رمان چشم برزخی (جلد اول) به قلم bloom_w
ژانر : #ترسناک #تخیلی
خلاصه :
داستان درباره ی دختری به اسم الماست که در حال گذروندن سال آخر دبیرستان هستش چند سالی هس که یه موضوع ذهنش رو بدجور مشغول کرده و با برادر دو قلوش ارسام روی این موضوع کار میکنه ولی با یه اشتباه که این دوتا مرتکب میشن……..
گاهی باید دور خودت یک دیوار تنهایی
بکشی ...
نه اینکه ببینی چه کسی ان را خراب میکنم
بلکه باید دیگران را از خودت دور کنی
...
نظریه ی تناسخ و تولد دوباره، از ویژگیهای بسیار مهم دین هندوئی بشمار آمده و در حقیقت، وجه مشخصه ی دین هندوئی از سایر ادیان محسوب میشود. به عقیده ی آنان روح درکالبد این جسم خاکی محب*و*س بوده و عظمت و جاودانگی روح انسان، تحت الشعاع وابستگی و تعلق خاطر او به امور مادی و لذات نفسانی قرار دارد.
اسارت روح در کالبد جسم خاکی، ناشی از اعمال اوست. انسان سازنده ی سرنوشت خویش است و هر چه بکارد همان را برداشت خواهد کرد. اگر اعمالش از روی عدم تعلق خاطر و صرفاً بر اساس انسانیت باشد، سرنوشتی آزاد از رنج و از هر نوع اسارت و در واقع وصول به موکشا یا رستگاری در انتظار او خواهد بود. اما اگر اعمالش از روی خود خواهی و لذات نفسانی و جاذبه های دنیوی باشد، او با اسارت در زنجیر بی پایان تولد و تولدی دوباره، نتایج آنها را خواهد دید.
با تکونای ماشین سرم رو از روی کتاب بلند کردم
صدف:باز تو این کتابارو گرفتی دستت؟
_چیکار من دارید شما
سرم رو دوباره برگردوندم رو کتاب که هلمااز وسط صندلی امد بین ما
هلما:هی داریم میرسیم...فکر کنید این اخرین اردوی مدرسه ای هست...سال دیگه دانشگاه وحال وهول
_هه
با صدای هه هلما برگشت سمت من
هلما:باز این کتابو گرفت دستش...ای خدا این توی جمع دیوونه نبود که دیوونه شد
صدف:اخ گفتی
بعدم شادی با سرعت کتابو از چنگم کشید بیرون
_هی پسش بده امانته
هلما:باز تو داداشت یه کتاب از اون پیرزن کند ذهن گرفتین
_هلما خواهش میکنم این کتاب امانته...برای ما مهمه
صدف:مهمه...مهمه نکن بابا نمیخورتش که
_از کجا معلوم شایدم بخوره
هلما:مگه من مثل تو بزم؟
_بز این صدفه کتابو بده
صدف:بله؟ببخشید شما دارید دعوا میکنید من این وسط چی ام؟
_بزی دیگه
با حرفم به سمتم حمله کرد ولپم رو محکم کشید که جیغم رفت هوا وپشت بندش صدای معلممون خانم عبادی
_وای باز شما سه تا باهم دعوا کردید؟
هلما:تقصیر این دوتا بزه
منو صدف ریختیم رو سر هلما
عبادی:صدف هلما الما بزرگ شدید بسه نا سلامتی سال دیگه میرید دانشگاه ها...
هلما:خانوم ما نهایی هامون رو پاس کنیم دانشگاه پیش کش
حالا بماند که درسمون خوب بود بالاخره اتوب*و*س جلوی در باغ وایساد وما ریخیتیم پایین پشت سر اتوب*و*س ما اتوب*و*س حساب داری ها ایستاد همشون با اعتماد به نفس پیاده شدن کلا از سال اول دبیرستان تا الان که سال سومه ما با حساب داری ها لج بودیم جنگ بین بچه های معماری وحساب داری ها تمومی نداشت یادمه یه بار اب بازی کردن تو حیاط انداختن گردن ما ماهم که عادت نداریم به کسی بدهکار بمونیم زنگ تفریح که همشون تو حیاط بودن یه بسته کامل قرص ژلوفن ریختیم تو بخاری کلاسشون تا ساعت اخر کل مدرسه تو حیاط کلاساشون رو برگذار کردن یه نمره انظباطی هم به این حساب داری ها دادن...توپ...
همگی رفتیم تو باغ خوبیش این بود که چون همه دختر بودیم تو باغ ومرد نبود لباس راحتی اورده بودیم ومیشد بزنیم وبر*ق*صیم اول همه ما سه نخاله رفتیم یه الاچیق ته ته باغ واونجا پهن شدیم دو دقیقه نگذشته بود که بروبچ کلاس ریختن تو الاچیق ما
_به ارازل چطورید؟
پرنیان:خوبیم ببینم پایه بزن وبر*ق*ص که هستید شما نه؟
هلما:اوف اره بابا
زهرا:پس شروع کنید
همه امدن تو الاچیق ما وپهن شدن
سوگند:خب؟کی میخواد بخونه؟ لطفا یکی که صداش خوبه بیاد جلو وگرنه اگه مورد قبول واقع نشد از الاچیق شوتش میکنم بیرون
_خیل خب بابا یه چی بدید بشه بزنیم روش
صدف دست کرد یه باکس پلاستیکی از تو کیفش در اورد وگرفت جلوی من ازش گرفتم
_خب...اهنگ درخواستی بدید
هلما:هرچی میخوای از دل تنگت بگو
_خب همیاری نشه فراموش
همه باهم گفتن:لامپ اضافه خاموش
با ضرب خواصی زدم رو باکس وشروع کردم اردوی اخر بود پس بزار خوش باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صدسال پیش تو شهری از مشرق زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو بیایی بود که بابا بیا وببین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگن تو اون شهر یه جایی همون ورا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلطانی داشت قصر وخونه حرم سرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مال دنیا هیچی اون کم نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچار تا زن عقدی وچل صیغه داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مال دنیا هیچی اون کم نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچار تا زن عقدی وچل صیغه داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباریک وبلند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه گفتن:داشتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضریف ولوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموفرفری وگیسو کمند,از همه رنگ ناز وقشنگ رنگاوارنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی پیرنش گل گلی ویکی دیگشون لب گلی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما میون اون همه گل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همه خوندن:تپلی واسش سوگلی بود ,تپلی واسش سوگلی بود,تپلی واسش سوگلی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع سمانه پاشد وایساد به ر*ق*صیدن وقر دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همه میدونستن سوگلی گلش بود همه میدونستن سوگلی جونش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقند تو قندونش بود...نمک نمکدونش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خبر نداشت شبا سوگلی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر حکیم باشی رو مهمونش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر حکیم باشی رو مهمونش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا دیگه همه ریخته بودن وسط میر*ق*صیدن جز منو هلما وصدف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوگلی لباش سرخ تنش سبزه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه رو اون کنج لباش خنده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتپل مپل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دل برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلوی پوس کنده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتپل مپل وتودل برو وهلوی پوس کنده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هو دیدم جمعیت گریخت هر کی از یه طرف الاچیق میپرید پایین اروم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_س...سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناظم بد اخلاقمون درست پشت سرمون وایساده بود اون نامردا که فقط تو خوشی باهامونن در رفتن خانم افراسیابی دست به سینه نگامون میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب...میخونیدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه دیگه تموم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند ازمون دور شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:اه پسر دیدی خندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:پسر نه دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:گشنمه!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:بزارش لب افتاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم گرسنه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلی وصدف خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:من از این ساندویچ اماده ها اوردم بخوریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواز تو کیفش باکس ساندویچ اماده اورد بیرون دوتا توش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:من نون پنیر اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شروع کرد به خوردن نون پنیرش ما هم سانودیچ هلما رو خوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:تحقیقاتون به کجا رسیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ام...هیچ جا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:بابا اینا همش خرافاته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب هر کسی یه باور واعتقادی داره نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:اذیتش نکن هلما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه اون روز کلی زدیم ور*ق*صیدیم ناهارم از رستوران توی باغ گرفتیم هر سه تامون جوجه گرفتیم بعدم تو باغ گشتیم وکلی عکس گرفتیم با تبلت من وگوشی صدف وخلاصه اتوب*و*س ها امدن وما سوار شدیم تا دوباره سوار شدیم همه تو اتوب*و*س شروع کردن به اهنگ گذاشتن وجیغ زدن وکل زدن همه مردم تو خیابون چپ چپ نگامون میکردن صدای تبلتم بلند شد البته نشنیدم ولی تو دستم ویبره رفت بازش کردم بابا بود:کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نزدیکیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اتوب*و*س جلو مدرسه وایساد وما پیاده شدیم ماشین رو دیدم با بچه ها خدافظی کردم وسوار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:سلام از یک کیلو متری صدای جیغاتون می امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه...اره دیگه اردوی اخر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه رو باز کردیم ورفتیم داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بد نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان جلوی تلوزیون نشسته بود بابا هم رفت تو اتاقش لباسشو عوض کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارسام کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم این کلک خواب نیست رفتم سمت طبقه بالا ورفتم دم در اتاقش بدون در زدن پریدم تو بیچاره گرخید فکرکرد مامان یا باباست زود پرید رو کتابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:ع*و*ض*ی تویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ع*و*ض*ی عمته(عمه نداریما)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامد تو درو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امدی بخوابی ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:منو بگو برای کی چند ساله دارم زحمت میکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو مماغتو بکشی بالا هنر کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو کتابا بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شد اسپری خریدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قرمز دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه ظهر که همه خواستن بخوابن بیا تو اتاقم خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:حله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا میتونی به ادامه تحقیقاتت برسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاقش زدم بیرون ورفتم سمت اتاق خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسمو عوض کردم ولباس تو خونه ای پوشیدم یه نگاه به خودم تو اینه کردم موهای روشن قهوه ای چشمای قهوه ای که تویکی از رنگینه های چشمم یه خال مشکی دارم مثل اینه که سه تا مردمک داشته باشی خیلی باحاله لبامم بزرگ نیست خوبه دماغمم گنده نیست صورت کوچولویی دارم واز این بابت ناراحتم اخه هرجا میرم جمله های مزخرفی مثل:وای چه نازه...اخی چه ملوسه...چه ریزه میزس...و...میشنوم ...بی خیال چهره شدم میدونستم طرفای ظهر همه میخوابن الان ساعت3بود پریدم رو تخت چهار زانو نشستم دستامو به حالت درست گرفتم حالت درست تمرین هام دوتا انگشت وسط بای روی هم باشه به سمت بالا انگشت های شستم روی هم به سمت پایین بقیه انگشتا خم باشن طوری که بند دومشون روی هم باشه ...حالا یه نفس عمیق ونگه میدارم تا موقعی که احساس درد تو قفسه سینم بکنم ولبامو کمی از هم فاصله میدم وبازم رو اروم میدم بیرون یه با دیگه این کارو تکرار میکنم ...خب اماده میشم برای مرحله دوم...دوباره یه نفس عمیق اینبار باید زبونم رو بین دندونام بزارم وبازم رو با صدای مثل تسسسسسسسس بدم بیرون...دوبار دیگه هم این کارو میکنم وتموم تو سرم احساس سوزن سوزن بهم میگه درست تمرینو انجام دادم...خب تمرین رفت تا 24ساعت اینده...(لطفا این کارو انجام ندید)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب حالا وقتشه برم تمرین بعدی .همین که پامو از تخت میزارم پایین سرم گیج میره وشوت میشم پایین تخت همون موقع در باز میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هی ببین چی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو میبینه که پایین تخت افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:باز زود بعد تمرین بلند شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه یادم میره خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بی خیال بیا شروع کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم گوشه فرشو زدیم بالا ارسام اسپری رو در اورد کتابشو باز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:خب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد همون صفحه توپ وشروع کرد با اسپری اون شکل عجیب رو کف زمین کشیدن یه دایره که توش پره از دایره های کوچیکتر و وسطش یه چشم انسانه وکلی کلمه های عجیب که ما نمی تونیم بخونیم دورشه مثل دایره های پیچ پیچی مثلث وشکل های هندسی شکسته ییا مخلوط شده با شکلای دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:خب تمومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببینم سنگم گیر اوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسنگ فیروزه ای اصل اندازهیه سکه250 گرفت جلوم خیلی خوشگل بود فرشو انداختیم دوتامون رفتیم تو بالکن تو اتاق من یکی از گلدون ها رو گذاشت جلوی من سنگو گذاشتم روی خاک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:فکر میکنی اونوقت انقدر قدرت داشته باشی که بتونی فکر رو بخونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون پیرزنه که گفت میتونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هوم...تو میتونی نه من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هی هی قرار شد اول من امتحال کنم اگه نشد نوبت توعه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب فکر کنم اماده شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگو برداشتم وگذاشتم رو پیشونیم بین ابرو هام(لطفا هرگز این کارو بدون نظارت یه متخصص انجام ندید)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو دقیقه که گذشت سنگو برداشتم وگذاشتم تو گلدون رو خاک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببینم گفت چند روز باید این کارو بکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:پنج روز بدون وقفه یعنی اگه یه روز یادت بره ...تموم از بین میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره یادت نره یادم بندازی ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:حله راستی اون کتابه رو امروز از تو اتاقم کش رفتی بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند پهن رفتم سمت کیفم وکتابو در اوردم وبهش دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:میخوای اون پیری جفتمون رو بکشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیل خب خیل خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام از اتاق رفت بیرون منم پریدم تو تخت وخوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس خیسی میکردم چشمامو باز کردم هوا تاریک بود احساس کردم یه چیزی داره از دماغم میاد پایین چراغ خوابو روشن کردم دست کشیدم زیر دماغم خون دماغ شده بودم احتمالا مال امروزه که همش تو افتاب بودم از اتاق امدم بیرون وم*س*تقیم رفتم تو دستشویی صورتمو با اب خنک شستم ویه دمال گرفتم زیر دماغم امدم بیرون رفتم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:بیا الما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمش افتاد به دسمال خونی زیر دماغم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وا دماغت چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خون دماغ شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:الکی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بابا مال امروزه همش تو افتاب بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:اهان بیا میوه بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا ارسام کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:بابا که مغازس ارسامم با دوستاش رفته باشگاه بیلیارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه باشگاه بیلیارد مگه چند سالشه این نفله اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:حالا هرچی پسره دوست داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو مبل پهن شدم ویه سیب برداشتم وشروع کردم به گاز زدن مامانم رفت تو اشپزخونه منم کنترل تلوزیون رو برداشتم وکانالارو بالا پایین میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ جا هیچی باحال نداشت اخر زدم پی ام سی سیبنم تموم شده بود انداختمش تو بشقاب وبه تلوزیون خیره شدم دوباره خم شدم یه گیلاس برداشتم یه گاز زدم چشمم افتاد به گیلاس یه کرم کوچیک سفید داشت توی میلولید با جیغ پرتش کردم اونور یه دستمال برداشتم دهنم رو پاک کردم مامان تندی امد تو هال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:چیه چرا جیغ میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان کرم داشت گیلاسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وا مگه میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان گیلاسو برداشت و نگاش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:کو این که کرم نداره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودم دیدمش سفید بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خیالاتی شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیلاسو برد تو اشپزخونه منم دوباره سرم رو برگردوندم سمت تلوزیون همون موقع در باز شد ارسام امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:سلام اهل خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:سلام خوب بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اره ترکوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نیومده بود تو هال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:این قل خلم کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خل عمته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بدبخت عمه نداشته ما که تو هی میبندی به نافش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وهه هه هه هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هه هه هه هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وای از دست شما دوتا خل ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو ارسام باهم گفتیم:قل ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:ابجی خله بیا بریم اتاقم کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم دنبالش راه افتادم سمت اتاقش رفتیم داخل درو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بیا یه مدیتیشن جدید برات گرفتم ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهان...پس اصلا جنابالی بیلیارد نرفته بودین نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:نوچ...دنبال کارای جنابالی بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارسام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میگم یکم دارم نا امید میشم ما 4ساله داریم این کارارو میکنیم پس چرا چیزی نمیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اون موقع زیاد اطلاع نداشتیم ولی الان این پیرزنه خیلی بدردبخوره خدایی...تازه از منم خوشش امده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم تو بازوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از بس بهش میگی پیرزش همش احساس میکنم واقعا پیره بابا فوق فوق 35 سالش باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:از نظر من پیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بابا تینیجر...بده ببینم این مدیتیشن جدیدتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویه کاغذ داد دستم که بنظر کهنه قدیمی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما رفتیم بتمرینیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:برو برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاقش زدم بیرون ورفتم سمت اتاقم نشستم رو تخت چهار زانو دستامو دوباره همونجوری گرفتم یه نگاه به برگه روبه روم کردم اول مراحل ریلکس شدن رو گفته بود همه رو انجام دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد گفته بود چشمان خود را متقاطع کنید(همون لوچ کردن خودمونه)وبه پیشانی خود خیره شوید همین کارو کردم بعد گفته بود با چشمان بسته دوباره همین کارو انجام دهید دوباره همین کارو مرحله به مرحله کردم بعد گفته بود دوباره متقاطع کنید وبه نوک بینی خود نگاه کنید اینکارو که کردم یکم چشمم درد گرفت ولی بازم انجامش دادم بعد گفته بود با چشم بسته همین کارو بکنم دوباره همین کارو کردم چشمامو باز کردم تخم چشمم درد میکرد رفتم خط بعدی رو خوندم(خواننده گرامی لطفا هیچ یک از این تمارین رو انجام ندهید در صورت خواستن لطفا تمام تمرین ها زیر ظر متخصص باشد)خب خط بعدی نوشته بود یک شمع بیاریم زود دویدم تو اشپزخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ننه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:هوم؟حالا دیگه شدم ننه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره یه شمع بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:شمع میخوای چیکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ام...میونی لامپ تو تراس خراب شده میخوام به گلدونام سر بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:نصف شبی برو صبح سر بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صبح مدرسم بعدم خستمه میخوابم دوباره شب بیدار میشم...بده دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:تو کابینته بردار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از اول میگفتی مادر من خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت کابینت وشمع رو برداشتم دوباره بادو رفتم تو اتاقم ودوباره چهار زانو ایندفعه رو صندلی نشستم کاغذم اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب کوج بودم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهان شمع..نوشته بود شمع رو روشن کنید وچشمان خود را متقاتع کنید در این حالت باید دو شمع ببینید همین کارو کردم چشمامو لوچ کردم یه شمع دیگه کنار شمع اصلی دیدم بعد نوشته بود به فاصله این دو شمع خیره شوید دوباره چشامو چپ کردم وبه فاصلشون خیره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب این کارم کردم بعد نوشته بود برای این کار به یک فرد دیگه نیاز دارید دویدم بیرون رفتم دم در اتاق ارسام دوباره بودن در زدن پریدم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام دوباره پرید رو کتابا ولی تا منو دید خواست یه چیزی بگه ولی دهنشو بست چشماشم برای یه ثانیه بست ودوباره به من نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اخه چی بهت بگم بزبزی؟صد دفعه نگفتم اینجوری میایی حس میکنم بابا یا مامان میخوان مچم رو بگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا هم اکنون نیاز مند یاریتون هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد کتابارو گذاشت زیر تختش امد بامن تو اتاقم صندلی میز تولت رو کشید برعکس گذاشت نشست دستاشو گذاشت روپشتی صندلی وچونش رو گذاشت رو دستاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب نوشته برای این یکی کار باید یکی دیگه هم باشه...خب بزار بینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همون خطو خوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نوشته به چشمان فردی خیره شوید وچشمان خود را متقاطع کنید همانند قبل شما باید یک چشم بین چشمان ان فرد ببینید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:خب برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذو گذاشتم رو میز سرم رو خم کردم به چشمای ارسام نگاه کردم چشمامو چپ کردم که ارسام بلند زد زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه؟مرض داری داشتم تمرکز میکردما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اخه....اخه...باید خودتو میدیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیشعور احساس داشته باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:اوکی ساری برو از اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به چشماش نگاه کردم وچشمامو چپ کردم ایندفعه نخندید سعی کردم یه چشم بین چشماش ببینم وموفقم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب تموم شد میتونی هری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:خواهش میکنم بزبزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.بعد رفتن ارسام بقیه تمرینا رو گذاشتم واسه فردا مامان داشت صدامون میکرد واسه شام رفتم پایین بابا هم امده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام بابایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:سلام خل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:قل بابا قل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم سر میز وشروع کردم به خوردن ماکارونی سس سفیدم ریختم روش دیدم ارسام داره بد نگام میکنه بابا ومامان مشغول صحبت بودن با ابرو بهش اشاره کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشماش به غذام اشاره کرد یه نگاه به غذام کردم دوباره سرم رو براش به معنی خب؟ تکون دادم دیدم گوشیش رو در اورد تبلت من رو ویبره بود برش داشتم بازش کردم نوشته بود(هیولا مگه قرار نبود شبا غذای چرب نخوری مغزت می هنگه ها)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت برای ذهن خوب نبود براش نوشتم(یه امشب کم میخورم خب؟)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو به معنی هرجور راحتی تکون داد منم واقعا کم خوردم همگی نشستیم پای تلوزیون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه فیلم بزن بزن دیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:پاشید ببینم فردا من مدرسه ندارما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما دوتا با غرغر بلند شدیم رفتیم تو اتاقامون ساعت طرفای12بود که سرم رو گذاشتم رو بالشت وخوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس حرکت یه چیزی تو دماغم بیدار شدم هوا تاریک بود چراغ خوابو روشن کردم دوباره دست کشیدم زیر دماغم بازم خون دماغ شده بودم اونم تو یه روز رفتم تو دستشویی ودوباره با دستمال کاغذی زیر دماغم رفتم تو اتاق نگاه ساعت کردم 3بود طاق باز خوابیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای ساعت بیدار شدم هوا روشن شده بود زود رفتم تو دستشویی تو اینه نگاه خودم کردم یکم پایین دماغم لک بود شستم صورتمو امدم بیرون رفتم تو اتاقم لباسای مدرسه رو پوشیدم مغنعمم کردم سرم ورفتم پایین ارسام پشت میزه تو اشپزخونه نشسته بود تند تند میخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وبابا همیشه این موقع ها خوابن منم نشستم با ارسام صبحونه خوردم اون زودی خورد کیفشو برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواز در رفت بیرون منم خوردم 5دقیقه دیگه سرویسم می امد رفتم دم در ایستادم همون موقع امد رفتم جلو نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکس جز راننده جوابم رو نداد اخه همه خواب بودن منم یکم پلکام گرم شد ولی با وایسادن ماشین چشمامو باز کردم پیاده شدم ورفتم سمت مدرسه رفتم تو کلاس مثل همیشه شادی وزهرا امده بودن وداشتن صحبت میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشون جوابم رو دادن رفتم صندلی اخر میز مهندسی رو هم کشیدم جلو کیفمو گذاشتم زیر سرم وخوابیدم کارم بود ...تازه داشتم خواب راحت رو تجربه میکردم که صدای گروپی امد وگوشم سوت کشید کلمو بلند کردم دیدم صدف با قیافه داغونی که ازش خواب میباره بالای سرم وایساده کیفشو کوبیده بود روی میز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بمیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامد نشست کنارم وبا چشم های گود نشسته نگام میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز تا صبح نشستی پای فیلم کره ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:اره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد کیف منو کشید جلو خودش وافتاد رو کیف بیهوش شد به دو ثانیه نکشید خوابش برد منم دوباره به حالت قبلم برگشتم سرم رو گذاشتم رو میز هنوز چشمام گرم نشده بود که در کلاس با شدت باز شد وخورد تو دیوار صدفم بلند شد منم پریدم هوا هلما تو در وایساده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:از مدرسه متنفرم!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونم از تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما امد سمت مون رو یه صندلی نشست صندلی دسته دار کیفشو گذاشت روش و خوابید صدفم همین طور منم کلا ما سه تا کل سال رو خواب بودیم مخصوصا این هلما صدای زنگ امد کلم که خشک شده بود رو برداشتم همه امده بودن معلمم ماکتمونم امد همه بلند شدیم رفتیم سر کمدامون مقوا ماکت وچوب بالسا برداشتیم پرژه اخرمون بود باید ساختمون درست میکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:میگم بنظرت اگه این پنجره رو بزارم اینجا خوب میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:نمیدونم امتحانی بزار چسب نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:الما تو چی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش:من چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم دوتاشون با بهت به من نگاه میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:الما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:دماغت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست کشیدم زیر دماغم داشت بازم خون می امد این دیگه داره غیر عادی میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خوبم...گرمیم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود اجازه گرفتم دویدم پایین صورتمو شستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم بالا اون روز 4ساعت ماکت داشتیم 4ساعت دین وزندگی بالاخره کلاس ماکتمون تموم شد رفتیم کلاس ب*غ*لی که دین وزندگی داشتیم با حساب داری ها تو یه کلاس بودیم ما سه تا زود سر جای همیشگیمون نشستیم من وسط صدف کنارم هلما هم یه طرفم معلم دینیمون یه خانم با جذبه بود طوری که ما سه تا بیشتر هلما البته تا حالا جرئت نکرده بودیم سر کلاسش بخوابید هر جلسه امتحان میگرفت هر جلسه درس میپرسید یه طوری درس میداد که خنگم بودی میرفت تو کلت اصلا جذبه ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:وای الما داره خوابم میگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تحمل کن هلی تو نباید سر کلاس خانم معین بخوابی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:نمیتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونی...میتونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدف:بخوابی خودتو مرده فرض کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:دارم سعی میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه اون 4ساعتم با مسخره بازی ما تموم شد وبرگشتم خونه درو باز کردم ورفتم داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام کسی خونه نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:علیک سلام چرا مامان بیا امروز عصری مهمون داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اشپزخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خالت اینا دارن میان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاقم لباسامو در اوردم صدای ارسام که از راه رسیده بود می امد ارسامم رشتش معماری بود میخواستیم تو دانشگاه باهم باشیم همیشه چون همه جا باهم بودیم بهمون میگفتن دوقلو های افسانه ای ارسام امد تو اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:چطوری مگس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبم انگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:کرم کدو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسکاریس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسام:پاشو تمرینات یادت نره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اوه خوب شد یادم اوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدویدم تو تراس نشستم ارسام رفت تو اتاقش سنگ فیروزه رو از تو خاک برداشتم وگذاشتم رو پیشونیم بین دو ابرو هام وبعد دوباره گذاشتمش سر جاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمرینامو انجام دادم وبعد خوردن ناهار خوابیدم...عصر با صداهایی که از پایین می امد بیدار شدم هوا هنوز روشن بود پامو از تخت گذاشتم پایین که ضعف کردم وافتادم زمین صورتم رو به روی فرش بود احساس کردم صدای چک چک میاد گیج میزدم نبض سرم میزد به روی فرش نگاه کردم خونی بود دست کشیدم زیر دماغم ولی دماغم خونی نبود احساس خیسی کنار صورتم حس کردم دست کشیدم کنار لپم خونی بود به سختی بلند شدم رفتم تو دستشویی کسی تو راهرو بالا نبود که متوجهم بشه تو اینه نگاه کردم از گوشم یه باریکه خون داشت می امد ترسیدم...وحشت کرده بودم رفتم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله اینا پایین بودن مامان با خوشرویی برگشت جوابمو بده که نگاش رو گوشم موند همه با بهت نگاه میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:خدا مرگم بده گوشت چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی دونم از خواب بلند شدم اینجوری بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:ارسام بلند شو بپوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه حول کرده بودن منم با کمک خالم پوشیمد اصلا حواسم نبود که عسل دختر خالمم اینجاست از من دوسال کوچیکتر بود با بهت نگام میکرد بابا هم سر کار بود مامان زنگش زد زود امد همه منو بردن بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر:عکسا که نشونه ای از شکستگی سر نمیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:پس چی شده اقای دکتر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر:دلایل خون ریزی از گوش میتونه گشیده شدن پوسته نازک جمجمه باشه که مال افراد مسنه یا شکستگی بر اثر ضربه تصادف دعوا وخیلی چیزای دیگه ولی جمجمه دخترتون سالمه وشکستگی یا کشیدگی پوسته نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:خب چی میتونه باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر:معلوم نیست احتمالا چیز تیز تو گوشش کرده یازخمی رو روش رو کنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی گوشم زخم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلی سوال همه امدیم بیرون هیچی معلوم نبود شاید مال این سنگه هست که میزارم رو پیشونیم...نه بابا نمیتونه مال یه سنگ باشه که به مدت دو دقیقه رو پیشونیمه اصلا اون چه ربطی به این داره اخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه برگشتیم خونه واین موضوع رو فراموش کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان به تجویز خودش استراحت وخواب مطلق برام در نظر گرفت الانم من رو تخت طاق باز خوابیدم به سقف خیره شدم چشم هام کم کم دارن بسته میشن ...شنیده بودم خواب خواب میاره ...پلکام سنگین شد...وخوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:الما...الما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم مامان کنارم بود یه کاسه که ازش بخارم بلند میشید تو سینی تو دستش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:پاشو سوپ بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو تخت خدارو شکر فردا جمعه بود مدرسه بی مدرسه از سوپ بدم می امد ولی به زور مامان خوردم ودوباره خوابیدم ...چشمامو باز کردم...زمانو مکانو گم کرده بودم بدنم خشک شده بود...سعی کردم تکون بخورم ولی نمیشد...انگار به تخت بسه بودنم احساس میکردم کلی جعبه چوبی100کیلویی رو قفسه سینمه به سختی نفس میکشیدم احساس میکردم یه طناب کلفت دور گردنمه...ترسیدم...سعی کردم جیغ بزنم...مامانو صدا میزدم...همینطور ارسام وبابا رو...جیغ های وحشتناک میکشیدم...پس چرا کسی نمی امد؟دیگه اشکم داشت در می امد...یک سانتم نمیتونستم تکون بخورم...صدای در امد...در باز شد مامان بود...خوشحال شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان...مامان چرا هرچی صداتون مبزدم جواب نمیدادید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مامان یه نگاه کوتاه به من کرد ورفت سر میز تولتم شونم رو برداشت وبه سمت در رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان!!!!مامان!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اون اصلا جیغ وداد های منو نمیشنید ودر اخر از در رفت بیرون...ترسیده وخسته بودم...بازم تلاش کردم تکون بخورم...ولی بی فایده بود...انقدر تلاش کردم که در اخر انگشت کوچیکه دستم تکون خورد واون حس 100تا کارتون روی قفسه سینم پرید...وبلند شدم نشستم...نفس نفس میزدم دویدم رفتم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان؟مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان از اشپرخونه با نگرانی امد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:چیه چی شده؟چرا هوار میزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان برای چی هرچی جیغ میزدم نمیشنیدی حتی امدی تو اتاقم کلی صدات کردم ولی تو خونسرد شونه روبرداشتی ورفتی بیرون چرا ؟چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:چی میگی الما من امدم تو اتاقت تو خواب بودی...چشماتم بسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه چشمام باز بود من دیدم تو امدی وشونه رو برداشتی ورفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز هرچی برای بابا ومامان وارسام تعریف میکردم هیچکدوم باور نمیکردن مامان میگفت تو خواب وبیداری یه چیزی دیدی...ولی من مطمئن بودم که چشمام باز بود...بهرحال من تمرینا مو نگذاشتم کنار امروز روز چهارمه که سنگ فیروزه رو میزارم رو پیشونیم...دیگه خون دماغ نمیشم حتی از گوشمم دیگه خون نیومد مامان وبابا هم دیگه میگفتن حواست نبوده یه چی کردی تو گوشت...ولی من کاملا حواسم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:سلام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو از رو میز بلند کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:صدف کو ؟نیومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:چته پکری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه خوبم فقط خسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:دیشب ساعت چند خوابی مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_11فکر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلما:11خوابیدی؟الان پکری؟!!!!!واو من3خوابیدم الان شنگولم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا خسته بودم...ولی از خواب سردرد هام خوب نمیشدن احساس میکردم پوست پیشونیم داره کش میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد مدرسه برگشتم خونه اخرین روزی بود که سنگ فیروزه رو میزاشتم رو پیشونیم ...این چند روزه عصابم سر کوچکترین مسائل خورد میشد با مامان دعوام شده بود همین طور با ارسام...باهاش حرفم نمیزدم بعد خوردن ناهار که بنظر بد مزه ترین غذایی بود که خورده بودم رفتم تو اتاقم...من چم شده بود؟من همیشه عاشق دست پخت مامان بودم ولی حالا...مزش مثل زهرمار بود...رفتم رو تختم وسعی کردم بخوام...تصمیم گرفتم برای اذان بلند شم ونماز بخونم...ادم مومنی نیستم ولی احتیاج به ارامش داشتم...روتختم دراز کشیدم وخوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم دمر خوابیده بودم اتاق تاریک بود یادم افتاد به خودم قول دادم برای نماز بلند شم خواستم بلند شم که صدای مامانو شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:بخواب هنوز وقت نماز نشده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج خواب بودم ...واسه همین دوباره خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:الما؟الما بلند شو ساعت 9شبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت چشمامو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_9...مگه تو نگفتی هنوز وقت نماز نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:من؟خل شدی من اصلا تو اتاق تو نیومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی...اما من صداتو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:حتما خواب میدیدی...پاشو یکمم درس بخون محض رضای خدا مثلا کنکورم داری ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواز اتاق رفت بیرون...تو بهت بودم...مطمئن بودم خواب نبود...اون صدای مامان بود من مطمئنم...هرچند صورتشو ندیدم پشتم به در اتاق بود...با عصبانیت بلند شدم ورفت تو دست شویی...چند مشت اب به صورتم زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم پایین بود دستم رو پر اب کردم وخواستم بزنم به صورتم یادف افتاد من اصلا چیزی درباره نماز خوندنم به مامان نگفته بودم پس اون از کجا میدونست؟ترسیدم...یه لحضه گرخیدم قلبم تو دهنم میزد...ابو زدم به صورتم وسرم رو اوردم بالا...ولی...از چیزی که میدیدم نفسم بالا نمی امد تو اینه هیچی نبود...انعکاس صورت نداشتم عقبکی رفتم در دستشویی باز شد واز عقب افتادم بیرون کمرم تیر میکشید ولی دردش به شدت ترسی که داشتم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وای خدا بکشتم چرا تو اینطوری شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان امد کمکم کرد وبلندم کرد نفس نفس میزدم..وترسیده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:حالت خوبه تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا...اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردم نشوندم رو مبل وهمون جور که میرفت تو اشپز خونه غر غر میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:اون از امروز که میگه من امدم بالا سرش اون از شبش که میگفت جیغ میزدم نمیشنیدی اینم از الان که بجای اینکه درو باز کنه با لگد میره تو در...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بقیه حرفاشو نمیشنیدم معلوم نبود چم شده...مامان امد از تو اشپزخونه بیرون یه لیوان اب قند دستش بود گرفت سمتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:بخور ببینم زرد شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش گرفتم وخوردم ولی شور بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:هان چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمک ریختی توش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:نه..بده ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازم گرفت ویه قلپ خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:وای ببخشید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت تو اشپز خونه مامانمم حواس نداره...البته درک میکنم نگران منه گوشیم کنارم بود زنگ خورد شماره هلما افتاده بود رو گوشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir