رمان ویانا نیوز به قلم آمنه آبدار
یه مجله خبری معتبر داریم، یه دختر خبرنگار با بابای پر نفوذ که سر به هواست و یه پسر معمولی، از قشر ضعیف جامعه! ویانا توی این دفتر به عنوان خبرنگار شروع به کار می کنه و خرابکاریایی به بار میاره و به خاطر نفوذ باباش اونجا موندگار میشه... این وسط این آویز هست که از دستش کم مونده سر به بیابون بذاره! حالا همه چی از ورود شخصیت های جدید شروع میشه... دو خبرنگاری که قراره دردسر بزرگی ایجاد کنن.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
ژانر : #طنز #اجتماعی
خلاصه :
یه مجله خبری معتبر داریم، یه دختر خبرنگار با بابای پر نفوذ که سر به هواست و یه پسر معمولی، از قشر ضعیف جامعه!
ویانا توی این دفتر به عنوان خبرنگار شروع به کار می کنه و خرابکاریایی به بار میاره و به خاطر نفوذ باباش اونجا موندگار میشه... این وسط این آویز هست که از دستش کم مونده سر به بیابون بذاره! حالا همه چی از ورود شخصیت های جدید شروع میشه... دو خبرنگاری که قراره دردسر بزرگی ایجاد کنن.
مقدمه:
تا حالا شده فکر کنین زندگی ما یه کتابه که ما نقشای اصلیش هستیم؟ یه کتابی که خیلی وقته نوشته شده و یکی داره می خوندش و هر صفحه اش داره اتفاقای جدید میافته...
یه چند صفحه روزمرگی هان، یه صفحه هایی نویسنده عجیب تلخ نوشته و یه صفحه هایی خواننده داره قهقهه می زنه. یه چند صفحه ام با عنوان مشکلات و تصمیمات توئه که تو به مشکل می خوری و تصمیم می گیری...
ویانا نیوز قصه طنزی هست اما متفاوت...
با چاشنی مشکلات و گاهی گریه...
با تکیه بر شغل خبرنگاری، می زنیم تو دل دردای مردم و گاهی می خندیم و گاهی اشک می ریزیم.
این تیکه از لاکم چرا کنده شده؟ پوفف، این ناخنمم دیروز شکست، حالا چرا من این ناخنای دست چپم رو گرفتم اون یکی رو نه؟ شبیه دمپایی لنگه به لنگه شده... شانس مارو!
- ویانا جان؟
اون یکی دستمم بگیرم؟ نه آخه بگیرمم دستم شبیه بعضی از مردا بدون سبیل میشه.
- ویانا!
بدون اینکه سر بلند کنم، چشمم رو گردوندم و یه نگاه به بابا که لبخند حرصی رو لباش بود و یه نگاه به مفتاحی که یه جور خاصی نگام می کرد، نمی دونم چجوری ولی یه جور خاصی بود.
- بله؟
- دخترم آقای مفتاحی با شما بودن.
نیشم رو باز کردم و گفتم: جانم؟
با لبخند گفت: پس خبرنگاری خوندی؟
چشمام رو بستم و با افتخار سری تکون دادم و لبخندی زدم.
- بله، هر چند که به نظر خودم تحصیلات لازم نبود چون هر دختری یه خبرنگار درونش داره!
بعدم نیشم رو باز کردم و خودم هر هر خندیدم ولی با دیدن نگاه بابا که تو زیرنویسش نوشته بود برسیم خونه با همین دستام خفه ات می کنم، نیشم رو جمع کردم.
تک سرفه ای کردم که سر و ته خنده ام رو هم بیارم.
- بله من خبرنگاری خوندم.
- خوبه، اینجا می دونی که یه مجله خبری معتبره! رقیبم خیلیی زیاد داریم، باید حواستونو جمع کنید.
سری با اطمینان تکون دادم و گفتم: حتما، شما نگران نباشین.
مردد باشه ای گفت و به بابا نگاه کرد.
- من می سپرمش به آویز، شما نگران نباشین.
هن؟ می سپرتم به کی؟ مگه من رختم؟ هنوز علامت سوال بودم و دهنم باز بود که مفتاحی اشاره ای به در کرد.
- برو دخترم، بگو آویز کجاست بهت میگن.
با بهت گفتم: ولی من که نمی خوام خودمو آویزون کنم.
- ویانا!
با تشر بابا زود بلند شدم و از در رفتم بیرون... من می دونستم هیچی نمیشم، الکی چند سال رو صرف درس خوندن کردم، چونه ام لرزید و لبام آویزون شدن، آخرشم طاقت نیاوردم و زدم زیر گریه!
با تعجب نگام می کردن، برام مهم نبود... اینا نمی دونن درد من چیه!
به یه دختره رسیدم، بینی ام رو بالا کشیدم و گفتم: آویز کجاست؟
- همین دور و برا بود، برو از اون جلوییا بپرس بهت میگن.
همینمون کم بود، آویزشون متحرکم بود؛ خاک بر سر من که شانس ندارم...
- چیزی شده؟
برگشتم و به یه پسره نگاه کردم، چشمه اشکم جوشید و دهنم رو باز کردم و گریه کردم.
- من از کره گی دم نداشتم!
- چی؟! از کره گی دم نداشتی؟ مگه تو خری؟
نفسی گرفتم و تو سینه ام جمع کردم، لب پایینم رو جلوی لب بالام گرفتم و یکم خیره نگاش کردم، به من گفت خر؟ مشتی به شکمش کوبیدم و با گریه گفتم: اشتباه گفتم، به توچه؟ رخت آویزتون کجاست؟
نگاهی به سر تاپام انداخت.
- رخت آویز می خوای چی کار؟
داغ دلم تازه شد و اشاره ای به در اتاق مفتاحی کردم.
- مدیرتون گفت برم دنبال آویز بگردم...
با بغض نگاش کردم و ادامه دادم: دیدی من چه بدبختم؟
یکم گیج نگام کرد و بعد اخمی کرد.
- من آویزم!
مات موندم، باورم نمیشه... اینجا چخبر بود؟ دوباره زدم زیر گریه و همزمان با اینکه می رفتم بغلش کنم گفتم: بمیرم برات، یه آدمو رخت آویز کردن؟ تو هم هیچی نشدی؟ می خوان تو یادم بدی رخت آویز بودنو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود یه قدم عقب رفت و نذاشت بغلش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم چی داری میگی؟ اسم من آویزه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه ام تموم شد و در سکوت سنگین بینی ام رو بالا کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عه! چی کاره ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خبرنگارم با اجازه تون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اجازه ماهم دست شماست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سرتاپاش انداختم... چهره ساده ای داشت. چشمای قهوه ای و ابرو های مردونه ولی مرتب، بینی اش متناسب و لباشم نه نازک و نه قلوه ای بود. پوست برنزه ای داشت و ته ریششم بهش می اومد، جوون خوبیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بریم با اینجا آشنات کنم و کارارو یادت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و اشکام رو پاک کردم؛ من به خودم اطمینان داشتم. همون طور که هی دماغم رو بالا می کشیدم دنبالش راه افتادم. وسط راه یه سوالی ذهن من رو به شدت مشغول کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگم آقای آویز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه برگرده جواب داد: بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطور این اسمو روتون گذاشتن؟ از کجا اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصی گفت: من از کجا بدونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی من یه حدسایی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حدساتونو پیش خودتون نگه دارین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو به نشنیدن زدم و شروع به گفتن حدسم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فکر می کنم شما رخت آویز نداشتین، بعد پدرتون شما که به دنیا اومدین، اسمتونو این گذاشتن که رخت آویز هم داشته باشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر جاش ایستاد و به سمتم برگشت؛ پوکر توی چشمام نگاه و سرش رو کج کرد. ابرویی بالا انداختم و لبخند کجی روی لبهام نشوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برگات ریخت نه؟ هر چند اسمت به تو نمیاد، من اسمم بهم میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو با یاد آوری چیزی سری به نشونه تاسف تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا این شیوه نامگذاری خوب نیست، مثلا شما اگر خداااایی نکرده از کمبود آفتابه رنج می بردید، اسمتون باید آفتابه می شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه وایساد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو الان اسمت به خودت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب تو چشماش نگاه کردم و گفتم: ندیدی واقعا؟ ویانا یعنی خردمند، فرزانه... من همه چیو رمز گشایی می کنم، مثل الان! یک حس ششمی دارم که دومی نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تنها چیزی که بهت نمیاد اسمته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون برگشت و به راهش ادامه داد اما ندید که فکر من چطور مشغول شده... چرا بهم نمیاد؟ نتونستم کنجکاویم رو مهار کنم و پریدم جلوش و با تعجب پرسیدم: چرا بهم نمیاد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خردمند و فرزانه کجا و تو کجا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپره های بینی ام رو گشاد، سرم رو به سمت راست مایل و با چشمای گرد نگاش کردم. نفسم تو سینه حبس شده و اون گیج بهم زل زده بود. یهو نفسم رو آزاد کردم و با بغض گفتم: همون آفتابه لایقته، همزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مقابل چشمای متعجبش روی پاشنه پا چرخیدم که پام سر خورد و پنج بار شبیه تام تو تام و جری پام رو روی هوا تکون دادم و تهش خودم رو به میز کنارم گرفتم. نفس راحتی کشیدم؛ آخیش... پس چرا تو فیلما اینجوری می کنن باکلاس میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای فرفری ام از زیر مقنعه در اومده بود و جلوی صورتم افتاده بود که زود جمع و جورشون کردم و همون طور که دستم روی میز بود، به سمت آویز برگشتم و با یه لبخند نگاش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا کارتو یاد بگیر، مسخره بازی در نیار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به مقنعه ام کشیدم و با اعتماد به نفس دنبالش رفتم. تک تک بخش هارو بهم نشون داد خیلی زیاد بودن، تقصیر من نبود اگر یادم می رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعرفی که تموم شد، به سمتم برگشت و با چهره خنثی گفت: یاد گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموندم سر دو راهی... چیزی نیکوتر از صداقت نیست یا صداقتم همه جا درست نیست! یکم این دست اون دست کردم و اشاره ای به اتاقی که پشت سرش بود و یه ساعت داشت بهم توضیحش رو می داد کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجا واسه چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رو توی حدقه گردوند و نفس عمیقی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه یه ساعت نیست برات توضیح میدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه دیگه، هنوز یه ساعت نیست من پامو تو اینجا گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به صورتش کشید و گفت: کاش پات می شکست و تو اینجا نمی ذاشتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم، این اصلا لایق این نیست که من رو راهنمایی کنه. چشم غره ای بهش رفتم که دوباره توضیح داد: تایید نهایی خبر، مربوط به اون اتاقه! اونجا برای آخرین بار بررسی می کنن و اگر همه چی درست بود، منتشر می کنن... فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشونه آره تکون دادم که ادامه داد: مجله خبری ونوس، هم مجله هفتگی میده بیرون، هم از طریق سایت خبرارو منتشر می کنه! خبرای ما به چند دسته اجتماعی، در مورد دولت، در مورد سلبریتی ها و خبر های سلامت و... تقسیم میشه و هر بخشم خبرنگار های مخصوص خودش رو داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دقت به دهنش خیره شده بودم تا هر چی میگه رو یادم بمونه، حیف نمی تونم دفتر خودکار بگیرم دستم... پوفف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش که تموم شد، پرسیدم: الان من تو کدوم بخشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم، اونو آقای مفتاحی باید مشخص کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش پیش تو باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش درهم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار نگاهش داشت باهام حرف می زد، جلو رفتم و مستقیم توی چشماش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کار داری می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی گفتم: دارم حرف نگاتو می خونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کرد و یکم خم شد و سرش رو جلوی صورتم نگه داشت اما فاصله مون زیاد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین، به عنوان یه برادر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفش پریدم: برادر نمی خوام، خودم برادر دارم، اسمشم وارانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب به عنوان یه دوست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از دوستام چیز خوبی ندیدم، دوستم نمی خوام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو عصبی شد و با اخم بهم توپید: د یهو بگو بیا شوهرم شو! نه برادر می خوای نه دوست می خوای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تیکه از موهام که باز افتاده بود جلوی صورتم رو کنار زدم و تکونی به خودم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخیر! همکارم باش، نه بیشتر، نه کمتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو چشمام رو ریز کردم و موشکافانه بهش زل زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه تو به من چشم داری؟ ببین جفت چشماتو از کاسه در میارما! من دل نمیدم به کسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کله ام رو از دستت کجا بکوبم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر نمی شکنه به دیوار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکر بهم نگاه کرد که لبخند ملیحی زدم و خودم رو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف بهم پشت کرد و راه افتاد. داشتم جوری که پام نیافته رو خطا، روی موزائیکا راه می رفتم که صدای مفتاحی رو شنیدم: آویز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چرا اسمش رو می شنیدم خنده ام می گرفت. همش یاد رخت آویز میافتادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویانا جان، آویز با همه جا آشنات کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشونه بله تکون دادم و لبخندی زدم که آویز دست روی شونه مفتاحی گذاشت و چند قدم جلوتر از من رفتن و بهم پشت کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی زود فضولی بهم غلبه کرد و کله ام رو جلو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای مفتاحی چطور این دخترو اینجا قبول کردین؟ تیپشو ندیدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیپم چش بود؟ یه نگاه به کفشای قرمزم و ساپورت سیاه تنگ و مانتو جلو باز زردم انداختم... به نظر من که خیلیم خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ندیدین رفتاراشو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به خودم توی شیشه آسانسور انداختم... اخلاقم چشه؟ این پسره با من لجه، یا گفتم همکار باشیم شکست عشقی خورده، من که می دونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این خیلی گیجه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شدم و یهو از دهنم در رفت: گیج عمته رخت آویز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم به سمتم برگشتن که کله ام رو نزدیک خودشون دیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمفتاحی لبش رو گاز گرفت و سری به نشونه تاسف تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم زشته فالگوش واینستا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو اطرافم چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فالگوش واینستاده بودم، صدای شما بهم می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز بدبخت حسود، نیشخندی زد و زمزمه کرد: آره جون عمه ات!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدومشون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب سرش رو بالا آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کدومشون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عمه هام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بیشتری گفت: مگه چند تا داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه حسابی کردم و بعد گفتم: هشت تا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیننن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص نگاش کردم و خطاب قرارش دادم: چیه حسود بدبخت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سهم همه رو تو عمه داشتن خوردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و جوابش را ندادم، هنوز حرفاش رو در مورد خودم فراموش نکرده بودم. تیپم تو حلقش گیر کرده پایین نمیره، هوشمم نداره و می دونه یه هفته اینجا باشم جاش رو گرفتم که این کارو می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم به همه سوالاش اخم بود و دیگر هیچ! مفتاحی اما بر عکس ما دستش رو به شکمش گرفته بود و می خندید. نمی دونم کجای حرفم خنده داشت... ایش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که گذشت و از خندیدن سیر شد، چند تا سرفه کرد و گفت: می بینم خوب باهم جور شدین، ویانا پیش تو بمونه آویز! تو هر جایی برای گزارش رفتی، ویانارم ببر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای داد آویز یه متر بالا پریدم: چی؟! ما کنار اومدیم؟ شما به این میگی کنار اومدن؟ آقای مفتاحی واقعا نمی بینین این دختره چقددددد گیجه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتقابلا داد زدم: من گیج نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند حرصی زد و دستش رو تو هوا تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویانا، ویانا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلومه اسممو خیلی دوست داری ولی زشته، خانوم سلمانی صدام کن. آقای آویز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- که اینطور! پس بهتره تو هم منو ربیعی صدا کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم از کنارم گذشت و رفت؛ پسره حسود بدبخت! چشم نداره ببینه من اینجا کار می کنم، نمی دونم چرا همه انقد حسود شدن. آدما تا می بینن یکی داره به یه جایی می رسه، هر کاری می کنن تا اون رو پایین بکشن، شده کار و بار زندگی خودشون رو ول می کنن و میافتن دنبالت تا نذارن برسی... غافل از اینکه خودشونم خیلی وقته دست از رسیدن خودشون کشیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم تو برو خونه، فردا صبح رسما کارتو شروع می کنی، ازت خیلی انتظار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و با چند تا فحش زیر لبی از مفتاحی خداحافظی کردم. اول خواستم تاکسی بگیرم و برگردم خونه اما با خودم گفتم پیاده روی بیشتر حال میده. هعییی یه ماشینم نداشتیم که باهاش ویراژ بدیم تو خیابونا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته ریا نشه، داشتیم، خوبشم داشتیم، منتهی بابا که دید هیچ جوره یاد بگیر نیستم و وقتی رفتم گواهینامه بگیرم زدم ماشینشون رو داغون کردم، دیگه هیچ وقت رنگ اون ماشین رو ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه اون خانم بی ادب و بی تربیت برگشت به بابام گفت: «واقعا می خواین این رانندگی یاد بگیره؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز واقعا غرورم شکست... اما بلند شدم و با خودم گفتم: «من می جنگم!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا جنگیدم و خبرنگاری خوندم و خبرنگار شدم. هدفم نبود اما دوسش دارم، انقد خوشم میاد تلویزیون نگاه می کنم این خبرنگاره رفته یه شهر دیگه، گزارش ضبط کرده... بابا همیشه میگه تو به خاطر سفراش خبرنگار شدی ولی دوسش دارم، با تموم سخیتاش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا با تموم این مشکلا من جنگیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر مشکلا سنگ هایی باشن جلو پاهامون، این آویز بدبخت حسود، سنگ ریزه ای بیش نیست که! به پر و پام بپیچه یه لگد می زنم می اندازمش تو جوب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بوق یه ماشین یه متر بالا پریدم و دستم رو روی قلبم گذاشتم. چند تا نفس عمیق کشیدم و بعد پره های بینی ام رو گشاد و چشمام رو گرد کردم و از لای چشم بهش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو ترکیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اووووو نمی تونی مثل آدم برونی و بوق بزنی که آدم قلبشو بالا نیاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو از پنجره بیرون آورد و گفت: خانوم وسط خیابون وایسادی دو قورت و نیمه تم باقیه؟ بدهکارم شدیم؟ با اون سرعتم از روتون رد می شدم چی کار می کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما بی جا کردین که با سرعت می رونین! نمی گین یکی مثل من رد میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لودگی داد زد: والا نزده بود تردد حیوانات!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشم به حرف خودش هر هر خندید که پوزخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه هنوز شمارو ندیدن که تابلو رو بزنن... فردا نصب می کنن، نگران نباشین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده رو لبش خشکید و با تعجب نگام کرد... دیدین با یه جمله چطور کمرشو شکوندم؟ بار علمی جمله باید بالا باشه، هیچ وقت اینو یادتون نره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقری به گردنم دادم و از جلوی ماشین گذشتم، کلیی جیغ و داد کرد ولی حتی به خودم زحمت ندادم برگردم و نگاه کنم چی داره میگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلی زحمت و فحشی که نثار خودم و آویز و اون راننده می کردم به خونه رسیدم. اول از هر چیزی بوی غذا به مشامم خورد و این چیز عجیبی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام بلند بالایی دادم که مامان از آشپزخونه بیرون اومد و جواب سلامم رو داد. چند دور، دورم چرخید و یه ذکری زیر لبی خوند و تو صورتم فوت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شد دخترم، استخدام شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقی زدم و گفتم: بلهه، پس چی؟ دخترت اون قدرررر با استعداده رو هوا می زننش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو گفتم اما خودمم می دونستم که با نفوذ بابا و به قول مامان قاعده «پ»، پارتی بازی استخدام شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز رو وقت گذاشت و اومد برام جورش کرد... بابا مدام مشغول کار بود، آدم موفقی هم به حساب می اومد اما چه فایده که واسه ما کمتر وقت می ذاشت. من کلا هیچی، برام زیاد مهم نبود و واران هم تو یه شرکت حسابدار بود و صبح زود می رفت و شب می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مامان گناه داشت اونم با اون رنجایی که با مادر شوهرش که مادر بزرگم می شد کشیده بود. همه رو تحمل کرد و خون جگر ها خورد تا بالاخره از خونه اونا بیرون اومد و بابا براش خونه خرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته هنوز سایه خواهر شوهراش که عمه هام بشن بالا سر زندگیمون بود... سرشون سلامت تو ترک دیوار خونه مونم نظر می دادن. مامان چقدر از دستشون حرص می خورد... من فقط از دستشون می خندیدم، گاهی یه نظریه هایی می دادن که قشنگ برگام می ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه برو لباساتو عوض کن بیا یه چیزی بخور اگر گشنه ته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش از فکر بیرون اومدم و نیشم رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای به چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپله ها رو دو تا یکی بالا رفتم و خودم رو تو اتاق انداختم. لباسام رو عوض کردم و از اتاق بیرون اومدم. وارد آشپزخونه شدم و به مامان گفتم ظرفم رو پر کنه اما وقت خوردن که رسید، در جا سیر شدم و نتونستم بخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان کلی حرص خورد و غر زد که خاک تو سرت با این غذا خوردنت، واسه همینه قد نکشیدی و قدت نیم وجبه! والا من هنوز فلسفه اش رو نفهمیدم؛ به قد بلند میگن دراز، به قد کوتاه میگن کوتوله! آقا قشنگ بگین چی می خواین؟ سفارشی بسازیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم و دوباره به اتاقم برگشتم، سر وقت تلگرامم رفتم و با بچه ها چت کردم که یکی از آهنگای تتلو رو فرستادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«یه چیزی میگم بهت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید بخندی بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید چشماتو باز ببندی بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزی میگم فقط، در حد گله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاذیت میشم بس که، چشمات خوشکله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزی میگم، یه چیزی می شنوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما تو هر زمینه ای می کنیم پیشروی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالام که حرف دله، حرفشو می شنویم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو می خوای بشکونی، خب باشه می شکنیم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چه آهنگ قشنگی بود... پیام ژینوس رو خوندم: «وای آهنگاش چرا انقد خوشکلن؟ من که فنشم!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه شاخه این! وایسا برم آهنگای دیگه شو نگاه کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد گوگل شدم و آهنگای دیگه شو دان کردم و کلی حال کردم. زود واسه ژینوس نوشتم: منم طرفدارش شدم، واییی این آهنگاش چقدددد خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا وقتی بابا بیاد همش در موردش حرف زدم؛ خیلی چیزارو در موردش نمی دونستم اما دوست نداشتم بگم نمی دونم، هر جور بود با ژینوس حرف زدم و بعد آهنگا رو گوش کردم. احساس می کردم با این طرفدار تتلو شدن، خیلی خاص شدم و دوز شاخ بودنم بالا رفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا برگشتن بابا از اتاق بیرون رفتم و کنارش نشستم که با جدیت شروع کرد به نصیحت کردنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین ویانا، کار تو اونجا شوخی نیستش گیج بازیارو بذار کنار و قشنگ دل به کارت بده! چنین فرصتی گیرت نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا همه اصرار داشتن به من برچسب گیج بودن بچسبونن؟ اخمی کرده و روم رو اون طرف کردم. بابا با تعجب نگام کرد و گفت: چته الان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند سرم رو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بهم میگی گیج؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازمه یاد آوری کنم کاراتو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کار کردم مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل جا به جا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادت رفته تو دانشگاه درو کوبونده بودی تو سر استادت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق به جانب گفتم: اون یه اتفاق بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون که پیش دختر مدیر دانشگاه غیبت مدیرو کرده بودی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی شناختمش که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون روز که رفتیم کتابخونه و به جا اینکه بیای سوار ماشین من شی سوار ماشین اون پسره شدی و اون گازشو گرفت و رفت و من دنبالت افتادم و به زور از پسره گرفتمت چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهینی کشیدم و لبم رو گاز گرفتم. چه وحشتناک بود اون روز! به اون روز پرتاب شدم و قشنگ با سر فرود اومدم. اون روز رفتیم کتابخونه تا من جزوه بگیرم و من خاک بر سر هم بیرون که اومدم در یه ماشین رو که مثل خودمون بود، باز کردم و سوار شدم. تا برگشتم بگم بابا بریم، یه پسر از این جوجه تیغیا که انگار برق گرفته شون رو دیدم. یه آدامس گنده دهنش بود که می انداخت این ورو می انداخت اون ور! تا خواستم پیاده شم، قفل رو زد و گفت: کجا بریم خوشکله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونجا بود که فهمیدم خاک بر سرم شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم داد و بی داد و فریاد و ای مردم به دادم برسین که پسره با خنده ماشین رو به حرکت در آورد. بابا افتاد دنبالمون به پلیس خبر داده بود و بعد کلی تلاش، من رو از این گرفتن و پسره رم بردن آب خنک بخوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نگم از وقتی که برگشتیم و بابا دمار از روزگارم در آورد. انقد گفت و گفت و گفت و گفت تا خودش خسته شد و رفت تو اتاقش! مامان که وقتی شنید از ترس بیهوش شد ولی این عمه هام بودن که شروع کردن به نصیحت و بد گفتن از من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد ازشون بدم اومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوز میگی گیج نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم و گفتم: چرا یه گیج بدبخت خره، تنهام! راحت شدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم بلند شدم تا به اتاقم بیام، صدای لا اله الا ا... بابا رو شنیدم، رو پله اول بودم که مامان گفت: شام حاضره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو که گفت زود برگشتم و وسط راه که بابا با تعجب نگام می کرد، به آشپزخونه رفتم. تجربه اش رو داشتم که سر شام قهر کردم و آخرشم غلط کردن واسم موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر میز نشستم و یه نگاه به شکمم انداختم و تو دلم گفتم: از غرورم گذشتم، فقط به خاطر تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیو گذاشتم کنار، فقط به خاطر تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا چپکی نگام می کرد که توجه نکردم و با اشتها غذارو خوردم. کاش می شد ذخیره کنم بعدا که قهر کردم گشنه ام نشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شتر بودی می تونستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا آوردم و به واران نگاه کردم که بابا نچ نچی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هزار بار به این دختر گفتم بلند فکر نکن، آبروت میره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواران خندید و گفت: به عمه گفت بی ریخت، آبروش رفته دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا داد زد: کی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بمیری، سر تخته بشورمت واران که هیچی نیستی! عنتر... خر، الاغ! الان بابا از همه چی محرومم می کنه. با ترس سرم رو بالا آوردم و نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دروغ میگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دروغ میگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از زیر میز به پاش کوبیدم و لب زدم: د خفه شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: یکی به من توضیح بده که چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس نگاش می کردم، حالت چشماش نشون می داد نمیشه گولش زد. سرم رو پایین انداختم و با انگشتام بازی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا تقصیر من نبود، کودک درونم بی ادبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای دادش یه متر از جا پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ادب نداری تو؟ این چه حرفیه رفتی بهش گفتی؟ ویانا از دستت خسته شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به طور افقی کنار بینی اش گذاشت و ادامه داد: به اینجام رسیده می فهمی؟ به اینجام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره اش رو بالا آورد و تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا شاهده، اونجا پیش حامد گند بالا بیاری، نمی ذارم از اتاقت بیرون بیای و رنگ بیرون رو ببینی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم و از سر میز بلند شدم که بابا داد زد: کجا؟ بیا بشین غذاتو بخور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم و با بغض غذا رو تموم کردم، آخرای غذا بودم که یه قطره اشک از چشمام چکید و دیدم تار شد. از روی میز بلند شدم و نگاه رنجیده ای به واران انداختم. به اتاقم رفتم و گرفتم خوابیدم، حوصله هیچی رو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجایی که می گین دقیقا کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرس رو دقیق برامون روی کاغذ نوشت و به دست آویز داد. اولین گزارش خبری رو امروز باید از یه روستا می گرفتیم و من و آویز با هم بودیم. تا جایی که فهمیدم، اون برخلاف خبرنگارای دیگه، تو هر زمینه ای گزارش تهیه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوله ام رو روی دوشم انداختم و کارت خبرنگاری رو به گردنم آویزون کردم. بعد چک کردن وسایلم و گذاشتن عینکم روی چشمام، شونه به شونه از دفتر بیرون رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز معلوم بود از اینکه باهاشم اصلا خوشحال نیست و همش چپکی نگام می کرد اما من به روی مبارک نمی آوردم و خیلی ریلکس به راهم ادامه میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اولین گزارش خبری ام خیلی هیجان داشتم و مطمئن بودم که خوب پیش میره. سوار ون دفتر شدیم و به سمت روستا روندیم... فیلمبردار و همه کسایی که باهامون می اومدن، نشسته بودن و آویزم پیش من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز سعی کردم تیپم سنگین رنگین باشه و یه مانتو مشکی، با شلوار جین یخی پوشیدم و مقنعه مشکی ام رو هم سر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط راه مائده یکی از دخترای تیم، فلشش رو داد راننده تا یه آهنگ بذاره چون فاصله اش نسبتا زیاد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز با اخم نشسته و به جلو خیره نگاه می کرد. سرفه ای کردم تا صدام صاف شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای ربیعی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه برگرده گفت: ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون میشم مودب باشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساکت شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا عصبانیه؟ دیروز کلی بهم توهین کرد... شاید دلیل دیگه ای داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از چی ناراحتی؟ بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص سرش رو چرخوند و نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از وجودت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکر شدم و صورتم رو جمع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اینکه وجودت منبع آرامش منه! همش احساس می کنم جات یه اشیا کنارم گذاشتن که لباس بهش آویزونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه بار دیگه به من بگی رخت آویز من می دونم و تو! افتاده رو دهنش هی میگه و میگه، مثل شلوار پاره پوره باب اسفنجی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان با عصبانیت بهم خیره بود که یه قسمت جمله اش فکرمو درگیر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قسمت جدید باب اسفنجیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی محکم روی پیشونیش کوبید و با حالت زاری نالید: خدایا، این چی بود فرستادی پیشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نزن خودتو حتما دعا کرده بودی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو با چشمای گرد به صندلی جلوش خیره شد و یکی محکم پشت دستش کوبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت بندشم پیشونی اش رو به صندلی تکیه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدایاااااا، یه ساله دعا می کنم یه نفر بیاد همدمم بشه، دوستم بشه، قبول نکردی، اون شب از خستگی حرصم گرفت گفتم یه گیجشم باشه اشکال نداره تو درجا قبول کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی شونه اش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا ناراحت نباش، من برات یار میشم، غم داری غم خوار میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا روت میشه با این صدات آهنگ بخونی و زندگی کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپکی سرتا پاش رو از نظر گذروندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی تو روت شده با این قیافه و اسم تا به این سن با افتخار زندگی کنی، منم می تونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت: پدر مادرت چرا تو به وجود آوردن تو یه ذره تعلل نکردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو بستم و دستم رو جلوش تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون در کار خیر تعلل هیچ جایز نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یهو چشمام رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو اصلا چه مشکلی با من داری؟ جاتو تنگ کردم؟ کاری باهات داشتم؟ حسود بدبخت؟ بیا همکار باشیم دیگه! هی الکی کلکل می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن کجی کرد و دیگه چیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسیدن به روستا خودم رو با کارهای دیگه مشغول کردم. وقتی رسیدیم، ون نگه داشت و من و آویز پیاده شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود از یه خانواده پر جمعیت دیدن و گزارش ضبط کنیم البته از قبل باهاشون هماهنگ شده بود. میگن جمعیت رو افزایش بدین اما هیچ کمکی بهشون نمیشه و خرج و مخارج کلی دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر واقع الان اومدیم تا به درخواست خودشون کمک مردمی جمع کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در خونه ایستادیم و آویز زنگ رو فشرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلوی در صدای جیغ و داد رو شنیدیم و یکم بعدش باز شد. یه دختر تقریبا نه ساله در رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سارافون گل گلی که معلوم بود خودشون دوختن، تا روی زانو تن کرده بود و یه روسری کوچیکم رو سرش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت لبخندی زد و سلام کرد که با مهربونی جواب سلامش رو دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد حیاط شدیم، آویز جلوتر از من حرکت می کرد اما من به وضع زندگیشون نگاه می کردم و عقب بودم که یهو یکی بهم برخورد کرد و چند قدم رفتم جلو ولی زود تعادلم رو به دست آوردم و وایسادم. سرم رو که چرخوندم همون دختر رو دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دوباره ای زدم و بهش سلام کردم. آویز جلوتر وایساده بود و اشاره می کرد زودتر برم که رفتم کنارش و شونه به شونه اش به سمت در ورودی خونه رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلندش و دیدنش جلوم با ترس یک قدم عقب رفتم و نفس عمیقی کشیدم. لبخند زوری زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم، دو بار سلام کردیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه! سلام نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کردی عزیزم، آلزایمر که ندارم، یادمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه رو که عقب رفته بودم درست کردم که یکی گفت: سلام خانوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار حرصی برگشتم تا جوابش رو بدم دیدم رو به روم نیست. اون ورو که نگاه کردم زهره ام ترکید و سکسکه ام گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکسکه ای کردم و با ترس به آویز خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آویز این یه قدرتی داره! هی داره میاد جلوم این ورم اون ورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز نگاهی به پشت سرم کرد و پوکر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حیف اینجا نمی تونم چیزی بهت بگم... حیف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینا شش قلو ان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکسکه دیگه ای کردم و هین بلند بالایی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بریم چیزی نگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه ای گفتم و همراه با یه سکسکه دیگه، نگاهی به پشت سرم انداختم و اون شش تارو دیدم. بی ادبا! نمی تونن یه دفعه ای بیان جلو آدم که زهره ترک نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم و به سمت خونه رفتم، کفشام رو در آوردم و وارد شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه شون برای اون تعداد که می شدن دوازده نفر، خیلی کوچیک بود. اولین چیزی که وارد خونه می شدی حس می کردی، بوی نم گچ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسقف خونه از چوب و گچ دیوارا رنگ خاکستری به خودش گرفته بود و در و دیوارا ترشح داشت... کف زمین به جای فرش موکت های کهنه و پاره پوره انداخته بودن و چند تا پشتی شکسته به جای مبل وجود داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به اسباب بازی بچه ها که افتاد، قلبم آتیش گرفت. یه عروسک بدون سر و دست و یه ماشین. نفس عمیقی کشیدم... تو این خونه نمی شد یه لحظه هم دووم آورد چه برسه به زندگی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی یکی از پتو هایی که کنار پشتی ها انداخته بودن نشستم. مادر خانواده لباس هاش به تنش زار می زدن و کهنه و نخ کش شده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد هم وضعش بهتر نبود و معلوم بود لباساش پینه شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد شروع به تعریف وضعشون کرد و ما تند تند می نوشتیم و ضبط می کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وضع مالیمون رو که می بینید، اول یه دو قلو پسر به دنیا آورد خانمم، چند سال بعدش گفتیم خانوم من دختر می خوام، پول سونوگرافی و دکتر نداشتیم که بعد اینکه خانومم حامله شد ببینیم چی به چیه، سالمن، زنده ان نیستن... گذشت و خانومم کلا زمین گیر شد، هیچ کاری نمی تونست انجام بده و تحمل وزنش رو نداشت. تا اینکه قابله رو صدا زدم و اونم گفت یه بچه نیست و چند تاست اما نمی دونست دقیق چند تا! خلاصه نه ماه گذشت و وقت به دنیا آوردن بچه ها که دیدیم خدا بهمون یه شش قلو داده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز پرسید: ناراحت نشدین وقتی با این وضع مالی یهو صاحب شش بچه شدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، خداروشکر کردم و دخترامو به دنیا نمیدم، میگن دختر چراغ خونه و برکته! با تموم خستگی از این وضع بازم خداروشکر می کنم، تموم سعیمو می کنم هر چی می خوان فراهم کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار من پرسیدم: درس هم می خونن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد سرش رو پایین انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، پولش رو نداریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دولت کمکی بهتون نکرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشونه نه تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیشکی حالی ازمون نپرسیده؛ قرار بود خرج و مخارجشونو بدن که ندادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خیلی برای لحن بغض دارش سوخت... برای یه پدر خیلی سخته که جلو خونواده اش شرمنده بشه. می دونم چقد سخت بوده که مارو صدا کرده و کمک مردمی می خواد. یه آدم تنها خواسته اش از زندگی می تونه این باشه که هیچ وقت منت دیگران رو برنداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و یه چند تا چیز رو یادداشت کردم. دختراشون، اون شش قلو ها که فهمیدم اسماشون به ترتیب: مینا، سیما، راضیه، سمیه، عطیه، لاله و مهتا و پسراشون بنیامین، پیمان، آرمین و آرمان بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشنیدم که یکی از دخترا به مامانش گفت: مامان پس نهار نمی خوریم؟ گشنمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرش لب گزید و اشاره ای به ما کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا دخترم بذار کارشون تموم شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه گشنمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیما ساکت شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست توی کیفم کردم و بسته شکلاتی که داشتم رو در آوردم و با لبخندی بهشون دادم. یه نگاه به مادرشون کردن و بعد اینکه اون با اخم بهشون اشاره داد بگیرن، شکلاتا رو گرفتن و ده تایی رفتن بیرون تا بخورن. امیدوارم بودم بتونه سیرشون کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا سوال دیگه پرسیدن و عکس گرفتن، این عکس ها ابدا با چهره معلوم پخش نمی شدن و چهره هاشون رو شطرنجی می کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط یه شماره کارت می دادیم که پول رو به اون حساب بریزن. همه پاشدن که برن و من عقب تر از همه بودم، زن رفت تا کفشارو جفت کنه که من متوجه یه قابلمه روی بخاری شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاوی اینکه نهارشون چیه بهم غلبه کرد و به سمت قابلمه رفتم و سرش رو برداشتم که با دیدن چیزی که توش بود، چشمام چهار تا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که شنیدم زود سر قابلمه رو گذاشتم و با حالی خراب از خونه بیرون اومدم. غذاشون پیاز بود که آب پز کرده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم تا خودم رو کنترل کنم... وقت ضبط گزارش اومد. گزارشی که توی مجله متن می شد و توی سایت و پیج اینستاگرام هم به صورت فیلم پخش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمفتاحی به آویز سپرده بود که من این گزارش رو بگیرم. خیلی تحت تاثیر زندگی این خانواده قرار گرفته بودم و هم استرس اولین ضبط رو داشتم و هم فکرم مشغول این بود که از بابا پول بگیرم و خودمم به نوبه خودم کمک کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دستم می رفت و داشتم، اگر حتی بابا هم بهم پول نده، از پس اندازه های خودم میارم و بهشون میدم... البته به طور غیر مستقیم و ناشناس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکروفون رو به دستم دادن و یکم گریمم کردن تا صورتم بد نیافته. همه چیز که مرتب شد، از کنار در دروازه شون، شروع به ضبط کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سه، دو، یک شروع!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ضبط میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی رسا شروع کردم: توی یکی از روستاهای تهران، توی تهرانی که پر از اتفاقات تلخ و ناگواره... روزانه شاهد کسایی هستیم که بی خانمان اند و روز به روزم تعدادشون بیشتر میشه، توی یکی از روستاها با یه خانواده آشنا شدیم. خانواده ای که چشمشون به لطف و مهربانی شماست. باهم میریم تا باهاشون آشنا شیم، همراه ما باشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمایشی در رو کوبیدم و آقا رضا در رو باز کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامی بهش کردم و وارد حیاط شدم. چیزایی که یادداشت کرده بودم رو گفتم، هیچ لرزش و استرسی مشخص نبود و خیلی مسلط بودم. آویز با تعجب و تحسین نگام می کرد که یهو خیلی حرصی شدم و یه چیز خیلی بد گفتم! چشمای همه گرد شد... زود دستم رو به دهنم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بوووووق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم تند گفتم: اینجا رو بوق بذارین، یادم رفت... ویییی بشنون چوب تو اونجامون می کنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز با صدایی تحلیل رفته گفت: زنده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم رو به ماردین کرد و ادامه داد: زودباش کات کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نه نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گوشه حیاط اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوناهاش گل، گل و بلبلش کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویز برگشت و با عصبانیت نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیششششش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مظلومیت نگاش کردم و برگشتم برم که یهو موزائیک شکسته شده به پام گیر کرد و با نشیمنگاه توی باغچه افتادم و یه چیز تیزی تو اونجام فرو رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرضیه خانوم هینی کشید و اما بچه هاشون قهقهه زدن، آویز رفت کنار دیوار و دو تا مشت به دیوار کوبید و تهش دست خودش درد گرفت... خدایی دیگه این تقصیر من نیست خودش خره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آخ و اوخ بلند شدم که آقا رضا جلو اومد و گفت: خانوم می خواین به جا شما ما کمک کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم و چونه ام لرزید و یهو با ضرب از سر جام بلند شدم و از حیاطشون گلی بیرون رفتم. توی ون یه پلاستیک زیرم گذاشتم و نشستم. بابام قطعا می کشتم... من می دونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار آویز گزارش رو گرفت و گذاشت و بعد از نیم ساعت اومدن نشستن. آویز تا اومد تو بهم توپید و من با چشمای اشکی نگاش می کردم... قبل اینکه اون بیاد کلی به خاطر ضایع شدنم گریه کرده بودم. حرفاش که تموم شد دماغم رو بالا کشیدم و با بغض گفتم: کاکتوس داشتن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو حالت صورتش تغییر کرد. با صورت جمع شده گفت: اوو دردت گرفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و با بغض بیشتری گفتم: خیلی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی کنارم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا اشکال نداره بزرگ شی خوب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم به سمت راننده خم شد و ازم پرسید: آدرس خونتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرس خونمون رو بهش گفتم و اونم به راننده گفت و بعد به صندلی اش تکیه داد. برام سوال شد خار کاکتوس جدا میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم از آویز بپرسم که یهو یادم اومد جدا هم شده باشه این نمی تونه که جدا کنه... یهو با خودم صحنه رو تصور کردم و لبم رو گزیدم. اصلا بی خیال آویز، آی لاویو ننه! الان رفتم خونه میدم درستش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوییی تا برسیم خونه من دیوونه میشم چقد درد می کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد کلی تو ترافیک موندن، خیابون نسبتا خلوت شد و راه افتادیم. قشنگ یه گل متحرک بودم، از خاک به خاک قضیه منه... چطور برم تو؟ مامانم، وایی بابام! لعنت به هر کی این پخش زنده اینستا رو درست کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا من خر، من الاغ، من گیج، من گاو! مفتاحی چرا اولین گزارش من رو لایو کرد تو اینستا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگفت تر می زنم به همه چی؟ بدبخت شد... ولی خوبه عبرت میشه براش، آدم از این چیزاست که تجربه می گیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و فیلسوفانه به افق خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آویز دیدی باز من اون شخصیت خیرم پیدا شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی از نفهمیدن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شخصیتمو میگم، شخصیت خیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینو فهمیدم چه خیری کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و جدی گفتم: دانش آموز که بودم مدیرمون یه جمله خیلی تاثیر گذاری گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه جمله ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون خیلی رو من تاثیر گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش انداختم که صورتش رو جمع کرد و چشم غره ای رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لال بمیری، یه جمله تمومش کن دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبر داشته باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفه ای کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون موقع انتظامات شدم، تو بوفه خوراکی می فروختم، یه روز شبش خوب نخوابیدم و خوابم برد. بیدار که شدم، وسایلای بوفه نصفشون نبودن و پولارم برده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان اینجا چه جمله تاثیر گذاری می تونه گفته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا خیلی تاثیر گذار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به چشماش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومد گفت که تو برای آدم عبرت میشی... خوبه که از تو عبرت گرفتم و فهمیدم نباید به هر کسی هر کاری رو سپرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری با تاسف تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بدبخت تحقیر شدی از این تاثیر گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپره های بینی ام رو گشاد، سرم رو به راست مایل و چشمام رو گرد کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بدبخت تو که نمی دونی این جمله ها چی ان! الان باز مفتاحی عبرت می گیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونم چه عبرتی بدبخت، جاش بودم اگه از یه کیلومتری دفتر رد می شدی یه گلوله می زدم تو سرت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهین بلند بالایی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir