ارباب زاده مغرور من به قلم الهه اتش
اربابی از تبار سیاهی، قدرت، دروغ، حیله،نفرین و خشونت
دختر ارباب دختری از جنس سکوت،آرامش،پاک،ساده و عاشق
خدمتکار ارباب پسری از جنس سنگ،پر از نفرت، پر از انتقام اما مهربون
حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب مچشون رو میگیره حالا چی در انتظار این دو نفر است.....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
_:ملیحه..ملیحه ..کجایی؟
اوف باز معلوم نیست این کجا فالگوش واستاده که نمیتونه جواب منو بده
_:ملیحه...
_:بله..بله..چی شده؟
_:اون شنلی که خانم جانم برام بافته بود کجاست؟
_:الان پیداش میکنم خانم
_:کجا بودی چرا جواب نمیدادی
_:داشتیم با طلا صحبت میکردیم میگن یک شکاف عمیق رو صورت رحیم
افتاده که برای اون شلاقاییه که خورده!خانم میگن قیافه اش کریه بود
کریه ترم شد
_:بس کن تو چرا این حرفو میزنی ؟!
درسته باهاش بد بودم اما دوست نداشتم در موردش اینطوری حرف بزنن قلبم به درد میومد وقتی همه اونو با اسم رحیم حرو.... میشناختن زخم روی گوشه اشه یه زخم بد شکل
**
حدودا دو ماهی از مدرسه رفتن من میگذره تموم وجودم شده درس
درسو درس به قول بهزاد اگه همینطوری ادامه بدم حتما دانشگاه تهران
قبول میشم دوست دارم معلم بشم خیلی
از معلمی خوشم میادمخصوصا از خانم محمدی انقد شیک بود که نگو
_:ساره زود باش دیگه دیر شد
_:اومد م
یسنا خانم داری به من زور میگیا اخه من بیام باهات تو کلاس بشینم
درس بلد نیستم خط کش میخورم من نمیخوام درس بخونم من میخوام
شوهر کنم بچه دار بشم بچه هام...
_:اوه بسه..بسه تو باید درس بخونی تو دوست منیو باید
_:خدا من به کی بگم دردمواینم مثل باباش همش بلده زور بگه
نمیدونم چرا یک دفعه از کوره در رفتم
_:خلایق هر چه لایق.اصلا هر غلطی..
هرچی فکر کردم هیچی سخنرانی به ذهنم نیومد براش بکنم فقط
قدمامو تند تر کردمو رفتم مدرسه ساره اونروز نیومدنمیدونم این دخترچرا انقد خنگه!اخه مگه بده
ادم درس بخونه یک زن روشنفکر بشه نمیدونم والا.اونروز انقد حواسم پرت بود که اصلا نفهمیدم درس اون روز چی بود
تو راه برگشتن به عمارت داشتم با خودم شعر فروغی با خودمم زمزمه میکردم که دیدم یک غول تشن جلوم سبز شد
خواستم راهمو ادامه بدمو به روی خودم نیارم هر طرف که میرفتم اوناجلوم سبز میشدن نمیدونستم چکار کنم مثلا خیر سرم میخواستم ازمیانبر بیام نمیتونستم جیغ بکشم انگارر یکی به گلوم چنگ انداخته بودو راه صدامو بسه بود!
اونا هم هیچی نمیگفتن فقط با یک لبخند مسخره رو لبشون به دست و پازدن من برای فرار نگاه میکردند
_:داود بزنم بی ریختش کنم
_:نه حیف این خوشگله نیست میخوای بی ریختش کنی بذار میخوام مادربچه هام بشه
من مثل گنجشگ زیر بارون مونده نفسام به شمارش افتاده بوداینجاهم تاریک بود هم خلوت خدانذر امامزاده عبداله میکنم کمکم کن خدایا یک کاری کن بکشنم خدایا
نذار ابروم بره.نذار ابروی پدرم بره.نذارخدایا به مامانم رحم کن..به بی بی رحم کن..یا امام ..اون لحظه انگار خدا هم صدامو نشنید.داود اومد سمتمهیکلش خیلی گنده البته زشت بود.نمیدونم چرا تو این موقعیت دارم به هیکلش فکرمیکنم یک سبیل پرپشت هم داشت قیافش مثل قاتلا بود.وقتی اومد
نزدیکم مثلا میخواست ادای فیلمارو در بیاره لبشو نزدیک گوشم اورد و خیلی اروم گفت
_:وای چه قشنگی
دهنش وای بوی دهنش اصلا تو عمرم بو به این بدی حس نکرده بودم
_:با من چکار داری مگه خودت خواهر مادر نداری دوست داری یکی باناموست اینکارو بکنه ک*ث*ا*ف*ت* پس فطرت.ناموس ارباب ناموس تو هم هست اشغال.
هیچی نگفت فقط با لبخند نگام میکرد انگار از حرص خوردنای من لذت میبرد
_:کم پدر من برای امثال شما پاپتی ها زحمت کشید؟
داود حرفی نزد در عوضش اون یکیه از پاپتی گفتن من عصبانی شداومدو بهم حمله کرد
_:کثافت خواهر داود هم سن الان تو بود مرد نامزد من مرد چرا به خاطر پدر تو
_:به پدر من چه ربطی داره ؟نکنه بابام..
هنوز حرفم تموم نشد که با قدرت زد تو دهنم
بابای کثافتت مست بود سمیه داشت از خونه خواهرش برمیگشت بابات ..
_:خفه شو ابراهیم!
_:حالا نوبت توا بابات باید ببینه باید ببینه با دخترش همون کاریومیکنیم که اون با سمیه من کرد.با سمیه پاک من ،اشغال .اون به یک دختر همسن دختر خودشم رحم نکرد.تو باید بی ابرو شی.باید
اومد طرفم جیغ کشیدم داود فقط داشت نگام میکرد اما ابراهیم باوحشی گری یقه پیراهنمو پاره کردمیخواست منو ب*ب*و*س*ه اما
من نمیذاشتم تقلا میکردم اونم مثلامیخواست خسته ام کنه از دیدن تقلاهای من لذت میبرد
_:باید تقاص بدی باید تقاص سمیه منو بدی ارباب باید بدونه ک*ث*ا*ف*ت* بازیاش کار دستش داده
من فقط جیغ میزدم و خدارو صدا میکردم.تموم مدت تو دلم یه چیزمیخواستم اونم مرگو.
_:هی الاغ داری چکار میکنی.هان!؟داری چه گ..ه..ی میخوری..
رحیم بود خودش بود.چقدر صداش به نظرم با جذبه و خوش اهنگ اومد..
.خدایا مرسی حرفمو گوش کردی خدایا دمت گرم واقعا خوب به دادم رسیدی مرسی خدایا خدایا خیلی بامرامی
برام مهم نیست ببینه دختر مغرور ارباب که جلو همه زورگوییاش وامیستاد الان تو مشت دوتا ک*ث*ا*ف*ت*ه مثل بره واستاده اصلا از اون زبونش خبری نیست برام مهم نیست
ببینه دختر ارباب از خونواده اصیل با اون همه دبدبه و کبکبه خودشوخیس کرده از ترس لباسای پاره امم مهم نیست!فقط مهم اینه که نجات پیدا کردم مهم اینه که خدا صدامو شنید،که دادرسی منو به بعدا موکول نکرد
آتنا
۱۴ ساله 00خواهشا جلد دوش رو بزارید خیلی قشنگ بود😍
۲ ماه پیشSarina
۱۴ ساله 00خیلی خوب بود. جلد دومش کی میاد؟
۲ ماه پیشKyana
۱۹ ساله 00عالی بود جلد دومش کی میاد؟؟؟
۲ ماه پیشزها
۱۶ ساله 00کاش همش تو یه جلد بود دارم ممیرم از کنجکاوی خودش و بچش زنده میمونه یا نه
۲ ماه پیشزها
۱۶ ساله 00عالی بود دوست داشتم منتظر جلد دوم رمان هستم لطفا زود تر لینک دانلود جلد دوم رمان رو قرار بدید 🌹❤
۲ ماه پیشمرجان
۱۶ ساله 00رمانش قشنگ بود دوست دارم جلد دومشو زودتر بخونم جلد دوم کی میاد
۲ ماه پیشLove
20اصلن از رمانه خوشم نیومد معلوم نبود چی بود
۳ ماه پیشSheyda
۱۷ ساله 01اشکال زیاد داشت ولی خوب بود بی صبرانه منتظر جلد دوم هستیم ولی فک نکنم به این زودیا جلو دومش بیاد..هع
۴ ماه پیشفاطمه
10رمان عالی بود ممنون از نویسنده ولی چرا ناقص بود چرا اخرشو نصفه تموم شد اصلا معلوم نشد رحیم پسر ننه حسنه یا نه و اینکه آخر زندگی یسنا و رحیم چی شد لطفا فصل دوم رو هم بنویسید
۴ ماه پیشدلی
11رمان خوبی بود زیادعاشقانه نبودو همش درموردسختیای پسره بود و اینکه جلددوم نداره وپایانش نصفه اس واخرشم معلوم نیس پسره پسر اربابه یانه؟
۴ ماه پیشمحبوبه
۳۲ ساله 00رمان خوبی بود ولی کامل نبود آخرش چی شد
۶ ماه پیشمبینا
۱۴ ساله 00اه چرا اونقدر زود تموم شد 😩😩😭😭😭😭😭😭😭خیلی دوست داشتم 😍😍😍😍😍😍نویسنده ی عزیز وقتی رمان می نویسی کامل بنویس 🥺🥺🥺🥺🥺بازم ممنون 😘😘😉😉😁😁😁😄😄👉👉❤️❤️❤️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💖💖💖💖💖
۶ ماه پیشمبینا
۱۴ ساله 30خیلی خوب بود 😍👉ممنون میشم اگه فصل دوم رو بزارید🥺🥺🥺🥺 😉😉بازم ممنون 😁😁😁😁
۷ ماه پیشFateme
00خیلی قشنگ بود با بقیه رمان ها فرق میکرد عالی بود کاش فصل دوم ش رو هم بزارید
۷ ماه پیش
فاطی
۱۵ ساله 00عالی بود اما جای حساس تموم شد جلد بعدی رو زودتربزارید