رمان فریاد دلم به قلم patrishiya
در مورد زندگیه دختری هستش که قدرت تکلمش رو در کودکی به دلیل یه شوک از دست داده و طی سالها حرف نزدنش برای خودش جا افتاده اما حالا حضور یه حس تازه کم کم باعث میشه تا بفهمه اون با دخترای اطرافش فرق داره و ...
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۹ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
در مورد زندگیه دختری هستش که قدرت تکلمش رو در کودکی به دلیل یه شوک از دست داده و طی سالها حرف نزدنش برای خودش جا افتاده اما حالا حضور یه حس تازه کم کم باعث میشه تا بفهمه اون با دخترای اطرافش فرق داره و ..
فهيمه با توام کر که نيستي شکر خدا !! ...
وايستادم تا طاهره بهم برسه از بس شله اين دختر هميشه اين راه رو که ميريم و ميايم جروبحث ميکنيم !...
اخه مگه دو ماراتن شرکت ميکني تو که هميشه انقدر تند راه ميري ! بي ذوق اينهمه مغازه هاي شيک خوب دو دقيقه وايسا يه چشم بندازيم نميميري که !
وايستادم و بهش يه چشم غره رفتم که سريع دستشو گذاشت رو قلبشو گفت :واي ترسيدم ! اين چشم و ابرو ها رو برا اونايي بيا که نميشناسنت نه من که روزي صد بار بدتر از اينو ديدم !.. راست ميگفت بنده خدا از بس اين مدلي نگاهش ميکردم کم کم چشمام داشت مثل وزغ ميزد بيرون !
با دست بهش اشاره کردم که يعني چشم هرچي تو بگي بريم ببيني .. بيچاره نيشش رفت سمت بنا گوشش !
فهيمه اون مانتو مشکيه رو ديدي سمت راست... ميگم مدلش شيکه ها ميخواي براي خاله از رو اين مدل بزن ... اروم سرمو اوردم بالا که يعني نه خوشم نمياد
درد ! تو که انقدر بد سليقه اي چجوري ميخواي شوهر انتخاب کني ! من برم تو يه ديد بزنم بيام بداخلاق
شوهر !! اونم من ..با اين وضعيت مزخرفم ..رفتم تو فکر ...هميشه همينطور بود اسم ازدواج و شوهر و اينا رو که ميشنيدم انگار تازه ياد بدبختيام ميوفتادم .. دلم گرفت از اينکه منم نميتونم مثل طاهره انقدر با بلبل زبوني خودمو تو دل اينو اون جا کنم يا حتي از طبيعي ترين حق خودم که ازدواجه محروم بشم
هميشه فکر ميکنم که واقعا سهم من اين بوده از زندگي ! يه سکوت دردناک ؟
هيچوقتم براش جوابي پيدا نکردم
دستي محکم خورد به شونم برگشتم و طاهره و ديدم که با خنده ميگفت بريم باز رفتي تو روياي شيرين امير حسين ما که !
با دست براش اومدم که ببند دهنتو !
بعدم دستشو کشيدم و رفتيم سمت ايستگاه اتوب*و*س
اون وقت روز که همه بچه مدرسه ايها تعطيل ميشدن و ميريختن تو اتوب*و*س شانس اورديم دو نفري يه گوشه گير اورديم و چسبيديم بهش که خدايي نکرده يکي نياد جامون تنگ بشه!! بعد از چند تا ايستگاه بلاخره رسيديمو پياده شديم چادرمو صاف کردم و کيفمو رو شونم تنظيم کردم طاهره هم مانتوش رو مرتب کرد و راه افتاديم ....
از ايستگاه تا سر کوچه راهي نبود ... خدا رو شکر انگار طاهره خسته شده بود و ديگه حرفي نميزد ...دستمو زدم بهش و سرمو تکون دادم
هيچي بابا خسته شدم انقدر خورد تو ذوقم ادم بايد تو همه چيز شانس داشته باشه حتي تو کار پيدا کردن ..والا !
راست ميگفت ما کلا شانس نداشتيم منم که از طاهره بدتر ...
خوب ديگه فهيمه جون رسيديم برم ببينم مامانم چي درست کرده خدا کنه دوست داشته باشم وگرنه ناهارم خونه شما افتادم..که البته ميدوني که اين از شانس خوب تو ميتونه باشه !.. سرمو تکون دادم که يعني بله ميدونم ...طاهره: بهت اس ميدم فهيم جونم باباي...
دست داديمو اون رفت تو منم رفتم در خونه رو باز کردمو رفتم بالا ..توي راه پله جلوي خونه اعظم خانوم اندازه يه عروسي کفش بود ! بازم اين بنده خداها مهمون شهرستاني دارن ..خدا به داد برسه ..رفتم بالا و در و باز کردم و رفتم تو ..بوي خوب ماکاراني ميومد ..اخ جون خدا کنه طاهره نياد خودم خيلي گشنمه ..رفتم تو اشپزخونه به مامان سلام کردم ..طبق معمول مامان با ديدن ريخت داغونم فهميد امروزم به نتيجه اي نرسيدم و سري تکون داد..برو دختر لباساتو عوض کن و بيا که ميزو بچينم داري هلاک ميشي انگار !..راست ميگفت رفتم لباسامو عوض کردم و دست و صورتمو شستم و رفتم با مامان دو تايي ناهار خوريدم ..طاهره هم اس زده بود که (بدبخت نترس يواش بخور من ناهار قرمه سبزي خوردم تا چشمت دراد )
بعد از ناهار رفتم توي اتاقم تا يکم استراحت کنم اخه از ساعت 8 صبح با طاهره کلي جاها رفتيم تا بلکه بتونيم يه کار درست و حسابي گير بياريم و از اين رکود در بياييم.. خوبيش اين بود که هر دومون روانشناسي خونده بوديم و همرشته بوديم ...براي طاهره کار کم نبود يعني بلاخره پيدا ميشد اما براي من نه !و مشکل اين بود که طاهره راضي نبود از من به خاطر وضعيتم جدا بشه و تنهام بذاره بنابر اين شرط کرديم که با هم کار کنيم و لا غير!
خانواده من با کار کردنم موافق نبودن مخالفم نبودن اما زيادم دوست نداشتن چون ميدونستن روحيه حساسي دارم و زودرنجم و خوب مشخصه حوصله اخم و تخم بعدش نداشتن اما بلاخره من و طاهره راضيشون کرده بوديم ..حالا که فکر ميکنم اگر تو اين 10 سال طاهره نبود واقعا من شايد نميتونستم الان درسمم تموم کنم!ما مثل دوتا خواهر واقعي بوديم که از جون و دل همو دوست داشتيم هميشه...
صداي ويبره گوشيم بلند شد طاهره بود دکمه سبز و زدم:الو فهيم سلام ناهارتو کوفت کردي عزيزم..گوش ميدي ! (يکي با انگشت زدم رو گوشيم ) اهان قربون صدات ببين يه خبر خوب دارم برات شايد باورت نشه بداخلاق خانوم اما برات کار گير اوردم هوراااااااااااااااا.... الان سر ظهره مرضي جون (مامانش)گفته نبايد خروس بي محل باشم نميذاره بيام قطع ميکنم زود اس بده بابايييييي .... قطع کرد سريع براش نوشتم :اولا يعني چي برات ! کار پيدا کردم پس خودت چي ! دوما اگه بي محل نبودي که ميفهميدي خوابم مزاحم نميشدي خروس خانوم !) سند و زدم و منتظر جوابش شدم به دو دقيقه نکشيده برام پيام اومد :اولا کمتر قدقد کن مرغي خانوم ...دوما اين کاره به درد من نميخور خوراکه خودته عصري ميام توضيح ميدم برو لالا بووووووووووووس )
اي بابا اين دختره عادتش بود منو دق بده تا بهم خبر خوب بده اما هميشه خبراي بد و يهويي ميگفت و منطقش اين بود که ادم بايد يه دفعه بشنوه و سکته بزنه نميشه که هي نصفه نيمه ناقص بشي !!!! ..خلاصه به خيال اينکه بازم توهم زده يا سرکارم گذاشته گوشيمو طبق عادت گذاشتم زير بالشمو با هزار فکر و خيال خوابم برد!
***
با مامان داشتيم چاي ميخورديم که زنگ در رو زدن .ميدونستم طاهرست خودمم مشتاق اومدنش بودم تا زودتر بشنوم حرفاشو .در رو زدم و وايسادم تا بياد بالا . با سرعت باد خودشو رسوندو تو يک صدم ثانيه پرت شد تو بغل من مثل هندوانه ! بعدشم دستامو گرفت و تند تند بالا پايين ميپريد من بدبختم مثل فنر به زمين نرسيده هوا بودم! خدايا همه مادر را رو حفظ کن که نجات دهنده هستن واقعا ! سلام طاهره جان چي شده دخترم انقدر خوشحالي خير باشه مادر ....
طاهره :واي خاله سلام ببخشيد يادم رفت سلام کنم
دستمامو از دستش به زور جدا کردم و سرمو تکون دادم که يعني چي شده !
4طاهره:اول شيريني بده تا بگم فهيمه خانوم ! ... شونه هامو به نشون بي اهميت بودن انداختم بالا ! حالا خودم ميدونستم از فضولي الان خفه ميشما
طاهره:بترکي که انقدر ماستي دختر! خاله امروز نرگس زنگ زده بود خونمون ميشناسينش که دختر عمو رضا
مامان سرشو تکون داد ...
طاهره:اره زنگ زده بود ميگفت يه همسايه اومده کنار خونشون جديدا که يه بچه ناشنوا دارن البته حرفم نميتونه بزنه ..گويا سال بعد بايد بره دبستان اما مادرش ميخواد از الان يه چيزاي ضروري رو يکي بهش اموزش بده که هم بچهه راحتتر باشه هم مامانش که خودش کارمنده و نميتونه وقت زيادي صرفش بکنه .. مثلا يکي که حرف زدن با دستو بهش ياد بده کامل چون بچش يه جورايي بد قلقه و نذاشته تا حالا ببرنش تو اين موسسه ها تا تمرين بکنن باهاش
طاهره برگشت سمت منو گفت چي ميگي فهيمه! يه کار پر ارامش همونه که ميخواي تازه تو روان شناسي هم خوندي ميتوني راحتتر باهاش کنار بياي
..قبل از من مامانم جواب داد:طاهره جان تو که ميدوني باباي فهيمه اجازه نميده بره توي خونه کسي براي کار!
طاهره :وا خاله مگه ميخواد بره اونجا کلفتي؟البته بهش ميادا اما خوب از شانس اين مدرس ميخوان
بازم بهش چشم غره وزغي رفتم که نيششو ببنده !
خاله از اين بابتا خيالتون راحت خودم بلدم چجوري مخ حاجي رو بزنم .شما خودت نظرت چيه؟
مامان:والا چي بگم مادر اين فهيم*س*ت که بايد نظرشو بده اما اگر خانواده عموت از همه نظر تاييدشون ميکنن من حرفي ندارم..
طاهره ايولي گفت و به من نگاه کرد :خوب سرکار والا منتظر جوابيم
موهامو زدم پشت گوشم صاف نشستم و انگشت دستمو زدم به سرم !
طاهره:اخه اين فکر کردن داره فهيمه ؟زنگ بزنم به نرگس بگم قرار بذاره باهاشون ؟اصلا بريم بچه رو ببين شايد به دلت نشست و موندني شدي هان؟
به مامانم نگاه کردم که با ارامش بهم لبخند زد ..يه نفس عميق کشيدم و سرمو به نشونه مثبت بودن بالا و پايين کردم .. طاهره هم که بي فرهنگ !يه سيب بزرگ پرت کرد طرفمو گفت :ارامشت تو حلقم
بعدم سه نفري زديم زير خنده
از مامان خواستم شب که بابا از سر کار اومد باهاش حرف بزنه چون ميدونستم اينجوري اثرش بهتره ! باباي من که همه بهش حاجي ميگفتن يه کارگاه نجاري داشت يعني هم وسايل چوبي مثل کمد و اينا توليد ميکرد و هم فروش داشت توي مغازش .. وضع ماليمون بد نبود يعني در حد خودمون خوب بود ..يه خواهر بزرگتر از خودم داشتم به اسم فرشته که 6 سال اختلاف سني داشتيم..فرشته 4 سال پيش ازدواج کرده بود و الان يه دختر 2 ساله به اسم عسل داشت که من عاشقش بودم ..محمد شوهرشم از فاميلاي دورمون بود و خيلي اقا بود ..البته من يه برادر بزگتر از خودمم داشتم به اسم رضا که 2 سال فاصله سني داشتيم
من و رضا هميشه با هم شيطنت ميکرديم با هم بازي ميکرديم حتي با هم مشق مينوشتيم البته اون موقعي که همه چيز خوب بود و ما خوشبخت بوديم ... همون وقتا که من هنوز ميتونستم حرف بزنم و خودمو براي مامان و بابام با شيرين زبوني لوس کنم !
خوب يادمه که رضا هميشه از مدرسه که تعطيل ميشد ميومد دنبال من دم در مدرسه تا دوتايي بريم خونه تو راه هم کلي برام معما يا جوک ميگفت و تو عالم بچگي از خنده ريسه ميرفتيم وسط خيابون ... هميشه هم دست پر ميومد دنبالم تا بهش نق نزنم ..من عاشق اين بودم که ببينم امروز چي برام خريده ؟بستني ؟الاسکا؟لواشک؟يا منچ و شانسي؟
خلاصه خوب يادمه من امتحاناي کلاس پنجم که نهايي بود رو ميدادم و رضا دوم راهنمايي بود .. اون روز پنجشنبه بود. من قرار بود اخرين امتحانمو بدم .خرداد بود و هوا حسابي گرم شده بود .رضا هم 2 روز بعد امتحان زبان داشت .صبح که رسوندم مدرسه گفت مياد دنبالم باهم ميريم از دوستش سوالات امتحاني که معلم داده بوده رو بگيره بعدم ميريم خونه بعدشم ب*و*سم کرد و رفت ..بعد از امتحان اومدم تو خيابون ديدم کنار ديوار وايساده برام بستني خريده بود اونم قيفي ! دست همو گرفتيمو راه افتاديم داشتيم از خيابون رد ميشديم که من پام خورد به اسفالت نصفه و نيمه خيابون و بستنيم از دستم افتاد خودمم خوردم زمين .رضا بلندم کرد مانتومو که خاکي بود تکون داد و گفت :اخي فهيمه جون حواست کجاست ابجي خانوم حالا بيا بريم از وسط خيابون اونرو
اون خيابون اون موقه ها خلوت بود تک و توک ماشين رد ميشد . دستمو کشيدم و با لج پامو کوبيدم زمين .رضا من بستني ميخوام تو مال خودتو خوردي اما من ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا : ا ! من که خريدم برات تو خودت دست و پا چلفتي بازي دراوردي انداختيش به من چه ؟ بدو بريم ديرم شده ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نخير تقصير تو بود من بستني ميخوام برو برام بخر تو رو خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا دستمو گرفت و گفت بخرم حله ديگه ؟چشم بيا بريم تو اون کنار وايسا تا من بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو برد زير يه درخت وايسوند و گفت:مواظب باشيا الان ميام ابجي خوشگله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم موهامو که از زير مقنعه سفيدم زده بود بيرون رو کشيد رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کاش هيچوقت نميرفت! تقصير من بود ..اگر لج نميکردم ..اگه نيومده بود دنبالم شايد الان اونم مثل هم سن و سالاش داشت زندگيشو ميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما گذاشتم بره !وسط خيابون برگشت طرفمو برام دست تکون داد منم خنديدمو باهاش باي باي کردم که يدفعه يه ماشين پيکان با سرعت از سر خيابون پيچيد تو و محکم زد به رضا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم من هم رضا ديديم ماشينو اما انگار مغزمون هنگ کرده بود ..به همين راحتي ! رضا هيچ کاري نتونست بکنه فقط جلوي چشماي من از زمين کنده شد و محکم خورد به جدول کنار خيابون .. وقتي به خودم اومدم با اخرين سرعت دويدم سمتش و سرشو ديدم که پر از خون شده بود ..و لبخندي که بهم ميگفت شايد اگر ابجيه خوبي بودي اين اخرين بار نبود!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همون روز بود که من ديگه لال شدم ! يعني بغضم تو گلوم موند و صدام تو ذهنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه هرگز نتونستم حرف بزنم مامان و بابام هرگز نفهميدن چرا رضا تنها از خيابون رد ميشد و من کنار خيابون بودم..هيچوقت کسي ازم نخواست تا همه ماجرا رو با همه اونچه ديده بودم تعريف کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رضا مرده بود ديگه اين چيزا مهم نبود! خلاصه من توي سن 11 سالگي از زندگي و زبون افتادم... دکتراي زيادي بردنم که اکثرشون ميگفتن چون بهم شوک وارد شده تکلممو مقطعي از دست دادم و خوب ميشم.. کار مامانم شده بود بردن پيش مشاور و روانکاو و گفتار درماني !بنده خدا تو اون وضعيت خراب روحي غصه منم ميخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه ماه بعد از مرگ رضا خبردار شديم که خونه اقا مرتضي همسايه ديوار به ديوارمونو يکي خريده و داره اثاث کشي ميکنه .نميدونم مامان چرا يه روز که رفته بود بهشون خوش امد بگه وقتي برگشت انقدر خوشحال بود !واقعا برام سوال بود.و جواب اين سوالو وقتي گرفتم که عصر همون روز مامانم در حالي که دست يه دختر هم سن و سال خودمو گرفته بود اومد تو اتاقمو گفت:فهيمه مامان جون اين دوست جديدته اسمشم طاهرست .. دختر همسايه بغلي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.با بي تفاوتي به طاهره نگاه کردم قيافه با مزه اي داشت. دست مامانو ول کرد اومد رو به روي من نشست بهم خنديد و گفت :سلام خوبي؟ من اسمم طاهره است..راستش مامانم به زور فرستادم اينجا چون دوست نداره تو خونه شلوغ کنم و بازي کنم تو ميذاري من بيام پيشت باهم بازي کنيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم دستشو اورد طرفمو گفت :دوستم ميشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم انگار از همون موقع با همه بچگيم فهميدم طاهره تنها کسيه که ميتونه دوست واقعيم باشه !شايد چون مثل اين خنگا اومد و گفت مامانش به زور فرستادش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدمو دستمو بردم جلو و با هم دست داديم ..و اينجوري شديم دوست هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزم که هنوزه وقتي مياد اينجا ميگه:مامانم به زور فرستادم اينجاها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون من و طاهره شديم ادم و سايش همه جا دنبال هم بوديم..تو مدرسه دانشگاه کلاس خياطي و خلاصه همه جا و هميشه اون بود که هواي منو داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من هميشه از مرضي جون مامانش ممنونم که طاهره رو به زور فرستاد اينجا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي مامان به خودم اومدم.داشت صدام ميکرد حتما بابا کارم داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو سالن روي مبل کنار مامان نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:فهيمه جان دخترم از من ناراحت نشو اما نميتونم اجازه بدم بري خونه مردم تا کار کني (ياد حرف طاهره در مورد کلفتي افتادم !) ببين بابا به چند تا از دوستام سپردم که برات دنبال کار باشن امروز نشد فردا پيدا ميشه کار مناسب .اما اين کار نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از حرفش به من نگاه ميکرد انگار فقط منتظر تاييد حرفاش بود ! درسته که منطقي بود حرفش اما منم بايد نظرمو ميدادم و سعيمو ميکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستام گفتم: اون يه بچه کوچيکه بابا که نميتونه حرف بزنه .. يکي مثل گذشته من با اين تفاوت که اون حتي نميشنوه !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيادتونه من چه سختي هايي کشيدم با وجود اينکه گوشام ميشنيد اما بازم گنگ بودم بابا اگر جاي باباي اون بچه هم بودي به همين راحتي مخالفت ميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن روي حرفتون حرفي نميزنم اما اينو بدونين که من براي پولش نميرم من براي شاد کردن دل يه بچه حاضر بودم برم و هرچيزي رو که خودم با سختي ياد گرفتم به راحتي بهش ياد بدم البته اميدوار بودم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(واقعا اميدوار بودم!اما از اين نظر که بابا از توي اين همه چرت و پرتي که گفتم دو کلوم فهميده باشه و ابروم حفظ بشه با مدرک روان شناسي..خدايا منو ببخش تو که ميدوني پولشم مهمه اما حالا بابا که لازم نيست بدونه ! !)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقيقه بابا اول به مامان بعدشم به من نگاه کرد و گفت:دخترم من هميشه به تو اعتماد دارم چون گاهي حتي عقلت از من که پدرتم بيشتر کار ميکنه (واقعا ؟) اميدوارم پشيمون نشي و از پسش بر بياي .بايد با پدرش صحبت کنم اگر خيالم راحت شد و قانع شدم باشه برو و نذار يه خانواده تو وضعيت 10 سال پيش ما گير کنن بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااااي چه استعدادي دارما ! اينهمه مامان وقت گذاشت نشد که نشد اونوقت با دري وري هاي من تحول صورت گرفت! خاک بر سرت طاهره که منو با اين استعداد داري کجا ميذاري سر کار واقعا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بابا تشکر کردم و بهش گفتم منتظر خبرش ميمونم بعدم شب بخير گفتمو رفتم تو اتاق . سريع به طاهره پيام دادم که حله بابا قبول کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم جواب داد :بابا حاجيت کي روشن فکر شده منو خبر نکردن؟ عجيبا قريبا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:طاهره جان مرسي که انقدر خوشحال شدي شماره طرفو بفرست صبح بدم به بابا . ميخواد بهشون زنگ بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:شماره کدوم طرف؟! همين طرف يا اون طرف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:تو رو خدا طاهره از اب نمک بيا بيرون شوره نزني يه وقت؟! لووووس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:غصه نخور شامپو ضد شوره دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه بعد از کلي پيامکاي بي مزه طاهره خداحافظي کرديم و من با کلي فکر يا شايدم نگراني از قبول کرن يه مسئوليت جديد خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفاي ظهر بود که تلفن زنگ زد ميدونستم که بابا هستش زود گوشي رو برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:الو فهيمه سلام بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از دکمه ها رو فشار دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:من با اقاي تهراني صحبت کردم به نظر ادم خوبي بود گويا هم خودش هم خانومش کارمندن و ميخوان تو روزي 2 يا 3 ساعت بري خونشون و به بچشون که فکر کنم اسمش متينه درس بدي .ميخوان فقط بهش الفبا رو ياد بدي با مدل حرف زدن با دستو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچشونم با هر کسي راه نمياد ..بنابراين بايد اين فسقليه تاييدت کنه بابا من براي ساعت 4 باهاشون قرار گذاشتم . البته گفتم با طاهره ميري . خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر وقت ميخواستم پشت گوشي جواب مثبت بدم که يعني بله 2 بار يه دکمه رو ميزدم و اگر جوابم نه بود يه دکمه رو خيلي فشار ميدادم که يعني نهههههههههه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو بار زدم دکمه رو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:خوب پس با طاهره برو.ادرس خونشون رو هم که طاهره بلده چون همسايه عموشه . حواستو جمع کن و مراقب باش دخترم به مامانتم سلام برسون خدانگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن رو قطع کردم .دستام يخ کرده بود .. يعني از پسش برميام؟شايد اين دختره مثل طاهره مغز فندقي باشه و نفهمه مدل حرف زدن منو اونوقت چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه من مثل بقيه حرف نميزدم منظورم همون اشارست!من هر کلمه اي رو خودم ياد گرفته بودم .اونجوري که دوست داشتمو راحت بود.بخاطر همينم فقط خانواده من و طاهره بودن که ميفهميدن من چي ميگم و از نظر همشونم خيلي راحت و خوب منظورمو ميرسوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ناگفته نماند خيلي وقتا هم همه از نوع حرکاتم از خنده ريسه ميرفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا وقتي ميخواستم در مورد شوهر اعظم خانوم همسايه طبقه پايين حرف بزنم چون چاق بود و شکمش 5 دقيقه از خودش جلوتر بود هميشه مدل يه شکم گنده با دستم ميومدم که مامان همش ميگفت استغفراله! اما طاهره و مرضي جون از خنده ميترکيدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا مثلا هر وقت ميخواستم در مورد همين مرضي جون مامان طاهره حرف بزنم دستمو با ناز ميکوبيدم به صورتم و همه ميفهميدن اين يعني چي ! چون اين عادت مامان طاهره بود فقط..اما بعدشم طاهره محکم ميکوبيد پس سرم و ميگفت :درد ! نگفتم در مورد مامان من ميمون نشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم دوتايي ميخنديديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا فکر کن برم اين چيزا رو به بچه مردمم ياد بدم !چه غلطي کردم قبول کردما!خدا به خير بگذرونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم حالا که دارم ميرم پيش يه بچه 6 ساله که ممکن بود معلمش باشم کاري کنم که از من ذهنيت خوبي داشته باشه..بخاطر همين با طاهره رفتيم بيرون و با کلي وسواس براش يه عروسک خيلي خوشگل و چندتا گيره سر قشنگ خريدم...حالا بماند که طاهره چقدر بهم تيکه مينداخت ! ميگفت نميدونم چرا امروز ميبينمت ياد اون بازيگره بود که براي رئيسشون خود شيريني ميکرد ميوفتم ! حالا اون که خوب بود وضعيتش ! تو رو بگو که بايد از فردا براي يه فسقلي احترام بذاري . البته اگر زبونم لال امروز مورد پسند ايشون واقع بشين!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم خودش خوشحال از اينهمه بامزه بودنش ميزد زير خنده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم خدايا بيا و ابروي نداشته منو حداقل جلوي اين نمکدون نريز ..بذار اينا منو قبول کنن تا بفهمه فهيمه کيه! اگر همه چيز امروز خوب باشه ها قول ميدم 3 روز روزه بگيرم ..نه نه سخته قول ميدم امشب دو رکعت نماز شکرانه بخونم ..مرسي خدا جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود ساعت 3 طاهره بياد دنبالم تا بريم خونه اقاي تهراني... از استرس دلپيچه گرفته بودم بنابراين اصرار هاي مامان براي اينکه ناهار بخورم بي نتيجه موند .. هميشه همين بود تو مواقع حساس که من استرس داشتم با مامان در حال جر و بحث بوديم که چرا غذام رو نميخورم ! اصلا مامان توجه نميکرد که الان وقت دلگرمي دادنه نه گرم کردن غذا و دعواي با من !!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه نمازمو خوندم.. عروسک رو هم کادو کردم و توي نايلون گذاشتم و رفتم اماده بشم که طاهره غر نزنه که تو هميشه دير اماده ميشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتوي کوتاه مشکيم که خيلي دوستش داشتم رو با شلوار جين سورمه ايم با يه شال ابي نفتي که ميدونستم بهم مياد پوشيدم .. شالمم مدلي که تازه ياد گرفته بودم بستم و با رضايت توي ايينه به خودم نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحيف شدا منم کم خوشگل نيستم!البته کمم زشت نيستم.. خيلي بده که هيچوقت نتونستم بفهمم بيشتر خوشگلم يا زشت؟ شايد به خاط اين بود که هرگز اعتماد به نفس بالايي نداشتم اما هميشه طاهره و فرشته بهم ميگفتن تو بيشتر بانمکي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام حالت کشيده داشت و رنگش به عسلي ميزد يکم و من تو صورتم عاشق چشمام بودم.. اتفاقا از عشق زياد چندتا عکسم تو حالتهاي مختلف ازشون گرفته بودم با گوشيم و بک گراند لپ تاپم کرده بودم...ابروهام پر و دست نخورده بود البته اصلا تو ذوق نميزد چون خوشبختانه مرتب بود و منم اصلا غصه نميخوردم که ابروم پاچه بزيه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دماغم که به عمه هام رفته بود يکم مدلش دراز بود ولي تو صورت من که کشيده بود اصلا تو ذوق نميزد که هيچ خيليم مناسب بود .. باور کنيد!!! ..و لبمم که ديگه بيست بود ! حالا که بيشتر دقت ميکنم به نظر طاهره و فرشته ميرسم ..بيشتر بانمکم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشيم زنگ خورد طاهره بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره :الو فهيم؟ ساعتو ديدي؟ چيکار ميکني دو ساعت منو کاشتي اينجا حتما بايد با سنگ بکوبم به پنجره درب داغون اتاقت تا بفهمي يه خانوم محترم و نگه داشتي دم در؟ ببينم نکنه عروسکه چشمتو گرفته بود داري باهاش بازي ميکني کلک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو محکم روي دکمه فشار دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره :باشه ديوونه کر شدم ! انگار خيلي علاقه داري منم ببري پيش متين بهم اموزش بديا ! دو دقيقه ديگه پايين باش بااااااااااي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين دختره ديوونست ! بيچاره باباش ماهي چقدر بايد قبض موبايلشو پرداخت کنه اخه؟از بس که مثل وروره جادو حرف ميزنه پشت خط!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرمو سرم کردم نايلون رو برداشتم و از اتاق رفتم بيرون..داشتم کفش ميپوشيدم که مامان صدام کرد:فهيمه جان مواظب خودت باش از منم دلخور نباش مامان .. اگر بعضي وقتا به قول طاهره بهت گير ميدم بخاطر اينه که نگرانتم .. بيا اين ساندويچ و بذار تو کيفت وقتي بر ميگشتي بخور ميدونم که گرسنت ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(واقعا چقدر بعضي وقتا ما راحت نعمتاي خوبي که اطرافمون هستن رو نديد ميگيريم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساندويچو گرفتم. دستمو انداختم دور گردن مامان و محکم صورتشو ب*و*سيدم.بعدشم سرمو براش کج کردم و يه لبخند عذرخواهانه زدم .. مامان دستمو از درو گردنش باز کرد و با لبخند گفت:بروفهيمه تا طاهره عصبي نشده ..خير پيش ان شالا موفق بشي عزيزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش دست تکون دادمو اومدم پايين...توي راه پله داشتم از تعجب شاخ در مياوردم چون جلوي خونه اعظم خانوم فقط يه جفت کفش بود! مگه ميشه ؟ يعني اعظم خانوم و خونه بي مهمون ؟ استغفراله !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه بسم الله از در اومدم بيرون. طاهره خوشتيپ با مانتوي جديدش و شال سفيدش مثل طلبکارا دست به سينه وايساده بود و با اخم به قيافه من نگاه ميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبور شدم دوباره ابليس بشم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بردم عقب و با تعجب به سرتاپاش نگاه کردم ..انگشت اشارمو به شصتم چسبوندم و به نشونه عالي بودن چندبار براش تکون دادم که يعني محشر شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد دستمو گرفت و گفت:خوب بابا باز خالي بستي نور چهرت کم شد ..فهميدم خوشگل شدم اما دارم غصه تو رو ميخورم که با من بياي اونجا بازم برات اميدي هست يا نه؟ حالا هم بدو که دير شده مجبوريم دستمونو بکنيم تو جيب مبارکه جنابعالي و با تاکسي بريم البته اميدوارم بابات ورشکست نشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا من هنوز اينم نفهميدم که من خنگم يا طاهره باهوشه؟ يا بر عکسش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب معلومه برعکسشه حتما ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب همينجاست.. شانس اورديم به موقع رسيديما ! زنگشونو بزنم يا بريم نرگسم با خودمون ببريم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونمو انداختم بالا . يعني نميدونم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:من ميگم نرگس تو رو معرفي کرده با اينام که اشناست ببريمش بهتره. اگر اونجا خرابکاري کرديم بلاخره اون جمعش ميکنه ديگه .هان؟برم صداش کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش اشاره کردم که يعني برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره رفت نرگسو صدا بزنه .به خونه اقاي تهراني نگاه کردم. يه مجتمع بود با کلي واحد که حتما کلي هم ادم توش بود! نماي قشنگي داشت .يه لحظه ياد دخترايي افتادم که توي رمان ها ميرفتن براي کار يا پرستاري خونه هاي مختلف.هميشه هم وقتي ميرسيدن ميديدن خونه طرف بالا شهره و خدمتکار در و براشون باز ميکنه و حتما هم بايد يه پسر خوشتيپ و پولدار توي همون خونه عاشق و دلدادشون بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اينجا زياد بالا شهر نبود. محله خلوتي بود و اين مجتمع هم که مشخصه خدمتکار نداره!در مورد پسر خوشتيپم که بايد بگم اگرم واقعا همچين ادمي اينجا باشه من که برم تو خونه به دو روز نکشيده فرار رو بر قرار ترجيح ميده طرف! از بس من پا قدمم خوبه و شانسم بالاست .. والا !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلا م فهيمه جون خوبي عزيزم؟اين طاهره نياوردت بالا يه شربتي چيزي بخوري ..بيا بريم تو مامانم ببينت دير نميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نرگس تشکر کردم و با دست گفتم مزاحمشون نميشيم و بهتره بريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا مگه نرگس ول ميکرد! چسبيده بود به من که الا و بلا بايد بريم بالا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه چشم غره وزغي براي طاهره اومدم که بيچاره سريع حساب کار دستش اومد و به نرگس گفت:اه نرگس تو چقدر به اين فهيم پيله ميکني ؟ بابا ولش کن لياقت نداره بياد. حالا بيا بريم هم اينا الان منتظر ما هستن هم ما دوست نداريم تو اولين برخورد بدقول بشيم... از اون سر شهر به تاکسي پول جيرينگي نداديم زود برسونمون اينجا که با تو بريم شربت و چاي بخوريم اخه خواهر من!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس: وا طاهره ماشالا به زبونت! بده دارم جلوي دوستت برات کلاس ميذارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:قربونت کلاسو تعطيل کن يه امروز.. در ضمن منو فهيمه که رفتيم توام برو خونه پيش زنعمو شربتتو بخور..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس:خوب حالا ببخشيد از دفعه ديگه ميدونم چجوري برخورد کنم باهات طاهره خانوم ... بريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي اسانسور نرگس بهم گفت که زياد از شرايط من براشون نگفته چون فکر کرده هر چيزي رو که لازمه خودم ميگم و نخواسته دخالت بکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اسانسور که اومديم بيرون يه راهروي کوچيک بود رو به رومون که دو تا در داشت و نرگس زنگ واحد سمت چپ رو زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تايي منتظر بوديم پشت در .. اما کسي باز نکرد!نرگس دوباره زنگ رو زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره :مگه قرارمون ساعت 4 نبود؟ چرا باز نميکنن نرگس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس:نميدونم والا الان بايد خونه باشه مريم خانوم حتما اتفاقي افتاده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنا اميد شدم ! واقعا من يه سر سوزنم شانس ندارما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:خيله خوب ايندفعه هم ميزنم زنگو .بعدش ميريم اوکي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامردي نکرد و دستشو گذاشت رو زنگ! ترسيدم از صداي اين زنگ اون يکي واحد درشو باز کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو برداشت و گفت بريم دخترا ...داشتيم ميرفتيم سمت اسانسور که با صداي باز شدن در سمونو برگردونديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه اقاي تقريبا 35 ساله اومد بيرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس: سلام اقاي تهراني خوب هستين؟ بد موقع مزاحم شديم گويا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتهراني که کاملا مشخص بود کلافه هست از يه چيزي اول به هر سه تاييمون سلام کرد و بعد به نرگس گفت:خير خانوم بنده با اقاي ستوده هماهنگ کرده بوديم صبح .. اما متاسفانه متين بازم افتاده سر دنده لج و با گريه و ادا و اطوار نميذاشت مادرش در و براي شما باز کنه .. نميدونم چرا اين بچه از اسم مربي و معلم وحشت داره!تا الانم توي اتاق متين بوديم واقعا شرمنده ام از اينکه معطل شديد بفرماييد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره اروم گفت:چه عجب ! گفتم الان همينجا پشت در قرارداد ميبنده باهات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتيم داخل...رو به روي در ورودي يه ايينه قدي بود که يه لحظه نگاهم بهش افتاد و دييدم بالاي چادرم کج شده با دست صافش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعارف اقاي تهراني وارد پذيرايي شديم و روي مبلايي که مدل سلطنتي بود نشستيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه خوب و شيکي بود ..ارامش داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره هم مثل من داشت با کنجکاوي به در و ديوار خونه نگاه ميکرد ... البته دست خودمون نبودا هر کسي رشته روان شناسي خونده همينجوري ميشه ديگه .. روي همه چيز دقيقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنايلون عروسک رو گذاشتم کنار پام روي زمين.. فکر ميکردم اصلا اين بچه ميذاره ببينيمش يا بايد دست از پا درازتر برگرديم خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي تهراني ببخشيدي گفت و رفت توي يکي از اتاقها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس دستشو گذاشت روي دسته مبل به سمت ما خم شد و با قيافه بامزه اي اروم گفت:بچه ها خدا کنه مامانش بتونه راضيش کنه که بياد ... چون اگر الان نياد ديگه فاتحه اين کار رو بخونين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت! اين بنده خدا از ما بيشتر استرس داشتا! به طاهره نگاه کرديمو با هم زديم زير خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع در اتاق باز شد و اول اقاي تهراني بعدشم يه خانوم خيلي زيبا اومدند بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه احترامش وايساديم. خاونوم مهربوني به نظر ميومد.به تک تکمون دست داد و سلام کرد و تعارف کرد تا بشينيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشم با همسرش روي مبل دو نفره نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس:مريم خانوم متين حالش خوبه؟ نمياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم :والا چي بگم نرگس جان؟ نميدونم چرا اين بچه انقدر لجباز شده ؟ الانم نشسته توي اتاقش ..از بس گريه کرده ديگه جوني براش نمونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره که تا اون لحظه مريم خانوم رو ديد ميزد و گويا ازش خوششم اومده بود با لبخند گفت:غصه نخوريد خانوم تهراني ..فهيمه جان روانشناسي خونده شرايط متينم خوب درک ميکنه بهتون قول ميدم به راحتي باهاش کنار مياد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(اين طاهره هميشه چرت و پرت ميگه! اخه يکي نيست بهش بگه عقل کل وقتي مامان و باباي بچه نتونن کاري کنن من بيچاره که ديگه فاتحه ام خوندست!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم که انگار تازه ياد من افتاد با اين حرف طاهره نگاه مهربوني بهم کرد و با اشاره اونم دست و پا شکسته بهم خوشامد گفت و همين کارش باعث شد طاهره يهو بزنه زير خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خندم گرفته بود ... حالا اون و شوهرش به من و طاهره با تعجب نگاه ميکردن ! حتما فکر ميکردن ما بيشتر نياز به روانشناس داريم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي تهراني به طاهره گفت:ببخشيد خانوم حکمت مشکلي پيش اومده؟مريم فقط به ايشون خوشامد گفت اينکه خنده دار نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره صداشو صاف کرد و در حاليکه هنوز رگه هايي از خنده تو صداش بود گفت:خير .. معذرت ميخوام اما ما فکر کرديم شما ميدونين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم :ما چي رو بايد بدونيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:والا خانوم تهراني من فکر کردم که نرگس به شما گفته فهيمه ناشنوا نيست..يعني تا حالا همه حرفاي ما رو هم ميشنيده و نيازي به اشاره نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم :نيست؟؟ واقعا؟ چه عالي! اما پدر ايشون به همسرم گفتند که دخترشون شرايط مشابه با متين داره به همين دليلم اجازه دادن تا کار بکنه...مگه نه مهرداد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي تهراني :درسته .. ايشون حرفي در اين مورد نزدند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:خوب اين اشتباه در مورد فهيمه زياد رخ ميده ..خيليها فکر ميکنن چون حرف نميزنه حتما ناشنوا هم هست..اما فهيمه خدا رو شکر گوشاش از من و شما هم سالمتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم و شوهرش با تعجب به من نگاه کردند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم:اخه جطوري ممکنه ايشون وقتي نميتونه حرف بزنه ناشنوا نباشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره : فهيمه وقتي 11 ساله بوده برادرش رو توي يک سانحه از دست ميده و شوک بدي بهش وارد ميشه که همون باعث شده تا تکلمش رو از دست بده... اون قبلا کاملا سالم بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم نگاه مهربوني بهم کرد و گفت:ما نميدونستيم عزيزم واقعا متاسفم .. خدا بيامرزه برادرت رو.. اما راستشو بخواي خيلي خوشحال شدم که شنوايي داري و ممکنه روزي بازم بتوني صحبت کني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند ازش تشکر کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:راستي شما فکر نميکنين بهتره متين حداقل يه بار فهيمه رو ببينه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم:چرا عزيزم اما فعلا که از اتاقش بيرون نمياد.. ميترسم اگر فهيمه خانوم هم بره اونجا متين برخورد بد و زننده اي داشته باشه و ايشون ناراحت بشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:اين چه حرفيه خانوم تهراني؟ اتفاقا به نظر منم بهتره که فهيمه خودش بره متين رو ببينه اينجوري اونم ميفهمه که تحت اجبار شما نبوده تا بياد اينجا و حس بهتري بهش دست ميده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(مغز فندقيه ديگه اين طاهره!حالا خوبه نمره هاي افتضاحشو يادمه تو دانشگاه!حالا براي من نشسته اينجا تحليل روانشناسي ميکنه! اخه بچه 5 ساله حس استقلال و اجبار ميفهمه؟بچه تو اين سن اول به قيافه طرف نگاه ميکنه که جوون و مهربون هست يا نه؟!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو اوردم بالا ديدم همه دارن به من نگاه ميکنن! واي خداي من!نکنه به زبون اومدم و حرفامو بلند بلند زدم؟!!!به طاهره نگاه کردم که سريع بهم چشمک زد و با ابروهاش ادا در مياورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهميدم ازم سوال کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع سرمو بالا و پايين بردو که يعني اره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره نفس عميقي کشيد و ايندفعه اون برام چشم غره وزغي اومد! بعدشم دستاشو کوبيد به هم و گفت: خوب حالا که همه موافقند پس بهتره فهيمه رو راهنمايي کنيد تا اين دختر گلتون رو ببينه ايشالا که به توافق برسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم که داشت بلند ميشد دوباره نشست روي مبل و به طاهره و من نگاه کرد بعدم گفت: اما من که دختر ندارم خانوم حکمت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره: نداريد؟ منظورم متين بود..بچتون!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي تهراني با ارامش گفت: بله متين بچه ما هست اما اون پسره نه دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه !!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره چنان نه بلندي گفت که همه سه متر پريدن هوا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:ببخشيد ما غافلگير شديم...شما مطمئنيد متين پسره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته که منم مثل طاهره به شدت غافلگير شده بودم اما نه در اين حد که اين سوال رو بپرسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم :بله عزيزم متين پسره مگه شما نميدونستيد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:نه والا ! ما فکر ميکرديم دختره تازه اين فهيمه بيچاره رفته امروز کل بازار رو دور زده عروسک و گيره سر براي متين خريده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم نايلون رو بلند کرد و گفت:ايناهاش باور نداريد باز کنم ببينين خيلي قشنگه عروسکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا کاش طاهره فقط يه بار به من نگاه کنه تا بهش بفهمونم چقدر حرفاي مناسبي داره ميزنه !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي تهراني و خانومش و نرگس زدند زير خنده .. بله ديگه پولش که از جيب شما نرفته بايدم بخنديد... هه هه هه خنديدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردن من ميتونم با يه پسر سرتق سر و کله بزنم! خدايا من ميگفتم يه جاي کار لنگه که همه چيز انقدر خوبه ها ! نگو مشکل همين بوده... شانس نيست که !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلي مسخره کردن هوش من و طاهره و ديد زدن عروسک خوشگلي که خريده بودم تازه ياد موضوع افتادن که بابا ما نيومديم اينجا سيزده بدر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم بهم گفت:فهيمه جان به نظرم اشتباه شيريني بود..حداقل من خيالم راحت شد که خوب کسي رو نرگس خانوم معرفي کرده..واقعا راه خوبي براي اولين برخوردت با متين ميتونست باشه هر چند که....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:بله هرچند که براي يه پسر از فحشم بدتره که بهش عروسک و گيره سر بدي اما عيبي نداره فوقش ميدي به خودم ديگه منم ميدمش به دختر اميرحسين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرگس: وا طاهره اميرحسين کي زن گرفت که حالا دختر داشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره: نرگس جون اولا خودم براش يه دختر خوب پسنديدم که حرف نداره و همه چي تمومه دوما بلاخره يه روز بچه دار ميشه که! نشدم عمه طاهرش هست خودش برميداره اينا رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم پامو کوبيدم به پاي طاهره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخخخخخخخخخ انگار زيادي حرف زدم ببخشيد .. حالا فهيمه بلند شو بدون اسباب بازي برو ببينش بهشم قول بده دفعه بعدي با تفنگ و ماشين مياي ديدنش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا طاهره به جاي من لال نشد واقعا؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم ..اقاي تهراني گفت:فکر کنم تنها بريد بهتره اتاقش هم همون در سمت چپيه هستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم بسم الله گفتم و رفتم اون طرف سالن ...در اتاقش رو باز کردم ميدونستم نميشنوه صداي در رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توي اتاق و در و بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق خيلي خوشگلي داشت . رنگ ديوارا ابي بود يه پنجره با يه پرده بنفش بالاي تخت خوابش بود.. توي کمد ويترينيش هم پر بود از تفنگ و توپ و ماشينايي که معلوم بود خيلي گرونن .. بالاي کمدش هم يه هلي کوپتر کنترلي بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو رو خدا ببينا اين بچهه از باباي منم مجهزتره ! اونوقت من براش کادو هم گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجالبه که تازه يادم اومد خود متين رو نديدم هنوز تو اتاق! با چشمام دقيق شدم گوشه کنار اتاق رو ديد زدم و دو تا پاي کوچولو پشت تختش ديدم يه جاي خيلي کوچيک بين تخت و کمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم چادرم رو در بيارم بهتره .. بنابراين از سرم کندم و گذاشتم روي ميزش که يه تفنگه اب پاش شيشه اي توجه ام رو جلب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه به چه چيز باحالي! اينو براي من گذاشتنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرش داشتم و اروم رفتم کنار تخت .. از اونجا معلوم بود .. يه پسر مو خرمايي که اتفاقا خيليم ل*خ*ت بود موهاش .. پوست صورتش سفيد بود و چشماي قهوه اي داشت... تي شرت مرد عنکبوتي تنش بود با شلوارک جين ابي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي ناز بود ازش خوشم اومد... اما از مدل نشستنش که تو خودش جمع شده بود معلوم بود خيلي ترسيده و با توجه به اينکه لپاشم قرمز بود فهميدم حتما کلي گريه کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم سوخت. چرا بچه به اين کوچولويي نبايد چيزي از دنياي اطرافش بفهمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي کشيدم و نشستم کنار تخت کافي بود سرمو ببرم جلوتر تا بتونه منو ببينه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتفنگ رو به جاي سرم برم جلو ... چند بار به طرفش تکون دادم بعد از چند لحظه شروع کردم اب پاشيدن روش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطوري که ادامه ميدادم اين کارو يواش سرمم بردم جلو و يه لبخند قشنگ بعدشم يه چشمک براش زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين دستاشو جلوي صورتش تکون ميداد که اب نره تو چشمش و داشت ميخنديد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما فکر ميکرد مامان يا باباشه که داره باهاش بازي ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تا منو ديد اخماش رفت توي هم و دستاش بي حرکت موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تازه فهميد چه خبره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتفنگ رو رو هوا تکون دادم و شونه هامو انداختم بالا .. که يعني ابش تموم شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با دست بهش گفتم: ديگه تفنگ نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمش عميقتر شد از جاش با سرعت بلند شد و دستاش رو مشت کرد و اومد سمت من!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا من ارزو دارم اين اعصاب نداره نزنه بکشمون صدا هم که نداريم کسي رو صدا کنيم اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقيقا رو به روي من وايستاد .. از نفس کشيدنش ميشد فهميد که چقدر عصبي شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو دراز کرد به سمت در اتاق و صداهاي نامفهومي از خودش دراورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهميدم داره بيرونم ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم دستش درد نکنه که انقدر مودبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سينه نشستم و ابروهام رو انداختم بالا که يعني نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشو محکم کوبيد به زمين و همون حرکت قبلي رو تکرار کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشين کنترلي که کنار پاش رو زمين افتاده بود رو برداشتم با اشاره ازش پرسيدم کنترلش کجاست؟با تعجب نگاهم ميکرد... حتما فکر ميکرد چه معلم نديد بديدي! از وقتي اومده چشمش دنبال اسباب بازيهاي منه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستمو تکون دادم ... با ترديد به ميز اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم کنترلش رو اوردم چند دقيقه اي باهاش سر و کله زدم و در نهايت وانمود کردم بلد نيستم روشنش کنم... بعد با درموندگي ازش کمک خواستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيادمه استاد روانشناسي تربيتي هميشه ميگفت براي اينکه اعتماد پسر بچه ها رو جلب کنيد کافيه بهشون ميدون بديد تا قدرت و تواناييشون رو به رختون بکشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم اون لحظه همين کار فقط به ذهنم رسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اتفاقا جواب داد... بلاخره متين پوزخندي زد و کنترل رو از دستم کشيد بعدم دکمه پشتش رو زد و روشنش کرد ... با خوشحالي دستامو کوبيدم بهم و به افتخارش دست زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين که ذهن کوچيکش نميدونست دارم براش فيلم بازي ميکنم با غرور سرشو به طرف ماشينش تکون داد که نگاه کنم بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد شروع کرد با مدلهاي مختلف ماشين رو حرکت دادن.... ميخواست مهارتش رو به رخم بکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اينکه خسته شد کنترل رو داد به من و اجازه داد تا منم باهاش بازي کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشونه خوبي بود! اين يعني موفقيت ... وقتي بهم اعتماد کرد تا همبازيش بشم حتما باهام کنار مياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين بازي منو مسخره ميکرد گاهي تشويق ميکرد .... حتي يه بار اومد کنارم دست کوچولوش رو روي دستم گذاشت و يادم داد بايد چطوري بازي کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم چقدر گذشته بود که با متين سرگرم بوديم که در اتاق باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو طاهره مثل اردک فضولا سرشو از لاي در اورد تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين که نميدونست طاهره کيه و يهو چطوري اينجا پيداش شده سريع خودش رو انداخت تو بغل من و در واقع اينجوري خودش رو قايم کرد!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو طاهره با تعجب بهم نگاه کرديم...اصلا توقع نداشتم بچه بدقلقي که در مورد لجبازي و گوشه گيريش همه حرف ميزدند اينقدر سريع بهم اعتماد کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز تو بهت بودم و متين توي بغلم بود که طاهره گفت: بابا ايول فهيم ! تو ميتونيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا ازت توقع نداشتم بتوني طفل معصوم رو اينجوري از راه به در کني که شيرجه بره تو بغلت ... افرين ... احسنت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيالم راحت بود متين مزخرفاتش رو نميشنوه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره اومد کنارم نشست و موهاي متين رو ناز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاهره:واي فهيمه چقدر ناز و خوردنيه ... الهي ...کاش تو کر ميشدي عوضش اين بچه سالم ميموند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواستم چشمامو درشت کنم طاهره گفت:نه نه جون فهيمه وزغ نشو غلط کردم ... ولي خودمونيما فهيم شانس اوردي! خيلي خانواده با کلاسي هستن ..چه اتاق مجهزي هم داره بچشون!فقط من و تو بوديم که حيف شديم...والا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهان راستي ما قرار نيست تا صبح اينجا باشيم ها! ساعتو ديدي؟ دو ساعته اومدي تو اتاق نميگي ما داريم چيکار ميکنيم؟ الانم بلند شو با عشق جديدت باي باي کن که کلي ديرمون شده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و رفت سمت در.. رفت بيرون اما قبل از اينکه در اتاق رو ببنده دوباره سرشو اورد تو و با صداي ارومي گفت:داري مياي بيرون ريختتم درست کن .. قشنگ معلومه بهش خرسواري دادي تا قبولت کنه باباي عزيزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو شکر رفت بلاخره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم زدم پشت متين ..اما عکس العملي نشون نداد...يکم جابه جا کردمش که سرش افتاد روي شونم دوباره... فهميدم خوابش برده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب حق داره اينهمه خسته شده .. طاهره هم که هرچي حرف زد نشنيده بخاطر همين در ارامش خوابيده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه سنگين بود اما مجبور شدم با بدبختي بغلش کنم و ببرشم رو تختش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي ناز خوابيده بود ... لپش رو ب*و*س کردم پتوش رو انداختم روش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلوي در شيشه اي ويترينش تا چادرمو سر کنم که از قيافم خندم گرفت! مدل قشنگي که براي شالم بسته بودم داغون شده بود ! موهامم ريخته بود تو صورتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع شالمو باز کردم موهامو با کشم محکم بستم و دوباره شال و چادرم رو پوشيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک بار ديگه به متين نگاه کردم...راحت و اروم خوابيده بود ... برق اتاق رو خاموش کردم و رفتم بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم خانوم کلي ابراز شادماني کرد از اينکه بلاخره متين با من کنار اومده و قرار گذاشتيم از فردا صبح برم خونشون براي شروع کارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيدم خونه مامانم مجبورم کرد توضيح کامل بدم براش که چه اتفاقي افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دو ساعت بلاخره مامان راضي شد ولم کنه! نمازم رو با دو رکعت نمازي که نذر کرده بودم خوندم شامم رو نصفه و نيمه خوردم و سريع خوابيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز دقيقا يک ماه هستش که دارم ميام خونه اقاي تهراني و به متين درس ميدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان ديگه ميتونم بگم باهام به خوبي رابطه برقرار ميکنه و من رو دوست خودش ميدونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو سه روز اول بخاطر اينکه فکر نکنه قراره فقط مربيش باشم بيشتر وقتم رو باهاش بازي ميکردم يا نقاشي باهم ميکشيديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين کارم باعث شد ذهنيت بهتري نسبت بهم داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بعد از اون اروم اروم مدل حرف زدم و الفبا رو باهاش کار کردم و فهميدم که بچه باهوشيه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه جورايي بهم وابسته شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر نيم ساعت تاخير داشته باشم کلي بهم غر ميزنه و لجبازي ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خودمم وقتي پنجشنبه ها ازش خداحافظي ميکنم هنوز به خونه نرسيده دلم براش تنگ ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي اين مدت طاهره همچنان دنبال کار ميگشت اما اوني رو که دوست داشت پيدا نميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم منم به مريم بگم بد نيست شايد اون بتونه براش کاري کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره امروز اگر وقت کنم حتما بهش ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه بار از نرگس شنيدم که ميگفت پدر شوهر مريم کارخونه داره و مهرداد باباي متين هم پيش پدر خودش مشغول به کاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما مريم خودش پزشک متخصص زنان بود... هر روز صبح راس ساعت 9 متين رو به من تحويل ميداد بعد ميرفت مطبش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي ناهار ميومد خونه و بعد از ناهار ميرفت بيمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم تا ساعت 12 يا 12.30 اونجا ميموندم و با متين بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگويا منزل مادر مريم توي همين مجتمع بود و متين وقتايي که پدر و مادرش نبودن اونجا پيش مامان بزرگش ميرفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مامان خداحفظي کردم و راه افتادم ...نزديکاي 8 بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنصف راه رو با اتوب*و*س رفتم و چون ديرم ميشد مجبور شدم باقي مسير رو تاکسي سوار بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا به خير کنه نيم ساعت دير رسيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا جلوي ورودي مجتمع دويدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس نفس ميزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اسانسور رفتم بالا ...يکم ايستادم تا حالم سر جاش بياد بعد چادر و مقنعه ام رو مرتب کردم و زنگ در رو زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوقع داشتم مريم سريع در رو باز کنه و حتي کلي بابت تاخيرم سرزنشم بکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بر خلاف تصورم کسي در رو باز نميکرد! تقريبا ده دقيقه منتظر شدم اما فايده نداشت ... نکنه متين چيزيش شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم شور افتاد .. سريع شماره مريم رو گرفتم اما خاموش بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا سابقه نداشت که اينطوري بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني چه اتفاقي افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي بار اخر دستمو گذاشتم روي زنگ و محکم نگه داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم شايد روش طاهره اين دفعه هم موثر باشه خدا رو چه ديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اتفاقا موثر بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر با شدت تمام باز شد و يه پسر جوون با موهاي بهم ريخته و چشماي خوبالو اما با کلي عصبانيت توي چهارچوب در وايستاد و به من ذل زد!!!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي اين چقدر عصبانيه ! حقم داره با اين زنگي که من زدم بنده خدا سکته زده که اينجوري پريده دم در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي حالا اين کي هست ؟اينجا چيکار ميکنه؟ واحد اقاي تهراني که همينه اشتباهم نيومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلههههه خانوم؟امري بود اول صبح؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهار چوب در تکيه داده بود دستاشو گذاشته بود تو جيب شلوار گرمکنش و داشت به من نگاه ميکرد...منتظر جواب بود...دستامو اوردم بالا و گفتم من معلم متينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرچه مطمئن بودم چيزي نميفهمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم با ترس نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني چي خانوم؟حرف بلد نيستي بزني؟ صدات کو پس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهااااان !!!! ببينم نکنه تو معلم متيني؟ درسته؟اره ..مريم گفت حواسم باشه ها .منم که بي حواس خوابم برده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون پس چون کري دستتو گذاشته بودي روي زنگ؟فکر کردي منم مثل خودتم ! اين مريمم بيکاره ميگرده کيا رو مياره به بچه درس بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاسف سرش رو تکون داد صاف وايستاد و با دست اشاره کرد برم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش بدم اومد ! ميخواستم بگم گوشام از تو هم سالمتره... کر تويي که نيم ساعته منو اينجا کاشتي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخود اگاه اخمام توي هم رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو جلوي صورتم تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بلد نيستم مدل شما حرف بزنم تو رو خدا بيا تو نذار خوابم بيشتر از اين بپره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با دست اشاره کرد برم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم :خدايا من که ميرم تو اما تو خودت بيارم بيرون...من فقط بخاطر متين ميرم ..وگرنه تا حالا از ترس اين يارو ده بار فرار کرده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو کامل باز کرد و کنار ايستاد منم مثلا با بي توجهي بهش رفتم تو ... با چشم دنبال متين ميگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهميشه ميومدم تو سالن منتظرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره نشست روي مبل و گفت:اگر دنبال متين ميگردي هنوز خوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم ! چرا همه چيز امروز اينجوري شده؟ الان که وقت خوابش نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو پسره زد به پيشونيش و با درموندگي گفت: هي واي من! منم خنگم اخه اين بنده خدا از کجا بفهمه چي گفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد رفت سمت اتاق متين در اتاق رو باز کرد و دستاشو مثل حالت خواب گذاشت زير سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا ميخواست بگه متين خوابه! خوبه ناشنوا نبودم وگرنه عمرا ميفهميدم اين چه چرت و پرتايي ميگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صداش رفت بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا ببينا... بابا خوب يه حرکتي کن .. مگه نيومدي پيش متين خوب بيا برو تو اتاقش ... عين مجسمه خشک شده اون وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست ميگه ها! منم گيجم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرمو يکم با دست جمع کردم و رفتم کنار اتاق متين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:نه انگار خشونت رو خوب ميفهمه ! خوبه که سر و صداهم نداري ..ميشه با ارامش خوابيد..باي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه در اتاق رو ببندم ديدم که رفت خودشو پرت کرد روي مبل و خوابيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين رو بيدار کردم ... فرستادمش دستشويي تا دست و صورتش رو بشوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم رفتم توي سالن ...صداي خروپف پسره ميومد..خيالم راحت شد. رفتم تو اشپزخونه و براي متين صبحانه درست کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيني رو برداشتم و بردم تو اتاقش ... در رو هم از تو قفل کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتين داشت صبحانه ميخورد .دوباره شماره مريم رو گرفتم اين بار بوق ازاد ميزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند لحظه جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمريم:الو ؟ سلام فهيمه جان ..خوبي عزيزم..ميدونم چرا زنگ زدي .شرمنده که نتونستم باهات هماهنگ کنم. امروز بعد از نماز صبح از بيمارستان زنگ زدن يه مورد اورزانسي پيش اومده بود مجبور شدم بيام..متين رو هم سپردم به برادرم پيمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مزاحم کارتون نميشه اما اگر مشکلي پيش اومد بهم پيام بده عزيزم ..سعي ميکنم خودم زودتر بيام ...متين رو بب*و*س...فعلا خدانگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قطع کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بي فکر! به همين راحتي ميگه پيمان مزاحمتون نميشه...ديگه نميگه شايد من با حضور اين مزاحم مشکلي داشته باشم ..اونوقت چي!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش و قوسي به بدنم دادمو به ساعت نگاه کردم... 12 بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو شکر انگار خان دايي هنوز خواب بود.. بيکاره ديگه حتما... دلشم خوشه ... پس تا الان ميخوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه متين گفتم وسايلش رو جمع کنه و دفتر نقاشيش رو بياره ...با ذوق رفت سراغ دفترش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم با خستگي وسايل رو از روي زمين جمع کردم و گذاشتم توي کمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نشستم پيش متين روي زمين و ازش خواستم تا يه مدرسه رو نقاشي کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواستم بدونم ذهنيتش راجع به مدرسه چجوريه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.نفس عميقي کشيدم و فکر کردم تو سکوت کامل کار کردن هم بعضي وقتا کسالت اوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقيقا مثل الان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خوب عوضش ميتوني کوچکترين صداها رو هم بشنوي ... بازم مثل الان!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه از سر و صداهاي بيرون اتاق معلوم بود ديگه اقا پيمان از خواب بيدار شده ...خدا رو شکر زودتر بره از شرش راحت بشيم خسته شدم امروز از بس تو اتاق بوديم فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر لحظه منتظر شنيدن صداي در وروودي بودم که بفهمم رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما هر صدايي ميومد جز همون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irده دقيقه گذشته بود که بلاخره صدا رو شنيدم ...اما نه بسته شدن در!.. پيمان بود که در اتاق متين رو ميزد و منو صدا ميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونستم باز کنم يا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه من کلا دختر ترسويي بودم...قلبم داشت ميزد بيرون از حلقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين متينم که فقط بلده نقاشي کنه! اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان دستگيره اتاق رو چند بار بالا و پايين داد و تازه فهميد قفله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش رو انداخت سرش:اي بابا اين دختره هم خله ها! اخه خواهر من تو که نميشنوي ديگه چرا در اتاق رو قفل ميکني؟ اصلا الان من چطوري تو رو صدا کنم که حاليت بشه؟ تو رو خدا بيا بيرون من ديرم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ جون داره ميره واقعا ! برام مهم نبود چه فکري ميکنه ... رفتم و قفل رو چرخوندم و در رو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااااااااااي اين کيه ؟ اين همون پسر شل*خ*ته صبحه يعني؟! استغفراله ... ببين تو ده دقيقه چه تيپي زده ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود سرمو انداختم پايين که تابلو نشه چشمام وزغي شده از تعجب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان گفت:وااا ! اين همون دخترست که صبح اومد؟ اون که چادر داشت اين شکلي نبود..صداي در رو شنيد يا صداي منو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاک بر سرت فهيمه ! چادر يادم رفت ... سريع يه نگاه اجمالي به مانتوم انداختم و نفس راحتي کشيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف بيخود زدا ! مانتوم که از چادرم پوشيده تره ! والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا اين حرف نميزنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشيش زنگ خورد... اهنگ خارجي بود... چقدر سليقش بر عکس خودش ارومه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اشاره مثلا بهم گفت گوشيم زنگ ميخوره يه لحظه صبر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان:الو .. امير سلام کن ...افرين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببين چي ميگم من خواب موندم امروز نميتونم بيام به پارسا بگو قرار رو کنسل کنه ... اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا مريم از خدا بيخبر نصفه شبي از خواب انداختم که کار داره بيام پيش متين.. نه شوهرش رفته کاشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهوم ... بيخيال .. عوضش با يه دختره با نمک اشنا شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(منو ميگفت؟ ناخوداگاه بهش با اخم نگاه کردم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيچاره تعجب کرد ! همونجوري که داشت به من نگاه ميکرد به امير که پشت خط بود گفت:هان؟! نه ... چيزه امير انگار دختره فهميد چي ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا کر و لاله .. اره رو به روش وايسادم... چي؟ لب خوني بلده ؟ تو از کجا ميدوني؟ .... راست ميگيا... الان معلوم ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(اي بابا برادر ما اخر خطيم تو ديگه نميخواد امتحانمون کني! فهيمه حواست باشه عکس العمل نشون ندي يکم هيجانش بره بالا)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان که حالا پشتش به من بود برگشت سمتم توي چشمام ذل زد و گفت:اره اتفاقا خيلي نازه...يادم باشه شمارش رو از گوشي مريم بردارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگمونم اسمشم فهيمه بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(من بدون عکس العمل نفس عميقي کشيدم و به ساعت توي سالن نگاه کردم...بيشعور ! اسمم هم يادشه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالو ... نه بابا نفهميد بيچاره ...اره حتما خودجوش بوده حرکتش...ولي امير خداييش بانمکه ها ! چشماي خوشگلي داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(اينبار نتونستم واکنش نشون ندم و بي اراده با عصبانيت بهش نگاه کردم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان که چشماش 4تا شده بود از حرکتم محکم دستشو کوبيد رو دهنش و با ترس خيره شد بهم !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا منو ببخش ... اين بيچاره ديوونه نشه خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تقصير خودشه .. ميخواست صبح مودبتر برخورد کنه .... به جاي اينکه بگه ناشنوا بهم ميگه کر !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي ادب ... اصلا دلم خنک شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي سرفه پيمان از فکر اومدم بيرون و نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سينه وايستاده بود و با پوزخند نگاهم ميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيمان:ميبينم که گوشات از منم سالمتره ... خوب البته خوشحال شدم کر نيستي...اما يادت باشه کسي نميتونه منو بذاره سرکار ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي عقب رفت و با تمسخر نگاهي بهم کرد و گفت:من دارم ميرم ...حواست به متين باشه تا مريم نيومده هم نرو ...اميدوارم بيشتر همديگه رو ببينيم خانوم معلم ... روز خوبي داشته باشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا ! اين ديگه کي بود ؟ خوب شد رفت... اميدوارم عمرا همديگه رو نبينيم ! بعضي وقتا مثل الان بعضي از حرفا بدجور تو گلوم ميمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بعدش باعث ميشه اعصاب و روانم بريزه بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي نيست بگه اخه تو چيکاره اي که به من دستور ميدي؟اصلا مگه من اينجا پرستارم؟ !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا
00خوب بودزهرا
۲ ماه پیشنهال
۳۴ ساله 00قشنگ بود دوست داشتم
۴ ماه پیشsahar
۱۹ ساله 00اینو خوندم بد نیست
۵ ماه پیشو
00عالی بود🥰❣
۷ ماه پیشگندم
00رمان خیلی قشنگی بود😍❤️ پیشنهاد میکنم بخونید 👌
۱۱ ماه پیشم
00موضوعش خوب بود ولی قلم نویسنده ضعیف بود
۱۲ ماه پیشزمانی
00سلام رمان بسیار زیبایی هستش توصیه میکنم حتما بخونیدش از نویسنده محترم بسیار سپاسگزارم
۱ سال پیشفاطمه
۳۲ ساله 00یک عاشقانه آرام و بدون حاشیه های اضافی رمان خیلی خوبی بود ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟🌟🌟🌟🌟👏🌹🌹
۱ سال پیشهستی
۱۵ ساله 00خیلی خوب زیاد غمیکن نیست اخرشم خوب تموم شد
۲ سال پیشجیزل
۱۹ ساله 10نظرمو جلب نکرد
۲ سال پیشMozhgan
۳۴ ساله 30یک عاشقانه ی آرام و زیبا،و موضوع جدید،ولی عاشق طاهره شدم نمک بود نمک،در کل آروم و نه چندان طولانی،بخونیدش برای چند ساعت عالی و مفرح هستش،با تشکر 😍😘
۲ سال پیشفهیم
10من این رمان رو چند سال پیش خوندم خیلی قشنگه
۲ سال پیشخوب نبود عالی بود
10خوب ن عالی بود کل کلاشون بامزه بود
۲ سال پیش..الهه
01ممنون از نویسنده خیلی قشنگ بود...
۲ سال پیش
فهیمه
00خیل روان نوشته بود