لیانای من

به قلم مهدیه مومنی

عاشقانه اجتماعی

زندگی پر از فرازونشیب‌هاست. لیانای داستان ما هم گذشته‎ی بسیار سختی رو پشت سر گذاشته و به امید اینکه آینده‌ی روشن‎تری داشته باشه، روزهاش رو می‌گذرونه؛ اما تقدیر همیشه هم قرار نیست فقط و فقط ضربه بزنه، بلکه گاهی هم یهویی یه چیزایی رو بهت میده که همیشه توی رؤیاهات می‌دیدی. لیانا هم طی اتفاقاتی معجزه‌ی واقعی رو حس می‌کنه و در این راه با افرادی خاص آشنا میشه که آینده‌ش رو رقم می‌زنن؛ خصوصاً کسی که میشه عشق لیانا.


38
64,231 تعداد بازدید
45 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱۲ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ثنا

    ۱۵ ساله 00

    عالی خیلی خوشم اومد از رمان و به جرعت میتونم بگم بهترین رمان بود که خوندم

    ۱ ماه پیش
  • ستاره

    00

    در ضمن اولش الکی الکی میخواست خودکشی کنه خواهرش گفت بازم پنیرو گوجه بعد ناهارو شامشون مفصل بود یه جور گفت انگار همش پنیر و گوجه میخورن همش میگفت اینا چقد اسراف میکنن در حالی که خودش از همه بدتربود

    ۶ ماه پیش
  • ستاره

    00

    خیلی جاهاش اشکال داشت از جمله اعتقادات لیانا یه روز دم از محرم و نامحرم میزد یه روز تو آغوش ماهیار بود یادست میدادبه نامحرمایالباس بدون آستین میپوشیدکسی معتقدبه خدا باشه هیچ وقت از این کارهانمیکنه

    ۶ ماه پیش
  • H.r

    ۴۱ ساله 00

    با سلام لطفا&....; نویسنده یکبار داستان رو قبل از گذاشتن تو رمان ها بخونه بعضی جاهای داستان مشخصه که از واقعیت به دوره واین به شعور خواننده نهایت توهین کردنه

    ۶ ماه پیش
  • ماه

    ۲۹ ساله 00

    اول که فکر کردم دارم فیلم ترکی میبینم مخصوصا اسامی...موضوع کلی خوب بود ولی اغراق زیاد داشت مثل بوسیدن دست و....نویسنده جان یا باید با زبان ادبی نوشت یا عامیانه

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۲۴ ساله 00

    لطفا بلد نیستی رمان ننویس اینجوری بهتر تا اینکه بخوای از روی فیلم عشق اجاره ای کپی کنی

    ۲ سال پیش
  • مهوش

    11

    خیلی لذت برم کلاًاز رومانهای خانم نامداری لذت می برم

    ۲ سال پیش
  • شقایق

    ۱۹ ساله 11

    توجه کردید همش غذاشون تو این رمان زرشک پلو با مرغ بود

    ۲ سال پیش
  • M

    544

    واقعاکه واسه این قبیل نویسندگان متاسفم که تو فصل هفده نوشته( لباسم روبدون آستین انتخاب میکنم تا فکر نکنن امل وکوتاه فکرم)

    ۴ سال پیش
  • نگین

    160

    اره اینجاش درست نبود مگه هرکی خودشو بپوشونه امله بابا این مزخرفات چیه واقعا

    ۲ سال پیش
  • سارو

    101

    نمیدونم چرا یسری از نویسنده ها اینجورن هوووف 🤦🏻 ♀️😐

    ۲ سال پیش
  • سحر

    21

    رمان خوبی بود.خوشم اومد.کاش ادامه داشت.

    ۲ سال پیش
  • معصومه داودخانی

    ۲۲ ساله 00

    یامثلا اونجایی که گفت ساعت ۶ غروب باچیتارخانم قرار دارم برم واسه اینکه آرایشگره درستش کنه اخرش نوشت خسته بعدازظراومدم خونه ناهاربخورم نویسنده عزیز نمیگیم بده ولی ازخودت خلق کن وهرچی مینویسی یادت نره

    ۲ سال پیش
  • معصومه داودخانی

    ۲۲ ساله 40

    دقیقا فیلم عشق اجاره ای رو نوشته اصلا مگه توی ایران داریم یاروبره خونه طرف صبونه بده بعدتوی شرکتم براش کار کنه

    ۲ سال پیش
  • تا یک جایی خوب بود ب

    20

    تا یکجایی خوب بود بعدانگار کمبودها آرزوهایی نویسنده شد

    ۳ سال پیش
  • ُ

    61

    اصکی از فیلم عشق اجاره ای😐و اینکه جمله هاش خیلب قلمبه سلمبه بود مثل متوجه شدم،بسیار خب، مادربزرگ عزیز و مهربونم😐بابا جمع کنین اینارووو😐😐😐

    ۳ سال پیش
  • رزا

    20

    کاملا قابل حدس بود و تکراری زیادی هم غیر واقعی بود

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.