رمان دختران زمینی پسران آسمانی به قلم dokhtare ariai
و آنگاه که عشق آغاز میشود
پسرانی از آسمان
از جنس فرشته های خداوند
دخترانی از جنس زندگی
نرم و لطیف
نفس هایشان با نفس های یکدیگر انس میگیرد
و در کرانه های اسمان و دریاهای بی پهنای زمین
نام یکدیگر را حک می کنند
تا شاید روزی قدرت لایزال خداوندی
آن ها را به یکدیگر پیوند دهد
آری، پیوند هایی از دو دنیای متفاوت
تا بوده است چنین بوده
عشق هایی ممنوع
با سختی و مشکل هایی تمام نشدنی
سختی هایی به شیرینی میوه های بهشت و بوی زندگی
دخترانی از جنس ناز
پسرانی از خاک نیاز
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۳۵ دقیقه
من- نه ... ولی یکی پیدا میشه ... بهتره ببریمش نمایندگیش...
مهدیس- اره این بهتره
ترانه- ... پولش چی؟
من- سیوریتا نترس از پول ماشین اون بامن! تازه بیمه هم هست ...
بلند شدیم ... مهدیس و ترانه یه تیپای خفنی زده بودن ... حسابی خوشگل کرده بودن ... ترانه که تیپش خانومونه بود با وقار بود ... یه مانتو عسلی تنش بود...جذب بود و به اندامش خیلی میومد ... موهاشو هم کج کرده بود تو صورتش ... یه کفش عروسکی عسلی با کیفه ستش ... مهدیسم دسته کمی نداشت ... موهای جلوشو کوتاه کرده بودو کم ریخته بود جلو ... یه مانتوی طوسی کوتاه بایه جینه مشکی و کتونی مشکی ... مامانم همیشه میگفت: از دوستات یاد بگیر ...
یه مانتو تنگ مشکی بالا زانو ... یه شلوار جین تنگ دودی که پاینش دکمه میخورد ... با یه کتونی سفید گنده که بنداشو خودم مشکی کرده بودم ... موهامو از بالا اینقدر محکم بستم یکم به مقنعه ام از پشت پف دادم خوشم نمیومد رو سرم قمبله باشه ... فقط واسه خوش فرم شدن همچین کاری می کردم...مقنعه امو دادم عقب تا جایی که یکم از لاله گوشم معلوم شد...دسبندای نخیه سفید مو بستم ... کیفه مشکیم رو که راه راهه سفید مشکی بود وکج انداختم ... عینک فرم سفیدمو زدم رو موهام ...
ترانه- اریانا ... بدو دیگه
از اتاق اومدم بیرون ... بچه ها زنگ زده بودن اژانس ...
ترانه- به به ... چه تیپی زدیم همگی ... امروز روزه ماست ...
مهدیس زد زیر خنده ... و نگاه من کرد که از این حرفا خوشم نمیومد ... معمولا این ترانه تبهر خاصی در حرصی کردن من داره ... میدونه از این حرفا خوشم نمیاد ها از بس این دختر شیطونه پر از انرژی اگه یه روز سر به سر من و مهدیس نذاره روزش شب نمیشه ... البته من و ترانه و مهدیس جزو مغرور ترین دخترای دانشگاهیم ولی گاهی واسه خنده از این حرفا می زنیم ... ولی من زود داغ می کنم ... گفتم:
من- بسه ترانه ... مگه روز شما دوتا باشه ... نه من ...
مهدیس گفت:
مهدیس- اتفاقا خانوم خانوماا ... من دارم میبینم ...
من- بریم الان دیر میشه ...
بر خر مگسه معرکه لعنت ... راننده اژانس یه پسر جون بود که داشت مارو برانداز میکرد ... منم مثل گرگ چشم دوختم تو چشماش ... به بچه ها گفتم برن بشینن عقب ... خودمم نشستم پیششون ... پسره خیلی چرت و پرت می پرسید منم بیشتر داغ میکردم ... دیگه نمیتونستم ساکت بشینم ... خوبیش این بود در دانشگاه بودیم پیاده شدیم ... ترانه رفت حساب کنه...من ومهدیس کنارهم بودیم منتظر ترانه صدای ترانه اومد:
ترانه- یکم شعور داشته باش الاغ ... فهمیدی ... خیلی خری ... بیشرف ...
رفتم پیشه ترانه ... پسره تا منو دید پاشو گذاشت رو گاز و در رفت
ترانه محکم نفس میکشید ...
مهدیس- چته؟ چی شد؟
ترانه- پسره ی خر ... اخه دل به چیت بدم؟ به این شغلت ... الاغ ... اشغال ...
من- میگی چته؟
باحالت خنده داری گفت:
ترانه- بم میگه این شماررو بگیر من از شما و اون دوستتون که موهاشو کج کرده خیلی خوشم اومده ولی از شما بیشتر ...
اخ که منو مهدیس چنان زدیم زیره خنده ... مردم ... مهدیس گفت:
مهدیس- بدل نگیر ... تاحالا اینقدر خوشگل ندیده بوده...
اینقدر خندیدیم که مردیم اخه بشون حق انتخابم داده بود که هر کدوم که بیشتر ازش خوشش اومد شماره مال اون ...
داشتیم میرفتیم سمت در دانشگاه الان حراست بهمون گیر میده...اماده شدم واسه جواب دادن:
مرد- خواهران پارتی تشریف میبرن؟
صدای یه مرد ریش بلند مذهبی بود.تا قبل از اینکه حرف بزنم مهدیس من و کشوند و برد ... ترانه شروع کرد با یارو حرف زدن ...
من- د ... چرا نزاشتی جوابشو بدم؟
مهدیس- بسه اریانا دختر ... میخوای پروندمون اول کار خراب شه؟
من- مهدیس ول کن ... این باید یه چیزی بهش بگم که ننه اش بیاد جلو چشش ...
ترانه داشت مقنعه اشو میکشید جلو اومد سمتمون ...
ترانه- ایش ... چقدر گیر میدن ... پوکیدم از بس باش حرف زدم ... مخم رو خورد کرد ...
مهدیس- چی گفتی؟
ترانه- هیچی گفتم که شرمنده از دفعه دیگه واسه درس میایمو فلان و بمانو ...
من- بسه بسه بابا ... خاک بر سرش ...
رفتیم توی سالن یه بروشور برداشتم و شروع کردم به خوندنش ... کلم تو برشور بود ... رفتیم تو یه کلاس اصلا نگاه اینور نکردم نشستم سره یه صندلی سرمو بالا اوردم ... اوه چه شلوغ ... اینجا چه خبره؟
یه نگاه اینور کردم چندتااز دخترای دانشگاه قبل هم بودن باسرباشون سلام علیک کردم ولی ترانه اینا رفتن سمتشون وباهاشون حرف زدن ... چند تا از پسرا داشتن مهدیس اینارو با چشم میخوردن ... سنگینی نگاه یکی رو حس کردم ... سرمو چرخوندم ... یکی از پسرای ترم پیش بود...هومن شکیبا ... بالبخند داشت نگام میکرد ... یه اخم کمرنگی کردم اومد سمتم:
هومن- سلام خانوم جاوید انگار به شما هم انتقالی دادن شکرخدا!
درحالی که اب دهنمو قورت میدادم با سردی جواب دادم:
من- اره ... انگار مجبوریم مزاحمتاتونو یه ترم دیگه تحمل کنیم...
با این حرفم یه لبخند زد و سرشو تکون داد ... عادت داشت همیشه از من کنایه بشنوه ... کلاسو گذاشته بودن رو سرشون ... خسته شدم پس این استاد گوربه گور کی میاد؟
یه مرد خپل اومد تو کلاسو گفت:
مرد- متاسفانه کلاس برگزار نمیشه ... بفرمایید ...
نفسمو با پف دادم بیرون ... مهدیس اومد سمتم ... گفت:
مهدیس- بهتر
من- اره واقعا ... تران کو؟
مهدیس- رفتش با هانیه تو محوطه ...
یه خم به ابروام دادمو گفتم:
من- هانیه چه خریه؟
مهدیس- اریانا؟ یکم عفت کلام داشته باش ...
آریانا- نوموخوام ... میخوام عصمت کلام داشته باشم ...
از کلاس اومدیم بیرون ...
ترانه اس ام اس داد:
ترانه- من رفتم سلف ... شمام بیاین ...
رفتیم سمت سلف داشتیم میخندیدیم با مهدیس ... من فقط با رفیقای خودم گرم بودم ... اخلاقم گند بود ... همیشه بم میگفتن ...
در سلف باز کردم دیدم ترانه با اخم داره با یه پسر میحرفه ... تریپ مغرور برداشته بود شدید ... رفتیم سمتشون ... صندلی رو با پام کشیدم کنار ... پسر سرشو اورد بالا نگاه مهدیس کرد بعد نگاه تو صورت من ... اه هومن بمیری ... هومن با دیدن من بلند شد و عذر خواهی کرد و رفت:
مبینا
00من کامل این رمان رو دارم عالیه هرکی بخواد براش میفرستم به صورت پی دی اف
۶ ماه پیشریحانه
00عالی بوددددد
۱ هفته پیشریحانه
00بفرست واسم
۱ هفته پیش...
00بله درسته من کمی از رمانو که خوندم فهمیدم تکراریه و حتی اسما هم همون بود
۵ ماه پیش"Ayda Eşrefyan"
۱۶ ساله 00خیلی رمان قشنگی بود از نویسنده اش تشکر میکنم بابت نوشتن رمانی به این قشنگی فقط فصل دومش چی؟
۲ ماه پیشمطهره
00عالییی
۳ ماه پیشعالی بودددددد
۱۴ ساله 00خیلی عالی بود کاش جلد دومش روهم تو برنامه بود
۳ ماه پیشدختری از دیار اسمان
00خیلیییی خوب بود منکه عاشقش شدمشمم
۴ ماه پیشملیس
۱۶ ساله 00اسم جلد دومش چیه اگه کسی میدونه لطفا بگه
۱ سال پیشArzoo
00فکر نمیکنم این رمان جلد دوم داشته باشه اما رمان پسرا مغرور و دختران شیطون تقریبا مثل همین رمانه البته من این رمان رو نخوندم فقط خلاصه رو خوندم فهمید شبیه همین رمانه
۵ ماه پیش.
10سلام ، نظر همتون محترمه ولی این رمان هرچی هم که باشه نویسنده براش زحمت کشیده به نظر من نویسنده جان همین که زحمت کشیدی و اینهمه نوشتی این رمان را رو ارزشمند می کنی ومن بسیار سپاسگزار هستم .
۱۱ ماه پیشفاطی
۳۴ ساله 10یعنی بعد ۱۰ سال هنوز قسمت دومش نوشته نشده یا بهاسم دیگه هست ؟؟؟؟
۱۲ ماه پیشھاجر
۲۰ ساله 00واقعا رمان خوبی بود ولی کاش کپی نبود باز ممنون
۱۲ ماه پیشفاطمه
10چرا ادامه رمان در این برنامه غیر فعاله ؟🥲
۲ سال پیشمن تا قسمت 8دیدم
۱۲ ساله 00عالی ولی چرا قسمتش بالا نیس
۱۲ ماه پیشاملی
۲۰ ساله 00رمان خوبی بود.من که خوشم اومد ولی جلد دومش کی میاد
۱۲ ماه پیشAtena
۲۰ ساله 10بهترین رمان من که عاشقش شدم
۱ سال پیش...
10رمانش خیلی آبکی بود
۱ سال پیشزهرا
۱۵ ساله 00در یک کلام بگم... ای بابا نمیتونم توهین کنم به رمان تو شخصیتم نیست اما همون قسمت اولش که خوندم پشیمونم (سر کلاس و اون تلافی دخترا با پسرا حسابی خندیدم ولی کارشونو درست نمیدونم) خوشم نیومد اصلا از رمان
۱ سال پیشmahsa
۱۸ ساله 00مردمو اسکول کردین
۲ سال پیش
مانیا
21حاجی زورت که نکردن رمان بنویسی داداش من ننویس خواهر من ننویس بلد نیستی ننویس رفتی کپی کردی از رو رمان دیگه کپی بود من دوسش داشتم ولی تکراری بود