رمان ظرفیت تکمیل به قلم سحرناز بهرامی
نیاز دختری شاد و پر هدفه.سختی ها و تلخی های توی زندگیش کمی بیشتر از ظرفیتش هست... روزگار باهاش جوری کنار میاد که حتی لحظه ای تو باورهاش نمیگنجه … نیاز دوست داره پیشرفت کنه اما چجوری ؟ شخصی وارد زندگیش میشه که ناخواسته راه پیشرفت نیاز رو سخت و تقریبا غیر ممکن میکنه.اما...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۹ ساعت و ۲۹ دقیقه
خلاصه :
نیاز دختری شاد و پر هدفه.سختی ها و تلخی های توی زندگیش کمی بیشتر از ظرفیتش هست...
روزگار باهاش جوری کنار میاد که حتی لحظه ای تو باورهاش نمیگنجه …
نیاز دوست داره پیشرفت کنه اما چجوری ؟
شخصی وارد زندگیش میشه که ناخواسته راه پیشرفت نیاز رو سخت و تقریبا غیر ممکن میکنه.اما...
ژانر : #عاشقانه #طنز
دوباره مسافر
خوش به حالشون ...
هی تو تلویزیون مینالن، میگن کسری داریم، بانکهامون دارن ورشکست میشن، همش دروغه.
والله به خدا ... پس اینهمه مسافر و توریست از کجاشون پول در میارن ؟
همین امروز مثلا اولین روزه عیده !بیا ... کمه کم، صد تا مسافر داشتیم. اونم چی ؟!تو این هتل ... هتل پنج ستاره هیراد
-نیاز ... خانوم منتظرن، کارشون رو برس!
یه نگاه به رضا میکنم که حسابی مشغوله چک کردنه لیسته مهمانهاست.
چه جالبه !حواسش به کاره منم هست!
-خیلی خوش اومدین ... میتونم کمکتون کنم؟
از قیآفش معلومه که سفر خسته کننده ای داشته
یه خانومه نسبتا تپل با موهای مش کرده .
اینقدر جو گرفتتش ... هنوزم که هنوزه عینک دودیش رو چشمشه
-سلام یه اتاق دونفره میخوام ... برام فرق نمیکنه تختهاش سوا باشه یا دونفره! برای چهار شب با صبحونه.
لبخندی دلنشین رو صورتم نمایان میکنم و با حوصله تو لیست اتاقهای دونفره نگاه میکنم هنوز چهارده تا اتاق داریم
- بله ... اتاقهای دو نفرمون قیمتش برای هر شب ... تومن میشه برای صبحونه هم سرو سرویس هستش که تا ده صبح بازه نفری ... تومن هست برآتون رزرو کنم؟
با این قیمتهای سر به فلک، باز هم ذوق رو تو چشمهاش دیدم ... بی درنگ جوابم رو داد ... من هم ازش مدارک لازم رو گرفتم،اتاق رو به اسمش ثبت کردن از روی مدارکشون فهمیدم زن و شوهرن ... بعد از اینکه کارهای ثبت به پایان رسید، اونهارو به پرسنل تحویل اتاق سپردم .
از صبح توی هتل کلی تغییرات ایجاد کردن ...
از یکی از بچه ها شنیدم صاحب هتل از بلژیک داره میاد..
مدیر هتل هم خانوم ولیان دستور داده حسابی لابی رو زیر و رو کنن ... نه اینکه تمیز نباشه، نه ... اما اینجوری که شنیدم صاحبش خیلی وسواسه ... واسه همین هم طرف داره بعد از بیست سال میاد ایران ببینه هتلش در چه وضعیه باز هم اینجوری که از رضا شنیدم تا به امروز کارهای هتل و امور مالیه هتل زیر دست امین ترین کارمنداش هست تنها افرادی هم که باهاش در تماس هستند یکی مدیر هتله که یه خانومه سی و هفت هشت ساله هست به اسمه بدری ولیان، یک وکیل کار کشته حدودا پنجاه و دو، سه ساله و دو تا حسابدار تقریبا هم سن و ساله خانوم ولیان که مو لا درز کارشون نمیره ...
با همه این اوصاف، باز چه دلی داره !من یه اتاق کرایه ای تو انقلاب دارم ... همین چند هفته پیش به صاحبخونم گفتم "باید براش حفاظ امنیتی بزنین "اونوقت این بابا هتله پنج ستاره لوکسشو با صد و پنجاه نفر پرسنل،تو یکی از محبوب ترین و بهترین نقاط تهران ول کرده رفته برا من اروپا نشین شده .
ملت دلشون خوشه به قرآن ...
چه روزه نحسیه همه چی دست به دست هم داده تا من داغون تر از روزهای دیگه باشم خدا تا شب به خیر بگذرونه ...
صبح از وقتی با دریا صحبت کردم و بهم گفت، برای همیشه داره بر میگرده تبریز، کلی کلافه شدم.
آخه تو اون آپارتمان قدیمی من بودم و دریا ... همون جا هم با هم آشنا شدیم ... دختر خوبیه دانشجو دانشگاه تهران بود .میگم بود، چون همین چند وقت پیش تز آخر ترمش رو هم داد، مدرکش رو گرفت. این چند وقت هم داره کارهای اداریش رو میرسه که برگرده به دیارش ...
یادش بخیر کارمون شده بود رفتن به کلاس و شبها شب نشینی تا دم دمای صبح ... من یک سال زود تر از دریا فارق التحصیل شدم آخه رشته من علوم ارتباطات بود و رشته اون پزشکی درس هر دو مون سنگین بود اما من چون تصمیم داشتم در آینده کار کنم مجبور بودم باتوجه به رشته کاریم یک زبان خارجی و بین المللی هم در کنارش یاد میگرفتم در نتیجه یک کلاس زبان انگلیسی هم میرفتم که به صورت شبانه بر گزار میشد خلاصه به هر جون کندنی بود تونستم مدرک رو بگیرم و خودم رو تو یکی ار بهترین هتلها مشغول به کار کنم.
حالا که همه چی رو براه شده، دریا میخواد بره ... خیلی بهش وابسته شدم ... اگه اون بره من خیلی تنها میشم ... نه اینکه بخوام بگم کسیو ندارم نه اما خونواده داییم که تنها افراد باقی مونده برای من هستند با*ل*ک*ل منو فراموش کردند همونقدر هم که بعد از مامان و بابا مسیولیت نگهداری من رو به عهده گرفتن تا عمر دارم ممنون دارشونم ... بابای بیچارم زارع یک زمین برنج بود. اینقدر کارش سنگین بود، آرتروز و واریس پا، دمارشو در آورد. مامانم هم خواست جایگزین بابا باشه و نوندرار خونه بشه، که اونم به دو سال نکشیده منو تنها گذاشت، و شبونه رفت پیش بابای خدابیامرزم.
من موندم و یه دایی پیر . اون هم با بابا مامانم تو یه زمین کار میکرد .اما زن داییم تصمیم گرفت تو خونه بمونه و به بچه هاش رسیدگی کنه .الحق الولانصاف هم دختر و پسرش خوب جواب زحمتاشون رو دادن .دخترش دیپلم گرفت، سریع شوهرش دادن .اما تو خونه شوهرش، درسش رو ادامه داد .الان بیا و ببین برای خودش خانومی شده. تو بابلسر معلم بچه های دبستانی شده. امسال هم شنیدم بچش پیشه خودش درس میخونه .پسر داییم هم برای تحصیلش بورسیه گرفت. با کلی بدبختی، پول پیش گرفتن، از ارباب دایی، راهیه انگلیس شد .هنوز پنج سال دیگه داره تا دکتراش رو بگیره.! اوایل دایی و زندایی براشون پول میفرستادن اما یه کاره خوب واسه خودش دست و پا کرد، حالا اون بعضی وقتها برای زندایی اینها پول میفرسته.
منم که با وجود چند تا خواستگار از جمله پسر ارباب (تو کار زمین داری زارع به صاحب زمین ارباب میگه )با پولی که بابا و مامان برام کنار گذاشته بودند اومدم تهران و رفتم دانشگاه. برای اولین بار بود پامو میزاشتم تو تهران .یادش بخیر پنج، شش سال پیش بود. تنها و بیکس با دایی اومدم تهران .داییم هم که فقط همون میدون انقلاب رو از تهران بلد بود . یکراست با هم رفتیم برای خوابگاه. اسممو دادیم، اما تا آمآده تحویل میشد باید چند ماهی میرفتم تو نوبت. دایی گفت از همه مهمتر جای خوابته ... برام یه اتاق سی متری تو انقلاب کرایه کرد .اونم چی رهن کامل هنوزم که هنوزه اون تو به سر میبرم .از روزی که اومدم، دریا هم اون تو بود. اصلا یکی از دلایلی که دایی راضی شد من اونجا بمونم وجود دریا بود ... دایی مهربون بود اما باز هم چندان امروزی نبود که راضی باشه دختره تک و تنها تو یه جامعه گرگ بمونه ... بیچاره ... الا ن کلی حال نداره . سرم خلوت شد، حتما برای بعد از عید، یه مرخصی رد میکنم و میرم پیشش .هر چی باشه خیلی گردنم حق داره .هم دایی، ... هم زن دایی ...
حالا تنهایی یه طرف ترس خالی شدن آپارتمان یه طرف .
اینجوری هم که صاحبخونه گفته بود تا آخر سال میخواد اونجارو بفروشه ... حقم داره بدبخت اینقدر قدیمی و داغون شده که صد در صد هیچ کسی حاضر نیست توش زندگی کنه
صدای تلفن منو به خودم میاره
- اطلاعات هتل هیراد بفرمآیید ؟
-سلام خانوم میشه لطفا دو پرس نهار برای اتاق سیصد و بیست بفرستید
-سلام ... جناب برای سفارش غذآ باید با کد رستوران تماس بگیرین ممنون میشم
- اوه ببخشید اونوقت کدش چنده؟
-۰۱۲ . باقیه کدهای مربوطه هم تو یک کارت سفید رنگ کنار میز تلفنتون ثبت شده
-مرسی بله دیدمش وقتتون بخیر
- روزه خوبی داشته باشید
از صبح، اینقدر کلنجار رفتم با مسافرها، دیگه حوصله ندارم ...
یا سخت گیرن، یا بیکار، یا وسواس، ول کن معامله هم نیستن ... هرچند با این نرخه بالای هتل ها، باید هم وسواس داشته باشن ..
تو این ایام اجازه نشستن روی صندلی هم ندارم حتی با یک همکار صحبت کردن نشانه بی درایتی پرسنل هست . خب قوانین کارمه دیگه..
.من تو قسمت پذیرش، اطلاعات، کار میکنم یکی از حساس ترین قسمتهای هتل . کارم هم رزرو اتاق و وارد کردن کد ورودی هر اتاق داخل کارت و مشخصات میهمان داخل کامپیوتر تلفنی .
باید پاسخگوی اوامر میهمانها و مشکلات و سوالاتشون باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا هم همین کاره منو میکنه .اون با حوصله تر از منه. من بعضی جاها کلافه میشم از سر و کله زدن، اما اون حسابی حال میکنه با کارش .از لحاظ ظاهری هم که بسیار خوش تیپ و متین و با وقار. از من یک سال بزرگتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از شرایط کار تو این قسمت ظاهر زیبا اندام متناسب و آراستگی بود که خدا رو شکر من از هیچکدومشون بی بهره نبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که تا هفده سالگیم تو شمال بزرگ شده بودم، اما ذره ای لهجه نداشتم .زن دایی، رو این مورد خیلی وسواس به خرج میداد. روی بچه هاش حسابی تمرکز میکرد که مبادا فردا روزی چیزی از هم سن و سالاشون کم داشته باشن بالطبع من هم کناره اونها به یک نون و نوایی رسیدم از جمله طرز بیان کلمات و گفتارم که به اندازه کافی براش زحمت کشیده بودم .. آخه خیلی سخت بود تو محیط شهرستان، مدارسی که بچه ها با گویش محلی توش صحبت میکردن ما خودمون رو تا اون حد مجزا بار بیاریم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تا اونجا که میتونستم پایین بردم. خودمو مشغول سفارش اتاقها کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت دو نیم باید به اتاق صد و یازده تلفن کنم، قرارش رو یاد آوری کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اتاقه صد و بیست هم باید سرویس حوله دوبل داده بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین همه درس خوندیم آخرش شدیم اینکاره .از اینکار یه تصویره دیگه ای تو ذهنم بود! اما وقتی به عمل رسیدم دیدم بار سنگینی رو دوشم هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کار بدم نمیاد اما وقتی بی حوصله باشم زمین زمان با هم یکی شن من باز همون نیاز لجبازوکج خلقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای مردونه جوون و گیرایی ... با*ل*ک*ل حواسم پرت میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید خانوم میتونم با مدیر هتل ملاقات داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک کاره .. از در نرسیده مدیر هتل رو میخواد ببینه ... به سر تا پاش یک نگاه میندازم ازش معلومه که یا میخواد مخ بزنه واسه شراکت یا میخواد سمیناری چیزی بر قرار کنه، سرویس دهی توپ میخواد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه چه مثله دومادا هم تیپ زده کت و شلوار و کراوات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خوشم اومد ... میدونه چی کار کنه، تا خوشتیپ باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیراهنه جذب مشکی با کت شلواره دودی رنگ وکراوات دودی ... موهاشو به صورت خیلی زیبایی شل*خ*ته بالای سرش مدل داده ... بلندیه موهاش به چهارسانت هم نمیرسه ... وای ساعتش چه برقی میزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir""نیاز بس کن دیگه ... دید زدن ممنوع ... از این جنسها هرروز به پستت میخوره !کارشو راه بنداز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره به پستم میخوره اما این یه چیزه دیگست تازش هم اولین شرط کارم اینه که با دقت ببینم مخاطبم کی هست ""
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصله درخواستش تا جواب دادنه من کمی زیاد میشه، به همین خاطر با کمی حوصله و اعتماد به نفس تو چشمهاش نگاه میکنم و میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مدیر هتل امروز تا ساعت شش بعد از ظهر سمینار هستند ... باهاشون از قبل قرار داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی تحویلم میده که اصلا از این کارش خوشم نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جواب به این راحتی اینقدر زمان میخواست تا من از شما بگیرم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا چه بلبل ... نه اینجوری نمیشه. کم بیارم فکر میکنه چه تحفه ای هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی راحت تر میایستم و از عمد بی حوصله سوالم روتکرار میکنم، تا متوجه باشه که، حرفه اضافی پاسخی نداره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینجور آدما اینجا زیاد به پستم میخورن با یه جمله بی ربط زمان رو برای لاس خشکه زدنشون فراهم میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهاشون از قبل قرار داشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار اخمهاش کمی رفت تو هم ... حال کردم اینجوری باید حساب کار رو دست امثال تو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همیشه اینقدربی حوصله اید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه این درست بشو نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهاشون از قبل قرار داشتید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده مسخره ای میکنه دستش و داخل جیبش میبره و یه نیم چرخ روی پاشنه پا میزنه خیلی سریع دوباره همون نیم چرخ رو بر میگرده و رو میکنه به من و میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی تو رو اینجا استخدام کرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ نمیدونم کی به همچین آدمهایی اعتماد به نفس میده اگر میدونستم خودم با دستهای خودم خفش میکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودکار رو با دو تا انگشتم تکون میدم بعد خیلی جدی سمتش خم میشم ذل میزنم تو چشماش و با پوز خند میگم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امثاله شما اینجا زیاد به پستم میخورن. یه بار دیگه بهتون فرصت میدم برید، یه جوره دیگه بیاین، جلوم ظاهر شید .برای اطمینان خاطر هم باید بگم که، این کت شلوار اصلا برازنده شما نیست! چون یه همچین تیپی، یه وقاری در همین حد میخواد، که متاسفانه شما یکی ازش بی بهره ای. حالا هم لطف کنین برید یه تجدید نظر تو برخوردتون بکنین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخیش حالشو گرفتم کردم تو قوطی کبریت بچه پر رو معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای اومده واسه من اینجا شاخ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش تکون نخورد، ذل زد تو چشمام ... !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه از رو بره سرم رو میکنم تو مانیتور، یعنی دیگه برام بی ارزشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان تلفن زنگ میزنه و مجبور میشم جواب بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اطلاعات هتل هیراد بفرمایید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم ببخشید میخواستم ببینم از اینجا تا خیابون تجریش چند دقیقه با ماشین راه هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم جواب مرد پشت تلفن رو بدم که دیدم کماکان م*ر*ت*ی*ک*ه با اون چشمهای نافذش ذل زده به من دریغ از یک نیم قدم که برداره اینبار با وقاحت تمام منم ذل میزنم به چشماش نه اون عکس العملی از خودش نشون میده، نه من .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان جواب تلفن هم میدم که یک وقت فکر نکنه درگیره نگاهش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناز همیشگی و جدیت خاصی که تو گفتارمه صمیمیتی داخلش میندازم و میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر با ماشین بخواین برین ده دقیقه تا میدون راه دارین، اگر پیاده بخواین برین، نیم ساعت .من توصیه میکنم به شما که در صورت تمایل پیاده برید .هم مسیر دلنشینی داره هم به ترافیک بر نمیخورین. آخه امروز ترافیک سنگینی تو این مسیر هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی از راهنماییتون خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم اوقآت خوبی داشته باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا این عمو دست بردار نیست عجب کنه ایه اینجوری نمیشه . انگار باز هم، نیاز به یه حال اساسی داره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جناب رستوران طبقه پایین هست ... تو لابی هم، میتونیم با یک قهوه یا چای همراه با کیک در خدمتتون باشیم ... اینجور که معلومه (اشاره میکنم به طرز نگاه کردنش و با پوزخندی که از عمد رولبهام مینشونم ادامه میدم ) گرسنه تشریف دارید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرص انگشت شصتشو به دندونهای ردیف و سفید ش میکشه بعد انگار که چیزی یادش بیاد میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدا به این مورد رسیدگی میشه ... لطفا یه سوییت برای من آماده کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه شخصیت عجیبی داره انگار روانیه ... احساس کرده یه کاره ای هست ... چه با ژست میگه، بعدا به این مورد رسیدگی میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده که واقعا از روی تمسخر بود بهش میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه با مزه ... حتما رسیدگی کنین لطف کنین دادگاه رو خصوصی تشکیل بدید تا یه موقع تو محیط کاری من مشکلی ایجاد نشه در ضمن شما برای سوییت میخواستین مدیر رو ببنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان که حرفمو زدم به مانیتور خیره شدم که به کارش رسیدگی کنم اما همونطور صداش به گوشم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پشت این سمت انگار غرور کاذب بهت دست داده که اون هم به موقع حل میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم اهمیت ندادم و به اتاقها نگاه کردم هیچ کدوم خالی نبود جز یکیشون که پرسنل نظآفت در حال سرویس دهی بودند تا نیم ساعت دیگه هم آماده تحویل بود بی توجه به حرفی که زده بود ادامه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تنها یک سوییت خالی هست، سوییت جونیور، که اون هم تا نیم ساعت دیگه آمآده چک این هست قیمتمون برای هرشب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی محکم وقاطع وسط حرفم پرید گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قیمتش مهم نیست ... بسیار خب من میرم رستوران پایین، برای نهار ... چمدونهای من اینجاس، اتاق که آماده شد، بگین ببرنش داخله اتاق .برای ساعته شش به بعد هم هر موقع مدیر هتل اومدند با اتاق من تماس بگیرین ... در ضمن رفتار امروزتون به هیچ وجه قابل بخشش نیست ... روز خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این فکر کرده کیه که هی رفتار منو زیر ذره بین میگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه از درون حسابی حرص میخوردم باز صورتم رو به حالت عادی نگه داشتم اما برای اینکه فقط من حرص نخورم از اون پوز خند های دلبرانه و شیطون زدم و یه خنده نا محسوس وارد چشمام کردم که یعنی ... یک هیچ ... حرفمو بهش زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید جناب اما من بدون مدارک شما نمیتونم براتون اتاقی ثبت کنم ... در نتیجه برای باقیه اوامرتون هم معذورم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغرور حتی به خودش زحمت نمیده کامل برگرده زیر چشمی به من نگاه میکنه .. هیچ نقصی تو صورتش نمیبینم وقتی عصبانی میشه جذاب تر میشه ... به من هم که بد نمیگذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ابروش رو بالا میندازه برقی تو چشمهای سیاهش میشینه، معلومه که حسابی از دستم کفری شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با صحبتهایی که میکنه قدم به قدم به من نزدیک میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مدارک مربوطه دست مدیر هتل هست .شما موقتا این اتاق رو ثبت کنین تا ساعت شش که مدیرتون بیاد و مدارک لازم رو به دست شما برسونه من هم الان حسابی خستم و حوصله سر و کله زدن با شما رو ندارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ آخ انگار اینو خدا آفریده تا من یکی فقط حالشو بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از شانستون، شیفت روز اینجا، بنده رسیپشن هتل هستم ... و بسیار زیآد، پایبند قوانین و ضوابط هتل ... یک بار عرض کردم از اونجایی که وظیفمه تا صد بار هم که شده برای شما موردی رو بازگو کنم تا شما به طور کامل درکش کنین، باز هم خدمتتون عرض میکنم. من میتونم از شما داخل لابی هتل به صرف کیک و قهوه پذیرا باشم، تا ساعت شش، که خانوم ولیان تشریف بیارن .در ضمن ممکنه ایشون ساعت شش هم نیان چون از اون ساعت به بعد شیفت شب شروع میشه که مسیولیت مدیریت هتل به عهده شیفت شب هست ... برای چمدونهاتون هم میتونم به خدمات هتل بگم فعلا بزارنشون کنار راهرو در پشتی تا مشکلتون حل بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر قدم برداشت که دیگه حد فاصلمون شد پیشخون لابی سرشو نزدیک کرد ... وا این چه کاریه ... نزدیکتر ... م*ر*ت*ی*ک*ه گستاخ فاصله چندانی با من نداره سرش رو آورد پایین و نزدیک سمت سینه چپم ... م*ر*ت*ی*ک*ه گستاخ ... خیلی دیگه نزدیک شده، کمی سرشو کج میکنه ... دروغ چرا کمی شوکه شدم ... تا به حال هیچ مردی به خودش این اجازه رو نداده بود که اینقدر بهم نزدیک بشه ... اونم چی ؟ سرشو نزدیک همچین جای حساسی هم بیاره ... هر فکری که میتونست به ذهنم خطور کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیاااااز ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو به نشونه تایید تکان داد و دوباره اسممو با دقت تکرار کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی ادکلن مردونش واقعا دیوونه کننده بود سردو تلخ عاشقه بوش بودم اما دلیلی نمیشد که بخوام جلوش کوتاه بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بالا کرد و دیگه صاف جلوم ایستاد . با اینکه کفشهای پاشنه دار پوشیده بودم اما باز، قدم تا شونش میرسید اون هم چی ..به زور !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیاز بهرامی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بر خورد رو نه تا این حد اما مشابهش رو از مسافرین میدیدم واسه همین حرکتی غریب نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم نیاز بهرامی من از شمااتاق خواستم و شما به من اتاق نداین دلیلتون هم به جا اما فکر نمیکنین بعضی جاها اطمینان هم چیزه بدی نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون خودم رو برنده این جدل میدیدم تصمیمم رو گرفتم تا بیشتر حالشو بگیرم کوتاه اومدن جلوی یه همچین آدمی کاره من نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه یه همچین فکری نمیکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از ابرو هاش بالا میندازه و با پوزخند نزدیکه صورتم میشه و چشم در چشم نگاهم میکنه. خدا رو شکر از این تیپ دختر هایی نبودم که تمومه نجابت رو تو نگاه نکردن خلاصه کنن . بنابر این من هم م*س*تقیم تو چشمهاش نگاه کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما من به خاطره این بی اعتمادیتون مجبورم تا ساعته شش بعد از ظهر اینجا تو لابی بمونم به نظرتون این انصافه که مسافری که از راهه دور اومده اینجور ازش استقبال بشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم از رو نرفتم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- متاسفآنه اینجا نظره من اصلا مهم نیست ما طبق قوانین عمل میکنیم شما چه مسافری هستین که مدارکتون دست خانوم در ضمن برای اطلاع شما عرض کنم که اگر از نظره من بود که همین سوییت جونیور هم بهتون معرفی نمیکردم اما چه کنم که مامورم و معذور !حالا هم به جای اینکه انرژیتون رو صرف راضی کردنه من بکنین بفرمایید تو لابی منتظر باشین تا شاید خانوم ساعت شش برگردن هتل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ حرص میخورد ... تقصیره خودشه اگه از همون اول اینقدر از خودش غروره بی جا نشون نمیداد و توهم نمیزد که قدرت جوابگویی من رو داره منم بهش کاری نداشتم اما الان بهترین فرصت بود که با این آتو که ازش دارم حسابی جلوش شو بدم ... کاش یه دوربین داشتم و از این قیآفش عکس میگرفتم و شب به دریا نشون میدادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا دستاش رو تو جیب شلوارش کرد و خیلی با حوصله بهم نگاه کرد بعد هم لب پایینشو با حرص خورد و با تمام قدرت نفسشو تو صورتم فوت کردو گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تفریحه جالبی برام میشی دختر کوچولو فقط بپا منبعد از این کمتر جلوم ظاهر شی ... خیلی بهت فرصت دادم تا بتونی توجیحم کنی اما نتونستی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه روبروش ایستادم با اینکه ازحرکتش خوشم نیومد اما انکار نمیکنم که تک تکه رفتارش جذاب و گیرا بود خواستم، نرم جوابش رو بدم، که یهو نظرم برگشت و گفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جناب ... من سرم شلوغ تر از این حرفهاست که وقته گرانبهام رو برای تهدید های پوچ و بی معنیه شما بزارم حالا هم بفر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی با صدای بلند رو به رضا که سرش حسابی گرمه لیست مهمانها بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این هتل اینقدر بی صحابه که هر کی هر جور دلش خواست اینجا رو اداره کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صدای بلندش جا خوردم اما کم نیاوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صداتون رو بیارین پایین آقای به ظاهر محترم ... اینجا حرمت داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به نگهبانی کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگهبان ... نگهبان ... هر چی زود تر این آقا رو ببرین به کارشون رسیدگی کنین انگار ایشون به هیچ وجه حرف آدمیزاد حالیشون نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونزمان نگهبان به طرفم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم همه جمع شده بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصد در صد گزارش کار از طرف پرسنل خدمات به گوش ولیان میرسید اونم چی بی شک بر علیه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دیگه دیر شده بود و باید حالا که کار به اینجا کشیده شد از خودم دفاع میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومدم حرف بزنم ... قدم برداشت و یک قدم جلوتر اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشمگین تر از این چهره تا به حال ندیده بودم حتی بوی عطرش هم کمکی به حسه ترسم نداشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیاز بهرامی ... شما از همین الان اخراجی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم تو چشماش نگاه کردم سینه به سینه جلوش ایستادم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی ؟ نشنیدم ... بلند تر بگو یا گوشه من مورد پیدا کرده یا مغز معیوبه شما ... آقا کی باشن که منو اخراج بخوان بکنن ... بفرمایید آقا ... اولین روزه سال رو حسابی برامون شیرین و بیاد موندنی کردین ... اما راه های بهتری هم بود، برای خندوندنه من ... من کلا آدمه خوش خنده ای هستم نیازی به این همه فیلم بازی کردن ها نبود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم تو هرم نفسهاش قرار گرفت دیگه خیلی نزدیک بود خدای من این مرد از هر زاویه ای جذابه اما حیف که کم داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم شده اسمتو برات بعد از این همه سال که عمرتو هدر دادی بهت بفهمونم ... میدونی نیاز یعنی چی ؟ چنان روزگاری برات بسازم که مرغهای آسمون به حالت های های گریه کنن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو آورد جلو و کارتی که رو سینم نسب شده بود رو با شدت کند تا خواستم اعتراضی کنم رو به رضا کرد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتاق ولیان رو بهم نشون بده. از همین الان هم، این خانوم اخراجه .. در ضمن برای حسابرسی هم پیش حسابدار برن ... همین الان هم زنگ بزنین بگین ولیان تو هر خرابشده ای هست سریعا خودش رو برسونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا با ترس نگاه کرد و با اندکی شک پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای محترم از شما بعیده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینکه چی از من بعیده چی نیست رو خودم تشخیص میدم ... زنگ میزنی به ولیان یا تو رو هم مثله او یکی اخراج کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید میتونم بپرسم در حاله حاضر با چه کسی صحبت میکنم و به خانوم ولیان بگم در حقیقت چه کسی خواستار دیدارشون هست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رضا بود که اینطور لفظ قلم حرف میزد ؟ این مردک دیوونست.! رضا دیگه چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز با اخم منتظر بودم که رضا حرفهاش تموم بشه که من باز اعتراضم رو اینبار با صدای بلند نشون بدم که با صدای مرد سر جام خشکم زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهشون بگین من کیان دادفر هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی مکث و ابروهایی در هم کشیده و عصبانی به من نگاه کرد و ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رییس این خراب شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهام از تعجب چهار تا شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست شنیدم ؟ رییس ؟ این امکان نداره ... کم مونده بود پس بیفتم ... خراب کردی نیاز، خراب ... ای خاک عالم تو سرت که یه کار هم نمیتونی درست انجام بدی .آخه تو رو چه به بلبل زبونی ... انگار دنیا رو سرم خراب شده بود ... این باور نکردنی بود من از بچه ها شنیده بودم که رییسه اینجا یه پیرزن رو به موته پس چی شد ؟این که یه پسره تر گل ور گله ... نه پیره، نه زن .. بر عکس هم جوونه هم مرد اونم چی از مدله رستمش ... بفرما نیاز خانوم ... خداحافظی کن با کارت .. خدافظی کن دیگه ... از سر صبح انقدر نق زدی غرغر کردی، بیا ... این هم جوابت . تا توباشی هی نا شکری نکنی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا با این کارم حسابی گوره خودمو کندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خشمی که من تو صورته این مرد میبینم تا عمر دارم سایم هم با تیر میزنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتره حداقل این دمه آخری خودمو از تک و تا نندازم .این که آخر سر منو اخراج میکنه، بهتره خودم با پای خودم برم بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی ... کاره قشنگم ... میزم ... تلفنم ... اتاق صد و ... حوله های دوبل .. هنوز کلی کاره نکرده دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره به فکره این باش قبل از هر چیزی حد اقل حقوقه این ماهتو بگیر قرار بود ولیا ن به هممون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعیدی هم بده. ای وای خودم با دستهای خودم، خودمو بد بخت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا بیا دلیل بیار برای ولیان ... فوقه فوقش بگم یکی زیر آبمو زد دیگه ... ای خاک عالم تو سرت .آخه نفهم، با پرسنل و مسافر که دعوا نکردی ؟!؟! با رییسه هتل دعوا کردی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه آخرش اینه که بار و بندیلمو جمع کنم برم دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بامزه تو این موقعیت واسه خودت خونه سازی هم راه انداختی اصلا تو حقته که اخراج شی لیاقتت همونه که تو مسافرخونه های کوچیک و فکستنی کار کنی تو رو چه به هتل بیست طبقهء پنج ستاره تو شمال شهر ... نگاه کن ... حالا بشین زار زار گریه کن ... میشناسمت دیگه، تو گریه نکنی، کی گریه کنه؟ حالا برو تو خونه هی بشین تو کاغذ ده تا ده تا ستاره بکش ... اما دریغ از یه ستاره ... تازه قرار بود فردا پونزده تا توریست از آلمان بیاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شیر فهم شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خشن و قاطع دادفر، ،، سه متر از جام پریدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو نرفتم یه اخم مهمونه صورتم کردم، به حالته تهدید، که نشنیدم یه بار دیگه بگو ... گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شیر، چی شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش از عصبانیت کاسه خون شده بود فهمیدم که صد در صد عذرمو خواسته، حالا هم منتظره موافقتمه ... من که در هر صورت اخراجم ولی بزآر سنگ آخرم هم بندازم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ادبت کجا رفته ... من نبودم یکی دیگه.. هر کی جای من بود باهات اینجوری بر خورد میکرد از اونوره آب اومدی که اومدی ... رییسه هتل هستی که هستی ... اما یادت نره اینجا ایرانه ... خدا رو شکر از جایی اومدی که زنو مرد حقوقشون مساویه ... چه طرز حرف زدن با یک خانومه ... از همون اول مثله آدم میگفتی من صاحبه این خرابشده هستم منم به وظیفم میرسیدم ... دیگه مثله این بچه های ده دوازده ساله، این، ادا اطوار ها، چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره شده بود، به من ... منم که دیدم میدون برام بازه، تا تونستم، تازوندم. یه دستمو زدم زیره چونم اون یکی دستم هم اهرم کردم برای نگه داشتنه آرنجم بدجور شکار شده بودم اداشو در بیارم من که دیگه موظف نبودم احترامشو نگه دارم میدونم اگر حرفمو نزنم شب خوآبم نمیبره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مدارک ندارم .. دلتون میاد منه مسافر این گوشه بمونم ... رضا تو اینجا، همکاره من، در ماه چند تا ارباب رجوع این مدلی داریم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای رضا خودش اومد تو صورتم و آروم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط میخوام بدونم کی رزومه کاریه تورو تحویل گرفته و اینجا، رات داده، دماری از روزگارش در بیارم که عین الانه تو اینجا صدای ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم میخواد بی ادبی کنه واسه همین پریدم تو کلامش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم احترامتو دسته خودت نگهدار مردک .. هر چند از صدقه سریت امروز فهمیدم که مردی به ریش نیست به ریشست ... که اون هم (بقیش رو با پوزخند به اتمام رسوندم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه به لحظه خشمو تنفر رو تو صورتش بیشتر میدیدم، دیگه بسش بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معلومه سرکارت تا به امروز زیاد با ریش و ریشه بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم درست شنیدم یا نه اما بی اراده یه سیلی محکم خوابوندم تو صورتش دسته خودم به سوزش افتاد هم زمان صدای همهمه اطرافیان هم به گوشم میرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به صورتش نزد فقط دستشو، م*س*تقیم، جلوی صورتم، گرفت و به سمت در، نشونه رفت .قاطع و برنده گفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اینجا برو بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزور داشت برام اینجوری اون طلبکار باشه و من بدهکار اما کوتاه، نیومدم باز گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میرم اما فردا هشت صبح برای حساب کتابم میام برای اطلاع اینو میگم من صلواتی برای هیچ بنده ای کار نکردم و نمیکنم پس به نفعته حساب کتابم رو دقیق برسی تا این دفعه اون روی سگه من بالا نیومده آقای کیان دادفر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irم*ر*ت*ی*ک*ه باز تکرار کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم از اینجا برو بیرون ... نگهبان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پشت پیشخون رسیپشن، کیفمو برداشتم و جلوی اون همه چشم متعجب و هیجانزده پامو از هتل گذاشتم بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ها از آخراجم خوشحال میشن ... یکیش همین سرپرست گارسونها، بیتا شادان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضآ دلش برام سوخت. اما از هر کسی بهتر میدونم که ولیان، ناراحت میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوهمین فکرا بودم که تا به خودم اومدم دیدم میدونه تجریشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خیلی گرفته بود فکر کردم هیچی نمیتونه بیشتر از یه خلوت جانانه آرومم کنه ... میدون رو دور زدم و م*س*تقیم رفتم تو امامزاده صالح ... تنهاتر از اونی بودم که بخوام برم پیشه کسی تا براش درد و دل کنم امن ترین جا، برام، همین فضای دلنشینه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی امامزاده، حال و هوای خودش رو داره ... هر وقت نیاز به تنهایی دارم میام اینجا، میشینم و یه دله سیر گریه میکنم ... تنها جایی هست که کسی جویای دلیل، واسه اشکهات، ۰نمیشه ... توی خونه هم هیچ وقت گریه نمیکنم چون احساس میکنم غم تنهایی میاد سراغم ... با خدای خودم راز و نیاز کردم ... ازش خواستم مثله همیشه کنارم باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راهه برگشت همش تواین فکر بودم که فردا رفتنم به هتل به جا هست یا اینکه این کار هم میشه یکی از حماقت های زندگیم که بعدا بهش پی میبرم ؟!؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی با خودم کلنجار رفتم تو هر مسیری هدفم رو قرار میدادم به این نتیجه میرسیدم که هر چه زودتر برم دنباله حق و حقوقم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرستش هم همین بود .. آصلا کسی که بی احترامی کرد، اون بود ... من چرا خجالت زده باشم ?!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیلی خورد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحقش بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحترامه هر کسی دسته خودشه تا اون باشه به یک زن بی حرمتی نکنه ... اصلا من نه، هر کس دیگه هم بود، باهاش همین کارو میکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کرده یه خرده جیبش پر تره دهنش هم باید گشاد تر باشه .! ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب وقتی رسیدم خونه هفت تا پادشاه رو، خواب میدید ... بیدارش نکردم و آرومتر از همیشه رفتم تو اتاقم و همونجا رو زمین، روبروی تلویزیون، نشستم ... سرم رو گذاشتم ما بینه دستهامو تو فکر فرو رفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه تصمیمم رو گرفته بودم اما باز اضطراب و هیجان همه وجودم رو در بر گرفته بود . یه حسی بهم میگفت که فردا تجربه ای تازه تو زندگیته پس باید خیلی شمرده شمرده و حساب شده عمل کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم کی خوابم برد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهامو باز کردم دیدم ساعت سه و نیمه نصفه شبه (یا به اصطلاح همون صبحه ) ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبمیرم برای خودم، اینقدر فکر و خیال دارم که نتونستم، یه لحظه آروم، سرم رو روی بالشت بزارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم برای مامانم تنگ شد ه یادمه وقتی مرد، فقط، یازده سال سن، بیشتر نداشتم .. بعد از رفتنه بابا خدابیامرز، برای اینکه، تنهایی رو کمتر حس کنیم، دو تا تشک کناره هم تو اتاق مینداختیم ... دو سه ساعت قبل از خواب میرفتیم تو رخت خواب و با هم تلویزیون نگاه میکردیم ... بنده خدا مامان میخواست پا به پام بیداربمونه و از زمین وزمان باهام حرف بزنه اما اینقدر کاره زمین خسته اش میکرد که دیگه نایی واسه اینکارها نمیگذاشت.. اون شب هم، مثله شبهای دیگه ب*غ*لش خوابیده بودم، تاصبح ب*غ*لش کرده بودم، یا لحاف خیلی سنگین بود یا جثه من خیلی ریز هر چی بود زیره سنگینیه لحاف کلافه میشدمو بدونه هیچ رویه ای میخوابم، به همین خاطر، مامان همیشه بلندمیشد و لحاف رو تا زیره گلوم میکشید، روم ... اما اونشب من از سرما یخ زدم ... تو خواب همش منتظر این بودم که مامان هر آن بیدار شه و لحاف رو بکشه، روم ... بی خبر از این بودم که مامانه خوشگلم از سر شب تنهآم گذاشته . به همین راحتی مامانم هم از دست دادم از همون صبحش دایی شد همه کارم ... خونه دایی دست کمی از خونه خودمون ندآشت اما درد من درد بی کسی بود دایی خیلی دوست داشتنی بوداما من دلتنگه مامان بودم تو دو سالی که بابا نبود وابستگیم به مامان صد چندان شده بود ... تا چند وقت با کسی حرف نمیزدم ... غذا نمیخوردمو شبها زیر لحآفه به اون سنگینی، های های، گریه میکردم ... خونمون هنوز همون طور، با همون اسبآب، اثاثیه، دست نخورده مونده ... دایی نخواست که اقدامی بشه وگرنه تا الان صد بار به اجاره رفته بود یا چه میدونم فروخته شده بود اون هم از طرف عموهام ... اما دایی گفت تا زمانی که، نیاز، قدرت تصمیم گیری از اموال اون خدا بیامرز ها رو نداره این خونه هم همونطور میمونه هر وقت نیاز مایل بود برای اون خونه هم تصمیم میگیره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم ترس ازدلتنگی بود یا از خالی بودنه خونه یا اینکه خاطرات دوباره هجوم بیارن به طرفم هرچی که بود بعد از چهلم مامان پامو تو اون خونه نذاشتم فکره اینکه برم در خونه رو بزنم و مامان درو باز نکنه دیوونم میکرد واسه همین تا الان که بیستو پنج سالمه اونجا نرفتم ... همیشه جوری به خودم تلقین میکردم که مامان مثله چند سال قبل که رفته بود مکه الان هم رفته اونجا من هم حکم یک مهمون رو دارم ... اما این تنهایی یک بار بدترازهمیشه اذیتم کرد اون هم، زمانی بود که من دانشگاه قبول شدم و مجبور بودم بار و بندیلمو جمع کنم و بیام تهران ... اولین شبی بود که تنها تو یه اتاق میخوابیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما حالا دیگه اونقدرها هم از تنهایی نمیترسم، دریا پیشمه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اگه دریا بره ؟! من هم تنها میشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیمم این بود که تا زمانی که پس اندازه خوبی برای خودم نداشته باشم، شمال بر نمیگردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه الان مثله قبل نیست که برم خونه دایی ... خودم باید م*س*تقل باشم دلیل دومی که برای ترک نکردنه تهران داشتم درصد شانسم بود برای گرفتنه شغله خوب .. خب تو شهرستان کارکردن نه اینکه سخت باشه نه اما مثله تهران جای پیشرفت هم ندارم جدا از اون جایی که خونه پدریه من هست تا توی شهر فاصله زیادی داره و این مسیر برای من که قصد کار کردن داشتم زیاد بود، هر روز بخوام صبح برم و شب بیام، هم خطرناک بود هم مشکل ... برای رفتن به شهرهم نیاز به یک موجودیه تقریبا چشمگیری داشتم که در حاله حاضر موجودیه من ده درصد اون مقدار هم نرسیده ... قصد فروش خونه هم نداشتم چون هنوز درگیر خاطراتم بودم ... بالاخره به اون مقدار خواستم میرسیدم اما نیاز به زمان دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر تو فکر و خیالات غرق شده بودم که هوا روشن شده بود ساعت رو یه نگاه انداختم دقیقا دو ساعت دیگه باید میرفتم هتل سریع یه دوشه آب سرد گرفتم چندان رضایت بخش نبود چون آبگرمکن خراب بود مجبور شدم به همون بسنده کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک شلوار جین سورمه ای پوشیدم با یک مانتوی مشکی که تو تنم نه خیلی چسب نه خیلی گشاد مینشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای مقنعه هم یک شاله سورمه ای سرم گذاشتم و کمی به صورتم هم طبق عادت همیشه رسیدم .. همیشه آراستگی رو جزیی از واجبات میدونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم پایین پله ها دیدم دریا صبحه زود زده بیرون دنباله کارهاش بیچاره فکر کرده من هم مثله همیشه شش صبح رفتم سر کار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از بستن در، کمی قدم زدم و باز به این فکر میکردم که چند درصد وجود داره باز قیافه نحسشو ببینم به خودم دلداری دادم که من با اون کاری ندارم که کاره من با حسابداریه کارم رو رسیدم یکراست میام بیرون و میرم یه روزنامه همشهری میخرم و قسمت نیازمندیهاش دنبال کار مناسب میگردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی برای منتظر ایستادن واسه اتوب*و*س نداشتم در نتیجه یه تاکسی گرفتم و خودم رو به مقصدم رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس همه جونمو گرفته بود اما حتی به روی خودم هم نمیاوردم .اگر به خودم رو میدادم، همونجا دمه در، پس میآفتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر در هتل ایستادم، تمام لحظات دیروز مثله یه نوار ویدیویی از جلو چشمم گذشت باز هم دم نزدم و رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه ... هنوز کسی رو به جام نگذاشته بود رضا تا چشمش بهم افتاد با کمی تعجب نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خونسرد رفتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام رضا خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام دختر دلواپست شدم کجا رفتی چی کار کردی دیروز؟!؟! از دیروز تا حالا همه تو شوک اند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوام راجع به دیروز حرف بزنم اومدم برم حسابداری، کارهامو برسم، برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی بهم نگاه میکرد . من هم ذره ای از حسه درونم رو تو صورتم لو ندادم و خودمو خیلی خونسرد نشون میدادم ... انگار نه انگارکه اخراج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیاز لجبازی نکن بیا برو یه معذرت خواهی کن همه چی حل میشه اونقدرها هم آدمه بدی به نظر نمیرسه شانسه تو، دیروز، هم تو، بی حوصله بودی، هم اون، خسته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمیشد رضا با شناختی که ازم داره بگه برو معذرت بخواه! اینبار کمی ناراحت شدم ... روکردم بهش و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این یارو تو خواب ببینه من ازش معذرت خواهی کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز کلافه میشه و اینبار جدی تر میگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باور کن راحتترین و بی دردسر ترین راهت همینه. اینکه معذرت بخوای، برگردی اینجا .وگرنه اگه اخراجت کنه بدبخت میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دیشب تا الان با این مورد که اخراج شدم به سختی کنار اومدم اما حالا هم که قبولش کردم هیچ وقت غرورم رو زیر پام له نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معذرت خواهی، جزء محالاته تو شخصیته من .دیگه هم نمیخوام راجع به این موضوع صحبت کنم ... چیزی که زیاده کار .ببین حالا برم چه جایی، کار کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیوونه نشو دختر تو اصلا میدونستی که وقتی اخراج شی دیگه یه آدمه با تجربه محسوب نمیشی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چی میگفت ؟ یعنی چی؟ حوصله حرف اضافی و تضعیف روحیه رو بیشتر از این نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه رضا من همه چیشو میدونم الانم برم زودتر به این کارم برسم تا یه بامبوله دیگه ای در نیاوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدمهای بلند به سمت حسابداری که طبقه آخر بود رفتم تمام دفاتر هتل که مربوط به هر بخشی میشد طبقه آخر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو آسانسور ایستادم و دکمه بیست رو نشونه رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا زمانی که آسانسور شیشه ای به مقصدم برسه با خودم کلنجار میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبمیرم هم دوباره نمیخوام قیافش رو ببینم .. از خود راضی فکر کرده کی هست من حقوق باقی موندمو میخوام که اونم باید پیشه حسابداری برم دیگه دیدنه این م*ر*ت*ی*ک*ه واسه چیمه تازه چی ؟ برم بگم منو ببخش نه جونه من بگم غلط کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآسانسور درش باز میشه و من وارد راهروی طبقه بیستم میشم خیلی کم گذرم به اینجا میافتاد اما خب نا آشنا هم نبودم با اتاقهاش، پس م*س*تقیم رفتم سراغه راهروی سمت چپ، در سوم، که روش هم نوشته بود حسابداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از زدن در و شنیدن صدای مردی درو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبحتون بخیر خانوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلا دیده بودمش فقط درحد سلام و خداحافظی باهاش برخورد داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام بهرامی هستم برای حسآبرسی به حقوق باقیمونده ء ماهه پیش و دو روز کاریه سال جدید اومدم فکر کنم در جریان باشید که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگذاشت حرفم تموم بشه وسط حرفم پرید و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم بهرامی رسیدگی به امور کاریتون رو رییس خودشون به عهده گرفتن و گفتن که اگر تشریف آوردین بگم که برای گرفتم حقتون باید برید پیشه خودشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرصه تمام از همون دمه در خواستم بر گردم که دوباره گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم بهرامی برادرانه بهتون توصیه میکنم کمی کوتاه بیاین وگرنه این راهی که در پیش دارید برای آینده کاریتون خیلی بد میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینها چی میگفتن مگه چی میشه مگه رفتنه من از اینجا چه موردی داره ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی از نصیحته برادانتون امامن تصمیمم رو گرفتم الانهم میرم پیشه رییستون تا مبادافکر کنه ذره ای از تصمیمم بر گشتم و منصرف شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدونه هیچ معطلی با عصبانیت از اتاق رفتم بیرون و در هم پشت سرم بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانیتم بیشتر از حدی که فکرشو میکردم، بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی مدیریت هتل ایستادم ترجیح میدادم اول ولیان رو ببینم تا اون م*ر*ت*ی*ک*ه از خود راضی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر زدم کسی جواب نداد دوباره در زدم از روی چراغ دستگاه کارت، کنار در، دیدم که روی قرمزه یعنی در قفله. وای این هم که نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار دیگه به ناچار به سمت ریاست هتل رفتم تک اتاقی که توی راهروی سمت راست قرار گرفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در ایستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم روی در، دوبار کوبیدم. بعد هم بدونه دریافت اجازه در اتآق رو هل دادم خدارو شکر باز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم از سرانجام این همه خشم میترسیدم اما خب چاره ای نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روی اتاق ایستادم ... بزرگ بود نه کمی اون هم خیلی ... خدای من یه همچین اتاقی اینجا بود و من نمیدونستم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقآ سه تا اتاق مدیریت رو کنار هم میگذاشتم تازه میشد اندازه این اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسیار شیک و ساده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم مشغول تر از این حرفها بود که بخوام حسابی آنالیزش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافکارم پریشون بود دوباره روبرو شدن با اون شخصیت غیر قابل تحمل برام جالب نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدی جذاب و گیراش به خودم اومدم ... فقط ظاهرش و صداش آدم گول زنک بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک کت شلوار مشکی با پیراهن سفید و کراوات پهن سورمه ای کفش و بند ساعتش و کمربندش همگی ست بود با کراواتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام خشمم اومد تو کلامم نگاهم براق تر از اونی بود که فکرش رو میکرد این جور شخصیت ها بیشتر حرصم رو در میاوردن با پوزخندی که بی نهایت به چهرش میومد نگآهم میکرد که یعنی دیدی باز گذرت به ماافتاد ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این مسخره بازیها چیه ؟! اگه اینقدر علاقه به حسآب کتاب مالیه هتل دارید برید ور دله حسابدارتون بشینید ... برای چی کاره منو به تعویق میندازید .؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه روی صندلیش لم داده بود و منو برانداز میکرد چقدر نگاهش سنگین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو فکر کن علاقه دارم به این کار .! اما این هم بگم که علاقه دارم حسابه تو رو برسم نه کسه دیگه ای رو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irم*ر*ت*ی*ک*ه باز رم کرده ! باز باید حالشو بگیرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تعجب میکنم با این همه دبدبه کبکبه باز خودتون رو درگیره حساب کتابه یه اخراجی میکنین حالا هم چو ن خودتون دلتون میخواد موردی نداره ..سریعتر حقوقه این چند هفته باقیمونده منو بدین تا من برم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلیش بلند میشه و میاد به سمتم ... یکی ا ز دستهاشو طبق عادت میزآره تو جیبش باز حد فاصله بینمون رو حفظ نمیکنه و نزدیکتر از حد معمول میشه .. بو عطرش آدمو م*س*ت میکنه سرد و تلخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی به تو گفته که اخراجی؟ تو هنوز قرارداد کاری داری یادت که نرفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه اینکه از درونم باخبر نباشه یک قدم هم به عقب بر نمیدارم و میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یادتون نرفته که شما دیروز منو جلوی تمامی پرسنل اخراج کردین نکنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده ای که بیشتر شبیه زهر بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب شما هم امروز اومدین تو اتاق من برای معذرت خواهی و ندامت از کارتون ... غیر از اینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست با دو تا دستهای خودم خفش میکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دیگه چه سیاستی بود؟!؟ با وقاحت تمام خیره شده به من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلال شدم ... رکب خوردم اونم از نوعه بدش اما من کوتاه بیا نیستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه الکیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بیام اتاقش بعد بهم بگه دیگه اخراج نیستی ؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم تو شرایطی که دیروز جلوی جمع، منو،اخراج کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا همه اینها به کنار، اون سیلی ای که من تو جمع خوابوندم تو گوشش !هر کی جای این پسر بود، تا عمر داشت، چشمه دیدنه منو نداشت ... هر چند این کدوم حرکتش، تا حالا، شبیه آدمیزاد بود، که این یکیش، باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرصی که اینبار تو چشمام به وضوح نمایان شده بود بهش نگاه کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چه حقی واسه من تصمیم میگیرین ؟من حاضرم پایین ترین سمت شغلی رو تو یک جا دیگه بگیرم !،اما واسه یک لحظه هم حاضر نیستم برای شما کار کنم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز خونسرد نگام میکنه و میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کار میکنی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثله خودش نگاه کردم اما نمیتونستم خودمو کنترل کنم با فریاد گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو خواب ببینی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیازی به خوابیدن نیست خانوم کوچولو ... فکر نکن از خدامه اینجا کار کنی اما یادت نره من به همین راحتی ها بی خیال نمیشم مخصوصا با کاری که دیروز کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو سفت میگیره ... دردم میاد اما بیشتر از حسه دردم خشمی رو که از صورتش به طرفم پرتاب کرد میخکوبم میکنه ... اینقدر فشارش روی بازوم زیاد بود که نتونستم، قدم از قدم بردارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینقدر دستم باز هست که تو یه چشم بهم زدن بتونم از زندگی ساقطت کنم اما لذتش برام تو اینه که ریز ریز به غلط کردن بندازمت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی دستتو بردار وگرنه به خدا قسم چنان بی آبروت میکنم که تا عمر داری نتونی سرتو بلند کنی ... دسته نجستو بکش کنار م*ر*ت*ی*ک*ه ع*و*ض*ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم با این همه تهدید دستشو میکشه کنار اما دریغ از یک مقدار نرمش همونطور سینه به سینه من ایستاده؟..بازوی ضریفم تو دستهاش به طور بدی درد گرفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- د نه د ... نشد .. گفتم که صدات اونقدر ها هم بلند نیست که بتونی برای بی آبروییم دادبزنی چون قبل از اون من خفت میکنم ... اونی هم که تصمیم میگیره کی از اینجا کارکنه و کی از اینجا بره، من هستم نه تو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میرم از اینجا تا ببینم تو چه غلطی میخوای بکنی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمهام ذل میزنه ... نفسه عمیقی میکشه و بازوم رو ول میکنه درد بازوم زیاده اما به خودم اجازه ندادم از ضعفم با خبر بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسرد قدم بر میداشت ... اطمینان داشتم میخواست با این خونسردی که از خودش نشون میده اقتدارش روبه من بفهمونه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا دیگه قدم میزنه و پشت به من میره سمت میزش همین طور هم شروع به تهدیدم میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهآن پس برای اینکه حساب کار رو دستت بدم، لازم شده یاد آوری کنم که، تو دو دقیقه اتهام دزدی بهت میزنم .میگم از حساب شرکت پول کشیدی. ادعا میکنم که حساب کتاب ماهیانه با هم نمیخونن .حسابدار و وکیلم اینقدر برعلیهت دلیل میارن که، بتونن دو روزه روونه زندونت کنن و اما بعد از زندون ... تو این سنف هیچ کاری نمیتونی بگیری چون سابقه خ*ی*ا*ن*ت در امانت داشتی در ضمن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست ادامه بده که دیگه طاقت نیاوردم تهدید هاش اینقدر محکم و بینقص و شدنی بود که ترس، همه وجودموگرفته بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از من چی میخوای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه رسیده بود به صندلیش دو باره لم داد روش، و بهم خیره شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش متنفر بودم از شخصیت کثیفش که تا این حد میتونست بی وجدان باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همون کاری که تو جمع با من کردی ... از اونجایی که من خوی حیوانی ندارم که دست رو کسی بلند کنم، میخوام جلوی همه بگی :غلط کردم ... اگه گفتی، که هیچی، خیلی مرتب بر میگردی میری خونت، اون هم با برگه اخراجی، از محله کارت ... که تو رزومه کاریت هم یک پونت منفی حساب میشه یا راحت تر بگم حد اقل تو هتل های سه ستاره به بالا، جایی استخدامت نمیکنن ... ( پوزخند میزنه و ادامه میده ) یااینکه آروم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبری سر کارت تا حساب کار دست بقیه هم بیاد که هر کسی اجازه توهین و بی احترامی به من رو نداره ... حالا خود دانی ... الانم برو بیرون تا بیشتر تو منگنه نذاشتمت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دیگه نوبر بود از اون لحظه ها بود که خداباید به جونیش رحم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو ... جلوتر ... میزش هم رد کردم ورفتم کناره صندلیش ... اینقدر بهش نزدیک شدم که اعتراف میکنم بار اولی بود که اینقدر به یک مرد نزدیک میشدم دقیقا تو هرم نفسهاش بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای چند ثانیه از این همه شجاعت خودم متعجب بودم ... اماوقتی اون اینقدر وقیح بود چه دلیلی داشت من جلوش مظلوم باشم ؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راست میگی خیلی ترسیدم از دسته تو خیلی کارها بر میاد ... تصمیمم رو گرفتم ... به همین زودی ... چه فرصتی از این بهتر ... اینکه من اینجا کار کنم اون هم برای کی ... کیان دادفر ... (خندید از زیادی نزدیک شدنم و حرفهای نرمم متعجب شده بود ) اما یادت نره که من هم به موقعش تلافی میکنم ... چنان از عرش به فرش بیارمت دادفر ... چنان روزگارت رو سیاه کنم دادفر ... چنان تجربه تلخی تو زندگیت بیارم، که تو خوابت هم ندیده باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندش تبدیل به پوزخند شد ... حرفهامو باور نکرد اما برای من همین کافی بود که هشدارهای لازم رو بهش دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حالت عادی برگشتم ... قبل آز اینکه بخواد خطایی ازش سر بزنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از در میرفتم بیرون که صداش اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در مورد اینکه ببخشمت یا نه فعلاباید زمان بگذره اما فعلا میتونی به جای گریه کردن و به پای من افتادن هات موقتا دوباره مشغول به کار شی اما وای از اون روزی که طبق میله من رفتاری ازت سر بزنه ... اون موقعست که طوردیگه ای باهات برخورد میکنم ... از همین الان هم میری پایین یونیفرمت رو میپوشی و سر کارت مشغول میشی کوچکترین نافرمانی، هم، شیفته بعد، مشغول کار میشی و، هم اینکه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر نمیگردم اما نمیگذارم حرفش تموم بشه و میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روزگار اینجور نمیمونه آقای دادفر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در میرم بیرون و با حرص طول راهرو تا آسانسور رو طی میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم طبقه زیر زمین قسمت لباسشویی و خشکشویی هتل، به مسیولش سلام کردم و ازش خواستم یکی از یونیفرم های رسیپشن رو بده به من، تا، لباسم رو عوض کنم ... پیر زنه مهربونیه ... با تعجب نگاهم میکرد فهمیدم که این هم از موضوعه دیروز بی خبر نیست ... دوست داشتم اینقدر جیغ بکشم تا صدام رو از دست بدم ... بهترین دلیل میشد برای کار نکردن تو این هتل ... اما از اونجایی که نشدنی بود بی توجه به کنجکاویهای پیرزن یونیفرمم رو پوشیدم و به سمت رسیپشن هتل رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر من بدبخت و ضعیف بودم که به خاطره یه تهدید باید بر خلافه میلم رفتار میکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا مثله همیشه اونجا ایستاده بود ... دوست داشتم زمین دهن باز میکرد و من میرفتم توش ... آخه الان من به این چی بگم ... صد در صد واقعیت رو قبول نمیکرد ... اون وضعیتی که دادفر داد و بیداد راه انداخت و من رو با جدیت هر چه تمام تر اخراج کرد، کی باورش میشه که الان خودش هم مجبورم کرده که برگردم سر کار؟.. حالا هی قسم زمین و زمان بخور ... تصمیم گرفتم خودمو کوچیک نکنم و بدونه حرفه اضافی بگم که :تو تصمیمش تجدید نظر کرد !..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پشت میز ایستادم و رضا ذل زد بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیاز ؟ تو برگشتی ؟ دختر خیلی خوب کاری کردی ... دست تنهاخیلی اداره کردنه این جا سخته ... دیدی ؟یه عذر خواهی، طرف آروم شد ... به صورتش هم نمیاد همچین آدمه سختگیری باشه ... حال کردم .. دختر !خوب بخشیدتت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن فقط نگاهش میکردم و طبق قول و قراری که با خودم داشتم !تصمیم گرفتم لام تا کام حرفی نزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا همین طور داشت صحبت میکرد که بیتا هم از راه رسید ... بیا ! مار از پونه بدش میاد دره خونش هم سبز میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام نیاز جون ! چه جوری برگشتی ؟ تو مگه دیروز اخراج نشده بودی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغزم جوش آورده بود آخه به اینها چه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نمیکنم وجودم جای شما رو تنگ کرده باشه ... آخه اصلا تخصصه من با شما خیلی فرق داره! الان هم ترجیح میدم به امور کاریم برسم تا این حرفهای پوچ و بیهوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای از دسته من ... من مثلا به خودم قول داده بودم ... اصلا آدم بشو نیستم ... ولی یه حسه آرامش بهم دست داد .. خوشم اومد جوابش رو دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صورته ریز و اندامه ظریفش خوب میدونست چجوری دلبری کنه .. قدش از من کوتاهتر بود و صورتش زمین تا آسمون با من فرق داشت اون تیپ کاملا شرقی اما من چشمهام آبی بود و پوستم برنز، موهای خرمایی من با موهای مش کرده اون هر کدوم به نوعی به صورتهامون زیبایی میداد .دو تا مون لاغر بودیم اما اندامه من کشیده تر و قدم بلند تر بود البته میگم بلند حدودا ۱۷۲ میشدم این هم وقتی فهمیدم که تو مشخصاته رزومه کاریم برای هتل داده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irد رهر صورت با نازی که نظر رضا رو به خودش جلب کنه رو به رضا گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خوشم اومد انگار جناب رییس خوب تونسته میخش رو محکم بکوبونه ... چه یه روزه حسه کار تو پرسنل دگرگون شده ... البته برای کار کردن تو همچین اماکنی دلسوزی شرطه اوله .. رضا نهاره امروز تو هتل حرف نداره به مناسبت ورود کیان دادفر تو رستوران یه مهمونیه ... بیای ها ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا هم کم مونده بود همون وسط غش کنه ! م*ر*ت*ی*ک*ه از سنش خجالت نمیکشه ... فکر میکنم بیتا یه دوسالی از من بزرگتر باشه ... کماکان رضا و بیتا با هم حرف میزدن خواستم جوابش رو بدم که حرفه آخره بیتا فکرم رو مشغول کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس مهمونی گرفتند ... غلطهای اضافی ... چه شخصیته مهمی هم اومده ..پرسنله خودشیرین هم که منتظره یه موقعیت ... تادیروز ولیان بود !الان این مردک هم اضافه شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارها مثله هر روز پیش میرفت اما این زمان بود که برای من دیر میگذشت ... شاید به این خاطر که زیره نگاهه سنگین پرسنل بودم ... وای خدا بدترین روزهای عمرم رو میگذرونم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکهای بعد از ظهر بود دقیقا وقت نهار پرسنل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه پرسنل به دو بخش تقسیم میشه یه قسمت زود تر میرن استراحت و نهار و قسمته دوم بعد از قسمت اول ... مدت زمان استراحت هم یک ساعت هست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه من اول میرفتم بعد رضا میرفت تازگی فهمیده بودم که زمانه رفت و برگشتش رو با بیتا تنظیم میکنه حیفه این پسر نیست با این دختر بره ؟ !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها تو رسیپشن بودم و پاسخگوی تلفن ها و مسافرها شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی شلوغ بود ایام عید بود و رنگارنگیه مسافر ها بیشتر از حد معمول ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از صحبت با اتاقه بیست و هفت گوشی رو اومدم قطع کنم که ولیان رو دیدم با ابهت خاصه خودش که فقط هم متعلق به خودشه اومد طرفم ... مرتب تر از قبل ایستادم و بهش لبخند زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانوم ولیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی سرد و خشک رو لبهاش مینشونه و رو به من میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم بهرامی ... شنیدم دیروز خوب برای خودت اینجا گردگیری راه انداختی ... ازشما بعید بود خانم .. هر چ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدته ناراحتی متوجه بقیه حرفهاش نشدم .. پس این هم خبر داشت ... خدا خدا میکردم این منو اخراج میکرد اصلا نخواستم ... فوقه فوقش اینه که برم خونه نشین بشم تا یکی بیاد بگیرتم دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم ولیان کاش کسی که ماجرای دیروز رو برای شما تعریف کرد کمی هم از رفتار نا بجای آقای دادفر برای شما میگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت اومد تو صورتم و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چیزها به من مربوط نمیشه البته از زمانی مربوط نمیشه که آقای رییس خودشون خواهانه این شدند که شخصا به کاره شما رسیدگی کنن در غیر این صورت مطمین باشید که اگر از من بود میدونستم الان در مقابله شما چه برخوردی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلوم رو فشار میداد تحمل این رفتار ها اون همه برای اولین بار برام خیلی دشوار بود سعی کردم حرفی نزنم و به کارم ادامه بدم ... دیگه اطمینان پیدا کرده بودم که اگر از این هم میخواستم بزاره برم دنباله زندگیم، بی شک با نقشه ایکه برام به عنوان تهدید استفاده کرده بود بهونه خوبی پیدا میکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چقدر بد بختم ... اما جواب این همه بی ملایمتی ها رو یکجا بهت میدم ... شک نکن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا هم به کارت برس تا ببینم این دادفر چه تصمیمی برات گرفته ... واقعا این مرد چقدر با گذشته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدای من اینها ازچی خبر داشتند که اینجور منو مورده مواخذه قرار میدن اشک تو چشمهام جمع میشه اما باز هم مقاومت میکنم تنها کاری که این مدت کمکم میکرد تا سر پا باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه به مسآفرها لبخند میزدم اما فشاره عجیبی روم بود که صد برابر ه، خستگیه سرپا ایستادنم، اذیتم میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا برگشته بود معلوم بود که حسابی شکمش رو سیر کرده بود ..نوبته من بود ... حالا این من بودم که تو ضیآفتشون شرکت میکردم ... مرگم رو حاضر بودم هنوز با چهار، پنج نفر از پرسنل برخورد کرده بودم اینقدر عصبی و ناراحت بودم چه برسه به الان که تو سالن کمه کم پنجاه تا کارگر اونجان .. همشونم از موضوع دیروز با خبرن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدمهای لرزون به سمت سالن غذا خوری رفتم تو چند لحظه یهو تصمیم گرفتم برای نهار برم بیرون و یک بهونه گیر بیارم که کارم واجب بود و نتونستم تو ضیافته آنچنانی شون شرکت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم رفتم تجریش یک ساندویچ همبرگر برای خودم خریدم و همونجا نشستم خوردم دلم خیلی گرفته بود با اینکه از دیروز نهار، تا الان، هیچی نخورده بودم اما باز بیشتر از نصفه ساندویچم رو دستم موند تنها علته نخوردنش هم بغضی بود که راهه گلوم رو بسته بود ... دلم گریه میخواست این همه بی لطفیه روزگار، لجم رو در آورده بود ... دیوونه وار به خیابون و آدمهاش نگاه میکردم همش دنباله یه بهونه بودم تا بزنم زیره گریه ... یک ساعت مثله برق گذشت و موقع برگشت به کارم رسید ... از سر در هتل رفتم تو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چی در امن و امان بود آهسته برگشتم سره کارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکهای ساعت شش عصر بود فشاره کار امروز حسابی خستم کرده بود هر چه زود تر میخواستم برم خونه و حد اقل برای دریا حقیقت اصل ماجرا رو تعریف کنم ... با هزار بد بختی دقایقه باقیمونده رو پشت سر گذاشتم و از هتل زدم بیرون ... هوا دیگه تاریک شده بود ... مسافته خیلی زیادی رو پیاده گذروندم ... تا اینکه به سومین ایستگاهه اتوب*و*سی که تو مسیرم بود رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسواره اتوب*و*س شدم و بعد از یک ساعت به خونه رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریا تو آشپزخونه مشترکمون بود و داشت غذا درست میکرد همیشه هر کدوممون که زود تر میرسید یه چیزی درست میکرد تا هر دومون شب گرسنه نخوابیم .. چقدر شاد بود انگار تموم برگه بازیهاش به روال پیش میرفت ... خوش به حالش .. کاش دنیا با من هم یه مقدار راه میومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدی ؟ کجایی خانوم خوشگله ؟ دو روزه دیر میای و زود میری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دلم خبر نداشت اون چه میدونست که تو این دو روز من چی کشیدم با یه لبخنده کمرنگ نگاهش میکنم و میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میرم لباسمو عوض میکنم و میام پیشت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا که غذای منم آمآدست برات کوفته تبریزی درست کردم بخور حالشو ببر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی اینجوری بد عادتم میکنیا ... اگه تو بری من شبا گشنه میخوابم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه که الان خیلی سیر میخوابی ؟ واسه این هیکله توپی که تو بهم زدی کم شبا گرسنگی نکشیدی اینو یک پزشک اطفال از روی هیکلت تشخیص داده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیگردم سمته اتاقم و مانتو و شالم رو در میارمو بر میگردم پیشه دریا که دیگه سفره رو پهن کرده بود و غذا رو کشیده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بشین کم هم تعارف تیکه پاره کن برات یه عالمه خبر دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره خیلی با نمک و خوشگلیه تنها تضادی که بینه منو اون خیلی به چشم میخوره رنگه پوسته سفیدش باتن و بدنه بلورشه ... خودش میگه من هر چی نشونه از ترک بودن بخوای توم پیدامیشه ... راست هم میگه ..لهجه شیرین و دلنشینش .. قرمزیه کمی که روی گونش همیشه ء خدا هست بیشتر خواستنیش میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه امروز خیلی پکری چیزی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغمگین نگاهش میکنم دلم میخواد یهو هر چی تودلم هست بریزم بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دریا کاش ضرفیته من اندازه اسمه تو بود ... دلم خیلی پره ..از دسته خودم از دسته همه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریا متعجب نگام میکنه و میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو که پریشب خوب بودی عشقم ؟ چی شده ؟ کی تورو ناراحت کرده؟ بگو تا منم مثله تو گریه نکردم ... بگو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش سیر تا پیاز رو تعریف کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دیروز ... از همون دمه ظهری دیدمش تا امروز حرفها و تهدیدهاش .. همشو گفتم احساس کردم آروم شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه شدهبود .. باورش براش سخت بود ... نکنه این هم، حرفهای منو باور نکنه؟.. تا میتونستم غمه امروز رو با اشکهام از تو دلم بیرون کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریا شروع کرد به دلداری دادنم از تو حرفهاش کمابیش چند جملش روم تاثیر گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آخر هم برای اینکه ختم کلام رو بهم بده گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا که شرایط رو برات جوری کرده که به ناچار اونجا براش کار کنی تو هم بجنگ ... کمر خم نکن ... غم به خودت راه نده ... تا صبح وقت داری تا اونجا که میتونی و دلت میخواد گریه کنی اما از فردا روز از نو میشه و نیاز جدید هم باید وارده جامعه بشه .نیازی که در برابر مشکلات، محکم میایسته ... تو میتونی .مگه نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفهاش انرژی گرفتم ... دیدم راست میگه من هم به نوبه خودم قدرتی دارم که اون حتی تو خوابش هم نمیبینه تا آخره شب با هم حرف زدیم و اون هم از خبرهای خوشش گفت اینکه آخرین برگه هم از اداره مربوطش گرفته و دیگه مشغوله سوغات خریدنه .. یکی دیگه از خبر هاش این بود که خواهرش یه بچه تپلی به دنیا آورده و اگه خدا بخواد اون هم میتونه تا یک ماهگیش خودشوبرسونه و ببینتش ... اما تهه حرفهاش یه غمی داشت که من نمیتونستم بفهمم ... اون هم تلاشی تو گفتنش نکرد ... بالطبع من هم اصراری نداشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با عزم راسخ رفتم هتل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چند نفر سلام و احوالپرسی کردم و مشغول کار شدم ... چند ساعتی از صبح میگذشت که دیدم یه پسره تقریبا تپل اما قد بلند با صورته بسیار با نمک وارده هتل شد یک شلوار جین آبی با یک سوییشرته قرمزرنگ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند نگاهش کردم و اون هم متوجه این شد که قبل از ورود به لابی باید بیاد پیشه من و بگه چه کاری داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آقا .. خیلی خوش اومدین .. میتونم کمکتون کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir