد دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم حواستون کجاست؟ يک ساعته دارم صداتون مي‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عسل

    00

    رمان خیلی جالبی بود از خواندنش لذت بردم

    ۴ هفته پیش
  • میم

    03

    مزخرف ترین رمانی بود که خوندم مسخره و تخیلی

    ۴ هفته پیش
  • آسنامختاری

    ۲۳ ساله 00

    وایی خدایااین رمان منحصرب فردبود اصلا دوست نداشتم تموم بشه دوستان میشه چند رمان ب قشنگی همین معرفی کنید

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه

    10

    عالیییی بود همه چی تموم

    ۱ ماه پیش
  • اسما

    00

    واقعاً خیلی خیلی عالی بود دست نویسنده طلا

    ۲ ماه پیش
  • امیر

    ۲۴ ساله 10

    عالی آدم بایدچنین رمانی بخونه

    ۲ ماه پیش
  • ارزو

    ۲۶ ساله 10

    عالی بود من دوست داشتم داستان پر کششی بود ممنون

    ۲ ماه پیش
  • باران

    ۴۷ ساله 00

    وای بلاخره اعتراف کردن به همدیگه، داشت کم کم اعصابم خردمیشدااا، ازدست، هلناوعطاعالی بودنویسنده عزیز،فقط کاش عاشقانه اش بیشتربودبعداین همه مدت که بهم رسیدن، منتظررمانهای بعدیت بی صبرانه هستم

    ۲ ماه پیش
  • نفس

    00

    عالیه❤️ 🔥

    ۲ ماه پیش
  • چرابرای من بازنمیکنه

    ۴۷ ساله 10

    چرابرای من بازنمیکنه

    ۲ ماه پیش
  • آزاده | ناظر برنامه

    سلام دوست عزیز💚رمان مشکلی نداره و قابل دریافته. روی گزینه‌ی بقیه رمان را نشونم بده کلیک کنید تا پارت های رمان براتون قابل نمایش بشه

    ۲ ماه پیش
  • باران

    ۴۷ ساله 00

    ممنون عزیزم تونستم بگیرمش واقعامثل همیشه عالی قلمت مانا

    ۲ ماه پیش
  • اسدی

    ۳۳ ساله 00

    واقعا عالی بود طولانی بود اما خسته کننده که نبود هیچ لحظه لحظه اش جذاب بود.خسته نباشید میگم به نویسندش واقعاکه ذهن خلاقی دارند. در کل عااالی بود

    ۲ ماه پیش
  • Aramesh

    10

    عالی بود پیشنهاد میکنم حتما بخونید 🥲💙

    ۳ ماه پیش
  • Shabnam

    ۲۳ ساله 00

    عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید👌🏼

    ۳ ماه پیش
  • ریحانه

    00

    خیلی خفن بود خسته نباشی

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    00

    عالی عالی عالی

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.