رمان ناجی به قلم اشکماه
داستان دختری است که کسی قصد انتقام گرفتن از او را دارد که دلیل این تنفر در داستان ذکر میشه غافل از اینکه دختر در این بین ناجیی پیدا میکندو...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۴۹ دقیقه
به آرين نگاه ميکرد بلند شدم و گفتم – باشه بريم.رفتم تو اتاق عقد بعضيا رو نميشناختم اما خب
از رو ادب سلم ميکردم تا رسيديم به مهديس بد نشده بود لبخند زدم و گفتم – مبارکه خانومي
چشمک زد و گفت – عروسي بعدي تويي به بهبود هم سلم کردم پسر بور و بامزهاي بود اما من از
قيافه هاي غربي زياد خوشم نميادمد برعکس مهديس که عاشق چشاي طوبي بهبود شده بود من و
مهديس تنها دختراي فاميل بوديم اونم که رفت مهديس ١٦ ساله بود و آمارشو داشتم که تو دانشگاه
سروگوشش ميجنبه و خداروشکر که عاقبت به خير شد و به عشقش رسيد مهديس و بهبود هر دو
گوينده راديو جوان بودن و اين کار رو بامزهتر ميکرد همکلسي و همکار بودن خلصه عاقد عقد رو
خوند و گفتم عروس رفته گل بچينه همه دست زدن و بار بعد گلب رو گفتم و سومين بار بله رو
گفت... عروسي به روال خودش پيش ميرفت و يهو مهديس گفت- يه عربي بذاريم ارکس سريع يه
ريتم تند عربي گذاشت بعدش هلم داد و گفت – بدو.ديوونه همه وسط رو برام خالي کردن و منم
شروع کردم عربي ر*ق*صيدن که ديدم امير پسرعموم اومد وسط که بر*ق*صيم با هم که اون بيشتر مسخره -
بازي درميورد امير برادر آرش بود تنها پسرعموهاي من آرش دو سال بود که با ارکيده ازدواج کرده
بود و امير تنها پسر مجرد تو فاميل بابا بود حدودا بست ساله و خوش پوش بود و خوشاخلق خلصه
که حسابي با هم مسخرهبازي درآورديم و کلي زديم و ر*ق*صيديم موقع شام شد ميزهاي سلف سرويس
رو خيلي خوشگل چيده بودن بشقابمو برداشتم که برم شام بکشم جلوم امير بود پشتم ميلد پشتش
مرصاد برادرش امير برگشت و گفت- نفس بده من برات بکشم
7
خودم ميکشم- نه بده من بهتر ميکشم تو ميکشي پاره ميشه غش غش خنديم و گفتم – باشه
بشقاب رو تو هوا از پشت ميلد گرفت و گفت- شما بفرماييد من ميکشم امير خندش جمع شد و
گفت- شما؟ ميلاد اخم ظريفي کرد و گفت- بجانياوردم – پسرعموشم شما مشکلي داشتين؟؟ - منم
پسرخالهشم بشقابمو ازشون گرفتم و گفتم- بيخيال بابا خودم ميکشم دعوا نکنين من مطلق به همهي
دوستانم بعدم رفتم سرميزمون مامان که تو لباس ماکسي سورمهاي که کت شيک نيمه تنه ي
مشکي داشت و شينيون بازو بسته و آرايش خواستني تر شده بود گفت- دير کردي مامان چيزي شده
بود؟ بابا کرواتش سفت کرد و گفت- شده بودم نفس بابا از پسش برمياد خنديدم و گفتم – بله شروع
کردم به خوردن چندتا دونه جوجه و برنج دردپام نميذاشت زياد لذت ببرم از غذام...****
اي بابا يه روز جمعه کپه مرگمو ميذاريم بدون اينکه چشمامو باز کنم گوشيرو گذاشتم دم گوشمو
گفتم – هاااان؟ اول صبحي – سلم کن – سلم شما؟ - اميرم يهو سيخ نشستم رو تخت و گفتم -
کي؟- امير بابا جان- امير بابا جان؟ بجا نميارم- تو تو مغزت گلوله بافتينه پسرعمو فريدم- خب ؟- خب
به جمالت – کارت؟ - مهندسي ميخونم- امير؟ ساعت ده صبح جمعه زنگ زدي بگي مهندسي
ميخوني؟ - نه زنگ زدم دخترعمومو براي ناهار دعوت کنم- دختر عموت کار و زندگي داره؟ - مثل؟
- مثل اينکه شنبه پرسش کلاسيه حوصله پيچوندنم ندارم – نامرد نشد – چي کار داري آخه؟ ما از
اين برنامهها نداشتيم – حال داريم خودم ميام دنبالت فقط با زن عمو نرو پاتختي ساعت ٢٢ ميام دم
در خونهتون فعل باي باي- باي گوشي رو قطع کردم و انداختم روتخت موهامو کليپس زدم و رفتم تو
دستشويي صورتمو شستم ته آرايشي که مونده بود قشنگم ميکرد صورتم خشک کردم و گفتم- مامان؟
بابا؟ کسي نيست؟ صداي بابا اومد رفتم جلوتر و گفتم سلم بابا روزنامه رو از جلو صورتش کنار زد و
گفت- سلم دخترم صبحت بخير – ممنون مامان کو؟ - رفت خونه خالهت مثل اينکه خالهت بيتاب
دخترش بوده واين حرفاي خاله زنکي که اصل به من مربوط نميشه هردو خنديديم و يک فنجان
چاي ريختم و خيره به تلويزيون خاموش خوردمش بعدم رفتم تو اتاق يه مانتو تاب ستاني نخ صورتي
8
بيحال پوشيدم و با شلوار جذب و تنگ جين سفيد يه شالم بود که با اينا معمول ست ميکردم سفيد
بود و طرهاي ظريف داشت کيف شکيمو با کفش تخت سفيدم پوشيدم گوشيمو برداشتم و انداختم
تو کيفم و اومدم برم گفتم- بابا من پيش ياسمينم – برو بابا مواظب باش- چشم -
خداحافظت دروبستم و سوار آسانسور شدم دم در که پياده شدم رفتم بيرون سانتافه سفيد عمو رو
ديدم لبخند زدم و رفتم جلو نشستم امير يه پسر با چشماي قهوهاي تيره و موهاي ت
يرهتر صورت
معمولي داشت اما جذاب )جذابيت گاهي به ترکيب صورت مربوط نميشه( هيکل معمولي دس دراز
کرد و گفت- سلم ممنون که اومدي دستشو فشردمو گفتم – ماشين عمورم که کش رفتي خنديد و
گفت- اندازه سهمم که پسرشم اندازه يه ماشين نيست؟ - نه اندازه جوراباشه که بشوري خنديد و
عينکشو بال سرش گذاشت و گفت- کجا دوست داري بريم؟ - بريم پارک ترجيحا –کدوم پارک؟ - آب
و آتش خوبه؟- بله شما بگي عاليه رفتارش مشکوک بود اما غرورم اجازه نميداد چيزي بگم منم
ترجيح دادم سکوت کنم هرچي که هست بايد از طرف اون مطرح بشه صداي ضبطش سکوتو
شکست...يک آهنگ سوزناکيم بود رد کردم و گفتم- مرض قند داري؟ سرطان داري داري ميميري؟
خنديد و گفت- نه چطور؟ - اين چيه گوش ميدي؟ - عاشق نشدي خانومي- نکنه تو شدي؟ اول برو
سربازي کچلت بکنن بخنديم بعد زن بگير ناموسا خنديد و دنده رو عورض کرد اما هيچي نگفت منم
ادامه ندادم که گوشيم زنگ خورد گوشيمو از کيفم در آوردم مهديس بود گفتم- الو؟ سلم به به عروس
خانوووم صبحونه مقوي آوردن خدمتتون؟ بي حال خنديد و گفت- خيلي رو داري- آمترم دارم -
نيممتر زبونتو وردار بيار ديگه کجايي پس؟ - من بيرونم عزيزم کار پيش اومد- آهان بله سلم عرض
کنين خدمت برادرمون خنديدم و گفتم- برادر شما نيست، برادر منه- دارين ميرين مسجد؟- آره
رکسانا
۱۶ ساله 00اول رمانش خوب بود تهش خیلی مزخرف شد عین همیه رمانای دیگه پسره سیگاری میشه دختره خود ب خود وسط خواستگاری بیهوش میشه تهش و اینکه دخترهه خیلی آزاد بود
۶ ماه پیشتاتلیم
۲۸ ساله 10آخه کسی ک سواد پایینی داره رو چه به رمان نوشتن !
۸ ماه پیشMohadeseh
10اصلا جالب نبود کلا اشتباه زیاد داشت من ک متوجه نشدم
۱ سال پیشکیارش
00بخایم غلط املایی شو درنظر نگیریم درکل رمان خوبی بود
۱ سال پیشماهی
10اصلا خوب نبود نمیشد خوند بسکه غلط املایی داشت بعدم این شیطنت های دخترانع دیگ زیادیشم قشنگ نیس
۱ سال پیشژانت
۴۰ ساله 10سلام، من که نتونستم این رمان را تا آخر بخونم از بسکه غلط املایی داشت و نمی تونستم همش فکرم را دنبال کلمه یا جمله مورد نظر نویسنده بدم.لطفأ اگر واقعا نویسنده ای بیشتر دقت کن .
۲ سال پیشفریبا
۲۳ ساله 00واقعا مزخرف بود غیر قابل خوندن
۲ سال پیشfatemeh
20تایپش ضعیفه داغون اصلا تا خوندمش مردم
۲ سال پیشریحانه
۲۰ ساله 10شاید یکم قلمش ضعیف بوده باشه ولی به نظر من تونست کامل منظورش رو برسون خیلی ممنونم از نویسنده این رمان.
۲ سال پیشنازنین
۱۵ ساله 20من فقط چند خط خوندم واقعا خیلی بد نوشته شده لطفا کلمات رو درست بنویسید لطف کنید رمان های اجباری، اربابی،انتقامی بیشتر بزارید ممنون
۲ سال پیشساغر
۱۸ ساله 11من فقط همون چند خط اولشو خوندم چون قلم به شدت ضعیفی داشت و خیلی از کلمات قابل خوندن نبود
۳ سال پیشz
10رمان ضعیفی بود و میخواستم ولش کنم ولی بازم همچینام بد نبود از مشکلات اصلیش تایپ ضعیفش و کلمات مبهم و این بود که جاهایی که باید توضیح میداد کوتاه میشد و جاهایی که تقریبا بی اهمیت بود طولانی میشد ...
۳ سال پیشنمیگم
10حیف وقتی که گذاشتم مزخرف بود
۴ سال پیش♡
40کلن اون چند خط اولشو بخونی متوجه میشی یه رمان مزخرفه که که هول هولکی نوشته شده دیگه واقعا نمیخاد که کل اتاق رو توضیح بدی یجوری رمان بنویس که کسی که میخونتش همون اولش نفهمه رمانه خوب نیست
۴ سال پیش
M
۱۴ ساله 00سلام شرمنده که اینو میگم ولی قلمت خیلی ضعیف بود شاید چون بار اولت بود اینجوری نوشتی ولی جدا از این ایده ات خوب بود فقط بعضی جاها که باید یکم هیجانی و بیشتر نوشته می شد رو رعایت نکردی