صدای جنگ..چیزی که همیشه بوده چیزی که همیشه میشنویم..فرقی نداره بین چه کسایی..جنگ،جنگه.جمگ ما بین انسان ها و موجودات غیر ارگانیکه..ومن...آلما...سرباز این جنگم..

ژانر : تخیلی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۹ دقیقه

مطالعه آنلاین برخاست (جلد سوم چشم برزخی)
نویسنده : bloom_w

ژانر : #ترسناک #تخیلی

خلاصه :

صدای جنگ..چیزی که همیشه بوده چیزی که همیشه میشنویم..فرقی نداره بین چه کسایی..جنگ،جنگه.جمگ ما بین انسان ها و موجودات غیر ارگانیکه..ومن...آلما...سرباز این جنگم..

مقدمه:

تمام چیزی که می بینیم

تکه های خورد شده

که نمیشه مثل راز مخفیشون کرد

نمیتونم روی برگردونم

از این دنیای که برای خودم ساختم

آینده ما اینجاست والانه

برمی خیزیم

حالا دیگه نوبت ماست که همه چیز رو تغییر بدیم

امشب ما بر میخیزیم

مثل نارنجک

مثل طوفان

سعی میکنیم گرفتار شعله های آتش نشیم

دیروز دیگه گذشت

درحالی که امید میسوزه

ما ...از زیر خاکستر ها بر میخیزیم

بعضی وقتا بی معنیه

اینکه بجنگی برای چیزی که باور داری

ولی وقتی میخوای چیزی که عاشقشی رو نگه داری

هرگز دست بر ندار

(برگرفته شده از اهنگ rise از گروه skillet)

***

با لبخند به بچه های تو پارک نگاه میکردم خیلیا تاب بازی میکردن پسرا داشتن با توپ بازی میکردن دخترا هم رو چمنا با عروسک بازی میکردن

_مامان مامان توپم افتاد تو اب مامان

توجهم به پسری جمع شد که لب حوض بزرگ وسط پارک وایساده بود وتوپش افتاده بود توی اب تقریبا نزدیکای فواره خاموش مادر پدرشم بهش توجه نمیکردن واون توپشو میخواست اروم رفتم سمت حوض پسر با بغض وناراحتی به توپش نگاه میکرد پامو گذاشتم توی اب ورفتم نزدیک توپ اروم با دست هلش دادم وهدایتش کردم سمت پسره پسره با خوشحالی به توپش نگاه میکرد تا رسید نزدیکش برش داشت ودوید سمت مادر پدرش

_مامان بابا توپم خود به خود امد سمتم خودش امد

مامانش با خوشحالی بهش نگاه کرد:حتما باد زدتش

یه لبخند زدم واز حوض امدم بیرون یه خمیازه کشیدم ودستامم بردم بالا

_مهربون بازی در میاری تیسراتیل؟

برگشتم سمتش به درخت تکیه داده بود ودست به سینه با همون اخم همیشگیش وچشمای قرمز خشنش وپوست بی نهایت سفیدش بهم نگاه میکرد

_اسمش رو هر چی میخوای بزار...گارم

گارم:چرا اینجایی؟

_اول اینکه به تو ربطی نداره...دوم اینکه یکم وقت آزاد دارم ...خواستم ازش استفاده کنم

گارم:وقت آزاد تموم...بر میگردیم

ومثل دودای مشکی غیب شد پوفی کردم وبرگشتم وبه سمت اسمون نگاه کردم

_میبینی دییزی؟ گیر یه هاپوی بد اخلاق افتادم...

بعد چشمامو بستم ووالهالا رو تو ذهنم تجسم کردم

چشمم رو باز کردم تو والهالا بودم اروم به سمت برج هل قدم برداشتم ارواح با هاله هایی سبز رنگ از کنارم رد میشدن بدون اینکه ببیننم این قانون اینجا بود والهالا سرای مردگان عذاب دیده معمولا کسایی به این جهنم خاموش پا میزارن که به مرگ فجیهی مرده باشن مثل خودکشی یا مرگ توسط موجودات بیگانه...بهرحال اونا همیشه اینجا سرگردون میمونند

در بزرگ وکهنه برج رو هل دادم واز پله های دایره ای شکل رفتم بالا اخرین پله رو که رفتم بالا چشمم به گارم افتاد به دیواره راهروی اونجا تکیه زده بود

گارم:چه اصراریه این همه پله خراب وپوسیده رو بیای بالا درحالی که میتونی از قدرت استفاده کنی

_میدونی تو درک نمیکنی...انسان بودن چیز معرکه ایه اینکه هنوزم میتونم بعضی رفتارای ادمیزاد رو داشته باشم مایه امیدواریمه

گارم:ولی تو دیگه انسان نیستی

اینو گفت وبه سمت در ورودی تالار هل رفت اداشو در اوردم

_ ولی تو دیگه انسان نیستی...

پوفی کردم وپشت سرش راه افتادم گارم در رو هل داد و وارد شد هل لب یکی از پنجره های بزرگ تالار دایره ای شکل ایستاده بود وبه والهالا نگاه میکرد با ورود ما برگشت سمتمون

هل:تعداد ارواح روز به روز زیادتر و زیادتر میشه...ادم ها دارن چه بلایی سر خودشون میارن

_خب همه دلیلای خودشونو دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:خودکشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه گفت دلیلش درده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:ولی هرچقدرم زنده بودن دردناک باشه خودکشی جز انتخابای اونا نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل به سمت صندلی سنگی بزرگ تالار رفت و روی اون نشست همون موقع سریع گارم به شکل گرگ که شکل اصلیش بود در امد وبه سمت هل رفت وکنار صندلیش نشستم من هنوز رو به روی هل وایساده بودم هل اروم دست استخونیش رو روی سر گارم کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:میتونی بری تیسراتیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستم رو روی قلبم گذاشتم ویکم سرم رو اوردم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبرگشتم واز در زدم بیرون واز برج خارج شدم وراهم رو سمت خونه خودم البته خونه خونه که نه میشه گفت یکی دیگه از ساختمونای خرابه بلند والهالا پیش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در ساختمون بودم البته دری نداشت رفتم داخل از پله ها رفتم بالا وبه اخرین طبقه رسیدم یه اتاق م*س*تطیلی که میشه گفت فقط 3تا دیوار ویه سقف که نصفش ریخته بود داشت رفتم اون قسمتش که میشه گفت یه جورایی تراس بود نشستم وبه کل شهر والهالا خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان 4ساله که از اون ماجرا ها گذشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم ودراز کشیدم اسمون والهالا هنوزم همون بود ابرای خاکستری وتیره وسبز پر رنگ ...نور کم...زیاد پیش میاد دلم واسه افتاب تنگ بشه همینطور برای کارایی که ادما میکنند ولی خب دیگه وقتی یه اشتباهی میکنی باید عواقبشم گردن بگیری ...راضی نیستم از چیزی که الان هستم ولی خب یه جورایی بدمم نمیاد ...یه حس دیگس یه...یه چیزی که قبلا تجربش نکرده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:دردسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم وهمونجور که خوابیده بودم به بالا سرم نگاه کردم گارم بالا سرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز چی شده؟تو عادت داری بدون اجازه وارد حریم دیگران بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:حرفای ادما رو تحویل من نده...بلند شو کار داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار دارم؟یا داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:مال من با تو فرق میکنه زود باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم گارم با دستش یه حفره تاریک روی یکی از دیوار ها درست کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعدا میبینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا دو وارد حفره شدم چشمم رو بستم وباز کردم توی جاده بودم نزدیکای شهر کرمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب خب خب اینجا چی داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ماشین رو دیدم که با سرعت باور نکردنی تو جاده داشت به سمت من می امد خودمو غیب کردم وتو ماشین ظاهر شدم به راننده نگاه کردم خیلی ترسیده هر از گاهی برمیگشت وبه عقب نگاه میکرد یه پسر جوون بود دیگه هیچکس تو ماشین نبود برگشتم وبه عقب نگاه کردم حس میکردم نیروهای تاریکی دارن ماشینو تعقیب میکنند راحت رو صندلی لم دادم تا ببینم چی میشه چند دقیقه بعد پسره ماشین رو نگه داشت سریع دست کرد از تو داشبرد یه چیزی مثل بقچه برداشت وزود پیاده شد منم چون نمیتونستم در ماشینو باز کنم غیب شدم وبیرون ماشین ظاهر شدم پسره تند تند با ترس ولرز بوته های توی بیابون رو کند و ودست کرد توی جیبش ویه فندک در اورد همون موقع صدای دویدن اطرافم شنیدم مثل دویدن یه حیوون 4نعل دستم رو به پشت کمری شلوارم بردم واستوانه رو تو دستم گرفتم ولی بیرون نیاوردم پسره از هلش نمیتونست فندک رو محکم تو دستش بگیره میلرزید وخیلی ترسیده بود بالاخره اتیش رو روشن کرد وبوته ها رو اتیش زد همون موقع سریع از توی بقچه یه نعل در اورد کمرم یخ کرد روی نعل یه سری دعا و ورد بود ولی درست نبود پسره با ترس ولرز وبا خشم کمی شروع به حرف زدن با خودش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیتونید...دیگه نمیتونید...نمیتونید بهم اسیب برسونید...نمیتونید...نه نمیشه ...نمیتونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست نعل رو بندازه تو اتیش نعل از دستش رها شد داشت می افتاد توی اتیش سریع یه لگد به نعل زدم افتاد توی خاک نفسم رو با صدا دادم بیرون پسره از ترس رو خاکا افتاده بود ومیلرزید وبا تعجب به نعل نگاه میکرد جلوی چشمش ظاهر شدم با ترس بهم نگاه میکرد لباش مدام بهم میخوردن ولی هیچ صدایی ازش خارج نمیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم رفتم سمت نعل وبرش داشتم همون موقع حس کردم یکی دیگه هم نزدیکه برگشتم وبه پشتم نگاه کردم قدش خیلی بلند بود لباسش بلند مثل لباس های عرب بود رنگ پوستش مشکی بود وچشماش درشت وبیرون زده بودن بقیه چیزاش شبیه ادما بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار توعه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نعل رو اوردم بالا با صدای دورگش شروع به حرف زدن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کار جنگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه دخلی به تو داشت تو میخواستی یه ادم رو بکشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون ادم بچه منو سوزونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه داستش به پسره اشاره کرد پسره با ترس به ما دوتا نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما تو خونه ادما چیکار داشتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شد وچیزی نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همیشه باید قوانین رو براتون یاداوری کنیم؟شما حق ندارید وارد محیطی بشید که ادمیزاد اونجا زندگی میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما هم اونجا زندگی میکنیم!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سر من داد نزن ...محل زندگی نوع شما بین ادما نیست اینکه خودتون به انتخاب خودتون میرید وجای زندگی میکنید که ادم اونجاست تقصیر خودتونه پس باید عواقبشم در نظر بگیرید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون جن عصبی به من نگاه میکرد نعل رو گرفتم سمتش خدا میدونه اگه افتاده بود تو اتیش چه اتفاق بدتری می افتاد جن عصبی نعل رو ازم گرفت وغیب شد برگشتم سمت پسره انگار یکم...خیلی کم...ترسش ریخته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو خونتون...زود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سرش رو تکون داد وبا هول گفت:ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وپرید تو ماشینش وگازشو گرفتو رفت سرم رو گرفتم بالا تو بیابون ستاره ها بیشترن اتیشو خاموش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میبینی دییزی حالا شبیه پلیسای جنا شدم مدام باید بگم اینکارو نکن اون کارو بکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غیب شدم وخونه قبلیم رو تجسم کردم...خانوادم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم چشمم رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا جلوی تلوزیون نشسته بود چقدر پیر شده بود مامانم تو اشپزخونه بود وداشت شام رو اماده میکرد رفتم تو اشپزخونه مامانم جلوی سینک ضرف شویی بود وداشت ضرفای اضافه رو میشست یه لبخند زدم ویه قدم دیگه رفتم جلو یکدفعه مامان یه هین کرد ولیوان از دستش افتاد شکست همه ریختن تو اشپزخونه ارسامم از بالا دوید پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چی شد خوبی؟طوریت نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:مامان خوبی؟شیشه نره تو پات مراقب باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم بابا دستشو گرفت ونشوندش رو صندلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چی شد یکدفعه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان انگار شوک شده بود آرسام زود یه اب قند درست کرد داد دست مامان وشروع کرد با جارو به جمع کردن شیشه خورده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:حس کردم...یه لحضه...بوی تن بچم امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع با اخم رومو برگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسامم چشماشو بست هق هق مامانم راه افتاد وکم کم اشکاش از چشماش ریختن بابا دستشو گرفت وکنارش نشست و شروع کرد اروم باهاش حرف زدن آرسام تندی رفت تو اتاقش زود دنبالش رفتم سریع نشست پای کامپیوترش وشروع کرد به چت کردن با یکی از دوستاش رو کامپیوترش خم شدم وچتاشو خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام(من حتما میرم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستش(خل شدی مامانت نمیزاره اونم بعد اون اتفاق خواهرت)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام(می پیچونمشون یه جوری دست به سرشون میکنم مثلا میگم برای کار شرکت باید بریم یه شهر دیگه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستش(خود دانی بهرحال من که نمیام به امیر بگو که تازه فکرم نکنم اون جرئت داشته باشه پاشو شمال بزاره)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از رو کامپیوترش بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_که این طور...قل خل میخواد بیاد شمال ببینه واقعا من مردم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به علامت تاسف تکون دادم وپوفی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرسام تو واقعا که کله خر واقعی هستی...ببینم چجوری میخوای بری شمال...اونم با وجود موجودی مثل من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطانی زدم من خیلی راحت میتونستم جلوی پای آرسام سنگ بندازم که نره هرچند در حال حاظر تمام جنگل های شمال محافظت شده هستن وجنگی در کار نیست وکسی دیگه جرئت نکرده دعوا راه بندازه ولی بازم...مطمئنا نمیتونم همش چشمم به آرسام باشه کار من یه چیز دیگس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم رو بستم وخودمو غیب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم رو باز کردم به سمت خونه راه افتادم گارم به فرم گرگ کنارم ظاهر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرناسی کشید ودندوناشو نشونم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای نکن از این کارا ترسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا پوزخند راه افتادم سمت خونه که گارم مثل ادم پرید جلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:تو اخر سر خودتو به باد میدی تیسراتیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هر چی تو بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:چرا رفتی دیدن اونا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونا خانوادمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:حالا هرچی...چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب مثل اینکه یه سری جنگیرا هنوز برا سعالی کار میکنند ودنبال شر میگردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:خودت میری سراغشون میدونی که من پروندم سیاهه راحت میتونن زجرم بدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون راست میگفت گارم گرگ سیاه والهالا یکی از جنیان شر اینجاست همچنین اون شیعه نیست ومیشه با گفتن دعا وخوندن قرآن راحت از خودشون دورش کنند ولی من یه جن شیعه هستم ودعا بهم صدمه نمیزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روش فکر میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:تو این کارو انجام میدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های خونه خودم داشتم میرفتم بالا تو همون حالت باز جوابشو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روش فکر میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورفتم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ساعتی از امدنم توی خونه خرابم نگذشته بود که کلاغ هل رو دیدم که بالای ساختمون پرواز میکنه ومدام صدا میده فهمیدم خبریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیل خب خیل خب امدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع غیب شدم وداخل برج بزرگ هل ظاهر شدم در رو باز کردم و وارد تالار اصلی برج جایی که مخصوص هل هست شدم گارم وهل اونجا بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طوری شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:اره هر دوتاتون بازم ماموریت دارید...موفق باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم دوباره یه لکه مشکی روی یکی از دیواره های عمارت ایجاد کرد سریع واردش شدم اطرافم سیاه بود تا اینکه بعد چند ثانیه کوتاه سیاهی از بین رفت اطرافم رو نگاه کردم مثل یه خیابون توی بالای شهر بودم شهر قبلی خودم...شیراز...مثل خیابون چمران بود خونه های گرون قیمت ولوکس وهمیشه ساکت شروع کردم به راه رفتن گارم باهام نبود رسیدم به یه خونه ای یه پسر که معلوم بود م*س*ته از در خونه امد بیرون تلو تلو میخورد دوستاش توی دهنه در وایساده بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی ساسان بپا نزنی کسیو بکشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان:نه بابا من تو م*س*تی هم رانندگیم حرف نداره حالا که م*س*تم نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستاش بهش خندیدن ورفتن داخل پسره ساسان سوار یه بنز شد منم سریع رو صندلی کناریش ظاهر شدم چند بار کلید از دستش افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه خدا به دادت برسه...خوبه م*س*تم نیستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زدم بالاخره استارت زد وحرکت کرد و صدای اهنگ رو توی ماشین زیاد زیاد کرد تو چمران با سرعت زیادی حرکت میکرد ساعتم طرفای4صبح بود پوفی کردم وبه جلو خیره شدم همون موقع کمرم یخ بست سیخ نشستم رو صندلی وبه روبه رو نگاه کردم همون موقع یه دختر با موهای مشکی بلند ولباس بلند رو وسط خیابون دیدم خیلی سریع شناختمش میشه گفت اون اولین جنی بود که وقتی 17سالم بود دیدمش مثل اینکه پسره هم دیدش چون ترمز گرفت ولی ماشین واینستاد ومحکم برخورد کرد به دختر ...اون دختر باشدت به شیشه جلوی ماشین کوبیده شد وخون کل شیشه رو گرفت حتی منم یکم به جلو پرت شدم پسره که سرش محکم خورد به فرمون سریع غیب شدم وبیرون ماشین ظاهر شدم هیچی رو شیشه جلوی ماشین نبود برگشتم وبه اطراف نگاه کردم دختره رو دیدم که کنار خیابون وایساده بود رفتم سمتش پوستش سفید مثل گچ بود چشماش درشت بودن انگار کسی که تعجب زیادی کرده باشه ومردمک چشمش مشکی حالت بی روحی داشت موهای بلند وسیاهش تا روی اسفالت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اینکارو کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف نمیزد دست کردم تو کمرم وکمانم رو در اوردم وسریع بازش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب میدونی من کی هستم...وخوب هم میدونی نمیتونی از دست من فرار کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو نباید به دنیا می امدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب پس بالاخره حرف زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش مثل یه دختر بچه9ساله بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو اجازه نداری بلایی سر انسان ها بیاری بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون...لیاقتش همین بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با دست به سمت خیابون اشاره کرد برگشتم ونگاه کردم یه کامیون با سرعت خیلی زیادی داشت می امد سمت ماشین ومدام بوق میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم سمت ماشین ولی کامیون با شدت بهش برخورد کرد وماشین ترکید دستمو جلو صورتم گرفتم شعله های اتیش به اسمون میرفتن برگشتم ولی دختر بچه هم اونجا نبود با عصبانیت غرشی کردم وغیب شدم ورفتم سمت والهالا به محض ورودم به والهالا هل جلوم ظاهر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:روحش امد اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود ازم کفریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیکار میتونستم بکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:تو ...تیسراتیل از یه بچه جن رو دست میخوری؟!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من...من نمیتونستم کاری کنم من...اه ولش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهمو کشیدم وعصبی راه افتادم تو والهالا یکم قدم بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:واقعا هم رئیس ترسناکی داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره یکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

4سال از اخرین اتفاق هولناکی که برام افتاد میگذره ما...یه گروه بودیم...ولی الان...من تنها کار میکنم...راستش زیاد به بچه ها سر نزدم نمیدونم شایدم دوست ندارم دلتنگشون باشم...فقط امیدوارم اونا واقعا خوشحال باشن وزندگی خوبی داشته باشن فقط امیدوارم دیگه طرف شکار نرفته باشن...مخصوصا هیراب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه میرفتم وبه گذشته فکر میکردم اره دانش من زیاد بود من بیش از حد میدونستم واسه همین موجودات غیر ارگانیک خطر رو حس کردن دلیل اینکه الان یکی از اونام همینه فقط از دو راهه که تو میتونی یه جن بشی یا انقدر خوب بوده باشی وبراشون منفعت داشته باشی که خودشون بیان وببرنت واز کمکات استفاده کنند یا انقدر بدونی که اونا احساس خطر کنند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من پشیمون نیستم...خب میشه گفت یه جورایی...حداقل میدونم که دارم تاوان اشباهم رو پس میدم وهمه جوره پاش وایسادم ...منظورم اینکه اگه برمیگشتم چه اتفاقی می افتاد؟بیشتر وقتا به این سوال فکر میکنم واقعا اگه بر میگشتم قرار بود همون زندگی کسل بار قبلی رو ادامه بدم یا میتونستم بازم با گروهم برم شکار موجودات ماورایی و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو اوردم بالا دیدم تو جنگلم کی امدم تو جنگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال پوفی کردم وراه افتادم سمت روستا نزدیکای روستا صدای خنده بچه ها می امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیگا کنید تیسراتیل امده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون با خنده دویدن سمتم وپریدن ب*غ*لم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تیسراتیل بیا با ما توپ بازی کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا دیر امدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطرافم پر بچه بود ومن نمیدونستم قراره جواب کدومشون رو بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه بزارید نفس بکشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو اوردم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام...عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:سلام دخترم ...بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو سر بچه ها کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بازی باشه یه وقت دیگه خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون ناراحت شدم ولی رفتن ودوباره بازی کردن منم رفتم تو چادر بزرگ عمو ونشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:پریشونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط دلتنگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:درک میکنم ولی راه دیگه ای نیست الما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هه الما...یه زمانی چقدر این اسم برام اشنا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست عمو نشست رو شونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:باهام بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چادر رفت بیرون منم باهاش رفتم میرفت سمت جنگل منم دنبالش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:میدونی این درخت بزرگترین وکهن ترین درخت این جنگله الما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به درخت روبه روم نگاه کردم واقعا بزرگ بودی جوری که اگه 10نفر دورش رو میگرفتن تازه اندازه دور تنه درخت میشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:اونم اولش یه دونه بود یه دونه خیلی خیلی کوچیک زیاد مطمئن نیستم که دونه ها چه احساسی دارن ولی...اینو خوب میدونم که وقتی راهی رو بخوای بری میترسی از اینده از اینکه بعد تو تبدیل به چی میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متوجه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:تو با ترس قدم به این راه گذاشتی با درد های زیاد ولی امید به اینده امید به اینکه بازم بخندی امید به قولی که به آرسام داده بودی...الما حکایت تو حکایت دونه درختیه که از اینده ترسید ولی بازم رفت به سمت سرنوشتش بدون اینکه بدونه بعد تبدیل به چی میشه...تو این درختی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به درخت بزرگ نگاه کردم واقعا همیشه حرفای عمو درست بود همیشه پر از امید وباور بود باور به اینده باور به سرنوشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:دنیا یه جنگل خیلی بزرگ پر از درخته این بستگی به تو داره که یه علف باشی یا یه درخت قوی وبزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره فکر کنم...یعنی کاملا حق با شماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ولی عمو رفته بود پوفی کردم وبه درخت تکیه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دییزی من از راهی که انتخاب کردم پشیمون نیستم...من سر قولم به تو وایسادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع یه حس بدی بهم دست داد سریع غیب شم و تو خونه پیش خانوادم ظاهر شدم مامان وبابا جلو در وایساده بودن وبه بیرون تو حیاط خونه نگاه میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نگرانشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:طوریش نمیشه گفت که...پروژه کاریه با همکاراش میره تنها که نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:از وقتی دخترکم اون بلا سرش امده میترسم ارسامو حتی بفرستم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفا مخم سوت کشید زود رفتم تو اتاق ارسام ولی نبودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنتی...واقعا احمقی ارسام...فقط یه لحضه ازت چشم برداشتم ببین چیکار کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود غیب شدم وماشین آرسام رو تجسم کردم ...چشمم رو باز کردم ولی کاش باز نمیکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:چت شد؟خوبی؟قلبت درد گرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:نه...فقط...هیچی رانندگیتو بکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکم داشت می امد پایین...هیراب...با آرسام داشتن میرفتن سمت شمال ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسا ببینم اگه هیراب امده پس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع گوشی آرسام زنگ خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:بله؟ نه سهند تا خود شمال حرکت کنید...اره اره...گوشی رو بده مسعود...نمیمیره که....الو مسعود ...چی چی میگی تو....نه باشه...باش خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی عقب ولو شدم وسرم رو بردم عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا بهم صبر بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلم رو یکم از بین صندلی اوردم جلو به هیراب نگاه کردم این 4سال چقدر اخمو شده بود یه ثانیه هم اخم بین ابروهاش باز نمیشد اصلا انگار یه ادم دیگه بود...موهای خاکستریش هنوزم تا گردنش بودن چشمم رو نیمه باز کرده بود میدونستم بخاطر افتابه این داداش خلم که نفهم نمیدونه زال ها رابطه خوبی با آفتاب ندارن وچشاشون درد میگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:ببین بالاخره مسعود رسید بهمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع برگشتم واز شیشه عقب ماشینو نگاه کردم باترول مسعود بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اره...فقط زود بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:ببینم واقعا چیزی که برام تعریف کردید راست بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنتی باید میدونستم چه گروه دهن لقی دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اره راست بود ما واقعا شکارچی هستیم وخواهرت زندس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی دهن لقی هیراب لابد بهش گفتی یه بارم مردیم وزنده شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:عجیبه یادمه بچه که بودیم به الما گفتم بیا تمرین ذهن خوانی بکنیم ولی خیلی واکنش عجیبی نشون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب که فهمید قضیه چیه روشو کرد سمت پنجره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:اره بهم گفت اگه سمتشم برم میره به بابا میگه منم بچه بودم وزود ترسیدم ولی فکرشم نمیکردم خودش بچسبه به این چیزا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفای آرسام معلوم بود چیزی راجب تناسخ نمیدونه خب اره من اون موقع میدونستم یادم که بود میدونستم تاریخ بازم ممکنه تکرار بشه واسه همین آرسام رو تهدید کردم که نره سمت این چیزا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرفی بین آرسام وهیراب زده نشد همون موقع کلاغ هل رو دیدم که از بالای سر ماشین پرواز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنتی اخه الان چه وقتشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود غیب شدم ورفتم والهالا درست توی برج توی تالار دایره ای ظاهر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:فکر میکنی داری چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودت که دیدی؟اونا راه افتادن دنبالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:بزار بیان فکر کردی پیدات میکنند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه مطمئنم پیدام نمیکنند ولی اونا بهترین گروه شکارچی ها هستن میتونند از جنا کمک بگیرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:اونا بهترین بودن وقتی تو رو داشتن الان از یه گروه ضعیف هم ضعیف ترن بعدم همه جن ها از من وتو وگارم حساب میبرن اگه بخوان کمک کنند زندگیشون وجاودانگیشون رو از دست میدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهرحال باید مراقبشون باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:نه تو کار خودتو داری...زود برو سراغ جنگیرا نمیخوام دیگه اسمی هم از سعالی بشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از برج زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از والهالا خارج شدم و به خونه یکی از جنگیرا که ادم مزخرف واعصاب خورد کنی هم بود رفتم خونش شبیه غار بود یاد خونه ژاکلین افتادم سقف خونش کوتاه بود و کاغذ دیواری های خونش کنده کنده و پاره شده بود سقفشم بخاطر بارون زرد شده بود البته بعضی قسمتاش بوی نم و موندگی تو خونش حال بهم زد بود خودشو دیدم که داشت با یکی از مشتری هاش حرف میزد اونا دور به میز دایره ای تو حال نشسته بودن رو میزی روی میز رنگ قرمز داشت این جنگیری که امده بودم سراغش یه احمقی مثل ژاکلین بود که برای سعالی کار میکرد فقط مرد بود اسمش احمد هست ومیشه گفت از بدبختی توی زندگی گذشت برای انتقام به ادمایی که همیشه تحقیرش میکردن پیشنهاد سعالی رو قبول میکنه وبرای اون کار میکنه وهر روز ادمای بیشتری رو به دام مرگ میندازه ...ولی حالا یه جورایی میشه گفت سرباز مرگ که منم امده حالشو بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:خب واسه اینکه از شر جنایی که تو خونه اذیتت میکنند راحت شی باید این ورد رو تو حیاط خونتون چال کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم با عصبانیت بهش خیره شدم اون طرفم که امده بود پیشش با ترس به حرفاش گوش میداد احمد خواست ورد رو بزاره کف دست اون مرد مشتریش که محکم زدم زیر دستش کاغذ رفت هوا ویکم دور تر افتاد یارو داشت سکته میکرد خود احمدم قیافش دست کمی از اون نداشت یارو معلوم بود منصرف شده از اینکه امده تو این خونه تند تند بلند شد وداشت در میرفت هرکاری هم احمد کرد نتونست نگهش داره تا یارو رفت احمد عصبی برگشت سمت حال وشروع کرد عصبی حرف زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:کی هستی هان؟می تونم حس کنم هنوز اینجایی؟خوشت میاد اذیت کنی میدونی من کی هستم میخوای با گنده تر از خودت در بیفتی اره؟تنت زیادی میخاره اره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفاش خندم گرفته بود یه ثانیه فکر کردم احمد گنده تر من باشه چی میشه...احتمالا کل دنیا تو2ثانیه به فنا میره از حرفای بی سر وتهش خسته شدم خودم رو جلوش ظاهر کردم ترسید دو قدم رفت عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گنده تر از من؟ فکر نکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:تو دیگه کی هستی ؟چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود نمیشناسه حقم داره ادما زیاد منو نمیشناسن خیلی باهاشون سر کار ندارم بیشتر با جنا سر وکار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچ نوچی براش کردم و یکی از صندلی ها رو کشیدم عقب و نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باعث تاسفه ...عقل که نداشته باشی...این کارا رو هم میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:گفتم کی هستی؟؟؟؟زود از خونم برو بیرون تا به زور بیرونت نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست دارم زور زدنتم ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند بهش زدم زود یه کتاب برداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:حالا میبینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به خوندن آیه حزر ابی جانه(یکی از موثر ترین روشی که میشه جن های بد رو از خود دور کرد خوندن این ایه هست)منم نشسته بودم ونگاش میکردم میشه گفت 4بار خوندش خیلی تعجب کرده بود که چرا من هنوز اونجام ویکمم ناراحت نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:تو مسلمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:خوبه پس نمیتونی بهم صدمه هم بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا خیال راحت روبه روم نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب این یکی رو باهات موافق نیستم...من خیلی راحت تر از این حرفا میتونم جونت رو بگیرم ولی خب نیازی نیست جون تو حالا متعلق به سعالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:منظورت چیه اون دوست منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست؟یا دشمن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:برای چی اینجایی؟چی ازم میخوای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام دور وبر ادما ببینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:و اگه ببینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینو بدون که من برات تبدیل به یه کاب*و*س جهنمی میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:یه جورایی برام آشنایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:اره سعالی برام از تو گفته بود...فقط فراموش کرده بودم...تو تیسراتیل معروف هستی مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اونقدرام که فکر میکردم احمق نیست وخوب منو میشناسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_افرین یکم بهت امیدوار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:حالا من برات یه شرط میزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:اره...اگه بازم طرفم بیای دیگه دوستای احمق شکارچیت وبرادرت وخانوادت رو نمیبینی اینجور که خبرا برام میرسه اونا راه افتادن سمت شمال مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_توی احمق منو تهدید میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمد:میتونی اینجوری فکر کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهت یه فرصت میدم که دور ادما رو خط بکشی وبیشتر از این مشکل ساز نشی...واینو خوب یادت باشه...سربازای والهالا شانس دوباره به همه نمیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع غیب شدم وعصبی رفتم سمت والهالا وتوی تالار ظاهر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باید یه فکری در این مورد بکنی هل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:هیچ کاری از دست من ساخته نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حداقل بزار یه مدت هواشون رو داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:بهشون وابسته میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع گارم هم وارد تالار شد بدون توجه به اون بازم اصرار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هل لطفا نمیتونم اونا رو تو خطر بندازم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:فراموش کردی تیسراتیل...الما مرده تو دیگه ادم نیستی واونام خانوادت نیستن...تو الان متعلق به این دنیای وبرای همیشه اینجا می مونی وبهتر از هر کسی میدونی هیچ راه برگشتی به دنیای ادما نداری که بخوای دوباره مثل یه ادم زندگی کنی!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه خیلی عصبیش کردم پوفی کردم وسرم رو انداختم زیر صدای قدمای هل رو حس کردم که به سمتم می امد دست استخونیش رو زیر چونم گذاشت وسرم رو اورد بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:تودیگه هیچوقت...نمیتونی یه انسان بشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم موهام رو نوازش کرد ودستش رو انداخت پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل:میتونی بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم برگشتم واز در زدم بیرون کل پله ها رو دویدم ورفتم پایین تا خود ساحل والهالا میدویدم تا ساق پام رفتم تو اب نفس نفس میزدم ...حق با اون بود...من دیگه هیچوقت نمیتونستم به انسان باشم...واین انتخاب من بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ساحل والهالا دراز کشیده بودم وبه اسمون تیره بالای سرم نگاه میکردم...حتی اگر هم میخواستم نمیتونستم ببینم چه آینده ای در انتظار من یا شایدم هر کس دیگه ای باشه به یه دلیل...سال ها پیش انسان ها از تسخیربانان استفاده میکردن تا به کمک دروازه آینده به آینده برن وببینند تو آینده چه اتفاقاتی می افته پس خدا دروازه دید به آینده رو برای تمامی جنیان میبنده البته هنوزم ادمایی هستن که معتقدن جنیان میتونند آینده رو ببینند ولی این به فرضیه ثبت شده توی قرآن هست که جنیان هیچ دیدی نسیت به آینده ندارن فقط میتونند به گذشته برن نه چیزی بیشتر...منم اولش فکر میکردم میشه آینده رو پیش بینی کرد ولی حالا که میدونم دیدم کاملا عوض شده منظورم اینه که من حالا خیلی بیشتر از حد معمول میدونم...خب این کاملا عادلانس چون من دیگه یه انسان نیستم حتی ساختار بدنیم هم عوض شده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال عوضش یه سری چیزا رو هم از دست دادم...منظورم اینکه که من همیشه میدونستم که در قبال چیزایی که بدست میاری چیزایی هم از دست میدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:این چه حالیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو دنیای ادما بهش میگن افسردگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:افسردگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره یکی از دلایل خودکشیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اره؟پس اگه تونستی خودتو بکش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هههههه خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم نشست هیچوقت جدی باهاش حرف نزدم اولین بار که دیدمش 4سال پیش بود سعی کرد بهم حمله کنه موجود خشک وبی حس خیلی خیلی خشنیه زیاد خوش ندارم باهاش کل کل کنم ترجیح نمیدم دعوا کنیم هرچی باشه اون سالهای بیشتر از من برای هل خدمت کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اینکه با ادما زندگی میکردی چه حسی داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم بی خیال سرش رو تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:ولش کن از دهنم پرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بره که مچ دستشو گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ازدهنت پرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:خوب مگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این...اصطلاح مال ادماس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:چی؟بی خود حرف نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خواست بره که محکم تر دستشو گرفتم سریع اولین حدث توی ذهنم رو اوردم سر زبونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو یه ادم بودی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهم نگاه کرد دستم رو از روی دستش برداشت ونشست سر جاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:خب که چی مگه تو نبودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس حدثم درست بود...کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:درست یادم نیست فکر کنم قرن دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همین شکلی بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اره به جز چشمام اونا قهوه ای روشن بودن نه قرمز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسمت چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:یادم نیست فراموشش کردم فقط اینو یادمه که اهل انگلستان بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:تو هم به زودی اسمتو فراموش میکنی...مطمئن باش...والهالا دنیای تاریکی هاست اون یکدفعه همه چیزو یکدفعه وارد تاریکی نمیکنه...اون تو رو ذره ذره جزتاریکی میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من از تاریکی نمیترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اره چون تو جزئی ازشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هنوز جزئی ازشم نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:تاریکی برای خیلی ها ترسناکه برای منم ترسناک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی برای من نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون تاریکی به وجود تو من هل نیاز داره تاریکی رو یه درخت عشقه در نظر بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:عشقه دیگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه نوع گیاهی که به دور یه چیزی زنده میچرخه واز وجود اون تغذیه میکنه...زیبا نیست...اینکه حس کنی یه چیزی از وجودت تغذیه میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:شاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونی ادمای عادی یا کلا موجودات عادی نمیتونن درکش کنند که چقدر تاریکی زیباست...رو اسمت فکر کن واگه یه روز یادت امد حتما بهم بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم ورفتم سمت خونه خرابه خودم پس گارم هم قبلا یه انسان بوده هوووف...دنیا واقعا پر از چیزای عجیب غریبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه بخوام فکر رفت سمت هیراب تو راه مسیر خونه بودم ولی یکدفعه تو ماشین آرسام داداشم ظاهر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:پس تو پیش خواهرم اعتراف کردی هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اره راستش...خب اره فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم موضوع جالبه امدم وسط صندلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:میتونم حدس بزنم اون چه واکنشی نشون داد...اون خیلی عصبی شد نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب لبخندی زد هوا تاریک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اره راستش...اون کلی خفتم داد بخاطر اینکه من ازش 2سال کوچیکترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:الما همیشه الما میمونه...خب تو چیکار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اولش قصد داشتم بی خیال بشم ولی بعدش باخودم فکر کردم که اگه این کارو بکنم ممکنه بعد ها خیلی پشیمون بشم...پس بی خیال نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:و؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:و بعدش نمیدونم چی شد یکدفعه همه چیز بهم ریخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:هیراب...تو با دختر خاله من یعنی عسل نامزدی کردی؟بعد الان میگی نمیدونی چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اولا که حالا که اون نامزدی بهم خورده بعدم من که بهت گفتم من میخواستم کمک دختر خالت کنم اون مریضه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:اره اره اره اینو المام میدونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:اره بهش گفتم...ولی فکر کنم یکم دیر به یاد اوردمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله اخرش رو یواش گفت ولی من شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:چی نشنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:هیچی رانندگیت رو بکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودیگه ساکت شدن هیراب سرش رو به شیشه تکیه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متاسفم...هیراب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست برم وبقیه رو هم ببینم ولی میدونستم اگه پامم تو ماشین مسعود بزارم یول نمیتونه جلوی دهنش رو بگیره وفوری به همه میگه که من اونجام پس بیخیال شدم وسر جام نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما نمیخوابیم...این یکی از قابلیت های ماست ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم نور افتاب یکم چشمم رو اذیت کرد دستم رو اوردم بالا خوب به اطراف نگاه کردم تو یه پارک بودم ولی خیلی خیلی خلوت بود چشمم افتاد به 4تا بچه ای که دایره ای شکل دور هم نشسته بودم رفتم سمتشون منو نمیدیدن ولی خودمم نمیدونستم کجام به قیافه هاشون دقت کردم 2تاشون دختر بودن ودوتاشون پسر یکی از پسرا هیراب بود بقیشونو نمیشناختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب حالا اگه میتونستید هرکی که دلتون میخواد باشید...چی رو انتخاب میکردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو یکی از دخترا گفت اون یکی دختره با شون دستاشو بهم کوبید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه دکتر قلب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:دکتر قلب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره میدونید خوب کردن ادما ونجات دادنشون...باید خیلی لذت بخش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:اره خوشم امد جالبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودت چی علی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:ام یه فرمانده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جالبه منم دوستش داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون یکی دختره باز حرف زد:تو چی هیراب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:ام خب...تاحالا بهش فکر نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:خب حالا بهش فکر کن...میتونی هر کسی باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:ام...فکر کنم یه...قهرمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

3تاشون خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:قهرمان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دخترا:خب بستگی داره چه نوع قهرمانی بخوای باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب:یکی که نه فقط به بیمارای قلبی کمک کنه یا با دشمنا بجنگه...یکی که بتونه همه رو نجات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:اره ایده جالبی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند به هیراب نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دخترا:هی بهتره برگردیم خونه قبل از اینکه مامانامون بفهمن بدون اجازه امدیم پارک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون بلند شدم جز هیراب علی دستش رو به سمت هیراب گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:یالا سوپرمن بهتره بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراب با لبخند دست دوستشو گرفت وبلند شد منم چشمامو بستم وماشین رو تصور کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم رو باز کردم هیراب خوابش برده بود ومن گذشتشو دیدم آرسام متفکر به جاده خیره شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متاسفم بچه ها...ولی شما قرار نیست برید اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کاری کردم که دوتا ماشینا یکی از تایراشون پنچر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:وای چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع کنار جاده نگه داشت منم سریع خودمو غیب کردم ورفتم والهالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:یالا به موقع امدی داشتم می امدم دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اون احمق که برای سعالی کار میکنه یکی رو انداخته تو دردسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم:اول برو کمک اون ادم کن بعدم برو خدمت احمد رو برس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا همش کارای سخت رو من باید بکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارم بی حرف وبا عجله یه گودال مشکی به وجود اورد سریع واردش شدم تو یه خونه بودم ولی کسی بنظر خونه نبود همینطور فضای خونه بنظر یکمی عجیب...مرطوب بود ویکم تاریک فقط یه لامپ زرد که داشت میسوخت به سقف بود واطراف خونه تاریک بود قفسه کتابخونه کنار دیوار کاملا رو زمین بود وشیشه میز بین مبلا شکسته بود مبلا به طرز وحشیانه ای پاره شده بود انگار کار یه حیوون وحشی بوده باشه صدای دویدن یه موجودی با 4پا مثل صدای دویدن اسب از طبقه بالای خونه امد سریع دستم رو بردم سمت کمرم واز جاکمربندی شلوارم کمان رو در اوردم اروم چرخوندمش وبازش کردم نگاهم به اطرافم بود حرکتم اروم بود نمیخواستم صدایی تولید بکنم تا خواستم زه کمان رو بزنم یکدفعه یه چی دور پام حلقه شد وصدای دخترونه خاصی توی خونه پیچید ومن محکم با صورت خوردم زمین وکمان از دستم افتاد به عقب کشیده شدم ومحکم خورد به دیوار پشت سرم بعدم شیشه پنجره بالای سرم خود به خود خورد شد وریخت رو برای چند ثانیه همه چی متوقف شد وهیچ صدایی دیگه نیومد دستم رو کشیدم پشت سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کینه ای هم هستناااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه رو تکوندم از رو خودم خواستم بلند شم که مبل روبه روم با سرعت زیادی به سمتم امد وداشت به دیوار پرسم میکرد با دست وپا جلوشو گرفته بودم وهلش میدادم چشمم به کمان افتاد یکی از دستامو از مبل جدا کردم مبل بیشتر امد جلو اون دستم که هنوز به مبل بود خم شد حالا با آرنج داشتم فشارش میدادم دستمو به سمت کمانم دراز کردم سریع امد توی دستم ولی بعد تازه متوجه شدم چجوری میخوام با دست از کمان استفاده کنم مبل فشارش بهم بیشتر وبیشتر میشد تا اینکه بازم صدای خنده یه دختر بچه امد ومبل دیگه بهم فشاری وارد نکرد اروم هلش دادم وسریع بلند شدم و وایسادم زه کمانو سریع زدم وآماده وایسادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.