رمان دنیا پس از دنیا به قلم moon shine
با مرگ ناگهانی دنیا زندگی ۴ نفر تحت تاثیر قرار میگیره.. اول مریم دوست صمیمی دنیا دوم محمد عشقش و سوم خواستگارش جاوید و نفر آخر داریوش برادرش.. داریوش که مقصر اصلی مرگ خواهرش را محمد میداند با همدستیه جاوید ، مریم خواهر محمد را می دزدند تا تقاص مرگ خواهرش را از او بگیرد.. قربانی اصلی مریم است که باید تمام مشقات و خودخواهی ها و نفرت های داریوش را به تنهایی تحمل کند.. شرط زنده ماندن محمد ، اقامت همیشگیه مریم پیش داریوش است بدون اینکه خبر زنده بودنش را به گوش برادرش برساند.. ماه ها می گذرد تا اینکه...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۱ دقیقه
پس چي شد اون همه رابطه ومحبت ؟؟ببين دخترهءديوونه .. باما چي کار کردي ؟؟؟
حتي نتونستم برم سرخاکش .نامرد.. من وبا اين داداش خل وچلش ول کرد ورفت ديوونه .....
باصداي دينگ دينگ يخچال از هپروت دراومدم... سربرگردوندم و داريوش وکه يه ليوان اب توي دستش خودنمايي ميکرد تو آشپزخونه ديدم .
هنوزم ازش ميترسيدم ...اين ترس توي وجودم بود.. از وقتي که داريوش و شناختم ازچشماش ميترسيدم وجذبه اي که تو چشماش بود باعث ميشد خودمو هميشه ازش قائم کنم.. ولي حالا مجبور به زندگي باهاش زيريه سقف شدم .
خدايا اين چه بازيه ايه ؟؟؟؟؟؟واقعا آدم از فرداش خبرنداره حکايت منه.
مني که هميشه درحال فرار از داريوش بودم حالا بايد از صبح تا شب جلوي چشماش رژه برم .
سرمو برگردوندم و زل زدم به آسمو ن خراش شيشه اي جلويِ روم .
کمرم تير کشيد،اهميت ندادم ....دوباره دردتو کمرم پيچيد ....يه جرقه تو سرم زدو تموم تنم يخ زد.
خدايا آخه الان چه وقت عادت شدن بود؟؟؟؟يعني الان بيست روزه که تو دستاي داريوش اسیرم ؟؟؟؟؟باورم نمي شه .......
جاي غصه خوردن نبود بايد يه فکري مي کردم ....يادمه يه بستهءدستمال کاغذي يه جايي ديدم...... آهان روي ميز آشپزخونه بود.
داريوش هنوز تو آشپز خونه بود ولي وقت فکرکردن نداشتم .شلوارم روشن بود و......
حتي فکرشم نمي تونستم بکنم .
باعجله دست انداختم رو ميز وبستهءدستمال کاغذي رو قاپيدم و دوئيدم سمت اطاق خواب وپريدم تو حموم .
فعلا کارم با اين راه ميافتاد ولي تا کي ؟
به سمت ميز توالت رفتم ودنبال ورق وخودکار گشتم .نه نبود ....از اطاق اومدم بيرون .
داريوش متعجب دم در گاهي آشپزخونه با همون ليوان آب وايستاده بود وزل زده بود به من که همه جارو بهم مي ريختم .
خدايا خودکار ،خودکار ميخوام ....نبود تو پذيرايي و اشپزخونه هم نبود... .
اااااااااااااه ،خونه به اين گنده گي يه خودکارو کاغذ توش پيدا نمي شد.
رفتم سمت اطاق خواب بعدي که داريوش مثل فشنگ پشت سرم پريد تو .
روي ميز کامپيوتر ولابه لاي ورقها خودکار رو پيدا کردم وتقويم تو جيبي رو ميزو برداشتم ونوشتم ؛
_بايد بريم خريد .واجبه .
گرفتم جلوش .هنوز گيج بود .دوباره نوشتم ؛
_ترو خدا زودباش واجبه .
پريدم بيرون وزير ماکاروني رو خاموش کردم .لباسام خوب بودولي بايد عجله مي کردم .داريوش گيج ومبهوت دم در اطاقش وايستاده بود ومنو نگاه ميکرد.
عصباني شدم... وقت براي تلف کردن نداشتم نوشتم ؛
_عجله کن... زود باش کار واجب دارم ...بايد بريم فروشگاه. ترو خدا بجنب .
استبن لباسشو گرفتم و کشيدمش .شکر خدا به خودش اومد
ولي درکمال تعجب من ....،دروبست ......
شل شدم يعني چي ؟؟؟اين چرا نمي ياد بريم ؟؟
تکيه دادم به ديوار پشت سرم ونشستم رو زمين .خدايا چه موقع عادت شدن بود؟ حالا من با اين مرد غريبه چي کارکنم ؟
تو فکر بودم که داريوش با لباسهاي عوض کرده وسوئیچ تو دستش اومد بيرون .
خدايا چاکرتم .جورشد...............
يعني خدا بيچاره ترازمنم آفريده ؟نه والا.....آخه بدبختي هام يکي دو تا نبود که ...........
تو دو سه روز اول قاعدگي ام به چنان خونريزي مي افتم که رو به موت ميشم ودرد وخونريزي تمام رمقم و ميگرفت .
اونم تو اين شرايطي که وضع جسمي ام هنوز خوب نشده بود واعصابمم بهم ريخته بود .
دست انداختم و خودکارو تقويم برداشتم و پشت سرش راه افتادم .تو پارکينگ سوار يه هيونداي جمع وجور شديم وزديم بيرون .
چشم ميگردوندم و دنبال فروشگاه يا لوازم بهداشتي مي گشتم .ديدم .ديدم ...............
آستين کت داريوشو کشيدم.
تا به خودش بجنبه من دم درفروشگاه وايستاده بودم .دوئيد سمتمو گفت
_دنبال چي مي گردي ؟
آخه بهش چي بگم ؟فقط دروباز کردم و رفتم تو.نوشتم ؛
_ من الان ميام .
سريع توي قفسه ها رو شروع به گشتن کردم .پيداش کردم ولي حالا چه جوري پولشو بدم .؟؟؟؟
خدايا دارم آب ميشم از خجالت .....بستهءپد بهداشتي تو دستم بود وسرخ وسفيد ميشدم .
باصداي داريوش زود بسته رو پشت سرم قائم کردم ولي چه فايده داشت من که جلوي معدن پد بهداشتي با انواع واقسام وشکلاي جور واجور ورنگارنگ وايستاده بودم .
خودتونو بزاريد جاي من، چي کشيدم.......... بماند......سرمو انداختم پائين.
داريوش اومد جلو وباصدايي که تهش يه خندهءفروخورده خودنمايي ميکرد،گفت ؛
_تو اينجايي؟؟
يه نگاه به اطراف و يه نگاهم به دست من که پشت سرم گرفته بودم انداخت و ادامه داد
_خوب زودتر ميگفتي .حالا فکر کردم دنبال چي مي گرده .اينهمه جيمز باند بازي لازم نبود راه بندازي .تو برو دنبال چيزايي که واسه شام لازمه ،من خودم حساب ميکنم .
اونقدر خجالت کشيدم که نفهميدم چه جوري بسته رو سر جاش گذاشتم ودوئيدم سمت ديگه يه فروشگاه .
سعي کردم خودمو بزنم به کوچهءعلي چپ و به روي خودم نيارم ...ولي مگه ميشد احساس مي کردم از صورتم شعله داره ميزنه بيرون .
باشنيدن اسمم برگشتم سمت داريوش ....بسته رو که تو يه پلاستيکِ طرح دار بود گرفت سمتم و روشو کرد اون ور .
با چشم دنبال دستشويي ميگشتم که داريوش به سمت يه در کوچيک اشاره کرد.
دود از کلم بلند شد ...خدايا حواسش به همه چيز هست .
وقتي کارم تموم شد با فراق بال و خيال آسوده ويه دنيا شرمندگي اومدم بيرون که ديدم بعلللللللللللللله آقا خوش و خرم تکيه داده به ديوار روبه روي توالت وزل زده به صورت خيس از عرق بنده .
ديگه از حس هاي متفاوتي که تو اون لحظه بهم دست داد چيزي نميگم .
++++++++++
آرام
۲۰ ساله 00خیلی نامردین رومان به این قشنگی میگی آبکیه دست نویسنده درد نکنه من از۱۰ ۹ میدم
۳ ماه پیشالهه
۳۵ ساله 00واقعا زیبا بود
۶ ماه پیشNahal
۳۴ ساله 00خیلی خوب بود دوست داشتم
۷ ماه پیشسوین
00عالی بود بدون نقصی فقط باید جاوید هم ازدواج میکرد اینجوری به نظر من بهتر بود
۸ ماه پیشسیروس فخرزادگان
۵۸ ساله 00بادرود فراوان دست بقلم نویسنده روان. کاربلد بود شروع وسط واخر رمان مثلث هوشمندانه.کم نقص انشاء خوب از وسواد خالق. خبر میده وواژها درجای مناسب. اسم وفامیل این اثرو متوجه نشدم از10 نمره5 میدم
۱ سال پیشلیلی
۱۹ ساله 00رمانش واقعا قشنگ بود منکه خوشم اومد
۱ سال پیشفربد
00خوب و سرگرم کننده.............
۱ سال پیشش
۳۵ ساله 00داستان، موضوع و نگارش خوب بوده ولی. می تونست نگارش بهتری داشته باشه تا خواننده همزاد پنداری کنه. در کل خوب بود. در مورد آپ هم، می تونست کمی سریعتر باشه ولی خوب بود در کل. موفق و موید باشید.
۲ سال پیشستایش
00خوشم نیومد تکراری و آبکی و خیلی معمولی بود . پسره ساریسم داشت ؟ مگه میشه یکیو دوست داشته باشی بعد بخوای بهش***کنی تازه در حد مرگ هم بزنیش ؟
۲ سال پیشالیا
110از رمانش اونقدرا خوشم نیومد ولی اگه میخواین یه رمان عاشقانه و خنده دار بخونین رمان مگس رو پیشنهاد میکنم که اگه بخونین عاشقش میشین منکه از شخصیت ساتیار خیلی خوشم اومد🤣🤣
۲ سال پیشستایش
72هیچ رمانی به پای گناهکار نمی رسه گناهکار و دیگه نمی تونیم اینجا بخونین چون کتابش چاپ شده و به ۷۵زبان دنیا نوشته شده
۲ سال پیشمحدثه
۱۸ ساله 73بنظرم یکی از سطحی و تکراری ترین رمانها رمان گناهکار هستش خیلی قابل پیش بینی و تکراری بود رمان اسطوره و ماه دل و غرق در آتش..خیلی خیلی بهترن با تشکر
۲ سال پیشپناه
۱۵ ساله 20دنیا نباید میمرد . کاش یه جور دیگه میشد .
۳ سال پیشghazal
164عالیییییییی.ولی باز هیچ رمانی پای گناهکار نمیرسههههههه
۴ سال پیش
نرگس
۲۷ ساله 00از ۱۰ ،۶ میدم.مرسی از نویسنده.