رمان فریاد دلم به قلم patrishiya
در مورد زندگیه دختری هستش که قدرت تکلمش رو در کودکی به دلیل یه شوک از دست داده و طی سالها حرف نزدنش برای خودش جا افتاده اما حالا حضور یه حس تازه کم کم باعث میشه تا بفهمه اون با دخترای اطرافش فرق داره و ...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۹ دقیقه
يه اقاي تقريبا 35 ساله اومد بيرون..
نرگس: سلام اقاي تهراني خوب هستين؟ بد موقع مزاحم شديم گويا
تهراني که کاملا مشخص بود کلافه هست از يه چيزي اول به هر سه تاييمون سلام کرد و بعد به نرگس گفت:خير خانوم بنده با اقاي ستوده هماهنگ کرده بوديم صبح .. اما متاسفانه متين بازم افتاده سر دنده لج و با گريه و ادا و اطوار نميذاشت مادرش در و براي شما باز کنه .. نميدونم چرا اين بچه از اسم مربي و معلم وحشت داره!تا الانم توي اتاق متين بوديم واقعا شرمنده ام از اينکه معطل شديد بفرماييد داخل
طاهره اروم گفت:چه عجب ! گفتم الان همينجا پشت در قرارداد ميبنده باهات
رفتيم داخل...رو به روي در ورودي يه ايينه قدي بود که يه لحظه نگاهم بهش افتاد و دييدم بالاي چادرم کج شده با دست صافش کردم
با تعارف اقاي تهراني وارد پذيرايي شديم و روي مبلايي که مدل سلطنتي بود نشستيم
خونه خوب و شيکي بود ..ارامش داشت
طاهره هم مثل من داشت با کنجکاوي به در و ديوار خونه نگاه ميکرد ... البته دست خودمون نبودا هر کسي رشته روان شناسي خونده همينجوري ميشه ديگه .. روي همه چيز دقيقه
نايلون عروسک رو گذاشتم کنار پام روي زمين.. فکر ميکردم اصلا اين بچه ميذاره ببينيمش يا بايد دست از پا درازتر برگرديم خونه؟
اقاي تهراني ببخشيدي گفت و رفت توي يکي از اتاقها...
نرگس دستشو گذاشت روي دسته مبل به سمت ما خم شد و با قيافه بامزه اي اروم گفت:بچه ها خدا کنه مامانش بتونه راضيش کنه که بياد ... چون اگر الان نياد ديگه فاتحه اين کار رو بخونين
خندم گرفت! اين بنده خدا از ما بيشتر استرس داشتا! به طاهره نگاه کرديمو با هم زديم زير خنده
همون موقع در اتاق باز شد و اول اقاي تهراني بعدشم يه خانوم خيلي زيبا اومدند بيرون
به احترامش وايساديم. خاونوم مهربوني به نظر ميومد.به تک تکمون دست داد و سلام کرد و تعارف کرد تا بشينيم
خودشم با همسرش روي مبل دو نفره نشستن
نرگس:مريم خانوم متين حالش خوبه؟ نمياد؟
مريم :والا چي بگم نرگس جان؟ نميدونم چرا اين بچه انقدر لجباز شده ؟ الانم نشسته توي اتاقش ..از بس گريه کرده ديگه جوني براش نمونده
طاهره که تا اون لحظه مريم خانوم رو ديد ميزد و گويا ازش خوششم اومده بود با لبخند گفت:غصه نخوريد خانوم تهراني ..فهيمه جان روانشناسي خونده شرايط متينم خوب درک ميکنه بهتون قول ميدم به راحتي باهاش کنار مياد!
(اين طاهره هميشه چرت و پرت ميگه! اخه يکي نيست بهش بگه عقل کل وقتي مامان و باباي بچه نتونن کاري کنن من بيچاره که ديگه فاتحه ام خوندست!)
مريم خانوم که انگار تازه ياد من افتاد با اين حرف طاهره نگاه مهربوني بهم کرد و با اشاره اونم دست و پا شکسته بهم خوشامد گفت و همين کارش باعث شد طاهره يهو بزنه زير خنده
منم خندم گرفته بود ... حالا اون و شوهرش به من و طاهره با تعجب نگاه ميکردن ! حتما فکر ميکردن ما بيشتر نياز به روانشناس داريم!!
اقاي تهراني به طاهره گفت:ببخشيد خانوم حکمت مشکلي پيش اومده؟مريم فقط به ايشون خوشامد گفت اينکه خنده دار نيست؟
طاهره صداشو صاف کرد و در حاليکه هنوز رگه هايي از خنده تو صداش بود گفت:خير .. معذرت ميخوام اما ما فکر کرديم شما ميدونين
مريم :ما چي رو بايد بدونيم؟
طاهره:والا خانوم تهراني من فکر کردم که نرگس به شما گفته فهيمه ناشنوا نيست..يعني تا حالا همه حرفاي ما رو هم ميشنيده و نيازي به اشاره نداره
مريم :نيست؟؟ واقعا؟ چه عالي! اما پدر ايشون به همسرم گفتند که دخترشون شرايط مشابه با متين داره به همين دليلم اجازه دادن تا کار بکنه...مگه نه مهرداد؟
اقاي تهراني :درسته .. ايشون حرفي در اين مورد نزدند..
طاهره:خوب اين اشتباه در مورد فهيمه زياد رخ ميده ..خيليها فکر ميکنن چون حرف نميزنه حتما ناشنوا هم هست..اما فهيمه خدا رو شکر گوشاش از من و شما هم سالمتره
مريم خانوم و شوهرش با تعجب به من نگاه کردند..
مريم:اخه جطوري ممکنه ايشون وقتي نميتونه حرف بزنه ناشنوا نباشه؟
طاهره : فهيمه وقتي 11 ساله بوده برادرش رو توي يک سانحه از دست ميده و شوک بدي بهش وارد ميشه که همون باعث شده تا تکلمش رو از دست بده... اون قبلا کاملا سالم بوده
مريم خانوم نگاه مهربوني بهم کرد و گفت:ما نميدونستيم عزيزم واقعا متاسفم .. خدا بيامرزه برادرت رو.. اما راستشو بخواي خيلي خوشحال شدم که شنوايي داري و ممکنه روزي بازم بتوني صحبت کني
با لبخند ازش تشکر کردم
طاهره:راستي شما فکر نميکنين بهتره متين حداقل يه بار فهيمه رو ببينه؟
مريم:چرا عزيزم اما فعلا که از اتاقش بيرون نمياد.. ميترسم اگر فهيمه خانوم هم بره اونجا متين برخورد بد و زننده اي داشته باشه و ايشون ناراحت بشن
طاهره:اين چه حرفيه خانوم تهراني؟ اتفاقا به نظر منم بهتره که فهيمه خودش بره متين رو ببينه اينجوري اونم ميفهمه که تحت اجبار شما نبوده تا بياد اينجا و حس بهتري بهش دست ميده
(مغز فندقيه ديگه اين طاهره!حالا خوبه نمره هاي افتضاحشو يادمه تو دانشگاه!حالا براي من نشسته اينجا تحليل روانشناسي ميکنه! اخه بچه 5 ساله حس استقلال و اجبار ميفهمه؟بچه تو اين سن اول به قيافه طرف نگاه ميکنه که جوون و مهربون هست يا نه؟!)
سرمو اوردم بالا ديدم همه دارن به من نگاه ميکنن! واي خداي من!نکنه به زبون اومدم و حرفامو بلند بلند زدم؟!!!به طاهره نگاه کردم که سريع بهم چشمک زد و با ابروهاش ادا در مياورد
فهميدم ازم سوال کردن
سريع سرمو بالا و پايين بردو که يعني اره!
طاهره نفس عميقي کشيد و ايندفعه اون برام چشم غره وزغي اومد! بعدشم دستاشو کوبيد به هم و گفت: خوب حالا که همه موافقند پس بهتره فهيمه رو راهنمايي کنيد تا اين دختر گلتون رو ببينه ايشالا که به توافق برسن
مريم خانوم که داشت بلند ميشد دوباره نشست روي مبل و به طاهره و من نگاه کرد بعدم گفت: اما من که دختر ندارم خانوم حکمت!
طاهره: نداريد؟ منظورم متين بود..بچتون!!
اقاي تهراني با ارامش گفت: بله متين بچه ما هست اما اون پسره نه دختر
***
نه !!!!!
طاهره چنان نه بلندي گفت که همه سه متر پريدن هوا!
طاهره:ببخشيد ما غافلگير شديم...شما مطمئنيد متين پسره؟
درسته که منم مثل طاهره به شدت غافلگير شده بودم اما نه در اين حد که اين سوال رو بپرسم!
مريم :بله عزيزم متين پسره مگه شما نميدونستيد؟
طاهره:نه والا ! ما فکر ميکرديم دختره تازه اين فهيمه بيچاره رفته امروز کل بازار رو دور زده عروسک و گيره سر براي متين خريده
بعدشم نايلون رو بلند کرد و گفت:ايناهاش باور نداريد باز کنم ببينين خيلي قشنگه عروسکه
خدايا کاش طاهره فقط يه بار به من نگاه کنه تا بهش بفهمونم چقدر حرفاي مناسبي داره ميزنه !!!
اقاي تهراني و خانومش و نرگس زدند زير خنده .. بله ديگه پولش که از جيب شما نرفته بايدم بخنديد... هه هه هه خنديدم
فکر کردن من ميتونم با يه پسر سرتق سر و کله بزنم! خدايا من ميگفتم يه جاي کار لنگه که همه چيز انقدر خوبه ها ! نگو مشکل همين بوده... شانس نيست که !
بعد از کلي مسخره کردن هوش من و طاهره و ديد زدن عروسک خوشگلي که خريده بودم تازه ياد موضوع افتادن که بابا ما نيومديم اينجا سيزده بدر ...
مريم خانوم بهم گفت:فهيمه جان به نظرم اشتباه شيريني بود..حداقل من خيالم راحت شد که خوب کسي رو نرگس خانوم معرفي کرده..واقعا راه خوبي براي اولين برخوردت با متين ميتونست باشه هر چند که....
طاهره:بله هرچند که براي يه پسر از فحشم بدتره که بهش عروسک و گيره سر بدي اما عيبي نداره فوقش ميدي به خودم ديگه منم ميدمش به دختر اميرحسين
زهرا
00خوب بودزهرا
۲ ماه پیشنهال
۳۴ ساله 00قشنگ بود دوست داشتم
۴ ماه پیشsahar
۱۹ ساله 00اینو خوندم بد نیست
۵ ماه پیشو
00عالی بود🥰❣
۷ ماه پیشگندم
00رمان خیلی قشنگی بود😍❤️ پیشنهاد میکنم بخونید 👌
۱۱ ماه پیشم
00موضوعش خوب بود ولی قلم نویسنده ضعیف بود
۱۲ ماه پیشزمانی
00سلام رمان بسیار زیبایی هستش توصیه میکنم حتما بخونیدش از نویسنده محترم بسیار سپاسگزارم
۱ سال پیشفاطمه
۳۲ ساله 00یک عاشقانه آرام و بدون حاشیه های اضافی رمان خیلی خوبی بود ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟🌟🌟🌟🌟👏🌹🌹
۱ سال پیشهستی
۱۵ ساله 00خیلی خوب زیاد غمیکن نیست اخرشم خوب تموم شد
۲ سال پیشجیزل
۱۹ ساله 10نظرمو جلب نکرد
۲ سال پیشMozhgan
۳۴ ساله 30یک عاشقانه ی آرام و زیبا،و موضوع جدید،ولی عاشق طاهره شدم نمک بود نمک،در کل آروم و نه چندان طولانی،بخونیدش برای چند ساعت عالی و مفرح هستش،با تشکر 😍😘
۲ سال پیشفهیم
10من این رمان رو چند سال پیش خوندم خیلی قشنگه
۲ سال پیشخوب نبود عالی بود
10خوب ن عالی بود کل کلاشون بامزه بود
۲ سال پیش..الهه
01ممنون از نویسنده خیلی قشنگ بود...
۲ سال پیش
فهیمه
00خیل روان نوشته بود