رمان گیسو کمند به قلم نگین حبیبی
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریته کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه
-آها!
که بیچاره یه متر پرید هوا!خنده ام گرفت...با خنده گفتم:
-ببخشید.فکر کنم منو میشناسی دیگه.
نفسی آسوده کشیدو گفت:
-آره.بیا بریم.
باهم به سمت پراید سفیدی رفتیم...سوار شدیم و اون شروع کرد به صحبت:
-مطمئنا ورود به باندش کار راحتی نیست.باند دان هر سال...
حرفشو قطع کردمو گفتم:
-باند چی؟!
نیم نگاهی نثارم کردو گفت:
-باند دان.عجیبه؟
-دان دیگه چه صیغه ایه؟
زیبا-اسم رییسه بانده.
-جان من؟چه اسمی داره!
زیبا-خودشم مثل اسمش عجیبه.
-دیدیش؟
زیبا-نه بابا!ولی درباره اش زیاد شنیدم.امیدوارم بتونی توجهشو جلب کنی وگرنه...
دستشو زیر گلوش گذاشتو گفت:
-پخ پخ!
با ترس دستمو روی گلوم گذاشتمو گفتم:
-وای نه!
قهقه ای سر داد و گفت:
-وای دختر!تو با این روحیه چطور میخوای عضوی از اونا بشی؟از همون اول بندو آب دادی.
معلوم بود که از زنای پایین شهره.لحن و تیپش لاتی بود.منم عین خودش پایین شهری بودم...ولی وقتی رفتم کالیفرنیا نازک نارنجی تر شدم!!!تک سرفه ای کردمو گفتم:
-خوبه حالا!
لپمو کشید و گفت:
-بانمکی.امیدوارم دان از تو خوشش بیاد.
سریع برگشتمو گفتم:
-یعنی چی؟!چرا باید از من خوشش بیاد؟
چشمکی زد و گفت:
-به اون جاهاشم میرسیم.
عین منگا بهش زل زده بودم...رومو برگردوندم به سمت شیشه...به خیابونا و آدمایی که شش سال ترکشون کرده بودم خیره شدم...
پوفی کشیدمو به روبرو خیره شدم...علاقه ای به زنده کردن خاطراتم نداشتم...صدای زیبا رو شنیدم که گفت:
-میتونم یه سوال بپرسم؟
بدون اینکه نگاهش کردم گفتم:
-بگو.
-چجوری با مادام آشنا شدی؟راستش...برام جالبی.
-دوست ندارم گذشتمو به یاد بیارم.
سریع سرشو تکون دادو گفت:
-اوکی.درک میکنم.
سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم...ازش ممنون بودم که موضوع رو کش نداد...بالاخره یه جایی توقف کرد...چشمامو باز کردمو به اطراف خیره شدم...حدسم درست بود...زیر پوست شهر!پیاده شد و اطرافو با چشماش کاوید و با صدای هشدار دهنده ای گفت:
-کلاه سویی شرتتو بکش رو سرت.
کاری که گفتو کردم...ادامه داد:
-وایسا.هروقت اشاره کردم پیاده شو.
سرمو تکون دادم.اینهمه موش و گربه بازی برای چی بود؟رفت سمت در کوچیک خونه ای و با سر اشاره ی نامحسوسی کرد...سریع کولمو برداشتم و پیاده شدم و رفتم سمتش...رسیدم بهشو گفتم:
-چمدونم؟
هولم داد داخل حیاط و گفت:
-شب شد میارمش.برو تو.
پشت سرم درو بست...چند قدم بیشتر نرفته بودم که یخ کردم!هینی کشیدمو عقب رفتم که به زیبا خوردم...نزدیک بود هردو بیوفتیم که نگهم داشت...به لباسای خیس از آبم نگاه کردم...حرصی به بچه هایی که لب حوض نشسته بودن نگاه کردم...زیبا زودتر گفت:
-آخه من به شماها چی بگم ها؟مگه چشم ندارین؟
منکه حوصله نداشتم گفتم:
-بیخیال زیبا.
زیبا هم که منتظر رضایت من بود دستشو پشت کمرم قرار داد و راهنمایی ایم کرد سمت یکی از خونه ها...از پله ها بالا رفتیم...درشو با کلید باز کرد و وارد شدیم...بر خلاف بیرونش اینجا شیک تر بود...درو که باز میکردی وارد سالنش میشدی...کمی جلوتر سمت راست دری بود و کنارش دریچه ای که نشون میداد آشپزخونه ست...روبروم و آخر سالن هم دری بود...زیبا به سمت کلید برقا رفتو روشنش کرد...رفت سمت آشپزخونه و گفت:
-کولتو بزار توی اتاق.بعدش بیا باهم صحبت کنیم.
در حالی که خونه ی نقلیشو از زیر نظر میگذروندم رفتم سمت اتاقش که ته سالن بودو درشو باز کردم..داخل نرفتم همون اول کوله رو پرت کردم گوشه اتاق و بیرون اومدم...روی یکی از کاناپه های رنگ و رو رفته نشستم..زیبا با یه سینی چایی اومد و نشست روبروم..در حالی که فنجونی رو روبروم میذاشت نگاهی بهم انداختو گفت:
-عجب شانسی داری.
-منظورت چیه؟
زیبا-منظورمو میفهمی.حالا چاییتو بخور.
.
00عالی بوددددددددد🥺
۳ ماه پیشکمند
00من با کمند، زندگی کردم...
۴ ماه پیشکمند
00اولین رمانی که خوندم، همین بود! سنم کم بود...الانم بعد چندین سال، دوباره خوندمش، با این تفاوت که با هر صفحه گریه کردم! رمانی که باعث شد، به نوشتن علاقمند شم. و تخلص و لقبم هم به خاطرش، شد کمند!
۴ ماه پیشMahlin
00عالیهههههههههههه خیلییییی خوبهههه
۵ ماه پیشنورا
۱۳ ساله 00این رمان عالیه واقعاااااا
۸ ماه پیشZahra Nasiri
۱۵ ساله 00عالی
۱۲ ماه پیشابر بهار
00آخرش خوب تموم شد ولی کاش هیجانی تر تموم میشد... این دومین باره که دارم میخونمش فصل دومش هم قشنگه
۱ سال پیشF
۱۶ ساله 00میشه اسم فصل دوم رو بگین؟
۱۲ ماه پیشابر بهار
00گیسو کمند (جلد دوم)
۱۲ ماه پیشپری
00واقعا رمان قشنگ جذابی بود
۱ سال پیشsari
00خیلی خوب بود عالیی
۱ سال پیشHamta
13به نظرم زیادی تخیلی بود خوشم نیامد.در کل بد نبود .ممنون از زحمات نویسنده محترم.
۱ سال پیشهانی
00مختصر ومفید
۱ سال پیشزینب
۲۸ ساله 00خوب بود
۱ سال پیشK.D
00خیلی خوشگل بود جذاب و متفاوت
۱ سال پیشSf
00بهترین رمانی بود که خوندم عالی شدیدا پیشنهاد میکنم بخونید واقعا خیلی عالیه
۱ سال پیش
نگار
00بسیار تا بسیار آبکی و مزخرف بود حیف وقتم و چشمام