رمان سرنوشت یک مرد به قلم سامان
تمام آدم ها برای هدفی به دنیا پا میزارند.
سرنوشت هریک از ما تا حدودی هم از پیش تعیین شده است ، هم در اختیار خود.
خداوند برای تک تک انسان ها راه هایی برای رستگاری پیش پایش گذاشته است.
اما... گاه حوادثی به وجود می آیند که مسیر انسان را از راه رستگاری به فرو رفتن داخل مرداب تغییر می دهند...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۹ دقیقه
و دستم را اهسته ول کرد ، به سمت میزش به راه افتاد ، در حین راه رفتن گفت : <خستگی تو کار ما معنا نداره.>
نگاه ارشام رو صورتم قفل شده بود ، تک تک حرکاتم را زیر نظر داشت.
با لحن محکمی گفتم :< من به شغلم علاقه دارم جناب بزرگمهر و هیچوقت ازش خسته نمیشم>.
بزرگمهر خنده ای کرد و زیر لب گفت : <خوبه<.
ارشام با لحن بی تفاوتی گفت :< چی پرسیدن ازت>؟
نگاهم را تو چشمانش قفل کردم و گفتم :< میگفتن مدارکی بر علیه جناب بزرگمهر دارن و اینکه میدونند که کار اصلی ما چیه.>
بزرگمهر نفس عمیقی کشید ، ارشام ادامه داد :< و تو بهشون چی گفتی>؟
-من گفتم اگه مدرکی دارین دستگیرم کنید وگرنه کلی کار انجام نشده دارم باید برم.
ارشام نگاه موشکافانه ای بهم انداخت و گفت :< به نظرت راست گفته؟>
نگاه سردی بهش انداختم و گفتم :< مطمعنا جاسوس بینمون دارن و هنوز مدرک درست حسابی پیدا نکردن.>
بزرگمهر با لحن ارومی گفت : <میخوام سریع تر جاسوسشون رو پیدا کنید>.
نگاهم را به بزرگمهر دوختم ، ابرویی بالا انداختم و با لحن تمسخر امیزی گفتم :< من فقط یه محافظ ساده ام.>
ارشام نگاه تیزی بهم انداخت و گفت :< دیشب حضورت رسمی شد اما چونمدت زیادی اینجا بودی و از همه مهم تر قابل اعتمادی رئیس محافظای خونه شدی ، هر کوتاهی رو از این به بعد از چشم تو میبینیم>.
سرم را تکان دادم و زیر لب زمزمه کردم :< متشکرم.>
ارشام سرش را تکان داد و گفت : <میتونی بری.>
نگاهی به بزرگمهر کردم که با سرش تایید کرد.
سرم را تکان دادم و عقب گرد کردم و از در خارج شدم.
یقینا مقام جدید مزایایی بهتری خواهد داشت و به همان اندازه هم مضراتی.
مسیرم را به پشت عمارت ادامه دادم ، میخواستم چندساعتی از زیبایی باغ اینجا استفاده کنم.
زیر لب زمزمه کردم : <تنها نکته مثبت این عمارت جهنمی ، بهشت کوچیکیه که داخلش داره>.
به پشت عمارت که رسیدم ، فضای سر سبزش روحیه ام را کمی بهتر کرد ، بوی گل های رز سرخ رنگی که کنار درختان بلند و سرسبز باغ قرار گرفته بود ، فضا را معطر کرده بود.
روی چمن ها زیر سایه درختی نشستم و تکیه ام را به درخت پشتم دادم.
نگاه ام را به عمارت دوختم ، واقعا باشکوه بود اما حیف که آدمایی امثال بزرگمهر در آن زندگی می کنند.
سرم را به درخت تکیه دادم و چشمانم بستم.
آرامشی زاید الوصف به جانم تزریق شد.
کمی استراحت بعد از آن همه هیاهو واقعا لذت بخش بود.
-به به آقا سامان،راحتین جناب؟
آهسته چشمانم را باز کردم و به فردی که صدایم زده بود نگاهی انداختم.
با دیدن چهره اش حس نفرت در رگ هایم جاری شد.
چهره ی منزجری گرفتم و با لحن تسمخر آمیزی گفتم : <حالم از خودم بهم میخوره وقتی تو صدام میزنی.>
نگاه خشمگینی نثارم کرد و گفت :< پاشو برو سر پستت مگه اومدی خونه خاله؟>
پوزخندی بهش زدم و گفتم : <برگرد سر پستت این فوضولیا به تو نیومده.>
با فک منقبض شده ای آهسته گفت :< اگه دوست داری بمیری بگو با یه تیر خلاصت کنم این حرفای گنده تر از دهنت نزن.>
نگاه بی تفاوتی بهش انداختم و آهسته خندیدم و زمزمه کردم :< آدم چه حرفا که نمیشنوه>.
نگاهم را به چشمانش دوختم و گفتم : <برو از آرشام جونت بپرس رئیس کیه ؟>
چشمانش را ریز کرد و آهسته گفت:< تو چی<
پریدم وسط حرف اش و با لحن جدی گفتم :< گورتو گم کن نبینمت.<
نگاه خصمانه ای بهم انداخت و مشتش را فشرد، عقب گرد کرد و به سمت عمارت به راه افتاد.
پوزخندی روی لبم نقش بست که رضایتم را نشان می داد.
صدای خنده بلندی از طرف راستم ، پشت درختی بلند شد.
کیان از پشت درخت بیرون آمد و همانطور که می خندید بلند بلند دست می زد.
-آفرین سامان خیلی حال کردم ،زیادی شاخ شده بود خوب شاخش رو شکستی>.
لبخند کوتاهی زدم و به چال روی گونش خیره شدم.
-سامان چیزی شده؟ عصبی هستی چرا؟
نگاه متعجبی بهش انداختم و گفتم :< عصبی؟ نه چرا عصبی باشم>؟
-چون با میلاد اینطور تحقیر آمیز حرف زدی
-آهان این بوزینه رو میگی؟
خنده ای کرد و گفت :< الان میره پیش آرشام چوقولیت رو میکنه>
-هر کاری دلش میخواد بکنه من رئیس محافظای خونه ام آرشامم نمیتونه کاری کنه.
کیان با چشمان گرد شده نگاهم کرد و گفت :< چی میگی سامان ؟ رئیس محافظا چیه>؟
چشمانم را بستم و سرم را به پشت تکیه دادم و زیر لب جوابش را دادم : <بزرگمهر دستور داده>.
چند دقیقه ای گذشت و کیان هیچ عکس العملی نشان نداد.
چشمانم را باز کردم و نگاهی بهش انداختم.
روی درخت رو به رویش خیره شده بود و هیچ کاری نمی کرد.
کمی با تعجب نگاهش کردم اما عکس العملی نشان نداد ، سرم را کنار سرش بردم و مسیر نگاهش را دنبال کردم اما چیزی ندیدم.
صورتم را برگرداندم که نوک بینی ام به بینی کیان خورد.
آهسته و با لحن شگفت زده ای گفت : <رئیس محافظا؟>
با لحن مشکوکی گفتم : <آره خب چطور؟>
مهسا
00سلام نویسنده عزیز نظر بقیه خوانندگان رمانو قبول دارم جلد اولشو خوندیم جلد دومش چرانیست؟جسارتا خیلی غلط املایی داشتین ومیتونستین بعضی جاها متنها رو اصلاح کنید که اصلاح نکردین امیدوارم تلاشتون جواب بده
۱ ماه پیشراز
10توی اکثر رمانهامون حرکات غیر اخلاقی و مشروبات الکلی و روابط و گاها فحش میبینیم. همش اون عاشق اون میشه که بهتره بگیم حرکات و روابط بی بند باری راحت نوشته میشه! هنر نویسندگی باید مفید و آموزنده باشه!
۵ ماه پیشاااااا
10متاسفم به خاطر نوشتن غیر اخلاقی ای مثل مشروب و روابط و حرکات سامان باسارا و میترا و تارا وفلوراو یکی از نویسنده محترم نویسندگی یه هنره وجای تأسف داره که نویسنده اینارو بنویسه وتاسف نسبت به ارشاد!
۵ ماه پیش.....
11یعنی واقعا هیچ رمان باموضوع عاشقانه نمیشه نوشت که چیزای چرت و غیر اخلاقی ندا باشه؟ مشروبات الکلی وحرکاتی که سامان مثلا با سارا و میترا و تارا یا اشاره شهریار به دوست دخترام! جالب اینه ارشاد مجوز داده
۵ ماه پیشجلو دومش میخوام نیس
۰۰ ساله 10جلد دوم میخوام نیست میشه بگید از کجا دانلود کنم ممنون میشم
۱۲ ماه پیشرمان مشتی بود
01رمان مشتی بود فصل دومش ام بزارید ما رو تو نسخی نزارید
۲ سال پیشفاطمه
۱۷ ساله 01واقعا خیلی خیلی خیلی عالی بود من واقعا کیف کردم 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻 آفرین منتظر جلد دومش هستم
۲ سال پیشزهرا
11بسیار عالی ممنون از نویسنده منتظر جلد دوم هستم
۲ سال پیشپرنیان
۱۳ ساله 12عالی بود پیشنهاد می کنم بخونید بی صبرانه منتظر جلد 2 هستم
۲ سال پیشفاطی
۱۸ ساله 11رمان فوق العاده قشنگی بود😍
۳ سال پیشزینب
80جلد دومش چیشد پس؟؟؟ وقتی میدونید منتظریم خواهشا سریع بذارید یا حداقل میتونید وقتی جلد دوم نیست اصلا جلد اولو منتشر نکنید که بمونیم توو خماری
۴ سال پیشفلورا
10اره👌
۳ سال پیشفلورا
30منتظر جلد دومشم لطفا بفرستید خیلی رومان باحالب بود آدم رو مجبور به خوندن ادامه رومان میکنه😀🌷
۳ سال پیشسنور ...می
20لطفا جلد دومش رو بزارید خیلی گشتم پیدا نکردم
۴ سال پیش.
11اگه جلد دومش هست امیدوارم سامان به فلورا برسه اخه میترا خیلی عن بود و مسخره خخخ.
۳ سال پیشیوسف
10رمان باحالی بود خاهشنه جلددوم شوبزارید
۴ سال پیش
مهسا
00جلد دوم رمانو چطوری میتونم پیداکنم؟واقعا اگه جلد دومش نباشه غم انگیزه