رمان دختر جن زده به قلم fargad_tanha
مهسا و پوریا بعد از گرفتن عروسی واسه ماه عسل میرن شمال تو یه روستای دور افتاده یه کلبه جنگلی رو اجاره می کنن تا به اصطلاح ماه عسل شیرینی داشته باشن و دور از هیاهوی شهر از دوران خوش با هم بودنشون لذت ببرن .
اما …
غافل از اینکه این کلبه ، کلبه اجنه هستش و اونا به حریم جن ها وارد شدن . برخورد جن ها با این دو مهمان ناخوانده بسیار وحشتناکه و …
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه
- این حرفا چیه مهسا . زشته . بیا بریم خونه
چاره ای ندارم.
نمی دونم چیکار کنم.
به همراه این موجودات عجیب و غریب داریم میرم به سمت خونه.
رسیدیم به یه خونه متروک که تاریکه و فقط یه چراغ نفتی اون وسط گذاشتن که تا یه حدودی خونه رو روشن کرده.
به دور و بر خونه نگاه می کنم چقدر آشناست.
خوب که نگاه کردم یادم اومد.
اینا همه وسایل خونه من هستن و اینجا هم خیلی شبیه به خونه پوریاست.
غیر قابل باوره.
جهیزیه من اینجا چیکار می کنه.
چشام باز مونده.
همه وسایلم مو به مو اینجاست .
انگار همه وسایلم رو یکجا آوردن اینجا.
نکنه دارم خواب می بینم .
چندبار زدم تو صورتم
نه خواب نیستم و همه چیز واقعیه.
اون مرده که شکل پوریاست رو کرد به من.
- مهسا جان امشب پدر و مادرت میان خونه ما
- پدر و مادر من ؟
- آره دیگه . پاشو غذا درست کن . بابات قورمه سبزی دوست داره حتماً قورمه سبزی درست کن حالا چیز دیگه ای هم دوست داری در کنارش آماده کن.
وای این از کجا می دونه بابام قورمه سبزی دوست داره.
بابام عاشق قورمه سبزیه و مامانم مجبوره هفته ای دو سه بار قورمه سبزی درست کنه.
رفتم تو آشپزخونه.
اونجام یه چراغ نفتی روشنه که تا یه حدودی همه جا رو روشن کرده.
اینجام همه وسایل منه.
هنوز نمی تونم باور کنم اینا رو.
یهو چراغای خونه روشن شد.
اون مرده گفت .
برق اومد.
حالا که همه جا روشن شد باورم شد که تو خونه پوریام.
خونه ای که جهیزیه عروسیم رو داخلش چیدیم.
دقیقاً همه وسایل همونجایی هستن که خودمون گذاشتیم.
باور کردنی نیست حتی مواد غذایی که تو یخچال گذاشتیم دقیقاً همونایی که مامانم دیروز خرید و گذاشت داخل یخچال.
اینجا همه چیز عجیب و غریبه.
انگار همه زندگی من یکجا اومده اینجا.
فقط ده سال از زندگی من گذشته و دو تا بچه دارم.
نمی دونم چه اتفاقی افتاده و من چطور به این جا آورده شدم.
تو خونه بودیم که در خونه رو زدن.
اون موجوده که شکل پوریاست گفت :
- مهسا جان پاشو مامانت اینا اومدن.
- مامانم
- آره دیگه.
در خونه رو باز کردم .
باورم نمیشه
مامان و بابای خودم هستن.
دقیقاً خودشونن.
هرچی که نگاه می کنم هیچ فرقی بین اینا و پدر و مادر واقعی خودم نمی بینم.
فقط همون پاهاشون که مثل همه آدمای اینجا گرده و به شکل سمه
حتی حرف زدنشون هم دقیقاً مثل پدر و مادر خودمه.
مادرم یه حرفای خصوصی بهم می زنه که مطمئنم فقط مامانم از اینا با خبر بود.
مات و مبهوت موندم.
اگه این مامانم نیست پس اینارو از کجا می دونه .
نکنه همین زندگی واقعی منه و اون زندگی خیالی بوده.
حتی عادتای غذا خوردن بابام هم دقیقاً هموناست.
بابام همیشه غذاش رو با ترشی زیاد می خوره . این مرده هم که جای بابامه دقیقاً داره همین کار رو می کنه.
خوب که نگاه می کنم حالت گرفتن قاشق تو دستش و نحوه غذا خوردنش دقیقاً عین بابامه.
دیگه کم کم داره باورم میشه که من مال این زندگی هستم و اون زندگی یه خواب بوده.
پدر و مادرم رفتن و اون مرده گفت :
ندا
۲۵ ساله 00سلام واقعا افتضاح بود مطمنی رمانی که نوشتی تو ژانر ترسناک بود؟
۲ ماه پیشنیلا
۱۴ ساله 00واوووو عالیه خیلی خبه ی صحنه های هست ک خسته کنند هس ولی ب هرحال خیلی خبههه
۲ ماه پیشعالیییی
۲۰ ساله 00واییییی خدا عالیه این رمان واقعن ک عاشقش شدم قبلا داشتمش وااای ترا خدا بگین چطوری میتونم دوباره نصبش کنم هرچ مایکت بازار گوگل میزنم نمیاد ک بخام نصبش کنم
۳ ماه پیشزهرا
۱۲ ساله 00عالی بود
۳ ماه پیششیدا
۱۳ ساله 00بد نبود،برای سن من مناسب نبود فقط
۳ ماه پیشفاطمه
۱۹ ساله 00بدبخت مهساهمه می خواستن بهش***کنن رمان از واقعیت دور بودوبایدژانرتخیلی هم بهش اضافه می کردن ولی نویسنده رو تحسین می کنم که برای این رمان وقت گذاشتن واین رمان رو نوشتن با تشکر از نویسنده🙏🌹
۴ ماه پیشخواننده
۱۸ ساله 00چررررررت ترین رمانی ک خوندم واقعا حیف وقتی ک واسه این صرف کردم انگار یه بچه 11 ساله اینو نوشته انقد ک مسخره بود😐😐😐😐😐
۴ ماه پیشdiyana
00جالب نبود و اصلا ترسناک نبود خیلی دیگه تخیلی بود
۵ ماه پیشساناز
۲۳ ساله 00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
سپهر
۱۴ ساله 00ی دختر به اسم مهسا بنت لیلا تسخیر شده توسط جادوگر و الانم مورده داستان کاملن واقعیه و از سر حسادت مرده منم واسه همین تو فضای مجازی دنبال کسی به اسم مهسا میگشتم هرکی میخاد با جذیات بفهمه به تلم پی بدید
۶ ماه پیشAbadi
00عالییییییییی بود
۶ ماه پیشفاطمه
۲۲ ساله 00واقعا عالی بود و ترسناک
۷ ماه پیشخیلی الی
۲۸ ساله 00خیلی الی
۸ ماه پیشغزل
۱۶ ساله 00نه خوب بود نه بد ولی عالی نبود مثل رمان های دیگه ای که خوندم
۸ ماه پیش
غزاله
۲۲ ساله 00میتونم بگم افتضاح بود خیلی بچگونه بود داستانش ترسناکم نبود اصلا