رمان برخاست (جلد سوم چشم برزخی) به قلم bloom_w
ژانر : #ترسناک #تخیلی
خلاصه :
صدای جنگ..چیزی که همیشه بوده چیزی که همیشه میشنویم..فرقی نداره بین چه کسایی..جنگ،جنگه.جمگ ما بین انسان ها و موجودات غیر ارگانیکه..ومن...آلما...سرباز این جنگم..
مقدمه:
تمام چیزی که می بینیم
تکه های خورد شده
که نمیشه مثل راز مخفیشون کرد
نمیتونم روی برگردونم
از این دنیای که برای خودم ساختم
آینده ما اینجاست والانه
برمی خیزیم
حالا دیگه نوبت ماست که همه چیز رو تغییر بدیم
امشب ما بر میخیزیم
مثل نارنجک
مثل طوفان
سعی میکنیم گرفتار شعله های آتش نشیم
دیروز دیگه گذشت
درحالی که امید میسوزه
ما ...از زیر خاکستر ها بر میخیزیم
بعضی وقتا بی معنیه
اینکه بجنگی برای چیزی که باور داری
ولی وقتی میخوای چیزی که عاشقشی رو نگه داری
هرگز دست بر ندار
(برگرفته شده از اهنگ rise از گروه skillet)
***
با لبخند به بچه های تو پارک نگاه میکردم خیلیا تاب بازی میکردن پسرا داشتن با توپ بازی میکردن دخترا هم رو چمنا با عروسک بازی میکردن
_مامان مامان توپم افتاد تو اب مامان
توجهم به پسری جمع شد که لب حوض بزرگ وسط پارک وایساده بود وتوپش افتاده بود توی اب تقریبا نزدیکای فواره خاموش مادر پدرشم بهش توجه نمیکردن واون توپشو میخواست اروم رفتم سمت حوض پسر با بغض وناراحتی به توپش نگاه میکرد پامو گذاشتم توی اب ورفتم نزدیک توپ اروم با دست هلش دادم وهدایتش کردم سمت پسره پسره با خوشحالی به توپش نگاه میکرد تا رسید نزدیکش برش داشت ودوید سمت مادر پدرش
_مامان بابا توپم خود به خود امد سمتم خودش امد
مامانش با خوشحالی بهش نگاه کرد:حتما باد زدتش
یه لبخند زدم واز حوض امدم بیرون یه خمیازه کشیدم ودستامم بردم بالا
_مهربون بازی در میاری تیسراتیل؟
برگشتم سمتش به درخت تکیه داده بود ودست به سینه با همون اخم همیشگیش وچشمای قرمز خشنش وپوست بی نهایت سفیدش بهم نگاه میکرد
_اسمش رو هر چی میخوای بزار...گارم
گارم:چرا اینجایی؟
_اول اینکه به تو ربطی نداره...دوم اینکه یکم وقت آزاد دارم ...خواستم ازش استفاده کنم
گارم:وقت آزاد تموم...بر میگردیم
ومثل دودای مشکی غیب شد پوفی کردم وبرگشتم وبه سمت اسمون نگاه کردم
_میبینی دییزی؟ گیر یه هاپوی بد اخلاق افتادم...
بعد چشمامو بستم ووالهالا رو تو ذهنم تجسم کردم
چشمم رو باز کردم تو والهالا بودم اروم به سمت برج هل قدم برداشتم ارواح با هاله هایی سبز رنگ از کنارم رد میشدن بدون اینکه ببیننم این قانون اینجا بود والهالا سرای مردگان عذاب دیده معمولا کسایی به این جهنم خاموش پا میزارن که به مرگ فجیهی مرده باشن مثل خودکشی یا مرگ توسط موجودات بیگانه...بهرحال اونا همیشه اینجا سرگردون میمونند
در بزرگ وکهنه برج رو هل دادم واز پله های دایره ای شکل رفتم بالا اخرین پله رو که رفتم بالا چشمم به گارم افتاد به دیواره راهروی اونجا تکیه زده بود
گارم:چه اصراریه این همه پله خراب وپوسیده رو بیای بالا درحالی که میتونی از قدرت استفاده کنی
_میدونی تو درک نمیکنی...انسان بودن چیز معرکه ایه اینکه هنوزم میتونم بعضی رفتارای ادمیزاد رو داشته باشم مایه امیدواریمه
گارم:ولی تو دیگه انسان نیستی
اینو گفت وبه سمت در ورودی تالار هل رفت اداشو در اوردم
_ ولی تو دیگه انسان نیستی...
پوفی کردم وپشت سرش راه افتادم گارم در رو هل داد و وارد شد هل لب یکی از پنجره های بزرگ تالار دایره ای شکل ایستاده بود وبه والهالا نگاه میکرد با ورود ما برگشت سمتمون
هل:تعداد ارواح روز به روز زیادتر و زیادتر میشه...ادم ها دارن چه بلایی سر خودشون میارن
_خب همه دلیلای خودشونو دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:خودکشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه گفت دلیلش درده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:ولی هرچقدرم زنده بودن دردناک باشه خودکشی جز انتخابای اونا نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل به سمت صندلی سنگی بزرگ تالار رفت و روی اون نشست همون موقع سریع گارم به شکل گرگ که شکل اصلیش بود در امد وبه سمت هل رفت وکنار صندلیش نشستم من هنوز رو به روی هل وایساده بودم هل اروم دست استخونیش رو روی سر گارم کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:میتونی بری تیسراتیل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست راستم رو روی قلبم گذاشتم ویکم سرم رو اوردم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبرگشتم واز در زدم بیرون واز برج خارج شدم وراهم رو سمت خونه خودم البته خونه خونه که نه میشه گفت یکی دیگه از ساختمونای خرابه بلند والهالا پیش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در ساختمون بودم البته دری نداشت رفتم داخل از پله ها رفتم بالا وبه اخرین طبقه رسیدم یه اتاق م*س*تطیلی که میشه گفت فقط 3تا دیوار ویه سقف که نصفش ریخته بود داشت رفتم اون قسمتش که میشه گفت یه جورایی تراس بود نشستم وبه کل شهر والهالا خیره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان 4ساله که از اون ماجرا ها گذشته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم ودراز کشیدم اسمون والهالا هنوزم همون بود ابرای خاکستری وتیره وسبز پر رنگ ...نور کم...زیاد پیش میاد دلم واسه افتاب تنگ بشه همینطور برای کارایی که ادما میکنند ولی خب دیگه وقتی یه اشتباهی میکنی باید عواقبشم گردن بگیری ...راضی نیستم از چیزی که الان هستم ولی خب یه جورایی بدمم نمیاد ...یه حس دیگس یه...یه چیزی که قبلا تجربش نکرده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:دردسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم وهمونجور که خوابیده بودم به بالا سرم نگاه کردم گارم بالا سرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز چی شده؟تو عادت داری بدون اجازه وارد حریم دیگران بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:حرفای ادما رو تحویل من نده...بلند شو کار داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار دارم؟یا داریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:مال من با تو فرق میکنه زود باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم گارم با دستش یه حفره تاریک روی یکی از دیوار ها درست کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بعدا میبینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبا دو وارد حفره شدم چشمم رو بستم وباز کردم توی جاده بودم نزدیکای شهر کرمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خب خب اینجا چی داریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ماشین رو دیدم که با سرعت باور نکردنی تو جاده داشت به سمت من می امد خودمو غیب کردم وتو ماشین ظاهر شدم به راننده نگاه کردم خیلی ترسیده هر از گاهی برمیگشت وبه عقب نگاه میکرد یه پسر جوون بود دیگه هیچکس تو ماشین نبود برگشتم وبه عقب نگاه کردم حس میکردم نیروهای تاریکی دارن ماشینو تعقیب میکنند راحت رو صندلی لم دادم تا ببینم چی میشه چند دقیقه بعد پسره ماشین رو نگه داشت سریع دست کرد از تو داشبرد یه چیزی مثل بقچه برداشت وزود پیاده شد منم چون نمیتونستم در ماشینو باز کنم غیب شدم وبیرون ماشین ظاهر شدم پسره تند تند با ترس ولرز بوته های توی بیابون رو کند و ودست کرد توی جیبش ویه فندک در اورد همون موقع صدای دویدن اطرافم شنیدم مثل دویدن یه حیوون 4نعل دستم رو به پشت کمری شلوارم بردم واستوانه رو تو دستم گرفتم ولی بیرون نیاوردم پسره از هلش نمیتونست فندک رو محکم تو دستش بگیره میلرزید وخیلی ترسیده بود بالاخره اتیش رو روشن کرد وبوته ها رو اتیش زد همون موقع سریع از توی بقچه یه نعل در اورد کمرم یخ کرد روی نعل یه سری دعا و ورد بود ولی درست نبود پسره با ترس ولرز وبا خشم کمی شروع به حرف زدن با خودش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیتونید...دیگه نمیتونید...نمیتونید بهم اسیب برسونید...نمیتونید...نه نمیشه ...نمیتونید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست نعل رو بندازه تو اتیش نعل از دستش رها شد داشت می افتاد توی اتیش سریع یه لگد به نعل زدم افتاد توی خاک نفسم رو با صدا دادم بیرون پسره از ترس رو خاکا افتاده بود ومیلرزید وبا تعجب به نعل نگاه میکرد جلوی چشمش ظاهر شدم با ترس بهم نگاه میکرد لباش مدام بهم میخوردن ولی هیچ صدایی ازش خارج نمیشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احمق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم رفتم سمت نعل وبرش داشتم همون موقع حس کردم یکی دیگه هم نزدیکه برگشتم وبه پشتم نگاه کردم قدش خیلی بلند بود لباسش بلند مثل لباس های عرب بود رنگ پوستش مشکی بود وچشماش درشت وبیرون زده بودن بقیه چیزاش شبیه ادما بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار توعه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنعل رو اوردم بالا با صدای دورگش شروع به حرف زدن کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار جنگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه دخلی به تو داشت تو میخواستی یه ادم رو بکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون ادم بچه منو سوزونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبه داستش به پسره اشاره کرد پسره با ترس به ما دوتا نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما تو خونه ادما چیکار داشتید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شد وچیزی نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همیشه باید قوانین رو براتون یاداوری کنیم؟شما حق ندارید وارد محیطی بشید که ادمیزاد اونجا زندگی میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما هم اونجا زندگی میکنیم!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سر من داد نزن ...محل زندگی نوع شما بین ادما نیست اینکه خودتون به انتخاب خودتون میرید وجای زندگی میکنید که ادم اونجاست تقصیر خودتونه پس باید عواقبشم در نظر بگیرید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون جن عصبی به من نگاه میکرد نعل رو گرفتم سمتش خدا میدونه اگه افتاده بود تو اتیش چه اتفاق بدتری می افتاد جن عصبی نعل رو ازم گرفت وغیب شد برگشتم سمت پسره انگار یکم...خیلی کم...ترسش ریخته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو خونتون...زود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سرش رو تکون داد وبا هول گفت:ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوپرید تو ماشینش وگازشو گرفتو رفت سرم رو گرفتم بالا تو بیابون ستاره ها بیشترن اتیشو خاموش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میبینی دییزی حالا شبیه پلیسای جنا شدم مدام باید بگم اینکارو نکن اون کارو بکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغیب شدم وخونه قبلیم رو تجسم کردم...خانوادم رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم چشمم رو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا جلوی تلوزیون نشسته بود چقدر پیر شده بود مامانم تو اشپزخونه بود وداشت شام رو اماده میکرد رفتم تو اشپزخونه مامانم جلوی سینک ضرف شویی بود وداشت ضرفای اضافه رو میشست یه لبخند زدم ویه قدم دیگه رفتم جلو یکدفعه مامان یه هین کرد ولیوان از دستش افتاد شکست همه ریختن تو اشپزخونه ارسامم از بالا دوید پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:چی شد خوبی؟طوریت نشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:مامان خوبی؟شیشه نره تو پات مراقب باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم بابا دستشو گرفت ونشوندش رو صندلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:چی شد یکدفعه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان انگار شوک شده بود آرسام زود یه اب قند درست کرد داد دست مامان وشروع کرد با جارو به جمع کردن شیشه خورده ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:حس کردم...یه لحضه...بوی تن بچم امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع با اخم رومو برگردوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسامم چشماشو بست هق هق مامانم راه افتاد وکم کم اشکاش از چشماش ریختن بابا دستشو گرفت وکنارش نشست و شروع کرد اروم باهاش حرف زدن آرسام تندی رفت تو اتاقش زود دنبالش رفتم سریع نشست پای کامپیوترش وشروع کرد به چت کردن با یکی از دوستاش رو کامپیوترش خم شدم وچتاشو خوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام(من حتما میرم )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستش(خل شدی مامانت نمیزاره اونم بعد اون اتفاق خواهرت)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام(می پیچونمشون یه جوری دست به سرشون میکنم مثلا میگم برای کار شرکت باید بریم یه شهر دیگه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستش(خود دانی بهرحال من که نمیام به امیر بگو که تازه فکرم نکنم اون جرئت داشته باشه پاشو شمال بزاره)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از رو کامپیوترش بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_که این طور...قل خل میخواد بیاد شمال ببینه واقعا من مردم یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به علامت تاسف تکون دادم وپوفی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرسام تو واقعا که کله خر واقعی هستی...ببینم چجوری میخوای بری شمال...اونم با وجود موجودی مثل من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شیطانی زدم من خیلی راحت میتونستم جلوی پای آرسام سنگ بندازم که نره هرچند در حال حاظر تمام جنگل های شمال محافظت شده هستن وجنگی در کار نیست وکسی دیگه جرئت نکرده دعوا راه بندازه ولی بازم...مطمئنا نمیتونم همش چشمم به آرسام باشه کار من یه چیز دیگس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم رو بستم وخودمو غیب کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم رو باز کردم به سمت خونه راه افتادم گارم به فرم گرگ کنارم ظاهر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرناسی کشید ودندوناشو نشونم داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای نکن از این کارا ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبا پوزخند راه افتادم سمت خونه که گارم مثل ادم پرید جلوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:تو اخر سر خودتو به باد میدی تیسراتیل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هر چی تو بگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:چرا رفتی دیدن اونا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونا خانوادمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:حالا هرچی...چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب مثل اینکه یه سری جنگیرا هنوز برا سعالی کار میکنند ودنبال شر میگردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:خودت میری سراغشون میدونی که من پروندم سیاهه راحت میتونن زجرم بدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون راست میگفت گارم گرگ سیاه والهالا یکی از جنیان شر اینجاست همچنین اون شیعه نیست ومیشه با گفتن دعا وخوندن قرآن راحت از خودشون دورش کنند ولی من یه جن شیعه هستم ودعا بهم صدمه نمیزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روش فکر میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:تو این کارو انجام میدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله های خونه خودم داشتم میرفتم بالا تو همون حالت باز جوابشو دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روش فکر میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورفتم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ساعتی از امدنم توی خونه خرابم نگذشته بود که کلاغ هل رو دیدم که بالای ساختمون پرواز میکنه ومدام صدا میده فهمیدم خبریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیل خب خیل خب امدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع غیب شدم وداخل برج بزرگ هل ظاهر شدم در رو باز کردم و وارد تالار اصلی برج جایی که مخصوص هل هست شدم گارم وهل اونجا بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_طوری شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:اره هر دوتاتون بازم ماموریت دارید...موفق باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم دوباره یه لکه مشکی روی یکی از دیواره های عمارت ایجاد کرد سریع واردش شدم اطرافم سیاه بود تا اینکه بعد چند ثانیه کوتاه سیاهی از بین رفت اطرافم رو نگاه کردم مثل یه خیابون توی بالای شهر بودم شهر قبلی خودم...شیراز...مثل خیابون چمران بود خونه های گرون قیمت ولوکس وهمیشه ساکت شروع کردم به راه رفتن گارم باهام نبود رسیدم به یه خونه ای یه پسر که معلوم بود م*س*ته از در خونه امد بیرون تلو تلو میخورد دوستاش توی دهنه در وایساده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هی ساسان بپا نزنی کسیو بکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان:نه بابا من تو م*س*تی هم رانندگیم حرف نداره حالا که م*س*تم نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستاش بهش خندیدن ورفتن داخل پسره ساسان سوار یه بنز شد منم سریع رو صندلی کناریش ظاهر شدم چند بار کلید از دستش افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه خدا به دادت برسه...خوبه م*س*تم نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوزخند زدم بالاخره استارت زد وحرکت کرد و صدای اهنگ رو توی ماشین زیاد زیاد کرد تو چمران با سرعت زیادی حرکت میکرد ساعتم طرفای4صبح بود پوفی کردم وبه جلو خیره شدم همون موقع کمرم یخ بست سیخ نشستم رو صندلی وبه روبه رو نگاه کردم همون موقع یه دختر با موهای مشکی بلند ولباس بلند رو وسط خیابون دیدم خیلی سریع شناختمش میشه گفت اون اولین جنی بود که وقتی 17سالم بود دیدمش مثل اینکه پسره هم دیدش چون ترمز گرفت ولی ماشین واینستاد ومحکم برخورد کرد به دختر ...اون دختر باشدت به شیشه جلوی ماشین کوبیده شد وخون کل شیشه رو گرفت حتی منم یکم به جلو پرت شدم پسره که سرش محکم خورد به فرمون سریع غیب شدم وبیرون ماشین ظاهر شدم هیچی رو شیشه جلوی ماشین نبود برگشتم وبه اطراف نگاه کردم دختره رو دیدم که کنار خیابون وایساده بود رفتم سمتش پوستش سفید مثل گچ بود چشماش درشت بودن انگار کسی که تعجب زیادی کرده باشه ومردمک چشمش مشکی حالت بی روحی داشت موهای بلند وسیاهش تا روی اسفالت بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا اینکارو کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف نمیزد دست کردم تو کمرم وکمانم رو در اوردم وسریع بازش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب میدونی من کی هستم...وخوب هم میدونی نمیتونی از دست من فرار کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو نباید به دنیا می امدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب پس بالاخره حرف زدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش مثل یه دختر بچه9ساله بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو اجازه نداری بلایی سر انسان ها بیاری بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون...لیاقتش همین بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با دست به سمت خیابون اشاره کرد برگشتم ونگاه کردم یه کامیون با سرعت خیلی زیادی داشت می امد سمت ماشین ومدام بوق میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم برم سمت ماشین ولی کامیون با شدت بهش برخورد کرد وماشین ترکید دستمو جلو صورتم گرفتم شعله های اتیش به اسمون میرفتن برگشتم ولی دختر بچه هم اونجا نبود با عصبانیت غرشی کردم وغیب شدم ورفتم سمت والهالا به محض ورودم به والهالا هل جلوم ظاهر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:روحش امد اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم بود ازم کفریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیکار میتونستم بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:تو ...تیسراتیل از یه بچه جن رو دست میخوری؟!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من...من نمیتونستم کاری کنم من...اه ولش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهمو کشیدم وعصبی راه افتادم تو والهالا یکم قدم بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:واقعا هم رئیس ترسناکی داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره یکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir4سال از اخرین اتفاق هولناکی که برام افتاد میگذره ما...یه گروه بودیم...ولی الان...من تنها کار میکنم...راستش زیاد به بچه ها سر نزدم نمیدونم شایدم دوست ندارم دلتنگشون باشم...فقط امیدوارم اونا واقعا خوشحال باشن وزندگی خوبی داشته باشن فقط امیدوارم دیگه طرف شکار نرفته باشن...مخصوصا هیراب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه میرفتم وبه گذشته فکر میکردم اره دانش من زیاد بود من بیش از حد میدونستم واسه همین موجودات غیر ارگانیک خطر رو حس کردن دلیل اینکه الان یکی از اونام همینه فقط از دو راهه که تو میتونی یه جن بشی یا انقدر خوب بوده باشی وبراشون منفعت داشته باشی که خودشون بیان وببرنت واز کمکات استفاده کنند یا انقدر بدونی که اونا احساس خطر کنند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن پشیمون نیستم...خب میشه گفت یه جورایی...حداقل میدونم که دارم تاوان اشباهم رو پس میدم وهمه جوره پاش وایسادم ...منظورم اینکه اگه برمیگشتم چه اتفاقی می افتاد؟بیشتر وقتا به این سوال فکر میکنم واقعا اگه بر میگشتم قرار بود همون زندگی کسل بار قبلی رو ادامه بدم یا میتونستم بازم با گروهم برم شکار موجودات ماورایی و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو اوردم بالا دیدم تو جنگلم کی امدم تو جنگل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال پوفی کردم وراه افتادم سمت روستا نزدیکای روستا صدای خنده بچه ها می امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیگا کنید تیسراتیل امده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون با خنده دویدن سمتم وپریدن ب*غ*لم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام بچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تیسراتیل بیا با ما توپ بازی کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا دیر امدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطرافم پر بچه بود ومن نمیدونستم قراره جواب کدومشون رو بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه بزارید نفس بکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو اوردم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام...عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:سلام دخترم ...بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو سر بچه ها کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بازی باشه یه وقت دیگه خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون ناراحت شدم ولی رفتن ودوباره بازی کردن منم رفتم تو چادر بزرگ عمو ونشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:پریشونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فقط دلتنگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:درک میکنم ولی راه دیگه ای نیست الما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه الما...یه زمانی چقدر این اسم برام اشنا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست عمو نشست رو شونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:باهام بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چادر رفت بیرون منم باهاش رفتم میرفت سمت جنگل منم دنبالش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:میدونی این درخت بزرگترین وکهن ترین درخت این جنگله الما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درخت روبه روم نگاه کردم واقعا بزرگ بودی جوری که اگه 10نفر دورش رو میگرفتن تازه اندازه دور تنه درخت میشدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:اونم اولش یه دونه بود یه دونه خیلی خیلی کوچیک زیاد مطمئن نیستم که دونه ها چه احساسی دارن ولی...اینو خوب میدونم که وقتی راهی رو بخوای بری میترسی از اینده از اینکه بعد تو تبدیل به چی میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_متوجه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:تو با ترس قدم به این راه گذاشتی با درد های زیاد ولی امید به اینده امید به اینکه بازم بخندی امید به قولی که به آرسام داده بودی...الما حکایت تو حکایت دونه درختیه که از اینده ترسید ولی بازم رفت به سمت سرنوشتش بدون اینکه بدونه بعد تبدیل به چی میشه...تو این درختی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درخت بزرگ نگاه کردم واقعا همیشه حرفای عمو درست بود همیشه پر از امید وباور بود باور به اینده باور به سرنوشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو:دنیا یه جنگل خیلی بزرگ پر از درخته این بستگی به تو داره که یه علف باشی یا یه درخت قوی وبزرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره فکر کنم...یعنی کاملا حق با شماست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ولی عمو رفته بود پوفی کردم وبه درخت تکیه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دییزی من از راهی که انتخاب کردم پشیمون نیستم...من سر قولم به تو وایسادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع یه حس بدی بهم دست داد سریع غیب شم و تو خونه پیش خانوادم ظاهر شدم مامان وبابا جلو در وایساده بودن وبه بیرون تو حیاط خونه نگاه میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:نگرانشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:طوریش نمیشه گفت که...پروژه کاریه با همکاراش میره تنها که نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:از وقتی دخترکم اون بلا سرش امده میترسم ارسامو حتی بفرستم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفا مخم سوت کشید زود رفتم تو اتاق ارسام ولی نبودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی...واقعا احمقی ارسام...فقط یه لحضه ازت چشم برداشتم ببین چیکار کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود غیب شدم وماشین آرسام رو تجسم کردم ...چشمم رو باز کردم ولی کاش باز نمیکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:چت شد؟خوبی؟قلبت درد گرفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:نه...فقط...هیچی رانندگیتو بکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکم داشت می امد پایین...هیراب...با آرسام داشتن میرفتن سمت شمال ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایسا ببینم اگه هیراب امده پس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع گوشی آرسام زنگ خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:بله؟ نه سهند تا خود شمال حرکت کنید...اره اره...گوشی رو بده مسعود...نمیمیره که....الو مسعود ...چی چی میگی تو....نه باشه...باش خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو صندلی عقب ولو شدم وسرم رو بردم عقب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا بهم صبر بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلم رو یکم از بین صندلی اوردم جلو به هیراب نگاه کردم این 4سال چقدر اخمو شده بود یه ثانیه هم اخم بین ابروهاش باز نمیشد اصلا انگار یه ادم دیگه بود...موهای خاکستریش هنوزم تا گردنش بودن چشمم رو نیمه باز کرده بود میدونستم بخاطر افتابه این داداش خلم که نفهم نمیدونه زال ها رابطه خوبی با آفتاب ندارن وچشاشون درد میگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:ببین بالاخره مسعود رسید بهمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع برگشتم واز شیشه عقب ماشینو نگاه کردم باترول مسعود بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره...فقط زود بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:ببینم واقعا چیزی که برام تعریف کردید راست بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی باید میدونستم چه گروه دهن لقی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره راست بود ما واقعا شکارچی هستیم وخواهرت زندس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی دهن لقی هیراب لابد بهش گفتی یه بارم مردیم وزنده شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:عجیبه یادمه بچه که بودیم به الما گفتم بیا تمرین ذهن خوانی بکنیم ولی خیلی واکنش عجیبی نشون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب که فهمید قضیه چیه روشو کرد سمت پنجره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:واقعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:اره بهم گفت اگه سمتشم برم میره به بابا میگه منم بچه بودم وزود ترسیدم ولی فکرشم نمیکردم خودش بچسبه به این چیزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفای آرسام معلوم بود چیزی راجب تناسخ نمیدونه خب اره من اون موقع میدونستم یادم که بود میدونستم تاریخ بازم ممکنه تکرار بشه واسه همین آرسام رو تهدید کردم که نره سمت این چیزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه حرفی بین آرسام وهیراب زده نشد همون موقع کلاغ هل رو دیدم که از بالای سر ماشین پرواز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی اخه الان چه وقتشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود غیب شدم ورفتم والهالا درست توی برج توی تالار دایره ای ظاهر شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:فکر میکنی داری چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودت که دیدی؟اونا راه افتادن دنبالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:بزار بیان فکر کردی پیدات میکنند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه مطمئنم پیدام نمیکنند ولی اونا بهترین گروه شکارچی ها هستن میتونند از جنا کمک بگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:اونا بهترین بودن وقتی تو رو داشتن الان از یه گروه ضعیف هم ضعیف ترن بعدم همه جن ها از من وتو وگارم حساب میبرن اگه بخوان کمک کنند زندگیشون وجاودانگیشون رو از دست میدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهرحال باید مراقبشون باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:نه تو کار خودتو داری...زود برو سراغ جنگیرا نمیخوام دیگه اسمی هم از سعالی بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از برج زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از والهالا خارج شدم و به خونه یکی از جنگیرا که ادم مزخرف واعصاب خورد کنی هم بود رفتم خونش شبیه غار بود یاد خونه ژاکلین افتادم سقف خونش کوتاه بود و کاغذ دیواری های خونش کنده کنده و پاره شده بود سقفشم بخاطر بارون زرد شده بود البته بعضی قسمتاش بوی نم و موندگی تو خونش حال بهم زد بود خودشو دیدم که داشت با یکی از مشتری هاش حرف میزد اونا دور به میز دایره ای تو حال نشسته بودن رو میزی روی میز رنگ قرمز داشت این جنگیری که امده بودم سراغش یه احمقی مثل ژاکلین بود که برای سعالی کار میکرد فقط مرد بود اسمش احمد هست ومیشه گفت از بدبختی توی زندگی گذشت برای انتقام به ادمایی که همیشه تحقیرش میکردن پیشنهاد سعالی رو قبول میکنه وبرای اون کار میکنه وهر روز ادمای بیشتری رو به دام مرگ میندازه ...ولی حالا یه جورایی میشه گفت سرباز مرگ که منم امده حالشو بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:خب واسه اینکه از شر جنایی که تو خونه اذیتت میکنند راحت شی باید این ورد رو تو حیاط خونتون چال کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم با عصبانیت بهش خیره شدم اون طرفم که امده بود پیشش با ترس به حرفاش گوش میداد احمد خواست ورد رو بزاره کف دست اون مرد مشتریش که محکم زدم زیر دستش کاغذ رفت هوا ویکم دور تر افتاد یارو داشت سکته میکرد خود احمدم قیافش دست کمی از اون نداشت یارو معلوم بود منصرف شده از اینکه امده تو این خونه تند تند بلند شد وداشت در میرفت هرکاری هم احمد کرد نتونست نگهش داره تا یارو رفت احمد عصبی برگشت سمت حال وشروع کرد عصبی حرف زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:کی هستی هان؟می تونم حس کنم هنوز اینجایی؟خوشت میاد اذیت کنی میدونی من کی هستم میخوای با گنده تر از خودت در بیفتی اره؟تنت زیادی میخاره اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفاش خندم گرفته بود یه ثانیه فکر کردم احمد گنده تر من باشه چی میشه...احتمالا کل دنیا تو2ثانیه به فنا میره از حرفای بی سر وتهش خسته شدم خودم رو جلوش ظاهر کردم ترسید دو قدم رفت عقب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گنده تر از من؟ فکر نکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:تو دیگه کی هستی ؟چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم بود نمیشناسه حقم داره ادما زیاد منو نمیشناسن خیلی باهاشون سر کار ندارم بیشتر با جنا سر وکار دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوچ نوچی براش کردم و یکی از صندلی ها رو کشیدم عقب و نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باعث تاسفه ...عقل که نداشته باشی...این کارا رو هم میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:گفتم کی هستی؟؟؟؟زود از خونم برو بیرون تا به زور بیرونت نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوست دارم زور زدنتم ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوزخند بهش زدم زود یه کتاب برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:حالا میبینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به خوندن آیه حزر ابی جانه(یکی از موثر ترین روشی که میشه جن های بد رو از خود دور کرد خوندن این ایه هست)منم نشسته بودم ونگاش میکردم میشه گفت 4بار خوندش خیلی تعجب کرده بود که چرا من هنوز اونجام ویکمم ناراحت نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:تو مسلمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:خوبه پس نمیتونی بهم صدمه هم بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبا خیال راحت روبه روم نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب این یکی رو باهات موافق نیستم...من خیلی راحت تر از این حرفا میتونم جونت رو بگیرم ولی خب نیازی نیست جون تو حالا متعلق به سعالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:منظورت چیه اون دوست منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوست؟یا دشمن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:برای چی اینجایی؟چی ازم میخوای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوام دور وبر ادما ببینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:و اگه ببینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینو بدون که من برات تبدیل به یه کاب*و*س جهنمی میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:یه جورایی برام آشنایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:اره سعالی برام از تو گفته بود...فقط فراموش کرده بودم...تو تیسراتیل معروف هستی مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اونقدرام که فکر میکردم احمق نیست وخوب منو میشناسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_افرین یکم بهت امیدوار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:حالا من برات یه شرط میزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:اره...اگه بازم طرفم بیای دیگه دوستای احمق شکارچیت وبرادرت وخانوادت رو نمیبینی اینجور که خبرا برام میرسه اونا راه افتادن سمت شمال مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلی بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توی احمق منو تهدید میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحمد:میتونی اینجوری فکر کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهت یه فرصت میدم که دور ادما رو خط بکشی وبیشتر از این مشکل ساز نشی...واینو خوب یادت باشه...سربازای والهالا شانس دوباره به همه نمیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع غیب شدم وعصبی رفتم سمت والهالا وتوی تالار ظاهر شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید یه فکری در این مورد بکنی هل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:هیچ کاری از دست من ساخته نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حداقل بزار یه مدت هواشون رو داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:بهشون وابسته میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع گارم هم وارد تالار شد بدون توجه به اون بازم اصرار کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هل لطفا نمیتونم اونا رو تو خطر بندازم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:فراموش کردی تیسراتیل...الما مرده تو دیگه ادم نیستی واونام خانوادت نیستن...تو الان متعلق به این دنیای وبرای همیشه اینجا می مونی وبهتر از هر کسی میدونی هیچ راه برگشتی به دنیای ادما نداری که بخوای دوباره مثل یه ادم زندگی کنی!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه خیلی عصبیش کردم پوفی کردم وسرم رو انداختم زیر صدای قدمای هل رو حس کردم که به سمتم می امد دست استخونیش رو زیر چونم گذاشت وسرم رو اورد بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:تودیگه هیچوقت...نمیتونی یه انسان بشی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم موهام رو نوازش کرد ودستش رو انداخت پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهل:میتونی بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم برگشتم واز در زدم بیرون کل پله ها رو دویدم ورفتم پایین تا خود ساحل والهالا میدویدم تا ساق پام رفتم تو اب نفس نفس میزدم ...حق با اون بود...من دیگه هیچوقت نمیتونستم به انسان باشم...واین انتخاب من بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ساحل والهالا دراز کشیده بودم وبه اسمون تیره بالای سرم نگاه میکردم...حتی اگر هم میخواستم نمیتونستم ببینم چه آینده ای در انتظار من یا شایدم هر کس دیگه ای باشه به یه دلیل...سال ها پیش انسان ها از تسخیربانان استفاده میکردن تا به کمک دروازه آینده به آینده برن وببینند تو آینده چه اتفاقاتی می افته پس خدا دروازه دید به آینده رو برای تمامی جنیان میبنده البته هنوزم ادمایی هستن که معتقدن جنیان میتونند آینده رو ببینند ولی این به فرضیه ثبت شده توی قرآن هست که جنیان هیچ دیدی نسیت به آینده ندارن فقط میتونند به گذشته برن نه چیزی بیشتر...منم اولش فکر میکردم میشه آینده رو پیش بینی کرد ولی حالا که میدونم دیدم کاملا عوض شده منظورم اینه که من حالا خیلی بیشتر از حد معمول میدونم...خب این کاملا عادلانس چون من دیگه یه انسان نیستم حتی ساختار بدنیم هم عوض شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی خیال عوضش یه سری چیزا رو هم از دست دادم...منظورم اینکه که من همیشه میدونستم که در قبال چیزایی که بدست میاری چیزایی هم از دست میدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:این چه حالیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو دنیای ادما بهش میگن افسردگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:افسردگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره یکی از دلایل خودکشیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اره؟پس اگه تونستی خودتو بکش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هههههه خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم نشست هیچوقت جدی باهاش حرف نزدم اولین بار که دیدمش 4سال پیش بود سعی کرد بهم حمله کنه موجود خشک وبی حس خیلی خیلی خشنیه زیاد خوش ندارم باهاش کل کل کنم ترجیح نمیدم دعوا کنیم هرچی باشه اون سالهای بیشتر از من برای هل خدمت کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اینکه با ادما زندگی میکردی چه حسی داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه کردم بی خیال سرش رو تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:ولش کن از دهنم پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست بره که مچ دستشو گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ازدهنت پرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:خوب مگه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این...اصطلاح مال ادماس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:چی؟بی خود حرف نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خواست بره که محکم تر دستشو گرفتم سریع اولین حدث توی ذهنم رو اوردم سر زبونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو یه ادم بودی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهم نگاه کرد دستم رو از روی دستش برداشت ونشست سر جاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:خب که چی مگه تو نبودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس حدثم درست بود...کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:درست یادم نیست فکر کنم قرن دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همین شکلی بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اره به جز چشمام اونا قهوه ای روشن بودن نه قرمز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسمت چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:یادم نیست فراموشش کردم فقط اینو یادمه که اهل انگلستان بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:تو هم به زودی اسمتو فراموش میکنی...مطمئن باش...والهالا دنیای تاریکی هاست اون یکدفعه همه چیزو یکدفعه وارد تاریکی نمیکنه...اون تو رو ذره ذره جزتاریکی میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من از تاریکی نمیترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اره چون تو جزئی ازشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هنوز جزئی ازشم نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:تاریکی برای خیلی ها ترسناکه برای منم ترسناک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی برای من نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون تاریکی به وجود تو من هل نیاز داره تاریکی رو یه درخت عشقه در نظر بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:عشقه دیگه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه نوع گیاهی که به دور یه چیزی زنده میچرخه واز وجود اون تغذیه میکنه...زیبا نیست...اینکه حس کنی یه چیزی از وجودت تغذیه میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:شاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی ادمای عادی یا کلا موجودات عادی نمیتونن درکش کنند که چقدر تاریکی زیباست...رو اسمت فکر کن واگه یه روز یادت امد حتما بهم بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم ورفتم سمت خونه خرابه خودم پس گارم هم قبلا یه انسان بوده هوووف...دنیا واقعا پر از چیزای عجیب غریبه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه بخوام فکر رفت سمت هیراب تو راه مسیر خونه بودم ولی یکدفعه تو ماشین آرسام داداشم ظاهر شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:پس تو پیش خواهرم اعتراف کردی هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره راستش...خب اره فکر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم موضوع جالبه امدم وسط صندلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:میتونم حدس بزنم اون چه واکنشی نشون داد...اون خیلی عصبی شد نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب لبخندی زد هوا تاریک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره راستش...اون کلی خفتم داد بخاطر اینکه من ازش 2سال کوچیکترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:الما همیشه الما میمونه...خب تو چیکار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اولش قصد داشتم بی خیال بشم ولی بعدش باخودم فکر کردم که اگه این کارو بکنم ممکنه بعد ها خیلی پشیمون بشم...پس بی خیال نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:و؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:و بعدش نمیدونم چی شد یکدفعه همه چیز بهم ریخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:هیراب...تو با دختر خاله من یعنی عسل نامزدی کردی؟بعد الان میگی نمیدونی چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اولا که حالا که اون نامزدی بهم خورده بعدم من که بهت گفتم من میخواستم کمک دختر خالت کنم اون مریضه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:اره اره اره اینو المام میدونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:اره بهش گفتم...ولی فکر کنم یکم دیر به یاد اوردمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمله اخرش رو یواش گفت ولی من شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:چی نشنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:هیچی رانندگیت رو بکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودیگه ساکت شدن هیراب سرش رو به شیشه تکیه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_متاسفم...هیراب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست برم وبقیه رو هم ببینم ولی میدونستم اگه پامم تو ماشین مسعود بزارم یول نمیتونه جلوی دهنش رو بگیره وفوری به همه میگه که من اونجام پس بیخیال شدم وسر جام نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما نمیخوابیم...این یکی از قابلیت های ماست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم نور افتاب یکم چشمم رو اذیت کرد دستم رو اوردم بالا خوب به اطراف نگاه کردم تو یه پارک بودم ولی خیلی خیلی خلوت بود چشمم افتاد به 4تا بچه ای که دایره ای شکل دور هم نشسته بودم رفتم سمتشون منو نمیدیدن ولی خودمم نمیدونستم کجام به قیافه هاشون دقت کردم 2تاشون دختر بودن ودوتاشون پسر یکی از پسرا هیراب بود بقیشونو نمیشناختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب حالا اگه میتونستید هرکی که دلتون میخواد باشید...چی رو انتخاب میکردید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو یکی از دخترا گفت اون یکی دختره با شون دستاشو بهم کوبید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه دکتر قلب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:دکتر قلب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره میدونید خوب کردن ادما ونجات دادنشون...باید خیلی لذت بخش باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:اره خوشم امد جالبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودت چی علی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:ام یه فرمانده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جالبه منم دوستش داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یکی دختره باز حرف زد:تو چی هیراب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:ام خب...تاحالا بهش فکر نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:خب حالا بهش فکر کن...میتونی هر کسی باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:ام...فکر کنم یه...قهرمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir3تاشون خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:قهرمان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از دخترا:خب بستگی داره چه نوع قهرمانی بخوای باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب:یکی که نه فقط به بیمارای قلبی کمک کنه یا با دشمنا بجنگه...یکی که بتونه همه رو نجات بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:اره ایده جالبی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند به هیراب نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از دخترا:هی بهتره برگردیم خونه قبل از اینکه مامانامون بفهمن بدون اجازه امدیم پارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون بلند شدم جز هیراب علی دستش رو به سمت هیراب گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:یالا سوپرمن بهتره بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیراب با لبخند دست دوستشو گرفت وبلند شد منم چشمامو بستم وماشین رو تصور کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم رو باز کردم هیراب خوابش برده بود ومن گذشتشو دیدم آرسام متفکر به جاده خیره شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_متاسفم بچه ها...ولی شما قرار نیست برید اونجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کاری کردم که دوتا ماشینا یکی از تایراشون پنچر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام:وای چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع کنار جاده نگه داشت منم سریع خودمو غیب کردم ورفتم والهالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:یالا به موقع امدی داشتم می امدم دنبالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اون احمق که برای سعالی کار میکنه یکی رو انداخته تو دردسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم:اول برو کمک اون ادم کن بعدم برو خدمت احمد رو برس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا همش کارای سخت رو من باید بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارم بی حرف وبا عجله یه گودال مشکی به وجود اورد سریع واردش شدم تو یه خونه بودم ولی کسی بنظر خونه نبود همینطور فضای خونه بنظر یکمی عجیب...مرطوب بود ویکم تاریک فقط یه لامپ زرد که داشت میسوخت به سقف بود واطراف خونه تاریک بود قفسه کتابخونه کنار دیوار کاملا رو زمین بود وشیشه میز بین مبلا شکسته بود مبلا به طرز وحشیانه ای پاره شده بود انگار کار یه حیوون وحشی بوده باشه صدای دویدن یه موجودی با 4پا مثل صدای دویدن اسب از طبقه بالای خونه امد سریع دستم رو بردم سمت کمرم واز جاکمربندی شلوارم کمان رو در اوردم اروم چرخوندمش وبازش کردم نگاهم به اطرافم بود حرکتم اروم بود نمیخواستم صدایی تولید بکنم تا خواستم زه کمان رو بزنم یکدفعه یه چی دور پام حلقه شد وصدای دخترونه خاصی توی خونه پیچید ومن محکم با صورت خوردم زمین وکمان از دستم افتاد به عقب کشیده شدم ومحکم خورد به دیوار پشت سرم بعدم شیشه پنجره بالای سرم خود به خود خورد شد وریخت رو برای چند ثانیه همه چی متوقف شد وهیچ صدایی دیگه نیومد دستم رو کشیدم پشت سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کینه ای هم هستناااااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیشه رو تکوندم از رو خودم خواستم بلند شم که مبل روبه روم با سرعت زیادی به سمتم امد وداشت به دیوار پرسم میکرد با دست وپا جلوشو گرفته بودم وهلش میدادم چشمم به کمان افتاد یکی از دستامو از مبل جدا کردم مبل بیشتر امد جلو اون دستم که هنوز به مبل بود خم شد حالا با آرنج داشتم فشارش میدادم دستمو به سمت کمانم دراز کردم سریع امد توی دستم ولی بعد تازه متوجه شدم چجوری میخوام با دست از کمان استفاده کنم مبل فشارش بهم بیشتر وبیشتر میشد تا اینکه بازم صدای خنده یه دختر بچه امد ومبل دیگه بهم فشاری وارد نکرد اروم هلش دادم وسریع بلند شدم و وایسادم زه کمانو سریع زدم وآماده وایسادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir