آوا یه دختر مستقله که توی پرورشگاه بزرگ شده، و الانم توی پرورشگاه کار میکنه. وقتی میفهمه میخوان زمین پرورشگاه رو بگیرن خیلی عصبانی میشه و سعی میکنه بره سراغ وارث زمین اما زندگیش با این کار دوباره به گذشته پیوند میخوره… یه گذشته پر از خاطرات ضد و نقیض…یه گذشته با طعم گس تحقیر… وارث اون زمین عشق قدیمی آواست… سهیل! آوا به سراغ سهیل میره تا این بار انتقام بگیره… اما نمیشه… همه چیز یه جور دیگه پیش میره و…

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۳۵ دقیقه

مطالعه آنلاین روز تلافی
نویسنده: زهرا.ی

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه:

آوا یه دختر مستقله که توی پرورشگاه بزرگ شده، و الانم توی پرورشگاه کار میکنه. وقتی میفهمه میخوان زمین پرورشگاه رو بگیرن خیلی عصبانی میشه و سعی میکنه بره سراغ وارث زمین اما زندگیش با این کار دوباره به گذشته پیوند میخوره… یه گذشته پر از خاطرات ضد و نقیض…یه گذشته با طعم گس تحقیر… وارث اون زمین عشق قدیمی آواست… سهیل! آوا به سراغ سهیل میره تا این بار انتقام بگیره… اما نمیشه… همه چیز یه جور دیگه پیش میره و…

«به نام او»

بیا...دنبالم قلبم...

بیا... دنبال عشقم...

نترس...اینجا شهر قصه ها نیست...

این قصه مثل قصه های همیشگی نیست...

این قصه پایانش من و تو نیستیم...

تو عاشقم نیستی که دل دل کنی برایم...

این قصه پایانش منه بی توست...

تو مال من نیستی...

تو دل به من نبستی...

کاش بشود تو مال قلبم باشی...

فقط برای قلب من...

بگذار عاشقت باشم...

اما حیف که عاشقم نمیشوی آقای مغرورم...

اما من خواب دیدم تو میایی...

صدای کفشهایت در خواب را بیاد می آورم...

تو میایی...اگر چه مغرور...اگر چه سرشار از تنفر...

اما میایی...من مطمئنم...

تو بیا...سر نوشتت اگر با دیگری هم بود باکی نیست...

*******

-ای ایران ای مرز پر گهر...

ای خاکت سر چشمه هنر...

دور از تو اندیشه بدان...

بلند داد زدم:

-ماهان حواست کجاست... چرا یهو نت ها رو قاطی میکنی...

سرم رو برگردوندم و بلندتر گفتم:

-یزدان این چه وضعشه؟ ما چهار روز دیگه اجرا داریم... تو داری سخت ترین ساز این گروه رو میزنی... ویولن نیاز به تمرکز بالایی داره...

یزدان با ناراحتی گفت:

-خانوم پناهی چطور از ما میخوایید تمرکز داشته باشیم... اجرای چهار روز دیگه مهمتره یا قضیه تخلیه پرورشگاه...

-چی؟؟؟؟

همینطور داشتم با تعجب به صورتشون نگاه میکردم...

ماهان گفت:

-خودمون دیروز شنیدیم که خانم فاتحی داشت با وکیل مالک اینجا بحث میکرد...

سرمو اینبار به سمت صدای میلاد که کوچیکترین عضو گروه بود و جزو همخوان ها،بر گردوندم...

-خانم یعنی میخوان ما رو از اینجا پرت کنن بیرون؟چرا؟مگه ما کار بدی کردیم؟

بغض بدی گلومو فشار میداد...

دوباره به سمت یزدان دوازده ساله برگشتم و تو صورتش نگاه کردم؛پرسیدم:

-تو مطمئنی یزدان؟؟؟

-بله خانوم...من و ماهان با گوشای خودمون شنیدیم...

اعصابم بهم ریخت...کاغذای توی دستم رو کوبوندم روی میز و به سمت اتاق مدیریت پا تند

کردم...اخه مگه میشد؟پشت در اتاق رسیدم و بدون در زدن وارد شدم...خانم فاتحی از دیدنم

شوکه شد و گفت:

-آوا چه خبرته؟تو مگه الان نباید با بچه ها تمرین کنی؟اینجا چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی میکردم بغضمو قورت بدم و بدون گریه حرفم رو بزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خ...خانم پناهی...این بچ...بچه ها چی میگن؟کدوم یزید و از خدا بیخبری میخواد این بچه ها رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینجا بندازه بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم پناهی از پشت میزش بلند شد و اومد سمتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تو هم فهمیدی...آوا کاری از ما ساخته نیست...اون پسره کله شق این چیزا رو نمیفهمه...من تلاشمو کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا اون کیه؟ از کجا پیداش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مالک اینجا جناب رادمهر بزرگ بودن...قرار بود اینجا وقف بشه...همه چی آماده بود...اما خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحمت کنه رادمهر بزرگ رو...اجل مهلتش نداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا این کیه که مدعی اینجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنها نوه اش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن...دوباره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسمش چیه؟ آدرسش کجاست؟من باید برم سراغش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فایده نداره آوا جان...من رفتم سراغش...ادم بی منطقیه...سرد و خشکه و خیلی هم بی ادبه...تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم به خودت مسلط باش و به خدا توکل کن عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم اسم و آدرسش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای دختر...تو چقدر سر سختی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه...اسمش سهیل رادمهره...و آدرسش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو ذهنم قفل کرد و سریع از خانم فاتحی پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سهیل رادمهر؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما مطمئنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...چطور مگه؟؟؟مگه تو میشناسیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستپاچه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...نه...فقط یکم اسمش برام آشناست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم میدونستم که دارم دروغ میگم...هیچکس مثل من جنس خراب اون بشر رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشناسه...اون کی برگشته ایران؟ چرا بعد از این همه مدت دوباره باید بیاد تو زندگیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاتحی پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آدرسو یادداشت نمیکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چ...چرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا حالا چیکار کنم...اون کوه یخی که من میشناسم آب شدنی نیست...خدایا خودمو سپردم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاتحی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین آوا جان...این آدرسه شرکتشه...یه شرکت بازرگانیه...حواست هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...شما آدرسو بگید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بنویس...الهیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روی درب آسانسور وایساده بودم و منتظر بودم آسانسور برسه به پارکینگ...نه خیر این آسانسور قصد اومدن نداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره آسانسور اومد و سوارش شدم و دکمه رو فشار دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جناب رادمهر از دوران دانشجویی هم همینطور بود...همیشه بالا بالا ها میپرید...مثل ما بدبخت بیچاره ها نبود که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش برای خودش کسی بود...هر روز با یه ماشین میومد دانشگاه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل الکی به همه میگفت تو یه نمایشگاه ماشین کار میکنه و همه این ماشینا رو از اونجا قرض میگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه...ما هم چقدر ساده بودیم...اونموقع یه دختر نوزده ساله بودم و اون بیست و سه سال داشت...اون وقتا نمی فهمیدم که فاصله طبقاتی یعنی چی؟ نمیدونستم که من یه دختر سر راهی هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اون تک پسر یه خونواده پولدار...اولین باری که با هم حرف زدیم به خاطر انجام پروژه ای بود که استاد به ما داده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سال اول معماری بودم...اونم سال سوم بود...با همه سرد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما رفتارش با من بهتر بود...اون موقع بچه بودم و خیلی چیزا رو نمی فهمیدم...اما وقتی اتفاقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم از چه خونواده ایه... خیلی بهم ریختم...اون روز گرم تابستون که رفتم توی اون خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجلل برای تدریس موسیقی به اون دختر...حتی فکرشم نمیکردم اونجا با سهیل مواجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشم...سهیل پسر خاله سمیرا،همون دختری که برای تدریس پیشش رفته بودم، بود...سمیرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگفت برای چند وقتی به خونه خالش اومده و چند جلسه اول رو باید به خونه خالش بیام...اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونموقع تمام حواس من به یه چیز بود...فقط و فقط یه چیز...سهیل رادمهر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای باز شدن در آسانسور به خودم اومدم...از آسانسور بیرون اومدم و رو به روی در شرکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسادم...تابلوی شرکت رو خوندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرکت بازرگانی رادمهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مدیریت:سهیل رادمهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال زنگ رو زدم...من دیگه اون دختر پنج سال پیش نیستم...اونم دیگه ادم پنج سال پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست...با این حرفها خودم رو آروم میکردم که در شرکت برام باز شد...یه پیرمرد که احتمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدادم آبدارچی باشه با روی خوش بهم سلام کرد و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم با کی کار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام حاج آقا...آقای رادمهر تشریف دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بله دخترم...بیا تو بابا جان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون برخورد اول اون پیرمرد به دلم نشست...برای منی که تا حالا از زبون کسی دخترم نشنیده بودم این جور برخوردا یه نعمت الهی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میز منشی رفتم و منتظر موندم تا منشی سرشو بیاره بالا...اما منشی غرق تو بازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش بود...سرفه کردم اما انگار نه انگار...این جناب رادمهر انتخاب منشیش هم افتضاح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود...دختره انگار صورتش رو کرده بود تو لوازم آرایش...برای منی که هیچوقت آرایش نمیکردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشت رنگای تیره میپوشیدم...دیدن این حجم از آرایش یکم برام عجیب بود ... نه خیر مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه نمیشد...دستم رو کوبیدم رو میز منشی و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما حواستون کجاست خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی با ضربه من از جا پرید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرته خانوم؟زهرم ترکید...واه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم: وای مامانمینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی و بدون هیچ نرمشی بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من از پرورشگاه پردیس میام...باید س...ینی آقای رادمهر رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی یه پشت چشمی برام نازک کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای رادمهر الان کسی رو نمیبینن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم یه چیزی بهش بگم که موبایلم زنگ خورد...موبایلم رو از کیفم در آوردم و جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آوا منم...فاتحی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه...بله خانم فاتحی به شماره نگاه نکردم...داشتم با این منشی آقای رادمهر حرف میزدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگ زدگ بهت بگم خودت رو زیاد کوچیک نکنیا...اون بشر به هیچ صراطی مستقیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست...اگر هم بهت آدرس دادم به خاطر اصرار خودت بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساره خانم به نظرتون من خودمو کوچیک میکنم برای همچین آدمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم...ولی نمیخوام اذیت بشی...میدونم روی این بچه ها حساسی و نمیخوای بینشون جدایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیافته...ولی در کل مراقب خودت باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باش خانم فاتحی عزیزم...مراقبم...من اومدم اینجا تا سعیمو بکنم...و این سعی کردن من از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موضع همیشگیمه...یعنی موضع قدرت...مراقب خودتون باشید...من باید برم فعلا خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ آوا جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماس رو قطع کردم و تو دلم به خانم فاتحی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من و از بچگی میشناسی ساره جون...میدونی که تنها دفعه ای که از غرورم دست کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکست خوردم...دیگه اینکارو نمیکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم فاتحی رو از بچگی میشناختم...بهش میگفتم ساره جون...اما از وقتی کارمند اون پرورشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم بهش میگم خانم فاتحی...خیلی برام زحمت کشیده...بالاخره باید یه جوری زحماتش رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جبران کنم...این مرد هر جور شده باید راضی بشه...این مرد که با دروغاش یه بار منو از درون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورد کرد...این مرد که یه بار منو عاشق خودش کرد بدون اینکه خودش بفهمه...و من برای اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکستنم رو نبینه کاری کردم که خواستگارای دیگم هم تو دانشگاه از دور و برم دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدند...کاری کرد که من تا ابد تنهایی رو انتخاب کنم...این مرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به سمت منشی برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید شما چی گفتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عرض کردم که ایشون الان کسی رو ملاقات نمیکنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوق...چه با عشوه هم حرف میزد...خاک بر سر سلیقت جناب رادمهر...اینم منشیه تو داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال شونه بالا انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که اینطور!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو روی شونه ام جا به جا کردم و قبل از اینکه بتونه کاری بکنه خودمو انداختم تو اتاق مدیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عامل...اتاق پر شده بود از بوی سیگار...شروع کردم به سرفه کردن...سهیل پشت به من روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی چرخانش نشسته بود و حتی ندید که من هستم...با لحنی جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم باهر...به شما در زدن یا ندادن خانوم؟من مگه نگفتم کسی مزاحم من نشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی که الان فهمیدگ اسمش خانوم باهره،از پشت من پرید تو اتاق و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای رادمهر بخدا من به ایشون گفتم شما با کسی ملاقات نمیکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به کی گفتین خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من جناب رادمهر...بنده از پرورشگاه پردیس مزاحم شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پوزخندش رو از همین جا هم میشد شنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه...بازم از اونجا...خب جالبه...ببینم شما چی میخواید بگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به باهر گفت از اتاق بره بیرون و به اون پیرمردی که حالا فهمیدم اسمش عمو رحیمه بگه قهوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیاره برامون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه صندلیش را و برگردونه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشینید خانوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام رو صاف کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایزدی هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم ایزدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازی تازه شروع شده...این از دروغ اول...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با اون لحن سردش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشنوم خانوم ایزدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام رو صاف کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنده همونطور که گفتم از پرورشگاه پردیس مزاحم میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا هم که مزاحم شدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بس کن...کم آتیشم بزن...نمیدونم اگه برگرده و بشناستم بهم چی میگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان وقت عصبانی شدن نیست آوا...الان باید آروم باشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای رادمهر...پدربزرگ شما قرار بوده زمین اون پرورشگاه رو وقف کنن...شما میدونید با این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار شما آرامش روح اون مرحوم هم بهم می ریزه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه...جالبه خانوم ایزدی...شما برای این ادعاتون مدرکی هم دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مدرک؟نه خیر...ولی ایشون تمام حرفاشون رو با ما زده بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف باد هواست خانوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم از عصبانیت عرق کرده بود...موبایلم رو روی میز گذاشتم...میخواستم جواب حرفش رو بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که در زده شد و عمو رحیم با دو تا قهوه اومد تو...اول قهوه من رو روی میز گذاشت و بعدم قهوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی اون خودخواه رو...بعد از اینکه بیرون رفت دوباره شروع کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما هیچ به اون نود تا بچه فکر کردید؟اونا آواره میشن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم شما باید این رو به بالا دستی هاتون بگید...نترسید اون بچه ها آواره نمیشن...بالاخره یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایی براشون پیدا میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار من پوزخند زدم و زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل همیشه غد و مغرور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه حرف تازه ای ندارید بهتره خلوت من رو بهم نزنید خانوم ایزدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشعور بر نمیگرده ببینه اصلا مخاطبش کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیر آخرم پرتاب کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما حتما خودتون خانواده دارید...زن دارید...بچه دارید...اگه خدای نکرده شما اتفاقی براتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیافته و یه ادمی با بچتون اینکارو بکنه چه احساسی بهتون دست میده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم لحنش عصبانی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم محترم بنده بچه ندارم...اصلا خانواده ای ندارم...اون زنی که قرار بود خانواده منو بسازه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطر غرور من از دستم رفت و من هیچکاری نتونستم بکنم...از اون موقع دیگه هیچی برام مهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست... نمیدونم چرا اینارو به شما میگم؟الان هم لطفا قهوه تون رو بخورید و هر چه زودتر از اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من برید بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس درست حدس میزدم...اون زمانی که من عاشق سهیل بودم اون کس دیگه ای رو دوست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته...بهم میگه قهوه ام رو فخورم و از اینجا برم...دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و فنجون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه رو برداشتم و پرت کردم زمین...از صدای شکستن فنجون قهوه صندلیشو چرخوند و بالاخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قیافه من مواجه شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتره بگم من با قیافه اون مواجه شدم...چقدر عوض شده بود...شکسته تر به نظر می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد...قیافش از قبل جذاب تر و جا افتاده تر شده بود اما این قیافه دیگه چنگی به دلم نمیزد...یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی فکر میکردم این مرد...مرد زندگی منه...ولی الان میبینم نه...اشتباه فکر میکردم...وقتی منو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دید از جاش بلند شد و به صورتم خیره شد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکم رو از رو چشمام برداشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قهوه دوست ندارم آقای رادمهر...خدا نگهدار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم به سمت در حرکت کنم که با تته پته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ...آوا...واقعا...خودتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم دیوونه وار میکوبید...اونقدر سریع و پر سر و صدا که فکر میکردم صداش به گوش همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میرسه...دوباره برگشتم و به صورتش زل زدم...سرد و بی روح نگاهش کردم...همونجور که یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی خودش منو با نگاهش آزار میداد...حالا نوبت من بود...اره آقای رادمهر...الان دیگه دور دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منه...داشتم فراموشت میکردم...خودت نخواستی...مطمئن باش این قضیه یا به برد من ختم میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا به برد تو...الان وقت تلافیه...تو درمورد خودت بهم دروغ گفتی...منم باید قلبی که بهت دادم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازت پس بگیرم...وقتی تو مال من نیستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آوا من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام میخکوبش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پناهی هستم...جناب رادمهر...تنها پسر خانواده رادمهر...وارث میلیارد ها ثروت...شما اصلا عوض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشدید...منم وقت حرف زدن با آدم های یکنواخت رو ندارم...الانم باید برم...خدا حافظ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبدون توجه به صدا کردناش اونجا رو ترک کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم این آخرین دیدارمون نیست...نبایدم باشه...تاوان شکست غرور من توسط مادر این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد مغرور به این سادگی ها نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم خونه و لباسام رو عوض کردم...اعصابم بهم ریخته بود...حولم رو از روی رخت آویز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برداشتم و رفتم حموم...دوش آب سرد همیشه حالم رو جا می آورد...وایسادم زیر دوش آب...رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پنج سال پیش...همون موقعی که استاد رضایی به ما چهار نفر طراحی و ساخت اون ماکت رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپرد...چقدر خوشحال بودم که میتونستم با سهیل تو یه گروه کار کنم...وقتی خط کش میگرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش و تمام حواسش به نقشه بود من زل میزدم بهش و آیندمون رو تصور میکردم...چقدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمق بودم...به ما گفته بود تو یه نمایشگاه ماشین کار میکنه و اجاره نشینه...کلی هم از سختی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

های زندگیش برای من میگفت...حتی یه بار گفت تا نتونم مستقل شم به فکر زن گرفتن نمیافتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه سرد و جدی برخورد میکرد...اما با من...شایدم اون احساس بچگونه من بود که باعث میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم دیدش نسبت به من یه جور دیگست...حتی یه چند باری منه احمق باهاش رفتم و دنبال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار گشتم...برای کی؟برای کسی که صد نفر زیر دستش کار میکنن...نمی دونم حقیقت رابطه ما دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر چی بود؟من رو دوست خودش میدونست یا چی؟به هر حال طی تموم شدن اون پروژه ای که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و سهیل و شیدا،دوست صمیمیم،با کامیار براش کلی زحمت کشیدیم بالاخره باعث شد اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترم با بهترین نمره ها اون درس رو پاس کنیم...بعد از اون پروژه طی یه قانون نا نوشته رابطه من و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل عمیق تر شد...جمعه ها با هم میرفتیم خرید... میرفتیم کافی شاپ...شاید برای اون من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط یه دوست بودم...اما من که با خودم تعارف ندارم...اون برای منی که سالها بدون پدر و مادر و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده تو تنهایی خودم زندگی کرده بودم یه روزنه امید بود...فکر میکردم باهاش خوشبخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشم...اما اون روزی که برای تدریس موسیقی پام رو توی اون خونه مجلل گذاشتم هرگز فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیکردم سهیل صاحب اون خونه باشه...سمیرا شاگرد من بود و دختر خاله سهیل...دیگه بعد از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون اتفاق از سهیل دوری کردم چون میدونستم این عشق یک طرفه...ممنوعه ست...همون میوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنوعه ای که ادم رو زمینی کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اون روز پاییزی...وقتی فهمیدم مادر سهیل احضارم کرده...رفتم اونجا...وقتی دیدم ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل نیست دلم بیشتر شور زد...نمیدونستم باهام چیکار داشتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و خدمتکار بهم گفت باید برم طبقه بالا اتاق سمت چپ...رفتم...ولی کاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیرفتم...آوایی که وارد اون اتاق شد همون آوایی نبود که از اونجا رفت...اونروز من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکستم...اونروز سرم داد کشیده شد...یتیمی من توی سرم زده شد...گفتن سهیل به ازدواج با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترخالش رضایت نمیده و شاید مسببش من باشم...من عاشق سهیل بودم اما تا اونموقع یکبار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم بهش نگفته بودم...یه قضاوت که نمیدونم درست بود یا غلط تمام شخصیتم رو برد زیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال...آوایی که از اون خونه رفت با تنفر رفت...با حس انتقام رفت... بدون اینکه کسی بفهمه از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دانشکده انتقالی گرفتم و روز آخری که توی اون دانشگاه بودم به همه شیرینی دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که نامزد کردم...یه حلقه بدل از سر چهارراه دانشکده مون خریده بودم...اونو به همه نشون دادم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم چند وقت دیگه عروسیمونه...همه این کارا رو کردم تا شر اون خانواده از سرم کم بشه...و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد...و من زمانی که از اونجا رفتم با خودم عهد کردم که اگه یک روز دوباره سر راه سهیل قرار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیرم انتقامم رو ازش بگیرم...اما نمیدونم چرا بازم با دیدن اون چشمای عسلی اراده ام برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتقام سست شد...چرا؟چرا با دیدن چهره شکستش متعجب شدم و دلم به درد اومد...چرا با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیدن اسمم از دهن اون قلبم دیوانه وار شروع به تپیدن میکرد...چرا؟چرا؟یاد اون جمله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"ته دیگ عشق اول را هر چه قدر هم که بسابی...چه با سیم دوست داشتنهای جدید...چه با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمال عشق های جدید...از بین نمیرود ...حالا تو هی بساب و از صدای نا هنجارش سر درد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیر..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حموم اومدم بیرون...رفتم تو آشپز خونه...در یخچال رو باز کردم...دریغ از یه تخم مرغ...یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوسیس یا حتی یه کنسرو...لعنت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداقل یکم آبمیوه بود...به جهنم...همونو میخورم...داشتم آبمیوه رو میریختم تو لیوان که یهو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن زنگ خورد...آبمیوه رو گذاشتم رو اپن و به سمت تلفن رفتم...تلفن رو برداشتم و در حالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دکمه اتصال رو میزدم روی کاناپه ولو شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله و بلا...گوشیتو کجا جا گذاشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهرمار...اول سلام بده خره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خر تویی...گوشیتو معلوم نیست کجا جا گذاشتی یه پسره دو ساعت پیش زنگ زد گفت آدرستو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش بدم گوشیتو برات بیاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسم الله...کدوم پسره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم...فک کنم گفت اسمش رادمهره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کف دست کوبیدم به پیشونیم...خاک بر سر بی حواسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

😳... -الو...الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

😐؟ -هان؟چیه؟توام آدرسو دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

😊... -آره خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

😒... -ینی خااااااک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان من چیکار کنم خدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی آوا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرشام بهونت رو میگیره...میارم ببینیش...کلافه ام کرده از بس گفته مامانی چرا امروز نیومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بیارش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سمیه نگفتی که من تنها زندگی میکنم...دهن لق بازی در نیاورده باشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا...خیالت راحت...آرشام رو کی میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه آماده بشه یه نیم ساعت یا سه ربع دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه سمیه زود بیار ببینمش دلم براش یه ذره شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...راستی خانم فاتحی گفت فردا میای پردیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بابا...میام...امشب شام میمونی پیشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...اگه بخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

😘😊... -چرا نخوام دوست خل خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خونه هیچی نداشتم...امشب هم که برای خودم مهمون دعوت کرده بودم...مانتوی مشکیم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برداشتم و تنم کردم...عینکم رو با دستمال مخصوص پاک کردم و زدم به چشمام...رو به روی آینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسادم و به خودم توی آینه زل زدم...چشم و ابرو مشکی...دماغ قلمی...لب های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برجسته...پوست سفید...در کل خوشگل بودم...اما این خوشگلی به چه درد میخورد؟سرنوشت من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید خوب میشد که نشد...به قول بتول خانم...پیشونی ما رو کجا میشونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال دید زدن خودم شدم و شالم رو سر کردم و کیفم رو برداشتم...تیپ کاملا مشکی...یکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندونه فکر میکنه دارم میرم مراسم ختم...مسیر حیاط تا در خروجی رو طی کردم و همینجور که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به تیپم فکر میکردم از خونه زدم بیرون...داشتم تو کوچه راه میرفتم که یه صدای آشنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آوا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و با سهیل مواجه شدم...آدرس اینجا رو سمیه بهش داده بود...تعجبی نداشت که اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیداش شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب گرد کردم و با بی حوصلگی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله جناب رادمهر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آوا باید باهات حرف بزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر نکنم ما با هم حرفی داشته باشیم...داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آوا...منما...سهیل...همونی که همکلاسیت بود...همونی که باهاش میرفتی خرید...همونی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهاش کلی شوخی میکردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جناب رادمهر...من پنج سال پیش یه همکلاسی به اسم سهیل داشتم که اوضاع مالیش زیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب نبود...یه آرشیتکت آس و پاس...یه مرد مغرور که برای مستقل شدن دنبال کار خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگشت...اما حیف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زدم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون پنج سال پیش وقتی برای تدریس وارد یه خونه مجلل شدم برام مرد...خدا رفتگان شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو هم بیامرزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناباوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آوا من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض گلومو فشار میداد...دوباره همون حس لعنتی برگشته بود...صداش رو که میشنیدم...دلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میلرزید...اما من باید از این مرد به خاطر دل شکسته ام انتقام بگیرم...از کسی که به قول خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام یه دوست بود اما اونقدر خودش رو تو دلم جا کرد که شد مرد رویا هام...اما منکه الان اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر پنج سال پیش نبودم...بودم؟من نباید اجازه بدم دوباره اون حس برگرده...نباید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پناهی هستم آقا...لطفا موبایل من رو بدید و از اینجا برید...هر چه زودتر...دیگه هم نمیخوام جز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راجع به اون پرورشگاه حرفی ازتون بشنوم...نه توجیح چیزی...و نه بازم دروغ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندتر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دیگه اون دختر ساده لوحی نیستم که با دروغات گولش بزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل دستاش رو مشت کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی دروغای من اینقدر ارزش داشت که یه دفعه غیبت بزنه؟هوم؟یعنی اینقدر ازم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش با جیغ آرشام نا تموم موند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماماااااااانی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بچه همیشه فرشته نجات من بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت صدا و دیدم آرشام داره با لبخند به سمت من میاد و سمیه داره با ناباوری به سهیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه میکنه...سمیه قضیه سهیل رو میدونست...و حتی اون طراحی رو که از صورت سهیل کشیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم دیده بود...اما نمیدونست فامیلیش رادمهره...دستام رو برای آرشام باز کردم و اون پرید تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام با همون لحن بچگونه اش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانی چلا دیلوز نیومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید پسر خوشگلم عوضش امروز میبرمت شهر بازی...دیروز که خاله سمیه رو اذیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامانی فقط یه ذله آتیش سوزوندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بلا...الهی من فدات شم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو زمان و مکان از دستم در رفت...یادم نبود که سهیل هم اونجا وایساده...به سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم...دستاش مشت شده بود و رگ پیشونیش باد کرده بود...مثل دوران دانشجویی که هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت خیلی عصبانی میشد این شکلی میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زحمت از لای دندونای کلید کرده اش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این پسرته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم بازی تازه شروع شده...اینم دومین دروغ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو شکر آرشام چهار سالش بود و این دروغم رو واقعی تر میکرد...نمیدونستم چرا ولی حس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکردم با این حرفام دارم سهیل رو حرص میدم...پس ادامه دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشگله ...نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به آرشام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانی سلام کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهدی

    00

    وقتی رمانو میخوندم همش فکر میکردم الان برای یکیشون یه اتفاقی میفته ولی آخرش خوب تموم میشه

    ۱ ماه پیش
  • مهدی

    00

    ارزش دوباره خوندنو داره

    ۲ ماه پیش
  • مهدی

    00

    رمانش فوق العاده بود لوس نبود در عین اینکه با هم شوخی میکردن حرمتها و فاصله ها حفظ شده بود اینکه توش***بود خیلی خوب بود یک جاهایی به نظر میومد خیلی درام بشه ولی آخرش پایان خوبی داشت

    ۲ ماه پیش
  • نرگس شاکر

    ۲۱ ساله 00

    بهترین رومان

    ۶ ماه پیش
  • رکسانا

    ۱۸ ساله 11

    دو قسمتشو خوندم دیگه حوصلشو ندارم ادمو جذب نمیکنه 😑😑😑😑

    ۳ سال پیش
  • آوا

    02

    رمان خوبی بود ممنون از نویسنده 🤗❤

    ۳ سال پیش
  • ایلار

    1219

    سلام ببخشید میشه رمانایی بزارید که تو رمان با بی رحمی دل کسیرو بشکنن ممنون میشم

    ۴ سال پیش
  • رضوان

    01

    برای یه بار خوندن خوب بود

    ۴ سال پیش
  • محنا

    00

    سلام لطفاً رمانهایی با موضوع خیانت ودل شکستن بزارید ممنونم ازتون

    ۴ سال پیش
  • نازلی

    33

    باو خیلی ابکی بود من اسن دوس نداشتم فقط اولاشا خوندم دیگه نخوندم رمام فقط رمانه گناهکار خیلی رمانه عالیه تو همین برنامم هس پیشنهاد میکنم حتما بخونین پشیمون نمیشید

    ۴ سال پیش
  • هانا

    00

    ناراحت کننده بود ولی در کل خوب بود

    ۴ سال پیش
  • فرشته

    01

    عالی بود

    ۴ سال پیش
  • منم نخواندم

    50

    منم نخواندم

    ۴ سال پیش
  • تمنا☆

    10

    لوسه باو

    ۴ سال پیش
  • .

    51

    خیلی لوسه به درد نمیخورا نخونید😐

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.