داستان در مورد دختریه که به دلایلی با پدر بزرگش زندگی میکنه…در این بین مسائلی پیش میاد که…..

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۳ دقیقه

مطالعه آنلاین ترانه ات میشوم
نویسنده : Miss farnoosh

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

داستان در مورد دختریه که به دلایلی با پدر بزرگش زندگی میکنه…در این بین مسائلی پیش میاد که…..

در پیچ وخم بلندای سرنوشتدستم را میگشایم

رو به مخمل نقره اگین سرد

تا شاید راهی باشد

برای رهایی از بند آتش جانها

تا وصال به اوج تریـنِ بی نهایت

غافل از اینکه در این مسیر بن بستی حاکم بود

زنجیری از جنس برترین" ترانه هـا" پایبند بن بستم کرد

و نوایی از اعماق جان مرا درگیر احساسی شاید پوچ

زمزمه میکنم زیر لب، تا وجودم را به رخ برترین ترانه ها بکشم

برای کوک کردن ناهموار ترین ر*ق*صها

ودر آوایی برخاسته از جان همراهم میشوی برای شنیدن

چشم میبندم رو به همه ی نقره های زندگی

تا شاید ملودی ها را پا به پایم همراه کنم

"ترانه ات میشـوم"

-من که میگم این بهترین کاره. با قیافه ای برزخی از ایینه نگاهش کردم دستامو مشت کردم و برای جلوگیری از انجام هر کاری چشمامو بستم که دوباره صداش مثل وز وز مگس بلند شد:

-جون تر تر این بهترین راهه هم خودت از این وضع در میای هم خدا رو چه دیدی شاید ما هم به یه نوایی رسیدیم بعدشمـ....

قلم رنگ مو رو همراه با کاسه رنگی که دستم بود کوبیدم فرق سرش و با صدایی که بی شباهت به نعره نبود هوار کشیدم:

-ببـــند دهنــتو، تو رو اوردم اینجا مثل ادم بتونم تصمیم بگیرم بعد تو میگی......

مکث کردم چشمامو بستم و با یاد اوری حرفش با حرص بیشتری کاسه رنگ رو محکم کوبیدم تو سرش که جیغ کشون دور خونه دوید و منم بدنبالش. پشت یکی از مبلا سنگر گرفت

یه پیش بند تنش بود که لکه های مختلف و رنگارنگ رنگ مو روش باقی مونده بود..کله ی اغشته به رنگشو تکون داد و گفت: بد میگم؟؟ نه بد میگم بگو بد میگی! خب خبرت تا کی میخوای مثل موش بچپی تو سوراخت؟ یه بله بده و خلاص دیگه!

باز گفت!باز گفت ! بــاز گـــفـــت! به سمتش خیز برداشتم که از پشت مبل به سمت مبل دیگه ای حرکت کرد ، پیش بندی که تو تنش پرواز میکردمنو یاد خفاش می انداخت

انگشتمو تهدید وار تکون دادم-یه کلمه دیگه حرف بزنی تضمین نمیکنم هیچ غلطی نکنم پس خودت محترمانه ببند

با دهن کجی ادامو دراورد:تضمین نمیکنم هیچ غلطی نکنم،نه به تو که اسمون سوراخ شده تلپ تلپ واست خواستگار میوفته پایین نه به منه بدبخت که دو ساله دارم واسه عالم و ادم عشوه خرکی میام تا یکی خر شه .د دردت چیه اخه؟

-هر کی بیاد تو رو بگیره که صد در صد ناقص العقله تو این موضوع شکی نیست.ساعت دوئه! نیم ساعت دیگه برو اون کله وا موندتو بشور

سری از تاسف برام تکون داد خودمو مشغول شستن قلم مو و کاسه رنگ نشون دادم و باز به فکر فرو رفتم.

**

-خوشگل شده..نه؟قری به گردنش داد و یه دور چرخید نگاهی به موهای رنگ شده و سشوارشده اش انداختم

لبخند دندون نمایی زدم: مگه میشه کار من بد بشه؟داریم اصن؟

-کمتر نوشابه بزن واسه معده ضرر داره، چه رنگیه الان؟

دست زدم زیر چونه م-محشر همونی که میخواستیه،فندقی

سر تکون داد:اوکی تو کی میری؟

نگاهی به ساعت انداختم...4!

سرمو چرخوندم-یه ساعت دیگه راه میوفتم

کنارم نشست-اوه اوه اخماشو نیگا..خدا وکیلی شانس اوردی این خونه نقلی و داری وگرنه الان اواره کوچه خیابون بودی

-یعنی مرسی روحیه و امیدواری شرمندت شدم به خدا

ریز خندید-قابلی نداشت،حالا فکر میکنی قبول کنه؟من که بعید میدونم اجازه بده

با کنترل کانال هارو بالا پایین کردم: چمیدونم باوا تیری در تاریکیه دیگه البته بعید میدونم اما بازم ازهیچی بهتره

سرشو خاروند و محتاط گفت-میدونی به نظرم راه حلی که گفتم...اوممم...موردش هم هستا

با چشم غره اتیشی من ساکت شد و ترجیح داد فعلا خفه خون بگیره

نگاهی به عمارت دردندشت روبروم انداختم اب دهنم رو با صدا قورت دادم

مثل ماتم زده ها به عمارت زل زده بودم و جلو نمیرفتم

یعنی قبول میکنه؟مثلا تنها نوه دختریش بودم قبول میکنه. هنوزم اونقدرا خوار و خفیف نشدم..اره... اون هنوزم دوستم داره..

یــعنــی بـــایــد دوســتــم داشــتــه بــاشــه!!!

دسته کیفم رو تو دستم فشردم و خواستم قدم اول رو بردارم که با صدای بوق ماشینی که از پشت سرم بلند شد با جیــغ بنفشی دو متر بالا پریدم با نیش تا بنا گوش وا شده ای عینک دودیشو گذاشت رو سرش:

-فرمونو حال کردی؟

-الهی حناق بگیری نسترن .نره خر گاو سکته کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-چاکرتیم..ترتر جا پارک نیست تو برو کارت تموم شد یه میس بنداز مث بنز خودمو رسوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تر تر و زهرمار خیله خب دعا کن فقط قبول کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:موفق باشی ترتر، من دلم روشنه. و چشمکی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ رو زدم که محمود اقا در رو باز کرد با دیدن من با خوشحالی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم ..خیلی خوش اومدین بفرمایین تو. کمی خودشو کنار کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو-سلام مرسی محمود اقا..شما خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا در ورودی همراهیم میکرد: خداروشکر خانوم،شما چطوری؟اوضاع احوالتون خوبه؟کم و کسری ندارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سوالای یه بند و پشت سرهم محمود اقا خندم گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداروشکر محمود اقا..اوضاع احوال که خوب نیست ولی خب میگذره دیگه...میسوزیم و میسازیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجوری که از وسط باغ زیبا و پر از دارو درخت رد میشدم تا به در برسم گفت: اخه خانوم جان این چه کاری بود واسه چی گذاشتین رفتین؟زبونم لال اگه بلایی سرتون بیاد اقا سکته میکنه مخصوصا اینکه تنهاهم تو این شهر پراز گرگ زندگی میکنین..خانوم جان از خر شیطون بیایین پایین، بیایین پیش خود اقا..همه اهل خونه هم به شما عادت کردیم، اقا باراد هم کمتر اینجا میان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقیقتا دختر شر و شیطونی بودم اما استرس از حرفایی که قراره بزنم به یه ادم ساکت تبدیلم کرده بود و ببیشتر در مقابل حرفای محمود اقا شنونده بودم...حداقل الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والا محمود اقا هرچی خیره همون میشه ، لازم بود یه مدت دور از این عمارت باشم تا بتونم فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به نشونه تایید حرفام تکون داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا-چی بگم خانوم والا هرچی صلاح میدونین،کار اقا هم درست نبود..اما خب نمیشه که با قسمت جنگید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم انشاالله که امروز حل میشه ،داخله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا- بله بله، سر جای همیشگیشون نشستن...میخوایین بهشون بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهنم رو قورت دادمو گفتم: نه نه لازم نیست ...خودم میرم...شما میتونین برین سرکارتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگیره در رو پیچوندم و در باز شد. قبل از اینکه به سمت نشیمن حرکت کنم مسیرمو به سمت اشپزخونه تغییر دادم سمیه خانم در حال اشپزی بود لبخند شیطونی رو لبام نقش بست. کیف نسبتا بزرگ مشکیمو اروم و با احتیاط روی کابینت گذاشتم، پاورچین پاورچین به سمتش راه افتادم و قبل ازاینکه برگرده با دستم چشماشو گرفتم تکون شدیدی خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یا امام هشتم...کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود اما لبهامو بهم فشار میدادم تا سروصدایی ایجاد نکنم،سمیه خانم میچرخید و منم همراهش میچرخیدم دوباره سمیه خانم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الله اکبر. محمود اقا باز شمایین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ کردم یه لحظه.سمیه چی گفت؟ با چشمای گشاد همونجوری سمیه خانمو نگاه میکردم که دوباره به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محمود اقا زشته بخدا ..الان یکی میاد دست بردارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میترکیدم از خنده.پس محمود اقا هم ...بله؟؟! سریع دستمو برداشتمو قهقه امو ول کردم سمیه خانم با ترس و وحشت برگشت و دستش رو روی قلبش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیییی یا امام هشتم ..خاک به سرم... دختر تو اینجا چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت خنده خم شده بودم و دلمو گرفته بودم که همین شرایط بهم اجازه حرف زدن نمیداد سمیه خانم با کفگیر یکی محکم کوبید رو کمرم که راست ایستادم و با اخم گفتم:آآآآآخ!! کمرم نابود شد سمیه جون این چه وضعه رفتار با مهمونه این خونه ست اخه؟تند تند کمرم رو مالیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه جون-الهی خدا از دست کارای تو منو مرگ بده. این کارا چیه؟ خجالت نمیکشی با منه پیرزن از این شوخیای خرکی میکنی؟کی اومدی؟چرا اینقدر بی سرو صدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه با سمیه خانم راحت بودم ومثل مادر خودم میدونستمش، همیشه جای خالی مادر رو برام پر کرده بود و هیچ وقت نذاشته بود حتی لحظه ای احساس کمبود کنم.خاطرش بدجوری عزیز بود. به همون اندازه هم باهم صمیمی بودیم با اخم ظریف و دلخوری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولا سلام منم خوبم شما چطوری؟ بعدم من از این شوخیای خرکی کنم اشکال داره..زشته عیبه جیزه.. محمود اقا بکنه مورد نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با کفگیر محکم زد رو دستم که این بار جیغ کشیدم و دستمو تند تند تکون دادم. با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جیز ج*ی*گ*ر بزنی الهی دختر...ساکت شو حرف در نیار واسه من دم پیری پاشو یه چی بهت بدم ضعف نکنی نگاه چه کولی بازی راه انداخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گرفتم جلو دهنمو با خنده در حالیکه عقب عقب میرفتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ اِ اِ؟ من حرف در میارم؟ ببخشیدا عمه من بود میگفت محمود اقا دست بردار؟ د اخه قربون اون چارتا شوید سفیدت برم دیگه من یکی رو که نمیتونی رنگ کنی ....حرفم تموم نشده بود که دمپایی سمیه خانم با شتاب از ب*غ*ل سرم رد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سرمو دزدیدم که م*س*تقیم خورد تو گلدون قدیمی و عتیقه خانوم جون... نگاه مات و مبهوت هردومون به گلدون بود ببینیم هر لحظه چه اتفاقی میوفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلدون چپ و راست شد یکم تو جاش لرزید و در نهایت....افتاد و پایین وبه شصت تیکه تبدیل شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهای سمیه خانم قطر 180 رو رد کرده بود چشمامو بستم وبا جفت دستام کوبیدم تو فرق سرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه خانم هینی گفت و به گونه اش چنگ انداخت: خاک به سرم شد...اقا مـنو میـکشـه.. بعدم بالای سر گلدون مادر مرده زانو زد و یه تیکه اشو تو دستش گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این گلدون رو اقا خیلی دوست داشت ...چه گلی به سرم بگیرم حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب سرمو خاروندم و گفتم: تو خودتو ناراحت نکن سمیه جون...لبخندم رفته رفته وسعت گرفت و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اقاجون میگیم من شکوندم میدونی که کاریم نداره نهایتش دو روز باهام قهر میکنه. با بدجنسی ابرو بالا انداختم: بعدم محمود جونتو میفرستم یه خوشگل ترشو بخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند گفت: پس نخیر لابد من شکوندم انگار یادش رفته کی باعث شد دمپاییو به سمتش پرت کنم ...بعد انگار که بفهمه چی گفتم ساکت شد و با تعجب نگام کرد با ریزخنده گفتم: الان میرم به محمود جونت میگماااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کسری از ثانیه سرخ شد و قابلمه دم دستش رو به سمتم نشونه گرفت که دو تا پا داشتم چهارتا دیگه قرض کردم و در رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دفعه اگه نمیرفتم معلوم نبود بتونم زنده بمونم یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای فریادش اجرهای عمارت رو به لرزه انداخت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکشـــــــمـــت تـــــــــــــرانــــــــ ــــــــــه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادش که خوابید با خنده ای مهار نشدنی سرمو از در اشپزخونه بردم تو و درکمال شیطنت تند تند ابرو بالا انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به پرونده شما دونفر سر فرصت رسیدگی میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفگیر م*س*تقیم به در اشپزخونه برخورد کرد، با تمام توانم از اشپزخونه فاصله گرفتم و از خنده غش کرده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجوری با خنده میدویدم که با کله رفتم تو چیزی وآخ بلندی گفتم.به محض برخوردم سرمو با دستام گرفتم و نگامو از پایین به بالا کشیدم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جفت دمپایی رو فرشی طوسی اومدم بالاتر، شلوار مشکی رنگی که خط اتوش شق و رق ایستاده بود، دستی پیر و چروکیده که عصای همیشگی قهوه ای رنگش رو در دست داشت، پیراهن طوسی رنگ و در نهایت چهره بهت زده و نگرانش بود...با وجود اینکه سرم ترکیده بود اما لبخند دندون نمایی زدم بلافاصله از گردنش اویزوون شدم و شلپ شلپ ماچش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااااایــــــیییی ســـــلــام اقا جـــــــون..مـاچ..الــهی دورتون بگردمممم ...مـاچ...چقد دلم براتون تنگ شده بود...خوبین؟...مممـاچ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا جون با اخم کم رنگ و صلابت همیشگیش یه دستش رو از کمرش جدا کرد ومحکم به گونه هاش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:علیک سلام دختر...این چه وضعشه ..چرا ابیاری میکنی اخه...اه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی ساختگی پشت چشمی نازک کردم: دستتون درد نکنه دیگه،حالا بعد از این همه مدت منو دیدین عوض اینکه ابراز دلتنگی کنین بهم اخم میکنین؟سرمو کج کردم تا برم که دستش دور کمرم نشست و تو آ*غ*و*شش فرو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو ب*و*سید و گفت: کجا؟؟مگه من میذارم حالا حالاها از اینجا بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که ازم جدا شد نم اشک تو چشمای طوسیش نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ماچ ابدارش کردم که صداش بلند شد: نکن دختر اه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غش غش خندیدم و با شیطنت گفتم:به به..میبینم که نادر جون بدجوری تیپ زده ..باز شما این چشمای خوشگلتو با لباسات ست کردی؟ نمیگی میدزدنت من بی نادر میشم؟چه خاکی بریزم به سرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کمرنگی روی لباش نشست: کمتر زبون بریز دختر..داشتم میومدم اشپزخونه باز تو سر به سر این زن گذاشتی؟ صدای چی بود اومد؟سمیه چیزی رو شکونده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم گلدون خانوم جون خدابیامرز بدجوری واسه اقا جون با ارزشه به گفته خودش ساخته دست خود خانوم جون بوده که تو جوونی اش برای اقا جون درست کرده وبا هزار سختی اونو به اقا جون رسونده اقا جونم چندین و چند سال ازش مراقبت میکرده تا مبادایه ترک هم بخوره.ترسیدم چیزی بگم و واکنش غیر منتظره ای رو ببینم برای همین زدم کوچه معروفه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیز خاصی نبود یکی از پیش دستیا از دستش لیز خورد شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و در حالیکه منو با خودش همراه میکرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-چه عجب گذرت به اینجا افتاد..بالاخره بعد از چهارماه یادت افتاد یه پیرمردی هم یه گوشه از این دنیا نشسته و منتظر توئه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی سلطنتی طلایی-مسی همیشگیش که قدرت و صلابتش رو دو برابر میکرد نشست عصاش رو کنارش گذاشت و به من خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفتم: دلم خیلی براتون تنگ شده بود اقا جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و گفت: به محمود میسپرم خونه رو بفروشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان محکم سرمو بالا اوردم که استخونای گردنم ترق ترق صدا داد با چشمای گشاد شده گفتم چـــی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم به محمود میسپرم اون خونه رو بفروشه برگردی همین جا پیش خودم،بزرگترین اشتباهم تو زندگیم این بود که بعد این همه سال بهت اجازه دادم م*س*تقل زندگی کنی،جای تو، تو همین عمارت و پیش خودمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن باز گفتم: اما اقاجون من.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم و جدی گفت : حرف نباشه ترانه،مثل همه سالهایی که پیش من بودی و زندگی کردی ،،تو به این عمارت روح بخشیدی تو اوج نا امیدی با شیطنت هات و کارهات به همه زندگی دادی، وقتی کنارمی حس میکنم بیست سال جوون تر هستم.هیچ میدونی تو این چهار ماه منه پیرمرد از دوریت چی کشیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم این حرف فروش خونه رو به حاشیه ذهنم بکشونم من برای مسئله مهم تری اینجا اومده بودم اما از طرفی قبول داشتم خیلی نامرد و بی معرفت هستم،ولی باز هم خدا شاهد بود که قصدم هیچ وقت رنجوندن اقا جون نبود..فقط اون بحث واقعا مسخره باعث شد که چهار ماه از تنها کسی که برام باقی مونده بود فاصله بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با ارامش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا جون باهاتون حرف دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صندلیش تکیه داد و گفت: میشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب....خب...راستش...چیجوری بگم...من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه اومد وعصرونه همیشگی اقا جون رو روی میز کنارش گذاشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه جون-چیز دیگه ای احتیاج ندارین اقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-نه سمیه میتونی بری...در ضمن حواستو بیشتر جمع کن هی ظرف و ظروف رو نزن بشکون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه اولش گیج اما بعد انگاری که دوزاریش افتادبه من اخمی کرد و گفت :چشم اقا حواسمو بیشتر جمع میکنم بعدم نگاه اتیشی به من انداخت و رفت که خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون -خب؟چی میخواستی بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و من کردم: اقا جون...راستش......قراره ......خب......یه کاری کنم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرف رو که زدم خیلییی مظلوم سرمو بالا اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا امام زاده بیژن الانه که قاطی کنه...خدا دستم به دامنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش بیشتر بهم نزدیک شدن: کاری کنی؟؟؟باز قراره چه کاری کنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تته پته افتادم:خُ.... خب.....راستش.......اومدم ازتون....... اجازه بگیرم......که.....که......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی تقریبا داد زد: ترانــه ،میگی یا نـه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی چشمامو بستم ..بنازم به جذبه ات حاج نادر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوفففف خدا جونممممم غلط کردم اصن..چیز خوردم..اخه چیجوری بگم قاطی نکنه؟یه وقت فشارش صعود و نزول نکنه؟خفه نشی ترانه!! اخه مگه نمودار عرضه و تقاضاست که صعود و نزول کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و تو یه حرکت ناگهانی و مسلسل وار تند گفتم: قراره با بچه های اکیپ بریم شیراز ،مشهد، شمال!همیــن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو دقیقه هیچ صدایی بلند نشد با ترس یه چشمم رو باز کردم و سرمو بالا اوردم ، اب دهنم رو با سرو صدا قورت دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون با چشمای ریز شده و یه لحن بیش از حد ترسناک:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قدم عقب رفتم و شمرده شمرده گفتم: قراره با بچه های اکیپ بریم شیراز مشهد شمال،برنامه داریم و خب........خب میدونین دیگه؟برنامه که دست من نیست و منم مجبورم برم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفا رو جوری با سوز و گداز میگفتم که مطمئنن دل سنگ هم اگه بود اب شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای اقا جون ریز تر شد-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب؟؟؟ یعنی قبول کرد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالیکه لبخند کم رنگی داشتم ادامه دادم: خب ...خب ...منم یه مقدار پول واسه رفتن و بلیط و این حرفا احتیاج دارم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-تو که حسابت پره، بهوونه هم نیار انکار نکن که امار جز به جز کارات و دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول بهانه بود،دلیل اصلی من از اومدن به اینجا اجازه گرفتن و اعلام اتش بس برای جنگ چهار ماهمون بود..بدون اجازه اقاجون تو این 21سال عمرم اب هم نخورده بودم ..نمیتونستم و نمیخواستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم ازتون اجازه بگیرم تا برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-و چه کسی به سرکار الیه گفته میتونی تشریف ببری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قشنگ پنچر شدم ....سعی کردم از در لطافت وارد شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا جون به خدا دست من نیست،این برنامه زوریه و برای تکمیل پایان نامم ضروریه،اگه نرم لیسانسمو نمیتونم بگیرم،خودتون میدونین دستمم به جایی غیر شما بند نیست و برخلاف میلتون تاحالا عمل نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-چطور موقعی که خانم ساک و چمدونشو جمع کرد و گفت به حمایتتون احتیاجی ندارم و رفت تو اون خونه فکر اینجا رو نکرده بود؟تو مگه نگفتی من دیگه خودم عاقلم و الم و بلم و میتونم برای خودم تصمیم بگیرم؟؟..چی شد دوباره گذرت به اینجا افتاد؟مگه نگفتی به هیچ کمکی از جانبتون احتیاج ندارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالیدم-اما اقا جون من اون موقع عصبی بودم تو عصبانیت یه چیزی گفتم.. بابا تو دعوا که حلوا خیرات نمیکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-یعنی الان پشیمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای نرم کردنش جلو رفتم مقابل پاش نشستم و دستشو گرفتم و ب*و*سیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهی من دورت بگردم به خدا پشیمونم خیلی هم پشیمونم،اقا جون نمیخوای که ترانه اتو ول کنی به امون خدا؟هان؟اقا جون این برنامه خیلی برام ارزش داره برای تکمیل پایان ناممه،نذار این چهار سال درس خوندنم باد فنا بشه..کمکم نمیکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفت-تا حالا از گل نازک تر بهت نگفتم اما حق نداری مسافرت مجردی بری و تو تموم این سالها اینو خودتم خوب میدونی که هر سفر مجردی و تنهایی برای تو غدغنه..فقط و فقط برای تو ترانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی .....اقاجون تو رو خدا مـن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم قطع کرد-میخوای بری؟باشه اما شرط دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد به همین راحتی قبول کرد داشتم از خوشحالی واسه خودم بندری میر*ق*صیدم...البته تو فکر و خیالاتم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی جا به جا شدم و دستشو محکمتر گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهی من فدای مهربونیت بشم..روجفت چشمام هرچی باشه قبول میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروشو بالا انداخت-هرچی باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنمو باز کردم حرف بزنم که باز نشده بسته شد...خاک بر فرق سرت ترانه،الهی کفن شی حالا بیا و درستش کن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شک گفتم-خب هرچی هم که نه...یعنی تا جاییکه بتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه گفت- خونه ات رو میفروشی میای پیش خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معترض گفتم :اقا جون!!!! اون خونه مال منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسیارخب پس سفر هم بی سفر و از جاش بلند شد تا بره سریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون خونه هدیه تولدمه..هدیه شما به من...از من نخوایین اونو بفروشم چون برام با ارزشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-اما باید بفروشی و بیای اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی میخوایین هدیه ای که بهم دادین و پس بگیرین؟کجای دنیا کادو رو پس میگیرن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس این شرط و رد میکنی؟یعنی شرط بعدیمو بی چون و چرا قبول میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که خبرمرگم حس قدرت مثلا گرفته بودم از جا بلند شدم سینه سپر کردم و با اطمینان گفتم-صد در صد!...همچین چیزی محاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باراد هم باید همراهت بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو جیــغ زدم-چــــــیییی؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد گفت-وقتی داری با من حرف میزنی صداتو بیار پایین..فهمیـدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوک زده دهنمو باز کردم:کی باید بیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرط اول رو قبول نکردی منم حرفی ندارم...اما شرط بعدیم اینه که باراد هم باید تو سفر باهات باشه غیر از این توقع کمک یا اجازه از جانب من رو نداشته باش..میتونی شرط رو قبول کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا خـدا خـــدااااااااااا...به کدامین دیواررر؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده ای مثل بدبختای سکته ای گفتم-اقا جون اصلا شوخی قشنگی نکردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-من شوخی نکردم..یا باراد یا فروش خونه والا فکر این سفر خطیر و مهم و از سرت بیرون کن ترانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقاجون همچین چیزی محاله...من بمیرمم حاضر نیستم با اون پسره روانی یه دقیقه یه جا باشم اون وقت شما میگی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون- ترانه درباره باراد درست صحبت کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه بدبختی از اینم بیشتر ؟؟؟ دو تا راه حل مثلا ساده که هیچ کدومشون هم امکان پذیر نیست..رد کردن هفت خان رستم از رفتن به این سفر خیــلی راحت تره.فحشی نبود که به صالحی(استادمون)با این وضعیت پایان نامم نداده باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغضی که ناشی از فشارهای اقاجون بود گفتم:منو به اون پسره فروختین اقاجون؟؟منو؟؟تنها نوه دختریتونو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-حرف مفت نزن...باراد نامزد توئه حق نداری دربارش بد حرف بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندی گفتم: اون غربتـی نـامزد من نیست..من هیچ وقت اونو انتخابش نکردم..یادتون نرفته که؟؟شب تولدم این شما بودین که بنابر سنت قدیمی خونوادگیتون مارو نشون هم کردین!!من یه هزارم درصد هم به اون علاقه ای نداشتم و ندارم و نخواهم داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا جون از جاش بلند شد و با عصبانیت عصاش رو به زمین کوبوند فریاد زد-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکبــار دیگه ترانــه...فقط یکبــار دیگه صداتو بلند کـنی هیچ وقت حق پا گذاشتن تو این خونه رو نداری...باراد با تو میاد همین و بس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقاجون چرا زور میگین؟؟من بزرگ شدم...دیگه اون ترانه کوچولویی که فکر میکنین نیستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-بسیار خب...برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت زده گفتم:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت میگم برو بیرون..دیگه هم پاتو اینجا نذار...میخوای بری مسافرت ؟؟باشه...برو شوهر کن هر وقت اجازت رفت دست شوهرت هر غلطی که خواستی بکن اما دیگه اسم منو هم نیار..هیچ وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفتم:اقاجون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا جون و درد بی درمون!..یا باراد یا فروش خونه.تصمیم با خودته غیر این دو موردسفر بی سفر و انتظار هیچ کمک مالی عاطفی رو از من نداشته باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هـــااااااای خـــدااااا..هق هققق....من چقدر بدبختـــممم اخــه هققق هققق...من چقـــدررر سیاه بختــم اخـــهههه الهـــی خودم با همین دو تا دستام کفنت کنم صالحی هق هق...الهی سنگ قبرت و با گلاب بشـوررررممممم صـــاااااالحـــیییی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فینمو با کلی سرو صدا گرفتم دستمال خیس و پور پور شده رو تو هوا پرت کردمو دستمو به سمت نسترن دراز کردم، زار زدم:یــکی دیــگه بـــــدههههههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن در حالیکه یه دستش زیر سرش بود همچون بزی که به افق خیره میشه دستمالی از جعبه دستمال کاغذی کند و بی تفاوتتت به دستم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمالو گرفتم جلو دهنمو باز از ته دلم زار زدم: الــهـی خودم گردو بذارم لای خرماهای سر قبرت صـالحــی،،اگــه توی کچل مرده شـوووور برده ی راسوی بوگندو این مورد رو واسه پایان نامم نمیدادییییییی (هـق هـق) الان من اون غربتی از دماغ فیل افتاده رو با خودم از اینور به اونور نمیکشوندممممم هــققق هــققق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن با همون نگاه، بدون اینکه بهش حرفی بزنم تو همون حالت یه دستمال دیگه کند و به طرفم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این کساییکه بالا سر مرده نوحه میخونن شروع کردم زار زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای خـــداااااا..اهــعع اهــعع(گریه)..ای روزگااار تلخ تر از زهــر...اخه من چه هیزم تری به تو فروختمممم...هـآاااایییی ننه...ننه...ننه..ننه(خودمو رو صندلی تکون دادم) کجایی؛کجااااییییی که ببینی ترانت چجوری ذلیل شدههههههه اهـــععع اهـــع..کجاااییی یبینی ترانت به چه فلاکتی افتـاده هــــع هـــع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمال کاغذی کنده شده توسط نسترن بز مانند، مقابل چشمام گرفته شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فین محکمی تو دستمال کردم و تازه سرمو اوردم بالا روی میز پر از دستمال مچاله شده بود با دیدن نسترن که مثل بز بهم زل زده بود گریم بند اومد..اما دوباره از ته دلم بافشار زار زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهییییی کفنت کنـــم بـــــاراااااااادددد...یه فین محکم دیگه...اخیش ...تخلیه شدم...دنیا چه زیباست...ولی نههههه...دنیا سیاهه..سیااااااه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-نوحه سراییت تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه فین دیگه کردم سرمو به معنی اره تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به میز پر از دستمال نگاه کردم یه جعبه دستمال کاغذی کامل تموم شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن دستاشو تو هم گره داد و کمی به جلو متمایل شد و همچنان مثل بز تو چشمام خیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالیدم:تو دیگـه چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئنی مراسم کفن و دفن صالحی و باراد خان تموم شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمالو ریز ریز کردم: هنوز نه ولی به زودی خودم این کارو انجام میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی جلوتر اومد-دقیقا چه مرضی داری تو الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش داغ دلم تازه شد و باز زار زدم: نــسسستـــرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو پرت کردم تو ب*غ*لش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن با چندش منو از خودش دور کرد:ای نسترن در به در شه..مفت رو جمع کن حالمو بهم زدی ...اَه چه دردته الان تو؟؟اجازه میخواستی که گرفتی دیگه جا اینکه خوشحال باشی نشستی سه ساعت تموم ور دل من زار میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاضر بودم بمیرم ولی همچین اجازه ای رو نمیگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-فعلا که زنده ای و مجبوری جناب باراد رو تا اخر سفر تحمل کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه گربه های خیس با مظلومیت تمام تو چشماش زل زدم: نسترن؟ نمیشه یه کاری کنم باراد از رو کره زمین محو بشه؟هوم؟تو همیشه تنت درد میکنه واسه این کارا..نمیشه این دفعه یه کاری کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نگاه عاقل اندر سفیه و بزمانند نسترن منو به این نتیجه رسوند که همچین چیزی امکان نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فـهـمـــیــــدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن جیغی کشید و از جاش پریدکه با این کار پارچ اب بالای سرش با صدای بدی به زمین سقوط کرد و هرکدوم از شیشه ها یه طرف افتاد ،با خوشحالی نگاهی به موهای پریشون و قیافه برق گرفته اش که انگار روح دیده بود انداختم تند تند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم نسترن...صبح میرم خونه اقا جون و ازش میخوام به باراد بگه بیاد اونجا بعدم میکشونمش تو اتاق خودم و جوری باهاش حرف میزنم که از همراهی با من پشیمون شه اما از این موضوع چیزی به اقا جون نگه و اقا جون فکر کنه باراد هم همراهم میاد..عــالیه..مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن که از خواب پریده بود تند تند و ترسیده نفس می کشید چشماشو بست و سعی کرد لرزش صداشو کنترل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان ادامه دادم-بهترین راه همینه نسترن...یه سفر به یاد موندنی و بی سر خر و یه پایان نامه عالی!، خودم الان خواب دیدم...خواب دیدم همین حرفا رو به باراد زدم و اون مثل کر و لالها فقط نگام کرد اما از اونجاییکه خواب زن چپه پس صد در صد باهام موافقت میکنه مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهانش رو قورت داد و گفت: ترانه،خواب نما شدی نصفه شبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گرفتم: نه نه..جون نسی این یکی جواب میده..من میدونم اون چشم دیدن منو نداره ولی من دارم که این مورد دوم زیاد مهم نیست ...پس محاله رو حرفم نه بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتا نفس عمیق کشید تا خودش رو کنترل کنه اروم سرش رو بالا اورد و با قیافه ای برزخی و چشم غره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-ترانه ،ساعت سه و بیست و پنج دقیقه صبحه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنمو کج کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-فکر میکنم خودت بهتر میدونی این موقع چی میشه..هوم؟؟و دندوناشو بهم سایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد اوری اینکه نسترن بین ساعت دو تا چهار صبح اگه از خواب بپره میگرن میگیره لبخندی زدم که سی و دو تا دندونام ردیف شد اروم و با احتیاط موهامو که دورم رو پوشونده بود رو یه طرف شونه ام جمع کردمو نیم خیز شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخند گفتم: عزیزم من برم دستشویی الان میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه بالشتمو برداشتم مثل ترقه تو جاش پرید جیغ کشون بالشتمو برداشتم و به طرف در پرواز کردم ،قبل از اینکه به در برسه کلید رو از قفل دراوردم و بعد از کشیدن دستگیره به طرف خودم با سرعت نجومی در رو به روش سه قفل کردم،کار از محکم کاری عیب نمیکنه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با فریاد مشتهاش رو بی وقفه به در می کوبوند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز کن این بی صاحابو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساکت بینم.بگیر بخواب هاپو بازی در نیار نصفه شبی همسایه ها خوابن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی محکم تر از قبلی به در کوبید و داد کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنـــده بــه گـورت میکنـــم تـــــــــــراااااااااانـ ـــــــــــــــه!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه نشی محیا..میگم ندارم میخوای با تاپ شلوارک راه بیوفتم وسط خیابون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه خوبشو سوا کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خب، منتظرم..فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در بسته نیم نگاهی انداختم، با اون وضعیت خوابی که من دیشب دیدم و نسترن رو از خواب پروندم مطمئنا دستش بهم برسه خونم خرابه و خونم حلال!!! همه وسایلم تو اتاقِ در بسته بود و برای رفتن به عمارت اقاجون کوچکترین دسترسی ای به لباسهام نداشتم،کافی بود وارد اتاق بشم تا همه ارزوهام پرپر بشه و به جوون ناکام تبدیل بشم. در کمال بیچارگی به یکی از دوستای مشترک منو نسترن زنگ زدم تا برام لباس بیاره!!اخه خفت تا چه اندازه؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از اتاق نمیاد و این یه پوئن مثبت برام محسوب میشه ، تقریبا میتونم حدس بزنم که نسترن خوابه...البته ممکنه بیدارم باشه و یه جور ترفند برای اینکه منو به اتاق بکشونه تا هر بلایی که خواست سرم نازل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خب ما جنبه مثبت قضیه رو در نظر میگیریم ، پس فرض رو بر این میذاریم که خوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به صورتم و همزمان پوووفـ بلند بالایی کشیدم ،این اقا جونم با این شرط و شروط هاش تو این وضعیت واسه من شده قوز بالا قوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند و به طرف اشپزخونه راه افتادم،قهوه جوش رو به برق زدم و منتظر موندم تا قبل از رسیدن محیا یه فنجون قهوه رو بخورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی باراد با یکبار حرف زدن قبول میکنه؟ صدای زنگ در همزمان شد با درست شدن قهوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهام کشیدم ودرو باز کردم که محیا دو تا پلاستیک گنده رو شوت کرد تو ب*غ*لم و خودش خودشو دعوت کرد داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا-بگیر خفم کردی،اه اه اه، من نمیدونم ملت اول صبح چی میخوان از جون این خیابونا؟مثل مور و ملخ ریختن تو مترو،کتلت شدم از بوی گند عرق هاشون تا رسیدم واسه توی گاو لباس بیارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار چهره ام جمع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.محیا-اون نسترن با اون اخلاق چیز مرغیش یه خر؛ تو هم که گاوی از سر و روت میباره، اون صالحی مرده شور برده هم که دست کمی از شتر نداره ،پیچوندن کلاسش از رد شدن پل صراط سخت تره،مرتیکه شترِ راسو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده پریدم وسط غرغرهاش-اووو..چه خبرته بابا باغ وحش راه انداختی؟!! چقدم که توپت پره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا خودشو پرت کرد رو مبل و تند تند خودشو باد زد: تشنمه یه چیزی بیار بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره غلیظی نثارش کردم و خواستم از ب*غ*لش رد شم که صداشو انداخت رو سرش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوووووی نسترن ،کپه اخرت رفتی به سلامتی؟ رو به من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا-کی بیاییم واسه خرما و حلواش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نسترن از اتاق بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-وقتی خرمای تو رو خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا خودشو رو مبل پهن کرد هرهر خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا-نشد ج*ی*گ*ر،من تا خرمای تو رو نخورم به کسی خرما نمیدم.. اخلاق قشنگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو محیا غش غش از لقبی که به نسترن داده بود خندیدیم که نسترن با حرص مشت محکمی به در زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن-کافیه این در باز بشه از خجالت جفتتون در میام،خصوصا تو ترانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه مظلومی به خودم گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میبینی چی میکشم از دستش؟اعصاب مصابش تعطیله سر جوونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا خودشو روی مبل پرت کرد و هر هر خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو فرق باز کردمو بدون کلیپسی ازادانه روی شونه ام رها کردم،شال مشکی رنگ محیا رو روی سرم انداختم.. مداد چشم رو مجددا توی چشمها کشیدم تا درشت تر جلوه کنه رژلب سرخابی رنگ روی لبهام، تناقض جذابی با رنگ سفیدی پوستم و سیاهی شال روی سرم بوجود اورده بود...نگاهی به تیپم انداختم،شلوار سفید،مانتوی کوتاه مشکی و شال همراهش..همه چیز در عین سادگی، بی نقص و عالی به نظر میومد....به نظر خودم که خیلی هم خوشگل شده بودم ....هرکی هم میگه نه خره. تموم شد رفتتت و من الله توفیق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر و اماده از اتاق ب*غ*لی بیرون اومدم: اوی محیا مثل سری قبل زنگ نزنی یه گردان رو جمع کنی اینجا ها.. سری قبل ابرو برام نذاشتی با اون دوستای دیوونه تر از خودت من میرم خونه اقا جون زود برمیگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ادامس از کیف محیا کش رفتم و انداختم دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محیا در حالیکه انواع و اقسام صبحونه رو تو حلقش جا سازی میکرد با دهن پر گفت: نه بابا میخواییم با این اخلاق قشنگ کلی حال کنیم..تو برو پیش نادر جونت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و دیوونه ای نثارش کردم هنوز از در خارج نشده بودم داشتم کفشامو میپوشیدم که گفت:خوش بگذره خوش تیپ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زدم-به پا شوما که نمیرسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جاش خم شد و تعظیمی کرد ،این دختر همیشه با کارهاش مثل بمب انرژی با عث خنده میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترمز ناگهانیم لنتای لاستیک روی اسفالت کشیده شد،شیشه ام رو پایین کشیدم که صدای بلند اهنگ عباس قادری تو محله پخش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عابری که از قضا پیرزنی با کلی خرید بود یه چشم غره اساسی نثارم کرد ،بی اختیار ولوم ضبط رو کم کردم که کل محله رو گرفته بود. خو چیه؟ادم باید دلش جوون باشه...اهنگ به این خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک حرکت عینک دودی رو بالا سرم گذاشتم و تند تند بوق زدم دیدم خبری نیست با بوق واسه خودم کلی حال کردم و صدای عروسی دراوردم ،حالا خوبه این موقع صبح یه اشنا ام منو ببینه پیش خودش میگه قطع به یقین دختره دیوانست! مشغول بوق بوق بازی بودم که در عمارت باز شد و محمود اقا تو استانه در پیدا. از قیافش معلوم بود کلی شاکیه و با کلی اخم در و باز کرده ریز ریز خندیدم و دو تا فحش ابدار نثار روح خودم کردم اما محمود اقا با دیدن من سریع اخمش رو به یه لبخند محبت امیز روی لباش تغییر داد.منم نیشمو تا حد امکان باز کردم ودستمو از پنجره بیرون بردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هـااااای مشتــی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا کمی کنار تر رفت و با محبت گفت : سلام ترانه خانوم...خوبی بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد عمارت شدم.سوییچ رو دراوردم و از ماشین پیاده شدم. محمود اقا بعد از بستن در به سمتم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا- ماشالله ...ماشالله...هزار الله اکبر...حسابی اب زیر پوستتون رفته ها ترانه خانوم.هر روز شاداب تر از دیروزین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم: دیگه اونجوریام نیست..هندونه نذار زیر ب*غ*لم مشتی.میترکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم حرف بزنم سمیه خانم با اسفند وارد حیاط شد و اسفند رو دور سر من چرخوند ،متعجب از کارهای این دو نفر با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا چه خبره...منماا...ترانه !مگه دفعه اولتونه منو میبینین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه خانم-الهی چشم حسود و بخیل کور شه ایشالا، دختر جون من فکر کردم دیروز میمونی ،واسه چی گذاشتی رفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماچ محکم و ابداری از لپای سمیه خانم کردم: الهی فدات بشم ، تقصیر اقا تون شد دیگه وگرنه میخواستم بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه خانم-امروز دیگه نمیذارم بری ترانه..فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابشو بدم که دیدم محمود اقا با لبخند خیره شده به افق یا همون سمیه خانم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که نیشم خدایی باز افریده شده، با دیدن این صحنه باز تر شد دستی به لبام کشیدم تا قهقهه نزنم وسط حیاط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه خانم-ترانه اقا گفتن به محض اینکه اومدی بری پیشش کار خیلی مهمی باهات داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به محمود اقا با خنده گفتم: مشتی نظر تو چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا نگاهشو از سمیه جدا کرد و به سمت من معطوف کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی خانم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نظرتو میگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محموداقا-خوبه خانوم ...خیلی خوبه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمکی بهش گفتم: افق خوبه دیگه؟خوش میگذره؟دو تا بلیطم واسه ما رزرو میکردی مشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمود اقا و سمیه خانم با گیجی به من نگاه میکردن، کیف اهدایی محیا رو روی دوشم انداختم و در حالیکه به سمت در میرفتم با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اولین فرصتی که گیر بیارم به پرونده شما دو نفر رسیدگی میکنم ،فعلا ازادین ،پس نامزد بازیاتونو بکنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قبل از اینکه به سمیه خانم اجازه بدم دستای گرز مانندشو حواله تن و بدنم بکنه شروع کردم دویدن تا از باغ رد بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروی در بودم که به شدت نفس نفس میزدم برای منظم شدن ریتم نفسهام روی زانوهام خم شدم و چند تا نفس عمیق کشیدم.اما به جای اینکه در رو باز کنم مسیرمو به سمت یکی از الاچیق ها تغییر دادم. دسته به تنه چوبی الاچیق کشیدم و لبخندی روی لبام نقش بست. کیف رو کنارم گذاشتم و تو جام چرخی زدم ،صدای جیک جیک گنجشک ها تو یه روز بهاری و یه هوای عالی حس زندگی و خوشی رو توی رگهام به جریان در می اورد. دوست داشتم یکبار دیگه به کودکیم برگردم.همون روزایی که غرور و تلخی برات بی معنی ترین چیز محسوب میشه.روزایی که بی منت به همه عشق و محبت میدی و بازتاب دوست داشتنی ای ازشون پس میگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیالوگی توی سرم تکرار شد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ترانه دستت رو م*س*تقیم بگیر»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند دستمو کشیدم به تنه چوبی الاچیق و به اسم خودم که روی تنه حک شده بود نگاه کردم. با یاد اوری اینکه با چاقوی تو دستم لباس بنیامین رو پاره کردم خنده ام شدت گرفت. روی نیمکت نشستم و بلند خندیدم و همزمان پاهامو تکون دادم. چشمتون روز بد نبینه به محض اینکه سرمو بالا اوردم یه دور سکته ناقص رو زدم هینی کشیدم و دستمو روی لبام گذاشتم با اخم زل زده بود به صورتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار پلک زدم تا مطمئن بشم درست دیدم،طبق عادتم اب دهنم رو قورت دادم و سرمو کج کردم،همچنان با اخم زل زده بود به صورتم تو دلم گفتم بابا یه سلام کنی ازت کم نمیشه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمشو چرخوند دستشو از رو نرده برداشت و خواست برگرده که با صدای بلندی گفتم: احوال شما باراد خان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا دیروز داشتم واسه وجود نحسش زار زار خون گریه میکردما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخید سمتم و اخمش رو صد برابر وحشتناک تر از دفعه قبل کرد..اووو چته بابا با صد من عسلم نمیشه خوردت..ارث نداشته اقاشو طلب داره . هم لیاقتت اینه که فحش بارت کنم. به من چه اصن. از جام بلند شدمو کیفمو برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی سنگ ها زیگزاگ رد میشدم یه نگاه به دور و برم انداختم دیدم کسی نیست و همه درو پنجره هاهم بسته ست صدامو با اخرین درجه انداختم رو سرم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهوششش پریوشششش چه بد کرد غلططط کرررد شووور کرد همه رو در به در کرررررددددد مااارو خونین جگررر کررررردددد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و ادامه دادم: دیگه حاااالیییییی بههه ادممم میمونهههه نههه واااالاا احواااالیییی به ادم میمونه نههه بلااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسادم دستامو باز کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منننننننن دللممممممم پریووووو میخواااااددددد پرییییی منو نمیخواددددددد پریی منوووو نمییخواااااااددددد.... زن خوبههههه خوشگل باااشه سفیدو کمییی چااااق سفففیدو کمییی چااااق نگاهی به خودم انداختم هرهر خندیدم دوباره هوار کشیدم: نهههههه زن خوبه مث ترییییی جووون بااااشههههه لاغررر و خوشش انداااممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه خودم میخوندم و اون وسطاشم دو تا قر میومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در رسیده بودم بدجوری حس اهنگ منوگرفته بود وایسادم جلوی درچهارتا ادا اطوار داغون از خودم دراوردم و سرخوش خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشکن زدم و خودموتکون دادم همزمان تو شیشه رفلکس در ورودی موهامو درست کردم و بلند بلند خوندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غوغااااا بــه پااااا کـــنننن از ایــن نـاااز و کـرشممههههه دلـوم شد چشــمهه چشــمههه دلــوم شــد چشمــههه چـشــمـههه هااای هااای هاای هاای..... خوشگل منـیی توو ناااز گل مـننن عزیز منیییی تو جیییگررر منننن آهــا آهــا...آهـــا آهــآ...بیــا..بیـــا ( با قر،یکم جلوتر رفتمو تو شیشه رفلکس مثل گربه توی تام و جری پلک زدم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به مــن میگــن گل تــرییـــی ، دل نمیــدم سرسرییییییی با لباسای زر زرییییی دل میبرم از هر کســیییی ،دخترم و نااااز تــریییییی اسمــه منــــه گل تــــریییییی. اسمت چیه؟گل تـــرییییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شیشه فاصله گرفتم دستمو زیر چونه ام گذاشتم و یکم چشمامو ریز کردم ، نه صدام همچینم بد نیست ها. یه ته صدای خوانندگی دارم ..بنازم به خلقتت خدا..چی افریدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جلوتر رفتم صدامو تو دماغی کردم و رو به شیشه(انگار که باراد روبرومه) با یه عشوه داغون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بـــارااااااد، اگــه من زنــت بشــم ،یــارو یاورت بشــممممممم، اگه دعوامون بشــهههه، منو با چـی میـزنییییی؟؟؟ (تند تند پلک زدم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو در باز شد ، از ترس چشامو بستم دهنمو باز کردم و چنان جیغی کشیدم اون سرش نا پیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده قدم عقب رفتم . خودم از صدای خودم وحشت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدوم ب*ی*ش*ع*و*ر وقت نشناسی مثل شتر مرغ ماده یا نر جفت پا پرید وسط حس و حالم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا اوردم که چشمـام شیـش تا شد،با اخم وحشتناکی از سر تا پامو بر انداز میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین چیزی که به ذهنم رسید قیاس شتر مرغ نر با چهره به خون نشسته اش بود...که به نتیجه تساوی رسیدم!! یا قمر بنی هاشم کافیه بفهمه بهش گفتم شتر مرغ نر..خونم حلاله!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا اهــم بلند بالایی کردم دستی به شال مشکی کشیدم و نیشمو مثل این سکته ای ها تا جاییکه توان داشتم باز کردم: چیــزه خــوبـی شــمـا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد با همون اخم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد- شما بهتری انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که اصلاااا..... انگار نه انگار به روی خودم نیاوردم پرو پرو گفتم:مگه میشه بیام پیش اقا جون و بد باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروشو بالا انداخت پوزخند غرور امیزی زد و در حالیکه از کنارم رد میشد دستاشو تو جیباش گذاشت: از ادا اطوارات کاملا مشخص بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اندازه کافی که دور شد از پشت سرش زبونمو بیرون اوردم،دستامو پشت گوشام بردمو چشامو لوچ کرم ..شروع کردم بالا پایین پریدن..مثل میمون...میفهمین؟؟دقیقا مثل میمون!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدفعه برگشت ...من که داشتم عقب عقب راه میرفتم با برگشت ناگهانیش هول کردم پاشنه کفشم به سنگ ریزه های باغ گیر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی با سقوط کامل فاصله نداشتم که با تمام توانم درخت روبروم رو چسبیدم..انگارکه با ارزش ترین شی زندگیم رو ب*غ*ل کردم! تنها شانسی که داشتم این بود که عینک نداشتم والا خاکشیر شده بود تو صورتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد که از این حرکتم مشخص بود کاملا جا خورده جوری نگاه میکرد انگار داره به یه دیوونه نگاه میکنه...با تعجب... توام با گیجی کامل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم یکی از برگهای درخت رو گرفتم جلو چشمام و رفتم تو بحر کشف کلروفیل های برگ که به باراد نشون بدم خیلی به زیست علاقه مندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارواح جدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب از حرکات ضد و نقیض من رو برگردوند و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهی بری دیگه برنگردی که به عمرم اندازه امروز ضایع نشده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از دیدم کامل محو شد وشگون ریزی از خودم گرفتم ، حناق بگیری ترانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش همین یه نفر یه ذره ابرو واسم مونده بود که اونم امروز به باد رفت...نگاهم به قیافه خودم تو شیشه رفلکس افتاد،انگار که باراد جلومه زبون مو تا اخرین درجه بیرون اوردم : هــان؟چیـه؟دوسسست داشتــم اصلا،مزخرف گند دماغه شتر مرغ. بعدم با حرص دستگیره رو چرخوندم وارد شدم پشت بندشم درو محکم کوبیدم بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت نشیمن رفتم که میدونستم اقا جون همیشه روی صندلیش میشینه. حدسم درست بود ،عینک به چشماش زده بود و مشغول خوندن روزنامه بود،اروم اروم رفتم پشت سرش و چشماشو از زیر عینک گرفتم سرمو بردم جلو که لبخند دل نشینی روی لباش نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-اون دستای ظریفت جلوتر از خودت لوت میده وروجک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع دستامو برداشتم و از گردنش اویزون شدم: نادر جونم چطوره؟ همزمان ب*و*سه محکمی روی گونه اش کاشتم... مقابلش نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-توکه پیشم باشی بهترم میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ظریفی کردم: اِ.. اقا جون ناسلامتی سنی ازت گذشته ها ،یعنی چی هی منو میخوای ور دلت نگهداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-من چه نگه دارم یا ندارم تو که بالاخره کار خودتو میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دست شما درد نکنه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:باز چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی اومدم نادر جونمو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون با عصاش ضربه ارومی به شکمم زد و گفت:برو خودتو سیاه کن بچه،ناسلامتی خودم بزرگت کردم تو تا چیزی نخوای اینجوری از سر و گردن من اویزون نمیشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم: باشه بابا تسلیم، اقا جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون روزنامه اش رو کنار گذاشت-جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقاجون جون جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-میگی یا نه بچه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باووشه، اقا جون میشه از اومدن باراد همراهم تجدید نظر کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد: نخیر نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو کج کردم که موهام دور شونه هام پخش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزنامه اش رو برداشت :ادا در نیار ترانه، میدونی حرفم جدی بود و هیچ وقت از حرفی که جدی بزنم کوتاه نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف بلندی کشیدم: اووووفففف اخه واسه چی اقا جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون با جدیت کامل:چون نامزدته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم خودمو کنترل کنم:باشه خیله خب،ولی میخوام باهاش حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا جون روزنامه رو پایین اورد و عینکشو از چشماش برداشت،مشخص بود حسابی تعجب کرده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار کنی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو تو هم گره دادم... خب مگه چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمی ترس گفتم:با...باهاش..میخوام حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلاش کرد تا تعجبش رو پنهون کنه همون موقع نگاهش رو به پشت سرمن دوخت و سرش رو تکون داد.....بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باراد...بیا اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع چرخیدم..این مگه نرفته بود؟ تی شرت سفید جذب پوشیده بود با شلوار جین تیره خوش تیپه ولی اخلاق صفر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد نزدیکمون شد: جانم اقاجون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا جون بیشتر پهن صندلی محبوبش شد و با اشاره به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترانه...میخواد باهات حرف بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد با همون اخمش برگشت طرفم و نگاهم کرد بی اختیار جمله ای که تو سرم بود رو به زبون اوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه باباتو کشتم اینجوری نگام میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع دستم و کوبیدم رو دهنم اخم باراد شدید تر شد و اقاجون بهم تشر زد: تـرانـه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمنده اقاجون رو نگاه کردم که خودش فهمید.باراد خودشو کشت تا یه جمله گفت: -میشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلاح میکنم خودشو کشت تا یه فعل گفت...میخوام هرگز و هفتاد سال نشنوی اصن..لال که هستی همیشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه گفتم-بیا اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای اقاجون باز تر از این نمیشد زمزمه بهت زده اش رو شنیدم که زیر لب گفت:ترانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر در نمیاوردم کجای این موضوع اینقدر عجیب غریب بود؟ بی توجه شونه ای بالا انداختم و قبل از اینکه برم اتاقم به سمت اقاجون برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی اقاجون فعلا نمیخوام از حسابم استفاده کنم واسه شهریه کلاسای تئاترم بهم(انگشتامو به معنی پول بهم ساییدم)میدی؟ و مظلوم گردنمو کج کردم ومنتظر جواب اقاجون شدم اما جوابی که بهم داد انگار یه پارچ اب سرد رو روی سرم خالی کردن..اونم جلوی باراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون-نخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزنامه اش رو برداشت و با اخم مشغول خوندن شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سپیده

    ۱۷ ساله 00

    خسته نباشید به نویسنده عزیز . با احترام سلیقه من نبود و بنظرم خیلی لوس و ابکی بود . با اروزی بهترین ها برای شما🤍

    ۷ ساعت پیش
  • فرناز

    ۱۵ ساله 00

    این رمان خیلی خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • خواننده خوشحال

    00

    عالی بود ،با هر لحظش خندیدم با همه قسمت هاش حال کردم پیشنهاد مبکنم حتما بخونین قلمتون پایدارد نویینده عزیز با آرزوی بهتربن ها

    ۵ ماه پیش
  • ماهرخ

    00

    خوب بود

    ۶ ماه پیش
  • کوثری

    00

    واقعا رمان خوبی بود پیشنهاد میکنم.

    ۹ ماه پیش
  • کبری قشنگه

    00

    زیبا بود

    ۱۰ ماه پیش
  • شقایقشونم

    ۱۷ ساله 00

    چقدددد با این رمان خندیدم وایییی

    ۱۰ ماه پیش
  • نرگس

    ۱۷ ساله 00

    خیییلی خیلی رمان خوبی بود . هم طنز بود و هم احساسی . کاش یه پارت دیگ هم بود ک اینقد خلاصه تموم نمیشد . ولی در کل عااااالی بود😍

    ۱۰ ماه پیش
  • یکتا

    ۱۹ ساله 00

    بسیار عالی بود

    ۱۱ ماه پیش
  • الهه

    00

    یه بار قبلاخونده بودم الان خوشحالم که دوباره خوندم

    ۱ سال پیش
  • حسنا

    ۳۱ ساله 00

    رمان خوبیه درسته بعضی جاهاش از واقعیت دور میشد مثل جریان تصادف و روستا ولی قلم نویسنده در مسائل احساسی خوب بود و خوب تونسته بود احساسات رو منتقل کنه ممنون

    ۱ سال پیش
  • زمانی

    00

    سلام رمان شیرین وجذابیه حتما بخونیدش

    ۱ سال پیش
  • فرشته

    ۳۴ ساله 00

    رمان 🤗 🤔 🤩 ☺️ باید آنقدر قوی مجاذب ومحرم باشه والبته تاثیرگذار که این رمان ویژگی مثبتش همین بود البته هررمانی نقدهای خودشو آره وباورپذیری مخاطب باهاش ارتباط بگیرد

    ۱ سال پیش
  • ...

    00

    رمان واقعا خوب و قشنگی بود ولی آخرش خیلی خلاصه تموم شد.. ولی واقعا ارزش خوندنو داره..!

    ۱ سال پیش
  • ندا

    00

    رمان خیلی خوبی بود ولی خیلی خلاصه تموم شد هیچعروسی باشگوهی نگرفتن و از شب عروسی و حاملگیش و بچش هیچی نگفت اخه رمان هم تا این حدخلاصه؟! ولی خسته نباشی نویسنده عالی بود می تونست عالی ترم باشه 🌸🌸

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.