رمان تقاص این روزها به قلم مهسا ولی زاده
این روزهایم تقاص زیاد دارد. دمی باید زندگی کرد و زیر سایه عشق نفس کشید. عشق تاوان دارد؛ تاوانی که چهار زندگی را به فراز و نشیب میکشاند. هر کدام مسیری را طی نموده و دلدادهی زمان میشوند و کجاست اعتماد عشقی که مرزی باریک با نفرت چشمانت دارد؟ من برای رسیدن، تقاص تو را پس میدهم و تو برای ماندن، قلبت را هدیه میدهی. روال داستان حول و حوش زندگی چهار دختر میباشد که هر کدام با مسیری متفاوت؛ ولی با یک هدف تعیینشده، ناخواسته و ندانسته پا به بازی مرگ میگذارند. هر کدام تقاص پاکی خود را میدهند و آنجاست که عشق را به قلب خود هدیه میکنند...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۵۴ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #جنایی #معمایی
خلاصه:
این روزهایم تقاص زیاد دارد. دمی باید زندگی کرد و زیر سایه عشق نفس کشید.
عشق تاوان دارد؛ تاوانی که چهار زندگی را به فراز و نشیب میکشاند. هر کدام مسیری را طی نموده و دلدادهی زمان میشوند و کجاست اعتماد عشقی که مرزی باریک با نفرت چشمانت دارد؟
من برای رسیدن، تقاص تو را پس میدهم و تو برای ماندن، قلبت را هدیه میدهی.
روال داستان حول و حوش زندگی چهار دختر میباشد که هر کدام با مسیری متفاوت؛ ولی با یک هدف تعیینشده، ناخواسته و ندانسته پا به بازی مرگ میگذارند.
هر کدام تقاص پاکی خود را میدهند و آنجاست که عشق را به قلب خود هدیه میکنند...
مقدمه:
مرا چه به عشق؟
مرا چه به نگاه پر مهر؟
مرا چه به تقاص؟
این روزهایم به تقاصِ گـ ـناهِ نکرده میگذرد.
گناهش پای تو، تقاصش با دلِ بندزدهی من.
مژده ده که دلم بند استارت تو شده.
من تاوان داشتن تو را میدهم،
و تو تاوان دل شکستهات را.
من برای رسیدن به تو تقاص پس میدهم،
و تو برای ماندن در کنارم، قلبت را پیشکش میکنی.
تقاص این روز ها، تقاص چهار زندگی است؛
تقاص سادگیها...
تقاص زودباوریها...
تراژدی زندگی چهار دختر که به چالش کشیده میشود و باید دید،
دلی که عاشق است چطور جولان میدهد!
***
مهسان
کیفم را محکمتر به خودم فشردم. تاریکی کوچه و صدای قدمهایم نوای ترسناکی ایجاد میکرد. در دل به تینا فحش میدادم که چرا نگذاشت زودتر از خانه بیرون بیایم!
صدای بوق ماشینی قلبم را به تپش انداخت؛ نیم نگاهی به النود مشکی رنگی که سه سرنشین پسر داشت انداختم و دوباره به راهم ادامه دادم. صدای بوق ماشین و بعد هم صدای یکی از پسرها شنیده شد:
-خانم خوشگله، کجا با این عجله؟ میرسونمت.
سرعت قدمهایم را بیشتر کردم. صدای در ماشین بهم فهماند که پیاده شدند.
دستی که دور بازویم حلقه شد، باعث شد به عقب برگردم. پسر با لبخند به آن دو نفر دیگر که کنارش ایستاده بودند، گفت:
-نه بابا، عجب جیگریه!
اخمهایم را در هم کشیدم و بازویم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
-ولم کن عوضی!
پسری که کنارش ایستاده بود، گفت:
-اخم خوشگلترش میکنه.
قبل از آنکه فرصت جواب دادن پیدا کنم، به سمت دیوار هولم داد و بازوهایم را گرفت. تقلا کردن بیفایده بود. نگاه ناامیدم را به کوچه خلوت که پرنده هم پر نمیزد، انداختم. دستش که به سمت دکمههایم رفت، جیغ زدم:
-ولم کن آشغال!
پسر کنارش دهانم را گرفت؛ نفسم بند آمد. سعی کردم با پاهایم از خودم دفاع کنم، اشکی روی گونهام چکید. با ضربهای که به سر پسر خورد روی زمین افتاد و آن یکی هم دهانم را رها کرد.
نفس حبسشدهام را آزاد کردم و روی زمین نشستم. صدای دعوا میآمد. برایم مهم نبود چه کسی نجاتم داده؟ فقط خوشحال بودم که نجات پیدا کردهام.
صدای جیغ لاستیکها خبر از رفتنشان میداد. همچنان سرم پایین بود و خودم را بغل کرده بودم.
صدای دویدن به سمتم باعث شد سر بلند کنم و در چشمهای نگران سامان زل بزنم.
شوک زیاد، فرصت اشک ریختن را ازم گرفته بود. سامان بازویم را گرفت تا بلندم کند که دستش را به شدت پس زدم و گفتم:
-بهم دست نزن!
سامان دستش را عقب کشید و گفت:
-بذار کمکت کنم مهسان.
صدای دوستش از کنارش آمد:
-حالش خوبه؟
- امیر ماشین رو روشن کن، من میارمش؛ میتونی بلند بشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به چهرهاش انداختم؛ هنوز نگران بود. زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهربانی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه دخترِ خوب، این وقت شب تو خیابون چکار میکنی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش را ندادم و فقط سعی کردم از روی زمین بلند شوم. سامان اینبار تلاشی برای گرفتن دستم نکرد. به ماشین اشاره کرد؛ دیوانگی بود اگر با دو پسر جوان سوار ماشین میشدم؛ اما شوکی که بهم وارد شده بود، اجازه فکر کردن بهم نمیداد. از طرفی سامان پسر مورد اعتمادی بود، سوار ماشین شدم. پسری که سامان، امیر صدایش کرد، به پشت چرخید، چند لحظهای در چشمهایم زل زد و سپس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب تشکر کردم و خودم را به در چسباندم. ماشین حرکت کرد. تمام مدت چشمم به خیابان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی زود رسیدیم. همراه سامان از ماشین پیاده شدم. امیر هم به نشانه احترام پیاده شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیشتر مراقب خودتون باشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و طوری که انگار حالم کاملا خوب شده بود، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتفاقه، پیش میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمهای سامان در هم رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتره از این اتفاقها دیگه نیفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه دستِ منه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه این وقت شب از خونه بیرون نیای، اینطوری نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوست دارم بیرون بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کردم به امیر و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدانگهدار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون توجه به سامان وارد خانه شدم. از بین در دیدم که از امیر خداحافظی کرد و وارد خانهای شد که آپارتمان روبهرویی ما بود. از پلهها بالا رفتم، صدای محیا و مهدیار نمیآمد؛ حتما خوابیده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر با دیدنم اخم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه عجب اومدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام مامان خانم، حالا که اومدم، چرا عصبانی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمغرهای نثارم کرد که با لبخند جوابش را دادم و از پلهها بالا رفتم؛ وارد اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گرفتن یک دوش، لباس پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم. صدای زنگ موبایلم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا بود؛ با حرص جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای عصبیاش در گوشم پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قرار بود وقتی رسیدی یه زنگ بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی نگو که اگه ببینمت میکشمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ، چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا تعریف میکنم برات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا زنده رسیدی خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به لطف سامان، بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه پس آقا سامان رسوندت، الان که باید خوشحال باشی عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تینا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم؟ مگه بده؟ پسر به این خوبی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر میکنم خوابت میاد، توهم زدی. بخواب، بذار فردا حالیت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خب بابا! شب بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شب بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قطع کرد. گوشی را کنارم گذاشتم و خیلی زود به خواب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر گردنم را ادکلن زدم و دکمههای مانتویم را بستم. برای کنکور با مهسان کتابخانه میرفتیم و درس میخواندیم. سوئیچ دویست و ششم را برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. پدر داشت تلویزیون میدید؛ به سمتش رفتم که با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا به سلامتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کولهام زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خرخونی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و جوابی نداد. صورتش را بوسیدم و با یک خداحافظی از خانه بیرون آمدم. مادر با عاطفه و ساجده خرید رفته بود و طبق معمول به من چیزی نگفته بود. هر چند اگر هم میگفت، نمیرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم و سمت خانه مهسان حرکت کردم. جلوی در پارک کردم، دستم را روی بوق گذاشتم. از خانه بیرون آمد و یک چشمغره رفت که یعنی «همسایه ها را عاصی کردی!» بعد هم سوار شد و با اخم سلام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه! اخماش رو ببین، بیا من رو بخور آبجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش را جمع کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوردنی هم نیستی! آتیش کن بریم که دلم بستنی میخواد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای باز تو شروع کردی؟ مهسان میخوایم درس بخونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپچپ نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب بابا! مهمون من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب، اگه اینطوریه، قبوله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ماشین را راه انداختم که همزمان سامان از ماشینش خارج شد. به بازوی مهسان زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ! مهسان، آقاتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تیزی بهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بس کن تینا، من آقا بالا سر نمیخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم را لوس کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو رو خدا باهام ازدواج کن، گـ ـناه دارم آخه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهاش گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگه دار برم، سامان منتظرمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی کثافتی، من رو به اون فروختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان لبخندی زد و دیگر چیزی نگفت. جلوی بستنی فروشی نگه داشتم که مهسان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که فالوده شیرازی میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوف! گفتی که یه روز باید برم شیراز اصلش رو بخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان تایید کرد و پیاده شد. با هم وارد مغازه شدیم و جای همیشگیمان نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان به سمتمان آمد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوش اومدین خانمها! چی میل دارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپچپ نگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه لفظ قلم هم حرف میزنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا یه روز اومدم کلاس بذارمها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوتا فالوده شیرازی لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان سری تکان داد و رفت. رو به مهسان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا اینقدر باهاش بداخلاقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون پسرهی خودخواه اسم خودش رو گذاشته رو مغازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهم گرفت و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چی میذاشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم، هر چی بهجز آرمان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان بستنیها را روی میز گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میذاشتم مهسان خوب بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لازم نکرده از این محبتها بکنی، عرق نسترنت رو بردار بیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان عرق نسترن را روی میز گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان دلخوریتون برطرف شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای مهسان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای آرمان! برو به مشتریهات برس دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نوک دماغم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بداخلاق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم که رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر دوست پدرم بود و چون پدرش خیلی با پدرم صمیمی بود، ما هم رابطه نزدیکی داشتیم. به خودم که آمدم، مهسان نصف فالودهاش را خورده بود. تندتند شروع به خوردن کردم و بعد از یک ربع، از مغازه بیرون آمدیم. سوار ماشین شدیم، مهسان بیحوصله به نظر میآمد، پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه، فقط دلم گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چند روز پیش با سوگند صحبت میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن اسمش با لبخند به سمتش برگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالش خوب بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره خوب بود، اون هم مثل ما داره درس میخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش بر میگشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما انگار اونجا رو دوست داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین را روشن کردم و حرفی نزدم. رفتن سوگند به فرانسه برایمان خیلی سخت بود؛ سه سالی از رفتنش میگذشت. جلوی کتابخانه نگه داشتم و پیاده شدیم. درس خواندن تنها سرگرمی این روزهایمان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره به بیرون خیره شده بودم. قهوه تلخم را مزهمزه کردم و نفس عمیقی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم صدایش را میخواست؛ حتی برای ثانیهای! اما دو روزی بود که تماسی با هم نداشتیم. نگاهی به موبایلم انداختم، امکان نداشت اول من تماس بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشتباه از سمت او بود؛ اما قلب بیقرارم الان زیادهخواهتر از یک صدا بود؛ دلم آغوشش را میخواست. سوئیچ را برداشتم و شنلم را روی شانههایم انداختم و از خانه بیرون زدم. سوار ماشین شدم. خلوتی خیابانها طبیعی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرعتم را بیشتر کردم و دستی روی موهای فر و مشکیام که روی شانههایم ریخته بود کشیدم. از آینه به پشت سرم که ماشینی مشکی رنگ بود، نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آن شیشههای دودی کمی مشکوک به نظر میآمد؛ بهخصوص که هر جا میرفتم، دنبالم میآمد. صدای زنگ موبایلم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به شماره جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مضطربش در گوشی پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو رزا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه آرامشی داشت، آرامش صدایش! لبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مایکل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رزا کجایی؟ چرا هرچی به خونهت زنگ میزنم، جواب نمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دادش دلگیر شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیرونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنتی، لعنتی چرا از خونه اومدی بیرون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میگی مایکل؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر جا هستی راهت رو کج کن سمت خونه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بگویم من داشتم به آنجا میآمدم؛ اما به باشهای بسنده کردم. ماشین پشت سرم را از یاد بردم و وارد خیابانی که آپارتمان مایکل در آنجا بود، شدم. ماشین را پارک کردم و پیاده شدم. کلید داشتم؛ پس وارد خانه شدم. در آسانسور دکمه پنج را فشار دادم و آسانسور بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی واحدش که ایستاد، قلبم باز بیتاب شد. در را با کلید باز کردم و آرام وارد شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدنش که روی کاناپه نشسته بود و سرش را میان دست هایش گرفته بود، لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مایکل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا آورد و با دیدنم، به سمتم دوید و چند ثانیه بعد، آغوش گرمش آتشم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهایم را تند تند میبوسید و زمزمه میکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا رو شکر که سالمی، اگه بلایی سرت میاومد، هیچوقت خودم رو نمیبخشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای طلاییاش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بشین عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به سمت کاناپه هولم داد. خیلی عصبی به نظر میرسید. میخواست چیزی بگوید، اما باز سکوت میکرد؛ پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی پایم نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رزا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش برق زد، برق اشک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه چی شده مایکل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزش صدایش را حس کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور تحمل کنم دوریت رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب چشمهایم را گرد کردم که ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید برگردی ایران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه وضوح جا خوردم، داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میگی؟ من برنمیگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لطفا به حرفم گوش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردد نگاهش کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جونت در خطره رزای من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر کاملا هنگ کرده بودم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میگی؟ چرا جونم در خطره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهخاطر من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای عسلیاش را یکبار باز و بسته کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قاتل پدرم عفو خورده، مرد با نفوذیه؛ با این حال، پنج سالی هست که تو زندونه. روز آخر خودش بهم گفت که تقاصش رو میدی و حالا میخواد با جون تو باهام بازی کنه. رزا! باید بری، اون یکبار پدرم رو ازم گرفت حالا هم تو رو میخواد، من طاقتش رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج نگاهش کردم، چه داشت میگفت این مرد؟! زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید بری، اگه بلایی سرت بیاد، خودم رو نمیبخشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهایم از بغض لرزید، نگاهش روی لبهایم ثابت ماند؛ بازویم را گرفت، از مبل پایین آوردم و آرام بوسیدم. شاید بـ ـوسه وداع بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قول میدم زود بیام دنبالت، فقط دو یا سه ماه طول میکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری دو سه ماه بی تو سر کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رزا لج نکن، اینجا باشی و بلایی سرت بیاد خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از کجا میدونی بلایی سرم میاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند ساعت پیش یکی بهم زنگ زد و گفت مراقب عشق کوچولوت باش، همین و قطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزا مطمئنم خودشه؛ برای همین بهت زنگ زدم که از خونه بیرون نیای. یاد ماشینی افتادم که تمام مسیر دنبالم بود. وقتی به مایکل گفتم، عصبی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین فردا میفرستمت بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره فردا، نمیشه رو زندگیت ریسک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مایکل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بدون تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بغض نگذاشت ادامه بدهم. در آغوشش گم شدم. نمیدانم چقدر گذشت که مرا از خودش جدا کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبی رزا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به علامت مثبت تکان دادم و زل زدم در چشم هایش که حالت خاصی داشت، لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش شب آخری مال من میشدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و به سمت پنجره رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این اعتقادم رو نمیتونم زیر پا بذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با حالت شوخی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین بـ ـوسه رو هم بهت میدم، برو خدات رو شکر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت بغلم کرد و با شیطنت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ندی هم خودم میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد لبخند تلخی زد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حیف میخوام خودت قبول کنی، و الّا تا الان هزار بار مال خودم میشدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخیدم سمتش، دستم را روی سینه عضلانیاش گذاشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قول میدی زود بیای دنبالم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکبار پلک زد. بعد بـ ـوسه آرامی روی چشمهایم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فدای چشمهای خاکستریت بشم، نبینم دیگه گریه کنیها، تو عشق شرقی منی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و در چشمهایش خیره شدم که مایکل با حالت مسخ شدهای ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسم ایرانیت چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سوگند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چه معناست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی قسم، عهد، یه همچین چیزهایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من سوگند میخورم که بیام دنبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زدم که به اتاقی اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب اینجا میمونی، برو بخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی سر پنجه پا بلند شدم و بـ ـوسهای نرم روی گونهاش زدم و به سمت اتاق رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر لقمهای را به دستم داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا مادر اینو بخور، سر جلسه فشارت نیفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه را از دست مادر گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسی مامان جون٬ برام دعا کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که مطمئنم با رتبه بالا قبولی، برو نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیدوارم! خب من دیگه میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه برو، موفق باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خانه بیرون زدم، چند نفس عمیق کشیدم و سعی کردم هیجانم را کنترل کنم. سوار ماشین تینا شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای مهسان! دارم میمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپچپ نگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جواب سلام واجبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیجان زده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه سلام، ولی من الان از هیجان پس میوفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکلاتی سمتش گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخور نمیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکلات را گرفت و ماشین را حرکت داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه را در سرم درست کردم و با استرس ناخنهایم را کف دستم فرو کردم. صدای تینا آمد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظرت کنکور قبول میشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید بشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- انشااللّه! دعا کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی موسسه روی ترمز زد؛ محل برگزاری کنکور. پیاده شدیم، هر دو هیجان داشتیم. کارت ورود به جلسه را برداشتم، بعد از نشان دادن وارد شدم. شماره صندلیام را پیدا کردم و نشستم، دفترچهها پخش شد. پنج ساعت به سختی گذشت؛ تندتند جواب میدادم و وارد پاسخنامه میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاسخنامهها جمع شد و از محل کنکور خارج شدم. جدا از خستگی شدیدم، به نظرم کنکور را عالی دادم. تینا را پیدا کردم و به سمتش رفتم، به نظر خوشحال میآمد، پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عالی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد به انگشتر دستش اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانم گفت این انگشتر کمکم میکنه، بهنظرم بیتاثیر هم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیوونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سامان متعجبم کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانمها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش چرخیدم و با تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم ببرمت خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی گفت کنکور دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تینا آمد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب کردین آقا سامان! ببرین مهسان رو دیگه، من هم خستهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غرهای بهش رفتم که ریز ریز خندید. سامان به ماشینش اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو، سوار بشو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی برای تینا نازک کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت ماشین رفتم و سوار شدم، سامان هم نشست و ماشین را راه انداخت. با خستگی سرم را به صندلی تکیه دادم که پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهنظرم عالی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنم موفق میشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهسان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه قبول بشی، بعدش چکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب، درس میخونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در طول درس خوندن چکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سامان خستهام! بیست سوالیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ببخشید، با ناهار موافقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه ببریم خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نیم رخش زل زدم؛ چشمهای سبز خوشرنگش جذابترین قسمت صورتش بود، هرچند که هیچ سبزی به چشمهای من نمیرسید. سبز-خاکستری چشمانم بینظیر بود. ماشین از حرکت ایستاد، سامان پیاده شد و چند لحظه بعد با دو لیوان شیر موز برگشت؛ تشکر کردم و خوردم. واقعا به شیرینیاش احتیاج داشتم. جلوی خانه پارک کرد و هر دو پیاده شدیم؛ خداحافظی کردم و وارد خانه شدم. محیا و مهدیار در حیاط بازی میکردند. خواهر و برادر شش سالهام خیلی شیرین و بانمک بودند. سلامی کردم و گونهشان را بوسیدم و آنها دوباره به بازیشان ادامه دادند. وارد خانه شدم؛ مادر با دیدنم به سمتم آمد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام، چیکار کردی مهسان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام، عالی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی با رتبه بالا قبولی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- انشااللّه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا ناهار بخور، بابات هم الان میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابم میاد شدید، اصلا هم اشتها ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، برو بخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق رفتم و خیلی زود به خواب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزا(سوگند)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهایم را پاک کردم. مایکل مرا محکم در آغوش کشید و زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گریه نکن رزا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه بدون تو چکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله گوشم را بوسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که فقط چند ماه، زود میام دنبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما این مسخرهست، من چطوری به خانوادم بگم کالج رو ول کردم و اومدم ایران؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رزا من همه کارهای تو رو توی ایران درست کردم؛ بهترین دانشگاه ثبت نام شدی و میتونی اونجا ادامه تحصیل بدی، بعدش هم میام دنبالت و برمیگردونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش جدا شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بذار بمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین الان هم که اینجا ایستادی٬ خیلی خطرناکه؛ باید بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی اگه برم ایران من رو نمیکشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین الان یکی تو فرودگاه ایران منتظرته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های گرد شده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برام بادیگارد گذاشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای، من به خانوادهام چی بگم درموردش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهش گفتم تا زمانی که تهرانی از دور مراقبت باشه؛ هر چند ریسکش بالاست؛ اما برای راحتی تو این دستور رو دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا وقتی تو تهران هستم؟ منظورت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب برای دانشگاه باید بری شیراز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون مایکل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو از پروازت جا نمونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدسته چمدان را در دست گرفتم و با ناراحتی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدانگهدار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هم جدا شدیم. بهمحض سوار شدن به هواپیما دوباره اشکهایم روان صورتم شد. بعد از سه سال این اولین دوریمان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسهایم را به تن کردم و هیجانزده از خانه بیرون زدم؛ خبر ناگهانی بازگشت سوگند بسیار خوشحالکننده بود. سوار ماشین شدم و به سمت فرودگاه راندم. مهسان و خاله زهرا زودتر رسیده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن سوگند جیغی از روی خوشحالی کشیدم و به سمتش دویدم و در آغوش کشیدمش. مشخص بود از دیدن دوباره ما خوشحال است؛ اما غمی در چهرهاش مشهود بود. بعد از خوشآمدگویی گرم به سمت ماشینها حرکت کردیم. تمام مدت سوگند اطراف را نگاه میکرد؛ انگار منتظر کسی بود. مهسان و سوگند سوار ماشین من شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خانه، سوگند کلی از خاطراتش را برایمان تعریف کرد و ما متوجه شدیم در آنجا با مردی به نام مایکل آشنا شده است. وارد خانه که شدیم، سوگند با هیجان به سمت اتاقش رفت؛ اتاقی که خاله مثل روز اول نگهش داشته بود. تنها فرقش کمدش بود که پر از لباسهای نو و تازه شده بود. روی تخت دراز کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای٬ دلم برای خونه تنگ شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان کنارش نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو جمع کن خودتو، مهمون داریها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بابا! شما که مهمون نیستین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله دیگه صاحب خونهایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوگند ادایم را درآورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونی چقدر دلم برای دیوونه بازی هاتون تنگ شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما انگار زیاد خوشحال نیستی که برگشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حقیقتش فقط جدایی از مایکل اذیتم میکنه: و الا اینجا کشور منه و من از برگشت ناراضی نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسان چهرهاش را جمع کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا واسه ما فاز رمانتیک نگیر که خوشم نمیاد، عشق کیلو چنده؟ فعلا باید خانم دکتر بشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم پشتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایول!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر الماس
۱۷ ساله 02میخوان منو بکشن اریا درجا قبول میکنه و.. دو قسمت خوندنش کافیه بفهمی کسی که این رمان و نوشته یک نویسنده نیس ظاهرا فقط میخواسته چیزی ب اسمش نشر پیدا کنه یکم خلاقیت ب خرج بدین همش دور از واقعیته!
۲ سال پیشدختر الماس
۱۷ ساله 02قسمت دومشم و خیلی راحت میگم اخرش سوگند و اراد عاشق هم میشن***ای ک میخونن مث خیلی از رمان ها تهش ب عشق و عاشقی ختم میش:| بسی ضایع بود این خواسته اراد ی جور که انگار ی جوریه میفمی چی میگم؟
۲ سال پیشفاطیما
۳۷ ساله 20خیلی عایییییییییییییی بود
۲ سال پیشمیترا
۲۰ ساله 20خیلی عالی بود عزیزم لذت بردم
۲ سال پیش♥️
20بهترین رمانب بود که خوندم واقعا معمایی جالب و عاشقانه بود
۲ سال پیشسارو
20من خوشممم اومد رمان قشنگی بودددد ولی یخورده پیچده بود
۲ سال پیشرز
02به نظر ناپخته و سطحی بود چیز جالب و آموزنده ای نداشت ...
۲ سال پیشدیار
۵۷ ساله 20خوب و سرگرم کننده.............
۲ سال پیشخخخ
۱ ساله 20عالی عاشق تینام عالی عالی
۳ سال پیشپریماه
۱۸ ساله 21همه چی قاطی پاتی بود و تند تند اتفاق میوفتاد، غرور آیتان واقعا حال بهم زن بود، بین همشون به نظرم شقایق و آریا یه زوج بهتر بودن
۳ سال پیشستاره
11این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
ستاره
20این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
yekta
۱۴ ساله 32رمانش عااااااااااالی بود همونی ک میخواستم بود دمت گرم نویسنده پیشنهاد میکنم همه بخونیش پشیمون نمیشید
۳ سال پیشالهه
10خوب بود
۳ سال پیشمهرو
۲۴ ساله 92موضوع تکراری . خیلی سریع از همه چی رد میشد. درهم و قاطی پاتی. تکلیف ی سری چیزا مشخص نشد اصلا اگ هرکس ی چیزی نوشت بدون داشتن تخصص و علم ک نمیشه نویسنده ی مدت کاراهای خیلی ضعیف ارسال شده مخاطب کم میشه
۳ سال پیش
دختر الماس
۱۷ ساله 02😐خیلی عیانه ک چرته چرا همه ب راحتی با همه چی کنار میان؟بگذریم از پدر و مادر مهسان ک انگار ن انگار دخترشون و دزدیدن برگشتن مشهد و همچنین خود مهسان ک انگار امده خونه خاله بماندآریا ک تا شقایق گف میخوان