رمان دختر خراب به قلم نفس۷۵
داستان دختری غمگین وفقیره که دراجتماع گرگ صفت کسی کمکش نمیکنه، مجبوربه کارهای ناشایستی میشه که هردختری انجام نمیده.
فقط برای زنده موندنش هرکاری میکنه که یه زندگی راحت وبی دغدغه داشته باشه.
همچنین دراین بین گرفتاری اون باعشقش کیوان و مسائلی که پیش میاد
داستان رو مهیج تر و غمناک تر و داغ تر میکنه.
بقیه شو خودتون بخونید.این رمان درس بزرگی به آدم میده.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴۹ دقیقه
-سلام
-علیک حالت؟
-مرسی تو خوبی
-اره
-حال داری یه چیزی بهت بگم/
-هان چیه باز میخوای نیومده عصبیم کنی؟نه لازم نکرده
-نه به خدا یه فکری کردم که به تو و مامان هم خیلی کمک میکنه
-چی؟
-یه کار پیدا کردم برا سه ماه تابستون
-چی؟کار؟؟؟؟؟تو ضعیفه میخوای کار کنی؟حهحه بمیر بابا بشین خونه جاروتو بکن
-من ضعیفه نیستم کی یاد میگیری با یه خانم محترم درست حرف بزنی؟
-بایه خانم نوججون باید درست حرف زد کی یاد میگیری؟
-بایه خانوم تو به زنیکه ای گفتی زکی
-بدم هم نمیاد لااقل وقتی برم و جنده بشم فحش هایی که بهم میدید راسته و بی گناه فحش نمیخورم
از جانش بلند شد و انگشن اشارش به سمت من برگشت
-فقط کافیه یک بار دیگه جملتو تکرار کنی اونوقت....
-اون وقت چی اصلا تا نزاری برم کار کنم هم تکرارش میکنم هم عملیش
دیگه خون جلوی چشماشو گرفت و با پشت دست جوری به صورتم زد که بی حس شد وقتی برای گریه کردن و این جور چیزا نداشتم اون به دستشویی رفت و من به اتاق دویدم مانتو پوشیدم روسریم رو سرم کردم و بی مهابا از در بیرون زدم صدای کوبیدن در کیوون و مامان را به دم در فراخواند اما من تو سیاهی اون کوچه باریک و اشغالی با اون لباس مشکی گم شدم و تنها چیزی که پیدا بود برق چشمای ابیم و صدام حق حقم بود...صدای قدم های کیوان رو میشنیدم که بهم نزدیک و از من دور میشد فقط تو ی یه ساختمون خبرابه پشت اجرا نشستم اخرش مامان یخه کیوانو کشید و گفت ولش کن نترس زود بر میگگرده خایه جنده شدن نداره
-زر نزن مامان دختره نگرانشم هزار تا از من و تو بد تر هست
مامان خوابوند پشت گردن و کیوان و کشیدش تو خونه
صداش میومد
-دیوس به ننت میگی زر نزن کس کش رو حرف من حرف میزنی؟
تازه فهمیدم چرا درو همسایه ادم حسابمون نمیکردن صدای این فحشا بوده که بیرون میرفته
با گریه شروع کردم به راه رفتن تا به خیابون اصلی رسیدم یه پسره که دور دستش یه چاقو پیچیده بود باز نجیر بهم تیکه انداخت ترسیدم پیچیدم تو کوچه فرعی دنبالم اومد دویدم دنبالم دوید رسیدم به بن بست تنگ دیوار گیر کردم
-ججججججججوووووووووووووووووون چه کسی گیرمون اومده یه بوس کوچیک میدی
-دست به من بزنی جیغ میززنم////
-خب دستمو میذارم رو دهنت
بعدم هر هر خندید
شروع کرده بود به لیسیدن صورتم که یهو دیدم در یه پارک
رمان دختر خراب, [۳۰.۰۶.۱۶ ۰۲:۰۰]
پارت(9)
شروع کرده بود به لیسیدن صورتم که یهو دیدم در یه پارکینگ باز شد زدم لای پاشو چپیدم تو پارکینگ یه مرد حدودا ۳۰ ساله بود
-اقا اقا تو رو خدا
انگار که فهمیده باشه چم شده درو بست و محکم در اغوشم کشید
-نترس بیا بالا...............!!!!!!!
من ترسیده بودممممممممممم
گرخیده بودم وقت نداشتم که به این یکی اعتماد نکنم یا امتحانش کنم شایدم خیلی بچه بودم نمیدونم
-چیه عزیزم ترسیدی؟ نترس خانومی بیا بیا بریم بالا یه چایی داغ بهت بدم خستگیت در بره
و چون مردود بودن من رو دید دستمو کشیدو اروم کشان کشان من را تا خانه اش برد
در نیمه باز بود در را با پا باز کرد
-فرشته کوچولو بفرمایید تو نترس کسی خونه نیست خانومممم
-نه ممنون بهتره من برم
-نترس عزیزم باهات کاری ندارم برو تو یه چایی بخور خودم تا دم خونه میبرمت
با تامل سرمو انداختم پایین و رفتم تو میدونستم اون چیز دیگه ای میخواد اما تصمیمی گرفتم اون لذتو تجربه کنم و این بشه راه کسب درامدم
-بفرمایید بشین
نشستم خانه جالبی بود به اشپزخانه اپنش رفت و دو تا چای ریخت و امد
روی تخت بودم شلوارم نصفه و نیمه پایین کشیده شده بود نمیدونستم ساعت چنده وقتی توی این خونه اومدم هدفم زن شدن و لذت بردن بود اما حالا ترسیده بودم نکنه یوقت داستان های ترسناکی که
میشنیدم راست در میومد !درباره زن شدن و کشته شدن دخترا و ..... نکنه کیوان میفهمید اون وقت چه بلایی میتونست سرم بیاره دیگه چشمام سیاهی رفت به خودم اومدم و دیدم یه لگد محکم
زدم به وسط پاش ! شلوارم میکشم بالا بیچاتره از درد افتاد روی زمین به سمت در حجوم بردم اون گیج پاشو بین دستاش قایم کرده بود من درو باز کردم شلوارمو نیمه بالاکشیده بودم و مانتو ام رو هم فقط
برداشته بودم و تنم نکرده بودم پله ها رو دوتا یکی پایین رفتم صدای پاهاش از پله های باللاتر میومد از در
فرار کردم حتی در پایینی رو هم نبستم توی خیابون مانتو رو به زور تنم کردم اما دکمه هاشو نبسته
بودم سایشو که دیدم به یه خونه قدیمی پناه بردم در زدم نمیدونم برا چی اما ته دلم صلوات میفرستادم
که تو مخمصه بدتری نیفتم پشت ایفون صدای یه پیرزن مهربون به گوش میرسیبد
-بله؟
-مادر جون تورو خدا دنبالم کردن تو رو خدا
-تو کی هستی دختر جووون.؟
-تو رو خدا تو رو خدا
-بیا بالا نه نه بیا
مینو
۱۵ ساله 00نظرم اینکه حاضرم جایی کیمیا بودم تا یک دادشی مثل کیوان داشت باشم