رمان تکنیک های مخ زنی (جلد دوم) به قلم حمیده خوشبخت
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #طنز
خلاصه :
در ادامهی داستان جلد اول، نگار به خاطر جنجالی که ایجاد کرد از مدرسهش اخراج میشه و به اجبار به مدرسهی دیگهای میره اما چند نفر اونجا با شوق و ذوق منتظرشن، برای یه بازی جدید!
مقدمه:
تمام مشکلات من از اونجایی شروع شد که همه فکر میکردن مهربون بودن یعنی ساده بودن!
با حرفهاشون و کارهاشون ذره به ذرهی وجودم رو شکستن و من کم- کم لبریز شدم، خشک شدم.
جالبه! چون حالا که با تکههای شکستهم زخمیشون میکنم، شکایت و گِلههاشون شروع میشه.
من دیگه صاف و زیبا نبودم، مثل یه کوزهی شکسته بودم و با کوچکترین وزشهای باد از هم میپاشیدم.
اَنگ ضعیف بودن بهم زدن درحالی که خودشون اون بادهای مهیب بودن... .
پ. ن: برای خوندن جلد دوم، لازمه که جلد اول رو بخونید♡
جون از پاهام بیرون رفت و ناخودآگاه کنار جاده نشستم. تا چند لحظه فقط با بهت به صفحه تلفن نگاه میکردم و مغزم قفل شده بود.
ما توافق کردیم، ما با اون محسن گور به گوری توافق کردیم. چرا این رو پخش کرد؟ اصلا محسن پخشش کرد؟!
من احمق چرا فکر کردم قراره همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه؟
با بغض دست روی دهنم گذاشتم و خیره به صفحه گوشی داد زدم:
- لامصب هنوز پنج دقیقه نیست گذاشتت چرا انقدر بازدید خورد؟ وای من جواب ملت رو چی بدم؟
مامان و بابا منو میکشن، از مدرسه اخراج میشم، آبروم توی محل میره... .
با کشیده شدن گوشی از دستم، جیغ بلندی کشیدم. همینم مونده گوشیمو بدزدن! نگاهم روی آیوار ثابت موند.
با بهت به صفحه گوشی نگاه میکرد و منِ خدازدهی مفلوک منتظر یه کلمه از جانبش بودم تا بغضم بشکنه.
من دغدغهی آینده رو داشتم ولی آیوار کلا شوت میزد.
- نگار خالهی ناتنی من روانپزشکه میخوای بری پیشش؟ تخفیف هم میده اتفاقا.
با بغض و حرص نفسم رو بیرون دادم و مثل آبشار نیاگارا اشک از چشمهام سرازیر شد. طلبکار به خودم اشاره کردم و با صدایی که به خاطر گریه خروسی شده بود جیغ زدم:
- منظورت اینه من روانیام؟ مریضم؟!
گوشی رو سمتم گرفت و با همون چشمهای گرد به عکس جنازهی سپهر اشاره کرد.
- زن حسابی! این عکسو به داعش هم نشون بدی شاشبند میشه.
به نقطهای رسیده بودم که حتی گریه هم کفاف نمیکرد. من باید جیغ میزدم، باید شهرو به آتیش میکشیدم.
دست روی سرم گذاشتم و چشمهام رو با بغض بستم.
چرا همهچیز انقدر قمر در عقرب بود؟ چرا هر چقدر بیشتر چلو میریم، بیشتر توی باتلاق میفتیم؟
فایده نداره! من باید جیغ بزنم.
دهنم رو به موازات قطر فیل باز کردم و چنان جیغی زدم که گوشی از دست آیوار سُر خورد. جیغ دومی رو به خاطر گوشیم که نزدیک بود بیفته کشیدم ولی خوشبختانه آیوار سریع جلوی فاجعه رو گرفت.
کثافتی که به بار آوردم رو فراموش کردم و با ترس و بهت به گوشیم چنگ زدم و همزمان که لگد محکمی به زانوی آیوار میکوبیدم، گفتم:
- تو نحسی به قرآن! دیگه سمت گوشیم نمیایی وگرنه من میدونم و عمهت.
مظلوم و معصوم بهم نگاه کرد و گفت:
- خب چرا جیغ میکشی؟
دلیل جیغ کشیدنم یادم اومد و دوباره به موود قبلیم برگشتم. محکم به سرم کوبیدم و با نفسی بریده روی زمین نشستم.
- دیگه تموم شد! آیوار بیا باهام خداحافظی کن. الان نصف ملت کلیپم رو دیدن. باید جواب مامان و بابام، کفایت، پلیس، ننه بابای سپهرِ گور گور به گوری... .
با بغض دوباره به ساق پاش کوبیدم و عاجزانه داد زدم:
- بابات! باباتو من چیکار کنم؟ من چطور تو چشمای براتی نگاه کنم؟! من واسه این مرد سنبل پاکی و ادب بودم. به خدا میرم بهش میگم که تو، تو منو از راه به در کردی.
با تعجب بالای سرم ایستاد و دستهاش رو طلبکارانه به پهلو زد و گفت:
- من تو رو از راه به در کردم؟ تو که اولین دوست پسرت بهروز بود، اولین بوسهت هم که با بهروز بود. من کجا تو رو از راه به در کردم؟
ولی محسن آدمی نبود که همچین معاملهای رو به هم بزنه. قشنگ معلوم بود که خودش هم از این همه جنجال خسته شده بود. کی این کارو کرد؟ چرا؟ چه دشمنیای باهام داره؟
نکنه عمه واقعا منو نفرین کرده؟ شاید دارم تقاص یکی از کارهامو پس میدم. تقاص چیز تو چیز بازی با بهروز رو که پس دادم، بد هم پس دادم!
پس این تقاص چیه؟
با فکری که به سرم خورد، هین بلندی کشیدم و محکم به گونهم چنگ زدم. یه جوری وحشتزده به آیوار نگاه کردم که بنده خدا گرخید و آب دهنش رو سریع قورت داد.
آیوار! امروز صبح چه کارها که با هم نکردیم! خاک بر سرم، کلا عشق بازی به من نیومده. خدایا! ملت سه تا_سه تا دوست پسر عوض میکنن ککشون نمیگزه؛ بعد تو قفلی زدی رو من بدبخت؟
لبم رو با شرم گاز گرفتم و با بهت و بغض به چشمهاش خیره شدم و نالیدم:
- آیوار حضرت عباس زده تو کمرمون! من و تو نباید امروز صبح همدیگه رو بوس میکردیم.
با تعجب روبهروم چهارزانو نشست. پشماش ریخته بود! باید هم بریزه! اون چه میفهمید اعتقادات چیه؟
- تو خودت اولش منو بوسیدی. من داشتم سوالمو میپرسیدم، یهو تو زارت منو بوسیدی. دقت کن! چرا الان بلایی سرم نیومده؟ چون من آغازکننده نبودم.
احمق آیوار نبود؛ احمق منم، احمق بودن منم، ریشهی کلمه احمق منم! چرا باید از این بشر خوشم بیاد؟ تقصیر خودمه دیگه، صبح خیلی بهش رو دادم. اصلا نباید میاومدم اینجا.
با حرص به گردنم اشاره کردم و غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاقا دفعه اول که خودم و بهروز همدیگه رو بوسیدیم هیچ اتفاقی برام نیفتاد. دفعه دوم بهروز سراغ گردنم رفت و به فلان سگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرمگین دست روی چشمهام گذاشتم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز صبح هم تو رفتی سراغ گردنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اینجا نتیجه میگیریم مشکل از گردنته. عیب نداره دیگه گردنتو نمیبوسم، این همه مساحت داری یه جای دیگه رو میبوسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نگار! دیگه خر نمیشی، بیشتر از این خودت رو بدبخت نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غرهی سگیای بهش رفتم و با فشردن انگشتم به پیشونیش به عقب هولش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببوسی؟ چاییدی! من امشب با بهروز رسما کات کردم اونم فقط واسه اینکه رفیق صمیمی داداشمه و نخواستم دوستیشون رو خراب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هم از شانس گوه من رفیق دیرینهی اکیپشون در اومدی و یهو دوباره یکی ازمون عکس میگیره. آقا من اصلا رل نمیخوام. خدا سر شاهده آرامشی که در سینگل بودن داشتم رو خیلی وقته حس نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام حرفای منو به پشمش گرفت و فقط یه جملهم رو فهمید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ناموسا با بهروز کات کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان با شوق این رو پرسید که لحظهای یخم آب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چیزی که میخواستم غیر قابل دسترس بود. خیلی گله داشتم، از همه گله داشتم. از خدا خیلی ناراحت بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک به تک سلولهام درد میکرد. دوست داشتم برای یک روز هم که شده دکمه خاموشی مغزم رو بزنم تا فقط به خودم استراحت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگار گریه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهقهقهای کردم و چونهم لرزید. من میخواستمش، بدجور هم میخواستمش اما از هر زاویه به رابطمون نگاه میکردی عیب و نقص داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار دستم رو گرفت و بهم خیره شد. انگار داشت میگفت من و تو میتونیم در کنار هم جلوی بقیه وایسیم. بقیه کی بودن؟ داداشهام، خانوادم، دوستام، کسی که باید جلوش میایستادیم خودِ من بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودن با آیوار یعنی لگدمال کردن نگاری که من میشناسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکم رو پس زدم و عاجزانه سرم رو به طرفین تکون دادم و نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشه آیوار. تو دوستایی که داری دوباره به دستشون میاری رو از دست میدی. من داداشهام رو از دست میدم. پیش بهروز و مهرداد و یاسین میشم یه دختری که چشمش دنبال رفیقای بقیهست. میدونی اگر رابطمونو میلاد بفهمه ممکنه با تو هم کات کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به اندازه کافی دردسر درست کردم. نمیتونم، به خدا نمیتونم. من... من دارم بیشتر از سنم درد میکشم. به خدا من کسی نیستم که باید این همه رنج ببینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس از تک به تک حرکاتم مشهود بود. پوستم از شدت سرمای نصف شب بیحس شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا وسط باتلاق بودم. خواستم بقیه رو بیرون بکشم اما خودم گیر افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار دستهاش رو با استیصال دور شونههام حلقه کرد و با سکوتش بهم دلداری داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رابطم با بهروز رو تونستم به دوستام بگم ولی نمیتونم راجب چیزی که بین من و تو گذشت رو به کسی بگم. انقدر داغونه که حتی نمیشه به میلاد گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پشت دستش اشکم رو پاک کرد. گونهم رو روی شونهش گذاشتم و به نیمرخش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست چیزی بگه اما نگاهش مدام بین دو چشمم ویبره میرفت. نفس عمیق و محکمی کشید و نگاهش رو به پایین دوخت. خیلی یهویی لب باز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشمات خیلی نازه. تو رو ببری جلوی یه پسر دیگه حتما میگه ظاهرش سادهست ولی پیش من یه جور دیگه خوشگلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر خوشم میاد وقتی روی موهات موگیر میزنی! لپات هم که همیشه سرخ و تپله، آدم دلش میخواد گازشون بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قیافش که مدام به هر جا به جز چشمام نگاه میکرد، خیره شدم و لبخند ریزی زدم. نمردم و خجالت کشیدنش رو هم دیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خجالتی که میشی چقدر چلمنگ میزنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده سرش رو سمتم چرخوند و خیره نگاهم کرد. دختری نبودم که سرِ تعریف کردن یه پسر کلی ذوق مرگ بشم و غش و ضعف کنم اما حس خوبی که از حرفاش میگرفتم خیلی فرق داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تازه از مدرسه برگشتم و بعد یه حموم طولانی تا ساعت شش عصر خوابیدم و بعد خواب هم تکلیفی ندارم که انجام بدم. همینقدر حس خوب میگرفتم...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونی روی لبهاش کشید و خیره بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ما پسرا یه دورهای توی نوجوونیمون داریم که عاشق پلنگ منگای اینستا میشیم و فن پلنگه میشیم. من همونقدر فَنتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده سرم رو پایین انداختم. دختر پونزده ساله بودم و هیجانات خجستهطوری داشتم. لبم رو گاز گرفتم و آروم زمزمه کردم:رفتم. دوباره توی پارتی هم تو گردنمو بوسیدی و به فنا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فنمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره! میخوام برات فن پیج بزنم. اسمشم میزارم نگار بیوتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجودم گرم شد. خندیدن توی این موقعیت واقعا مسخره بود اما نتونستم به لحن جدیش نخندم. با خنده به عقب هولش دادم و عقبتر نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودتو مسخره کن بچه پررو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقش رو حفظ کرد و چهار تا از انگشترهاش رو درآورد. لامصب دور تمام انگشتاش انگشتر فانتزی داشت. انگشترها رو در کمال تعجب سمت انگشتای دست چپم برد. سوالی بهش خیره شدم. خیرات میداد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از ته دلت بهم جواب بده. میخوای با هم باشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و غمگین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشتباهه، دردسر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنچی کرد و لجبازانه سوالش رو تکرار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوای با هم باشیم؟ دوست داری من دوست پسرت باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از آینده این رابطه میترسیدم جون کاملا مطمئن بودم یه جایی و یه زمانی پشیمون میشم؛ وقتی پشیمون میشم که همه رو از دست داده باشم، همه رو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه انگشترای دستم نگاه کردم و هیج حرفی نزدم. نمیخواستم دلش رو بشکنم. کاش درک میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستش چونهم رو بالا داد و مجبورم کرد بهش نگاه کنم. سعی کرد با لبخندش صداقت حرفش رو نشون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من تو رو دوست دارم، تو هم منو دوست داری. قراره از فردا مسیر زندگیت به کل تغییر کنه و میفهمم که نمیخوای دیگه از یه رابطهی دیگه ضربه بخوری اما من میخوام توی تمام بگاییها کنارت باشم. میخوام هروقت میبینمت خر کیف بشم که ایول پسر! عجب دافی تور کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدم و بلاتکلیف دستی به موهام کشیدم. وسط این همه بدبختی مطمئن بودم اگر آیوار رو پس میزدم، افسردگی هم به مشکلاتم اضافه میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه خواستم بگم سگ ضرر اما... اما موقع دوستی به بهروز همین رو گفته بودم مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و خیره بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بزار یکم اوضاعم بهتر بشه. هروقت این قائلهی سپهر تموم شد، میام و نظرم رو بهت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دقیقا کِی نظر مثبتت رو بهم میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکرفیس نگاهش کردم و لبخند شیطونش حرصم رو درآورد. ببین چه تایتانیک بازیای درآوردم که انقدر مطمئنه جواب من مثبته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم رو روشن کردم و دوباره به فیلم و کپشن خیره شدم. چیکار کنم؟ بیشتر از همه از مامان و بابا میترسیدم. بگم واسه چی این کارو کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سکته میکنه! هنوز دیهی دعوای پسرا رو کامل نداده که باید دیهی دعوای من رو هم بده. از بچه شانس نیاورده کلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیوار این موضوع دیگه داره از کنترل خارج میشه. رسانهای شده، فردا پس فرداست که خانوادههامون میفهمن. آیندمون داره نابود میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار هم یه دور به فیلم نگاه کرد و یه دور دیگه پشماش ریخت. سرش رو به معنای تایید تکون داد و متفکرانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جمع کردن این یکی دیگه کار ما نیست. ما چند تا نوجوونِ مفلوکیم. باید سراغ یه بزرگتر بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و معصومانه زانوهام رو بغل کردم. ماتم زده به خیابون خلوت خیره شدم و نا امیدانه زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بزرگتر؟ کدوم بزرگتر؟ انقدر بدبختیم که کوچکترین مشکلمون رو هم نمیتونیم به خانوادمون بگیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید بابام بتونه کمک بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه گوشم سوت کشید و پشمام فر خورد. با تعجب بهش خیره شدم و منتظر بودم خنده نکبتش رو نشون بده و بگه شوخی کرده اما هیچ که هیچ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراتی؟ من قاتل دانش آموزش محسوب میشم. شانس بیارم قبل از خانواده سپهر خودِ براتی ازم شکایت نکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت دست روی دهنم گذاشتم و محمم به پیشونی آیوار کوبیدم و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو احیانا گل نزدی؟ خوبی؟! بابای تو از صد تا اف بی اِی بدتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق به جانب سرش رو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حرفتو قبول دارم. بابا کلا بد اخلاقه ولی امان از گُلی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی ابروهام رو بالا انداختم و پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گُلی کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زن براتی که بشه مامانِ من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومین بطری آب معدنی رو تموم کردم ولی هنوز استرس و اضطرابم کمتر نشد. با حرص و وحشت بطری رو سمت سطل زباله پرت کردم و رو به آیوار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا لعنتت کنه! مگه نگفتی آب حلالِ تمام مشکلاته؟ مشکلم رو حل نکرد که هیچ تازه الان حس میکنم انبار شاشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبطری سوم رو سمتم گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دومی درستش نکرده باشه دیگه سومی قطعا درستش میکنه. بزن که گلی از دختر سوسول خوشش نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برام مهم نیست مامانت از من خوشش میاد یا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص چشم ازش گرفتم. انقدر ضعیف و مفلوک شده بودم که جلوی درب خونشون مظلومانه زانو زدم و بیصدا اشک ریختم. چقدر اوضاع قمر در عقرب بود که مجبوریم به براتی پناه ببریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن فکر میکردم براتی از زنش طلاق گرفته و این موضوع رو از آیوار پرسیدم. جوابی نداد، درستش اینه که پیچوند. منم توی موقعیت پیگیری موضوع نبودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو داخل کلاه یاسین قایم کردم و لبم رو محکم گاز گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به براتی بگم چرا با پسرش این وقت شب بیرونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونم بند اومده بود و نمیتونستم چیزی به آیوار بگم. افسارم رو دادم دستش؛ دیگه همهجیز از کنترلم خارج شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته بودم، خیلی خسته بودم! کاش بمیرم و روحم داخل یه جسم دیگه تناسخ پیدا کنه. حداقل اینطوری با بدبختیهای جدید و قابل تحمل تر روبهرو میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلامصب من الان مجرم تحت تعقیب حساب میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرغبت نمیکردم صفحه گوشیم رو روشن کنم. میدونستم قرار نیست چیزهای خوبی ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس گناه کل وجودم رو در بر گرفته بود. از کاری که با سپهر کردم اصلا پشیمون نبودم؛ در واقع فقط و فقط شرمنده مامان و بابا بودم. من میترسیدم سهقلوها آبروشون رو ببرن ولی حالا خودم مایه آبروریزی شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دقیقا شدم دختر بدِ داستان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگار آیفون بزنم یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و بیحرف بهش چشم دوختم. آروم بلند شدم و چشمهای سرخ از خوابم رو بالا بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره نگاهم کرد. دنبال نگاری که میشناخت میگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن امروز حتی بیشتر از زمانی که بیمارستان بودم ضربه دیدم. هنوز گیر افتادنم داخل انبار مدرسه رو هضم نکردم که یهو سر از اینجا درآوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا گناه داشتم، به خدا که گناه داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار با بهت به چشمهای درموندهم نگاه کرد و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدای من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به اینکه ممکنه همسایهها ما رو ببینن، پیشونیم رو روی قفسهی سینهش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریعا بغلم کرد. هنوز حیرتزده بود. من دیگه اون دختر فضول نبودم؛ تبدیل به دختری شدم که مظلومانه دنبال جایی بود که داخلش آروم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پشمم روشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای نازک و خوشگلی دقیقا کنار گوشم، وحشت زده هینی کشیدم و آیوار رو به عقب هول دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت به شخص گُلی نام چشم دوختم. قدش از منم بلندتر بود و بدنش کشیدهتر! موهاش کاملا پسرونه بودن و شاید فقط یه نموره از موهای آیوار بلندتر. گوشه به گوشهی موهاش یه رنگ بود. کلا رنگین کمونه لامصب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای درشت مشکیش از شیطنت برق میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ من این زن براتیه؟ نه من جدی میپرسم! از دور بهش نگاه کنی میگی هنوز هجده سالش نشده، بعد چطوریه پسر خونده هفده ساله داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق شونههام رو گرفت و از شدت خوشحالی مثل قلک بالا پایینم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای خدا این فنج رو ببین! چقدر ریزه! وای آیوار همون نگاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار اصلا انگار نه انگار تا چند ثانیه پیش با غم نگاهم میکرد، ذوق مرگ پشتم ایستاد و خیره به مامانش لپای منِ مفلوک رو کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دیگه! همون نگاره که واست تعریف کردم. هی میگفتی تو سلیقت خوب نیست، نگاه عجب دافی بلند کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانش منو به شدت یاد گیلدا میانداخت. لاکردار تا خود پذیرایی یه جوری بغلم کرده بود که اصلا نتونستم حیاط رو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحضورش اصلا اجازه نمیداد معذب بشم. زن! تو که انقدر از من خوشت میومد یه زنگ میزدی مثل اسب میدویدم پیشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدن به پذیراییشون سرم رو بلند کردم. فضا رو ببین ناموسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا روحیهای که از براتی میشناختم، منتظر بودم مبلهای سلطنتی و هزار جور زلم زیمبو ببینم ولی زکی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبلهای زرد رنگ اصلا به فرشهای قرمز رنگ نمیاومدن. روی دیوار به جای قاب عکس، پر بود از جای مداد شمعی و رنگی و نقاسیهای مسخره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجاست که شاعر میفرماید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودم ریختم، پشمام موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیپ شده روی مبل نشستم که یهو صدای بوق وحشتناکی از زیر باسنم اومد. وحشتن زده به عروسک زیر باسنم نگاه کردم. عروسک بازی میکنن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عه این عروسکِ پارمیسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به آیوار نگاه کردم و پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پارمیس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوییشرتش رو درآورد و روی میز غذاخوری پرت کرد و جوابمو داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهر کوچولومه، الان خوابه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس آیوار خواهر کوچکتر داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگُلی با ذوق کلاهم رو از روی سرم برداشت و برای بار هزارم گونهم رو ماچ کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمال تعجب دستم رو بالا برد و رو به آیوار که روی مبل لم داده بود، با شعف گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای خدا! نگاه چه انگشتاش کوچولوان! تو با همین دستا سپهر رو به هاچ دادی؟ شیر زنی تو، شیر زن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی تف تو گورم! همه ویدیو رو دیدن. طلبکارانه به دستهام نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خانواده آیوار کلا مسئول گند زدن به اعتماد به نفس من هستن. پسرش که میاد و به سینههام گیر میده، زنش هم بهم میگه ریزی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنت به منِ شصت و پنجی با قد صد و پنجاه و هفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی دست گلی مثل سگ جابهجا میشدم و مجال نمیداد زر بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا انقدر رنگت پریده؟ آیوار هوی... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون عروسک رو سمت شکم آیوار پرت کرد و عروسک مستقیم و چکشی روی شکمش فرود اومد. بدبخت سیبش کوفتش شد! با بهت روی مبل نشست و طلبکار یه مامانش نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان چرا میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی با حرص به چهرم اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این بچه چرا انقدر رنگش پریده؟ نتونستی سوییشرتت رو بهش بدی؟! نتونستی براش یه خوراکی بخری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوییشرتمو چرا بهش بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بچه سردش شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من سردم نمیشه؟ من آدم نیستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی یهویی گُلی مثل پتک به فرق سرم کوبید. با بهت آخی گفتم و دست روی سرم گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتاسف سرش رو برام تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توی گاو هم به این بشر جواب مثبت دادی؟ خاک تو فرق سرت! شما دخترای نوجوون به پسرها رو میدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره زبون باز کردم و مظلومانه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا من بهش گفتم هنوز آمادگی رابطه ندارم نمیخوام باهات باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بشر کلا غیر قابل پیشبینیه! مبهوت بهم نگاه کرد و دستش رو جلوی دهنش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامحسوس رو به آیوار زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چرا اینجوریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگاهش کن! چقدر ظریف حرف میزنی، چقدر صدات قشنگه. وای آیوار خدا بگم چیکارت کنه! بالاخره تونستی یه دختر جذاب پیدا کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی انقدری که مامانش توی این چند دقیقه ازم تعریف کرد، فنای آنجلینا جولی توی تمام این سالها ازش تعریف نکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعذب شدم و کمی خودم رو عقب کشیدم. صدای من ظریفه؟ ایشون باید منو موقع دعوا با سهقلوها ببینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید من میتونم برم دستشویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لبخند پهنش سرش رو تکون داد و بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو عزیزم. منم واست پیتزا بیارم قشنگ جیگرت حال بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرود خدا بر شرفت زن! فقط پیتزا میتونه حالمو خوب کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار بلند شد و دستم رو گرفت تا توالت رو بهم نشون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوالت دقیقا پشت پذیرایی بود. با دور شدن از گلی، وحشتزده بازوی آیوار رو گرفتم و عاجزانه نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا مامانت مثل عروس آیندش بهم نگاه میکنه؟ اصلا مور مورم میشه. واسه چی راجب من به مامانت گفتی آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من کلا همهچیز رو به مامانم میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه شوکه نگاهش کردم. وقتی این جمله رو میگفت با یه لبخند ملیحی عقب رفت. یعنی چی همهچیز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت چیه آیوار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنش رو قورت داد و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همهچیز راجب من و تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر شرف غش کردن بودن که سریع دستهاش رو تسلیمانه جلوم تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ببین! یه جاهایی رو سانسور کردم، یه جاهایی مثل قضیه چاقو زدن رو بهش نگفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس دیگه چیو گفتی؟ کل رابطهی من و تو رو بدن دست سانسورچیهای صدا و سیما فقط همون دیدار اولمون رو بهمون تحویل میدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهاش رو از خنده به هم فشرد که با حرص غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیشتو ببند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف کلافه و کشیدهای گفتم و سمت دستشویی رفتم. وقتی کارم رو انجام دادم، بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهام رو به پشت شلوارم خشک کردم و همزمان گیج شده به آیوار خیره شدم. دست روی چشمهاش گذاشته بود و معصومانه سرش رو پایین انداخت. حالتش جوری داغون بود که انگار زنش و دو با بچههاش رو از دست داده و حالا با قلبی شکسته، زیر بار بدهیها کمرشم شکست. این چرا انقدر مچالهست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای براتی دقیقا پشت سرم، خودم هم به سرنوشت آیوار دچار شدم و خشکم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم قیصری چرا خبر ندادید میایید منزل تا من شام براتون تدارک ببینم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار با همون سیس آروم و پشیمون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا بزار من قضیه فیلمی که پخش شد رو برات بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیوار پسرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار پس از سالها سرش رو بالا آورد و با لبخند ملیحی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دهنتو ببند. برو تو اتاقت، در رو مثل دهنت ببند. یه هدفون هم بزار روی گوشهات و به خوابی عمیق فرو برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیده و عاجز به آیوار نگاه کردم. با نگاهش داشتم میگفتم که جان جدت منو با مامان خل و چل و بابای روانیت تنها نزار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت به مسیر رفتنش نگاه کردم. واقعا من رو با باباش تنها گذاشت؟ عوضی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر خجالتزده و ترسیده بودم که حقیقتا دوباره مثانهم مچاله شد. آروم سمت آقای براتی برگشتم و به معنای واقعی کلمه سوسک شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای همیشه مرتبش مثل برق گرفتهها بود و نگم از صورتش که معنای جوش آوردن رو بیان میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدام دهنم رو باز میکردم تا حرف بزنم ولی نفسم از شدت ترس بند میاومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند ثانیه تحمل خشم براتی، مثل گوسفند به چشمهاش نگاه کردم و با لحنی که سعی میکردم مؤدبانه باشه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکم یهویی شد اومدنم به اینجا وگرنه میگفتم که حتما شام تدارک ببینید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دندون قروچهش رو که شنیدم، فهمیدم که شروع خوبی واسه مکالمه نبود. واسه جمع کردن حرفی که زدم، لبخند ملیحی روی صورتم نشوندم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- البته من زیاد رو غذا حساس نیستم. همین الان یه نون و ماستی بهم بدید واسم کفایت میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش رو محکم بست و چند تا نفس عمیق و محکم کشید. منم تصمیم گرفتم برای چند دقیقه آینده کلا حرف نزنم و خفه خون بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی یهویی بازوم رو گرفت و جلوی دستشویی نشوندم و خودش هم چهارزانو جلوم نشست. با بهت بهش خیره شدم و نفسم رو حبس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه میخواد حواسمو پرت کنه تا پلیس زودتر بیاد و من رو ببره؟ یعنی خاک تو سرت آیوار! منو مستقیم به قفس شیر آوردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمظلومانه بهش خیره شدم. نکنه گلی بهش گفته دوست دختر آیواره؟ منِ بچه مثبت به کجاها که نرسیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش رو ریز کرد و با لحنی که انگار آماده عربده زدنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگار دخترم! میدونی من الان از کجا و از چه موقعیتی اومدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیقینا مدرسه بوده و داشته با افتخار به دانش آموزهایی که دستگیر میشدن نگاه میکرد. واقعا پلیس برای چی اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه والا من از کجا بدونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای گرد حاصل از حرص سرش رو تند- تند بالا و پایین کرد و درحالی که داخل گوشیش دنبال چیزی میگشت زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- که نمیدونی! دخترم میخوام یکی رو برام شناسایی کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا ضعیف الضعفا! چرا انقدر رمزی حرف میزنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه گوشیش رو سمتم گرفت و من یه دور اپلاسیون شدم. یه لحظه چشمهام گرد شد و با بهت به عکسی که نشونم داد نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصویر انگار مال دوربین مدار بسته بود و دقیقا امشب ما رو نشون میداد. فکر کنم کوچه پشتی بود؛ تصویر سهقلوها، رویا و بهروز، مهرداد و یاسین تار افتاده بود ولی من از روی لباسهاشون تشخیصشون دادم. میلاد کنار آیوار به دیوار تکیه داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من؟ منِ خر، منِ احمق، منِ گاگول مثل جغد به دوربین زل زده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این خانومی هست که به دوربین نگاه میکنه، این خانمو میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت استرس شکمم رو منقبض کرده بودم و نصف تنم لمس شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحسن بیشرف! مگه نگفت نگران دوربینها نباشیم؟ اسکول ما هستیم که به وعده محسن اعتماد کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونی روی لبهام کشیدم و خیره به خودم آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه! کیه این خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جوری از جوابم تعجب کرد که برای چند ثانیه احساس کردم دچار سانحه قلبی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشناسی؟ تو؟ این دختری که اینجاست رو نمیشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قدیم گفتن بهترین دفاع حملهست! البته من رسما به فنا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با دقت الکی به تصویر نگاه کردم و بعد با گیجی رو به براتی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نمیشناسم این خانمو. کاری کرده آقای براتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گوشیش رو کنار گذاشت و انگشتهاش رو با هر جرمی که میگفت پایین میآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایجاد جنجال و هرج و مرج جلوی مدرسهی پسرانه، مصدوم کردن یک دانش آموز، خسارت به اموال شخصیِ دانش آموزی دیگر، رابطهی نامشروع... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن کلمهی آخری هین بلند و مبهوتی کشیدم و جوری مغزم از شدت تعجب منفجر شد که صدای جیغم تا ناموس بالا رفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رابطه نامشروع؟ با کی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراتی مصمم سرش رو تکون داد و انگار که سه قلو حامله هستم، به سر تا پام نگاه کرد و غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با پسر مدیر دبیرستان سروش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغی که کشیدم، گُلی وحشت زده سمتمون دوید. به شلوارک باب اسفنجی و تیشرت مشکی رنگش نگاه کردم و ناخودآگاه انگار تنها ناجیم خودشه، بلند زدم زیر گریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونههام از شدت گریه بندری میرفت و زشتترین قیافه ممکن رو داشتم. بین گریههام با صدای خروسکی مظلومانه به قفسه سینهم کوبیدم و نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای براتی شما وقتی هیچی نمیدونید چرا منو قضاوت میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی با بهت و نگرانی به گریههام نگاه کرد و کنار براتی نشست. براتی با حرص صلوات بلندی فرستاد و دست روی چشمهاش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیو باید بدونم؟ هان؟ بین این سه تا مدرسه کوفتی چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا کیِ باید نگران موقعیت بقیه باشم؟ تا کِی تنها کسی که میسوزه من باشم؟! من رسما به فنا رفتم و از فردا پنجره جدیدی از بدبختی برام باز میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلمو زدم به دریا و با بغض شروع کردم به حرف زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای براتی حدود یه ماه پیش فهمیدم بچههای مدرسه تیزهوشان و مدرسه شما یه شرطبندی واسه تیغ زدن دخترها راه انداختن. برادرهای من و دوستاشون و اکیپ محسن که فکر کنم شما بشناسیدش این بازی رو راه انداخته بودن. اینجوری بود که دو نفر پولهاشون رو میگذاشتن وسط و هرکی تونست مخ دختر مورد نظر رو بزنه تمام پول برای خودش میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
من عصبانی شدم، از همشون حتی داداشهای خودم آتو جمع کردم و عکسهای شرطبندی رو واسه دوست دخترهاشون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحسن با من لج کرد و هر بلایی سرم آورد، میلاد داخل اکیپش بود و نتونست طاقت بیاره و جلوش وایساد ولی میلاد رو هم از روی پلهها انداختن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداشهام فهمیدن محسن داره اذیتم میکنه و با وجود اینکه ازم عصبانی بودن، دیگه سمت شرطبندی و اینا نرفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه درگیر شده بودیم و از طرفی محسن با یه موضوعی که نمیدونم چیه، سهقلوها و رفیقاشون رو تهدید میکرد. موضوع یه جوری داغون بود که حتی آیوار و میلاد هم جرعت انجام حرکتی علیه محسن نداشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض دماغم رو بالا کشیدم و دستهام رو مشت کردم. نود درصد داستان رو سانسور کرده بودم لاکردار! گلی درحالی که نصف بدنش لمس شده بود، تند- تند شونههاش شوهرش رو ماساژ میداد و هر چند ثانیه یه بار میگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیزم نفس عمیق بکش، عمیق، خیلی عمیق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه فلشی وجود داشت که انگار مربوط به همین برگ برندهی محسنه، پیش دوست صمیمی من بود. این پسره سپهر رفت سراغ دوستم و اذیتش کرد و محسن عوضی فیلم آزار و اذیتش رو بهم نشون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عصبی شدم، به هم ریختم؛ وقتی امروز صبح دیدمش نتونستم خودمو نگه دارم و اینجوری فکش رو شکوندم. آیوار واسه نجات دادنم منو برد طبقه سوم مدرسه شما تا گیر نیفتم ولی محسن و اکیپش من رو داخل انباری زیر شیروونی به صندلی بستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای براتی خدا سر شاهده تا خودِ ساعت نُه شب من بت صندلی بسته بودم. بچهها بیخیال آتوی محسن شدن و اومدن تا من رو نجات بدن و اینطوری درگیری پیش اومد. محسن عوضی کل زیر دستهاش رو خبر کرد تا ما رو به فنا بدن که یهو پلیس سر رسید. به خدا ما نمیدونیم پلیس چرا اومد آقای براتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر پایان تمام اعترافاتم، لبخندی به وسعت تمامِ کثافتکاریهام زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراتی یه جوری توی شوک رفت که نفسش گرفت و رنگ صورتش بنفش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی با وحشت دکمههای اول پیراهن براتی رو باز کرد و همزمان دلداریهای پوچ داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دردت به سرم آروم باش! میدونی نکته مثبتش کجاست؟ نگار میگه اوایل مهر ماه این موضوع رو فهمید که اون موقع آیوار پسرمون هنوز تهران بود؛ این یعنی پسر ما آلوده به این بازی کثیف نیست. حضورش صرفا به خاطر علاقهش به نگار بوده و بس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم جلوی دهن کوفتیم رو بگیرم و یهو وسط اشک تمساح ریختنهام، زرتی زدم زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علاقه به من؟ اصلا ایدهی شرطبندی رو خودِ آیوار به داداشم امیر داد. در واقع تاسیس این شرطبندیها با آیوار بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه وضوح دیدم که تن و بدن گلی لرزید. جوری رنگش پرید و نفسش گرفت که اصلا غلط کردم! با وحشت بازوهاش رو گرفتم و جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گلی نفس بکش! من هنوز کامل داستان رو نگفتم تیکههای خوبش مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراتی با صورتی بنفش دستی به گردنش کشید و صدای نفس کشیدنهای خفهش رو شنیدم. یا موسی بن جعفر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی با دیدن وضعیت شوهرش که برای نفس کشیدن تقلا میکرد، با وحشت چنگی به گونهش زد و کولیوارانه نعره زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شوهرم، شوهرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه سکته کنه؟ ای خدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت بدنم رو منقبض کردم و به براتی خیره شدم. چیکار کردم؟ آیوار خبر مرگش جدی خوابید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی با ترس چنگی به تمبونم زد و نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو آب بیار، زود باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند- تند سرم رو تکون دادم و با دست و پایی که از ترس سرد شده بود، سمت آشپزخونه دویدم. دستهی پارچ آب روی اُپن رو گرفتم و بیتوجه به گرمایی که حس میکردم، سمت براتی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراتی روی سرامیکها دراز کشیده بود و عاجزانه سعی میکرد نفس بکشه. انقدر ترسیده بودم که کل آب داخل پارچ رو روی سرش خالی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتظار یکم شوکه شدن رو داشتم ولی نمیدونم چی شد که دود از سرش بلند شد و صدای عربدهش لرز به تنم انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش متورم و سرخ شده بود و خیره به سقف مثل خر عر عر میکرد. گلی با وحشت چنگی به سرش زد و نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آب جوش روی شوهرم ریختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات و مبهوت بهش خیره شدم و درحالی که کم- کم آب میرفتم زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دقت کردم هر وقت خر میشدم و به آیوار اعتماد میکردم، در نهایت با خودم میگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من غلط بکنم دیگه با این بشر رفت و آمد کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین بوده! الان هم عمیقا خاک بر سرم! آیوار لحظه به لحظه بهم ثابت میکرد که من برای مقولهی دوست پسر مناسب نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه دنیایی داشتم قبل از دوست پسر داشتن! درسته سخت بود ولی حداقل مهم این بود مجبور نبودم مشکلات یه گاو دیگه رو هم تحمل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اول هم خریت از من بود که به خونهشون رفتم. رسما دیوونه خونه بود! آیوار عوضی کاملا حرف باباش رو جدی گرفت و به خوابی عمیق فرو رفت. ایشالله خواب ابدیت رو هم ببینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی نیست بگه تو با اون همه جیغ و داد بلند نشدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگم از براتی که پوست از سرش کنده شد. بابا من چه میدونستم اشتباهی آب جوش واسه شیر خشک پارمیس خانم رو برداشتم؟ آدم آب جوش رو داخل پارچ میریزه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن شانس بیارم حداقل براتی ازم شکایت نکنه. آخرین تصویری که ازش دارم یه کله مملوء از خمیر دندون بود. گلی یه جوری مشغول امداد و نجات براتی بود که اصلا فکر نکنم متوجه خروج من شده باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا عمر دارم دیگه روم نمیشه به چشمهاش نگاه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمظلومانه دستی به بازوهای یخ زدهم کشیدم و به در خاکستری رنگ روبهروم خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خودِ بدبختی بودم، بدبخت بودن منم، بدبختی رو از روی من ساختن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای آرامش اعصابم گوشیم رو خاموش کردم. به نظرم بهتره اصلا به اون همه میس کال از اعضای خانوادم فکر نکنم. شک ندارم شونزدهتا میس کال از طرف امیر نود درصدش به خاطر این بود که مطمئن بشه من پیش دوست پسرم نخوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیوار عوضی! حتی زنگ نزد ببینه من پیش ننه و باباش زنده موندم یا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطعا الان مجرم فراری شناخته میشم. نمیخواستم فردا وقتم رو داخل دادگاه سپری کنم. کاش میشد تا ابد از این قوم عجوج و مجوج فرار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدرسه که قطعا اخراجم؛ امیدم فقط به خدا بود که لطفش رو روی سرم بریزه و حداقل بابا از خونه به بیرون پرتم نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که توی این شهر میتونستم بهش پناه ببرم ایشون بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حکیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی فقط بابا بفهمه من جلوی خونهی حکیمم تا اسمم رو از شناسنامهش پاک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت از دوازده هم گذشته بود. خونهش جای شوتی بود. مرتیکه خسیس حداقل یه جای بهتر خونه میخریدی! مامان و بابای سپهر من رو به فنا ندن قطعا اراذل اینجا بلایی سرم میاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا استرس زنگ آیفون رو فشردم و با چشمهای سرخ از خواب منتظر موندم جواب بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمعی از چند تا پسر اول کوچه چمع شده بودن و تقریبا همسن برادرهای خودم بودن. حالا بنده خداها اصلا به منِ مفلوک نگاه نمیکردن ولی چون بنده کلا خاطرات خوبی از اکیپ پسرها ندارم، مدام فکر میکردم قراره خفتم کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حکیم عوضی چرا جواب نمیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آبجی با حکیم کار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای خروسکی پسری کنارم، با وحشت چنگی به پیراهنم زدم و عقب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره مظلومیت از چشمهای عسلیش میبارید ولی شیطونه دیگه، یهو بهش میگه بیا و این داف جلوت رو بدزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رسم مُدی که جدیداً بین پسرها لنگ انداخته، تیشرت مشکی و گشاد با شلوار شیش جیب تنش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نگاه آدمیزادش حس امنیت گرفتم و صاف ایستادم. با لحن خسته و کلافهای گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حکیم اینجا نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هستش بابا. این روش خوبی برای بیدار کردنش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب ابرویی بالا انداختم. بلافاصله سنگ تقریبا بزرگی از روی زمین برداشت و جوری سنگ رو سمت پنجره پرتاب کرد که خودِ آرش کمانگیر هم نمیتونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت به پنجرهی شکسته نگاه کردم و تند- تند پلک میزدم. زندگی اینجا داخل بُعد دیگهای جریان داشت واقعا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجوری باید بیدارش کنی آبجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا هم جواب داد و بعد چند ثانیه صدای رگبار فحش حکیم طنینانداز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای بر پدر فلان شدهت صلوات! کدوم کره خری دوباره اینجوری منو بیدار کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باز شدن در حیاط، پسره مثل اسب سمت دوستهاش دوید تا حکیم فنهای کذایی مخصوص خودش رو سرش پیاده نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد مدتها ریخت نحسش رو بدون حوله دیدم. چشمهاش از چشمهای منم سرختر بود و از چماقی که دستش بود معلومه به قصد دعوا در رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوار پارچهای صورتی و تیشرت زرد رنگ نشون میداد که تا خودِ صبح باید این سم رو تحمل میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرک و پرهاش با دیدن من ریخته بود. مثل اینکه جناب هنوز فیلم جهانی شدهی من رو ندید! هیچوقت فکر نمیکردم به این صورت داخل ایران ترند بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتاسف سرم رو برای تیپش تکون دادم و از کنارش وارد خونهش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونهی یه دعا نویس تقلبی همچین صحنههایی بعید نیست. یه چیزهایی به در و دیوار این خونه چسبونده بود که خودِ شیطون هم جرعت نمیکرد بهشون نگاه کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردک چندتا جمجمه و غل و زنجیر به دیوار چسبونده بود. روی در و دیوار کلمات عربیای نوشته بود. همهش بیمعنی بود، اصلا معنی نداشتن. شاید بپرسید تو از کجا میدونی؟ چون خودم این چرت و پرتها رو طبق عربی سال هفتمم نوشتم و دستش دادم. مثلا کنار جمجمه شما صرف فعل «ذهب» رو میدیدید، اونم به مضارع و ماضی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند تحقیرآمیزی به سر و وضع خونه زدم. حیف که در شرایط بحرانی نیازش دارم وگرنه خودم پلیس رو خبر میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خجالت نمیکشی مردم رو گول میزنی؟ از اون دنیات نمیترسی؟ تمام اون دعاهای چرتت رو به عنوان سرب داغ باید کوفت کنی بدبخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو از آخرتت ترسیدی و پسر مردم رو زیر و رو کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم سمتش برگشتم. پس کلیپ رو دیده بود. خدا رو هزار مرتبه شکر که عقل ناقصش به این پی برد که من چرا اینجام و مجبور نیستم داستان رو براش بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خندهی کریهش به قیافه مچاله و خستهم نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوست پسرت بوده بلا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتف تو این دنیا! اگر حکیم همچین فکری کرده دیگه ببین مامان و بابا فکرشون تا کجاها بره. حتما با خودشون میگن نگار با این پسره بوده و ازش حاملهست و حالا اومده انتقام بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه اسکولم که با پسرهای مدرسه سروش دوست بشم؟ خصومت شخصی داشتم باهاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله یاد آیوار افتادم و اخمهام بیشتر درهم فرو رفت. اسکولم دیگه! اسکول نبودم که رفیق حکیم نمیشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت خونهی کوچیک و یه طبقهش رفتم و با ناراحتی داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حکیم برای یه مجرم فراری جا داری؟ من زدم دهن یه پسر رو سرویس کردم و حالا فیلمم پخش شده، با دوست پسرم کات کردم و صورت بابای کراشم رو سوزوندم. میتونی تا صبح چسنالههام رو تحمل کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتف به ذات خسیسش بیاد! من مسافر خونه میرفتم بهتر بود. تنها چیزی که داخل این خونهی درندشت دیده میشد، فرش سه متری با دو تا بالشت و تلوزیون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی یخچال یا گاز نداشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمیشد همچین صحنهای رو میبینم. این بشر اصلا فقیر نبود، اتفاقا خوب از مردم خرافاتی پول میگرفت؛ حالا میمردی یه سر و سامونی به این خونه بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با این وضع خونه میخوای زن هم بگیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعتماد به نفس قفسه سینهش رو جلو داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من به جای پول بهش عشق میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند عصبیای زدم و درحالی که خسته و کوفته روی فرش دراز میکشیدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عشقت بخوره تو سرت. عشقت هم آدمیزادی نیست! تو هم اقدس رو میخوای هم حسن زاده رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوستههای تخمه رو زیر کمرم حس کردم و با حرص داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توی این خراب شده تشک و پتو پیدا نمیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحضور داخل خونه حکیم بهم ثابت کرد که من کلا در خریت زندگی میکنم. یه بار نشد یه تصمیم درست بگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمال تعجب اصلا اجازه نمیداد سمت اتاق آخر پذیرایی برم. تشک و پتو زیر پام انداخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شدت گرسنهم بود. الحمدالله شعورش رسید و برام دو تا پیتزا سفارش داد. بازم خودم رو زدم به کولیبازی و برام مرغ سوخاری سفارش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوابیدن با اون لباسها واقعا سخت بود اما باید تحمل میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر نهایت حکیم دهن باز کرد و رو بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستی نگار! اون پولی که دادی به رفیقم که بهم بده، پونصد هزار تومنش کم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع چشمهام رو بستم و چنان خرناسهای کشیدم که به حضرت عباس خودِ خرس قطبی اینجوری خر و پف نمیکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد حسابی! تو وضعیت منو میبینی و دنبال پولی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پررو و طلبکارش رو بالای سرم شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یک میلیون برات غذا سفارش دادم. پنج هزار تومن دستشوییای که رفتی، جای خواب و حق مکان هم میشه دویست هزار تومن. یه پنجاه هزار تومن هم مالیات حساب کن. یکی دو میلیون هم پول شیشهای که شکوندی، صد هزار تومن پول وانتی که قراره پنجره جدید بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص لبهام رو به هم مالوندم ولی باز هم چشمهام رو باز نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتف به ذات خسیسش! منِ احمق چرا یه آدم به درد بخور به عنوان دوست انتخاب نمیکنم؟ مردک هزینه توالت هم میگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچماقش رو برداشت و جوری که انگار لاشهی سگ جلوشه، آروم زانوم رو با چماق تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شنیدی چی گفتم؟ نگار؟! نگار خوابیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون چشمهای بسته جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقدس رو برات جور میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حسن زاده رو هم برام جور کن تا حق استفادت از اکسیژن خونهم رو نگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوابیدن توی خونهی حکیم هم آنلاک شد به لطف خدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صدای انکرالاصوات حکیم بیدار شدم. نور خورشید مثل شمشیر به چشمم خورد و از روی اجبار دوباره چشمهام رو بستم. دستی به موهای کوتاهم کشیدم و خمیازهای بلندی سر دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای حکیم مبهوت چشمهام رو گرد کردم و به سقف خیره شدم. چی میگفت این؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش رو به طرز غریبی کلفت و ترسناک کرده بود و از پنجره مشاهده کردم که هلیکوپتری دستهاش رو توی هوا میچرخوند. دو تا جمجمه رو مثل توپ به هوا مینداخت و چیزهایی به عربی بلغور کرد. حالا چی بودن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- أذهبَ، تَذهبُ، تذهبینَ، یذهبُ، تذهبُ، نذهبُ... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی خودِ شیطون و دار و دستهش هم با بهت بهش نگاه میکردن. لعنت به منی که کتاب عربیم رو بهش دادم تا اینطوری ملت رو گول بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو خانم تقریبا میانسال با چشمهای اشکی و هیجانی بهش نگاه میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاسف سرم رو تکون دادم و از روی تشک بلند شدم. از عمد خواستم به دستشویی بیرون از خونه برم تا شرف و آبروش رو ببرم. بزار حداقل بیفته تو دهن مردم که حکیم دعانویس دختر آورده خونه تا من دلم خنک بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمهی بالای پیراهنم رو باز کردم و لنگهی شلوار جین یاسین رو پایین کشیدم. با بد عنقترین قیافه ممکن سمت حیاط رفتم و طلبکار بهشون خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحکیم با دیدن من به وضوح چشمهاش گرد شد. دو تا خانم با حیرت به من نگاه کردن و قدمی به عقب برداشتن. حق داشتن به خدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیشب امیر عوضی شونهم رو برداشت و من از سر اجبار کلاه یاسین رو سر کردم تا موهای سیخ سیخیم معلوم نباشه ولی الان هر تار موهام به یه جهت جغرافیایی کشیده شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم روی گونهم خشک شده بود و دیشب انقدر زیر پتو زار زدم که چشمهام پف کرده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپایی پلاستیکیهای حکیم تیپم رو تکمیل کرده بود. آخ امیر خدا نیامرزت پسرهی زشت! من با این تیپ زاقارت دیشب پیش بهروز، آیوار و جد و آباد آیوار بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به نظرم تنها دلیل که دیشب اون اکیپ پسرهای لات کاری باهام نداشتن همین تیپم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلبکارانه دستی به شکمم کشیدم و رو به حکیم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir