رمان جادوگران بی هویت جلد اول به قلم مهشید
وجود یک روح در سه تن…
درقرن های متمادی
به خلسه رفتن برای قرن های زیاد و در اخر مبارزه با جادوی سیاه…
مریلینا دختری از قبیله ی باستانی که برای محافظت از مردمش
دست به فداکاری زد …
اما دراین حین و در لحظه ی اخر مرگ
روح خود را به سه نطفه اش بخشید
و باجادوی باستانی جنین هایش رابه خواب برد..
تا روز موعود فرا برسدو اینک باز
پادشاه جادوی سیاه به میدان بازگشته است …
رامونا دختر شکارچی ما در کشمش و آموزش الف ها
باحقیقتی بزرگ و تلخ روبه رو خواهد شد…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۵۱ دقیقه
هيچي فقط گفتم يهوميفهمن تواصن شخصيت نداري
نه که توخداي شخصيتي موش خرما
خيلي پرو شديا بايداادمت کنم رامونا ولي بيخي نيگا اوبابشونو به به
هه چشاتوگرفته نه ?ولي سعي کن درويششون کني چون صاحب دارن
کي?لابد تو?
بله که من ،من اول پيداش کردم پيشي ملوسه رو
اوي کامرون يک اخمي کردکه خفه خون که خوبه شلوارموخيس کردم.راويارونيگا چه مغرورانه اومد داخل انگاري که سلطان جنگله خودبزرگ بين بدبخت
چشمکي حوالش کردم که پشتشوکرد بهم اه عوضي
کاروونيکنام بقيه گله روبردن سمت چادرهايي که براشون برپا کرده بودن
کامرون وراويارودوتاازدوستاش رفتن سمت خونه بزرگ
جارد گلوشوصاف کردوگفت:
اوهوم اوهوم شب همتون دور اتيش بزرگ جمع باشيدبه بقيه هم خبربدين جلسه داريم
درضمن رامونا لطفا ادم باش و کمپو بهم نريز
وا من اصلا من اهل اينکارم?
پ ن پ عمه ي بنده اهل اينکاراست .بچه هاترکيدن ازخنده ايش ايکبيريا
بازجارد دهن گشادشوبازکرد:
رامونا جدي ميگم اين يارو ارباب گرگ ها همقدتونيست پس مواظب باش
همه رواتيش گردنشستن روزمين برخلاف هميشه که روي نيمکت هاي سنگي ميشينيم
منم يه گوشه تمرگيدمو مشغول ور رفتن با اسلحه پرتابي مت هستم
اوهوم اوهوم خب بچه ها
اه بازاين جترد پريد وسط معرکه بااين صداي دم خروسيش .داشتم ميگفتم لطفا ساکت بشينيد جلسه رسميه کارو و رومينا خودتونو کنترل کنيدباورکنيدچيزي ازتون کم نميشه
ايش فقط به من گيرميده اين ديگه معلميه
شق و رق نشستم که کامرون بااون قدبلندولباس يکدست سفيدواشرافيش وسط ايستاد امشب قراره يه افسانه روباهم مرور کنيم
کارو پاپتي پريدوسط حرفش :اوم استاد ماکه همه افسانه روقبلا خونديم
اه نه کارو اين افسانه هزاران ساله که گفته نشده چون نياز نبوده اماحالا نيازه خب
هزاران سال پيش سه قبيله وجود داشت به اسم هاي نارويا،ارونارا،هاروکه سه قبيله ي متحد همگي انسان وجادوگر قبيله ي نارويا داراي دختري به اسم مريلينا بود دختري که بدون تعليم جادو ميکرد اروناها ميخواستن هرجورشده اون روبه وصلت خود دربيارن ماها مخالف بوديم چون نارويا ها و اروناها هم خون بودن تشکيل جادوي سياه ازين پيمان به وجود ميومد
ما پيشنهادهمسري مريليناروبه پسري ازقبيله هاروکه داديم جنگ در گرفت وسه قبيله ازهم جدا شدن
پيمان هاگسسته شد. قبيله اروناها تمام قبيله هاروکه روقتل عام کردن و مريلينا رو به اتش کشيدن
اما مريلينا نمرد بلکه ازاتش گريخت اون دختر قدرتي روداشت که هيچکس ازوجودش خبر نداشت قدرت زنده کردن مردگان اما مريلينا وقتي که ازمرگ برگشت ديگه جوان نبودبلکه کودکي بيش نبود
اون نميمرد اماهروقت که عمرش سرميومدازنوع شروع به زندگي ميکرد درست ازبدو تولد مريلينا بااينکه زنده بود ونوزادبود توسط گروهي ازمردمش که جون سالم به دربردن ازدست نارويا فرارکرد
ازدواج کردوبچه هايي دنيااوردکه تنهايکي ازموهبت هاشو بيشترنداشتن واون هم برگشت ازمرگ بود اما....
همه رواتيش گردنشستن روزمين برخلاف هميشه که روي نيمکت هاي سنگي ميشينيم
منم يه گوشه تمرگيدمو مشغول ور رفتن با اسلحه پرتابي مت هستم
اوهوم اوهوم خب بچه ها
اه بازاين جترد پريد وسط معرکه بااين صداي دم خروسيش .داشتم ميگفتم لطفا ساکت بشينيد جلسه رسميه کارو و رومينا خودتونو کنترل کنيدباورکنيدچيزي ازتون کم نميشه
ايش فقط به من گيرميده اين ديگه معلميه
شق و رق نشستم که کامرون بااون قدبلندولباس يکدست سفيدواشرافيش وسط ايستاد امشب قراره يه افسانه روباهم مرور کنيم
کارو پاپتي پريدوسط حرفش :اوم استاد ماکه همه افسانه روقبلا خونديم
اه نه کارو اين افسانه هزاران ساله که گفته نشده چون نياز نبوده اماحالا نيازه خب
هزاران سال پيش سه قبيله وجود داشت به اسم هاي نارويا،ارونارا،هاروکه سه قبيله ي متحد همگي انسان وجادوگر قبيله ي نارويا داراي دختري به اسم مريلينا بود دختري که بدون تعليم جادو ميکرد اروناها ميخواستن هرجورشده اون روبه وصلت خود دربيارن ماها مخالف بوديم چون نارويا ها و اروناها هم خون بودن تشکيل جادوي سياه ازين پيمان به وجود ميومد
ما پيشنهادهمسري مريليناروبه پسري ازقبيله هاروکه داديم جنگ در گرفت وسه قبيله ازهم جدا شدن
پيمان هاگسسته شد. قبيله اروناها تمام قبيله هاروکه روقتل عام کردن و مريلينا رو به اتش کشيدن
اما مريلينا نمرد بلکه ازاتش گريخت اون دختر قدرتي روداشت که هيچکس ازوجودش خبر نداشت قدرت زنده کردن مردگان اما مريلينا وقتي که ازمرگ برگشت ديگه جوان نبودبلکه کودکي بيش نبود
اون نميمرد اماهروقت که عمرش سرميومدازنوع شروع به زندگي ميکرد درست ازبدو تولد مريلينا بااينکه زنده بود ونوزادبود توسط گروهي ازمردمش که جون سالم به دربردن ازدست نارويا فرارکرد
ازدواج کردوبچه هايي دنيااوردکه تنهايکي ازموهبت هاشو بيشترنداشتن واون هم برگشت ازمرگ بود اما....
نظرفراموش نشه پليز
مريلينا بعدازفرارش هيچوقت ديده نشدنه خودش نه فرزندانش اما هرچندسال يکبار شواهدي پيداميشد ناشي از وجودش
اماقبيله ي اروتارا هيچ وقت ازبين نرفتن اون هابه سرپرستي ارو رسم جادوي سياه رو يادگرفتن
ارو راه جاودانه شدن بدون شروع دوباره روپيداکرداون يه امپراطوري بزرگ ساخت
باجادوي سياه دسته اي ازموجودات شب رو ساخت که ازخون آشام ها وحشي تربودن اوناگوشت قرباني رودرحالي که زنده بودميخوردن
صدهاسال بدنبال مريليناگشت وجوداون واسه ساخت يه ارتش از مرده ها لازم بود
طبق روايات الف هاميگن که ارو اخر اون دختر روپيداکرد هيچکس جزئيات رونفهميد اما مريلينا کاملا گم شد و ارو بخش انساني خودشو ازدست داد
ارو گيرافتاد تودنيايي ميون اين دنيا و جهان زيرين اون نميتونه برگرده مگراينکه گردنبند الدوناري مريلينا روپيداکنه
گردنبندي باهفت نگين مختلف که تمام جادوي مريلينارو حفظ کرده
ارو ازسربيکاري جونورهايي روساخت که اصلا توجهان ماوجودن،ارن نمونش هموني که امروز رومينا ديد
ماتاامروز اصلا اصلا نگرانونبوديم چون راهي نبودتااوناروبفرسته تو دنياي ما اما امروزمشخص شد که اشتباه فکر ميکرديم
ارو راهي پيداکرده که اون هيولاهاروبفرسته
اون مريدان خاص خودش روداره که خيلي بدتراز اراگولو هاهستن و اگرراهي پيداکنه ما نابودميشيم
نیلوفر ابی
00خیلی عالی بود ممنون از روایار ورامونا خوشم اومد
۶ ماه پیشBANAFSHEH
00شرمنده ولی رمانتون خیلی درهم و قاطی بود
۶ ماه پیشshiva
۲۶ ساله 00افتضاحه جمله بندی
۸ ماه پیشعسل
۳۲ ساله 00عالی عالی بودرمانت همین الان میخوام جلددومشم بخونم
۱۱ ماه پیشMobina
۱۳ ساله 00چرا ۱ رو دوست داشتم ولی جلد ۲ افتضاح بود
۲ سال پیشmobina
۱۴ ساله 00واقعا رمان قشنگی بود مخصوصا جلد اولش از اول تا آخر رمان فقط می خندیدم اما با خوندن جلد دوم تمام حس خوب جلد اول پرید.واقعا جلد دومش بد بود،از طنزش کم شده بود و...چیزای دیگه که اگه بگم داستان لو میره.
۲ سال پیشسارو
00رمان خوبی بود اگه اولش فاکتور بگیرم بخاطر اینکه اول هاش شخصیت نقش اول داستان خیلی خل وضع میزد از یک قهرمان بعید
۲ سال پیشآرتمیس
۱۸ ساله 00جلد دومش رو بخونید خیلی مزخرفه
۲ سال پیشویمانا
۱۷ ساله 00درکل رمان عالی هستش
۲ سال پیشم
۱۹ ساله 10عالی اما غلط املایی داره
۳ سال پیشsara
۰۰ ساله 10چند تا سوتی دادی تو رمانت البته به نظر من چجوری رامونا اهل شیرازه ولی شخصیت های زن داستان روسری سرشون نیست این یک اگه اهل ایرانن چرا اسم هاشون عجیب قریبه این دو سه شو خودتون پیدا کنید. با تچکرررر
۳ سال پیشاذین
۱۶ ساله 10مهشیدن جووون چرا همش مینویسی ک عاشقتونم من صاحب دارم مگه خودتون***ندارین😂😂ولییی خداییی رمان باحالییی بود
۳ سال پیشاسرا
10واقعاواقعاعالیه
۳ سال پیشآتنا
۱۷ ساله 21آقا ینی بهتریننننن رمان بودددد عاشقشم🥵🥰
۳ سال پیش
مریم
۳۴ ساله 00سلام دوستان، رمان بسیار جذاب و زیبایی هست، فقط اشتباه تایپی زیاد داره