رمان ازدواج ناگهانی به قلم ایمان.ر / ماه بانو
راجبه دختریه که بخاطر پدرومادرش تاوان سختی رو پس میده ازین رو مسئول تاوان و زجردادن این دختر کسیه که علاقه زیادی به انتقام و کینه توزی نداره اما....
پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۳۹ دقیقه
- میدونم ! خیلی خوب میشناسمت..
- منم تا اونجایی که شمارو میشناسم ، همیشه عصا قورت داده بودینو اعتماد به نفستون سقفو ترک میداده!
حرفم لبش کج شد... شاید هم لبخندش این شکلیه.. نگاهی به سرتاپام انداختو چشمهاش برق زد...
- زدی به هدف .. منم مثل تو مغرورم... اما فرزام اینطور نیست..
- خب اون به خاطر قلب مهربونشه!
- زیادی ازش تعریف نمیکنی ؟ انگار بیشتر از یه پسر عموئه برات !
- دلیلی نمیبینم که براتون شفاف سازی کنم..
- برق چشمات احتیاج به شفاف سازی نداره.. شفاف هست...
دستام مشت میشه و احترامی که همیشه براش قائل بودم کنار میره..
- بس کن متین .. چقدر حرفای بیخود میزنی ؟ تو سی و پنج سالته ، فکر نمیکنی برای این حرفای خاله زنکی زیادی پیری؟!
اخم همه ی وجودشو میگیره ...
- خیلی بچه ای .. میگن نباید به بچه روی خوش داد..
- واقعا هم در برابر توی پیرمرد بچه به حساب میام !
- ناامیدم کردی .. اما دلم نمیاد بذارم تو رویاهای کودکیت بمونی.. به خاطر خودت میگم ... به خاطر نون و نمکی که با پدرو مادرت خوردیم... دل از فرزام بشور.. اون به درد تو نمیخوره ...
با خشم ازش فاصله گرفتم.. بین راه دستم کشیده شد... به فرزام که با لبخند نگاهم میکرد خیره شدم.. لبخند زدو به وسط پیست رقص اشاره کرد ..
- افتخار میدی؟
قدمی به جلو برداشتمو لبخندشو جواب دادم..
- البته..
حس خوبی داشتم .. یا شاید بهتر از خوب .. انگار رو ابرها سیر میکنم .. نمیدونم چرا اون دریای مغرور در برابر فرزام به یک دختر بچه ی شیش ساله تبدیل میشه ... لبخند از لبم کنار نمیره و نگاه دیگران برام بی اهمیته ..
فقط همین لحظه مهمه که بعد از سالها به چشم فرزام اومدم ...
مجلس خوبی بود.. اگه از اخم های گاه و بیگاه متین فاکتور بگیریم عالی بود. ...
کم کم مهمونها رفتن ... فقط ما و چندتا از اقوام زن عمو مونده بودن ..
نشستم گوشه ی باغ و به درختها نگاه کردم .. صدای قدمی که به سمتم میومد باعث شد سرمو بلند کنم .. با دیدن فرزام لبخند دندون نمایی بهش زدم..
- امشب بهت خوش گذشت پرنسس؟
- وقتی شاهزاده ی مجلس تو باشی ، مگه میشه بد بگذره ؟
ابروهاش بالا رفت.. با نگاهی خیره نزدیکتر شدو کنارم نشست ..
- واقعا؟
- آره خب ..
سرش به گوشم چسبیدو کلمات از زبونم گم شدن ..
- خوشحالم که ملوس ترین دختر شهر .. دختر عموی منه و منو برای همراهی خودش میپذیره ..
حرفشو درک نکردم.. متوجه منظورش نشدم .. منو میپذیره ؟!
اما قبل از اینکه اجازه ی تحلیل بیشترو داشته باشم ، لبش به شقیقه ام چسبید..
- کاش از عمو رو دربایسی نداشتم !
بدنم سرخ و تب دار شده بود .. تا حالا به هیچ مردی اجازه نداده بودم تا این حد به من نزدیک بشه .. اما این مرد هرکسی نبود.. فرزام بود ..
- کاش تو انقدر لوند نبودی .... کاش امشب فقط من بودمو تو ..
از شنیدن حرفهاش گیج شدم.. گنگ شدم .. منظورش قابل درک نیست برام .. یعنی به من علاقه مند شده ؟! یا شایدم .. عاشقم شده ..
با شنیدن صدای سرفه ی کسی هردو از جا پریدیم .. سرمونو به سمت صدا چرخوندیمو با دیدن متین ... من لب گزیدمو فرزام زیر لب غرید..
- بر خرمگس معرکه لعنت !
نگاهم قدمهای محکمشو نشونه گرفت .. روی نگاه به چشمهاشو نداشتم .. فرزامم بلند شد ایستاد .. صدای متین همراه با پوزخند بود. .
- انگار امشب من ملکه ی عذابت شدم پسر خاله .. پیش هرکی میری .. سر بزنگاه ، من میرسم ! انگار امشب بد شانسی آوردی !
تیکه کلامش همیشه اول هر حرف مهمش انگار میگفت برام پررنگ شد.. سر بزنگاه .. طوری حرف میزنه که انگار امشب بار چندمه که مچ فرزامو با کسی میگیره !
- چرت نگو !
- جدی ؟ دارم هذیون میگم ؟ ولی تا اونجایی که میدونم اونی که تو خوردن زیاده روی کرده جنابعالی هستی .. نه من !
فرزام با خشم و در حالی که شونه شو به متین زد ، از کنارش گذشت .. متین هم لبخند مهربونی زدو با خم کردن سرش ازم دور شد ..
تو راه برگشت به خونه ، حسابی تو فکر بودم.. رفتار فرزام.. حرفای متین ... نکنه واقعا فرزام آب نیستو سرابه !
منی که کوه غرورم و به هیچ احد و ناسی روی خوش نشون نمیدم ، به فرزام روی خوش که چه عرض کنم؟! به قول متین.. اگه نرسیده بود .. شاید خیلی چیزا میشد.. کمترینش اولین حس بعد جسمانی من.. اگه دخترانگی های دست نخوردم توسط فرزام مخدوش بشه چی ؟
باید محتاط باشمو درست رفتار کنم.. هرکی میخواد باشه.. باید طوری رفتار کنم که از حدش فراتر نره..
شاید متین که روان شناسه بهتر از روح و روان اطرافیانش خبر داره !
با توقف ماشین از فکر بیرون اومدمو سعی کردم اخمامو باز کنمو لبخند بزنم..
پیاده شدمو با بوسیدن پدرو مادرم به اتاقم رفتم و خیلی زود به خواب رفتم.. برعکس همیشه که با فکر خراب بی خوابی سراغم میاد.. امشب دلم نمیخواد به هیچی فکر کنمو فقط میخوام بخوابم... و چه زود خواسته ام اجابت شد ...
امروز قراره با فرزام بریم بیرون... گفته خودم برم دنبالش.. میخواد دست فرمونمو ببینه.. دو هفته از شب مهمونیش گذشته و تو این دو هفته با برخورد سردم بهش حالی کردم حد خودشو بدونه .. اونم انگار فهمید نباید سواستفاده کنه و رفتارشو بهتر کرد.. البته شتید اونشب و رفتار اون شبش از تاثیرات الکل بوده و بس ... وگرنه .. فرزام همیشه آقا منشانه رفتار میکرد ..
منم که دیدم رفتارش خوبه و معقول.. درخواستش برای بیرون رفتنو قبول کردم... بگذریم که کلی ذوق دخترونه داشتمو شور جوونی ..
جلوی خونه شون ترمز کردمو دست رو بوق ماشین گذاشتم .. بی وقفه...
در حالی که دستشو به گوشش گرفته بود بیرون اومد.. سری تکون دادو با اخمو لبهایی خندون سوار ماشین شد..
- چه خبرته دختر ؟ مگه سر آوردی ؟ همه ی همسایه ها خبر شدن من امروز با یه خوشگل خانم قرار دارم !
حق دارم کمی .. فقط کمی به شعفم اضافه کنمو ذوق مرگ بشم... نه. ... ابراز احساست فرازم... راست راستی که انرژی بخشن..
- بشین دست فرمونو حال کن پسر عمو..
- این گوی و این میدان.. بفرما برو..
فرانک
00و اینکه مرد سالاری رو زیاده روی کرده
۲ ماه پیشEli
15219خواهشا رمان های کوتاه که کمتر از 7 ساعت باشه بیشتر بزارید چون کساایی که رمان های زیادی خوندن رمان های طولانی که اکثرا بیخود کش داده میشن و قلم نویسنده قوی نیست حوصلشون رو سر میبره.
۴ سال پیشآریا
۱۹ ساله 309دقیقا گل گفتی👍😁
۴ سال پیشاوین
347باریکلا یه کلوم حرف درست
۴ سال پیشآرام
665دقیقا مثلا برای منی که ۲۰۰ تا رمان خوندم دیگه خوندن رمان های طولانی و پرماجرا جذابیتی نداره و بیشتر رمان هایی رو می پسندم که هم کوتاه و مختصر باشه و هم داستان اصلی رو قشنگ گفته باشه
۴ سال پیشمهرو
۲۳ ساله 335آرام عزیزعجیب درکت میکنم بعداز4500تارمان طی این سالاکه خوندم دیگ خیلی کم پیش میاد ک رمان پیدا کنم منوجذب کنه البته با احترام وخسته نباشید خدمت نویسنده های گل مجازی و پی دی اف مخصوصا نویسنده های اینجا
۴ سال پیشزهرا
۱۸ ساله 00سلام میشه چندتا از رمان هایی که خوندین اسمشو بگین ممنون
۵ ماه پیشZari
706اره ولی رمان هایی که طولانی باشن و قلمه نویسنده هم خوب باشه عالیه
۴ سال پیشSaren
91با اینکه زیاد بود ولی همه چیش به جا بود و آدم دلش میخواست ببینه تهش چی میشه طولانی ولی خیلی قشنگ بود
۴ سال پیشسودا
۱۶ ساله 367دقیقاااا من انقدر رمان خوندمممممممممممممممم که دیگه حوصله بلند خوندنش رو ندارم
۴ سال پیشfa
112دقیقا آفرین
۴ سال پیشمحدثه سادات
۱۵ ساله 2210دقیقا همینه . اگه کسی که رمان های زیادی خوتده باشه ناخداگاه دنبال رمان هایی که زود تموم بشه .
۴ سال پیشرمان استایل بزارین
100دوست عزیز اگه رمان خوب باشه و جذابی باشه حتی اگه طولانی ام باشه خوبه من خودم هر رمانی نمی خونم بیشتر رمانهای خاص و جذابی و از نویسندگان که قلم خوبی دارن میخونم یک سوال رمان استایل کسی خونده
۳ سال پیشمارال
50آره دقیقااااا
۴ سال پیشAlma~~
۱۶ ساله 102باریکلا ی حرف درست بالاخره یکی زد ولی خداوکیلی من این رمانو هنو نخوندم ولی همه کامنتارو خوندم دیدم همه گفتن طولانیه پ من نمیخونم.😞😊🙌😜فقط خیلی خوب گفتی عاااشقتم ک یکی ی بار حرف دل منو زد.💜🌌💕😂❤
۴ سال پیشنسیم
10من خیلی رمان خوندم ومیخونم این رمان یه دختر ناز پرورده وخوشکل و پولدار رو با تمام خصوصیات اون دختر توصیف کرده و واقعا بی نقص توصیف کرده پس نویسنده قلمش قویه توصیه میکنم بخونش
۱ سال پیشدختر کرد
01دقیقا حرف دل منو گفتی منم دیگ حوصله رمان های طولانی ندارم اگرم هوس رمان خوندن کنم اونایی ک قبلا خوندمو دوس داشتم دوباره میخونم
۱۰ ماه پیش.
00کاملشو از کجا خوندین
۵ ماه پیشبرزه
00رمان خوبی بود.من دوستش داشتم
۷ ماه پیشالهام
۳۰ ساله 00خوب بود سرگرم کننده بود
۲ سال پیشمریم
00اسم این رمان چیه
۷ ماه پیشفاطمه
00چرادانلودنمیشه
۱۰ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 00خوب بود اولش از دریا که آنقدر امیر تحقیر میکرد خوشم نمیامید آخی زیادی دست بالا با تکبر بود ولی آخرش قشنگ شد کلان دست نوسیند درد نکنه
۱۱ ماه پیشسحر 35
00بد نبود خوب بود
۱۱ ماه پیشملینا
۲۹ ساله 00خیلییی قشنگ بود من که خیلی دوست داشتم
۱۲ ماه پیشناهید
۳۹ ساله 10این رمان از روی رمان تلنگر نوشته خانم شیوا بادی کاملاً کپی شده برای چنین افرادی که رمان افراد دیگه روبه اسم خودشون جا میزنن واقعاً متاسفم
۱ سال پیشم
00باید بگم شخصیت یلدا اعصاب خورد کن بود و همینطور کاری که امیر باهاش کرد ولی پایبند عشق بودن به زنی همچون یلدا کار سختی بود ولی خوب رمان های زیادی خوندم ولی این رمان زیاد چنگی به دل نزد
۱ سال پیشفربد
10متفاوت و جذاب.............
۱ سال پیشزهرا
10اول رمان روکه خوندم فکر کردم یه رمان آبکی والکی خوشه ولی درادامه جالب شدوخیلی نکات آموزنده ای داشت..فقط دریازیادی سفت وخودخواه بود و دوستان میگن طولانی بوده ..اصلا به چشم نیومد چون مطلب مفیدداشت
۱ سال پیشفاطمه
۳۲ ساله 00روند داستان خیلی خوب و بدون تکرارهای رمانهای دیگه پیش می رفت من دوست داشتم این رمان رو ممنون نویسنده جون بابت رمان 🌟🌟🌟🌟فقط دریا خیلی رو مخ بود
۱ سال پیشمریم
۳۰ ساله 10سلام نویسنده جان خسته نباشی واقعابایداعتراف کنم که فکر نمی کردم اینقدربه دلم بشینه لذت بردم
۱ سال پیش
فرانک
10نویسنده نقش فمنیست رو داشت و اکثرا راجب حقوق زنان حرف میزد.نمیگم بده اما شعار تو زیادی بود خوب بود اما اینکه سر لج اومده زنش شده شِرو ور بود