رمان من خیابانی نیستم
- به قلم مارال ع.ز
- ⏱️۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه
- 79.4K 👁
- 81 ❤️
- 166 💬
دخترى که تاوان خیانت خواهرش را پس مى دهد و از خانواده اش طرد مى شود و به خیابان پناه مى آورد که در این حین اتفاقاتى رخ مى دهد و برالین...
از بدى و ستم زمانه به خيابونا پناه آوردم.
اونقدر درد داشتم كه هيچ دردى باهاش برابرى نمى كرد.
دردى عميق اونقدر عميق كه گويى شمشيرى برنده را مستقيم بر تنت فرو كنن.
مادرى كه مادرانه هاش رو فراموش كرد.
پدرى كه پدرانه هاش رو شكست.
خواهرى كه از اسم و قيافه ى من به نفع خودش بهره برد و بد نامى اش رو به اسم من تموم شد.
بى هدف وسط خيابون راه مى رفتم.
غرق گذشته هام شدم كه صداى بوق ماشين و خراشيده شدن لاستيكـ هاش رو زمين گوشمو آزار داد.
برگشتم و به ماشين نگاه كردم و كه درش باز شد.
باديدن چشمام قلبم از درد فشرده شد و بغض بدى به گلوم چنگ انداخت.
سمتم قدم برداشت كه رفتم عقب.
از اين مرد متنفر بودم.
مردى كه روزى عاشق ترين عاشق دنيا براش بودم.
مردى كه حالا باعث شده نتونم سرمو از شرم بلند كنم.
مردى كه زندگى ام رو به تباهى كشوند.
هيچ كس بهم فرصت جبران نداد.
نذاشتن بى گناهى ام رو ثابت كنم.
صداش ناخنى روى اعصابم كشيد و منو از دنياى خيالم بيرون كشيد.
-برالين؟!
جيغ زدم:
-من نزديكـ نشو مهيار.
خيلى پستى.
خيلى كثيفى.
خوشحالى بدبختى ام رو مى بينى؟
تو با اون خواهر كثافتم.
چطور تونستى؟
-آيلين گولم زد.
خودشو جاى تو معرفى كرد.
برالين باور كن.
خفه شو.
-آخه جايى ندارى برى!
آخرشم ور دل خودمى.
تو عاشق منى برالين.
جيغ زدم:
-من ازت متنفرم.
شروع كردم به دويدن كه دنبالم دويد.
-برالين صبر كن.
برالين.
با سرعت دنبالم مى دويد و مى دويدم.
از كوچه ها پس كوچه ها مى رفتم به اميد اينكه گمم كنه اما ول كن نبود و در پى من مى دويد.
به خيابون رسيدم و بدون توجه و دقت پريدم وسط خيابون و قصد كردم عرضشو رد كنم كه با صداى بوق ماشين و تابش بيش از حد نورش از حركت ايستادم و با ترس به ماشين خيره شدم و چشم هايم رابستم.
چشم هايم را به آرومى گشودم وماشينى كه دو سانتى مترى من ايستاده بود.
در ماشين باز شد و مردى به ظاهر خشن از ماشين پياده شد.
-خانوم حواست كجاست؟
عصبى داد زدم:
-به من چه آقا؟
شما نور بالا زدى!
در عقب ماشين باز شد و فيلتر سيگارى به زمين افتاد و كفش مردونه چرم مشكى رنگى كه از تميزى برق مى زد روى سيگار قرار گرفت خاموشش كرد.
شخصى از ماشين پياده شد.
بسيار جذاب و خواستنى.
نگاه سرد و مغرورانه اى بهم انداخت ولى چشم ازم برنداشت و خيلى پرتحكم طنين انداخت:
-مشكل اين خانوم چيه فرزين؟!
-هيچى قربان يهو پريدن وسط خيابون طلبكارم هستن.
شنيدن صدايى باعث شد نگاهمو از مرد بگيرم.
-برالين...
دست و پامو گم كردم و برگشتم به راهم ادامه بدم ومى خواستم از اون محوطه دور شم كه حرف طرف تيرى بود كه قلبم رو نشانه رفت.
-پس فرارى هستى.
دارى از دست صاحبت در مى رى.
زری جون
2خیلی از خوندن این رمان اعصابم به هم ریخت آخرش که دیکه تمام مزخرف بود
۴ ماه پیشایه
1خیݪی بی نهایت مزخࢪف بود همش صحنه های سڪسی ادم عقش میگیࢪه خیݪی خیݪی افتضاح بود من خیݪی ࢪمان میخونم اݪان تا یه مدت فڪ نڪنم دیگع بتونم
۵ ماه پیشAylin
0با خوندن این رمان حالم بهم خورد از رمان های دیگه متنفر شدم وقتی این رمان و خونده
۵ ماه پیشنیکی
2واقعا آخرش چرت بود خوشم نیومد چطوری تونست با نفر دوم بودن کنار بیاد دختره ی احمق
۶ ماه پیشهانیه
3اول اینکه بگم با اینکه رمان نوشتن کار سختیه منکر زحماتت نمیشیم ولی واقعا رمان چرتی بود لطفا دیگه این ایده های چرت رو به کار نبر واقعا حیف وقت و زمانم که به پای این رمان گذاشتم و قلم بسار ضعیفی بود امیدوارم پیشرفت کنی دیگ هیچوقت اینطور رمانی نخونیم
۷ ماه پیشParya
3افتضاح بود🤦 ♀️
۹ ماه پیشمبینا
4واقعا افتضاح بود همین
۱ سال پیشمهتاب
4فک کنم نویسنده فیلم هندی اکشن زیاددیده اخرش اون پیرزن اول داستان کی بود چیشد اصن دختره کدومشون بود حیف چشمام واقعا
۱ سال پیشDina
4این چی بود؟ نویسنده توهم زده بود؟ برالین چرا باید قبول کنه که تا آخر عمرش بدبخت بمونه؟ حالم بهم خورد از آرسام اگه هنوز آیلین و دوست داشت پس چه انتقامی داشت از خواهرش بگیره
۱ سال پیشکوثر
3من تابحال همچین رمان چرتی نخوندم خیلی بد بود
۱ سال پیشS
0واقعا رمان سمی بود .ولی عاقبت علیرضا و سیاوش چی شد
۱ سال پیشچرت ترین ومزخرف ترین
3چرت ترین ومزخرف ترین رمانی که خوندم توروخدا بلد نیستین کی مجبورتون می کنه رمان بنویسین
۱ سال پیشماریا
8خیلی افتضاح بود فکر کنم نویسنده صنعتی وسنتی رو باهم میزده بعد شروع میکرده به نوشتن
۲ سال پیشسارینا
1حق گفتی 👍🏻 چرت بود چی بود این وقت تلف کردنیه
۱ سال پیشساناز
1بی سر و ته به تمام عیار. نویسنده فقط یه سری صحنه های *** رو سر هم کرده بود. واقعا مسخره بود و مسخره تر تموم شد.
۱ سال پیش
شیرین
0مزخرف ترین رومانی بود که تا حالا خوندم متاسف هستم که وقت گذاشتم برای این رومان