یه مجله خبری معتبر داریم، یه دختر خبرنگار با بابای پر نفوذ که سر به هواست و یه پسر معمولی، از قشر ضعیف جامعه! ویانا توی این دفتر به عنوان خبرنگار شروع به کار می کنه و خرابکاریایی به بار میاره و به خاطر نفوذ باباش اونجا موندگار میشه... این وسط این آویز هست که از دستش کم مونده سر به بیابون بذاره! حالا همه چی از ورود شخصیت های جدید شروع میشه... دو خبرنگاری که قراره دردسر بزرگی ایجاد کنن.

ژانر : طنز، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۲۹ دقیقه

مطالعه آنلاین ویانا نیوز
نویسنده : آمنه آبدار

ژانر : #طنز #اجتماعی

خلاصه :

یه مجله خبری معتبر داریم، یه دختر خبرنگار با بابای پر نفوذ که سر به هواست و یه پسر معمولی، از قشر ضعیف جامعه!

ویانا توی این دفتر به عنوان خبرنگار شروع به کار می کنه و خرابکاریایی به بار میاره و به خاطر نفوذ باباش اونجا موندگار میشه... این وسط این آویز هست که از دستش کم مونده سر به بیابون بذاره! حالا همه چی از ورود شخصیت های جدید شروع میشه... دو خبرنگاری که قراره دردسر بزرگی ایجاد کنن.

مقدمه:

تا حالا شده فکر کنین زندگی ما یه کتابه که ما نقشای اصلیش هستیم؟ یه کتابی که خیلی وقته نوشته شده و یکی داره می خوندش و هر صفحه اش داره اتفاقای جدید میافته...

یه چند صفحه روزمرگی هان، یه صفحه هایی نویسنده عجیب تلخ نوشته و یه صفحه هایی خواننده داره قهقهه می زنه. یه چند صفحه ام با عنوان مشکلات و تصمیمات توئه که تو به مشکل می خوری و تصمیم می گیری...

ویانا نیوز قصه طنزی هست اما متفاوت...

با چاشنی مشکلات و گاهی گریه...

با تکیه بر شغل خبرنگاری، می زنیم تو دل دردای مردم و گاهی می خندیم و گاهی اشک می ریزیم.

این تیکه از لاکم چرا کنده شده؟ پوفف، این ناخنمم دیروز شکست، حالا چرا من این ناخنای دست چپم رو گرفتم اون یکی رو نه؟ شبیه دمپایی لنگه به لنگه شده... شانس مارو!

- ویانا جان؟

اون یکی دستمم بگیرم؟ نه آخه بگیرمم دستم شبیه بعضی از مردا بدون سبیل میشه.

- ویانا!

بدون اینکه سر بلند کنم، چشمم رو گردوندم و یه نگاه به بابا که لبخند حرصی رو لباش بود و یه نگاه به مفتاحی که یه جور خاصی نگام می کرد، نمی دونم چجوری ولی یه جور خاصی بود.

- بله؟

- دخترم آقای مفتاحی با شما بودن.

نیشم رو باز کردم و گفتم: جانم؟

با لبخند گفت: پس خبرنگاری خوندی؟

چشمام رو بستم و با افتخار سری تکون دادم و لبخندی زدم.

- بله، هر چند که به نظر خودم تحصیلات لازم نبود چون هر دختری یه خبرنگار درونش داره!

بعدم نیشم رو باز کردم و خودم هر هر خندیدم ولی با دیدن نگاه بابا که تو زیرنویسش نوشته بود برسیم خونه با همین دستام خفه ات می کنم، نیشم رو جمع کردم.

تک سرفه ای کردم که سر و ته خنده ام رو هم بیارم.

- بله من خبرنگاری خوندم.

- خوبه، اینجا می دونی که یه مجله خبری معتبره! رقیبم خیلیی زیاد داریم، باید حواستونو جمع کنید.

سری با اطمینان تکون دادم و گفتم: حتما، شما نگران نباشین.

مردد باشه ای گفت و به بابا نگاه کرد.

- من می سپرمش به آویز، شما نگران نباشین.

هن؟ می سپرتم به کی؟ مگه من رختم؟ هنوز علامت سوال بودم و دهنم باز بود که مفتاحی اشاره ای به در کرد.

- برو دخترم، بگو آویز کجاست بهت میگن.

با بهت گفتم: ولی من که نمی خوام خودمو آویزون کنم.

- ویانا!

با تشر بابا زود بلند شدم و از در رفتم بیرون... من می دونستم هیچی نمیشم، الکی چند سال رو صرف درس خوندن کردم، چونه ام لرزید و لبام آویزون شدن، آخرشم طاقت نیاوردم و زدم زیر گریه!

با تعجب نگام می کردن، برام مهم نبود... اینا نمی دونن درد من چیه!

به یه دختره رسیدم، بینی ام رو بالا کشیدم و گفتم: آویز کجاست؟

- همین دور و برا بود، برو از اون جلوییا بپرس بهت میگن.

همینمون کم بود، آویزشون متحرکم بود؛ خاک بر سر من که شانس ندارم...

- چیزی شده؟

برگشتم و به یه پسره نگاه کردم، چشمه اشکم جوشید و دهنم رو باز کردم و گریه کردم.

- من از کره گی دم نداشتم!

- چی؟! از کره گی دم نداشتی؟ مگه تو خری؟

نفسی گرفتم و تو سینه ام جمع کردم، لب پایینم رو جلوی لب بالام گرفتم و یکم خیره نگاش کردم، به من گفت خر؟ مشتی به شکمش کوبیدم و با گریه گفتم: اشتباه گفتم، به توچه؟ رخت آویزتون کجاست؟

نگاهی به سر تاپام انداخت.

- رخت آویز می خوای چی کار؟

داغ دلم تازه شد و اشاره ای به در اتاق مفتاحی کردم.

- مدیرتون گفت برم دنبال آویز بگردم...

با بغض نگاش کردم و ادامه دادم: دیدی من چه بدبختم؟

یکم گیج نگام کرد و بعد اخمی کرد.

- من آویزم!

مات موندم، باورم نمیشه... اینجا چخبر بود؟ دوباره زدم زیر گریه و همزمان با اینکه می رفتم بغلش کنم گفتم: بمیرم برات، یه آدمو رخت آویز کردن؟ تو هم هیچی نشدی؟ می خوان تو یادم بدی رخت آویز بودنو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود یه قدم عقب رفت و نذاشت بغلش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم چی داری میگی؟ اسم من آویزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه ام تموم شد و در سکوت سنگین بینی ام رو بالا کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه! چی کاره ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبرنگارم با اجازه تون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اجازه ماهم دست شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سرتاپاش انداختم... چهره ساده ای داشت. چشمای قهوه ای و ابرو های مردونه ولی مرتب، بینی اش متناسب و لباشم نه نازک و نه قلوه ای بود. پوست برنزه ای داشت و ته ریششم بهش می اومد، جوون خوبیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم با اینجا آشنات کنم و کارارو یادت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و اشکام رو پاک کردم؛ من به خودم اطمینان داشتم. همون طور که هی دماغم رو بالا می کشیدم دنبالش راه افتادم. وسط راه یه سوالی ذهن من رو به شدت مشغول کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم آقای آویز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه برگرده جواب داد: بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور این اسمو روتون گذاشتن؟ از کجا اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی گفت: من از کجا بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من یه حدسایی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حدساتونو پیش خودتون نگه دارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو به نشنیدن زدم و شروع به گفتن حدسم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فکر می کنم شما رخت آویز نداشتین، بعد پدرتون شما که به دنیا اومدین، اسمتونو این گذاشتن که رخت آویز هم داشته باشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جاش ایستاد و به سمتم برگشت؛ پوکر توی چشمام نگاه و سرش رو کج کرد. ابرویی بالا انداختم و لبخند کجی روی لبهام نشوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برگات ریخت نه؟ هر چند اسمت به تو نمیاد، من اسمم بهم میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو با یاد آوری چیزی سری به نشونه تاسف تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا این شیوه نامگذاری خوب نیست، مثلا شما اگر خداااایی نکرده از کمبود آفتابه رنج می بردید، اسمتون باید آفتابه می شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه وایساد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو الان اسمت به خودت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب تو چشماش نگاه کردم و گفتم: ندیدی واقعا؟ ویانا یعنی خردمند، فرزانه... من همه چیو رمز گشایی می کنم، مثل الان! یک حس ششمی دارم که دومی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تنها چیزی که بهت نمیاد اسمته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون برگشت و به راهش ادامه داد اما ندید که فکر من چطور مشغول شده... چرا بهم نمیاد؟ نتونستم کنجکاویم رو مهار کنم و پریدم جلوش و با تعجب پرسیدم: چرا بهم نمیاد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خردمند و فرزانه کجا و تو کجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پره های بینی ام رو گشاد، سرم رو به سمت راست مایل و با چشمای گرد نگاش کردم. نفسم تو سینه حبس شده و اون گیج بهم زل زده بود. یهو نفسم رو آزاد کردم و با بغض گفتم: همون آفتابه لایقته، همزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مقابل چشمای متعجبش روی پاشنه پا چرخیدم که پام سر خورد و پنج بار شبیه تام تو تام و جری پام رو روی هوا تکون دادم و تهش خودم رو به میز کنارم گرفتم. نفس راحتی کشیدم؛ آخیش... پس چرا تو فیلما اینجوری می کنن باکلاس میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای فرفری ام از زیر مقنعه در اومده بود و جلوی صورتم افتاده بود که زود جمع و جورشون کردم و همون طور که دستم روی میز بود، به سمت آویز برگشتم و با یه لبخند نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا کارتو یاد بگیر، مسخره بازی در نیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به مقنعه ام کشیدم و با اعتماد به نفس دنبالش رفتم. تک تک بخش هارو بهم نشون داد خیلی زیاد بودن، تقصیر من نبود اگر یادم می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معرفی که تموم شد، به سمتم برگشت و با چهره خنثی گفت: یاد گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موندم سر دو راهی... چیزی نیکوتر از صداقت نیست یا صداقتم همه جا درست نیست! یکم این دست اون دست کردم و اشاره ای به اتاقی که پشت سرش بود و یه ساعت داشت بهم توضیحش رو می داد کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونجا واسه چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش رو توی حدقه گردوند و نفس عمیقی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه یه ساعت نیست برات توضیح میدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه، هنوز یه ساعت نیست من پامو تو اینجا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به صورتش کشید و گفت: کاش پات می شکست و تو اینجا نمی ذاشتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم، این اصلا لایق این نیست که من رو راهنمایی کنه. چشم غره ای بهش رفتم که دوباره توضیح داد: تایید نهایی خبر، مربوط به اون اتاقه! اونجا برای آخرین بار بررسی می کنن و اگر همه چی درست بود، منتشر می کنن... فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه آره تکون دادم که ادامه داد: مجله خبری ونوس، هم مجله هفتگی میده بیرون، هم از طریق سایت خبرارو منتشر می کنه! خبرای ما به چند دسته اجتماعی، در مورد دولت، در مورد سلبریتی ها و خبر های سلامت و... تقسیم میشه و هر بخشم خبرنگار های مخصوص خودش رو داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت به دهنش خیره شده بودم تا هر چی میگه رو یادم بمونه، حیف نمی تونم دفتر خودکار بگیرم دستم... پوفف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش که تموم شد، پرسیدم: الان من تو کدوم بخشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم، اونو آقای مفتاحی باید مشخص کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش پیش تو باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش درهم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار نگاهش داشت باهام حرف می زد، جلو رفتم و مستقیم توی چشماش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کار داری می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفتم: دارم حرف نگاتو می خونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کرد و یکم خم شد و سرش رو جلوی صورتم نگه داشت اما فاصله مون زیاد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین، به عنوان یه برادر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم: برادر نمی خوام، خودم برادر دارم، اسمشم وارانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب به عنوان یه دوست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دوستام چیز خوبی ندیدم، دوستم نمی خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو عصبی شد و با اخم بهم توپید: د یهو بگو بیا شوهرم شو! نه برادر می خوای نه دوست می خوای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تیکه از موهام که باز افتاده بود جلوی صورتم رو کنار زدم و تکونی به خودم دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر! همکارم باش، نه بیشتر، نه کمتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو چشمام رو ریز کردم و موشکافانه بهش زل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکنه تو به من چشم داری؟ ببین جفت چشماتو از کاسه در میارما! من دل نمیدم به کسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کله ام رو از دستت کجا بکوبم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر نمی شکنه به دیوار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر بهم نگاه کرد که لبخند ملیحی زدم و خودم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف بهم پشت کرد و راه افتاد. داشتم جوری که پام نیافته رو خطا، روی موزائیکا راه می رفتم که صدای مفتاحی رو شنیدم: آویز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا اسمش رو می شنیدم خنده ام می گرفت. همش یاد رخت آویز میافتادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ویانا جان، آویز با همه جا آشنات کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه بله تکون دادم و لبخندی زدم که آویز دست روی شونه مفتاحی گذاشت و چند قدم جلوتر از من رفتن و بهم پشت کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی زود فضولی بهم غلبه کرد و کله ام رو جلو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای مفتاحی چطور این دخترو اینجا قبول کردین؟ تیپشو ندیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپم چش بود؟ یه نگاه به کفشای قرمزم و ساپورت سیاه تنگ و مانتو جلو باز زردم انداختم... به نظر من که خیلیم خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ندیدین رفتاراشو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به خودم توی شیشه آسانسور انداختم... اخلاقم چشه؟ این پسره با من لجه، یا گفتم همکار باشیم شکست عشقی خورده، من که می دونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خیلی گیجه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی شدم و یهو از دهنم در رفت: گیج عمته رخت آویز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم به سمتم برگشتن که کله ام رو نزدیک خودشون دیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مفتاحی لبش رو گاز گرفت و سری به نشونه تاسف تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم زشته فالگوش واینستا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو اطرافم چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فالگوش واینستاده بودم، صدای شما بهم می رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز بدبخت حسود، نیشخندی زد و زمزمه کرد: آره جون عمه ات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدومشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب سرش رو بالا آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کدومشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمه هام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بیشتری گفت: مگه چند تا داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حسابی کردم و بعد گفتم: هشت تا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیننن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاش کردم و خطاب قرارش دادم: چیه حسود بدبخت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سهم همه رو تو عمه داشتن خوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و جوابش را ندادم، هنوز حرفاش رو در مورد خودم فراموش نکرده بودم. تیپم تو حلقش گیر کرده پایین نمیره، هوشمم نداره و می دونه یه هفته اینجا باشم جاش رو گرفتم که این کارو می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابم به همه سوالاش اخم بود و دیگر هیچ! مفتاحی اما بر عکس ما دستش رو به شکمش گرفته بود و می خندید. نمی دونم کجای حرفم خنده داشت... ایش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که گذشت و از خندیدن سیر شد، چند تا سرفه کرد و گفت: می بینم خوب باهم جور شدین، ویانا پیش تو بمونه آویز! تو هر جایی برای گزارش رفتی، ویانارم ببر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای داد آویز یه متر بالا پریدم: چی؟! ما کنار اومدیم؟ شما به این میگی کنار اومدن؟ آقای مفتاحی واقعا نمی بینین این دختره چقددددد گیجه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متقابلا داد زدم: من گیج نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند حرصی زد و دستش رو تو هوا تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ویانا، ویانا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه اسممو خیلی دوست داری ولی زشته، خانوم سلمانی صدام کن. آقای آویز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که اینطور! پس بهتره تو هم منو ربیعی صدا کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم از کنارم گذشت و رفت؛ پسره حسود بدبخت! چشم نداره ببینه من اینجا کار می کنم، نمی دونم چرا همه انقد حسود شدن. آدما تا می بینن یکی داره به یه جایی می رسه، هر کاری می کنن تا اون رو پایین بکشن، شده کار و بار زندگی خودشون رو ول می کنن و میافتن دنبالت تا نذارن برسی... غافل از اینکه خودشونم خیلی وقته دست از رسیدن خودشون کشیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم تو برو خونه، فردا صبح رسما کارتو شروع می کنی، ازت خیلی انتظار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و با چند تا فحش زیر لبی از مفتاحی خداحافظی کردم. اول خواستم تاکسی بگیرم و برگردم خونه اما با خودم گفتم پیاده روی بیشتر حال میده. هعییی یه ماشینم نداشتیم که باهاش ویراژ بدیم تو خیابونا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته ریا نشه، داشتیم، خوبشم داشتیم، منتهی بابا که دید هیچ جوره یاد بگیر نیستم و وقتی رفتم گواهینامه بگیرم زدم ماشینشون رو داغون کردم، دیگه هیچ وقت رنگ اون ماشین رو ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه اون خانم بی ادب و بی تربیت برگشت به بابام گفت: «واقعا می خواین این رانندگی یاد بگیره؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز واقعا غرورم شکست... اما بلند شدم و با خودم گفتم: «من می جنگم!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا جنگیدم و خبرنگاری خوندم و خبرنگار شدم. هدفم نبود اما دوسش دارم، انقد خوشم میاد تلویزیون نگاه می کنم این خبرنگاره رفته یه شهر دیگه، گزارش ضبط کرده... بابا همیشه میگه تو به خاطر سفراش خبرنگار شدی ولی دوسش دارم، با تموم سخیتاش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا با تموم این مشکلا من جنگیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر مشکلا سنگ هایی باشن جلو پاهامون، این آویز بدبخت حسود، سنگ ریزه ای بیش نیست که! به پر و پام بپیچه یه لگد می زنم می اندازمش تو جوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بوق یه ماشین یه متر بالا پریدم و دستم رو روی قلبم گذاشتم. چند تا نفس عمیق کشیدم و بعد پره های بینی ام رو گشاد و چشمام رو گرد کردم و از لای چشم بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو ترکیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اووووو نمی تونی مثل آدم برونی و بوق بزنی که آدم قلبشو بالا نیاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو از پنجره بیرون آورد و گفت: خانوم وسط خیابون وایسادی دو قورت و نیمه تم باقیه؟ بدهکارم شدیم؟ با اون سرعتم از روتون رد می شدم چی کار می کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما بی جا کردین که با سرعت می رونین! نمی گین یکی مثل من رد میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لودگی داد زد: والا نزده بود تردد حیوانات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشم به حرف خودش هر هر خندید که پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه هنوز شمارو ندیدن که تابلو رو بزنن... فردا نصب می کنن، نگران نباشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده رو لبش خشکید و با تعجب نگام کرد... دیدین با یه جمله چطور کمرشو شکوندم؟ بار علمی جمله باید بالا باشه، هیچ وقت اینو یادتون نره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قری به گردنم دادم و از جلوی ماشین گذشتم، کلیی جیغ و داد کرد ولی حتی به خودم زحمت ندادم برگردم و نگاه کنم چی داره میگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی زحمت و فحشی که نثار خودم و آویز و اون راننده می کردم به خونه رسیدم. اول از هر چیزی بوی غذا به مشامم خورد و این چیز عجیبی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام بلند بالایی دادم که مامان از آشپزخونه بیرون اومد و جواب سلامم رو داد. چند دور، دورم چرخید و یه ذکری زیر لبی خوند و تو صورتم فوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد دخترم، استخدام شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی زدم و گفتم: بلهه، پس چی؟ دخترت اون قدرررر با استعداده رو هوا می زننش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفتم اما خودمم می دونستم که با نفوذ بابا و به قول مامان قاعده «پ»، پارتی بازی استخدام شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز رو وقت گذاشت و اومد برام جورش کرد... بابا مدام مشغول کار بود، آدم موفقی هم به حساب می اومد اما چه فایده که واسه ما کمتر وقت می ذاشت. من کلا هیچی، برام زیاد مهم نبود و واران هم تو یه شرکت حسابدار بود و صبح زود می رفت و شب می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مامان گناه داشت اونم با اون رنجایی که با مادر شوهرش که مادر بزرگم می شد کشیده بود. همه رو تحمل کرد و خون جگر ها خورد تا بالاخره از خونه اونا بیرون اومد و بابا براش خونه خرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته هنوز سایه خواهر شوهراش که عمه هام بشن بالا سر زندگیمون بود... سرشون سلامت تو ترک دیوار خونه مونم نظر می دادن. مامان چقدر از دستشون حرص می خورد... من فقط از دستشون می خندیدم، گاهی یه نظریه هایی می دادن که قشنگ برگام می ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه برو لباساتو عوض کن بیا یه چیزی بخور اگر گشنه ته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداش از فکر بیرون اومدم و نیشم رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای به چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله ها رو دو تا یکی بالا رفتم و خودم رو تو اتاق انداختم. لباسام رو عوض کردم و از اتاق بیرون اومدم. وارد آشپزخونه شدم و به مامان گفتم ظرفم رو پر کنه اما وقت خوردن که رسید، در جا سیر شدم و نتونستم بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان کلی حرص خورد و غر زد که خاک تو سرت با این غذا خوردنت، واسه همینه قد نکشیدی و قدت نیم وجبه! والا من هنوز فلسفه اش رو نفهمیدم؛ به قد بلند میگن دراز، به قد کوتاه میگن کوتوله! آقا قشنگ بگین چی می خواین؟ سفارشی بسازیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و دوباره به اتاقم برگشتم، سر وقت تلگرامم رفتم و با بچه ها چت کردم که یکی از آهنگای تتلو رو فرستادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«یه چیزی میگم بهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید بخندی بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید چشماتو باز ببندی بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی میگم فقط، در حد گله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اذیت میشم بس که، چشمات خوشکله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی میگم، یه چیزی می شنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما تو هر زمینه ای می کنیم پیشروی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالام که حرف دله، حرفشو می شنویم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو می خوای بشکونی، خب باشه می شکنیم»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چه آهنگ قشنگی بود... پیام ژینوس رو خوندم: «وای آهنگاش چرا انقد خوشکلن؟ من که فنشم!‌»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه شاخه این! وایسا برم آهنگای دیگه شو نگاه کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد گوگل شدم و آهنگای دیگه شو دان کردم و کلی حال کردم. زود واسه ژینوس نوشتم: منم طرفدارش شدم، واییی این آهنگاش چقدددد خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وقتی بابا بیاد همش در موردش حرف زدم؛ خیلی چیزارو در موردش نمی دونستم اما دوست نداشتم بگم نمی دونم، هر جور بود با ژینوس حرف زدم و بعد آهنگا رو گوش کردم. احساس می کردم با این طرفدار تتلو شدن، خیلی خاص شدم و دوز شاخ بودنم بالا رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برگشتن بابا از اتاق بیرون رفتم و کنارش نشستم که با جدیت شروع کرد به نصیحت کردنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین ویانا، کار تو اونجا شوخی نیستش گیج بازیارو بذار کنار و قشنگ دل به کارت بده! چنین فرصتی گیرت نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا همه اصرار داشتن به من برچسب گیج بودن بچسبونن؟ اخمی کرده و روم رو اون طرف کردم. بابا با تعجب نگام کرد و گفت: چته الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند سرم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بهم میگی گیج؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لازمه یاد آوری کنم کاراتو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کار کردم مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل جا به جا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادت رفته تو دانشگاه درو کوبونده بودی تو سر استادت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق به جانب گفتم: اون یه اتفاق بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون که پیش دختر مدیر دانشگاه غیبت مدیرو کرده بودی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی شناختمش که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون روز که رفتیم کتابخونه و به جا اینکه بیای سوار ماشین من شی سوار ماشین اون پسره شدی و اون گازشو گرفت و رفت و من دنبالت افتادم و به زور از پسره گرفتمت چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هینی کشیدم و لبم رو گاز گرفتم. چه وحشتناک بود اون روز! به اون روز پرتاب شدم و قشنگ با سر فرود اومدم. اون روز رفتیم کتابخونه تا من جزوه بگیرم و من خاک بر سر هم بیرون که اومدم در یه ماشین رو که مثل خودمون بود، باز کردم و سوار شدم. تا برگشتم بگم بابا بریم، یه پسر از این جوجه تیغیا که انگار برق گرفته شون رو دیدم. یه آدامس گنده دهنش بود که می انداخت این ورو می انداخت اون ور! تا خواستم پیاده شم، قفل رو زد و گفت: کجا بریم خوشکله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجا بود که فهمیدم خاک بر سرم شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم داد و بی داد و فریاد و ای مردم به دادم برسین که پسره با خنده ماشین رو به حرکت در آورد. بابا افتاد دنبالمون به پلیس خبر داده بود و بعد کلی تلاش، من رو از این گرفتن و پسره رم بردن آب خنک بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نگم از وقتی که برگشتیم و بابا دمار از روزگارم در آورد. انقد گفت و گفت و گفت و گفت تا خودش خسته شد و رفت تو اتاقش! مامان که وقتی شنید از ترس بیهوش شد ولی این عمه هام بودن که شروع کردن به نصیحت و بد گفتن از من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقد ازشون بدم اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز میگی گیج نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کردم و گفتم: چرا یه گیج بدبخت خره، تنهام! راحت شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بلند شدم تا به اتاقم بیام، صدای لا اله الا ا... بابا رو شنیدم، رو پله اول بودم که مامان گفت: شام حاضره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو که گفت زود برگشتم و وسط راه که بابا با تعجب نگام می کرد، به آشپزخونه رفتم. تجربه اش رو داشتم که سر شام قهر کردم و آخرشم غلط کردن واسم موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر میز نشستم و یه نگاه به شکمم انداختم و تو دلم گفتم: از غرورم گذشتم، فقط به خاطر تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چیو گذاشتم کنار، فقط به خاطر تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چپکی نگام می کرد که توجه نکردم و با اشتها غذارو خوردم. کاش می شد ذخیره کنم بعدا که قهر کردم گشنه ام نشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شتر بودی می تونستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا آوردم و به واران نگاه کردم که بابا نچ نچی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هزار بار به این دختر گفتم بلند فکر نکن، آبروت میره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واران خندید و گفت: به عمه گفت بی ریخت، آبروش رفته دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا داد زد: کی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بمیری، سر تخته بشورمت واران که هیچی نیستی! عنتر... خر، الاغ! الان بابا از همه چی محرومم می کنه. با ترس سرم رو بالا آوردم و نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغ میگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دروغ میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از زیر میز به پاش کوبیدم و لب زدم: د خفه شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: یکی به من توضیح بده که چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس نگاش می کردم، حالت چشماش نشون می داد نمیشه گولش زد. سرم رو پایین انداختم و با انگشتام بازی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا تقصیر من نبود، کودک درونم بی ادبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دادش یه متر از جا پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ادب نداری تو؟ این چه حرفیه رفتی بهش گفتی؟ ویانا از دستت خسته شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو به طور افقی کنار بینی اش گذاشت و ادامه داد: به اینجام رسیده می فهمی؟ به اینجام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره اش رو بالا آورد و تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا شاهده، اونجا پیش حامد گند بالا بیاری، نمی ذارم از اتاقت بیرون بیای و رنگ بیرون رو ببینی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کردم و از سر میز بلند شدم که بابا داد زد: کجا؟ بیا بشین غذاتو بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و با بغض غذا رو تموم کردم، آخرای غذا بودم که یه قطره اشک از چشمام چکید و دیدم تار شد. از روی میز بلند شدم و نگاه رنجیده ای به واران انداختم. به اتاقم رفتم و گرفتم خوابیدم، حوصله هیچی رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونجایی که می گین دقیقا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس رو دقیق برامون روی کاغذ نوشت و به دست آویز داد. اولین گزارش خبری رو امروز باید از یه روستا می گرفتیم و من و آویز با هم بودیم. تا جایی که فهمیدم، اون برخلاف خبرنگارای دیگه، تو هر زمینه ای گزارش تهیه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوله ام رو روی دوشم انداختم و کارت خبرنگاری رو به گردنم آویزون کردم. بعد چک کردن وسایلم و گذاشتن عینکم روی چشمام، شونه به شونه از دفتر بیرون رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز معلوم بود از اینکه باهاشم اصلا خوشحال نیست و همش چپکی نگام می کرد اما من به روی مبارک نمی آوردم و خیلی ریلکس به راهم ادامه میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اولین گزارش خبری ام خیلی هیجان داشتم و مطمئن بودم که خوب پیش میره. سوار ون دفتر شدیم و به سمت روستا روندیم... فیلمبردار و همه کسایی که باهامون می اومدن، نشسته بودن و آویزم پیش من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز سعی کردم تیپم سنگین رنگین باشه و یه مانتو مشکی، با شلوار جین یخی پوشیدم و مقنعه مشکی ام رو هم سر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط راه مائده یکی از دخترای تیم، فلشش رو داد راننده تا یه آهنگ بذاره چون فاصله اش نسبتا زیاد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز با اخم نشسته و به جلو خیره نگاه می کرد. سرفه ای کردم تا صدام صاف شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای ربیعی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه برگرده گفت: ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون میشم مودب باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساکت شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا عصبانیه؟ دیروز کلی بهم توهین کرد... شاید دلیل دیگه ای داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از چی ناراحتی؟ بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص سرش رو چرخوند و نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از وجودت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر شدم و صورتم رو جمع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اینکه وجودت منبع آرامش منه! همش احساس می کنم جات یه اشیا کنارم گذاشتن که لباس بهش آویزونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه بار دیگه به من بگی رخت آویز من می دونم و تو! افتاده رو دهنش هی میگه و میگه، مثل شلوار پاره پوره باب اسفنجی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان با عصبانیت بهم خیره بود که یه قسمت جمله اش فکرمو درگیر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قسمت جدید باب اسفنجیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی محکم روی پیشونیش کوبید و با حالت زاری نالید: خدایا، این چی بود فرستادی پیشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نزن خودتو حتما دعا کرده بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو با چشمای گرد به صندلی جلوش خیره شد و یکی محکم پشت دستش کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندشم پیشونی اش رو به صندلی تکیه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایاااااا، یه ساله دعا می کنم یه نفر بیاد همدمم بشه، دوستم بشه، قبول نکردی، اون شب از خستگی حرصم گرفت گفتم یه گیجشم باشه اشکال نداره تو درجا قبول کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روی شونه اش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ناراحت نباش، من برات یار میشم، غم داری غم خوار میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا روت میشه با این صدات آهنگ بخونی و زندگی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپکی سرتا پاش رو از نظر گذروندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی تو روت شده با این قیافه و اسم تا به این سن با افتخار زندگی کنی، منم می تونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت: پدر مادرت چرا تو به وجود آوردن تو یه ذره تعلل نکردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم و دستم رو جلوش تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون در کار خیر تعلل هیچ جایز نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یهو چشمام رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو اصلا چه مشکلی با من داری؟ جاتو تنگ کردم؟ کاری باهات داشتم؟ حسود بدبخت؟ بیا همکار باشیم دیگه! هی الکی کلکل می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن کجی کرد و دیگه چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به روستا خودم رو با کارهای دیگه مشغول کردم. وقتی رسیدیم، ون نگه داشت و من و آویز پیاده شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار بود از یه خانواده پر جمعیت دیدن و گزارش ضبط کنیم البته از قبل باهاشون هماهنگ شده بود. میگن جمعیت رو افزایش بدین اما هیچ کمکی بهشون نمیشه و خرج و مخارج کلی دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در واقع الان اومدیم تا به درخواست خودشون کمک مردمی جمع کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در خونه ایستادیم و آویز زنگ رو فشرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلوی در صدای جیغ و داد رو شنیدیم و یکم بعدش باز شد. یه دختر تقریبا نه ساله در رو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سارافون گل گلی که معلوم بود خودشون دوختن، تا روی زانو تن کرده بود و یه روسری کوچیکم رو سرش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت لبخندی زد و سلام کرد که با مهربونی جواب سلامش رو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حیاط شدیم، آویز جلوتر از من حرکت می کرد اما من به وضع زندگیشون نگاه می کردم و عقب بودم که یهو یکی بهم برخورد کرد و چند قدم رفتم جلو ولی زود تعادلم رو به دست آوردم و وایسادم. سرم رو که چرخوندم همون دختر رو دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دوباره ای زدم و بهش سلام کردم. آویز جلوتر وایساده بود و اشاره می کرد زودتر برم که رفتم کنارش و شونه به شونه اش به سمت در ورودی خونه رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندش و دیدنش جلوم با ترس یک قدم عقب رفتم و نفس عمیقی کشیدم. لبخند زوری زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عزیزم، دو بار سلام کردیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه! سلام نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کردی عزیزم، آلزایمر که ندارم، یادمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه رو که عقب رفته بودم درست کردم که یکی گفت: سلام خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار حرصی برگشتم تا جوابش رو بدم دیدم رو به روم نیست. اون ورو که نگاه کردم زهره ام ترکید و سکسکه ام گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکسکه ای کردم و با ترس به آویز خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آویز این یه قدرتی داره! هی داره میاد جلوم این ورم اون ورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز نگاهی به پشت سرم کرد و پوکر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حیف اینجا نمی تونم چیزی بهت بگم... حیف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینا شش قلو ان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکسکه دیگه ای کردم و هین بلند بالایی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم چیزی نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم و همراه با یه سکسکه دیگه، نگاهی به پشت سرم انداختم و اون شش تارو دیدم. بی ادبا! نمی تونن یه دفعه ای بیان جلو آدم که زهره ترک نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و به سمت خونه رفتم، کفشام رو در آوردم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه شون برای اون تعداد که می شدن دوازده نفر، خیلی کوچیک بود. اولین چیزی که وارد خونه می شدی حس می کردی، بوی نم گچ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سقف خونه از چوب و گچ دیوارا رنگ خاکستری به خودش گرفته بود و در و دیوارا ترشح داشت... کف زمین به جای فرش موکت های کهنه و پاره پوره انداخته بودن و چند تا پشتی شکسته به جای مبل وجود داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به اسباب بازی بچه ها که افتاد، قلبم آتیش گرفت. یه عروسک بدون سر و دست و یه ماشین. نفس عمیقی کشیدم... تو این خونه نمی شد یه لحظه هم دووم آورد چه برسه به زندگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی یکی از پتو هایی که کنار پشتی ها انداخته بودن نشستم. مادر خانواده لباس هاش به تنش زار می زدن و کهنه و نخ کش شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد هم وضعش بهتر نبود و معلوم بود لباساش پینه شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد شروع به تعریف وضعشون کرد و ما تند تند می نوشتیم و ضبط می کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وضع مالیمون رو که می بینید، اول یه دو قلو پسر به دنیا آورد خانمم، چند سال بعدش گفتیم خانوم من دختر می خوام، پول سونوگرافی و دکتر نداشتیم که بعد اینکه خانومم حامله شد ببینیم چی به چیه، سالمن، زنده ان نیستن... گذشت و خانومم کلا زمین گیر شد، هیچ کاری نمی تونست انجام بده و تحمل وزنش رو نداشت. تا اینکه قابله رو صدا زدم و اونم گفت یه بچه نیست و چند تاست اما نمی دونست دقیق چند تا! خلاصه نه ماه گذشت و وقت به دنیا آوردن بچه ها که دیدیم خدا بهمون یه شش قلو داده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز پرسید: ناراحت نشدین وقتی با این وضع مالی یهو صاحب شش بچه شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، خداروشکر کردم و دخترامو به دنیا نمیدم، میگن دختر چراغ خونه و برکته! با تموم خستگی از این وضع بازم خداروشکر می کنم، تموم سعیمو می کنم هر چی می خوان فراهم کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار من پرسیدم: درس هم می خونن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد سرش رو پایین انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، پولش رو نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دولت کمکی بهتون نکرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه نه تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیشکی حالی ازمون نپرسیده؛ قرار بود خرج و مخارجشونو بدن که ندادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم خیلی برای لحن بغض دارش سوخت... برای یه پدر خیلی سخته که جلو خونواده اش شرمنده بشه. می دونم چقد سخت بوده که مارو صدا کرده و کمک مردمی می خواد. یه آدم تنها خواسته اش از زندگی می تونه این باشه که هیچ وقت منت دیگران رو برنداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و یه چند تا چیز رو یادداشت کردم. دختراشون، اون شش قلو ها که فهمیدم اسماشون به ترتیب: مینا، سیما، راضیه، سمیه، عطیه، لاله و مهتا و پسراشون بنیامین، پیمان، آرمین و آرمان بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیدم که یکی از دخترا به مامانش گفت: مامان پس نهار نمی خوریم؟ گشنمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش لب گزید و اشاره ای به ما کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایسا دخترم بذار کارشون تموم شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه گشنمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیما ساکت شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست توی کیفم کردم و بسته شکلاتی که داشتم رو در آوردم و با لبخندی بهشون دادم. یه نگاه به مادرشون کردن و بعد اینکه اون با اخم بهشون اشاره داد بگیرن، شکلاتا رو گرفتن و ده تایی رفتن بیرون تا بخورن. امیدوارم بودم بتونه سیرشون کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا سوال دیگه پرسیدن و عکس گرفتن، این عکس ها ابدا با چهره معلوم پخش نمی شدن و چهره هاشون رو شطرنجی می کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط یه شماره کارت می دادیم که پول رو به اون حساب بریزن. همه پاشدن که برن و من عقب تر از همه بودم، زن رفت تا کفشارو جفت کنه که من متوجه یه قابلمه روی بخاری شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاوی اینکه نهارشون چیه بهم غلبه کرد و به سمت قابلمه رفتم و سرش رو برداشتم که با دیدن چیزی که توش بود، چشمام چهار تا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که شنیدم زود سر قابلمه رو گذاشتم و با حالی خراب از خونه بیرون اومدم. غذاشون پیاز بود که آب پز کرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم تا خودم رو کنترل کنم... وقت ضبط گزارش اومد. گزارشی که توی مجله متن می شد و توی سایت و پیج اینستاگرام هم به صورت فیلم پخش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مفتاحی به آویز سپرده بود که من این گزارش رو بگیرم. خیلی تحت تاثیر زندگی این خانواده قرار گرفته بودم و هم استرس اولین ضبط رو داشتم و هم فکرم مشغول این بود که از بابا پول بگیرم و خودمم به نوبه خودم کمک کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دستم می رفت و داشتم، اگر حتی بابا هم بهم پول نده، از پس اندازه های خودم میارم و بهشون میدم... البته به طور غیر مستقیم و ناشناس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکروفون رو به دستم دادن و یکم گریمم کردن تا صورتم بد نیافته. همه چیز که مرتب شد، از کنار در دروازه شون، شروع به ضبط کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سه، دو، یک شروع!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ضبط میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی رسا شروع کردم: توی یکی از روستاهای تهران، توی تهرانی که پر از اتفاقات تلخ و ناگواره... روزانه شاهد کسایی هستیم که بی خانمان اند و روز به روزم تعدادشون بیشتر میشه، توی یکی از روستاها با یه خانواده آشنا شدیم. خانواده ای که چشمشون به لطف و مهربانی شماست. باهم میریم تا باهاشون آشنا شیم، همراه ما باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمایشی در رو کوبیدم و آقا رضا در رو باز کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلامی بهش کردم و وارد حیاط شدم. چیزایی که یادداشت کرده بودم رو گفتم، هیچ لرزش و استرسی مشخص نبود و خیلی مسلط بودم. آویز با تعجب و تحسین نگام می کرد که یهو خیلی حرصی شدم و یه چیز خیلی بد گفتم! چشمای همه گرد شد... زود دستم رو به دهنم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بوووووق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم تند گفتم: اینجا رو بوق بذارین، یادم رفت... ویییی بشنون چوب تو اونجامون می کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز با صدایی تحلیل رفته گفت: زنده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو به ماردین کرد و ادامه داد: زودباش کات کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گوشه حیاط اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوناهاش گل، گل و بلبلش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویز برگشت و با عصبانیت نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیششششش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مظلومیت نگاش کردم و برگشتم برم که یهو موزائیک شکسته شده به پام گیر کرد و با نشیمنگاه توی باغچه افتادم و یه چیز تیزی تو اونجام فرو رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضیه خانوم هینی کشید و اما بچه هاشون قهقهه زدن، آویز رفت کنار دیوار و دو تا مشت به دیوار کوبید و تهش دست خودش درد گرفت... خدایی دیگه این تقصیر من نیست خودش خره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آخ و اوخ بلند شدم که آقا رضا جلو اومد و گفت: خانوم می خواین به جا شما ما کمک کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کردم و چونه ام لرزید و یهو با ضرب از سر جام بلند شدم و از حیاطشون گلی بیرون رفتم. توی ون یه پلاستیک زیرم گذاشتم و نشستم. بابام قطعا می کشتم... من می دونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار آویز گزارش رو گرفت و گذاشت و بعد از نیم ساعت اومدن نشستن. آویز تا اومد تو بهم توپید و من با چشمای اشکی نگاش می کردم... قبل اینکه اون بیاد کلی به خاطر ضایع شدنم گریه کرده بودم. حرفاش که تموم شد دماغم رو بالا کشیدم و با بغض گفتم: کاکتوس داشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو حالت صورتش تغییر کرد. با صورت جمع شده گفت: اوو دردت گرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و با بغض بیشتری گفتم: خیلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا اشکال نداره بزرگ شی خوب میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم به سمت راننده خم شد و ازم پرسید: آدرس خونتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس خونمون رو بهش گفتم و اونم به راننده گفت و بعد به صندلی اش تکیه داد. برام سوال شد خار کاکتوس جدا میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم از آویز بپرسم که یهو یادم اومد جدا هم شده باشه این نمی تونه که جدا کنه... یهو با خودم صحنه رو تصور کردم و لبم رو گزیدم. اصلا بی خیال آویز، آی لاویو ننه! الان رفتم خونه میدم درستش کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وییی تا برسیم خونه من دیوونه میشم چقد درد می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد کلی تو ترافیک موندن، خیابون نسبتا خلوت شد و راه افتادیم. قشنگ یه گل متحرک بودم، از خاک به خاک قضیه منه... چطور برم تو؟ مامانم، وایی بابام! لعنت به هر کی این پخش زنده اینستا رو درست کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا من خر، من الاغ، من گیج، من گاو! مفتاحی چرا اولین گزارش من رو لایو کرد تو اینستا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگفت تر می زنم به همه چی؟ بدبخت شد... ولی خوبه عبرت میشه براش، آدم از این چیزاست که تجربه می گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و فیلسوفانه به افق خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آویز دیدی باز من اون شخصیت خیرم پیدا شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی از نفهمیدن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شخصیتمو میگم، شخصیت خیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینو فهمیدم چه خیری کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و جدی گفتم: دانش آموز که بودم مدیرمون یه جمله خیلی تاثیر گذاری گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه جمله ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون خیلی رو من تاثیر گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش انداختم که صورتش رو جمع کرد و چشم غره ای رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لال بمیری، یه جمله تمومش کن دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبر داشته باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه ای کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون موقع انتظامات شدم، تو بوفه خوراکی می فروختم، یه روز شبش خوب نخوابیدم و خوابم برد. بیدار که شدم، وسایلای بوفه نصفشون نبودن و پولارم برده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان اینجا چه جمله تاثیر گذاری می تونه گفته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایسا خیلی تاثیر گذار بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به چشماش دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومد گفت که تو برای آدم عبرت میشی... خوبه که از تو عبرت گرفتم و فهمیدم نباید به هر کسی هر کاری رو سپرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری با تاسف تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت تحقیر شدی از این تاثیر گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پره های بینی ام رو گشاد، سرم رو به راست مایل و چشمام رو گرد کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت تو که نمی دونی این جمله ها چی ان! الان باز مفتاحی عبرت می گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونم چه عبرتی بدبخت، جاش بودم اگه از یه کیلومتری دفتر رد می شدی یه گلوله می زدم تو سرت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هین بلند بالایی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • no name

    00

    یکی از قشنگ ترین رمان های بود که خوندم

    ۳ هفته پیش
  • Hadis

    00

    جدید و کاملا متفاوت مثل رمانای دیگه نبود که دختره با همین اولین پسره بره بچه ها میشه رمانای قشنگ و جدید بهم معرفی کنین؟

    ۲ ماه پیش
  • محبوبه

    00

    بسیار ایده ی جدید و عالی بود. خداقوت نویسنده ی عزیز. قلمتون مانا و نویسا

    ۲ ماه پیش
  • M.F

    00

    عالی بود نویسنده جون من کلی باهاش کیف کردم طوری که مامانم بهم میگفت دیوونه شدی هی میخندی عالی بود دستت طلا

    ۲ ماه پیش
  • مو فرفری مهربون

    ۱۷ ساله 00

    اولین رمانی بود که شغل شخصیت اصلی رمان خبرنگاری بود برای همین تکراری نبود برای من ، نویسنده قلم خوبی داره و خوب مینویسه ، رمان طنز خوبی داشت و درکل جز رمان هاییه که دوسش دارم

    ۴ ماه پیش
  • ماه بانو

    ۱۸ ساله 00

    بعضی توصیف هات خیلی درست و دقیق بود اما آخرش و می تونستی بهتر تموم کنی به هر حال خسته نباشی :)

    ۴ ماه پیش
  • ملیکا

    ۱۳ ساله 00

    عالی بود از خنده قش کردم اونقد خندیدم که مامانم گف دیوونه شده مرحبا

    ۴ ماه پیش
  • اسرا

    00

    اگربخواهیدعکس شخصیتهاتوبخش انلاین میتونیدببینید

    ۴ ماه پیش
  • ستایش

    ۱۶ ساله 00

    عالی قلم نویسنده واقعا قوی و خوب بود تا حالا آنقدر نخندیده بودم داستانش واقعا غیر قابل پیش بینی بود حتما بخونید وقتتون هدر نمیره اصلا

    ۴ ماه پیش
  • اریکآ

    00

    قسمت 11 بودم که دیدم داستان رفت از زبان مهیار، رفتم قسمت آخر که متوجه شدم آویز با سارا زوج شده، حقیقتا خورد تو ذوقم :( الان نمیدونم بخونم؟ نخونم؟

    ۶ ماه پیش
  • Ghazal

    00

    زیبا بود

    ۶ ماه پیش
  • موفرفری

    00

    خیلی داستانش قوی نیست ولی جاهی خنده می شونه رو لبت و بانمکه در کل خوبه ولی عاالی نیست

    ۶ ماه پیش
  • samira

    00

    به عنوان یه رمان تو سال ۱۴۰۰ خیلی پیش پا افتاده بود و تکرار رمان های دهه هشتاد چیز جدیدی نداشت

    ۸ ماه پیش
  • Setayes

    ۲۲ ساله 00

    من از اونجا که اویز رفت خواستگاری سارا دیگه نخوندم جذابیتشو از دست داد

    ۸ ماه پیش
  • شایلین

    11

    کاش یه رمان دیگه بنویسی که شخصیت ویانا و اوزیز توش باشن ویانا همونطور سر به هوا تغییر نمیکرد و به هم میرسیدن فقط موضوشو تغییر بدی مثل اینکه همخونه بشن مطمئنم کلش ازش استقال میشهه

    ۸ ماه پیش
  • رویا

    ۳۶ ساله 00

    فوق العاده بود کلی خندیدم دستمریزاد

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.