رمان آخرین کیفر به قلم مژگان رضایی راد
عشقی که عقل را از تصمیمها خط میزند و عاشقی که زندگیاش دست خوش اشتباهات بزرگ و کوچک میشود و لجوجانه چشم میبندد بر اشتباهاتش. آنقدر در خواسته هایش غرق می شود که اشتباه از پس اشتباه زاده می شود. زمانی چشم میگشاید که نه راه پیش دارد و نه پس. و تقاص پس میدهد، آخرین کیفر...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۶ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
عشقی که عقل را از تصمیمها خط میزند و عاشقی که زندگیاش دست خوش اشتباهات بزرگ و کوچک میشود و لجوجانه چشم میبندد بر اشتباهاتش.
آنقدر در خواسته هایش غرق می شود که اشتباه از پس اشتباه زاده می شود.
زمانی چشم میگشاید که نه راه پیش دارد و نه پس.
و تقاص پس میدهد، آخرین کیفر...
میان دست و پا زدن های زندگی
عطر وجود خاطرات،
لذت شیرینی های گذشته را زیر زبانت زنده می کند.
اما افسوس که تلخی، شیرینی زندگیات را مکیده است.
و این تلخ می کند کامت را
بر هم می زند باور هایت را
و از بین می برد
رویاهایت را...!
"بسم تعالی"
آیه آخر را خواندم.
_وقت داره میگذره افسون.
ب*و*سهای بر کلامالله مجید زدم و بر روی طاقچه کوچک خانه گذاشتمش.
نگاهم به ساعت دیواری کشیده شد، تیک تاک عقربههای ثانیه شمار، هماهنگ با تکان خوردن پاندول بود.
از هماهنگی ساعت اخمهایم در هم فرو رفتند و استرس سر تا پایم را فرا گرفت.
به این قسمت ماجرا فکر نکرده بودم، مثل همیشه رعشه به جانم افتاده بود.
اما باز هم طبق این مدت، صدای پدرم بود که مرا تشویق به انجام کارم می کرد.
_نکنه پشیمون شدی؟
سر برگرداندم و با تردید به چهرهی مردانهای که موهای جو گندمی احاطهاش کرده بودند چشم دوختم.
_می ترسم بابا، از عاقبت این کار میترسم.
گامهای استوارش به سویم برداشته شدند و دست نوازشگر و پر محبت پدرانهاش، بر روی شانهام نشست.
_گرفتن حق ترس نداره!
از حق نداشتهام سرم تیر کشید، پلکهایم را بر هم فشردم و افکارم را پس زدم، افکاری که پیله کرده بودند در ذهنم و قصد پروانه شدن هم نداشتند، آنقدر میماندند که یا من بشکنم، یا زندگیام!
زندگی که با دستهای خودم به فاجعهای عظیم تبدیلش کرده بودم.
دستی روی شکمم کشیدم، حسش نمیکردم.
نگاهم روی انگشت نشانم خشک شد، آب دهانم را به سختی قورت دادم، کاش زمان به عقب بر میگشت، کاش توان گفتن اشتباهاتم را داشتم، کاش زندگی آنقدر بی رحم نبود.
خاطرات در ذهنم جان گرفتند و یاد و خاطرم را بالاجبار به گذشتهها کشاندند.
※※※※※※
از شوق زیاد روی پا بند نبودم.
برای خاطره سازی مفصلی برنامه چیدم، یک خاطرهای که تا عمر داریم نه از افکارمان و نه از زندگیمان پاک نشود.
خاطرهای پر از لذت، پر از آرامش، پر از شادی و زندگی!
نگاهی به ساعت مچیام انداختم، دو دقیقه دیر کردن که به جایی بر نمیخورد.
هر لحظه قدمهایم تند تر، نفسهایم بلندتر و خندههایم وسیعتر می شدند.
خوشی قسمت کوچکی از تعریف حالات من بود.
لذتی که سراسر وجودم را غرق در آرامش کرده بود را نمیشد با یک عصر پاییزی دل انگیز، با آواز خوش پرندگان عاشقی که کنسرت بر گزار کرده بودند بر روی شاخهها و خش خش برگهای زردی که زیر قدمهایم موزیکال وار تکه تکه می شدند توصیف کرد.
حال من بهتر از آنی بود که بتوانم توصیفی برایش پیدا کنم.
از دور شانههای ستبرش را دیدم.
نیمکت چوبی، همانند قاب عکسی، محبوب من را در بر گرفته بود؛ خندهام گرفت از توصیف قاب عکس، قاب عکسی که وسعت خوبی برای جا دادن در خود ندارد و شانههای مَردَم را در نمایش چشمان من، بیرون از کادر چوبیاش برجای گذاشته بود.
قدمهایم را آهستهتر کردم تا صدای پایم را نشنود، دستهی کیفم را کمی جابهجا کردم و پشت سرش قرار گرفتم.
دو طرف شالم را گرفتم و روی چشمهایش گذاشتم و ریز خندیدم.
انگشتان مردانهاش روی شالم قرار گرفت و بلند شد.
لبهایم را مانند بچهها آویزان کردم و با اخمی تصنعی به اجزای صورت کشیدهاش دقیق شدم. ه*و*س دست کشیدن روی ته ریشش ته دلم را قلقلک می داد.
_سلام نکنی؟
با ناز چشم گرداندم و نیمکت را دور زده مقابلش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه یک بار تو اول سلام کنی خورشید قهر می کنه میره کهکشان دیگهای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادتش ابروی راستش بالا پرید و موشکافانه با لبخند خبیثی کنج لبش به چشم هایم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطور کسی که برای سلام کردن زبون باز نکرده، تیکه انداختن بلد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص لبهایم را بر هم فشردم، قدمی نزدیکتر شد و صورتش را با فاصله مقابل صورتم گرفت و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آ کن عمو زبونت رو ببینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آنی چشمانم گرد شدند، لبخندش که به قهقه تبدیل شد، به سویش حمله ور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپا به فرار گذاشت، جیغی کشیدم و شروع به کُری خواندن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه این که دستم بهت نرسه، پوستت رو می کَنَم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگامهایش بلندتر از من بود و فاصلهاش لحظه به لحظه زیادتر میشد، ناامید از گرفتنش جیغ بلندی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جرأت داری وایسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صدای جیغم سر جا میخکوب شد، خوشحال از ایستادنش قدمهایم تندتر شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سویم چرخید، سرعتم را کمتر کردم و مقابلش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند از لبم پر کشید. ابروان پهنش چنان در هم تنیده بودند که خنده را از یاد و خاطرم بردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پارک جای جیغ جیغ کردنه؟ نمیگی صدات رو چندتا غریبه میشنون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر پایین انداخته با مظلوم نمایی انگشتانم را در هم گره زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما پارک که خلوته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چهار پنج نفر کافی نیستن؟ مهم نیست چندتا لااُبالی صدای ناموسم رو بشنون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته دلم غنج رفت از لفظ ناموس، ردیف دندانهایم را به نمایش گذاشتم و با ناز دستی به شالم کشیدم و طرهای از موهای بیرون افتادهام را زیر شال پنهان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از این فاصله دور چطور لااُبالی بودن اونها رو تشخیص دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستی بر ته ریشش کشید، به سمت ماشینش که کنار خیابان پارک شده بود اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید باهات حرف بزنم، توی پارک چهره خوبی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان دادم و دوشادوشش، با رعایت فاصله به سمت ماشین رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سورپرایزم رو خراب کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ناگفتههای مهمتری هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار ماشین ایستادم و اخمهایم را در هم کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی کار من مهم نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تبعیت از من به ماشین تکیه زد و به ساعت مچی طلایی رنگش اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه نبود مرخصی ساعتی نمیگرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقانع شدم، مثل همیشه به بحث پیش آمده خاتمه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را از چشمانش دزدیدم و جعبه کادویش را از کیفم خارج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قابل تو رو نداره، تولدت مبارک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به جعبه کوچکی که مقابلش گرفتم نگاهی انداخت و گیج پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تولدم؟ امروز چندمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهام گرفت، حتی تولد خودش یادش نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیست و هفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ملیحی برای لحظهای لبانش را از هم جدا کرد و جعبه کوچک را میان انگشتانش چرخاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر واکنشهای بهتری بودم و این لبخند نیمه جان تمام ذوق و شوقم را سرکوب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر پایین افتادهای که لبخند از لبانش پر کشیده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با پول باباته نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نداشتم، بارها تذکر داده بود چیزی برایش نگیرم، آن هم با پول پدری که چندین بار غرور و عزت نفسش را زیر پاهایش لگد مال کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را به آسفالت خیابان دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با پدرت صحبت کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نتونستم، موقعیتش پیش نیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتن صدایم آنقدر ضعیف و مرتعش بود که شک داشتم حرفم را متوجه شده باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چهار ماهِ که امروز و فردا میکنی، چهار ماهِ که از آخرین قرار خواستگاری میگذره؛ پشیمون شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفهایش درست بود، ناراحتیاش را درک می کردم اما حرف آخرش لرزهای به جانم انداخت. طاقت نداشتم مرا اشتباه بفهمد، تحمل ناراحتیاش را نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچانهام لرزید و برق اشک چشمانم را جلا داد. از پشت حریری از اشک به نگاه غمگین و خستهاش چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به روح مامانم قسم نه، برام مثل نفس می مونی، چطور از نفس کشیدن پشیمون بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحریر اشک چشمانم به قطرهای تبدیل شدند و بر روی گونههایم نشستند، توانستم برق تحسین و خشنودی از حرفم را در نگاهش ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قدیما دخترا، پسرا رو سر کیسه می کردن؛ می بینم زمونه عوض شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس در سینهام حبس شد و قلبم برای لحظهای از تپش ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چرخش سبحان قامت پدرم از پشت سرش پدیدار شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیده به لبهای کج شده و نگاه تمسخر آمیزی که سر تا پای سبحان را وارسی می کرد، چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرأت زبان باز کردن نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبحان متعجب لبانش را تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام جناب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز در پیش چشمانم آهسته شده بودند، گویا زمان هم روی دورِ کُند افتاده بود و ماشینها با سرعتی چون لاکپشت در رفت و آمد بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی گرفته واست بچه حاجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه دست سبحان را گرفت و با نگاه گذرایی به سرتا پایم، کادوی دست نخوردهی دور جعبه را کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم را به دندان کشیدم و شرمسار از روی سبحانی که فکش را فشرده بود سر به زیر انداختم تا نبینم ساعت مارک داری که حالا میان انگشتان پدرم تکان می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی چقدر پولشه؟ گرون ترین ساعتی که تا حالا دستت انداختی چند بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت سبحان اضطرابم را چند برابر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجاست پدرت تا ببینه پسرش داره با دختر نامحرم دل و قلوه رد و بدل می کنه؟ کو اون همه اِدعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم بی اختیار به سبحان کشیده شد، دستش را بر ته ریشش کشید و زیر لب "استغفرلله" ای گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم در فاصله یک قدمی سبحان ایستاد و ساعت را کنار صورتش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قیمتت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرگ گردن سبحان متورم و صورتش سرخ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسهای صدا دارش دلم را به آتش کشید، اما باز هم سکوت کرد، سکوتی که دل و دینم را به تاراج برد، سکوتی که برای حفظ حرمتها بود. حرمتهایی که پدرم لگد مالشان میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بالاخره هر کسی قیمتی داره، چند؟ چقدر بدم که شرّت کم بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای شکستن قلبم را حس میکردم، بغض نبود، سرگیجه بود؛ کار من از بغض گذشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم سوت می کشید از حرفهای پدرم، از قیمت گذاشتن برای کسی که عاشقانه دوستش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دو رگه سبحان را از میان دندانهای قفل شدهاش شنیدم اما نتوانستم از چهره بی تفاوت پدرم چشم بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قیمت چی رو میخواید بپردازید؟ من یا عشقم؟ یا شاید هم دخترتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضرب سیلی، چشم در چشم سبحان شدم، نگاهش نفسهایم را سنگین کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلگیری از غم نگاهش عیان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهایم طاقت این همه درد را نداشتند. به پدرم نزدیک شدم و با هق هق دستش را گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا بخدا من گفتم بیاد، به روح مامان قسم من ازش خواستم بیاد اینجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را با ضرب از دستم خارج کرد، با نیم نگاهی به صورتم به سمت ماشینش که چند متر پایینتر پارک شده بود اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بعد به حساب تو هم میرسم، فعلا برو تو ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردد قدمی فاصله گرفتم، من این بیرحمی پدرم را نمیخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سنگ دلیاش بتی که از او برای خود ساخته بودم را خراب میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای فریادش از ترس تکان شدیدی خوردم و ناخواسته قدمهایم به سمت ماشین تند شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم برو تو ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir※※※※※※
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم را به گوشهای پرت کردم، خود را روی تخت انداختم و ضجه زدم، برای روزی که باید خاطره ساز خوشی میشد اما به بد ترین نحو ممکن یاد بودهای تلخی چون زهر را برایمان رقم زده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای من، برای سبحان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس تهوع داشتم، از این هوای پاییزی، از کادویی که عزت نفس معشوقم را خدشه دار کرده بود، از خودم که باز هم همه چیز را خرابتر از قبل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در را شنیدم اما سر بلند نکردم، تشخیصش سخت نبود، باز هم مثل همیشه همدم تمام تنهاییهایم به سراغم آمده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستِ پر مهرش روی سرم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی خوای نگاهم کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام روی تخت نشستم و سر به زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشمای قشنگت رو ازم میدزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوان کنترل نداشتم، لب گزیدم و خود را در آغوشش غرق کردم و گریه از سر دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آروم باش عزیز دلم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش نوازش وار روی موهایم کشیده شد اما باز هم دلم آرام نگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا به حرف شما گوش میده، بهش بگید بذاره من و سبحان با هم ازدواج کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را از سینهاش جدا کردم و به چشمان نمدارش چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من دوستش دارم، نفسم به نفسش بند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پر مهری بر لبهایش نشست و قطرههای اشک گونههایش را خیس کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتانش را روی گونهام کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سال اول مدرسه، وقتی رفتی سر کلاس میخواستم برگردم، با گریه از کلاس خارج شدی و پاهام رو گرفتی تا پیشت بمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشید و به سفیدی دیوار خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز هم مهگل جون بودم؛ وقتی گریه میکردی و از سر ناچاری به من پناه میاوردی، غم عالم به دلم میریخت؛ وقتی نگاهت رو روی بچههایی که دست تو دست مادرهاشون بودن رو میدیدم، حس پوچی میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچانهاش از بغض لرزید، پشت دستم را بر چشمانم کشیدم و منتظر به صورت خیس از اشکش زل زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عذاب کشیدم، نه از گریههات، بلکه از بیمادریت؛ عذاب کشیدم چون مادرت نبودم، چون حسرت روی دلت بود، چون غمِ چشمات دیوونه کننده بود؛ درست مثل الان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهگل جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش از سفیدی دیوار، به سیاهی چشمانم سُر خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دخترم بودی، با اینکه من تو رو به دنیا نیاوردم، اما بیشتر از جونم دوستت داشتم، اشکات اذیتم می کرد، با هزار مکافات فرستادمت داخل و خودم پشت در کلاست نشستم؛ تو گریهات بند اومد اما من نه، نبود مادرت رو نتونسته بودم پر کنم، با اینکه باهام خوب بودی ولی باز هم نامادری بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من دوستتون داشتم، هنوز هم دوستتون دارم، مثل مامان آرزو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به رویم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاش اینجا بود، شاید الان اینجور اشک نمیریختی، کاش بود و برات مادری میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه بودن مادرم آرزویم بود و نبودنش را بیشتر از هر چیزی حس میکردم، اما ناحقی بود اگر گفتهاش را تصدیق میکردم. ناراحتیاش را نمیخواستم، اشک روان شده از چشمانش را نمیخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من شما رو دارم، اگه خدا مامانم رو ازم گرفت، شما رو بهم داد، تا الان مادری رو در حقم تموم کردید، تو رو خدا الان هم کمکم کن مهگل جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم زمان با شکسته شدن بغض گلو گیرش در آغوشش فرو رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیل اشکهایم دوباره به راه افتادند، سرم را در گودی گردنش فرو بردم و با درماندگی عطر خوش وجودش را مهمان ریههایم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اجازه نمیدم زندگیت رو دستخوش خواسته خودش کنه، قول میدم بهت دخترم... قول میدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر اشک ریختم که بدنم کرخت شده بود، از آغوشش جدایم کرد و با کف دست صورت غرق در اشکم را پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه پاک کن این اشکا رو، بیا بریم پایین، بابات کارت داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن نام پدر، خود به خود ابروانم در هم فرو رفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی من باهاش کاری ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی تصنعی کرد، اما صورت گرد و سفیدش باز هم مهربان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یادت نره داری در مورد پدرت حرف میزنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا هم یادش رفته داره با دخترش این...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم با باز شدن در و صدای پدرم نیمه تمام ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه نگفتم صداش کن بیاد کارش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زیر چشم نگاهش کردم، اما سر بلند نکردم، باید میفهمید و ناراحتیام را درک میکرد، باید کوتاه میآمد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتیم صحبتهایِ زنونه میکردیم، الان میخواستیم بیایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکیاش به خودم را از قدمهایی که بر میداشت حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستِ پیش زدی پس نیوفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچانهام لرزید نه از بغض بلکه از خشم! با عصبانیت سینه به سینهاش ایستادم و نگاه دریدهام را به چشمانش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستِ پیش؟ توی این هشت ماه انقدر عذابمون دادید که اگر به قول شما دست پیش هم بگیرم حق دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را ریز کرد و سرش را خم کرد و صورتش را مقابل صورتم نگه داشت. همچنان اخمهایش در هم بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بد کردم نذاشتم با یک ه*و*س زندگیت رو به باد بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس هایم به شماره افتاده بود و قلبم از شدت خشم محکم بر سینهام میکوبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشتم فریاد بزنم اما گویا اوضاع که بر هم ریزد، همه چیز دست به دست هم میدهند تا تو را به نقطه جوشت برسانند! صدایم بی اختیار بلند شد و فریاد کشیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما مانع بدبختی من نیستین، شما خود بدبختی هستین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضرب سیلی گوشم سوت کشید، دهانم از حیرت باز ماند و در دلم بساط رخت شویی بر پا شد. سر بلند نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره اشکم روی فرش دوازده متری اتاقم چکید اما نمیدانم چرا دلم را به آتش کشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست بلند کرد بر رویم، دستی که هرگز بلند نشده بود! دلم سوخت از فاصلهای که بین من و خودش به وجود آورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشیمان بودم از گفتهام اما با این سیلی نه تنها رویم را از خود برگردانده بود، بلکه دل چرکینم را هم نا امیدتر کرد از پدری که وجودش معجزهای دلپذیر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این رو زدم یادت باشه صداتو واسه من بلند نکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خشم نفس نفس میزدم، تمام وجودم خالی از محبت شد، نه با یک سیلی، با دردی که همراه سیلی شد. دردی که در قلبم نفوذ کرد و غباری از بیمهری، بر تمام علاقهام کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم روی کیفم ثابت ماند، بی فکر دستهاش را چنگ زدم و با دو از اتاق خارج شدم. صدای نگران مهگل جون را پشت سرم شنیدم اما اهمیت ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دخترم صبر کن، کجا داری میری؟ افسون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم که به دستگیره در رسید، با حرف پدرم لحظهای مکث کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رفتی سراغ اون پسر اسم من رو نیار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم بارید، اما شوری اشک،هایم نمکی شد بر زخم ایجاد شده قلبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در خانه تن خودم را هم لرزاند اما قدمهایم استوار بودند. حق با من بود؛ مشکل از پدرم بود، اشتباه از پدرم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیانصاف بود، آنقدر که زندگیام را به بازی گرفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حاشیه خیابان شروع به راه رفتن کردم. هر گامم خشمم را دو چندان می کرد و اعصابم را متشنجتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم بیاندازه هوای آغوش مادرم را کرده بود و کسی را میخواست، که بوی مادرم را بدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اولین تاکسی دست تکان داده و آدرس تنها شخصی که در این وضعیت میتوانست آرامم کند را به راننده دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم روی زنگ نشست، در دل دعا کردم خانه باشد، تاب صبر کردن را نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خوش آوایش در آیفون پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند نصفه و نیمهای زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز کنید دایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده مردانهای کرد و در با صدای تیکی باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپا تند کردم و وارد خانه شدم، مقابل در ایستاده بود، قد و بالایش را از نظر گذراندم و به سوی آغوش باز شدهاش پر گشودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربونت برم دایی، چه عجب یادی از ما کردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سهای از روی شال بر سرم گذاشت. سرم را در سینهاش فشردم و بغض گلویم را شکستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش نگران شد و دستش نوازش وار روی سرم کشیده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی به قربونت، چی شده که حروم میکنی این اشکها رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هر کلمهاش هق هقم بلندتر میشد و سرم در سینهاش پنهانتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی بابام رو راضی کنید! دایی کمکم کنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را از سینه اش جدا کرد و با کمتر از نیممتر فاصله چشمان مشکیاش را به نگاه اشک آلودم دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اول آروم بگیر بعد حرف بزنیم، باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغموم سری تکان دادم و با اشاره دستش وارد خانه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی اجمالی به خانه نیمه تاریک و کوچک دایی رضا انداختم و روی مبل دو نفره قهوه،ای رنگ نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکس روی دیوار نگاهم را مجذوب خود کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هر روز بیشتر شبیه مادرش میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب سر چرخاندم و لیوان چای را از دایی گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورت متعجبم لبخند غمگینی زد، کنارم نشست و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ریحانه رو میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرد نگاهش را دنبال کردم و به تبعیت از دایی رضا خیره چشمان زندایی شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلم تنگشونه، دل تنگ مامانم، دلتنگ عزیزجون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم جز آهی جگر سوز چیزی نبود، متأسف سر به زیر انداختم و لیوان داغ چای را در دستانم جابهجا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاش اینجا بودن، هر سه نفرشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش دور شانهام حلقه شد و با تک خندهای سکوتِ به وجود آمده را شکست و افکارم را از گذشته به حال سوق داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قبل اینکه گذشتهها رو مرور کنی، چایت رو بخور، سرد میشه از دهن میوفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایم را تلخ مزه کردم و نگاهم حرارتی که در هوا جولان میداد، نشانه گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ساعت هفتِ شب، تنها، اینجا، با این وضع!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاهش را حس کردم اما سر بلند نکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ریحانه و علی کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گرفتهام آنقدر ضعیف بود که دست دایی رضا زیر چانهام نشست و مجبورم کرد سر بلند کنم و نگاهم را به چشمانش بدوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اول: وقتی می خوای حرف بزنی سرت رو بالا بگیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوم: بلند تر حرف بزن تا صدات رو درست بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی بعد از اتمام حرفهایش زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم، چاییام را روی میز گذاشتم و با نفسی عمیق لرزش صدایم را کم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه اجازه بدین میخوام چند وقت اینجا بمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کج شدهاش را مقابل صورتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قدمت روی جفت چشمام دایی، اما قبلش کامل بگو چیشده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتانم را در هم گره زدم، چانهام که لرزید، به آغوشش پناه بردم و از ته دل ضجه زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش پر مهر روی کمرم قرار گرفت، آنقدر گریه کردم و نوازش شدم که چشمانم گرم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خارش بینیام کلافه دستم را مقابل صورتم تکان دادم و پاهایم را در شکم جمعتر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقهای نگذشت که باز هم با برخورد چیزی با بینیام تکان خوردم، غری زیر لب زدم و با تکان دادن دستم مقابل صورتم، مگس خیالیام را پراندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده تو گلوی دایی رضا لای پلکانم را آهسته باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردمک چشمانم بین چهره سرخ از خندهاش و پَرِ سفید رنگِ دستش چرخید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هنگ بودم که دستش روی موهایم قرار گرفت و موج بر هم ریخته موهایم را در هم تنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدر میخوابی، ساعت ده شبِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن ساعت برق از سرم پرید و با چشمانی گرد شده، تند سر جایم نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ساعت ده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان متعجبم، از سرخ شدن دوباره دایی رضا، متعجب تر ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بمب خندهاش تکانی خوردم و اخم در هم فرو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جای دوربین عکاسی خالیه فقط، برای یک عمر سوژه ملّت میشی دایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیحرف با اخمهایی که لحظه به لحظه بدتر میشدند دستی بر صورتم کشیدم که با خیس شدن کف دستم، حرکتم را دوباره تکرار کردم و دستم را کنار دهانم گذاشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهین بلندی کشیدم. از جا پریدم و به سوی سرویس بهداشتی دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل آینه ایستادم، قیافهام عجیب خندهدار شده بود. از خنده دایی رضا من هم خندهام گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب راه افتاده از دهانم، موهای ویز شدهام و گیره سری که کج شده بود و چشمان پف کرده و قرمزم، دست به دست هم داده بودند تا از من دلقکی بسازند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت پر آبم را بر صورتم پاشیدم و با دستی بر موهایم و باز کردن گیرهام از سرویس بهداشتی خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآستین مانتوام را بر صورت خیسم کشیدم و برای کمک به دایی رضا، وارد آشپزخانه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی برو بشین شما، من غذا رو میکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گاز فاصله گرفت و با دستهایی پر به سویم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لیوان و آب و قاشق با تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه موافقت از حرفش سر تکان دادم و با دستهایی پر از آشپزخانه خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیمرو با گوجه و خیارش میچسبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمهای درست کرد و با تکه خیاری بر چنگال، مقابل صورتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_و اگه این نیمرو از دست دایی باشه، بیشتر بهت میچسبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندانستم چرا اما راه گلویم را بغض بست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حسرت لقمه آماده شده را از دستش گرفتم و با ولع گازی از نون و خیار زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاه دایی را حس کردم اما جرأت نداشتم سر بلند کنم، دلم نمی خواست نگاه تیز بینش، نم اشک را در چشمانم ببیند اما نشد، تیز تر از آنچه من فکر می کردم بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی می خوای غذا بخوری باید با بسم الله شروع کنی، نه با غم و غصه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند و تند پلک زدم تا اشک حلقه زده چشمانم جاری نشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه ای درست کردم و با لبخندی بر لب و بغضی بر گلو، به سوی دایی گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیمرو می چسبه، با گوجه و خیار، اما اگه از دست دختر خواهر باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خندهای کرد، لقمه آماده شدهام را گرفت و سری به افسوس تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گاهی حس میکنم هنوز هم دختر بچه پنج شیش سالهای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغمومتر از آن بودم که لبخند بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاش توی همون سن میموندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بزرگ شدن خوبه، اما عاقل شدن بهتر! خوشی خوبه، اما تلخی بهتر! مرحم خوبه، اما درد بهتر! عسل خوبه، اما زهر بهتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب از حرفهای دایی رضا، دست از خوردن کشیدم و در سکوت منتظر ادامه حرفش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشید و تکه نانی در دهانش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی سختی میبینی تازه قدر خوشیهای زندگیت رو می فهمی! وقتی دستت زخم میشه تازه میفهمی اگه مرحم نباشه درد امونت رو میبره! تا زهر رو نچشی نمیتونی شیرینی عسل رو با تمام وجود حس کنی! تا سختی نکشی قدر آسایش رو نمیدونی دایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتانم را در هم گره زدم، بوی تخم مرغ شامهام را نوازش میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاش فقط سختی بود، بابا هیچ رقمه کوتاه نمیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی بچه بودم عزیز میگفت تا نخوری زمین مرد نمیشی، به حرفش می خندیدم، با خودم میگفتم یعنی چی آخه، من بخورم زمین دست و پام زخمی بشه، مرد میشم؟ اما وقتی بزرگ شدم دیدم راست میگفت؛ من زمانی مرد شدم که تونستم سنگینی مشکلات رو روی دوشم تحمل کنم و با همون زخم و سنگینی بار بلند بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی گرفت و آهی از ته دل کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به خدا توکل کن، فقط اونه که حلالِ مشکلاته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت سر پایین انداختم و با انگشتان گره زدهام بازی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی خدا هم گفته از تو حرکت از من برکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده دایی رضا را شنیدم، لقمه دیگری مقابلم گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس زودتر شامت رو بخور و حرکت کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب لقمه را گرفتم و با سری کج شده به مردمک لغزان چشمانش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ته ماندهای از خنده به ساعت اشاره کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمازت داره قضا میشه، نمی خوای که از اولین حرکتت جا بمونی و برکت نبینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کف دست بر پیشانیام کوبیدم و در حالی که لقمه نیمه جویدهام را قورت می دادم به سوی آشپزخانه دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سهای بر تربت کربلا زدم و بوی خوش خاک را به ریه کشاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قبول باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قبول حق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتردید داشتم بگویم، اما دلم را به دریا زدم و لب تر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دایی پا... پا به میون بذار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابش را بست و روی میز عسلی مقابلش گذاشت و با دستی بر عینکش، نگاهش را بین من و جانمازم به گردش در آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدرت حرف آخر رو میزنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجوج بودم، دست از تقاضا بر نمیداشتم تا به مقصد نمیرسیدم، رسیدگی بیش از اندازه مهگل جون بد عادتم کرده بود و همین لجباز ترم می کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حرف آخر رو آره، اما می تونید کاری کنید تا نظرش تغییر کنه، اون موقع حرف آخرش هم تغییر میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینک را از چشمانش برداشت و داخل جعبهاش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انتظار داری با دسته گلی که به آب دادی برم پیش پدرت بگم بیا و با این وصلت موافقت کن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مرتعشم ضعیفتر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا زنگ زد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر میکنی بخشیدهات که بخواد زنگ بزنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغ کرده نفس کلافهای کشیدم، ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادرت زنگ زد، نگرانت بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کلمه مادر تند سر بلند کردم، نه اینکه خوشم نیاید، اما متعجب شدم، از اسم مادری که روی مهگل جون گذاشت، از اینکه دختر خواهرش را با زن شوهر خواهرش تقسیم کرده است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پر مهری به رویم پاشید. از جا برخواست و مقابل قاب عکس خانوادگی شان ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادر مقامش خیلی بالاست، اما کسی که مادرانه زندگیش رو پات میریزه، مقامش بالاتره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هایش پشتش بر هم گره خورده بودند، از نیمرخ نگاهی به من انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهش بگو مامان، نذار با تموم مادرانگیهاش، آرزوی مادر بودن به دلش بمونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر و جانماز را روی عسلی کنار عینک دایی رضا گذاشتم و آهسته کنارش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهگل جون رو به اندازه مامان آرزو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوست داشتن تنها کافیه؟ مهگل خانم هم دوستت داره، پس چرا مادرانه خرجت کنه؟ دوستت داره دیگه مگه نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش دور شانهام حلقه شد و در آغوشش جای گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهش زنگ بزن، حالش خوب نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سهای روی موهایم کاشت و به سوی اتاقش به راه افتاد، میان راه ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پنج شنبه سالِ زنداییته، شماره من رو بده به اون پسر، کارش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تردید سر تکان دادم و با برداشتن گوشی موبایلم از روی دسته مبل، به سمت اتاق خالیِ ریحانه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت یک نفرهاش نشستم و گوشی را کنار گوشم گرفتم، چهارمین بوق که تمام شد هم زمان با شنیدن صدای سبحان از جا پریدم و چشم از شاسخین صورتی ریحانه گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام، حالت خوبه؟ چرا دیر جواب دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل آینه دیواری ایستادم و دستی به موهای بلندم کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشین رو پارک میکردم، خوبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازی به صدایم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حال من رو نمیپرسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفس عمیقش را شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالت چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز عکس خودم در آینه چشم برداشتم و قدمهایم آهسته دور اتاق رژه رفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه آقامون اخلاقش رو بهتر کنه من حالم خوب میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتش سی ثانیهای طول کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب کمی گوشی را فاصله دادم تا مطمئن شوم ارتباط قطع نشده که صدایش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دارم میرم توی خونه، کاری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغموم لب برچیدم و سرجایم ایستادم و با لحنی گله مند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از من ناراحتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نباید باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من چه گ*ن*ا*هی دارم آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفته بودم خوشم نمیاد تا وقتی خونه پدرتی چیزی برام بخری! گفتم یا نگفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض به گلویم چنگ زد، این تندیاش به مزاجم خوش نیامد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تولدت بود، دلم میخواست واست چیزی بخرم، میخواستم خاطره بسازیم با هم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسهای پر حرصش پیچید، مطمئن بودم طبق عادتش باز هم دست بر ته ریشش می،کشد تا کمی به اعصاب آشفتهاش نظم و آرامش دهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاطره ساز شد، اونم چه خاطرهای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهای سست شدهام را به سمت تخت کشاندم، روی زمین نشستم، پاهایم را در شکم جمع کردم و تکیه بر تخت زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بخاطر حرفای بابام معذرت می خوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کنترل شدهاش، باز هم اندکی بلندتر از حد معمول بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچ وقت، هیچ وقت بخاطر پدر و مادرت، از کسی عذر خواهی نکن؛ حتی اگه اشتباه از اونها باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر حرص مشت بر زمین کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس چرا ناراحتی؟ من چیکار کنم با بابام؟ یک راهی پیش روم بذار، خسته شدم اَه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صد بار نگفتم نگو اَه؟ مگه نگفتم این عادتت رو از سرت بنداز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را در کاسه چرخاندم و با دهانی کج، بی صدا ادایش را در آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم قربان، حالا اجازه هست من حرفم رو بزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام شده بود، لحن صدایش ملایمتش را به خوبی نشان میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو، میشنوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی گرفتم و با مِن و مِن و کندن پوست انگشت سبابهام، دل به دریا زدم برای گفتن حرفم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوم خب چیزه... داییم گفت، گفت بهش زنگ بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیهای سکوت شد و بعد صدای پر بهتش بود که گوشم را نوازش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زنگ بزنم؟ به داییت؟ مطمئنی حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی زمین بلند شدم و خودم را روی تخت پرت کردم و به سفیدی سقف چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توی این وضعیت به من میاد شوخی کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش نگران شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رفتین خونه بابات چیزی گفت؟ اتفاقی افتاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهام گرفت، ده دقیقه بود که حرف میزدیم، الان یادش آمده سؤال بپرسد. خندهام را فرو خوردم و برای اذیت کردنش لحن دلخوری به صدایم دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با بابا دعوام شد، از خونه زدم بیرون، اومدم خونه دایی؛ تو هم که اصلا عین خیالت نبود نگفتی یه زنگ بزنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکسالعملش را میدانستم، باز هم دندان میسایید و از لابهلای دندانهایش میغرید تا بیطفره رفتن جواب سؤالش را بدهم، همان طور هم شد؛ آهسته غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_افسون دقیق بگو چیشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر خوش از توجهاش غلتی روی تخت زدم و شروع کردم به تعریف تمام ماجرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوشادوش پدرم از خانه خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هم تردید داشتم، هنوز هم پاهای لرزانم جانی برای قدم برداشتن نداشتند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل ماشین نشستم، سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمانم را بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش در سرم به دوران افتاد، چشمان پر اشک و حال پریشانش بر صفحه سینمای ذهنم به نمایش در آمدند و بغض صدایش همچون خنجری بر قلبم فرو رفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یک دلیل بیار، یک دلیل قانع کننده؛ قانعم کن افسون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریادش چشمانم را باز کردم، نه اینکه ترسیده باشم، فریادش آنقدر جگر سوز بود که باز هم با یاد آوریاش، لرزه بر اندامم افتاد و اشکهایم جاری شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیل داشتم، دلیلی که قانع کننده بود، لااقل برای من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای منی که نفسهایم به نفسهایش بند بود، سخت است در هوایی که عطر نفس هایش نیست، گدایی کمی اکسیژن کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت است دلیل داشته باشم اما نتوانم بر زبان بیاورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت است هجوم دردها بر گلویم فشار بیاورند اما نتوانم لب از لب باز کنم برای شکایت، برای درد و دل کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین که ترمز کرد به سختی سر پایین انداختهام را بلند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیدم دستم را به سمت در حرکت دهم، ترسیدم از ماشین خارج شوم؛ اما وای به حال دل، وقتی نمی خواهی، همه چیز دست به دست هم میدهند تا تو را به سمت چاه نابودیات هول دهند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سمت شاگرد باز شد و صدای پدرم بلند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا پایین، منتظر چی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین خارج شدم، پاهایم میلرزند، گویا وزنهای بر دوشم گذاشتهاند و پاهای بیجانم، توان قدم از قدم برداشتن را ندارند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطراف نگاه کردم اما ندیدمش، آرزو کردم نیاید، هرگز نیاید؛ اینجا و در این مکان نیاید. هستیام را به آتش نکشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیام را از من نگیرد! خودش را از من دریغ نکند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صبر کن همینجا، هرجا باشه باید الانا پیداش بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم پیچ خورد، بغضم حالم را بدتر کرد و وزنه سنگین روی دوشم، شانههایم را خمتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم بر هم گذاشتم و در سر و صدای ماشینها به خدا پناه بردم و ذکر گویان التماسش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بی روحش چشم باز کردم. دمی عمیق گرفتم و عطر خوش تنش را حریصانه بلعیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir