رمان ازدواج ناگهانی
- به قلم ایمان.ر / ماه بانو
- ⏱️۱۱ ساعت و ۳۹ دقیقه
- 74.5K 👁
- 146 ❤️
- 119 💬
راجبه دختریه که بخاطر پدرومادرش تاوان سختی رو پس میده ازین رو مسئول تاوان و زجردادن این دختر کسیه که علاقه زیادی به انتقام و کینه توزی نداره اما.... پایان خوش
- میدونم ! خیلی خوب میشناسمت..
- منم تا اونجایی که شمارو میشناسم ، همیشه عصا قورت داده بودینو اعتماد به نفستون سقفو ترک میداده!
حرفم لبش کج شد... شاید هم لبخندش این شکلیه.. نگاهی به سرتاپام انداختو چشمهاش برق زد...
- زدی به هدف .. منم مثل تو مغرورم... اما فرزام اینطور نیست..
- خب اون به خاطر قلب مهربونشه!
- زیادی ازش تعریف نمیکنی ؟ انگار بیشتر از یه پسر عموئه برات !
- دلیلی نمیبینم که براتون شفاف سازی کنم..
- برق چشمات احتیاج به شفاف سازی نداره.. شفاف هست...
دستام مشت میشه و احترامی که همیشه براش قائل بودم کنار میره..
- بس کن متین .. چقدر حرفای بیخود میزنی ؟ تو سی و پنج سالته ، فکر نمیکنی برای این حرفای خاله زنکی زیادی پیری؟!
اخم همه ی وجودشو میگیره ...
- خیلی بچه ای .. میگن نباید به بچه روی خوش داد..
- واقعا هم در برابر توی پیرمرد بچه به حساب میام !
- ناامیدم کردی .. اما دلم نمیاد بذارم تو رویاهای کودکیت بمونی.. به خاطر خودت میگم ... به خاطر نون و نمکی که با پدرو مادرت خوردیم... دل از فرزام بشور.. اون به درد تو نمیخوره ...
با خشم ازش فاصله گرفتم.. بین راه دستم کشیده شد... به فرزام که با لبخند نگاهم میکرد خیره شدم.. لبخند زدو به وسط پیست رقص اشاره کرد ..
- افتخار میدی؟
قدمی به جلو برداشتمو لبخندشو جواب دادم..
- البته..
حس خوبی داشتم .. یا شاید بهتر از خوب .. انگار رو ابرها سیر میکنم .. نمیدونم چرا اون دریای مغرور در برابر فرزام به یک دختر بچه ی شیش ساله تبدیل میشه ... لبخند از لبم کنار نمیره و نگاه دیگران برام بی اهمیته ..
فقط همین لحظه مهمه که بعد از سالها به چشم فرزام اومدم ...
مجلس خوبی بود.. اگه از اخم های گاه و بیگاه متین فاکتور بگیریم عالی بود. ...
کم کم مهمونها رفتن ... فقط ما و چندتا از اقوام زن عمو مونده بودن ..
نشستم گوشه ی باغ و به درختها نگاه کردم .. صدای قدمی که به سمتم میومد باعث شد سرمو بلند کنم .. با دیدن فرزام لبخند دندون نمایی بهش زدم..
- امشب بهت خوش گذشت پرنسس؟
- وقتی شاهزاده ی مجلس تو باشی ، مگه میشه بد بگذره ؟
ابروهاش بالا رفت.. با نگاهی خیره نزدیکتر شدو کنارم نشست ..
- واقعا؟
- آره خب ..
سرش به گوشم چسبیدو کلمات از زبونم گم شدن ..
- خوشحالم که ملوس ترین دختر شهر .. دختر عموی منه و منو برای همراهی خودش میپذیره ..
حرفشو درک نکردم.. متوجه منظورش نشدم .. منو میپذیره ؟!
اما قبل از اینکه اجازه ی تحلیل بیشترو داشته باشم ، لبش به شقیقه ام چسبید..
- کاش از عمو رو دربایسی نداشتم !
بدنم سرخ و تب دار شده بود .. تا حالا به هیچ مردی اجازه نداده بودم تا این حد به من نزدیک بشه .. اما این مرد هرکسی نبود.. فرزام بود ..
- کاش تو انقدر لوند نبودی .... کاش امشب فقط من بودمو تو ..
از شنیدن حرفهاش گیج شدم.. گنگ شدم .. منظورش قابل درک نیست برام .. یعنی به من علاقه مند شده ؟! یا شایدم .. عاشقم شده ..
با شنیدن صدای سرفه ی کسی هردو از جا پریدیم .. سرمونو به سمت صدا چرخوندیمو با دیدن متین ... من لب گزیدمو فرزام زیر لب غرید..
- بر خرمگس معرکه لعنت !
نگاهم قدمهای محکمشو نشونه گرفت .. روی نگاه به چشمهاشو نداشتم .. فرزامم بلند شد ایستاد .. صدای متین همراه با پوزخند بود. .
- انگار امشب من ملکه ی عذابت شدم پسر خاله .. پیش هرکی میری .. سر بزنگاه ، من میرسم ! انگار امشب بد شانسی آوردی !
تیکه کلامش همیشه اول هر حرف مهمش انگار میگفت برام پررنگ شد.. سر بزنگاه .. طوری حرف میزنه که انگار امشب بار چندمه که مچ فرزامو با کسی میگیره !
- چرت نگو !
- جدی ؟ دارم هذیون میگم ؟ ولی تا اونجایی که میدونم اونی که تو خوردن زیاده روی کرده جنابعالی هستی .. نه من !
فرزام با خشم و در حالی که شونه شو به متین زد ، از کنارش گذشت .. متین هم لبخند مهربونی زدو با خم کردن سرش ازم دور شد ..
تو راه برگشت به خونه ، حسابی تو فکر بودم.. رفتار فرزام.. حرفای متین ... نکنه واقعا فرزام آب نیستو سرابه !
منی که کوه غرورم و به هیچ احد و ناسی روی خوش نشون نمیدم ، به فرزام روی خوش که چه عرض کنم؟! به قول متین.. اگه نرسیده بود .. شاید خیلی چیزا میشد.. کمترینش اولین حس بعد جسمانی من.. اگه دخترانگی های دست نخوردم توسط فرزام مخدوش بشه چی ؟
باید محتاط باشمو درست رفتار کنم.. هرکی میخواد باشه.. باید طوری رفتار کنم که از حدش فراتر نره..
شاید متین که روان شناسه بهتر از روح و روان اطرافیانش خبر داره !
با توقف ماشین از فکر بیرون اومدمو سعی کردم اخمامو باز کنمو لبخند بزنم..
پیاده شدمو با بوسیدن پدرو مادرم به اتاقم رفتم و خیلی زود به خواب رفتم.. برعکس همیشه که با فکر خراب بی خوابی سراغم میاد.. امشب دلم نمیخواد به هیچی فکر کنمو فقط میخوام بخوابم... و چه زود خواسته ام اجابت شد ...
امروز قراره با فرزام بریم بیرون... گفته خودم برم دنبالش.. میخواد دست فرمونمو ببینه.. دو هفته از شب مهمونیش گذشته و تو این دو هفته با برخورد سردم بهش حالی کردم حد خودشو بدونه .. اونم انگار فهمید نباید سواستفاده کنه و رفتارشو بهتر کرد.. البته شتید اونشب و رفتار اون شبش از تاثیرات الکل بوده و بس ... وگرنه .. فرزام همیشه آقا منشانه رفتار میکرد ..
منم که دیدم رفتارش خوبه و معقول.. درخواستش برای بیرون رفتنو قبول کردم... بگذریم که کلی ذوق دخترونه داشتمو شور جوونی ..
جلوی خونه شون ترمز کردمو دست رو بوق ماشین گذاشتم .. بی وقفه...
در حالی که دستشو به گوشش گرفته بود بیرون اومد.. سری تکون دادو با اخمو لبهایی خندون سوار ماشین شد..
- چه خبرته دختر ؟ مگه سر آوردی ؟ همه ی همسایه ها خبر شدن من امروز با یه خوشگل خانم قرار دارم !
حق دارم کمی .. فقط کمی به شعفم اضافه کنمو ذوق مرگ بشم... نه. ... ابراز احساست فرازم... راست راستی که انرژی بخشن..
- بشین دست فرمونو حال کن پسر عمو..
- این گوی و این میدان.. بفرما برو..
انسیه
1این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
واقعا عالی بوددددددد
1عالییییییی بود واقعا
۲ ماه پیشعباسی
1خوب بود، من با رمان همراه شدم چون موضوع آن واقعی بود لذت بردم
۳ ماه پیشروشا کیانفر
1سلام.رمان خیلی قشنگیه .شخصیت هاشو دوست دارم.ممنونم از نویسنده این رمان .خلاقیت های قشنگی بکار بردید.
۶ ماه پیشالهام
0خوب بود سرگرم کننده بود
۳ سال پیشمریم
0اسم این رمان چیه
۲ سال پیش....................
0کسی که پرسیدی اسم رمان چیه : ازدواج ناگهانی
۶ ماه پیش.........
0خیلی قشنگه. تویک روز تمومش کردم.بیچاره دریاااااا
۶ ماه پیشروشنا
1خیلیییی قشنگه مرسی از نویسنده اش
۶ ماه پیش.....
0برای شماهم کامل نمیاره؟؟؟؟؟؟
۷ ماه پیشدل
0رمان کوتاه رمان راز های عقیق نمیدونم شاید خیلی ها خوندن حتما پیشنهاد میکنم بخونین
۱۰ ماه پیشمریم
1ارزش خوندن و داره موضوعش کاملا واقعیه و تخیلی نیست همینه که عالی کرده داستانو
۱۰ ماه پیشمهدی
0ارزش خوندن داره موضوعش هم کاملا واقعیه چونکه نمونش رو هم خوندم هم دیدم فقط ای کاش در مورد اینکه یک مرد چطوری زندگی رو نگهداره هم مینوشتین نمیشه که همش زن به فکر باشه
۱۱ ماه پیشمهدی
2رمان خوبی بود حتی متن رمان هم با گذر زمان بزرگ میشه و من از این دست رمانها خوشم میاد موضوع خوبی هم داشت به جز اینکه غیرت مرد رو دست بلند کردن روی زن نشون بدن خوب نیست
۱۱ ماه پیشفرانک
2نویسنده نقش فمنیست رو داشت و اکثرا راجب حقوق زنان حرف میزد.نمیگم بده اما شعار تو زیادی بود خوب بود اما اینکه سر لج اومده زنش شده شِرو ور بود
۱ سال پیشفرانک
0و اینکه مرد سالاری رو زیاده روی کرده
۱ سال پیشمهدی
1اتفاقا برعکس تمام مدت میگفت که زن باید این کار رو بکنه این کار رو نکنه تا زندگی رو بسازه و نگهداره ولی اینکه یه مرد چه کار کنه چیزی نگفت
۱۱ ماه پیشEli
154خواهشا رمان های کوتاه که کمتر از 7 ساعت باشه بیشتر بزارید چون کساایی که رمان های زیادی خوندن رمان های طولانی که اکثرا بیخود کش داده میشن و قلم نویسنده قوی نیست حوصلشون رو سر میبره.
۵ سال پیشآریا
32دقیقا گل گفتی👍😁
۵ سال پیشاوین
35باریکلا یه کلوم حرف درست
۵ سال پیشآرام
66دقیقا مثلا برای منی که ۲۰۰ تا رمان خوندم دیگه خوندن رمان های طولانی و پرماجرا جذابیتی نداره و بیشتر رمان هایی رو می پسندم که هم کوتاه و مختصر باشه و هم داستان اصلی رو قشنگ گفته باشه
۵ سال پیشمهرو
34آرام عزیزعجیب درکت میکنم بعداز4500تارمان طی این سالاکه خوندم دیگ خیلی کم پیش میاد ک رمان پیدا کنم منوجذب کنه البته با احترام وخسته نباشید خدمت نویسنده های گل مجازی و پی دی اف مخصوصا نویسنده های اینجا
۵ سال پیشزهرا
0سلام میشه چندتا از رمان هایی که خوندین اسمشو بگین ممنون
۱ سال پیشZari
70اره ولی رمان هایی که طولانی باشن و قلمه نویسنده هم خوب باشه عالیه
۵ سال پیشSaren
9با اینکه زیاد بود ولی همه چیش به جا بود و آدم دلش میخواست ببینه تهش چی میشه طولانی ولی خیلی قشنگ بود
۵ سال پیشسودا
36دقیقاااا من انقدر رمان خوندمممممممممممممممم که دیگه حوصله بلند خوندنش رو ندارم
۵ سال پیشfa
11دقیقا آفرین
۵ سال پیشمحدثه سادات
22دقیقا همینه . اگه کسی که رمان های زیادی خوتده باشه ناخداگاه دنبال رمان هایی که زود تموم بشه .
۵ سال پیشرمان استایل بزارین
10دوست عزیز اگه رمان خوب باشه و جذابی باشه حتی اگه طولانی ام باشه خوبه من خودم هر رمانی نمی خونم بیشتر رمانهای خاص و جذابی و از نویسندگان که قلم خوبی دارن میخونم یک سوال رمان استایل کسی خونده
۴ سال پیشمارال
5آره دقیقااااا
۵ سال پیشAlma~~
10باریکلا ی حرف درست بالاخره یکی زد ولی خداوکیلی من این رمانو هنو نخوندم ولی همه کامنتارو خوندم دیدم همه گفتن طولانیه پ من نمیخونم.😞😊🙌😜فقط خیلی خوب گفتی عاااشقتم ک یکی ی بار حرف دل منو زد.💜🌌💕😂❤
۵ سال پیشنسیم
1من خیلی رمان خوندم ومیخونم این رمان یه دختر ناز پرورده وخوشکل و پولدار رو با تمام خصوصیات اون دختر توصیف کرده و واقعا بی نقص توصیف کرده پس نویسنده قلمش قویه توصیه میکنم بخونش
۲ سال پیشدختر کرد
0دقیقا حرف دل منو گفتی منم دیگ حوصله رمان های طولانی ندارم اگرم هوس رمان خوندن کنم اونایی ک قبلا خوندمو دوس داشتم دوباره میخونم
۲ سال پیش
شادان
0دست نویسنده عزیز دردنکنه ، یک موضوعی که باعث میشد ادامه بدم همین اتفاقاتی بود که تو زندگی همه هست و میخواستم ببینم چجوری باهاش کنار میان،خودم خیلی مخالف اوردن دوست توی زندگی شخصیم،برای همین ناراحت میشم میبینم تو رمان اینقد راحت به همه اعتمادمیکنن وارد زندگیشون میکنن و چه عواقبی رو باید بپذیرین