رمان دختر جن زده
- به قلم fargad_tanha
- ⏱️۳ ساعت و ۲۶ دقیقه
- 73.1K 👁
- 151 ❤️
- 218 💬
مهسا و پوریا بعد از گرفتن عروسی واسه ماه عسل میرن شمال تو یه روستای دور افتاده یه کلبه جنگلی رو اجاره می کنن تا به اصطلاح ماه عسل شیرینی داشته باشن و دور از هیاهوی شهر از دوران خوش با هم بودنشون لذت ببرن . اما … غافل از اینکه این کلبه ، کلبه اجنه هستش و اونا به حریم جن ها وارد شدن . برخورد جن ها با این دو مهمان ناخوانده بسیار وحشتناکه و …
- این حرفا چیه مهسا . زشته . بیا بریم خونه
چاره ای ندارم.
نمی دونم چیکار کنم.
به همراه این موجودات عجیب و غریب داریم میرم به سمت خونه.
رسیدیم به یه خونه متروک که تاریکه و فقط یه چراغ نفتی اون وسط گذاشتن که تا یه حدودی خونه رو روشن کرده.
به دور و بر خونه نگاه می کنم چقدر آشناست.
خوب که نگاه کردم یادم اومد.
اینا همه وسایل خونه من هستن و اینجا هم خیلی شبیه به خونه پوریاست.
غیر قابل باوره.
جهیزیه من اینجا چیکار می کنه.
چشام باز مونده.
همه وسایلم مو به مو اینجاست .
انگار همه وسایلم رو یکجا آوردن اینجا.
نکنه دارم خواب می بینم .
چندبار زدم تو صورتم
نه خواب نیستم و همه چیز واقعیه.
اون مرده که شکل پوریاست رو کرد به من.
- مهسا جان امشب پدر و مادرت میان خونه ما
- پدر و مادر من ؟
- آره دیگه . پاشو غذا درست کن . بابات قورمه سبزی دوست داره حتماً قورمه سبزی درست کن حالا چیز دیگه ای هم دوست داری در کنارش آماده کن.
وای این از کجا می دونه بابام قورمه سبزی دوست داره.
بابام عاشق قورمه سبزیه و مامانم مجبوره هفته ای دو سه بار قورمه سبزی درست کنه.
رفتم تو آشپزخونه.
اونجام یه چراغ نفتی روشنه که تا یه حدودی همه جا رو روشن کرده.
اینجام همه وسایل منه.
هنوز نمی تونم باور کنم اینا رو.
یهو چراغای خونه روشن شد.
اون مرده گفت .
برق اومد.
حالا که همه جا روشن شد باورم شد که تو خونه پوریام.
خونه ای که جهیزیه عروسیم رو داخلش چیدیم.
دقیقاً همه وسایل همونجایی هستن که خودمون گذاشتیم.
باور کردنی نیست حتی مواد غذایی که تو یخچال گذاشتیم دقیقاً همونایی که مامانم دیروز خرید و گذاشت داخل یخچال.
اینجا همه چیز عجیب و غریبه.
انگار همه زندگی من یکجا اومده اینجا.
فقط ده سال از زندگی من گذشته و دو تا بچه دارم.
نمی دونم چه اتفاقی افتاده و من چطور به این جا آورده شدم.
تو خونه بودیم که در خونه رو زدن.
اون موجوده که شکل پوریاست گفت :
- مهسا جان پاشو مامانت اینا اومدن.
- مامانم
- آره دیگه.
در خونه رو باز کردم .
باورم نمیشه
مامان و بابای خودم هستن.
دقیقاً خودشونن.
هرچی که نگاه می کنم هیچ فرقی بین اینا و پدر و مادر واقعی خودم نمی بینم.
فقط همون پاهاشون که مثل همه آدمای اینجا گرده و به شکل سمه
حتی حرف زدنشون هم دقیقاً مثل پدر و مادر خودمه.
مادرم یه حرفای خصوصی بهم می زنه که مطمئنم فقط مامانم از اینا با خبر بود.
مات و مبهوت موندم.
اگه این مامانم نیست پس اینارو از کجا می دونه .
نکنه همین زندگی واقعی منه و اون زندگی خیالی بوده.
حتی عادتای غذا خوردن بابام هم دقیقاً هموناست.
بابام همیشه غذاش رو با ترشی زیاد می خوره . این مرده هم که جای بابامه دقیقاً داره همین کار رو می کنه.
خوب که نگاه می کنم حالت گرفتن قاشق تو دستش و نحوه غذا خوردنش دقیقاً عین بابامه.
دیگه کم کم داره باورم میشه که من مال این زندگی هستم و اون زندگی یه خواب بوده.
پدر و مادرم رفتن و اون مرده گفت :
به تو چه
10رمانش عالی و بسیار آموزنده بود ممنونم از نویسنده رمان بعضیا گفتن که رمانش اصلا ترسناک نبود بله درحالی که ترسناک نبود ولی خوب بود
۱ ماه پیشنیلا
20واوووو عالیه خیلی خبه ی صحنه های هست ک خسته کنند هس ولی ب هرحال خیلی خبههه
۵ ماه پیشt
31اصلا خوب نبود یعنی چی؟ داستان بی بندوباری بود اصلا نفهمیدی چی شد؟ دختره هم که با هر***و ناکسی تو رابطه بود بعد میگه من با هیشکی نیستم از شخصیت دختره خیلی بدم اومد چرت ترین رمانی که تا حالا خوندمه 🤮
۲ ماه پیشلئور
30عالی بود
۲ ماه پیشحنا
30خیلی دلم میخواد بدونم کی این رمان رو نوشته آدم یاده برنامه کودک بچه های دو ساله میوفته جن بزرگ
۲ ماه پیشالناز
20رمان بدی نبود و تجسمش راحت و باحال بود ولی اصلا ترسناک نبود
۳ ماه پیششمیم
20خیلی بی مزه بود اصلا ترسناک نبود حیف وقتم که هدر این فیلم دادم
۳ ماه پیشمژگان
10از این رمان خوشم میاد
۳ ماه پیشرضا
20عالی و طولانی از ساعت دوازده شب تا سه و خورده دم صبح خوندم احساس کردم فیلم میبینم یهو .ولی عالیبود رمانش واقعا تجسم قوی داشته باشیواقعااحساس میکنی فیلم میبینی
۳ ماه پیشغزاله
20میتونم بگم افتضاح بود خیلی بچگونه بود داستانش ترسناکم نبود اصلا
۵ ماه پیشندا
10سلام واقعا افتضاح بود مطمنی رمانی که نوشتی تو ژانر ترسناک بود؟
۵ ماه پیشعالیییی
10واییییی خدا عالیه این رمان واقعن ک عاشقش شدم قبلا داشتمش وااای ترا خدا بگین چطوری میتونم دوباره نصبش کنم هرچ مایکت بازار گوگل میزنم نمیاد ک بخام نصبش کنم
۶ ماه پیشزهرا
3-1عالی بود
۷ ماه پیششیدا
04بد نبود،برای سن من مناسب نبود فقط
۷ ماه پیشفاطمه
13بدبخت مهساهمه می خواستن بهش***کنن رمان از واقعیت دور بودوبایدژانرتخیلی هم بهش اضافه می کردن ولی نویسنده رو تحسین می کنم که برای این رمان وقت گذاشتن واین رمان رو نوشتن با تشکر از نویسنده🙏🌹
۷ ماه پیش
سجاد
10ترسناک بود دمتون گرم