رمان طنز سه تفنگدار شیطون به قلم فاطمه موسوی
داستان درباره سه تادختر،یابهتر بگم سه تا تفنگدار.آیدا یعنی همون تفنگدار اول کسیه که اینقدر شیطونه که باعث میشه پسر سرگرد محمدی یعنی همون متین از دستش سر به دیوار بکوبه . یاسی تفنگدار دوم ما پایه و رفیق فابریک آیداس و تنها مشکل زندگیش نبود مادرشه . تفنگدارسوممون یه خورده زیادی عاشق .حالا عاشق کی؟ عاشق پسر خاله مامانش . حالا این سه تا قصد کردن که داستان زندگیشون رو برامون تعریف کنند. امیدوارم که خوشتون بیاد.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۷ دقیقه
من-مـــــــــــــــــــن گشـــــــــــــــنمه
مامانم خیلی ریلکس برگشت سمتم وچنان لقدی بهم زد که کلا سقط شدم.(آخه قبلا مامانمو بروسلی و جکی چان باهم یه اکیپ داشتن)بعد از خوردن یک چلو املت توپ با نوشابه ای که یک ماه مونده روی تخـ ـت ولو شدم وبه ثانیه نکشیده خرخرم رفت هوا.
هنگامی که (مثلا من با ادبم)کامپیوترم رو روشن کردم ووارد چت شدم.
اسمم هم مثل همیشه گذاشتم دختر الماس(یعنی اسمم تو حلقتون).همون موقع کلی خصوصی برام باز شد.یکی از خصوصی ها چشمم رو گرفت.اسمش پسر تهرونی بود(اسمش تو دماغتون).حالا مکالماتمون:
من-سلام پسربهرونی.
پسرتهرونی-سلام الماسی.
من-بهم بگو آیدا جوووون(اسمم تو پاچتون...هرچی هم بگین خودتونید)
پسرتهرونی-اوه مای گاد...به منم بگو سام...اسمم سام.
من-اوخی یاد شام می افتم.اوکی.
سام-خب چند سالته آیدا جووون؟
من-14...توچی؟
سام-21
من-اا تو که هنوز جوجه پسری
سام-نه که الان خودت خرس دختری
من-خخخخ
سام-ببین من الان باید برم شمارمو بهت میدم بهم زنگ بزن.
من-باشه بده
سام-.........093(هان؟چیه؟شماهم شماره سام رو می خواین؟مگه خودتون ناموس ندارین؟نـــــــــــــه مگه ندارین؟)
من-اوکی ولی نیومده رفتی ها
سام-آخه از بیمارستان خبرم کردن.
من-بیمارستان چرا؟
سام-آخه دکترم.
من-توکه هنوز جوجه ای
سام-خب پارتی هم دارم.
من-وااای پارتی منم میام آدرس بده...فقط یه وقت مامورا نریزن.
سام-خوب پایه ای ها
من-فکر کنم اون بیماره هلاک شد
سام-ای وای خب من رفتم بای
من- بای.
دیگه کامپیوتر رو خاموش کردم . همون موقع در اتاقم به شدت باز شد و برادر گرامی بنده آرش آقا تشریف فرما شدن .
من - هوی مگه طویلس ؟
آرش - دست کمی هم از طویله نداره .
من - بی شعور .
آرش - مخلصیم .
من - حالا چکار داشتی که مثل گوریل اومدی تو .
آرش - مامی گفت تا یه ربع دیگه آماده باشی .
من - اوکی حالا گمشو بیرون .
آرش - بی ادب .
من - داداشمه .
بعد از رفتن آرش بلند شدم و یک مانتو مشکی براق با شلوار لی و شال نارنجی پوشیدم .(رنگ بندی رو حال می کنید) .
اینجانب سه تا داداش نره غول دارم .آرسام 25 ساله ، آیهان 23 ساله ، آرش 19 و خودمم که 14 .آرسام تو شرکت با پسر خالم ماهان و دوستش کار می کنه . آیهان پلیس دایره جناییه. آرش خره هم تو کافی شاپ با دوسـ ـت دختراش پلاسه . تبلتم رو از شارژ کشیدم و از اتاق بیرون اومدم.آرش درحال کلنجار رفتن با ساعتش بود .از پشت یه پشتک زدمو رفتم رو هوا و بلافاصله تو هوا چرخیدم (مثلا من سلمان خان هستم خخخ) یدونه زدم وسط ستون فقراتش که فلج شد .دیگه وانستادم تا ناقصم کنه.دویدم بیرون و سوار ماشین آیهان شدم .( با آیهان راحت ترم )آیهان نیمچه لبخندی زدو گفت :
آیهان - باز چه کار کردی شیطونک ؟
من _ من به این مظلومی و آرومی !
آیهان - آره جون خودت !!
تا اومدم جوابشو بدم کسی گفت:
کسی-به به سلام برآقا آیهان.
آیهان-سلـــام حالت چطوره؟؟؟؟
اهوک اینکه ماتیک خودمونه.متین هم با تعجب ونیمچه اخمی به منو آیهان نگاه می کرد.
متین-معرفی نمی کنی آیهان؟؟
آیهان که از چیزی خبر نداشت وشوخیش گرفته بودش گفت:
آیهان-دوسـ ـت دخترمه.
متین مات ومبهوت داشت به من نگاه می کرد.با یک پوذخند مسخره گفت:
متین-خب پس الان صلاحه که به گشت ارشاد خبر بدم.
قهقهه ای زدم وگفتم:
من-حتما این کارو کن.
آیهان-باباشوخیدم خواهرمه.
متین نفسی از سرآسودگی کشد وگفت:
متین-خودم میدونستم داشتم شوخی می کردم.
سانی ژون
00داداچ دمت گرمااااااا ولی خب پس جلد سومش کووووووو؟؟؟؟؟؟ من جلد سومشو میخاااااااااامممممممم تلوخدااااا نوینسنده گرامییییییییییییییی زود بگذار به لطفااااا
۲ ماه پیشآنا
۱۱ ساله 00بسیار عالی و طنز ولی حیف جلد دومش نیومده هنوز
۴ ماه پیشتینا
00لطفاً فصل ۳هم بزارید چه وضعشه اخه اینم شد رمان بعد میگین نویسنده هستم
۱۱ ماه پیشالسا
00مگه کمه جلد اولش برای من ۵ ساعت طول کشید بعد میگی کمع
۶ ماه پیشمحیاسلیمانی
00وای خدا تا جلد دوم من میمیرم واقعا خیلی باحالی یلدا تو و اون هلو پلاسیده و کیوی و یاسی و فاطمه خیلی اوشگولین عاشقتونم
۶ ماه پیشاسرا محمدی
۱۳ ساله 00عالیییییی من چهار ساعت طول کشید بخونمش یعنی تو این چهار ساعت فقط خندیدم (از ساعت ۳ تا۷ صبح) آنقدر مجبور شدم بیصدا بخندم که زیر دلم تیر می کشید
۷ ماه پیشمبینا
۱۳ ساله 00کجا باید فصل دوم رو پیدا کنم مردم از بس گذشتم
۸ ماه پیشآنا
۱۵ ساله 00جلد دوم و سه رو هم بفرستید
۸ ماه پیش....
00خیلی رمان خوبی هستش من که بسیار خندیدم و دوسش داشتم امیدوارم شماهم بخونید و لذت ببرید ممنونم از سازنده ی این رمان😍❤💖😹😹
۸ ماه پیش.....
00این رمان بی نظیرهههههه حتما حتما بخونید من که خیلی دوست داشتم یکم دیگه ازش مونده بخونم
۸ ماه پیشmaya
۱۷ ساله 00عین اخلاق منه🤣😂
۹ ماه پیشفاطمه
۱۲ ساله 00خیلی قشنگ بود ممنون از نویسندش
۹ ماه پیشAsal
۱۲ ساله 00ممنون از سازنده این رمان یعنی به معنی کاملطفا کلمه طنز بود 😂😂😂😂😂حتی من از خنده اشکم در اومد اما حیف که تو جلد دوم طنزی قبل رو نداشت . جلد اول سه تفنگدار اینقدر که بعضی جاها خنده دار بود که من چند
۱۰ ماه پیشماهور
۱۸ ساله 00اسم جلد دوم
۱ سال پیشزینب
۱۳ ساله 00بازگشت سه تفنگ دار
۱۰ ماه پیشzeynab mohamady
۱۸ ساله 00برم دومی رو بخونم اولیش قشنگ بود
۱۰ ماه پیش
مهدیه
۱۷ ساله 00لطفا جلد سه رو هم بزاریننن همه جا رو زیر و رو کردم پیداش نیست اگه بدونی چقد با جلد اول دوم خندیدم و گریه کردممممم