رمان عشق و خون به قلم tara17
سردی شب…
گرگ و میش خورشید…
تحول یک انسان…
تبدیل شدنش به یک موجود برتر…
یک خون آشام…
ملکه ای از جنس خون…
پایان انسان بودن…
آغاز خون آشام شدن…
چه دردناک است پشت سر گذاشتن این دوران…
پنج محافظ…
پنج اهریمن…
اهریمن شدن یعنی…
نابودی ملکه…
نابودی ملکه یعنی…
پایان دوران خوش خون آشامان…
و مهمتر از آن…
نابودی دنیای انسان ها…
سرنوشت چه می گوید…
اهریمن باش…
یا ملکه…
پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۶ دقیقه
- اون طور که یونگی زل زد به تو فکر کنم می خوان یه بلایی سرت بیارن.
صدامو بردم بالا
- هیچ غلطی نمی تونن بکنن.
جیا - زهر مار.یعنی چی؟آرومم بگی می شنویم.چرا داد می زنی؟
ماریا - داد می زنه که اونا بشنون نه ما.
لبخند موزیانه ای زدم
- دقیقا.
در باز شد و آقای جانگ اومد تو.من از این معلممون خیلی خوشم میومد.یه جورایی به دل می نشست.ولی برام عجیب بود چرا همیشه رنگ پریده بود؟یه بار که دستش به دستم خورد انگار به یه قالب یخ دست زدم.
ماریا پیس پیس کرد.
برگشتم سمتش
- ها چیه؟
- کجایی؟
- اینجام چه طور؟
- هانا رو داری؟
خیره شدم به هانا که دوتا ردیف اون طرفتر نشسته بود.پشت سرش یکی از همون پنجتا پسر نشسته بود.نه هیون بود نه یونگی.جونگ مینم که کنار سوها نشسته.پس نمی شناسمش.
- اون که مسئله ای نیست.جونگ مین هم کنار سوها نشسته.
- یه نامه برات می دم خوب بخونش.
تو یه تیکه کاغذ کلماتی رو نوشت و داد دستم.
کاغذ و باز کردمو تو دلم خوندم:
- ها ها ها.اگه چیزی رو که می خوام بگم بدونی سریع از جات بلند می شی و می زنی به چاک.ولی نمی گم تا تو خماری بمونی.
با خشم نگاش کردم.از شدت خنده های بی صداش سرخ شده بود.
آقای جانگ اومد سمتم
- اوجو یانگ مشکلی پیش اومده؟
نگامو از ماریا گرفتم
- نه قربان.
- تو تنها نشستی نگفتم همه باید تو این کلاس یار داشته باشن؟
ماریا - اوجو یار نداره.
آقای جانگ - دارم می بینم.
خیره شد به پشت سرم.برگشتم.نگام تو نگاه یکی گره خورد.
آقای جانگ - آقای...
مکث کرد.
- کیم هیون جونگ هستم.
آقای جانگ - شما هم تازه اومدی و تنهایی پاشو بیا بشین کنار اوجو.
اخمام رفت تو هم.ماریا از خنده سرخ شده بود.حق داشت بگه وقتی این خبرو بشنوی در می ری.
هیون بلند شد
- اطاعت قربان.
اومد و کنارم نشست.خودمو کشیدم عقب.همون لحظه حس کردم اونم خودشو کشید عقب...
سوها - ایول نیومده جشن گرفتن.
پامو انداختم رو پام
- هه چیش ایول داره؟دلیل جشن گرفتنشون می دونی چیه؟
ماریا - نه نمی دونیم.ما که بابامون مثل بابای شما مدیر نیس.
- خیله خب بابا.واسه اون پنجتا پسر گرفتن.
جیا - مگه کین حالا؟
ماریا - آره حالا کی هستن؟
- باید عرض کنم اون پنج تا پسر از پنجتا خونواده ی پولدار و سرشناس سئول هستن.
دهن هر چهارتاشون از زور تعجب باز مونده بود.
- ببندین اون دهنتون رو آبرومون رفت.
هانا خودشو جمع و جور کرد
- وای خاک تو سرم اونجا رو.
رد نگاه هانا رو دنبال کردم.خشک شدم.
سوها - اینا اینجا چی کار می کنن؟
- بابا سالن رو داده بود ما تزئین کنیم.اینا چرا اومدن من نمی دونم.
هانا - هی اوجو می دونن بابای تو مدیره؟
- نمی دونم.
اومدن سمت ما.منم که رو چهارپایه ی بلند نشسته بودمو داشتم به لامپ یه نوار قرمز وصل می کردم.یه دومتری از زمین فاصله داشتم.
هانا صداشو آورد پایین و یه چیزی به بقیه گفت که من نشنیدم.
داد زدم
- اوهوی هانا من این بالا نشنیدم چی گفتی!
Mahdieh
00رمان بدی نیست
۱ ماه پیشMelika ☆☆
۲۰ ساله 00خیلی رمان خوبی بود من که عاشقش شدم پیشنهاد میدم حتما بخونید دست نویسندش درد نکنه
۲ ماه پیش❄️❄️
00عالی 🌸💐🌺
۲ ماه پیشخانم خوشگله
۰ ساله 00خیلی عالی بود خیلی . بعنی واقعا لذت بردم . اونای میگن بده دارو هاشون رو نخورن ! نویسنده عالی بودی عزیزم
۲ ماه پیشسلام
۰۰ ساله 00خیلی عالی
۳ ماه پیشنفس
00رمان قشنگ اما آبکی و خیلی ساده لوحانه بود میشد خیلی قشنگ تراز این باشه اسامی به کنار قضیه کتاب چی شد کجا رفت و اینکه درمورد اخطاری که کتاب گفته بود پس چی شد همه چیز خیلی بی خود جلو می رفت
۵ ماه پیشزیزی
۱۷ ساله 00خیلی خوب بود فقط زیاد به جزعیات اشکاره نشده بود و همین پیچیدش کرده بود
۹ ماه پیشروژا
۱۳ ساله 00عالیییییییییییییییییی بوووووووووددددددد بار پنجم می خونمش😍😍😍 قسمت های بعدی رو هم بزار پلیززززززز راستی من خودم وبلاگ داستان دارم اگه دوست داشتی بیا ........................
۱۲ ماه پیشکیمیا
۱۶ ساله 00رمان خیلی خوبی بود خیلی خوشم آومد عالی بود فقط میخام بدونم سریالی از این فیلم اختراع نشده آگه هس اسمشو بگین
۱ سال پیشبچ در سرزمین عجایب
۲۵ ساله 00رمان عالی بود واقعا دوسش داشتم برای بار سوم دارم میخونمش،تعجب می کنم بعضیا میگن بچگونه بوده و ایراد میگیرن
۱ سال پیشمحیا
00ممنونم
۱ سال پیشالناز
۱۴ ساله 00باو هرکس نظری داره خوب رمانی خیلی قشنگ بود درسته اسما کره ای بودن ولی به هرحال زمانش ارزش خوندن داشت
۱ سال پیشSara
00یکی از بهترین رومان هایی بود که خوندم
۱ سال پیشsarina
۱۳ ساله 00رمان خیلی عالی بود از خوندنش لذت بردم و خیلی دوست داشتم این رمان فیلم بود،ممنون از برنامه ی خیلی خوبتون،اگر مثل بعضی از رمان ها مینوشتید که پایان رمان خوب هست یا نه عالی میشد
۱ سال پیش
ساشا
۱۷ ساله 00رمانت خیلی قشنگ بود از اونجایی خودمم رمان مینویسم بنظرم هیجانشو بیشتر میکردی بهترم میشد.