رمان والهالا (جلد دوم چشم برزخی) به قلم bloom_w
الما در زندگی قبلیش چشم برزخیش رو باز میکنه اونم به طور بدی ونااگاهانه…الان اون بیست و ششمین سال از زندگی جدیدش رو میگذرونه… ولی خیلی چیزا تغییر کرده…واز همه مهمتر خود الما هست…دختر ترسوی سری اول کتاب…الان تبدیل شده به سرباز سنگی… اون دیگه نمیترسه…والان…یه زندگی بدون امید رو داره تجربه میکنه…همین باعث شده اون با یه مکان نامقدس اشنا بشه… مکانی که اسمش هست…والهالا…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۳ دقیقه
ژانر : #ترسناک #تخیلی
خلاصه :
الما در زندگی قبلیش چشم برزخیش رو باز میکنه اونم به طور بدی ونااگاهانه…الان اون بیست و ششمین سال از زندگی جدیدش رو میگذرونه…
ولی خیلی چیزا تغییر کرده…واز همه مهمتر خود الما هست…دختر ترسوی سری اول کتاب…الان تبدیل شده به سرباز سنگی…
اون دیگه نمیترسه…والان…یه زندگی بدون امید رو داره تجربه میکنه…همین باعث شده اون با یه مکان نامقدس اشنا بشه…
مکانی که اسمش هست…والهالا…
نکته : این رمان ممکن است فصل دیگری هم داشته باشد اما زمان انتشار آن نامشخص است.
مقدمه:رد پاهایم را پاک میکنم
به کسی نگویید من در این دنیا بودم
تنهایی هزار بار بهتر است
تا دیدن عزیزانی که با بودن من لطمه میخورند
هرکس به ملاقات من بیاید
غرق میشود
دنیای من ساحلی ندارد
دیگر از تاریکی نمیترسم
زیرا دیگر فهمیدم
ترسیدن از چیزی
از خود ان سخت تر است
حالا...تنها جایی که این روزا میرم
مکانیست ساکت ولی پر درد...
دردی که فقط با یک چشم میبینم
مکانی نامقدس...
که سر در ان نوشته شده
والهالا ...
صدای زنگ تلفن می امد...ولی حال اینکه تکون بخورمم نداشتم...بی حرکت رو مبل خوابیده بودم فقط به سقف نگاه میکردم...تلفن رفت روی پیغام گیر...
ارسام:ای...چرا بر نمیداری؟الما؟میدونم خونه ای نفله بردار تلفن رو...خری دیگه...ببین فردا شب بیا خونه...یه دورهمیه...لباسم برای خودت بیار...لطفا..بای تا های sis
وقطع شد...هنوز تو همون حالت بودم...یه میلی مترم تکون نخورده بودم...
_زندگی خیلی سخته...
بلند شدم یکم رو مبل نشستم ورفتم سمت اشپز خونه...یکم برای خودم قهوه درست کردم و رو صندلی تو اشپزخونه نشستم...حتی دیگه نمیتونم بهش فکر کنم...بعضی وقتا حس میکنم اتفاقات26سال پیش فقط یه خواب بوده...ولی وقتی میبینم...میفهمم که اونا خواب نبودن...خاطره های من هستن...
واسه همین تصمیم گرفتم برم...شاید نمیخواستم بهم انگ دیوونه بزنند...شایدم فرار کردم...ولی اینبار نه از ترس...
26 سال...26سال گذشته...
ومن 26سالمه...گیج کنندس نه؟...نه برای من...
این بار زنگ خونه خورد...بلند شدم ورفتم سمت ایفون...
_بله؟
یه هو پرید جلو ایفون
مسعود:ماییم خواهر
_من خواهر تو نیستم
در رو زدم امدن داخل
هلما:الما چطوری؟
_سلام هلما...تو خوبی؟
هلما:من خوبم
ب*غ*لم کرد
مسعود:منم خوبم ممنون
_هه تو همیشه خوبی
رفتم تو هال نشستن منم رفتم تو اشپزخونه ومیوه ونسکافه اوردم براشون
_چه خبر شده؟
هلما:فردا خونه شما دعوتیم...فکر کردم آرسام بهت بگه
_گفت
مسعود:خواهر پکری
_اولا من خواهر تو نیستم...بعدم تا عصری خواب بودم...خواب خواب میاره...کسل شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بهرحال منم اگه جات بودم انقدر میخوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:اوه اره تو از همه بیشتر تو شرکت کار میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشیدا ناسلامتی شرکت به نام منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:نصفش...نصف دیگش مال سهنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:اوه اره...اون بچه تخس پررو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با اون اخلاق گندش...نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:اون که صد در صد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما...کی بالاخره میخواید از نامزدیتون خارج شید وما رو به مهمونی دعوت کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:زود خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرض و خواهر...من خواهر تو نیستم این هزار بار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:باشه خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوفففف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:ما بریم...امدیم یه سر بهت بزنیم همین...راستی یه زنگ به صدف بزن...مثل اینکه تو کشیدن نقشه پروژه ای که بهش دادی به مشکل برخورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه باشه...اون دوتا رو هم بازم نمیتونند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:بهشون سخت میگیری الما...تند وتند نقشه میدی دستشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی که کارا زیاده...وقت استراحتم نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:باشه قبول...ما رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دم در باهاشون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:یه بارم شده زود بیا شرکت که سهند کمتر غرغر کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:فعلا...صبح میبینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:خدافظ خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خواهر تو نیستم...خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما تو راه زد تو سرش صدای حرفاشون رو میشنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:چند بار باید بهت بگه بهش نگو خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:ولی اون خواهره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بستم وامد داخل...خودمو رو مبل انداختم...وبه تلوزیون خاموش خیره شدم...فقط صدای تیک تیک ساعت تو خونه می امد...بلند شدم رفتم سمت دستشویی یه اب به صورتم زدم وتو اینه نگاهی به خودم انداختم...موهای قهوه ای بلند تا تو کمرم...ل*خ*ت چشمای قهوه ای روشن با 3تا مردمک...هه...این اصطلاحی هست که خودم ساختم...اخه تو قرنیه رنگی چشمم یه خال کوچولوی مشکیه...دایره شکله...انگار3تا مردمک دارم...هرچند انقدر کوچیکه که کسی متوجهش نمیشه...مخصوصا اینکه تو قسمت قهوه ای چشممه...قیافم فوق العاده بیبی فیسه...جوری که اصلا بهم نمیخوره26سالم باشه...میخوره20سالم باشه...از دستشویی امدم بیرون...رفتم سمت اشپزخونه یکم شنیسل گذاشتم تو گرم کن...وهمونجا تو اشپزخونه خوردم...بعد دوباره رو کاناپه هال افتادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزارید از اول بگم که گیج نشید...من الما هستم...کسی که26سال پیش...خودش...با دست های خودش...مسیر زندگیش رو عوض کرد...26سال از اون موقع میگذره...من اون موقع18سالم بود...با برادر دوقلوم ارسام خیلی علاقه به خوندن ذهن داشتم...برادرمم همینطور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما شروع کردم به تمرین های ذهن خوانی...ولی اشتباه بزرگی کردیم...اشتباهمون اونجا بود که به جای تمرین ذهن خوانی ...تمرین باز کردن چشم برزخی رو انجام دادیم...یعنی من انجام دادم...طی چند سال پای کسایی به زندگیمون باز شد...کسانی نه از دنیای ما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دنیایی که دیدنش برای ما غیر ممکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمافوق طبیعت...دنیای موجودات ارگانیک برادرم دوقلوم بی اثر اذیت اونا خودشو کشت...ومن از خونه خودم رفتم...همراه دوستای صمیمیم هلما وصدف...به یه شهر دیگه...ما رفتیم تهران...اونجا بود که کسانی مثل خودم رو دیدم...بهشون میگفتن...شکارچی ها...اونا موجودات ماورایی رو شکار میکردن وبه چشم جدید من نیاز داشتن...سر دسته اونا سهند بود...ما توگروه یه جن داشتیم...هستی بان ماه...اسمش یول بود...در اخر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما موفق شدیم ...ودشمن اصلیمون رو شکست دادیم...واجازه اینو گرفتیم که...دوباره به دنیا بیایم...با یه اینده ای بدون دخالت هیچ موجود بیگانه دیگه...دوباره سرنوشت مارو تو راه هم قرار داد...ولی اونا منو یادشون نمی امد...ما از اول اشنا شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...همه فراموش کردن...همه چیزو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه فراموش کردن...به جز من...هیچوقت نفهمیدم چرا من فراموش نکردم...تازه از زندگی جدید خوشم امده بود...که یه چیز بد رو متوجه شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم من باز بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه فهمیدم چرا من فراموش نکردم...اینم فهمیدم که هیچوقت نمیتونی یه زندگی بدون دردسر داشته باشی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب....مگه اینکه بمیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گذشته امدم بیرون...نگاهم افتاد به ساعت...چه زود گذشت...ساعت2بود...بلند شدم ورفتم سمت اتاقم...وافتادم رو تخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه زود همه چیز بهم ریخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا فقط یه جاست که دوست دارم همیشه اونجا باشم...بهش میگن...والهالا(Valhalla)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستم وخوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن قدرت اینو دارم که تو خوابها به هرجا که میخوام میرم...یه بار اتفاقی وارد والهالا شدم...ولی الان اونجا پاتوق همیشگیم شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام گرم شدن ومن خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم...بازم همونجا بودم...والهالا...شهر مرده ...خاکستری رنگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا درست مثل یه شهره...ساختمونای خراب وتیره...اسمونی که با ابر های مشکی وسبز وابی تیره پوشیده شده...خورشیدی اینجا نیست...ولی نور هست که ببینی...اینجا از نظر من همیشه شبه...وخب...یه ساحل داره...که شناش به رنگ خاکستری تیره هست...ولی در عوض کلی صدف نورانی داره...ودریای اینجا...اگه واردش بشی...همون قسمت ابی که تو وایسادی...به رنگ ابی روشن در میاد...درخشان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو شنای رو ساحل نشستم...دنیای والهالا هیچوقت موجی نداره...اینجا همیشه ساکته...وخب...من اینجا تنها نیستم...ولی کسی کاری به کار کسی نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به دریا نگاه میکردم که حظور یک نفر رو پیش خودم حس کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تویی ارسام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:اره...امشبم امدی اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهمو به دریا دوختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون واقعا برادر دوقلوم نیست...اون تصویری از ارسامه که من ساختمش...توی ذهنم...اولین بار اونو تو زندگی قبلیم دیدم...مثل همزاد ارسام میمونه...ولی حتی همزادشم نیست...اون فقط...تصور من از ارسامه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:چیه این دنیا برات جالبه الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:تو منو به خنده میندازی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو چی میدونی؟تو حتی وجودم نداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:درسته...من چیزی نمیدونم...ولی بزار یه سوال ازت بپرسم...تو هم چیزی میدونی الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش...ولی نبود...من تنها بودم...سرم رو چرخوندم سمت دریای سیاه والهالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم...رو تخت بودم...سرم رو چرخوندم سمت ساعت نزدیکای ساعت8بود بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستشویی امدم بیرون یه صبحونه خوردم...همون موقع تلفن خونه زنگ خورد...هنوز تو اشپزخونه داشتم صبحونه میخوردم رفت رو پیغام گیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:سهند داره داد میزنه...دوباره...میخواد ببینتت تو کجایی الما؟...زودتر راه بیفت...راستی...حالت چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقطع شد رفتم سمت اتاقم لباسمو پوشیدم واز در زدم بیرون...سوارماشینم اف جی شدم رنگش مشکی هست وگاز دادم سمت شرکت...وارد شدم دالیا منشیم از رو صندلی بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:خودتو مرده فرض کن الما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک اتاقم بودم که در اتاق سهند باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:الما!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله پوفی کردم وبرگشتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه...تویی سهند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:نمکدون...بیا تو اتاقم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاقش خودش رفت داخل منم پشت سرش رفتم جلسه بود همه تو اتاق سهند بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:سلام خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جواب سلامم رو دادن...رفتم نشستم سر میز سهند اون سر میز وایساده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:اول همه...تو الما...همیشه باید دیر بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب نه همیشه..میدونی بعضی وقتا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:قرار بود دیشب به من زنگ بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه...نزدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:الما!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیل خب...خون خودتو کثیف نکن...حالم خوش نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:همیشه میپیچونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هلما ومسعود میدونن ازشون بپرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:راست میگه دیشب عجیب کسل بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:این پروژه جدید دستمون خیلی مهمه...پول خوبی هم توشه...واقعا نمیخوام نقصی داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیل خب...نقشه ها با صدف وسارا ست شما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:ببخشید میام تو حرفت...نقشه ها ...خب ما به مشکل بر خوریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:من کمکتون میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:مسعود تو باید سر ساختمون باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:به اونم میرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:من جاش میرم سر ساختمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:خب پس حله دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره حله...من اول مرخص میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود از رو صندلی پاشدم واز اتاق سهند زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:زنده ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق خودم...یکم از کارا رو ردیف کردم همون موقع تلفن داخلی شرکت زنگ خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه دالیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:رئیس دختر خالتون تشریف اوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای...همینو کم داشتم...ازش متنفرم...عسل دختر خالم از من کوچیکتر...بهش حسودیم میشه...خیلی خیلی خیلی...اخه اخه اون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:رئیس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به دنیا...یه نفس عمیق کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو بیاد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا جلو غریبه ها باهام خودمونی حرف نمیزد در اتاقم زده شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد وعسل امد داخل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:سلاااااام خانوم مهندس...چطوری الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام عسل خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم باهاش دست دادم وتعارف کردم بشینه...عسل سه سال از من کوچیکتره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب دختر خاله چی شده امدی اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:راستش امشب همونطور که میدونی همه خونه شماییم...ارسام ازم خواست بهت بگم دیر نیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر کردم یه دورهمیه کوچیکه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:هست...دیر نکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع دالیا در زد وبا اجازه من امد داخل وبرامون قهوه اورده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخودم درگیر بودم...یعنی ازش بپرسم؟کار درستیه؟ولی نمیتونم نپرسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ام راستی عسل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا رفته بود بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تنها امدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:اه اره...خب میدونی هیراب براش یه کاری پیش امده بود واسه همین منو رسوند اینجا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهان میاد دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:نه خودم میرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میری خونه ما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:نه میرم خونه هیراب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض تو گلوم رو نمیتونستم قورت بدم...داشت خفم میکرد...من محکوم به چی شدم؟زندگی سخته...حتی بودن دخالت موجودات بیگانه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب کی میخواید عقد کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:معلوم نیست هیراب هی میخواد بندازتش جلو بابام نمیزاره...میگه زوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو انداختم پایین وبه طرح های روی میزم خیره شدم...اون روزو هیچوقت فراموش نمیکنم...هیراب امده بود شرکت تا مثل همیشه بهم سر بزنه...اون روز عسلم امده بود...دیدمشون که دم درباهم اتفاقی اشنا شدن...دیدم که بهم میخندن...من فقط کنار کشیدم ورفتم داخل اتاقم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عسل نگاه انداختم بلند شده بود منم بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید حواسم نبود...چیزی گفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:بابا یکم از کار بیا بیرون...گفتم شب میبینمت فعلا من رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه اره..فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون رفت خودمو انداختم رو صندلی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:حسود خوبی نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بلد نیستی حسودی کنی الما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه...تو چی میدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:تو چی میدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع یه هو در اتاقم باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:با کی حرف میزدی؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش 4تا شده بود به گوشیم تو دستم اشاره کردم یه نگاهم تو اتاق انداختم ارسام قلابی نبودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:اهان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_در زدنم بلد نیستی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:نه ببین شرکت با تو من میرم میخوای با یول بریم خرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت طرفای 12 بود که جمع کردم همون موقع در اتاقم باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشه جلو دستم رو بلند کردم وپرت کردم طرفش درو بست خورد به در...دوباره درو باز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:خواهر عصاب نداری ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صد دفعه گفتم بدون در زدن نیاید تو...وهزار بار گفتم من خواهر تو نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:باشه ببین...هلما با تو میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود چشمکی بهم زد:خدافظ خواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل اینکه جوابشو بدم از اتاق رفت بیرون...وسایلمو جمع کردم وبا هلما سوار ماشین شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:ببین این چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویه عکس تو گوشیش نشونم داد عکس یه ماشین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:قراره ماشینمون رو عوض کنیم مسعود گفت نظر تورو هم بپرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جالبه...خوب بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بریم خرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بابا خستمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:پس بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم دیگه رفتیم هایپر...هلما هر لباسی میدید میخواست پرو کنه منم فقط نگاش میکردم...تو یه مغازه چشمم یه لباسو گرفت...باب سلیقه خودم بود...مشکی سرشونش بنداش می امد دور بازو جلوش مثل گن های قدیمی بود وبند ضربدری میخورد دامنش از جلو کوتاهو از پشت بلند بود وچین چین وپفی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هلما بیا بریم داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:سلیقت تو حلقم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل ومن لباسو پرو کردم درو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:شبیه خواننده های راک شدی...ترسناکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بستم صدای هلما رو قبلش شندیم که بهم گفت دیوونه لباسو در اوردم وخریدمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هلما از مغازه امدیم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:واقعا خیلی خلی چیزای ترسناکو دوست داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لباسه در نظرت ترسناک بود؟به نظر من عالی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:به نظر من تو یه متال دیوونه هستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(متال:یک نوع سبک موسیقی که در واقع زیر مجموعه راک اند رول هست)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نظر لطفته...بعدم من متال دوست دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدیم هلما ورفتیم سمت خونه خودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بدو بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اخرین بار تو اینه به خودم نگاه انداختم...همون لباسی که خریدم با جوراب شلواری مشکی طرح ♠( پیک)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه پیک های روش طوسی بود با کفش بندی تا زیر زانوم با یخ شکن وبدون پاشنه...یه متال واقعی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور چشمامم خط مشکی کشیده بودم ورژ جیگری زده بودم وسایه مشکی هم زده بودم شالم رو اناختم سرم واز اتاق امدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:خب بابا...گفتم متال ولی دیگه نگفتم برو بشو یه متال اصلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما اینیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع در رو باز کردیم وپریدیم تو ماشین...ساعت طرفای5بود روندم سمت خونه خودمون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد کوچه باغ شدیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه...اون روزی رو که لبخند زدم...لبخندی که 26سال پیش دنبالش بودم...خوب یادمه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در خونه وایسادم بوق زدم...در پارکینگ بازشد ماشینو بردم داخل وبا هلما پیاده شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسانسور رو زدیم ورفتیم بالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در خونه وایسادیم صدای موسیقی از داخل می امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه خودمونی بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما زنگو زد 2ثانیه بعد ارسام در رو باز کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:سلااااااام قل خلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خل اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:سلام ارسام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هلما تو هم هستی ندیدمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:مرض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام رفت کنار وما رفتیم داخل...اههههه...همه بودن یه جورای پارتی راه انداخته بودن...ر*ق*ص نور وبساط و دی جی وکلی چیز دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارسام خودمونی دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواز کنارم رد شد رفت داخل...هلما لباساشو همون دم در در اورد منم فقط شال سرم بود...درش اوردم مامان وبابا امدن جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام مامان...سلام بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:به ببین کی امد بالاخره؟...خل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قل بابا قل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خوش امدی عزیزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشونو ب*غ*ل کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای موسیقی داخل خونه کر کننده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گرفت وکشید همه بودن دوستام فامیلام...خاله...همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اندازه یک ساعت با همه سلام واحوال پرسی کردم در اخر روی مبل وارفتم ارسام امد نشست کنارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:چته پکری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار کار کار...پکری هم داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع صدای ایفون امد سارا رفت درو باز کرد نمیدیدم کی امده ولی یکدفعه صداشون رو شنیدم نا خوداگاه بلند شدم که آرسام با تعجب نگام کرد...نگاهم به در بود...خودش بود...هیراب...فرشته باد من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن؟...نه دگه منی وجود نداشت...اون الان فرشته یکی دیگه بود...یکی ازش کوچیکتره...عسل امد جلو با خوشحالی ب*غ*لم کرد منم به سختی دستمو انداختم دورش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم...خوش امدید بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش هیراب امد جلو دستشو اورد بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:سلام خواهر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهر؟این واژه جدیدیه که هیراب صدام میکنه؟میشه گفت از بعد مراسم نامزدیش با عسل دیگه ندیدمش...رابطمون سرد شد...اونه رابطمون مرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو اروم گذاشتم تو دستش وبا بغض پنهان گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خوش امدی...بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم نشستم سر جام هنوزم بغض داشتم...بغضم داشت خفم میکرد...یه لحضه یاد زندگی گذشته افتادم...اون روزی که هیراب پیش یول اعتراف کرد عاشق من شده...ومن چقدر عصبانی شدم وکلی سرش داد کشیدم که تو یه بچه ای...همش بخاطر اینکه اون از من کوچیکتر بود...در اخر هلما یه توگوشی مشت بهم زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:هی...بخند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب برگشتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چ...چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام لبخندی زد وبه روبه رو خیره شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:وقتی تو میخندی من خوشحالم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بگم اون لحضه داشتم پس می افتادم شوخی نمیکنم...این...این درست مثل یه فیلم جلوم بود...توی زندگی قبلیم هم ارسام همین کلمه هارو بهم گفت من بهش گفتم که میترسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:بهم قول بده که بخندی الما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین یکی دیگه ضربه اخرو بهم زد...این جمله ای بود که قبل از پریدن از رو پشت بام بهم گفت...وازم قول گرفت که دوباره بخندم...من تمام وقتم رو برای آرسام جنگیدم برای قولی که بهش دادم...وموفقم شدم وحالا توی زندگی جدیدم ارسام میخواد همین قول رو ازم بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من...من قول میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام خندید ومحکم ب*غ*لم کرد منم همینطور همون موقع همه شروع کردن به دست زدن برگشتم با تعجب نگاه کردم آرسامم شروع کرد به دست زدن همون موقع صدف از تو اشپزخونه با یه کیک که روش شمع بود امد بیرون...زبونم بند امده بود...امروز تولدم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف کیک رو درست رو به روی من روی میز گذاشت یکدفعه همه باهم خوندن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یالا شعما رو فوت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیالا شعما رو فوت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیالا شعما رو فوت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامدم فوت کنم که مسعود یکدفعه گفت:خواهر ارزو یادت نره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو؟...خب چه آرزویی کنم؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن آرزویی ندارم...اهان فهمیدم...شاید یه روزی بدردم بخوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن آرزو میکنم...که آرزوم رو نگه دارم برای روزی که شاید یه درخواست داشته باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستم وشمع هارو فوت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دست زدن همه بلند شد مسعود دوباره ضبط رو روشن کرد همه امدن وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولدت مبارک ، تولدت مبارک ، تولدت مبارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه حس خوبی امشب توی دلم هست شب به این خوبی هیچکس ندیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردی خوشبخت تر از من توی دنیا نمی تونه باشه خیلی بعیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر شیرینه این لبخند نازت تو رو از ته قلبم دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی قشنگی هستش توی رویا تو که پیشه منی کنار می ذارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم یه جور مهربون نگام کن دلم بدجوری به عشق تو گیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اونقدر به تو وابسته شدم که یه لحظه فکرت از سرم نمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir♫♫♫♫♫♫
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir♫♫♫♫♫♫
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولدت مبارک ، تولدت مبارک ، تولدت مبارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی کیک تولدت نوشتم جونم بسته به جونت.نازنینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو یه قسمتی از وجودم هستی نیاد روزی که اشکات و ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونی بهترین شب توی عمرم شب تولدت توئه عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دار و ندار زندگیم و اگه بخوای به پات می ریزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم یه جور مهربون نگام کن دلم بد جوری به عشق تو گیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اونقدر به تو وابسته شدم که یه لحظه فکرت از سرم نمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولدت مبارک ، تولدت مبارک ، تولدت مبارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوونه خودشونم با اهنگ میخوندن منم دست میزدم براشون هلما امد دست منو کشید برد وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوام بر*ق*صم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:مجبوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دورم حلقه زدن وشروع کردن به چرخیدن منم فقط وایساده بودم دست میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:بر*ق*ص دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بابا ناز میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:خودم میخرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:مگه رفیق شفیقش مرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:خواهر بر*ق*ص دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:خودم شاباش بهت میدما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:مهندس بعد از این کلاس نیا بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیول:بر*ق*ص الما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند به همشون زدم وشروع کردم به ر*ق*صیدن...تنهام خوشیم این بود که همشون رو توی زندگی جدید پیدا کردم...همه رو..خوشحال بودم که حالا یول یه انسانه هرچند خودش چیزی از زندگی قبلیش نمیدونه وفکر میکنه از اول یک انسان بوده...یا حتی سهند نمیدونه که تو زندگی قبلیش رئیس گروه شکارچی ها بوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ر*ق*ص کیک خوردیم که شکل قلب صورتی بزرگی بود...بعدم شام آرسام رفت برام یه بشقاب لازانیا کشید واورد همه ما جوونا دور هم نشسته بودیم...ومیخندیدیم...همه بودن به جز هیراب وعسل ...اون دوتا کنار هم فضای عاشقونه ساخته بودن...بی حوصله پوفی کردم ورومو ازشون برگردوندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند:نه واقعا منتظر شاباش بودی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:هههه نمکدون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:اون آرسام غیرتی میشود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسعود:پایه اید فردا بریم شمال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه کلی کار داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:3روز تعطیلیه الما بریم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من نمیدونم خودتون برنامه بریزید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:دور منو که خط بکشید...کلی کار دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:منم همینطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:منم نمیتونم بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:اقا هرکی میاد دستا بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط قرار شد منو سهند ویول ومسعود وسارا ودالیا بریم...سارا برگشت سمت هیراب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا:شما میایید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:شمال 3روزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:من فکر نکنم بتونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره من میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل چپ چپ نگاه هیراب کرد ولی هیراب بی خیال به ما نگاه میکرد...احساسم بهم میگفت هیراب دوست داره با گروه ما باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب با کلی اسرار مامان وبابا وارسام که بمونم دست وپا زدم اخرم راضیشون کردم که زود به زود بهشون سر میزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته وداغون رو مبل دراز کشیدم...ساعت3نصف شب رو نشون میداد رفتم سمت اتاقم وخوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم تو والهالا بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای مردگان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو شنا نشستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:تولدت مبارک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:خب پس...امشب برات خاطره ها زنده شدن نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره یه جورایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم یه صدایی امد مثل پریدم یکی از یه جای بلند با تعجب به ارسام خیره شدم صدا از داخل سرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:بهتره برگردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع چشمامو بستم و....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم تو تخت بودم زود نشستم رو تخت...دقت کردم هیچ صدایی نمی امد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور رو تخت نشسته بودم که صدای کوبیده شدن در پایین امد با سرعت از رو تختم بلند شدم ودویدم پایین از تو اشپزخونه یه چاقو برداشتم رفتم سمت در رودی خونه صدا از اونجا امد...چاقو رو دست گرفتم دستم به دیوار کنار در تکیه دادم ودستگیره رو چرخوندم در باز شد پریدم جلو در...کسی نبود جلو در یه کارتون بود...با چشم سوم یه نگاهی اطراف خونه کردم...هیچی...هیچی نبود حتی یه هاله...جعبه رو برداشتم ورفتم داخل ودرو بستم رو مبل نشستم وکارتون کرمی رنگ رو گذاشتم جلو رو میز...نفس ارومی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:ترسیدی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو اوردم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:بنظر ترسیده میایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فقط...دوست ندارم اون اتفاقا تکرار بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:تو که اتفاقا دوست داری تکرار بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوام کسی صدمه ببینه...فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هر چی...نمیخوای بازش کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه جعبه اشاره کرد یه نگاه به جعبه کردم دهنم رو باز کردم تا یه چی به ارسام قلابی بگم که دیدم نیست...با چاقو تو دستم چسب روی جعبه رو بریدم اروم بازش کردم...سرم رو انداختم پایین وبه مبل تکیه دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطوری ممکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مطمئن بودم که اینا جاشون امنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس چطوری الان جلومن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا باید الان زیر کریستال یخی توی اون دنیا باشند...دنیای موجودات ارگانیک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بار دیگه نگاهی بهشون انداختم...همشون بودن وسالم...دست بردم سمت استوانه قدیمی خودم...وبرش داشتم...پوفی کردم وگذاشتمش کنار بقیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارتون رو بستم وگذاشتم زیر تختم تا خود صبح نخوابیدم...فکر میکردم...به زندگی قبلیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی کی اونا اورده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن حالا باچی طرفم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ادم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسته یا دشمن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر به این سوالا فکر کردم که صبح شد از پنجره اتاقم یه نگاه به بیرون انداختم افتاب داشت می امد بالا از این منظره ها خوشم می امد بلند شدم رفتم تو تراس باد میخورد به موهام هوای این موقع یکم سرد بود...اهی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین روزا چقدر مزخرف شدم جوری که حالم از خودم بهم میخوره...تمام زندگیم شده فکر کردن به زندگی قبلیم...هرچند هم دوست دارم برگردم به اون موقع...هم دوست ندارم برگردم...رفتم داخل یکم برای خودم صبحونه حاظر کردم تخم مرغ با نون تست...رو صندلی تو اشپز خونه نشستم وخوردم تصمیم گرفتم عوض شم...اره...تا کی باید اینجوری ادامه بدم...ناسلامتی 26سالمه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irههه...اره 26سالمه ودارم مثل دخترای19ساله رفتار میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدپرس شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم رفتم تواتاقم لباسمو پوشیدم واز خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم وراه افتادم در پارکینگ رو با کنترل باز کردم موقعی که داشتم از در میرفتم بیرون توجهم به یکی که کنار ستون برق نشسته بود جلب شده...قیافشو نمیدیدم سویشرت پوشیده بود کلاشم رو سرش بود...ولی اندام نحیفی داشت...بی خیال پامو رو گاز فشار دادم ورفتم سمت شرکت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو راهرو دالیا با ورود من برخواست تو سالن پر ادم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:اینم نقشه های اصلاح شده یه نگاه بهشون بنداز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگو که مسعود وصدف وسارا اونا رو به این زودی کامل کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدالیا:همش نیست...ولی از اونجا که فهمیدم دارن تلاش زیادی میکنند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلوتوس
00چندین بار این رمان خوندم:) واقعا قشنگه
۳ ماه پیشمهدی
۲۳ ساله 00ی سوتی داد ک کسی متوجه نشد . اونم اینک وقتی گروه حافظه اشون رو بدست میارن کیهانم جزو همون گروه بود اون چرا حافظه و قدرتشو بدست کیاورد
۸ ماه پیشمعصومه
۲۴ ساله 00من با اتفاق هایی که برام میفته شدیدا حس میکنم تو زندگی گذشتم یکی مثل یول بودم با چشم سوم باز...هنوزم وقتی ک چشام بستس میتونم یه چیزایی رو ببینم چه تو بیداری چه تو خواب.
۸ ماه پیشمعصومه
۲۴ ساله 00من با اتفاق هایی که برام میفته شدیدا حس میکنم تو زندگی گذشتم یکی مثل یول بودم با چشم سوم باز
۸ ماه پیشمهد
00رمان خوبی بودولی چطوری ایناوقتی یکبار دیگ ب زندگی به زندگی بر میگردن همشون تو یک جا کار میکنن در حالی ک الما تویک شهربودوبقیشون تویک شهردیگ یا بعدش همه قدرتاشونوبدست اوردن بجز چشم سوم قبلیه
۱ سال پیشناشناس
10برای یکی از افرادی که میشناسم اتفاق افتاده و ما الان دربه در دنبال آیدی ای چیزی از نوینسده هستیم چون این زیادی تخیلی نیست و نمیخوام زیاد وارد جزئیات بشم ولی دوستم به طرز عجیبی چشم سومش باز شده بود
۳ سال پیشسارو
00خوبه نویسنده گفت این کار و انجام ندیدن و حتما حتما برین پیش یک مختصص یک نویسنده مثلا می خواهد چیکار کنه؟
۲ سال پیشAsma
00هر سه جلد عالی با اطلاعات کاملا درست راجب موجودات ماورایی
۲ سال پیشمهدیه
۱۲ ساله 21من رمانو نخوندم ولی با توجه ب اسمش فک کردم درباره وایکینگاس
۲ سال پیشtara
۲۳ ساله 10جلد دوم واقعا عالی بود👏🏻👏🏻👏🏻
۲ سال پیشmobina
۱۴ ساله 01عالی اما کم:)
۲ سال پیشنگار
20هردوتا جلدش عالی بود حتما پیشنهاد میکنم اونایی ک نخوندن بخونن من رو سهند کراشم😆 بوس بهتون😍😍😍🤩💋
۲ سال پیشآتنا
۲۲ ساله 10این رمان رو خیلی دوست داشتم وقتی یکم ازش خوندم؛ مشتاق شدم که همشو بی وقفه بخونم
۲ سال پیشMohsen
۱۸ ساله 20از جلد قبل بهتر بود.همچنان وقایع سرعتشون زیاد بود و جلد دوم رمان سریع تموم شد.نکته مثبت رمان اطلاعات نویسنده بود.در کل رمان خوبی بود
۲ سال پیشلیلی
40واو🧐 خدا وکیلی نویسنده این همه اطلاعات رو از کجا اورده🙄؟
۲ سال پیش
لوتوس
00در واقع کیهان خاطراتش برنگشت چون همراه گروه نبود ال هم با بقیه تو یه شهر بود منتها خونه مجردی داشت این از این و اینکه از اطلاعات نویسنده لذت بردم ولی چشمی که باز بشه بسته هم میشه