رمان تو قلب منی به قلم ریحانه نوروزی
یواشکی دوست دارم:
نگاهت که می کنم چیزی مرا از " نداشـتـن " ها جدا می کند با تـــو که می خـندم قفل های این روزها باز می شوند چه خوش اتفاقی ست
بــا تـــو بــودن.... عاشقانه که صدایم می کنی
نامم دل انگیــزترین آوای دنیــا را به خود می گیرد مرد من..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳ دقیقه
چقدر صفا داشت اون بوی شرجی و ماسه های پاک دریا
دریا دریا دریا عشق مو دریا ساحل دریا قاتل گرما
بعد از تموم شدن آهنگ یه جیغ بلند دیگه کشیدم و ولو شدم رو نسیم ک دادش در امد: هوی تنه لش خودتو جمع کن ریدی تو مغنعمبعدش منو پرت کرد رو نسیم ک جیغ زد: ایش کرمو؛ بلندشو بابا حال نداریم اه
یه نگاه ب نسیم و یه نگاه ب نگار انداختم و سرمو از روی تاسف تکون دادم و گفتم: نچ نچ نچ' شاعر میگوید: دوست آن است ک گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگیبراتون متاسف دوتا دوست دارم یکی از یکی خر تر بعد خودمو جمع و جور کردم و رو ب ایمان گفتم: ایمان اون پلاستیک خوراکی رو بده ؛ در داشبورت رو باز کرد و یه کیسه از توش کشید بیرون و پرت کرد سمتم با کمال پرویی پفکو از تو مشما درآورد و تند تند مشغول خوردن شدم ؛ همین جور ک داشتم میخوردم متوجه ی نگاهای نسیم شدم یه تای ابرومو انداختم بالا و رو ب نسیم گفتم: ها بد نگا میکنیااا!
آب دهنشو قورت داد و گفت: منم میخام ؛ لبخند خبیثی زدم و گفتم: بیاه
چپ چپ نگام کرد ک گفتم: من مثل شما بی معرفت نیستم بعد گرفتم سمتش ک با لبخند چندتا برداشت دیدم نگار ساکته و هیچی نمیگه بنابر این پاکت پفکو گرفتم جلو صورتش ک دستمو پس زد منم از لجم پاکتو فرو کردم تو دهنش ک علی بلند زد زیر خنده یه جوری میخندید ک شیشه های ماشین داشت میلرزید ..^_^
برگشتم سمتشو گفتم: تو حواست ب رانندگیت باشه تا ب کشتنمون ندی من هنوز اندازه ی یه گاو داری آرزو دارمااا سرشو تکون داد منم دیدم خیلی خابم گرفته تصمیم گرفتم بخابم قبلش اعلام کردم ک رسیدیم بیدارم کنن
گرمای شدیدی ک از پنجره ی ماشین ب داخل زده بود کلافم کرد ؛ لای پلکمو باز کردم و عرق گرمی ک رو پیشونیم نشسته بود رو پاک کردم ؛ اه پختم از گرما با صدای گرفته رو ب ایمان گفتم: ایمان کجاییم؟
سرشو برگردوند و با خنده گفت: خرسم تو زمستون اینقدر نمیخوابه ک تو میخابی ؛ رسیدیم
بی تفاوت گفتم: اولا خرس خودتی دوما خابم میومد میفهمی سوما کی رسیدیم چهارما بچه ها کوشن.
تک خنده ای کرد و گفت: یه نیم ساعتی هست ک رسیدیم بچه هاهم رفتن چادر بزنن ..
متفکرانه گفتم: تو چرا نرفتی گشاد !
بیخیال گفت: همین جوری نشستم تو ماشین خیلی گرمه
سرمو تکون دادم و گفتم: خیلی فجیح گرمه راستی مگه خ۵ونه ندارن اینجا ؟ خونه ای ویلایی سوئیتی چیزی
سرشو تکون داد و گفت: دارن ولی ما الان تو منطقه گردشگریش هستیم !
ابرومو انداختم بالا و گفتم: چه جالب حالا بیخیال آب در بساطتت داری ؟
خندید و یه بطری از زیر پاش آورد بالا و داد دستم...
بعد ازینکه آبو خوردم از ماشین پیاده شدم ک نور آفتاب مستقیم عین لیزر خورد تو چشمم؛ ب سرعت چشممو بستم و دستمو گرفتم بالای صورتم و ب سمت بچه ها حرکت کردم !
با چشمام داشتم دنبال نسیم میگشتم ک چشمم خورد ب نگار...
یه لبخند خبیث زدم دلم نمیومد باهاش این کارو کنم ولی دیگه اون کرمه بدجوری گل کرده بود
ابرومو انداختم بالا و از زیر پام یه سنگ تقریبا بزرگ برداشتم و خیلی دقیق نشونه گرفتم ب سمته پایه های چادر و تو عرض یک دقیقه پرتش کردم و ک شپلق چادر منحل شد
آروم زدم زیر خنده و رفتم پشت ماشین تا منو نبینه...
قیافش خیلی خنده دار شده بود با ناباوری داشت ب چادری ک براش ۱ ساعت اونم تو این آفتاب وقت گذاشته بود نگاه میکرد ....
وا چرا افتاد
یه خورده خودمو جابه جا کردم تا بتونم قشنگ بینم .....
نشسته بود رو زمین و داشت با حرص میزد رو پاش همون موقع نسیم امد و رفت بغلش کرد مثلا داشت دلداریش میداد
همینجوری غرق نگاه کردن بودم ک یه صدایی گفت: ب چی نگاه میکنی ب شاهکارت..
دستمو ب نشونه ی ساکت آوردم بالا و گفتم: ببند فکتو اه بزار ببینم.
زد زیر خنده و گفت: با منی؟
همون جور ک داشتم ب قیافه ی اشکیه نگار نگاه میکردم گفتم: نه باعمتم میبندی یا بب..... صبر کن ببینم این دیگه کیه؟ سریع برگشتم سمت صدا ...
واه این دیگه کیه ؟ چقدرم نانازه
با یه استایل خاصی داشت نگام میکرد چشمای طوسیشو دوخته بود تو چشمام ؛ دستاش تو جیب شلوار ارتشیش بود و داشت نگام میکرد
هیع نکنه دیده
سریع برگشتم سمتشو گفتم: دیدی؟ سرشو تکون داد ک باز گفتم: ب چپ و راستم ک دیدی
با تعجب گفت: چی؟
اخم کردم و گفتم: اخبارو یه بار اعلام میکنن ؟
متفکرانه گفت: چه جالب! برا ما هرشب ساعت ۹ اعلام میکنن.،.
با حرص گفتم: ک چی ؟
شونه هاشو انداخت بالا و گفت: هیچی همینجوری فقط ....
بی تفاوت گفت: فقط یه لبخند خبیث زد و گفت: فقط حواست ب خودت باشه.
یه تای ابرومو انداختم بالا و گفتم: هسته
پوزخندی زد سرشو تکون داد و گفت: باشه ک این طور
نفسمو دادم بیرون و گفتم: خب دیگه من برم از دیدنت محفوش شد
با چشمای نافزش نگام کرد و رفت طرف نگار
یه خورده صبر کردم دیدم اتفاق خاصی نیوفتاد تصمیم گرفتم ک بزنم ب چاک ک با صدای داد البته عربده ی نگار سر جام میخکوب شدم: آوا نفله ای حمال خر دستم بهت برسه زندت نمیزارم گاو صادراتی
اوپس اوه مای گاد
اعصاب نداره...
اه لعنتی الان ک فکر میکنم میبینم ک...
میبینم ک
پسره ی جلبک فضول ایش خبرنگار..
با حرص نگاهمو دورتا دور محوطه انداختم آهان یافتمش..
با قدمای بلند خودمو بهش رسوندم داشت ب سمت چادرشون میرفت و اصلن حواسش ب من نبود شایدم بود و رو نمیکرد ...؟
با غضب داد زدم: هوی ژیگول
سر جاش واستاد بدون هیچ حرکتی ک کفری شدم و بلند تر داد زدم: باتوام مگه کری؟
رو نوک پاش چرخید یه لبخند خبیث زد و گفت: امری داشتی؟؟
با حرص ناخونای بلندمو تو دستم فرو کردم ؛ یه قدم رفتم نزدیکتر و گفتم: فضولو بردن زیر زمین ؛ پله نداشت خورد زمین.
بعد مکثی کردم و گفتم: ننت بهت یاد نداده ک تو کار بزرگترا دخالت نکنی هوم؟
پوزخندی زد بعد با تحقیر یه نگاه ب سر تا پام انداخت و گفت: چرا یاد داده و تاکید کرده ک فقط تو کار بزرگترا دخالت نکنم نه کار کوچیک ترا
ناشناس
۲۵ ساله 00انگار دختره کلکلای دوران دبستانشو آورده. تا اولاش بیشتر نخوندم
۵ ماه پیشAna
00رمان خیلی مسخره ای بود از همه بدتر پسره یه روانی شکاک بود ولی دختره لوس وچندش براش ذوق میکرد به جای این که باهاش کات کنه
۸ ماه پیشندا
00خوب بود ولی بعضی جاهاش بد بود مثلا دخترا خودشون گفتن می خوان ازدواج کنن باید پسرا جلو جمع ازشون خواستگاری می کرد و از دایی و...هچی نگفت و ارمیا خیلی غیرتی حرف زد و اخرش خیلی زود تموم شد ولی خسته نباشی
۱ سال پیشفربد
10خوب وسرگرم کننده...............
۲ سال پیشفاطمه
۲۳ ساله 00عالی
۲ سال پیشAvisa
240عام ی توضی میخام ناموصا😐 واقن چجوری در کمتر از یک ماه ارمیا هم عاشق شد❤👉 تیر خورد🔫👉 رف کما🥼👉 ا کما در اومد😑👉 فراموشی گرف🧠👉 یادش اومد😐👉 ازدواج کردن💩👉 آدرس افقم لطف کنین خدافز
۳ سال پیشریحانه
00کاملا موافقم. اصن بدرد نمیخورد. خیلی خام بود. 😑😑
۳ سال پیش..
00بد نبود
۳ سال پیشمبینا
۱۴ ساله 50ب نظرم اصلا رمان خوبی نبود. از طرز صحبت دختره اصلا خوشم نیومد
۳ سال پیشدینا
۱۱ ساله 71به نظر من این رمان خیلی اتفاق های ناباورانه داشت و به خاطر همین نظر من منفی پیشنهاد میکنم رمان گریه میکنم برات را بخوانید
۳ سال پیشسانا
20قشنگ بود ولی قسمت عاشقانش کم بود
۳ سال پیشhanaw...
۱۶ ساله 84خعلی چرت آخ دخترم اینقد نچسبو ولوس طرز صحبتش افتضااح دختر باید مغرور و سنگین باشع زبون درازیم حدی دارع خززز
۴ سال پیش❤زهرا❤
52من یک پارت خوندم خوشم نیومد 😔انگار طرز فکر نویسنده بچه گونه بود شاید۱۱ یا ۱۲ ساله باشه برای کسانی که تجربه رمان خوندن ندارن خوبه و اینکه دختره خیلی بی ادب بود من از طرز حرف زدنش خوشم نیومد
۴ سال پیشایدا
۱۴ ساله 13عالی بود عالی ❤❤❤❤
۴ سال پیشتورو سننه عزیزم
۱۳ ساله 163وای چرا اینقدر لوووس دختر باید سنگین و مغرور باشه و حالا یخورده شیطنت قاطیش😎 دختره اینقدر لوس بود که من حالم بد شد. درضمن رمانشم افتضاح و آبکی بود👊
۴ سال پیش
زهرا
00من به زور خوندم چندتا فصلشو خواهشا هررمانی رو نزارین داخل برنامه یاحداقل این سبک رمان هارو بزارین برا رنج سنی۱٠-۱۲سال