الان شش ماه از اون اتفاق گذشته…. هنوز جرئت نمیکنم به آیینه نگاه کنم…. چون…. چون اون من نیستم… اون نیلوفره… کسی که با تمام وجودم ازش بیزارم… کسی که باعث شد این چشمای نقره ایم پر از حس نفرت و انتقام بسه.. و حالا من… این منم که میخوام انتقام زندگی نابود شده ام و از اون چهار تا بگیرم… من پاراتیسم…. کسی که اگه حرفی بزنه حاضره تا پای مرگ بره ولی به حرفش عمل کنه… آره…. من پاراتیسم…. همون دختری که یه تیکه گوشت جیزغاله شده بود… ولی حالا… من هیچ تفاوتی با نیلوفر ندارم و خودم دلیلش و نمیدونم.. میام… میام تا از تک تکتون انتقامم و بگیرم اما…. من مجبور به همکاری با شما میشوم.

ژانر : تخیلی، معمایی، فانتزی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲ دقیقه

مطالعه آنلاین اتحاد گرگینه ها
ابود شده ام و از اون چهار تا بگیرم…

من پاراتیسم…. کسی که اگه حرفی بزنه حاضره تا پای مرگ بره ولی به حرفش عمل کنه…

آره…. من پاراتیسم….

همون دختری که یه تیکه گوشت جیزغاله شده بود… ولی حالا… من هیچ تفاوتی با نیلوفر ندارم و خودم دلیلش و نمیدونم..

میام… میام تا از تک تکتون انتقامم و بگیرم اما…. من مجبور به همکاری با شما میشوم.

شخصیت ها:: :: پاراتیس…. سپهر…. نیلوفر…. پدرام…. ایناز…. سامان…. سیامک…. آرش…. آرمیلا…. آرشان… آمیتیس… آرسامین…. خسرو…. پرهام…. آرام…. هامون…. متانت… نیما…صبا… و……

این رمان از زبان پنچ نفره و شایدم بعضی اوقات راوی بیاد وسط.چون من حس میکنم راوی میتونه حال همه رو توصیف کنه و تو یه قسمت که پر از هیجانه اون طرفی که داستان از زبان اونه درگیره خودشه و نمیتونه حال بقیه رو توصیف کنه.و در این صورت داستان جذاب نمیشه..

مقدمه:

ﮔﺮﮒ ها را دوست دارم!!

مغرور.............

باﺗﻌﺼﺐ...............

بي رحم..............

ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ..........

ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ..... ....

گرگ ها را دوست دارم!!!!!!

حاضرن بميرن ولي تن به قلاده نميدهند.........

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﮔــَﻠﻪ ﺍﻣﺎ تنها...... گـــْـــرگ بــآش تـــآ مــْــحـتــآج نــَــوآزش نــَـباشی

گــْــــرگ یــَــعــنے أرتـــِــش تـــَـــکـــ نـــَــفـــَـــره

تـــَـــــنـــــــهــــــ ــآ

!!.به نفس های خــستـــــه این "گــــــــــــــــرگ" نگاه نکن!!!

دنیــــــــا رابرای کسی دریدم........

که مـــــــرا به "سگی" فروخت!!!

... پاراتیس...

چشمام و بستم تا خودم و تو آیینه ی دستشویی نبینم... تمام بدنم درد میکرد و چشمام میسوخت..بازم یه بغض بد توی گلوم به وجود اومده بود..

ـ پارا خوبی؟

صدای سیام واضح نیومد واسه همین داد زدم:

ـ ها؟

ـ خوبی؟

چشمام و باز کردم اما قبل از این که چشمم به پوست صاف و سفیدم بیوفته از دستشویی زدم بیرون... سیا اومد جلوم ایستاد:

ـ خوبی پارا؟

بدون نگاه بهش گفتم:

ـ به تو چه؟ مگه پزشکی؟

ـ خیلی بد اخلاق شدی..

تو روش براق شدم:

ـ به تو چه ربطی داره؟ اصلا تو کیی که میگی من چطوریم چطوری نیستم؟

روم و ازش گرفتم و رفتم تو اتاق... اصلا حوصله نداشتم...خودم و رو تخت انداختم و به فکر رفتم... پووووف ای الهی هر چهار نفرتون و خودم تو قبر بذارم تا میام یه کم استراحت کنم قیافه های نحستون میاد تو ذهنم..

صدای زمزمه ای رو شنیدم... سامی بود:

ـ سیا نمیتونی آدم باشی؟ نمی بینی وضعیت روحیش و ؟

صدای سیامک بلند تر بود:

ـ چرا اتفاقا میبینم خوبم میبینم و دیگه تحمل ندارم... نمیخوام ببینم... دیگه تحمل این و ندارم ببینم پارا داره روزبه روز بیشتر آب میشه...الانم شش ماه گذشته ولی هیچ تغییری نکرده.

درد بدی توی عضلات بازوم پیچید. ناله ای کردم و خودم و بغل کردم و مث جنین تو خودم جمع شدم...

از این زندگی متنفرم. از زندگی که از همون اول همش درد بود.. هه از همون اول که نه از زمانی که همزادم اون نیلوفر لعنتی به دنیا اومد... درسته که از لحاظ چهره مو نمیزنیم ولی از لحاظ قدرت... اون آب افراز بود ومن یه پیشگو ی ساده ولی هیچ کس نذاشت این قدرتم بروز کنه و ازش در راه درستی استفاده کنم چون.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و بلند شدم وسط اتاق ایستادم و ناگهان پریم و رو دستام ایستادم... موهای بلندم افتاد رو زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون اول که نیلوفر به دنیا اومد تمام جن های بزرگ و اجدادش از دور مراقبش بودن.. با این که یه انسان بود ولی بازم اونا مراقبش بودن و خیلی دوسش داشتن... اون زمان نمی دونستم... بعد از اونم که اون آرشان پدر سگ اون بلا رو سرمون آورد... هه یادش بخیر اون زمان با ذهن بچگانم میگفتم اگه به نیلوفر نزدیک بشن توجه بقیه هم به من جلب میشه اما زهی خیال باطل... تو ذهن اون ها فقط اسم نیلوفر حک شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دستم و از زمین جدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد آزمایشات آرشان هم که به طور کلی از ذهن همه پاک شدم رررررفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: هی زندگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در اومد.... پریدم و دستم و عوض کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: هااا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: بیام تو پاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: مرگ و پاری، گمشو بیا تو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان اومد تو و اصلا تعجب نکرد با دیدنم ولی من هنوز عادت نکردم و با دیدن خودم تو آیینه شاخ در نیارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنوز نمیخوای از خونه بیای بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به تو چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تغییری تو چهرش ایجاد نشد!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاراتیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مرگ، چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ فیلم جدید دانلود کردم میای ببینیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم رو پاهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آخ من از اولم میدونستم تو یه فرقی با اون سیا کله خر داری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و بلند شد رفت.. منم راحت یه دور تو اتاق زدم... همون شش ماه پیش همه اینه رو شکوندم... آخ نمیدونی چه حالی میده شکستن اینه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرون و بعد برداشتن چیپس داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سیا هووووووی کره خر مگه نگفتم چیپس نمکی بگیر؟ بابا اینجا عادیاشم تنده چه برسه به فلفلیش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان: اون مال منه فضول خانوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگشتم و تازه اون موقع بود که چیپس نمکی رو دیدم. خوش حال برداشتمش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالا... بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته رو پرت کردم سمتش و رفتم و رفتم تو هال و خودم و شوت کردم رو مبل..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پارا برو اون طرف من میخواستم این جا بشینم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بروووو... خوب فیلم چی گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش باز شد و کنارم نشست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سریاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مرررض... کوفت...حناق آخه نخاله تو که میدونی من از سریال بدم میاد و اگه بخوام ببینم میشینم همش و تو یه روز میبینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیا هم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بی خی پاری مهم اینه که سریالش قشنگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اولا پاری و مرض و دوما مگه تو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه تعریفش و شنیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غر غر کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ای ایشالا زنده به گور بشید هر دوتون... حالا اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: The teen wolf

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ جااان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گرگینه جوان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد سپهر افتادم... نفرت کل وجودم و احاته کرد.... اه لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان فیلم و گذاشت... همون طور داشتم نگاه میکردم و هر لحظه ضربات قلبم بیشتر میشد. این نه تنها حس میکردم بلکه میشنیدم.. اما...اما کنارش صدای دیگه ای رو میشنیدم.. یعنی... صدای سه ضربان قلب.. حالم داشت بد میشد.. هر لحظه تشویش توی بدنم بیشتر میشد و این تشویش وقتی غیر قابل تحمل شد که پسره گفت: پس یه گرگ گازت گرفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه تحملم تموم شد و بلند شدم... خدارو شکر اونا جرئت نداشتن بپرسن کجا میرم... رفتم تو دست شویی و به خودم زل زدم.. تنها مکانی که آینه داشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که نگاه میکردم احساس بد و خوبی بهم دست میداد... خوب واسه این که پس از 11 سال دارم خودم و درست میبینم و بد برای این که... دارم نیلوفر رو هم میبینم... از همشون متنفرم... نگاهم به دستم افتاد جایی که هیچ ردی از گاز یه گرگینه نبود...این فیلم و انسان ها ساخته بودن و فکر میکردن همش تخیل و هیچ واقعیتی نداره ولی.... داشت و الان یه گرگینه من و گاز گرفته بود جدا از گاز گرفتن اون یه گرگینه بود.! هیچی نمیدونم... هیچی... پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پس بهتره ادامه ی فیلم و نگاه کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بار دیگه تو آینه نگاه کردم. چشمام برق میزد ولی خوب میدونستم این برق، برق اشک یا شوق نیست بلکه برق انتقامه.. برق گرفتن انتقام از اون چهار قلو ها و اون چهار تا ی دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرون... لبم کج شد... فیلم و استپ زده بود... نشستم جای قبلیم و چیپس به دست به تی وی زل زد... این سری به جا تشویش شوق داشتم... شوق و ذوق واسته فهمیدن حقیقت... حقیقت این که من چیم؟؟؟ یه گرگینه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت اول که تموم شد سامان و سیا رفتن به خوابن....ولی من نشستم و تا صبح فصل اول و نگاه کردم... چشمام خسته شده بود فشارشون دادم و بلند شدم رفتم تو بالکن... هنوز ماه توی آسمون بود و فقط یکمش دیده نمیشد... یهو دلهوره گرفتم... فردا شب ماه کامل بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انسان ها این ها رو تخیل میدونن و اصلا فکرشم نمیکنن که این فیلم هایی که فقط برای سرگرمی میسازن واقعیت باشه... ولی... ولی اگه واقعا گاز یک گرگینه باعث بشه که یک انسان به گرگینه تبدیل بشه چرا من توی این شش ماه نشدم؟ تنها چیزی که برام عجیب بود این بود که رد دندون های سپهر بعد دو روز از بین رفت و از اون زمان همیشه بدن درد داشتم... انگار یکی عضله های بدنم و توی مشتش میگیره و فشار میده.. خیلی حس بدیه گاهی وقت ها هم حالت تهوح بهم دست میده... اوایل فکر میکردم به خاطر آزمایشیه که آرشان روم انجام داد... ولی حالا شک کردم... به این که واقعا مال آزمایشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پارا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای سامان برگشتم که قیافه ی بهت زده اش رو دیدم... با تعجب نگاهش کردم که بهم اشاره کرد... به دستام نگاه کردم که.... دیدم... دستام پر از مو شده!!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پرت شدن سخره به سمتم جا خالی دادم و گوله ی آتشی به سمت سپهر پرتاب کردم ولی جلوی خودش دیواری درست کرد که وقتی آتش من بهش برخورد کرد به هزار دیگه برخورد کرد... هنوز سپهر چشماش و باز نکرده بود که آتیش خیلی زیادی به سمتش پرت کردم که با داد آمیتس همش و برگردوندم... اه این کی اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پـــــدرام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر با خشم نگاه کرد و به گرگینه تبدیل شد و پرید سمتم... نتونستم جا خالی بدم و خودش و انداخت روم و با دستاش روی صورتم چنگ انداخت... سوزش عجیبی داشت... دستم و روی شونش گذاشتم و دمای بدنش و بردم بالا ولی اون به خراش خراش کردن بدنم ادامه داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دوباره صدای داد آمیتیس اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بسه... تمومش کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر از روم بلند شد و منم نشستم... با خنده به چشمای سرخ سپهر نگاه کردم... بیشتر حرصی شد و خواست بیاد سمتم که باز صدای جیغ جیغ خاله جان آمیتیس مان رفت هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سپهر مگه با تو نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم جمع شد... اووووف اینم با این صداش به دخترای 14 ساله گفته بود زکی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر به حالت عادی برگشت و رفت سمت ایناز که دم در خروجی ایستاده بود... هعی زندگی چی میشد الان نیلوفرم مث ایناز که میره استقبال سپهر میومد استقبالم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند شدم... گوشه ی لبم زخم شده بود.. زبونم و زدم بهش که با آب دهم خوناش پاک شده... البته درستش اینه که خورده شد... رفتم تو دستشویی و به چهرم نگاه کردم... داغون شده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای من با این قیافه باید برم سرکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستشویی خارج شدم و رفتم سمت کمد ها و کمدی که مال خودم بود. لباسام و عوض کردم و بعد خدافظی از افراد باشگاه اتش افراز ها رفتم جای اتاق امیتیس. در زدم و وارد شدم.هامون و ارش هم بودن.. وای خدایا من که هنوز باور نکردم اینا همزاد نیستن.. اوووف..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من دارم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیتیس: باشه ولی بهتره با ارش بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام بد جوری رفت تو هم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خودم برم راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد بد تر از من اخم کرد و با تحکم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همون که گفتم با ارش میری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارش از جاش بلند شد و اومد سمتم.چپ چپ نگاهش کردم. پووووف. جهنم چند دقیقه تحملش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بسلامت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و رفتم بیرون از باشگاه زدم بیرون تمام مدت ارش پشتم میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا از در خروجی خارج شدم دستای سردی روی چشمام قرار گرفت و تاریکی همه جا رو احاطه کرد و بعد اون هم درد بدی روی شونم حس کردم و بعدشم دیگه هیچی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.... سپهر ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آیناز این حوله ی من کوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همون جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کدوم جا؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد تو اتاق و با عصبانیت در کمد و تا ته باز کرد و لباسا رو کنار زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم و حوله رو برداشتم. ایناز هنوز داشت با خشم نگاهم میکرد. دستم و دور کمرش حلقه کردم و خواستم ببوسمش که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نکن... خودتی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و به زور گونش و بوسیدم... رفتم تو حمام و لباسام و در اوردم. خواستم شیر اب و باز کنم که صدای زنگ های پشت سر هم اومد...کنجکاو شدم واسه همین در حمام و باز کردم که صدای نگران نیلوفر و شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ایناز... ایناز بد بخت شدم الان سه روزه که پدرام غیبش زده.. دیشب دیگه خیلی نگران شدم و به ارش زنگ زدم اونم بعد کلی طفره رفتن گفت که سه روز پیش که خواسته با پدرام بره خونه پدرام جلوی در غیب شده... وای ایناز چی کار کنم. دارم میمیرم از نگرانی نکنه بلایی سرش اومده باشه. نکنه باز تقصیر پاراتیس باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شده بود. صدای نیلو میلرزید معلوم بود بغض کرده... سریع از دوباره لباسام و پوشیدم و زدم بیرون از حمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو هال... آیناز داشت نیلو رو ماساژ میداد و نیلو هم فقط هق هق میزد... رفتم سمتشون و کنار پاشون زانو زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلوفر... نیلو چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنم هق هقش بیشتر شد و سرش و گذاشت رو شونه ی آیناز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سپهر... سپهر باز پدرام غیب شده... اگه بازم کار پاراتیس باشه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم چی بگم... به احتمال زیاد کار پاراتیس باشه... تو تمام این شش ماه منتظر همچین روزی بودم... روزی که پاراتیس خوب بشه و بیاد و بخواد انتقام بگیره... اون الان یه گرگینه است.... تنها امید من این بود که ژنه اون نسازه و به گرگینه تبدیل نشه... ولی حالا !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باید منتظر میبودیم... بالاخره همه ی ما میدونستیم پاراتیس به گرگینه تبدیل شده... و حالا هم اومده تا انتقامش و بگیره...باید حواستون باشه ممکـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن صدایی ادامه ی حرفم و نگفتم.... صدا مثل این بود که جسمی از ارتفاع پرت شده پایین. با تعجب بلند شدم...رفتم جایی که حس میکردم منبع صداست... یه چیزی مثل انسان افتاده بود... ولی... اون یه انسان بود... به دو رفتم جلو و انسانه که به روی شکم افتاده بود و بر گردوندم... از تعجب زبونم بلند اومده بود و با بهت فقط به پدرام نگاه میکردم... با اومدن صدای جیغ نیلوفر به خودم اومدم و پدرام و بلند کردم و بردم تو اتاق و گذاشتم رو تخت... آیناز نذاشت نیلوفر بیاد تو... موندم چی کار کنم... تمام بدنش پر بود از خون و جای خراش چنگال... چنگال هایی که مطمئنم مال اون بی شعوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس خوارش بدی توی دماغم سرم و تکون دادم... صدای خنده های ریزی دخترانه ای اومد... اخمام رفت تو هم.. این دختر کیه تو اتاق من؟؟؟ باز همون کار تکرار شد... با اخم چشمام و باز کردم که خودم و تو یه جای غریبه دیدم... سرم و چرخوندم که با یه جفت چشم شیطون رو به روم شدم.. چشمای درشت و آبی خوش رنگی داشت... در یه لحظه یادم رفت که نمیدونم چرا اون جام و فقط به چشمای دختره زل زدم... صداش اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ غرق نشی آقا خوشگله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام باز رفت تو هم و سیل سئوالاتم شروع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو کی هستی؟ من کجام؟ من چرا این جام؟ کی من و آورده این جا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام و تکون دادم که تکونی نخورد... پامم تکون دادم بازم تکون نخورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا دست و پام و بستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره: واستا واستا هیمن سئوالاتت و جواب بدم... آمممم خوب من صبام؛ تو خونه ی مایی، نمیدونم چرا آوردنت این جا، سیا آوردتت این جا. دستاتم بستیم که یه وقت به ما حمله نکنی آقای آتش افراز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو از کجا من و میشناسی؟ سیا کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبا: کیه که تو رو نشناسه؟؟؟ سیا همون سیامکِ داش من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ابروم و دادم بالا... چه جالب تو این فیلما یا رمانا بخوان طرف و بیدار کنن یه سیلی میزنن تو کوشش اون وقت این دختره با پر ما رو قلقلک داده یا این که هر سئوالی میپرسن میزننش که فضولی نکن اون وقت این اومده مث BBC گزارش میده... چقدرم ذهنش خوبه ترتیب همه ی سئوالات و با همون یه بار حفظ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با من چیکار دارین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه اتاق یه صندلی اورد و گذاشت رو به روی من و چپه روش نشست و سرشم گذاشت روی دستاش که روی تکیه گاه صندلی بود.:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میدونی سیامک و سامان به من نمیگن ولی من خودم فهمیدم که چی شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب چی شده؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یه نقطه ی نا معلوم زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پاراتیس....اون یه جوری شده چند شب پیش که ماه کامل بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط حرفش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ای وای...اون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نگاه کرد... از شیطنت چند ثانیه پیش تو چشماش خبری نبود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره اون به یه گرگینه تبدیل شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا میخواد چی کار کنه.؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبا سرش و گرفت تو دستاش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این و دیگه نمیدونم فقط یه چیز و میدونم اونم اینه که جونت بد جوری در خطره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی بهش زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دکی دختر تو که ترکوندی این و که خرزوخان هم میدونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر خلاف تصورم لبخندی زد و بی ربط گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه سیامک بفهمه من اومدم این جا و با تو حرف زدم زندم نمیذاره... میدونی من خیلی دوست داشتم شما چهار تا رو ببینم.. راستی سپهر گرگینه بود یا نیلو؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ابروم و دادم بالا. تا اون جایی که من میدونستم نیلوفر به کسی نگفته بود که گرگینه شده... این از کجا میدونه...بهش دقت کردم.. داشت پوست لبش و میکند. انگار مضطرب بود... به چشماش زل زدم.. در یه آن حس کردم برقی از چشماش گذشت و ابی چشماش براق و شفاف تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من دیگه برم اگه سبا بفهمه اومدم پیش تو زندم نمیذاره.. خوش حال شدم از دیدنت آتش افراز گمشده. اللته دیگه گمشده نیستی.. بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هی واستا بینم کجا؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به من و داد و بیدادم سریع از اتاق رفت بیرون... نمیدونم چرا حس کردم از دستم فرار کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پاهام نگاه کردم.. با زنجیر بسته بودنش... برگشتم و به دستام که پشتم بود نگاه کردم.. بازم زنجیر بود... لبخندی زدم و جای دستام شعله های آتیش درست کردم...باید زنجیر و ذوب میکردم.. تنها راه فرارم... بعد یه ربع نیم ساعت رنجیر شل شد و تمام قدرتی که داشتم دستام و از تو اون زنجیر لعنتی باز کردم..سریع خم شدم و پاهام و باز کردم...بلند شدم و رفت سمت تاریکیِ اون سمت اتاق.. اما هر چی گشتم دری پیدا نکردم اما یه چیز پیدا کردم... اونم یه آدم بیشعور بود که محکم زد مشت زد تو دهنم... دستم و گذاشتم رو دهنم و یه دور کامل چرخیدم و برگشتم که یکی دیگه گرفتم اونم خواست بزنه که صدایی اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سامان... حواصت باشه با مهمون خوب برخورد کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایاااا.... هم عاشق این صدام هم ازش بیزارم... خدایا دارم دیوانه میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان من و نشوند روی صندلی و پاراتیس از تاریکی اومد بیرون ولی... با حیرت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیلو... نیلوفر تو؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به نیلوفر نگاه کردم که سر خوشانه قهقه زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه خیر پدرام خان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جلو و دستش و گذاشت روی شانم و خم شد و صورتش و مقابل صورتم قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من پاراتیسم.... نشناختی؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام داشت از حدقه میزد بیرون... نفسم حبس شده بود و نمیتونستم آب دهنم و قورت بدم... تعجبم وقتی به وحشت تبدیل شد که چشمای نقره ای پارا به سبز تبدیل شد و بعدشم فقط سوزش بود که احساس میکردم. سوزش اون چنگال های بدی که پاراتیس داشت و واقعا چه خوب ازم پذیرایی کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خوب و به اندازه ای که حرصش و در آورد من و زد یکی از اون پسرا من و نشوند روی صندلی... عه این که سامانه.... لعنتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارا اومد و رو به روم ایستاد... چشماش سبز براق بود و دندون های تیزی داشت... روی بدنش هم پر از مو بود... واسم عجیبه.. سپهر چشماش قرمز میشه... نیلوفر طلایی... و پارا سبز.. چرا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاراتیس: واست عجیبه؟ اما میدونی چیه؟؟ واسه ی من دردناک..اول که یه تیکه گوشت سوخته بودم اما حالا یه گرگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مثی که برای تو بد نشده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ خبیثی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ معلومه نه... سامان سیامک بهتره بریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون غیب شدن... از روی صندلی سر خوردم پایین.. تمام بدنم درد میکرد... کف اتاق دراز کشیدم و چشمام و بستم... حتی یک ناحیه ی سالم توی بدنم نذاشته بودن... بعد چند دقیقه صدای قدم هایی رو شنیدم... با ترس چشمام و باز کردم که نگاه نگران صبا رو روی خودم دیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پدرام... چه غلطی کردن با تو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمکم کرد بشینم.... به زور چشمام و باز کردم و به دستام نگاه کردم... روی هر کدومشون پر بود از خراش... با آب دهنم خیسشون میکنم... خوب شدنشون و به خوبی حس میکنم... چشمام و بستم و به صندلی تکیه زدم.. نرمی چیزی رو روی صورتم حس کردم... صبا بود که داشت صورتم و رو تمیز میکرد... پوزخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو دیگه کی هستی... خواهر سامان یا پزشک من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت و من چشمام کم کم سنگین شد و در آخرم بسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز روز سومیه که این جام... الانم بعد یه کتک خوردن حسابی از سامان و سیامک و پارا باز افتادم گوشه ی اتاق... حس میکنم تمام بدنم خورد شده.. دیروز هم کم از امروز نداشتم.. فقط میان کتک میزنن و میرن... امروزم اومدن اما منه خر حرصیشون کردم و افتادن به جونم... صدای پا اومد به خیال این که صباست چشمام و باز نکردم ولی با شنیدن صدای پارا مث جت نشستم و بهش چشم دوختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ میدونی چرا برات شرط گذاشتم که نباید ازدواج کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم... بهم زل زده بود.. بودن هیچ لبخندی( چه پوزخند چه خبیثناک) بعد مکثی ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چون توی پیشگویی که کرده بودم میدونستم تو و نیلوفر با هم ازدواج میکنید... نیلوفر تو همه چیز از من سر بود ولی نمیخواستم تو ی این یکی از من سر باشه... واسه همین اون کار و کردم... من عاشق نیستم و نمیشم چون قلب ندارم... و میخوام نیلوفر هم عاشق نشه و قلب نداشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بهت نشون میدم... بهت نشون میدم که نیلوفر هم قلب داره هم عاشقه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهم کرد و خواست بیاد سمتم که یهو یه چیزی پرید روش و اون و انداخت قسمتی که تاریک بود...انقدر سریع اون جسم حرکت کرد که نفهمیدم چی بود ولی از صدای خس خسی که به گوشم خورد متوجه شدم انسان نیست...یعنی سپهره؟!؟ یا نیلوفر؟!؟ بعد چند ثانیه صدای جیغ پارا اومد و بعدشم سکوت مطلق...همون گوشه نشسته بودم و چشم از اون قسمت تاریک برنمیداشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دستی روی شونم قرار گرفت با ترس برگشتم...بازم اون چشمای ابی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبا: پاشو...د میگم پاشووو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم که تمام بدنم درد گرفت..میخواستم بیوفتم که زیر بغلم و گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بر پدرشون لعنت ببین چه بلایی سرت اوردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم...نگران بود....چرا؟!؟ مگه این خواهر اون دوتا نبود؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پدرام کمک کن سنگینی...این جا در نداره باید ببرمت خونه ی سپهر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو...تو چی میخوای؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به تو مربوط نیست...چشمات و ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و بستم...ولی بعد چند ثانیه باز کردم..خونه ی سپهر بودیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب من تورو اوردم.حالا باید برم ببین من با سپهر کار دارم چون من یه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسش نبود و دستاش و از زیر بغلم برداشته بود..محو حرف زدن بود و من به سختی سعی داشتم بهش توجه کنم ولی با افتادنم رو زمین و بیهوش شدنم دیگه نتونستم بفهمم چی میگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....نیلوفر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل نشستم... دیگه اعصابم داره خورد میشه.. سپهر دو ساعته رفته توی اتاق در رو هم باز نمیکنه.. از بس گریه کردم چشمام به سوزش افتاده.. ایناز هم که فکر کرده من تانکر اب قندم تا من و میبینه لیوان و میکنه تو حلقم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آنی چرا نمیاد بیرون؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه در باز شد و سپهر اومد بیرون.. سریع خودم و پرت کردم تو اتاق..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هییییییی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمام و روی دهنم گذاشتم...الهی بمیرم این چرا به این روز در اومده؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمتش و دستش و گرفتم...اخم کرد..به دستش نگاه کردم.. رو دستاشم پر خراش های عمیق بود...خراش هایی که مطمنم کار اون پارا ی احمقه..صورتش قابل تشخیص نبود بس که زخمی بود و کبود.. واقعا چه هدفی داشته از این کارش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نذاشتم بیای تو واسه نگاه کردنش...زخماش خونریزی داره..میتونی کاری کنی که بند بیاد؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و روی شکمش گذاشتم..چشمام و بستم.. ریزش خون و به خوبی حس کردم...با تلاش فراوان کاری کردم که خونریزیش کم بشه اما متوقف نشد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شدت خونریزی زیاده نمیتونم متوقفش کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باید زنگ بزنم به پرهام.. باید بگم که پزشکشون و بفرسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق رفت بیرون... بازم به پدرام خیره شدم.. خیلی درد داشت... این از ناله هاش میفهمیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه سپهر به پرهام خبر داد و پرهامم با سریع ترین سرعت ممکن با پزشکشون اومد.. منم مجبور شدم از اتاق خارج بشم.. اما تا خارج شدم دیدم یه گله ادم ریخته تو خونه ی ایناز بد بخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام بلند و بالایی کردم و همه جوابم و دادن.رفتم و کنار ارام نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارام پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی شده نیلو؟!؟ پدرام خوبه؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و تو دستام گرفتم و اروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمیدونم هیچی نمیدونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان چند ساعت گذشته... دیگه اشکی برام نمونده... هیچی از اطرافم تو این چند ساعت نفهمیدم جز یه چیز... ولی کاش اونم نمیفهمیدم... پدرام حالش وخیمه و شکستگی های زیاد توی بدنش ایجاد شده... معلوم نیست کدوم احمقایی این بلارو سرش در اوردن.. وای خدایا خودت کمکمون کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستن کسی رو کنار خودم حس کردم.. با بی حالی به اون سمت نگاه کردم... ارام بود... با نگرانی پرسی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوبی عزیزم؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای جواب دادن به اون به اطراف نگاه کردم... عمه ارمیلا سرش و گذاشته بود رو شونه ارش و گریه میکرد... عمه امیتیسم با اخ به در اتاقی که پدرام و دکتر توش بودن نگاه میکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهامم کنار در نشیته بود و به یه نقطه نا معلوم زل زده بود... معلوم بود حالش زاره... ولی... ولی مطمنم بد تر از من نیست... هیچ کس حالش بد تر از من نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم... حالم دیگه خعلی بد شده... ارام هم با بلند شدن من بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیلوفر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش و لبخندی بهش زدم تا از نگرانی در بیاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دارم میرم استراحت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق و پشت در نشستم تا هر وقت دکتر خواست بره بیرون حواسم باشه... تقریبا پنچ دقیقه گذشت و صدای در شنیدم... در اتاق و باز کردم... اتاق که توش بودم رو به روی اتاقی بود که پدرام توش بود.. دکتر ازش خارج شده بود پرهامم از کنار در بلند شده بود.. سریع از اتاق خارج شدم و رفتم توی اتاق پدرام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حبس شدم و دادم بیرون و به پدرام نگاه کردم اما اتاق تاریک بود... چشمام و بستم و باز کردم... بالاخره دیدم... رفتم جلو و برق روشن کردم... نگاهم تو آینه افتاد... چشمام زرد درخشان شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پدرام نگاه کردم و رفتم سمتش.. کنارش نشستم و دستش و گرفتم.. بدنش داغ بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو برقا قطع شد.. با تعجب به اطراف نگاه کردم... بلند شدم و از دوباره کلید برق و زدم که کاملا مطمئن شدم برقا رفته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صدای خس خس اومد... با ترس به اطراف نگاه کردم... هیچ چیز خاصی ندیدم ولی هنوز صدای خس خس میومد... خواستم برم سمت پدرام که چشمام قفل دوتا چشم آبی شد... چشمام گرد شد... ماتم برده بود و داشتم نگاهش میکردم که یهو به سمتم حمله ور شد.. سریع جا خال دادم و باز به سمتم حمله ور شد که جاخالی دادم...این سری چسبیدم به دیوار باز هم خواست حمله کنه که جا خال دادم و رفت تو دیوار... زوزه بلندی کشیدم و خودم و به گرگینه تبدیل کردم... گرگه بهم نگاه کرد.... فقط نگاه... هیچ حرکتی نکرد... به نظرم بی خیال شده بود.. از دوباره انسان شدم اما اون نامردی کرد و بهم حمله کرد... دیگه نتونستم جاخالی بدم و محکم خوردم بی میز توالتی که تو اتاق بود... افتادم همه وسایل افتاد روم... موهام روی صورتم ریخته بود اما هنوزم چشمام به گرگه بود اما تار میدیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرگه روی دوتا پاش ایستاد و اومد سمتم... همون طور که میومد تغییر شکل داد و به یه انسان تبدیل شد... فکر کنم دختر بود.. چون خیلی ظریف بود و موهای بلندی هم داشت... کنارم نشست و موهام و کنار زد... با برخورد پوست لطیفش به پوست صورتم فهمیدم انسان نیست بلکه یک جنه... اما جنه گرگینه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستای دختره رفت سمت گردنم... خواستم حرکت کنم ولی نشد... درد بدی توی بدنم پیچید... سوزش بدی هم توی پهلوم ایجاد شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دختره دور گردنبندم حلقه شد و خواست بکشدش که در اتاق باز شد و یکی پرید تو اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*سپهر***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به حرف دکتر گوش میدادم که برقا رفت... با تعجب به اطراف نگاه کردم... از اون جایی که همه جن بودن راحت میدیدن تو تاریکی... رو پرهام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پرهام پاشو ببین چی شد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام رفت منم باز حواسم و دادم به صدای دکتر ولی باز یهو صدای زوزه اومد... با تعجب بلند شدم... همه حواسشون به حرفای دکتر بود آیناز که متوجه حرکت من شده بود پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی شده سپهر؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطراف نگاه کردم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلو کو؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای آنی آرام جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ رفت استراحت کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم تو اتاقی که معمولا نیلوفر میرفت توش... درش و باز کردم و با جای خالی نیلو رو به رو شدم.... صدای شکستن اومد.... سریع رفتم تو اتاق پدرام که دیدم نیلوفر افتاده یکی هم جلوش نشسته... طرف موهای بلندش و ریخته بود دورش قابل تشخیص نبود در که باز شد برگشت به سمت من... موهاش روی صورتشم روی موهاشم ریخته بود اصلا نمیتونستم چهرش و ببینم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم دیدم دختره رفته.... چی شد؟؟؟؟ چرا یهو غیب شد؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برقا وصل شد... سریع رفتم سمت نیلو.... خورده بود به میز توالت و آینه ای که رو میز بوده خورد شده بود و ریخته بود روش... همه ی وسایلم ریخته بود روش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو رو بلند کردم.. صدای زمزمه مانندش و شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سپهر... سپهر گردنبندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گلوش نگاه کردم که با جای خالی گردنبندش رو به رو شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلو گردنبندت کوووو؟؟!؟؟!؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای داد من بقیه هم اومدن تو اتاق... آیناز سریع اومد سمتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سپهر چی شده؟؟ کی این بلا رو سرش آورده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که جواب آیناز و میدادم رفتم تو اتاق دیگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نمیدونم، برو به دکتر بگو بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز رفت.... نیلو رو گذاشتم رو تخت... از حال رفته بود... خون زیادی داشت ازش میرفت. با نگرانی برگشتم تا برم تو هال که قیافه ی ماتم زده ی ارمیلا رو دیدم.. رفتم جلو و بازوهاش و گرفتم.. تکونش دادم و چند بار صداش کردم ولی هیچ جوابی دریافت نکردم.. یکم دیگه که تکونش دادم همون طور که به نیلو زل زده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نمیدونم با کی طرفیم... ولی مطمئنم پارا نیست... سپهر.. اون گردنبند خیلی مهمه اگه مفقود بشه برابر با مرگه.. فکر نکن فقط ماله خودت خطر ناکه نه.. اگه گردنبند نیلوفر پیدا نشه و اون فقط یه بار از قدرتش استفاده کنه واسه همیشه روح سرگردان میشه. سپهر تو باید پیداش کنی. سپهر هیچ وقت نذار نیلوفر از قدرتش استفاده کنه. باشه؟! سپهر اگه از قدرتش استفاده کنه درصد برگشتن روحش به بدنش خیلی کمه.. سپهر من فقط امیدم به توئه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی میکردم ارومش کنم ولی تند و پشت سرهم داشت حرف میزد از اخر داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حواسم بهش هست، دیگه تمومش کن باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شد و بهم نگاه کرد، گیج بود و ترسیده. راحت میتونستم تشخیص بدم. ضربان قلبش رفته بود بالا... ارام و صدا کردم و بهش گفتم که مامانش و ببره بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره ایناز همراه دکتر اومد... دکتر باز شروع کرد به کار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یه آن نگرانی تمام وجودم و گرفت. سریع نگاهم و از دکتر گرفتم و رفتم تو اتاقی که پدرام توش بود... برقا رو روشن کردم و به پدرام نگاه کردم.. اروم خوابیده بود. به گفته ی دکتر باید چند ساعت دیگه بهوش بیاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم از اتاق بیام برون که حس کردم یکی دیگه توی اتاق هست. یه حس عجیب دیگه ای هم داشتم انگار یه موجود عجیب توی اتاق بود و از قضا طرف گرگینه هم هست...و همچنین خیلی ترسیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشتم و تمام اتاق و زیر نظر گرفتم.. چیز خاصی ندیدم... گوشام و تیز کردم.. حس میکردم به جز صدای قلب پدرام که خیلی اروم بود صدای ضربان قلب دیگه ای هم بود که خیلی تند میزد. میتونستم تشخیص بدم که این ضربان قلب برای فردیه که ترسیده نکه ماله فعالیت زیاد باشه..ترس و احساس میکردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام تو هم رفت. یه قدم به توی اتاق برداشتم که اتاق تو سکوت مطلق فرو رفت. دیگه حتی صدای ضربان تند هم نبود و فقط صدای قلب پدرام بود که به گوشم کی میرسید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و تکون دادم و رفتم بیرون. خاصیت های گرگینه ایم داره هر ورز بیشتر و بیشتر بروز میکنه.. نمیدونم چرا قبلا این جوری نبودم.. باید از یکی بپرسم ولی کی؟؟؟؟ تمام اطلاعاتی که الان دارم از اینترنت و کتابای قدیمیه.. باید با یکی حرف بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی هال.. آرمیلا مضطرب نشسته بود روی مبل و تا من و دید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ وقتی پدرام و نیلو به هوش اومدن باید باهاتون حرف بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدیت کلامش باعث تعجبم شد. وجود کسی رو کنارم احساس کردم.. بهش نگاه کردم. آیناز بود که با ترس نگاهم میکرد... لبخندی بهش زدم و دستش و گرفتم تو دستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنجام و روی پاهام گذاشتم و سرم و گرفتم تو دستام... باز صدای آرمیلا رفت رو مخم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیلا : درابطه با گردنبند هاتون... خودتون خوب میدونید که فقط با وجود اونا میتونید قدرت ویژتون و کنترل کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به نیلو کردم که دستش روی گردنش و جای خالی گردنبند بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نگاهم و به زمین دوختم و به آرمیلا گوش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ همونطور که فهمیدین وقتی گردنبند سپهر نبود اون خودش و تو ماه کامل از شما دور میکرد و تو تمام شبانه روز سعی میکرد خونسرد باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم.. این دیگه از کجا میدونست؟؟؟ حتی آینازم خبر نداشت که من چقدر تحمل میکردم که نکنه یه وقت کنترلم و از دست بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیلا: همون طور که برای سپهر خطرناک بود برای تک تک شماها هم هست.. اما با شیوه های متفاوت. شما باید حواستون باشه که گردنبندتون و گم نکنید. خطرناک بودن هم برای خودتونه هم برای اطرافیانتون...نیلو تو الان باید بیشتر از همه حواست باشه.. فقط یک بار استفاده از نیروت باعث میشه برای همیشه به روح سرگردان تبدیل میشی و احتمال برگشتنت به بدنت فقط و فقط 10%.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو سرش و انداخت پایین... پدرام تند پاشو تکون میداد و قشنگ داشت میرفت رو مخم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیلا: پدرام تو.. تو اگه گردنبندت نباشه تمام زخم هایی که با بزاغ دهنت ترمیم دادی عمیق و عمیق تر میشه ولی زخم ها باز نمیشه و از درون زخم ها عمیق میشه و خطر خونریزی داخلی و مرگ رو ساخته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیلا به آیناز نگاه کرد. دلشوره گرفتم. قدرت آیناز خیلی پیچیده بود و قوی یعنی چطوری میتونه مضر باشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیلا: و تو آیناز... اگه گردنبندت نباشه باعث میشه وقتی که به یه نفر فقط کمی دقت نگاه کنی تمام حافظش تو سرت اکو بشه... و یه چیز دیگه... تو میتونی تو ذهن مردم حرف بزنی و هم اون بشنوه هم تو... این به خاطر گوش هاته و ممکنه که تمام صدای مردم توی سرت پیچیده بشه.. پس آیناز زمانی که گردنبند نداری به هیـچ وجه از قدرتت استفاده نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز اخم کرد منم با گیجی به آرمیلا نگاه کردم.. همیشه فکر میکردم این از بد بختیه منه که قدرتم به اطرافیانم صدمه میزنه ولی حالا میفهمم نه وضعیت اینام بد تر از منه اینا به خودشونم صدمه وارد میشه اما من خودم به خودم صدمه میزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون به بعد همه مجبور بودن حواسشون هم به خودشون باشه هم به اطرافیانشون.. پدرامم رفت خونه نیلو ما هم خونه خودمون. به هیچ وجه راضی نبودم هممون با هم یه جا زندگی کنیم. نه با پدرام میساختم نه میخواستم اونا مزاحم روابط من و آنی بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه ماه به همین ترتیب گذشت و خبری از هیچ بنی بشری که زد ما باشه پیدا نشد... پدرام هنوز نتونسته دل نیلو رو به دست بیاره و هنوز در تلاش به سر میبره.]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی شیدم... پرونده رو به روم و بستم... بعضی وقتا به غلط کردن میوفتم که چرا وکالت خوندم... بلند شدم باید برم دادگاه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتم و از روی جا لباسی برداشتم و کیفمم برداشتم و پرونده رو گذاشتم تو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من میرم دادگاه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو: الان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه حیف منم یه ساعت دیگه باید برم کاش میشد با هم بریم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز خندید و با لحنی که کلافگی ازش میبارید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چقدر مملکت داغون شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کوهی از پرونده که رو میزش بود اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آخه این همه مشکل از کدوم گوری پیدا شد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو و پیشونیش و بوسیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ عزیزم انقدر غر نزن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد پشت دستم.. خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خدافظ!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو: به سلامت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: خوش اومدی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز داشت چپ چپ نگاه میکرد.. از غفلت نیلو استفاده کردم و بوسه ای روی لبش نشوندم و سریع زدم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مث همیشه شلوغ... نه مثی که آیناز واقعا راست میگه وضعیت مملکت بد داغون شده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بین اون همه آدمی که مشغول جر و بحث بودن داشتم به سرعت رد میشدم که خوردم به یه دختر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بس لاغر بود پخش زمین شد... سریع نشستم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببخشید. معذرت میخوام!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کرد... وای... آدم میخ چشمای آبی شیطونش میشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ایرادی نداره آقای فرهمند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم و از چشماش گرفتم... خیلی خیلی خیلی واسم آشنا بود چشماش... خدایا من این دختر و کجا دیدم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شرمنده بازم... با اجازه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلو راهم کنار رفت... چند قدم رفتم جلو که یهو خشکم زد... اون فامیل من و از کجا میدونست؟؟؟ من و از کجا میشناخت؟؟؟ اون کیه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع برگشتم تا ازش بپرسم ولی تا برگشتم با جای خالیش رو به رو شدم... کوش؟؟؟ کجا رفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرک کشیدم تا شاید بتونم بین افراد ببینمش ولی نبود که نبود... چطور ممکنه انقدر زود بره از بین این جمعیت؟؟ بیخیال شدم و برگشتم تا به کارم برسم... تا موکلم و پیدا کردم سریع کلی عذرخوهی کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارم اون جا طول کشید... فکر کنم دو یا دونیم سالی هست که دارم وکالت میکنم ولی خو چرا به این وضع عادت نکردم؟؟؟؟ خیلی سر درد گرفته بودم تا رسیدم خونه فقط دراز کشیدم ولی تا دراز کشیدم و چشمام و بستم چهره ی آشنای اون دختر اومد جلوم!!! لعنتی... این دیگه کدوم خری بود این وسط؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق زده شد!! اوف مگه کسی بجز آنی تو این خونه بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بیا تو آنی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دوباره در زده شد!!! شاخ در آوردم... هر وقت این حرف و به آنی میزدم با کله خودش و شوت میکرد تو پس چرا الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره در زده شد و چند ثانیه بعدش صدای جیغ آنی تو خونه پیچید... سریع بلند شدم و در و باز کردم که با یه جسم نیمه جون و آغشته به خون رو به رو شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: سپـ...سپهر نیلوفره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس سریع نشستم و موهای دختر و کنار دادم... دستام یخ کرد و لرزی توی وجودم افتاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلو؟؟؟؟ نیلو کی این پلا رو سرت آورده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کمی هوشیار بود... بلندش کردم... جلو در اتاق بود...گذاشتمش رو مبل و از دوباره با ترس پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلوفر بگو دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای نیمه بازش و به زور بیشتر باز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیلوفر نیستم!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: چـــــی؟؟؟ پاراتیس توی؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیگه این جا چی میخواد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاراتیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیا: خاک به سرت چرا نشستی و همش و یه جا خوردی؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی شدم و ظرف تخمه جلوش پرت کردم سمت تی وی و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو سننه کره خر؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد تر از من عصبی شد و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پارا توی لامصب چت شده؟؟؟ هاااااا؟؟؟ خودت میدونی چند وقته سگ و شدی و یه سره پاچه من و میگیری؟؟؟هااا؟ چرا خفه خون گرفتی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به تو چه؟؟؟ تو سگ کی باشی که این جوری سر من داد میزنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد باز داد بزنه که با پشت درست خوابوندم تو گوشش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای جیغ دخترانه ای اومد... تعجب کردم... برگشتم... این دیگه کی از اتاقش اومد بیرون؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گورت و گم کن تو اتاقت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبا با چشمای آبی اشکیش رفت توی اتاق... یه سر خر بیش نبود... هیچ کدوم از اینا یه سر خر بیشتر نیستن... باید هر چه زودتر از دستشون راحت بشم!!! رفتم تو اتاق و فقط یه سوئیشرت برداشتم و تنم کردم و زدم بیرون... خدا رو شکر دیگه اینجا مث ایران نیست و نگاه تاسف بار کسی روم نیست... همه پی دردای خودشونن و کسی به ظاهر بهم رختت کاری ندارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سر و وضعم نگاهی کردم... همچینم داغون نبودماا.. شلوار جین سیاه و تی شرت مشکی با طرح حای دخترانه حال بهم زن طلایی و سوئیشرتم هم مشکی بود... موهای لخت مشکیم که تا وسط بازوم میومد رو هم از دو ظرف ریخته بودم رو شونه هام و کلاه سوئیسرتم و انداخته بودم سرم و تا جلو کشیده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپم و موهام سوسولی بود ولی به خاطر اسرار های سامان بود که کاری باهاشون نداشتم وگرنه خوب میدونستم باهاشون چی کار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ آخ گفتم سامی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم و در آوردم و بهش زنگ زدم... هنوز دو تا بوق نخورده بود که آقا جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پارا باز چی کار کردی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سامی ببند دهنت و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاراتیس..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سامان به خدا خسته شدم... خسته از این که میبینم دارن راحت زندگی میکنن و من نمیتونم کاری کنم... خسته از این که همشون خوشبختن و اون وقت من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید وسط حرفم و با لحن آرومی که همیشه داشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کجایی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد فروشگاه شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو فروشگاه(...) بیا رستوران طبقه چهارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطع کردم و رفتم طبقه چهارم و پشت یک میز نشستم و خواستم فکر کنم که صدای گریه پسر بچه ای که اون سمت ایستاده بود توجهم جلب شد... پسره خیلی ازم دور بود ولی صداش و میشنیدم و خوب حس میکردم که بد ترسیده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم ازش گرفتم و به یه دختر و پسر خیره شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره: نه بریم کی اف سی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره: باشه عزیزم شما جون بخواه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم... دقیق نمیدونم چه بلایی سرم اومده... ولی به گمونم منم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به چی فکر میکنی پارا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به این که چقدر تو بد موقع میای!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مرض!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی شدم... چشمام و فشار دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سامی چه کنم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی مقدمه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بی خیال انتقام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خفه شو...خوب؟... فقط خفه شو و دیگه این حرف و تکرار نکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شد جلو و دستاش و گذاشت رو میز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاراتیس الان یه چیز دیگه مارو تحدید میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و تو دستام گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنوز اون یارو هست؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره... هر روز هم به تعداد کسایی که ناپدید میشن اضافه میشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا از سه ماه پیش شروع شد... روز به روز تعدادی از نوچه هام دارن ناپدید میشن... موندم قضیه چیه یکی دو نفر گفتن که یه نفر و دیدن که داشته به یکی از نوچه هام حمله میکرده...پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چند نفر دیگشون موندن؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کمتر از پنجاه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اونا رو آزاد کن و بگو برن... دیگه واقعا دارم کلافه میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.