رمان قاب عکس ها قصه میگویند
- به قلم Dina Ghasemi
- ⏱️کمتر از 5 دقیقه
- 3.2K 👁
- 44 ❤️
- 23 💬
معین الدین سماوات وصیت کرده و حالا نتیجه های سماوات که هر کدام سرشان به کار و مشکلات خودشان گرم است باید بیایند و شروطی را اجرا کنند تا سهم الارثشان را بگیرند کجا؟ رامسر . عمارت سماوات . باشیشه های رنگی و وارنگش با نسیم عصرگاهی پاییزیش با صندلی لندویی و درخت بیدش که با هر بادی تکان میخورد در این بین اتفاقات زیادی میفتد گریه . خنده . به یاد آوردن . خشم . حسودی . غم و.... عشق
رزا
00دوست دارم بقیشو بخونم
۸ ماه پیشنفیسا
10بنظرم قشنگه.لطفا ادامشو بزار ید
۱ سال پیشDina ghasemi
10عزیزم رمان به صورت آفلاین در برنامه قرار گرفته
۱ سال پیشستایش
10دوست داشتم رمان قشنگیه
۱ سال پیشBaran
10ببین خوبه ها ولی بجوریه کتابیه میدونی چی میگم.... انگار اون لحن کتابیش باعث میگم با دمان ارتباط نگیرم
۱ سال پیشBaran
10رمان خوبی بود کاش ادامشو یزارید
۱ سال پیشsara
10به نظر جالب میاد .... کاش بذاریدش
۱ سال پیشزهرا
10رمان قشنگیه لطفا ادامشو بزارین
۱ سال پیشN
10رمان قشنگیه امیدوارم ادامه پیدا کنه
۱ سال پیشآلا
10واقعا داستان خیلی قشنگ و خفنیهههه قوی ادامه بده ✨✨✨
۱ سال پیشرونا
10خیلی رمان دوست داشتنی ای بود برام واقعا
۱ سال پیشزن چکاددد
10واییی تیپ ساحل چ خوب بود ...رماننن زیباییه ممنون نویسنده
۱ سال پیشDina
10ممنونم از نظر قشنگت عزیزمم
۱ سال پیشاسرا
20۹نفرگفتن عالی۸نفرلایک کردن بیش ۳۰۰نفربازیدمنصف باشیم اگه خوبه لایک کنیم تاتاییدبشن روایت خوبه مسلطه
۱ سال پیشکیانا
10عالی
۱ سال پیشثریا
10عالی
۱ سال پیش
زهرا
00به نظرشبیعه زندگی واقعی هست دوست دارم ادامه ش بخونم