در ادامه‌ی داستان جلد اول، نگار به خاطر جنجالی که ایجاد کرد از مدرسه‌ش اخراج میشه و به اجبار به مدرسه‌ی دیگه‌ای میره اما چند نفر اونجا با شوق و ذوق منتظرشن، برای یه بازی جدید!

ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ روز و ۱ ساعت و ۲۷ دقیقه

مطالعه آنلاین تکنیک های مخ زنی (جلد دوم)
نویسنده : حمیده خوشبخت

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #طنز

خلاصه :

در ادامه‌ی داستان جلد اول، نگار به خاطر جنجالی که ایجاد کرد از مدرسه‌ش اخراج میشه و به اجبار به مدرسه‌ی دیگه‌ای میره اما چند نفر اونجا با شوق و ذوق منتظرشن، برای یه بازی جدید!

مقدمه:

تمام مشکلات من از اونجایی شروع شد که همه فکر می‌کردن مهربون بودن یعنی ساده بودن!

با حرف‌هاشون و کارهاشون ذره به ذره‌ی وجودم رو شکستن و من کم- کم لبریز شدم، خشک شدم.

جالبه! چون حالا که با تکه‌های شکسته‌م زخمیشون می‌کنم، شکایت و گِله‌هاشون شروع میشه.

من دیگه صاف و زیبا نبودم، مثل یه کوزه‌ی شکسته بودم و با کوچک‌ترین وزش‌های باد از هم می‌پاشیدم.

اَنگ ضعیف بودن بهم زدن درحالی که خودشون اون بادهای مهیب بودن... .

پ. ن: برای خوندن جلد دوم، لازمه که جلد اول رو بخونید♡

جون از پاهام بیرون رفت و ناخودآگاه کنار جاده نشستم. تا چند لحظه فقط با بهت به صفحه تلفن نگاه می‌کردم و مغزم قفل شده بود.

ما توافق کردیم، ما با اون محسن گور به گوری توافق کردیم. چرا این رو پخش کرد؟ اصلا محسن پخشش کرد؟!

من احمق چرا فکر کردم قراره همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه؟

با بغض دست روی دهنم گذاشتم و خیره به صفحه گوشی داد زدم:

- لامصب هنوز پنج دقیقه نیست گذاشتت چرا انقدر بازدید خورد؟ وای من جواب ملت رو چی بدم؟

مامان و بابا من‌و می‌کشن، از مدرسه اخراج میشم، آبروم توی محل میره... .

با کشیده شدن گوشی از دستم، جیغ بلندی کشیدم. همینم مونده گوشیم‌و بدزدن! نگاهم روی آیوار ثابت موند.

با بهت به صفحه گوشی نگاه می‌کرد و منِ خدازده‌ی مفلوک منتظر یه کلمه از جانبش بودم تا بغضم بشکنه.

من دغدغه‌ی آینده رو داشتم ولی آیوار کلا شوت می‌زد.

- نگار خاله‌ی ناتنی من روانپزشکه میخوای بری پیشش؟ تخفیف هم میده اتفاقا.

با بغض و حرص نفسم رو بیرون دادم و مثل آبشار نیاگارا اشک از چشم‌هام سرازیر شد. طلبکار به خودم اشاره کردم و با صدایی که به خاطر گریه خروسی شده بود جیغ زدم:

- منظورت اینه من روانی‌ام؟ مریضم؟!

گوشی رو سمتم گرفت و با همون چشم‌های گرد به عکس جنازه‌ی سپهر اشاره کرد.

- زن حسابی! این عکس‌و به داعش هم نشون بدی شاش‌بند میشه.

به نقطه‌ای رسیده بودم که حتی گریه هم کفاف نمی‌کرد. من باید جیغ می‌زدم، باید شهرو به آتیش می‌کشیدم.

دست روی سرم گذاشتم و چشم‌هام رو با بغض بستم.

چرا همه‌چیز انقدر قمر در عقرب بود؟ چرا هر چقدر بیشتر چلو میریم، بیشتر توی باتلاق میفتیم؟

فایده نداره! من باید جیغ بزنم.

دهنم رو به موازات قطر فیل باز کردم و چنان جیغی زدم که گوشی از دست آیوار سُر خورد. جیغ دومی رو به خاطر گوشیم که نزدیک بود بیفته کشیدم ولی خوشبختانه آیوار سریع جلوی فاجعه رو گرفت.

کثافتی که به بار آوردم رو فراموش کردم و با ترس و بهت به گوشیم چنگ زدم و همزمان که لگد محکمی به زانوی آیوار می‌کوبیدم، گفتم:

- تو نحسی به قرآن! دیگه سمت گوشیم نمیایی وگرنه من می‌دونم و عمه‌ت.

مظلوم و معصوم بهم نگاه کرد و گفت:

- خب چرا جیغ میکشی؟

دلیل جیغ کشیدنم یادم اومد و دوباره به موود قبلیم برگشتم. محکم به سرم کوبیدم و با نفسی بریده روی زمین نشستم.

- دیگه تموم شد! آیوار بیا باهام خداحافظی کن. الان نصف ملت کلیپم رو دیدن. باید جواب مامان و بابام، کفایت، پلیس، ننه بابای سپهرِ گور گور به گوری... .

با بغض دوباره به ساق پاش کوبیدم و عاجزانه داد زدم:

- بابات! بابات‌و من چیکار کنم؟ من چطور تو چشمای براتی نگاه کنم؟! من واسه این مرد سنبل پاکی و ادب بودم. به خدا میرم بهش میگم که تو، تو من‌و از راه به در کردی.

با تعجب بالای سرم ایستاد و دست‌هاش رو طلبکارانه به پهلو زد و گفت:

- من تو رو از راه به در کردم؟ تو که اولین دوست پسرت بهروز بود، اولین بوسه‌ت هم که با بهروز بود. من کجا تو رو از راه به در کردم؟

ولی محسن آدمی نبود که همچین معامله‌ای رو به هم بزنه. قشنگ معلوم بود که خودش هم از این همه جنجال خسته شده بود. کی این کارو کرد؟ چرا؟ چه دشمنی‌ای باهام داره؟

نکنه عمه واقعا من‌و نفرین کرده؟ شاید دارم تقاص یکی از کارهام‌و پس میدم. تقاص چیز تو چیز بازی با بهروز رو که پس دادم، بد هم پس دادم!

پس این تقاص چیه؟

با فکری که به سرم خورد، هین بلندی کشیدم و محکم به گونه‌م چنگ زدم. یه جوری وحشت‌زده به آیوار نگاه کردم که بنده خدا گرخید و آب دهنش رو سریع قورت داد.

آیوار! امروز صبح چه کارها که با هم نکردیم! خاک بر سرم، کلا عشق بازی به من نیومده. خدایا! ملت سه تا_سه تا دوست پسر عوض می‌کنن ککشون نمیگزه؛ بعد تو قفلی زدی رو من بدبخت؟

لبم رو با شرم گاز گرفتم و با بهت و بغض به چشم‌هاش خیره شدم و نالیدم:

- آیوار حضرت عباس زده تو کمرمون! من و تو نباید امروز صبح همدیگه رو بوس می‌کردیم.

با تعجب روبه‌روم چهارزانو نشست. پشماش ریخته بود! باید هم بریزه! اون چه می‌فهمید اعتقادات چیه؟

- تو خودت اولش من‌و بوسیدی. من داشتم سوالم‌و می‌پرسیدم، یهو تو زارت من‌و بوسیدی. دقت کن! چرا الان بلایی سرم نیومده؟ چون من آغازکننده نبودم.

احمق آیوار نبود؛ احمق منم، احمق بودن منم، ریشه‌ی کلمه احمق منم! چرا باید از این بشر خوشم بیاد؟ تقصیر خودمه دیگه، صبح خیلی بهش رو دادم. اصلا نباید می‌اومدم اینجا.

با حرص به گردنم اشاره کردم و غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اتفاقا دفعه اول که خودم و بهروز همدیگه رو بوسیدیم هیچ اتفاقی برام نیفتاد. دفعه دوم بهروز سراغ گردنم رفت و به فلان سگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمگین دست روی چشم‌هام گذاشتم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز صبح هم تو رفتی سراغ گردنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب اینجا نتیجه می‌گیریم مشکل از گردنته. عیب نداره دیگه گردنت‌و نمی‌بوسم، این همه مساحت داری یه جای دیگه رو می‌بوسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه نگار! دیگه خر نمیشی، بیشتر از این خودت رو بدبخت نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره‌ی سگی‌ای بهش رفتم و با فشردن انگشتم به پیشونیش به عقب هولش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببوسی؟ چاییدی! من امشب با بهروز رسما کات کردم اونم فقط واسه اینکه رفیق صمیمی داداشمه و نخواستم دوستیشون رو خراب کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هم از شانس گوه من رفیق دیرینه‌ی اکیپشون در اومدی و یهو دوباره یکی ازمون عکس میگیره. آقا من اصلا رل نمیخوام. خدا سر شاهده آرامشی که در سینگل بودن داشتم رو خیلی وقته حس نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام حرفای من‌و به پشمش گرفت و فقط یه جمله‌م رو فهمید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ناموسا با بهروز کات کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان با شوق این رو پرسید که لحظه‌‌ای یخم آب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چیزی که می‌خواستم غیر قابل دسترس بود. خیلی گله داشتم، از همه گله داشتم. از خدا خیلی ناراحت بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک به تک سلول‌هام درد می‌کرد. دوست داشتم برای یک روز هم که شده دکمه‌ خاموشی مغزم رو بزنم تا فقط به خودم استراحت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگار گریه می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هقهقه‌ای کردم و چونه‌م لرزید. من می‌خواستمش، بدجور هم می‌خواستمش اما از هر زاویه به رابطمون نگاه می‌کردی عیب و نقص داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار دستم رو گرفت و بهم خیره شد. انگار داشت می‌گفت من و تو می‌تونیم در کنار هم جلوی بقیه وایسیم. بقیه کی بودن؟ داداش‌هام، خانوادم، دوستام، کسی که باید جلوش می‌ایستادیم خودِ من بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودن با آیوار یعنی لگدمال کردن نگاری که من می‌شناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکم رو پس زدم و عاجزانه سرم رو به طرفین تکون دادم و نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیشه آیوار. تو دوستایی که داری دوباره به دستشون میاری رو از دست میدی. من داداش‌هام رو از دست میدم. پیش بهروز و مهرداد و یاسین میشم یه دختری که چشمش دنبال رفیقای بقیه‌ست. می‌دونی اگر رابطمون‌و میلاد بفهمه ممکنه با تو هم کات کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به اندازه کافی دردسر درست کردم. نمی‌تونم، به خدا نمی‌تونم. من... من دارم بیشتر از سنم درد می‌کشم. به خدا من کسی نیستم که باید این همه رنج ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس از تک به تک حرکاتم مشهود بود. پوستم از شدت سرمای نصف شب بی‌حس شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا وسط باتلاق بودم. خواستم بقیه رو بیرون بکشم اما خودم گیر افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار دست‌هاش رو با استیصال دور شونه‌هام حلقه کرد و با سکوتش بهم دلداری داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رابطم با بهروز رو تونستم به دوستام بگم ولی نمی‌تونم راجب چیزی که بین من و تو گذشت رو به کسی بگم. انقدر داغونه که حتی نمیشه به میلاد گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پشت دستش اشکم رو پاک کرد. گونه‌م رو روی شونه‌ش گذاشتم و به نیم‌رخش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواست چیزی بگه اما نگاهش مدام بین دو چشمم ویبره می‌رفت. نفس عمیق و محکمی کشید و نگاهش رو به پایین دوخت. خیلی یهویی لب باز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشمات خیلی نازه. تو رو ببری جلوی یه پسر دیگه حتما میگه ظاهرش ساده‌ست ولی پیش من یه جور دیگه خوشگلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر خوشم میاد وقتی روی موهات موگیر میزنی! لپات هم که همیشه سرخ و تپله، آدم دلش میخواد گازشون بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قیافش که مدام به هر جا به جز چشمام نگاه می‌کرد، خیره شدم و لبخند ریزی زدم. نمردم و خجالت کشیدنش رو هم دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالتی که میشی چقدر چلمنگ میزنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سرش رو سمتم چرخوند و خیره نگاهم کرد. دختری نبودم که سرِ تعریف کردن یه پسر کلی ذوق مرگ بشم و غش و ضعف کنم اما حس خوبی که از حرفاش می‌گرفتم خیلی فرق داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تازه از مدرسه برگشتم و بعد یه حموم طولانی تا ساعت شش عصر خوابیدم و بعد خواب هم تکلیفی ندارم که انجام بدم. همینقدر حس خوب می‌گرفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونی روی لب‌هاش کشید و خیره بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما پسرا یه دوره‌ای توی نوجوونیمون داریم که عاشق پلنگ منگای اینستا میشیم و فن پلنگه میشیم. من همون‌قدر فَنتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سرم رو پایین انداختم. دختر پونزده ساله بودم و هیجانات خجسته‌طوری داشتم. لبم رو گاز گرفتم و آروم زمزمه کردم:رفتم. دوباره توی پارتی هم تو گردنم‌و بوسیدی و به فنا رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فنمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره! میخوام برات فن پیج بزنم. اسمشم میزارم نگار بیوتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجودم گرم شد. خندیدن توی این موقعیت واقعا مسخره بود اما نتونستم به لحن جدیش نخندم. با خنده به عقب هولش دادم و عقب‌تر نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت‌و مسخره کن بچه پررو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقش رو حفظ کرد و چهار تا از انگشترهاش رو درآورد. لامصب دور تمام انگشتاش انگشتر فانتزی داشت. انگشترها رو در کمال تعجب سمت انگشتای دست چپم برد. سوالی بهش خیره شدم. خیرات می‌داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از ته دلت بهم جواب بده. میخوای با هم باشیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و غمگین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشتباهه، دردسر میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نچی کرد و لجبازانه سوالش رو تکرار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخوای با هم باشیم؟ دوست داری من دوست پسرت باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از آینده‌ این رابطه می‌ترسیدم جون کاملا مطمئن بودم یه جایی و یه زمانی پشیمون میشم؛ وقتی پشیمون میشم که همه رو از دست داده باشم، همه رو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به انگشترای دستم نگاه کردم و هیج حرفی نزدم. نمی‌خواستم دلش رو بشکنم. کاش درک می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش چونه‌م رو بالا داد و مجبورم کرد بهش نگاه کنم. سعی کرد با لبخندش صداقت حرفش رو نشون بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تو رو دوست دارم، تو هم من‌و دوست داری. قراره از فردا مسیر زندگیت به کل تغییر کنه و می‌فهمم که نمیخوای دیگه از یه رابطه‌ی دیگه ضربه بخوری اما من میخوام توی تمام بگایی‌ها کنارت باشم. میخوام هروقت می‌بینمت خر کیف بشم که ایول پسر! عجب دافی تور کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم و بلاتکلیف دستی به موهام کشیدم. وسط این همه بدبختی مطمئن بودم اگر آیوار رو پس می‌زدم، افسردگی هم به مشکلاتم اضافه می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه خواستم بگم سگ ضرر اما... اما موقع دوستی به بهروز همین رو گفته بودم مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و خیره بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزار یکم اوضاعم بهتر بشه. هروقت این قائله‌ی سپهر تموم شد، میام و نظرم رو بهت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقیقا کِی نظر مثبتت رو بهم میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکرفیس نگاهش کردم و لبخند شیطونش حرصم رو درآورد. ببین چه تایتانیک بازی‌ای درآوردم که انقدر مطمئنه جواب من مثبته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو روشن کردم و دوباره به فیلم و کپشن خیره شدم. چیکار کنم؟ بیشتر از همه از مامان و بابا می‌ترسیدم. بگم واسه چی این کارو کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سکته می‌کنه! هنوز دیه‌ی دعوای پسرا رو کامل نداده که باید دیه‌ی دعوای من رو هم بده. از بچه شانس نیاورده کلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیوار این موضوع دیگه داره از کنترل خارج میشه. رسانه‌ای شده، فردا پس فرداست که خانواده‌هامون می‌فهمن. آیندمون داره نابود میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار هم یه دور به فیلم نگاه کرد و یه دور دیگه پشماش ریخت. سرش رو به معنای تایید تکون داد و متفکرانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جمع کردن این یکی دیگه کار ما نیست. ما چند تا نوجوونِ مفلوکیم. باید سراغ یه بزرگتر بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و معصومانه زانوهام رو بغل کردم. ماتم زده به خیابون خلوت خیره شدم و نا امیدانه زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزرگتر؟ کدوم بزرگتر؟ انقدر بدبختیم که کوچک‌ترین مشکلمون رو هم نمی‌تونیم به خانوادمون بگیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید بابام بتونه کمک بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه گوشم سوت کشید و پشمام فر خورد. با تعجب بهش خیره شدم و منتظر بودم خنده‌ نکبتش رو نشون بده و بگه شوخی کرده اما هیچ که هیچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتی؟ من قاتل دانش آموزش محسوب میشم. شانس بیارم قبل از خانواده‌ سپهر خودِ براتی ازم شکایت نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت دست روی دهنم گذاشتم و محمم به پیشونی آیوار کوبیدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو احیانا گل نزدی؟ خوبی؟! بابای تو از صد تا اف بی اِی بدتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق به جانب سرش رو تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرفت‌و قبول دارم. بابا کلا بد اخلاقه ولی امان از گُلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی ابروهام رو بالا انداختم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گُلی کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زن براتی که بشه مامانِ من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دومین بطری آب معدنی رو تموم کردم ولی هنوز استرس و اضطرابم کمتر نشد. با حرص و وحشت بطری رو سمت سطل زباله پرت کردم و رو به آیوار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا لعنتت کنه! مگه نگفتی آب حلالِ تمام مشکلاته؟ مشکلم رو حل نکرد که هیچ تازه الان حس می‌کنم انبار شاشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطری سوم رو سمتم گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دومی درستش نکرده باشه دیگه سومی قطعا درستش می‌کنه. بزن که گلی از دختر سوسول خوشش نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برام مهم نیست مامانت از من خوشش میاد یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص چشم ازش گرفتم. انقدر ضعیف و مفلوک شده بودم که جلوی درب خونشون مظلومانه زانو زدم و بی‌صدا اشک ریختم. چقدر اوضاع قمر در عقرب بود که مجبوریم به براتی پناه ببریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فکر می‌کردم براتی از زنش طلاق گرفته و این موضوع رو از آیوار پرسیدم. جوابی نداد، درستش اینه که پیچوند. منم توی موقعیت پیگیری موضوع نبودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو داخل کلاه یاسین قایم کردم و لبم رو محکم گاز گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا به براتی بگم چرا با پسرش این وقت شب بیرونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم بند اومده بود و نمی‌تونستم چیزی به آیوار بگم. افسارم رو دادم دستش؛ دیگه همه‌جیز از کنترلم خارج شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته بودم، خیلی خسته بودم! کاش بمیرم و روحم داخل یه جسم دیگه تناسخ پیدا کنه. حداقل اینطوری با بدبختی‌های جدید و قابل تحمل تر روبه‌رو میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لامصب من الان مجرم تحت تعقیب حساب میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رغبت نمی‌کردم صفحه گوشیم رو روشن کنم. می‌دونستم قرار نیست چیزهای خوبی ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس گناه کل وجودم رو در بر گرفته بود. از کاری که با سپهر کردم اصلا پشیمون نبودم؛ در واقع فقط و فقط شرمنده مامان و بابا بودم. من می‌ترسیدم سه‌قلوها آبروشون رو ببرن ولی حالا خودم مایه آبروریزی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دقیقا شدم دختر بدِ داستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگار آیفون بزنم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و بی‌حرف بهش چشم دوختم. آروم بلند شدم و چشم‌های سرخ از خوابم رو بالا بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره نگاهم کرد. دنبال نگاری که می‌شناخت می‌گشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من امروز حتی بیشتر از زمانی که بیمارستان بودم ضربه دیدم. هنوز گیر افتادنم داخل انبار مدرسه رو هضم نکردم که یهو سر از اینجا درآوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا گناه داشتم، به خدا که گناه داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار با بهت به چشم‌های درمونده‌م نگاه کرد و زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدای من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به اینکه ممکنه همسایه‌ها ما رو ببینن، پیشونیم رو روی قفسه‌ی سینه‌ش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریعا بغلم کرد. هنوز حیرت‌زده بود. من دیگه اون دختر فضول نبودم؛ تبدیل به دختری شدم که مظلومانه دنبال جایی بود که داخلش آروم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پشمم روشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نازک و خوشگلی دقیقا کنار گوشم، وحشت زده هینی کشیدم و آیوار رو به عقب هول دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت به شخص گُلی نام چشم دوختم. قدش از منم بلندتر بود و بدنش کشیده‌تر! موهاش کاملا پسرونه بودن و شاید فقط یه نموره از موهای آیوار بلندتر. گوشه به گوشه‌ی موهاش یه رنگ بود. کلا رنگین کمونه لامصب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های درشت مشکیش از شیطنت برق می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرگ من این زن براتیه؟ نه من جدی می‌پرسم! از دور بهش نگاه کنی میگی هنوز هجده سالش نشده، بعد چطوریه پسر خونده‌ هفده ساله داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق شونه‌هام رو گرفت و از شدت خوشحالی مثل قلک بالا پایینم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای خدا این فنج رو ببین! چقدر ریزه! وای آیوار همون نگاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار اصلا انگار نه انگار تا چند ثانیه پیش با غم نگاهم می‌کرد، ذوق مرگ پشتم ایستاد و خیره به مامانش لپای منِ مفلوک رو کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دیگه! همون نگاره که واست تعریف کردم. هی می‌گفتی تو سلیقت خوب نیست، نگاه عجب دافی بلند کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش من‌و به شدت یاد گیلدا می‌انداخت. لاکردار تا خود پذیرایی یه جوری بغلم کرده بود که اصلا نتونستم حیاط رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حضورش اصلا اجازه نمی‌داد معذب بشم. زن! تو که انقدر از من خوشت میومد یه زنگ می‌زدی مثل اسب می‌دویدم پیشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رسیدن به پذیراییشون سرم رو بلند کردم. فضا رو ببین ناموسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با روحیه‌ای که از براتی می‌شناختم، منتظر بودم مبل‌های سلطنتی و هزار جور زلم زیمبو ببینم ولی زکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبل‌های زرد رنگ اصلا به فرش‌های قرمز رنگ نمی‌اومدن. روی دیوار به جای قاب عکس، پر بود از جای مداد شمعی و رنگی و نقاسی‌های مسخره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجاست که شاعر می‌فرماید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم ریختم، پشمام موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیپ شده روی مبل نشستم که یهو صدای بوق وحشتناکی از زیر باسنم اومد. وحشتن زده به عروسک زیر باسنم نگاه کردم. عروسک بازی می‌کنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه این عروسکِ پارمیسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به آیوار نگاه کردم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پارمیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییشرتش رو درآورد و روی میز غذاخوری پرت کرد و جوابم‌و داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهر کوچولومه، الان خوابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس آیوار خواهر کوچک‌تر داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گُلی با ذوق کلاهم رو از روی سرم برداشت و برای بار هزارم گونه‌م رو ماچ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال تعجب دستم رو بالا برد و رو به آیوار که روی مبل لم داده بود، با شعف گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای خدا! نگاه چه انگشتاش کوچولوان! تو با همین دستا سپهر رو به هاچ دادی؟ شیر زنی تو، شیر زن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی تف تو گورم! همه ویدیو رو دیدن. طلبکارانه به دست‌هام نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خانواده آیوار کلا مسئول گند زدن به اعتماد به نفس من هستن. پسرش که میاد و به سینه‌هام گیر میده، زنش هم بهم میگه ریزی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت به منِ شصت و پنجی با قد صد و پنجاه و هفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دست گلی مثل سگ جابه‌جا می‌شدم و مجال نمی‌داد زر بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چرا انقدر رنگت پریده؟ آیوار هوی... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون عروسک رو سمت شکم آیوار پرت کرد و عروسک مستقیم و چکشی روی شکمش فرود اومد. بدبخت سیبش کوفتش شد! با بهت روی مبل نشست و طلبکار یه مامانش نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان چرا میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلی با حرص به چهرم اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این بچه چرا انقدر رنگش پریده؟ نتونستی سوییشرتت رو بهش بدی؟! نتونستی براش یه خوراکی بخری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوییشرتم‌و چرا بهش بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه سردش شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من سردم نمیشه؟ من آدم نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی یهویی گُلی مثل پتک به فرق سرم کوبید. با بهت آخی گفتم و دست روی سرم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسف سرش رو برام تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی گاو هم به این بشر جواب مثبت دادی؟ خاک تو فرق سرت! شما دخترای نوجوون به پسرها رو می‌دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره زبون باز کردم و مظلومانه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خدا من بهش گفتم هنوز آمادگی رابطه ندارم نمیخوام باهات باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بشر کلا غیر قابل پیش‌بینیه! مبهوت بهم نگاه کرد و دستش رو جلوی دهنش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامحسوس رو به آیوار زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چرا اینجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگاهش کن! چقدر ظریف حرف میزنی، چقدر صدات قشنگه. وای آیوار خدا بگم چیکارت کنه! بالاخره تونستی یه دختر جذاب پیدا کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی انقدری که مامانش توی این چند دقیقه ازم تعریف کرد، فنای آنجلینا جولی توی تمام این سال‌ها ازش تعریف نکردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معذب شدم و کمی خودم رو عقب کشیدم. صدای من ظریفه؟ ایشون باید من‌و موقع دعوا با سه‌قلوها ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید من میتونم برم دستشویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخند پهنش سرش رو تکون داد و بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو عزیزم. منم واست پیتزا بیارم قشنگ جیگرت حال بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درود خدا بر شرفت زن! فقط پیتزا میتونه حالم‌و خوب کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار بلند شد و دستم رو گرفت تا توالت رو بهم نشون بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توالت دقیقا پشت پذیرایی بود. با دور شدن از گلی، وحشت‌زده بازوی آیوار رو گرفتم و عاجزانه نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا مامانت مثل عروس آیندش بهم نگاه می‌کنه؟ اصلا مور مورم میشه. واسه چی راجب من به مامانت گفتی آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کلا همه‌چیز رو به مامانم میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه شوکه نگاهش کردم. وقتی این جمله‌ رو می‌گفت با یه لبخند ملیحی عقب رفت. یعنی چی همه‌چیز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت چیه آیوار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنش رو قورت داد و آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه‌چیز راجب من و تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در شرف غش کردن بودن که سریع دست‌هاش رو تسلیمانه جلوم تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ببین! یه جاهایی رو سانسور کردم، یه جاهایی مثل قضیه چاقو زدن رو بهش نگفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس دیگه چی‌و گفتی؟ کل رابطه‌ی من و تو رو بدن دست سانسورچی‌های صدا و سیما فقط همون دیدار اولمون رو بهمون تحویل میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هاش رو از خنده به هم فشرد که با حرص غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیشت‌و ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوف کلافه و کشیده‌ای گفتم و سمت دستشویی رفتم. وقتی کارم رو انجام دادم، بیرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست‌هام رو به پشت شلوارم خشک کردم و همزمان گیج شده به آیوار خیره شدم. دست روی چشم‌هاش گذاشته بود و معصومانه سرش رو پایین انداخت. حالتش جوری داغون بود که انگار زنش و دو با بچه‌هاش رو از دست داده و حالا با قلبی شکسته، زیر بار بدهی‌ها کمرشم شکست. این چرا انقدر مچاله‌ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای براتی دقیقا پشت سرم، خودم هم به سرنوشت آیوار دچار شدم و خشکم زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم قیصری چرا خبر ندادید میایید منزل تا من شام براتون تدارک ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار با همون سیس آروم و پشیمون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا بزار من قضیه فیلمی که پخش شد رو برات بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیوار پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار پس از سال‌ها سرش رو بالا آورد و با لبخند ملیحی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دهنت‌و ببند. برو تو اتاقت، در رو مثل دهنت ببند. یه هدفون هم بزار روی گوش‌هات و به خوابی عمیق فرو برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیده و عاجز به آیوار نگاه کردم. با نگاهش داشتم می‌گفتم که جان جدت من‌و با مامان خل و چل و بابای روانیت تنها نزار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت به مسیر رفتنش نگاه کردم. واقعا من رو با باباش تنها گذاشت؟ عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر خجالت‌زده و ترسیده بودم که حقیقتا دوباره مثانه‌م مچاله شد. آروم سمت آقای براتی برگشتم و به معنای واقعی کلمه سوسک شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای همیشه مرتبش مثل برق گرفته‌ها بود و نگم از صورتش که معنای جوش آوردن رو بیان می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدام دهنم رو باز می‌کردم تا حرف بزنم ولی نفسم از شدت ترس بند می‌اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند ثانیه تحمل خشم براتی، مثل گوسفند به چشم‌هاش نگاه کردم و با لحنی که سعی می‌کردم مؤدبانه باشه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکم یهویی شد اومدنم به اینجا وگرنه می‌گفتم که حتما شام تدارک ببینید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای دندون قروچه‌ش رو که شنیدم، فهمیدم که شروع خوبی واسه مکالمه نبود. واسه جمع کردن حرفی که زدم، لبخند ملیحی روی صورتم نشوندم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته من زیاد رو غذا حساس نیستم. همین الان یه نون و ماستی بهم بدید واسم کفایت می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هاش رو محکم بست و چند تا نفس عمیق و محکم کشید. منم تصمیم گرفتم برای چند دقیقه آینده کلا حرف نزنم و خفه خون بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی یهویی بازوم رو گرفت و جلوی دستشویی نشوندم و خودش هم چهارزانو جلوم نشست. با بهت بهش خیره شدم و نفسم رو حبس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه میخواد حواسم‌و پرت کنه تا پلیس زودتر بیاد و من رو ببره؟ یعنی خاک تو سرت آیوار! من‌و مستقیم به قفس شیر آوردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مظلومانه بهش خیره شدم. نکنه گلی بهش گفته دوست دختر آیواره؟ منِ بچه مثبت به کجاها که نرسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هاش رو ریز کرد و با لحنی که انگار آماده عربده زدنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگار دخترم! می‌دونی من الان از کجا و از چه موقعیتی اومدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقینا مدرسه بوده و داشته با افتخار به دانش آموزهایی که دستگیر می‌شدن نگاه می‌کرد. واقعا پلیس برای چی اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه والا من از کجا بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم‌های گرد حاصل از حرص سرش رو تند- تند بالا و پایین کرد و درحالی که داخل گوشیش دنبال چیزی می‌گشت زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که نمی‌دونی! دخترم میخوام یکی رو برام شناسایی کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا ضعیف الضعفا! چرا انقدر رمزی حرف میزنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفحه گوشیش رو سمتم گرفت و من یه دور اپلاسیون شدم. یه لحظه چشم‌هام گرد شد و با بهت به عکسی که نشونم داد نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصویر انگار مال دوربین مدار بسته‌ بود و دقیقا امشب ما رو نشون می‌داد. فکر کنم کوچه پشتی بود؛ تصویر سه‌قلوها، رویا و بهروز، مهرداد و یاسین تار افتاده بود ولی من از روی لباس‌هاشون تشخیصشون دادم. میلاد کنار آیوار به دیوار تکیه داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من؟ منِ خر، منِ احمق، منِ گاگول مثل جغد به دوربین زل زده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خانومی هست که به دوربین نگاه می‌کنه، این خانم‌و می‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت استرس شکمم رو منقبض کرده بودم و نصف تنم لمس شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسن بی‌شرف! مگه نگفت نگران دوربین‌ها نباشیم؟ اسکول ما هستیم که به وعده محسن اعتماد کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونی روی لب‌هام کشیدم و خیره به خودم آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه! کیه این خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری از جوابم تعجب کرد که برای چند ثانیه احساس کردم دچار سانحه قلبی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌شناسی؟ تو؟ این دختری که اینجاست رو نمی‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قدیم گفتن بهترین دفاع حمله‌ست! البته من رسما به فنا رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با دقت الکی به تصویر نگاه کردم و بعد با گیجی رو به براتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمی‌شناسم این خانم‌و. کاری کرده آقای براتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گوشیش رو کنار گذاشت و انگشت‌هاش رو با هر جرمی که می‌گفت پایین می‌‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایجاد جنجال و هرج و مرج جلوی مدرسه‌ی پسرانه، مصدوم کردن یک دانش آموز، خسارت به اموال شخصیِ دانش آموزی دیگر، رابطه‌ی نامشروع... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن کلمه‌ی آخری هین بلند و مبهوتی کشیدم و جوری مغزم از شدت تعجب منفجر شد که صدای جیغم تا ناموس بالا رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رابطه نامشروع؟ با کی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتی مصمم سرش رو تکون داد و انگار که سه قلو حامله هستم، به سر تا پام نگاه کرد و غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با پسر مدیر دبیرستان سروش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای جیغی که کشیدم، گُلی وحشت زده سمتمون دوید. به شلوارک باب اسفنجی و تیشرت مشکی رنگش نگاه کردم و ناخودآگاه انگار تنها ناجیم خودشه، بلند زدم زیر گریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌هام از شدت گریه بندری می‌رفت و زشت‌ترین قیافه ممکن رو داشتم. بین گریه‌هام با صدای خروسکی مظلومانه به قفسه سینه‌م کوبیدم و نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای براتی شما وقتی هیچی نمی‌دونید چرا من‌و قضاوت می‌کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلی با بهت و نگرانی به گریه‌هام نگاه کرد و کنار براتی نشست. براتی با حرص صلوات بلندی فرستاد و دست روی چشم‌هاش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی‌و باید بدونم؟ هان؟ بین این سه تا مدرسه کوفتی چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا کیِ باید نگران موقعیت بقیه باشم؟ تا کِی تنها کسی که میسوزه من باشم؟! من رسما به فنا رفتم و از فردا پنجره جدیدی از بدبختی برام باز میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم‌و زدم به دریا و با بغض شروع کردم به حرف زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای براتی حدود یه ماه پیش فهمیدم بچه‌های مدرسه تیزهوشان و مدرسه شما یه شرط‌بندی واسه تیغ زدن دخترها راه انداختن. برادرهای من و دوستاشون و اکیپ محسن که فکر کنم شما بشناسیدش این بازی رو راه انداخته بودن. اینجوری بود که دو نفر پول‌هاشون رو می‌گذاشتن وسط و هرکی تونست مخ دختر مورد نظر رو بزنه تمام پول برای خودش میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عصبانی شدم، از همشون حتی داداش‌های خودم آتو جمع کردم و عکس‌های شرط‌بندی رو واسه دوست دخترهاشون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسن با من لج کرد و هر بلایی سرم آورد، میلاد داخل اکیپش بود و نتونست طاقت بیاره و جلوش وایساد ولی میلاد رو هم از روی پله‌ها انداختن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش‌هام فهمیدن محسن داره اذیتم می‌کنه و با وجود اینکه ازم عصبانی بودن، دیگه سمت شرط‌بندی و اینا نرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه درگیر شده بودیم و از طرفی محسن با یه موضوعی که نمی‌دونم چیه، سه‌قلوها و رفیقاشون رو تهدید می‌کرد. موضوع یه جوری داغون بود که حتی آیوار و میلاد هم جرعت انجام حرکتی علیه محسن نداشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض دماغم رو بالا کشیدم و دست‌هام رو مشت کردم. نود درصد داستان رو سانسور کرده بودم لاکردار! گلی درحالی که نصف بدنش لمس شده بود، تند- تند شونه‌هاش شوهرش رو ماساژ می‌داد و هر چند ثانیه یه بار می‌گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم نفس عمیق بکش، عمیق، خیلی عمیق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه فلشی وجود داشت که انگار مربوط به همین برگ برنده‌ی محسنه، پیش دوست صمیمی من بود. این پسره سپهر رفت سراغ دوستم و اذیتش کرد و محسن عوضی فیلم آزار و اذیتش رو بهم نشون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عصبی شدم، به هم ریختم؛ وقتی امروز صبح دیدمش نتونستم خودم‌و نگه دارم و اینجوری فکش رو شکوندم. آیوار واسه نجات دادنم من‌و برد طبقه سوم مدرسه شما تا گیر نیفتم ولی محسن و اکیپش من رو داخل انباری زیر شیروونی به صندلی بستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای براتی خدا سر شاهده تا خودِ ساعت نُه شب من بت صندلی بسته بودم. بچه‌ها بی‌خیال آتوی محسن شدن و اومدن تا من رو نجات بدن و اینطوری درگیری پیش اومد. محسن عوضی کل زیر دست‌هاش رو خبر کرد تا ما رو به فنا بدن که یهو پلیس سر رسید. به خدا ما نمی‌دونیم پلیس چرا اومد آقای براتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در پایان تمام اعترافاتم، لبخندی به وسعت تمامِ کثافت‌کاری‌هام زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتی یه جوری توی شوک رفت که نفسش گرفت و رنگ صورتش بنفش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلی با وحشت دکمه‌های اول پیراهن براتی رو باز کرد و همزمان دلداری‌های پوچ داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دردت به سرم آروم باش! میدونی نکته مثبتش کجاست؟ نگار میگه اوایل مهر ماه این موضوع رو فهمید که اون موقع آیوار پسرمون هنوز تهران بود؛ این یعنی پسر ما آلوده به این بازی کثیف نیست. حضورش صرفا به خاطر علاقه‌ش به نگار بوده و بس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم جلوی دهن کوفتیم رو بگیرم و یهو وسط اشک تمساح ریختن‌هام، زرتی زدم زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- علاقه به من؟ اصلا ایده‌ی شرط‌بندی رو خودِ آیوار به داداشم امیر داد. در واقع تاسیس این شرط‌بندی‌ها با آیوار بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح دیدم که تن و بدن گلی لرزید. جوری رنگش پرید و نفسش گرفت که اصلا غلط کردم! با وحشت بازوهاش رو گرفتم و جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلی نفس بکش! من هنوز کامل داستان رو نگفتم تیکه‌های خوبش مونده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتی با صورتی بنفش دستی به گردنش کشید و صدای نفس کشیدن‌های خفه‌ش رو شنیدم. یا موسی بن جعفر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلی با دیدن وضعیت شوهرش که برای نفس کشیدن تقلا می‌کرد، با وحشت چنگی به گونه‌ش زد و کولی‌وارانه نعره زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوهرم، شوهرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه سکته کنه؟ ای خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت بدنم رو منقبض کردم و به براتی خیره شدم. چیکار کردم؟ آیوار خبر مرگش جدی خوابید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلی با ترس چنگی به تمبونم زد و نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو آب بیار، زود باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند- تند سرم رو تکون دادم و با دست و پایی که از ترس سرد شده بود، سمت آشپزخونه دویدم. دسته‌ی پارچ آب روی اُپن رو گرفتم و بی‌توجه به گرمایی که حس می‌کردم، سمت براتی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتی روی سرامیک‌ها دراز کشیده بود و عاجزانه سعی می‌کرد نفس بکشه. انقدر ترسیده بودم که کل آب داخل پارچ رو روی سرش خالی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار یکم شوکه شدن رو داشتم ولی نمی‌دونم چی شد که دود از سرش بلند شد و صدای عربده‌‌ش لرز به تنم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش متورم و سرخ شده بود و خیره به سقف مثل خر عر عر می‌کرد. گلی با وحشت چنگی به سرش زد و نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آب جوش روی شوهرم ریختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات و مبهوت بهش خیره شدم و درحالی که کم- کم آب می‌رفتم زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دقت کردم هر وقت خر می‌شدم و به آیوار اعتماد می‌کردم، در نهایت با خودم می‌گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من غلط بکنم دیگه با این بشر رفت و آمد کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه همین بوده! الان هم عمیقا خاک بر سرم! آیوار لحظه به لحظه بهم ثابت می‌کرد که من برای مقوله‌ی دوست پسر مناسب نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه دنیایی داشتم قبل از دوست پسر داشتن! درسته سخت بود ولی حداقل مهم این بود مجبور نبودم مشکلات یه گاو دیگه رو هم تحمل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اول هم خریت از من بود که به خونه‌شون رفتم. رسما دیوونه خونه بود! آیوار عوضی کاملا حرف باباش رو جدی گرفت و به خوابی عمیق فرو رفت. ایشالله خواب ابدیت رو هم ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی نیست بگه تو با اون همه جیغ و داد بلند نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگم از براتی که پوست از سرش کنده شد. بابا من چه می‌دونستم اشتباهی آب جوش واسه شیر خشک پارمیس خانم رو برداشتم؟ آدم آب جوش رو داخل پارچ می‌ریزه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من شانس بیارم حداقل براتی ازم شکایت نکنه. آخرین تصویری که ازش دارم یه کله مملوء از خمیر دندون بود. گلی یه جوری مشغول امداد و نجات براتی بود که اصلا فکر نکنم متوجه خروج من شده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا عمر دارم دیگه روم نمیشه به چشم‌هاش نگاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مظلومانه دستی به بازوهای یخ زده‌م کشیدم و به در خاکستری رنگ روبه‌روم خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خودِ بدبختی بودم، بدبخت بودن منم، بدبختی رو از روی من ساختن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای آرامش اعصابم گوشیم رو خاموش کردم. به نظرم بهتره اصلا به اون همه میس کال از اعضای خانوادم فکر نکنم. شک ندارم شونزده‌تا میس کال از طرف امیر نود درصدش به خاطر این بود که مطمئن بشه من پیش دوست پسرم نخوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیوار عوضی! حتی زنگ نزد ببینه من پیش ننه و باباش زنده موندم یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطعا الان مجرم فراری شناخته میشم. نمی‌خواستم فردا وقتم رو داخل دادگاه سپری کنم. کاش می‌شد تا ابد از این قوم عجوج و مجوج فرار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرسه که قطعا اخراجم؛ امیدم فقط به خدا بود که لطفش رو روی سرم بریزه و حداقل بابا از خونه به بیرون پرتم نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها کسی که توی این شهر می‌تونستم بهش پناه ببرم ایشون بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حکیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی فقط بابا بفهمه من جلوی خونه‌ی حکیمم تا اسمم رو از شناسنامه‌ش پاک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت از دوازده هم گذشته بود. خونه‌ش جای شوتی بود. مرتیکه خسیس حداقل یه جای بهتر خونه می‌خریدی! مامان و بابای سپهر من رو به فنا ندن قطعا اراذل اینجا بلایی سرم میاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استرس زنگ آیفون رو فشردم و با چشم‌های سرخ از خواب منتظر موندم جواب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعی از چند تا پسر اول کوچه چمع شده بودن و تقریبا همسن برادرهای خودم بودن. حالا بنده خداها اصلا به منِ مفلوک نگاه نمی‌کردن ولی چون بنده کلا خاطرات خوبی از اکیپ پسرها ندارم، مدام فکر می‌کردم قراره خفتم کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حکیم عوضی چرا جواب نمیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آبجی با حکیم کار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای خروسکی پسری کنارم، با وحشت چنگی به پیراهنم زدم و عقب رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره مظلومیت از چشم‌های عسلیش می‌بارید ولی شیطونه دیگه، یهو بهش میگه بیا و این داف جلوت رو بدزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رسم مُدی که جدیداً بین پسرها لنگ انداخته، تیشرت مشکی و گشاد با شلوار شیش جیب تنش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نگاه آدمیزادش حس امنیت گرفتم و صاف ایستادم. با لحن خسته و کلافه‌ای گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حکیم اینجا نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستش بابا. این روش خوبی برای بیدار کردنش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب ابرویی بالا انداختم. بلافاصله سنگ تقریبا بزرگی از روی زمین برداشت و جوری سنگ رو سمت پنجره پرتاب کرد که خودِ آرش کمانگیر هم نمی‌تونست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت به پنجره‌ی شکسته نگاه کردم و تند- تند پلک می‌زدم. زندگی اینجا داخل بُعد دیگه‌ای جریان داشت واقعا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجوری باید بیدارش کنی آبجی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا هم جواب داد و بعد چند ثانیه صدای رگبار فحش حکیم طنین‌انداز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بر پدر فلان شده‌ت صلوات! کدوم کره خری دوباره اینجوری من‌و بیدار کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در حیاط، پسره مثل اسب سمت دوست‌هاش دوید تا حکیم فن‌های کذایی مخصوص خودش رو سرش پیاده نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مدت‌ها ریخت نحسش رو بدون حوله دیدم. چشم‌هاش از چشم‌های منم سرخ‌تر بود و از چماقی که دستش بود معلومه به قصد دعوا در رو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار پارچه‌ای صورتی و تیشرت زرد رنگ نشون می‌داد که تا خودِ صبح باید این سم رو تحمل می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرک و پرهاش با دیدن من ریخته بود. مثل اینکه جناب هنوز فیلم جهانی شده‌ی من رو ندید! هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به این صورت داخل ایران ترند بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسف سرم رو برای تیپش تکون دادم و از کنارش وارد خونه‌ش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه‌ی یه دعا نویس تقلبی همچین صحنه‌هایی بعید نیست. یه چیزهایی به در و دیوار این خونه چسبونده بود که خودِ شیطون هم جرعت نمی‌کرد بهشون نگاه کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک چندتا جمجمه و غل و زنجیر به دیوار چسبونده بود. روی در و دیوار کلمات عربی‌ای نوشته بود. همه‌ش بی‌معنی بود، اصلا معنی نداشتن. شاید بپرسید تو از کجا می‌دونی؟ چون خودم این چرت و پرت‌ها رو طبق عربی سال هفتمم نوشتم و دستش دادم. مثلا کنار جمجمه شما صرف فعل «ذهب» رو می‌دیدید، اونم به مضارع و ماضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تحقیرآمیزی به سر و وضع خونه زدم. حیف که در شرایط بحرانی نیازش دارم وگرنه خودم پلیس رو خبر می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت نمی‌کشی مردم رو گول می‌زنی؟ از اون دنیات نمی‌ترسی؟ تمام اون دعاهای چرتت رو به عنوان سرب داغ باید کوفت کنی بدبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو از آخرتت ترسیدی و پسر مردم رو زیر و رو کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم سمتش برگشتم. پس کلیپ رو دیده بود. خدا رو هزار مرتبه شکر که عقل ناقصش به این پی برد که من چرا اینجام و مجبور نیستم داستان رو براش بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده‌ی کریهش به قیافه مچاله و خسته‌م نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست پسرت بوده بلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تف تو این دنیا! اگر حکیم همچین فکری کرده دیگه ببین مامان و بابا فکرشون تا کجاها بره. حتما با خودشون میگن نگار با این پسره بوده و ازش حامله‌ست و حالا اومده انتقام بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه اسکولم که با پسرهای مدرسه سروش دوست بشم؟ خصومت شخصی داشتم باهاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله یاد آیوار افتادم و اخم‌هام بیشتر درهم فرو رفت. اسکولم دیگه! اسکول نبودم که رفیق حکیم نمی‌شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت خونه‌ی کوچیک و یه طبقه‌ش رفتم و با ناراحتی داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حکیم برای یه مجرم فراری جا داری؟ من زدم دهن یه پسر رو سرویس کردم و حالا فیلمم پخش شده، با دوست پسرم کات کردم و صورت بابای کراشم رو سوزوندم. می‌تونی تا صبح چسناله‌هام رو تحمل کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تف به ذات خسیسش بیاد! من مسافر خونه می‌رفتم بهتر بود. تنها چیزی که داخل این خونه‌ی درن‌دشت دیده می‌شد، فرش سه متری با دو تا بالشت و تلوزیون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی یخچال یا گاز نداشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمی‌شد همچین صحنه‌ای رو می‌بینم. این بشر اصلا فقیر نبود، اتفاقا خوب از مردم خرافاتی پول می‌گرفت؛ حالا می‌مردی یه سر و سامونی به این خونه بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با این وضع خونه میخوای زن هم بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتماد به نفس قفسه سینه‌ش رو جلو داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من به جای پول بهش عشق میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند عصبی‌ای زدم و درحالی که خسته و کوفته روی فرش دراز می‌کشیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشقت بخوره تو سرت. عشقت هم آدمیزادی نیست! تو هم اقدس رو میخوای هم حسن زاده رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوسته‌های تخمه رو زیر کمرم حس کردم و با حرص داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی این خراب شده تشک و پتو پیدا نمیشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حضور داخل خونه حکیم بهم ثابت کرد که من کلا در خریت زندگی می‌کنم. یه بار نشد یه تصمیم درست بگیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال تعجب اصلا اجازه نمی‌داد سمت اتاق آخر پذیرایی برم. تشک و پتو زیر پام انداخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شدت گرسنه‌م بود. الحمدالله شعورش رسید و برام دو تا پیتزا سفارش داد. بازم خودم رو زدم به کولی‌بازی و برام مرغ سوخاری سفارش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابیدن با اون لباس‌ها واقعا سخت بود اما باید تحمل می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در نهایت حکیم دهن باز کرد و رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی نگار! اون پولی که دادی به رفیقم که بهم بده، پونصد هزار تومنش کم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع چشم‌هام رو بستم و چنان خرناسه‌ای کشیدم که به حضرت عباس خودِ خرس قطبی اینجوری خر و پف نمی‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد حسابی! تو وضعیت من‌و می‌بینی و دنبال پولی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پررو و طلبکارش رو بالای سرم شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک میلیون برات غذا سفارش دادم. پنج هزار تومن دستشویی‌ای که رفتی، جای خواب و حق مکان هم میشه دویست هزار تومن. یه پنجاه هزار تومن هم مالیات حساب کن. یکی دو میلیون هم پول شیشه‌ای که شکوندی، صد هزار تومن پول وانتی که قراره پنجره جدید بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص لب‌هام رو به هم مالوندم ولی باز هم چشم‌هام رو باز نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تف به ذات خسیسش! منِ احمق چرا یه آدم به درد بخور به عنوان دوست انتخاب نمی‌کنم؟ مردک هزینه توالت هم میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چماقش رو برداشت و جوری که انگار لاشه‌ی سگ جلوشه، آروم زانوم رو با چماق تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدی چی گفتم؟ نگار؟! نگار خوابیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون چشم‌های بسته جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اقدس رو برات جور می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسن زاده رو هم برام جور کن تا حق استفادت از اکسیژن خونه‌م رو نگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابیدن توی خونه‌ی حکیم هم آنلاک شد به لطف خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای انکرالاصوات حکیم بیدار شدم. نور خورشید مثل شمشیر به چشمم خورد و از روی اجبار دوباره چشم‌هام رو بستم. دستی به موهای کوتاهم کشیدم و خمیازه‌ای بلندی سر دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای حکیم مبهوت چشم‌هام رو گرد کردم و به سقف خیره شدم. چی می‌گفت این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش رو به طرز غریبی کلفت و ترسناک کرده بود و از پنجره مشاهده کردم که هلیکوپتری دست‌هاش رو توی هوا می‌چرخوند. دو تا جمجمه رو مثل توپ به هوا می‌نداخت و چیزهایی به عربی بلغور کرد. حالا چی بودن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- أذهبَ، تَذهبُ، تذهبینَ، یذهبُ، تذهبُ، نذهبُ... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی خودِ شیطون و دار و دسته‌ش هم با بهت بهش نگاه می‌کردن. لعنت به منی که کتاب عربیم رو بهش دادم تا اینطوری ملت رو گول بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو خانم تقریبا میانسال با چشم‌های اشکی و هیجانی بهش نگاه می‌کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاسف سرم رو تکون دادم و از روی تشک بلند شدم. از عمد خواستم به دستشویی بیرون از خونه برم تا شرف و آبروش رو ببرم. بزار حداقل بیفته تو دهن مردم که حکیم دعانویس دختر آورده خونه تا من دلم خنک بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه‌ی بالای پیراهنم رو باز کردم و لنگه‌ی شلوار جین یاسین رو پایین کشیدم. با بد عنق‌ترین قیافه ممکن سمت حیاط رفتم و طلبکار بهشون خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حکیم با دیدن من به وضوح چشم‌هاش گرد شد. دو تا خانم با حیرت به من نگاه کردن و قدمی به عقب برداشتن. حق داشتن به خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیشب امیر عوضی شونه‌م رو برداشت و من از سر اجبار کلاه یاسین رو سر کردم تا موهای سیخ سیخیم معلوم نباشه ولی الان هر تار موهام به یه جهت جغرافیایی کشیده شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم روی گونه‌م خشک شده بود و دیشب انقدر زیر پتو زار زدم که چشم‌هام پف کرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دمپایی پلاستیکی‌های حکیم تیپم رو تکمیل کرده بود. آخ امیر خدا نیامرزت پسره‌ی زشت! من با این تیپ زاقارت دیشب پیش بهروز، آیوار و جد و آباد آیوار بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا به نظرم تنها دلیل که دیشب اون اکیپ پسرهای لات کاری باهام نداشتن همین تیپم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلبکارانه دستی به شکمم کشیدم و رو به حکیم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.