خاکستر عشق به قلم زهره زارع
دانشجوی پزشکی که به همکلاسیش علاقه داره اما پدرش مخالفه تو این ماجرا پدرش میخواد به زور ترنم رو به عقد یکی دیگه در بیاره...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۳ دقیقه
منم داشتم کتابامو جمع ميکردم که سر و کله ي چلغوز پيدا شد
-بهتون تبريک ميگم اميدوارم موفق باشيد
با طعنه بهش گفتم
- خيلي ممنون ولي مث اينکه اين ترم شما بيشتر درس خونديد که شديد دانشجوي اول کلاس
- قبول داري خيلي حسودي؟!
- حسودي تو خونمه
- کاملا مشخصه...
انگشت اشارمو به سمتش گرفتم و گفتم:
- ببين شازده پسر خودت ميدوني چه قد ازت بدم مياد پس سعي نکن خودتو بهم بچسبوني فهميدي؟
- من همچين علاقه اي به انجام اين کار ندارم ولي مجبورم انجام بدم چون سر گروه توام، توام اگه اعتراض داري برو پيش استاد
- واقعا يعني تو علاقه اي به همچين کاري نداري پس اون حرفا چي بود به مژي زدي؟؟
-کدوم حرفا ؟آهان حالا فهميدم، شما دخترا چرا اينطوري هستين، تو فک ميکني من ازت خوشم مياد، نه دختر جون اگه از مژگان درباره ي خانوادت پرسيدم دليلم اين بود که ببينم تو تو چه خانواده اي بزرگ شدي که اينقد بي ادبي و با ديگران بد برخورد ميکني... پوزخندي زدم و گفتم:
- واقعا چه دليل قانع کننده اي ببين آقاي امير فروزان من با ديگران خوب برخورد ميکنم اما تو يه موجودي هستي که اصولا رو مخ آدم فوتبال بازي ميکني منم اصلا باهات حال نميکنم حالا برو کنار بزا باد بياد....
– اينجوريه؟ باشه! يکي طلبت...
- باشه پس يه دونه بدهي من به تو
رفتم تو ماشين پوني نشستم حقش بود چلغوز بي مصرف..... داشتم فکر ميکردم کيا تو گروه من باشن که پونه وارد ماشين شد:
-چکار مکني
از لحن بامزش خندم گرفت
-دارم فکر ميکنم کياتو گروه من باشن
- خوبه حالا کيان ؟؟
- مژي و مهتاب و تو. به نظرت خوبه؟
- چييييي ترنم نه تقاضاي عاجزانه دارم که منو با خودت نزن
-اهههه چرا مگه من بدم؟
- نه توخوبي ولي من دوس دارم با سامان باشم
- اي شوور ذليل ...باشه پس من مجبورم يکي از پسرا رو انتخاب کنم چون دختري نميمونه
- کيو انتخاب ميکني
- ميون اين همه خوشگل کيو انتخاب کنم به کدوم بگم آره کدوميو جواب کنم... آرمين،حسام يا محسن؟
- امير...
- مغز خر خوردي نوش جونت، اون خودش سر گروهه باز من بيام دوباره اونو انتخاب کنم ديگه چي ميشه
- ديگه من نميدونم من بايد با سامان باشم
- برا من کسر شانه که امير سر گروهم باشه و من زير نظر اون باشم
- چه ايرادي داره ؟سر گروه من سامانه و من ناز و قر ندارم
- سامان شوهرته اما امير چه کاره ي منه؟؟
براي انتخاب گروه بر گشتيم کلاس تو کلاس نشسته بوديم که استاد برگشت کلاس و گفت:
-من خودم گروه بندي کردم
امير جان شما چون نفر اول هستيد فقط خانم سپهري و آقاي احمدي زير نظرتون هستند
خانم سپهري شما با آقاي آرمين شايانفر خانم مژگان سالاري و خانم مهتاب ناصري هم گروه هستيد
واي نه من با آرمين مشکل دارم...ايششش ولي ايول مژي و مهتاب رو خوب اومد
وآقاسامان شما هم با خانمتون و آقا محسن جليلي و آقاي حسام حسيني هم گروه هستيد
وقتي کلاس تموم شد با پونه برگشتم خونه .
قرار شد از فردا صب با بچه ها قرار بزاريم تا بريم برا پروژمون تحقيق
وقتي خواستم بخوابم گوشيمو رو 5 تنظيم کردم وبعد مسواک زدن لالا کردم
صب با صداي آلارم گوشيم از خواب بلند شدم بعد يه دوش درس حسابي تاب شلوارک آبي مو تنم کردم موهامو خشک کردم و دورم ريختم همه اهالي خونه خواب بودن منم کتري روآب کردم و گذاشتم رو گاز و از تو يخچال عسل و شير و پنير و کره برداشتم و و ميز و چيدم يه لقمه نون پنير رو تو دهنم گذاشتم و برگشتم تو اتاقم مانتوي کرم قهوه ايمو پوشيدم يه شال کرم رنگ که چروک بود و سرم کردم با شلوار جين مشکي رژ صورتي مو زدم و رفتم تو آشپزخونه پاي ميز صبحونه بودم و داشتم چاي شيرين ميخوردم که پونه تماس گرفت
-بعله
- سلام عزيزم
- هاي کجايي
- ماشينم خراب شد نميتونم بيام
- اهه خو عب نداره خودم ميرم
- نه ببين امير مياد دنبالت
- چي چي ؟من با اون بيام؟
-خو آره ديگه ببين من نميتونم صحبت کنم خدافظ ميبينمت
- الو... الو.... پوني... اه لعنتي... وقتي برگشتم سينا پشت سرم بود و موهاش بهم ريخته بود و داشت سرشو ميخاروند چه قد بامزه شده بود
- صب به خير آقاي مهندس دانشگاه نرفتي؟
- صب شومام به خير شه نه گلم دانشگاه نميرم شال و کلا کردي کجا به سلامتي ؟
- ميخوام با بچه ها برم تحقيق
- اوهوم
يه نگاه به ميز صبحونه انداخت...
-ميگم وقت شوور کردنت رسيده ديگه تو بگو نه
Sana
00رمان بدی نبود ولی انگار دنبالش کرده بودن زود ب زود همه چی اتفاق میفتاد
۳ ماه پیشعالی بود
۱۳ ساله 00واقعا عالی بود ولی ای کاش آخرش بیشتر توضیح میداد اون طوری جذاب تر میشد داستان ولی عالی بود
۴ ماه پیشپریا
00رمان خوبی بود ولی آخرش خلاصه شد در هر صورت ممنون از سازنده
۵ ماه پیشفرنیا صفایی
۱۱ ساله 01بهترین رمان در جهان که من خوندم😍😘🥰🤩
۶ ماه پیشهاریکا
00فقط رمان عمق دریای چشمانت
۷ ماه پیشازیتا
۵۴ ساله 10روی هم رفته رومان نسبتا خوبی بود
۷ ماه پیشFati
00عالییی بوددد
۸ ماه پیشسحر ۳۴
00خوب بود قشنگ بود
۸ ماه پیشمزخرف بود
00افتضاح بود
۹ ماه پیشندا
00رمان خوبی بود نه میکم عالی بود نه بد ولی میتونست عالی باشه اخرش که نصفه و خلاصه تموم شد از مادرشوهرشم هیچی نگفت و از احساس مرسده و با پدرو مادرشم موقع اشتی چیزی نگفت ولی خوب بود ممنون نویسنده 🤍🌸
۹ ماه پیشب درد تو نمیخوره
۱۵ ساله 00رمان ابتدایی بود و آبکی بعضی چیزاش با عقل جود در نمیومد و خیلیییی جم و جور کرده بودن چطور توی ۳ قسمت کسی اعتراف میکنه که عاشق یکیه ول خوب به هر حال نویسنده زحمت کشیده و دستش در نکنه
۹ ماه پیشفروغ
۳۳ ساله 20دوستانی که از این رمان تعریف کردن یا واقعا رمان نمیدونن چیه یا معنی خوب و عالی و نمیفهمن به معنای واقعی مزخرف بود حیف وقت و چشم
۱۰ ماه پیشفروغ
۳۳ ساله 10به معنای واقعی کلمه چرت بود حیف وقت
۱۰ ماه پیشنیایش
10خیلی جالب بود دوس داشتم
۱۰ ماه پیش
Sara
00میتونست کوتاه تر باشه بعضی از موضوعات رو زیاد کش داده بودن! در کل رمان خوبی بود