رمان مجبوری با من بمانی
- به قلم آیدا رستمی
- ⏱️۱ ساعت و ۴۶ دقیقه
- 110.5K 👁
- 392 ❤️
- 459 💬
و چه قدر سخت است مردی که جای برادرت بود؛ حال همسرت بشود. چه قدر سخت است که آرزوهایت یک به یک بسوزد و تو برای بچهای بسوزی که از جنس تو نیست… پایان خوش
_کاله اجه بکواي مامانم و گذيت بکني،باهات قهلما.
+الهي کاله قربونت بره، مامانت خودش تنش ميخواره.
_عه، ابنوس.
+باشه بابا.
بعد از گذشت چند دقيقه، با ياد اينکه براي چي اومدم اينجا،گفتم:
+ ميگم ارزو؟
_بله.
+گلبهار رو يادت مياد.
_گلبهار؟
+اره، خواهر گلرخ.
_اها اره.
+اون...اون ميخواد ازدواج کنه.
_واقعا؟ اون هم مثل تو به درس و مشق فکر ميکرد ،حالا چي شده که ميخواد ازدواج
کنه؟
+مجبور شده.
_چي!؟
داستان گلبهار رو براش تعريف کردم که ناراحت شد، ارزو برعکس اينکه پول پرست
و جاه طلبه،دل نازکه، اي کاش براش نميگفتم،اون تو اين وضع، ممکنه حالش بد بشه:
+ببخش، اي کاش برات نميگفتم?راستش اومدم که نزارم اين اتفاق بيفته.
_چجوري؟
+از طريق ارباب، ارباب ميتونه جلوي اين وصلت رو بگيره.
_گلبهار،تو يعني ميخواي بگي ايهان رو نميشناسي، بيخودي اومدي اينجا اون حتي
اگه بتونه هم انجام نميده اينکار رو.
+اگه خواهش کنم چي؟اونکه از سنگ نيست، دل داره.
_گاهي اوقات شک ميکنم ايهان دل هم داشته باشه.
+اين تنها راه برا نجات گلبهاره.
_بيخودي خودت و اذيت نکن ابنوس، اين کار بيهوده است و اشتباه.
با التماس گفتم:
+تو رو خدا، يه کاري کن برم پيشش، تو رو خدا.
_اما...
+اما و اگر نيار من براي نجات گلبهار هر کاري، ميکنم.
انگار کمي ناراحت و عصباني شد:
_باشه، کاري ميکنم بري ببينيش ولي اگه غرورت و شکست و نااميد شدي نياي پيشما.
+باشه ،باشه الهي قربونت برم ، عاشقتم.
و گونش رو بوسيدم.
*******************
آرزو خودش با اون وضعش نتونست بياد و اين برج زهر مار رو باهام فرستاد. تابحال
اينجا رو نديده بودم، اينجا محل کار اربابه و هرکسي اجازه ورود نداره مخصوصا بچه اي
مثل من و مردم، براي شکاياتشون بايد از قبل اجازه بگيرن.
خدمتکار بداخلاق، کنار در ايستاد و گفت:
_اينجا محل کاره اربابه.
استرس گرفتم و تا خواستم برم داخل گفت:
_تلاشت بيهوده اس.
بدجنس، ترسم و بيشتر کرد، ياخدا،خودت کمکم کن ارباب رو راضي کنم، در زدم که صداي
محکم ارباب اومد:
_بله.
با استرس و ترس در رو باز کردم و رفتم داخل، ارباب روي يه ميز با تعجب داشت منو نگاه
ميکرد و وقتي به خودش اومد، داد زد:
_تو اينجا چيکار ميکني، کي تو رو اينجا راه داده.
الان وقت اين بود غرورم رو بزارم کنار، خم شدم و با صداي غمگين و لرزان از ترس گفتم:
+ارباب... ارباب توروخدا عصباني نشيد، ارباب...ارباب من ازتون يه درخواست دارم.
_هه تويه بچه؟ اونم درخواست، بگو ببينم چي ميخواي؟
نامرد نگفت رو يکي از صندلي ها بشين يا حداقل بلند شو،با همون حالت سجده مانند،
شروع کردم به توضيح داستان گلبهار، بهش نگاه کردم، رفته بود توي فکر:
+ارباب،تو روخدا کمکش کنيد، ارباب اون و نجات بديد.
ابرو هاي پرپشتش و در هم کرد و با صداي بلندي? گفت:
_نميشه کاري کرد.
+براي چ...
ماری
10خیلی خلاصه و کم احساس
۳ هفته پیششهد
10حلوو بدک نی😏
۲ ماه پیشدخترک تنها
00سوال یک اونجایی که ابنوس گفته تو رو یادم اومد سوال دو آبنوس چون شخصیت اصلی رمان بود سوال سوم نظر نویسنده مهمه چون برای این رمان کل احساساتش را به خرج داد و کلی تلاش و زحمت کشید شماها هم نظر خوبی بدین که پر انرژی باشه و رمان های خوب برای ما بنویسه
۲ ماه پیشمیم
53غم زیاد داشت مسبت۱۸ هم کم داشت
۴ ماه پیشدخترک تنها
00خیلی عالی بود امیدوارم رمان های بیشتر مثل همین بنویسید
۲ ماه پیشمن همیشه دوست داشتم
11من دوست داشتم همیشه رمان بنویسم اما این عالیه
۲ ماه پیشمعصومه
00عالی بود دست نویسنده درد نکنه جواب سوال اول بخش آخرش که آراز به گفت که می دونم مادرمه ولی تو منو بزرگم کردی جواب سوال ۲ آبنوس چون خیلی سختی کشید جواب سوال ۳ به همه خواننده ها توصیه می کنم که حتماً بخونن چون خیلی جالب بود از نقش ریحان خیلی بدم میاد چون پیش از حد حسود بود و دلمم برای مسیحا خیلی سوخت
۲ ماه پیشساری
12یکی از عالی ترین ها بود ❤️
۲ ماه پیشN.y
22با نظرت خیلی زود آیهان و آبنوس به هم نرسیدند .😐 میزاشتی یه ۶۰ سالی بگذزه بعد 😑
۲ ماه پیشبها ر
40خیلی ضعیف موزوع خوبه ولی قلم قوی وخلاقی نداره ادمو جذب نمیکنه
۲ ماه پیشپریسا
10عالی بود ممنون ایدا خانم امید وارم موفق باشید ایشالله کارای بیشتر ازت ببینیم🫀💎
۳ ماه پیشزهرا
10خیلی خوب بود
۳ ماه پیشسوگند
10با اینکه کوتاه بود و جزئیات نوشته نشده بود ولی واقعا رمان قشنگی بود
۳ ماه پیشمنیره
43عالی بود رمان ولی خوب 20سال فاصله تا همدیگرو دوباره ببینند خیلی زیاد بود
۳ ماه پیشزیبا
10رمان زیبایی بود درکنار پرش هایی که داشت ... میتونست بیشتر روی بروز احساسات کار کنه بشدت محتوا داشت ... خیلی خوشم اومد از آموزنده بودنش که اینکه پیامی به همراه داشت کاررو عالی کرده بود موفق باش
۴ ماه پیش
آرمیسا
00خیلی خوب بود عاشقش شدم خیلی گریه کردم باهاش اما خیلی پایان عالی داشت