رمان من خیابانی نیستم به قلم مارال ع.ز
دخترى که تاوان خیانت خواهرش را پس مى دهد و از خانواده اش طرد مى شود و به خیابان پناه مى آورد که در این حین اتفاقاتى رخ مى دهد و برالین...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه
از بدى و ستم زمانه به خيابونا پناه آوردم.
اونقدر درد داشتم كه هيچ دردى باهاش برابرى نمى كرد.
دردى عميق اونقدر عميق كه گويى شمشيرى برنده را مستقيم بر تنت فرو كنن.
مادرى كه مادرانه هاش رو فراموش كرد.
پدرى كه پدرانه هاش رو شكست.
خواهرى كه از اسم و قيافه ى من به نفع خودش بهره برد و بد نامى اش رو به اسم من تموم شد.
بى هدف وسط خيابون راه مى رفتم.
غرق گذشته هام شدم كه صداى بوق ماشين و خراشيده شدن لاستيكـ هاش رو زمين گوشمو آزار داد.
برگشتم و به ماشين نگاه كردم و كه درش باز شد.
باديدن چشمام قلبم از درد فشرده شد و بغض بدى به گلوم چنگ انداخت.
سمتم قدم برداشت كه رفتم عقب.
از اين مرد متنفر بودم.
مردى كه روزى عاشق ترين عاشق دنيا براش بودم.
مردى كه حالا باعث شده نتونم سرمو از شرم بلند كنم.
مردى كه زندگى ام رو به تباهى كشوند.
هيچ كس بهم فرصت جبران نداد.
نذاشتن بى گناهى ام رو ثابت كنم.
صداش ناخنى روى اعصابم كشيد و منو از دنياى خيالم بيرون كشيد.
-برالين؟!
جيغ زدم:
-من نزديكـ نشو مهيار.
خيلى پستى.
خيلى كثيفى.
خوشحالى بدبختى ام رو مى بينى؟
تو با اون خواهر كثافتم.
چطور تونستى؟
-آيلين گولم زد.
خودشو جاى تو معرفى كرد.
برالين باور كن.
خفه شو.
-آخه جايى ندارى برى!
آخرشم ور دل خودمى.
تو عاشق منى برالين.
جيغ زدم:
-من ازت متنفرم.
شروع كردم به دويدن كه دنبالم دويد.
-برالين صبر كن.
برالين.
با سرعت دنبالم مى دويد و مى دويدم.
از كوچه ها پس كوچه ها مى رفتم به اميد اينكه گمم كنه اما ول كن نبود و در پى من مى دويد.
به خيابون رسيدم و بدون توجه و دقت پريدم وسط خيابون و قصد كردم عرضشو رد كنم كه با صداى بوق ماشين و تابش بيش از حد نورش از حركت ايستادم و با ترس به ماشين خيره شدم و چشم هايم رابستم.
چشم هايم را به آرومى گشودم وماشينى كه دو سانتى مترى من ايستاده بود.
در ماشين باز شد و مردى به ظاهر خشن از ماشين پياده شد.
-خانوم حواست كجاست؟
عصبى داد زدم:
-به من چه آقا؟
شما نور بالا زدى!
در عقب ماشين باز شد و فيلتر سيگارى به زمين افتاد و كفش مردونه چرم مشكى رنگى كه از تميزى برق مى زد روى سيگار قرار گرفت خاموشش كرد.
شخصى از ماشين پياده شد.
بسيار جذاب و خواستنى.
نگاه سرد و مغرورانه اى بهم انداخت ولى چشم ازم برنداشت و خيلى پرتحكم طنين انداخت:
-مشكل اين خانوم چيه فرزين؟!
-هيچى قربان يهو پريدن وسط خيابون طلبكارم هستن.
شنيدن صدايى باعث شد نگاهمو از مرد بگيرم.
-برالين...
دست و پامو گم كردم و برگشتم به راهم ادامه بدم ومى خواستم از اون محوطه دور شم كه حرف طرف تيرى بود كه قلبم رو نشانه رفت.
-پس فرارى هستى.
دارى از دست صاحبت در مى رى.
مهتاب
00فک کنم نویسنده فیلم هندی اکشن زیاددیده اخرش اون پیرزن اول داستان کی بود چیشد اصن دختره کدومشون بود حیف چشمام واقعا
۱ ماه پیشDina
00این چی بود؟ نویسنده توهم زده بود؟ برالین چرا باید قبول کنه که تا آخر عمرش بدبخت بمونه؟ حالم بهم خورد از آرسام اگه هنوز آیلین و دوست داشت پس چه انتقامی داشت از خواهرش بگیره
۲ ماه پیشکوثر
00من تابحال همچین رمان چرتی نخوندم خیلی بد بود
۳ ماه پیشS
00واقعا رمان سمی بود .ولی عاقبت علیرضا و سیاوش چی شد
۵ ماه پیشچرت ترین ومزخرف ترین
۲۵ ساله 00چرت ترین ومزخرف ترین رمانی که خوندم توروخدا بلد نیستین کی مجبورتون می کنه رمان بنویسین
۵ ماه پیشماریا
۲۰ ساله 60خیلی افتضاح بود فکر کنم نویسنده صنعتی وسنتی رو باهم میزده بعد شروع میکرده به نوشتن
۱ سال پیشسارینا
۱۸ ساله 00حق گفتی 👍🏻 چرت بود چی بود این وقت تلف کردنیه
۶ ماه پیشساناز
۲۶ ساله 00بی سر و ته به تمام عیار. نویسنده فقط یه سری صحنه های***رو سر هم کرده بود. واقعا مسخره بود و مسخره تر تموم شد.
۶ ماه پیشAmir
۱۶ ساله 00موضوع جالبی داشت اما یکم نامفهوم بود و عجیب... انتضار پایان جذاب تری داشته باشع
۸ ماه پیشمهدیه
00مسخره تر از این رمان جایی ندیدم
۸ ماه پیشساران
00چرت بود از رمانایی ک همش سر یه نفر بلا میاد متنفرم یعنی چی از اول تا آخرش برالین زجر کشید تهش ایلین و ارسام خوب جلوه رفتن اصن نخونین وقت تلف کردنه
۸ ماه پیشسارا
۲۰ ساله 00سم فوق العاده سم بود دوستان توصیه میکنم به هیچ عنوان وقتتون رو هدر ندید
۹ ماه پیشثریا
۳۰ ساله 10خیلی بی مزه بیمفهوم عجیب وغریب .بدون سروته خلاصه خوشم نیومد
۹ ماه پیشفاطمه
۲۳ ساله 10چرت ترین رمانی که خوندم واقعا افتضااااااح گند چررررررررت یخورده قلمتو قوی کن
۹ ماه پیشمریم
10مزخرف بود وقت نزارید
۱۱ ماه پیش
مبینا
00واقعا افتضاح بود همین