رمان سلطان به قلم میم صحرا
نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود،بامرگ پدرش همه چیز تو زندگیش تغییر می کنه،پاشا ازش می خواد که زن دوم پسرش مهران بشه،واون چاره ای نداره جزقبول این شرط ولی همسراول مهران نفس رو متقاعد می کنه که ازعمارت فرارکنه... نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرا می کنه و به روستای رقیب می ره اماازشانس بد یاشایدم خوبش،به دست افراد سلطان می اوفته... دراین میان راز هایی مگویی وجود داره که نفس ازاون ها بی خبره... سلطان که قدرت و شهامتش چشم خیلی هارو ترسونده ونفس که همیشه به این مرد به چشم دشمن نگاه کرده وحالا بهش پناه میاره ازدست گرگ های آشنایی که می خوان تن و بدنش رو بدرن،فقط به جرم اینکه بی کس و بی پناه... وافراد پاشا که سرسختانه به دنبال این بچه راعیتن که برش گردونن به عمارت... این وسط اسرار ناگفته ای وجود داره که نفس ازاون ها بی خبره... وناگاه درگیر بازی وحشتناکی میشه که رهایی ازش به این آسونی ها نیست...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۵۸ دقیقه
ژانر : #اربابی #عاشقانه
خلاصه:
نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود،بامرگ پدرش همه چیز تو زندگیش تغییر می کنه،پاشا ازش می خواد که زن دوم پسرش مهران بشه،واون چاره ای نداره جزقبول این شرط ولی همسراول مهران نفس رو متقاعد می کنه که ازعمارت فرارکنه...
نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرا می کنه و به روستای رقیب می ره اماازشانس بد یاشایدم خوبش،به دست افراد سلطان می اوفته...
دراین میان راز هایی مگویی وجود داره که نفس ازاون ها بی خبره...
سلطان که قدرت و شهامتش چشم خیلی هارو ترسونده ونفس که همیشه به این مرد به چشم دشمن نگاه کرده وحالا بهش پناه میاره ازدست گرگ های آشنایی که می خوان تن و بدنش رو بدرن،فقط به جرم اینکه بی کس و بی پناه...
وافراد پاشا که سرسختانه به دنبال این بچه راعیتن که برش گردونن به عمارت...
این وسط اسرار ناگفته ای وجود داره که نفس ازاون ها بی خبره...
وناگاه درگیر بازی وحشتناکی میشه که رهایی ازش به این آسونی ها نیست...
به نام خدای احساس که قلم دردستم داد تا بنویسم،ازعشق...
مقدمه:
میدونی چرا به شیر می گن سلطان...
درحالی که نه زورو بازوی فیل رو داره...
نه مثل گرگ درنده خوعه...
نه مثل روباه مکاره وحیله گر...
وخیلی چیزهای دیگه که نداره اماباتمام این تفاصیل،بهش می گنسلطان...
چون درنده خونیست...
ضعیف کش نیست...
طماع نیست...
بلندنظره وازخودگذشته...
این سلطانه...
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می شود.
لشکر شیران راکه توسط یک گوسفند اداره می شود را شکست می دهد.
سلطان
سلطان
مغروروباشکوه...
دربالاترین نقطه از قلمروم،با صدای بلند...
غرش می کنم...
تاگرگ های گرسنه بدانند که این قلمرو،قلمرویک شیراست.
سلطانی شکست ناپذیر...
جلوی بخاری کوچیک گوشه ی اتاقم چمباتمه زدم...
دستای یخ زده ام رو جلو بردم و تقریبا به بدنه ی بخاری چسبوندم!
کمی گرم شدم،باحس خوب گرما که به دست های یخ زدم منتقل شد،لبخندرضایت مندی زدم وچشم هام رو بستم.
انقدرخسته بودم،که نفهمیدم کی خواب سخاوتمندانه به روم آغوشش رو بازکرد.
ومن باز هم نشسته خوابم برد.
باشنیدن صدای ضربه به در وحشت زده چشمانم رو باز کردم،سرم رو ازروی پاهام بلند کردم،وشتابزده به سمت دررفتم.
دست بردم کلید رو چرخوندم وبادست دیگه ام دستگیره ی در رو فشار دادم و درروبه سمت خودم کشیدم،دربا صدای قیژی باز شد.
بادیدن طیبه شاکی دستم رو به کمر گرفتم.
_ببینم مگه درطویله است که اینجوری ضربه می زنی،نزدیک بود ازترس سکته کنم دختر.
چشم های گرد شده اش روبهم دوخت و با ترس گفت:
_نفس ،پاشا فرستادتم دونبالت،گفت که سریع بری پیشش که یک کارخیلی مهم باهات داره.
باوحشت ازشنیدن اینکه پاشا اینجوری احضارم کرده،خیره شدم به طیبه.
_تونمی دونی بامن چکارداره ،که گفته سریع برم پیشش؟
به جان تو ،چیزی نگفت،حالا زود باش معلوم نیست چه خوابی برات دیده ...
آب دهنم رو به سختی فرو دادم به داخل اتاق برگشتم،
یه مانتوی مشکی باشال سرمه ای ازتوکمد برداشتم وسرسری پوشیدم.
برای بستن دکمه های مانتو دستام می لرزید.
گلوم خشک بود،اهمیتی ندادم،شالم رو روی سرم انداختم وباچند قدم بلند ازاتاق زدم بیرون.
دوشادوش طیبه به سمت اتاق پاشا راه افتادیم.
انگارکه هرچی حس بدتو دنیابود به یک باره توی دلم جمع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی دراتاق پاشاکه رسیدیم،طیبه چند تقه به درزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطیبه دست برد سمت دستگیره وفشارش داد ،درروبه داخل هول دادو اشاره کرد که برم داخل،آب دهانم رو به سختی فرو دادم،نگاه گذرایی به طیبه انداختم چشم هاش رو روی هم گذاشت.وبااین کارش بهم اطمینان داد که چیزی نیست و ترس به دلم راه ندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادوقدم بلند وارد اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب سلام کردم،سرم رو به زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به،به،نفس خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که تااون موقع سرم پایین بود،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای پاشا وحشت کردم،سرم رو بالا گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بدون حرف اضافه می رم سراصل مطلب،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاوانه سرم روپایین انداختم و چشم ازش برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودت می دونی که تواین عمارت،دوتا پسر مجرد دارم،بعد مرگ پدرت هم تو رو باید می انداختم بیرون اما مردونگی کردم و نگهت داشتم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون آقا...شما بهم لطف دارین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقول می دم که جبران کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی باهات حرف می زنم سرت رو بگیر بالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدراین جمله رو جدی گفت که با ترس خیلی سریع سرم رو بالا گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم تو چشم شدم با مهران که با فاصله ی کمی ازش نشسته بودو با لبخند مسخره اش خیره بود به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو ازش برداشتم و به میز روبه رو خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونی کارم رو جبران کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشام تیز شد .منظورش چی بود،چجوری می تونستم جبران کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ازاونجایی که می دونم توام خبر داری،زن مهران پنج ساله که نتونسته بچه ای به دنیا بیاره ،برای همین تصمیم گرفتم که دوباره براش آستین بالا بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام بدنم به یک باره به لرزه افتاد،یعنی ازم می خواد که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می خوام تورو براش بگیرم،توام راهی نداری جز قبول این وصلت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام بدنم یخ بست ،شوکه شده بودم مات و مبهوت خیره شدم به پاشا نگاهم مدام بین اون ومهران می دوید،پاشاازمن چی می خواست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بقیه ی حرف هاش رومتوجه نشدم اصلا نفهمیدم که چجوری ازاتاقش خارج شدم،نفسم بالا نمی اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپام که به حیاط رسید نگاه بارونی وسردم رو به آسمون دوختم و پشتم رو به تنه ی یخ زده ی درخت تکیه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا خودت بگو،بگو چکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه راهی جلوی پام بذار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نمی خوام زن دوم مردی بشم که کارش خلافه و آدم کشی من نمی خوام زن یه خان زاده بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاضرم ازگرسنگی بمیرم اماآه نفرین مردم پشت هفت جدو آبادم نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم روگله مندانه ازآسمون گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداهم باهام قهرکردهبود،دیگه حرف دلم رو نمی شنوه،مگه نمی گن خدا کس بی کسونه!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس کجایی که ببینی بعد مرگ بابا چجوری زیر نگاه هوس آلود مردا ی دور و نزدیک کمرخم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببینم ،نفس تویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که توخودم بودم،ازصدای زن یکه خوردم ووحشت زده سرم رو بلند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادیدن ریحانه زن مهران قلبم شروع کردبه سرعت به سینه ام کوبیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحینی که باناز به سمتم قدم برمی داشت به مستخدمش اشاره کردکه بره وتنهامون بذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام حرکاتش رو بانگاه وحشت زدم ازنظر می گذروندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینه به سینم ایستاد،وبالحن آروم اماپرازنیش وکنایه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین کار این گرگ پیر به کجارسیده که داره یه کلفت رو برای پسرش می گیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای خفه و لرزون وچشمایی که ندیده هم می دونستم سرخ ومملو ازاشکه بالحن آرومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-_خانوم به خدا من ،تقصیری ندارم،پاشا دستور دادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توام که ازخداخواسته قبول کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خدا خانوم چاره ای نداشتم،کی می تونه روحرف پاشاحرف بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبایک جفت چشم سبز رنگ جذابش خیره شد توچشم هام مرموز نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو هیچ می دونی که پاشا برات چه نقشه ی شومی کشیده،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفش تمام بدنم لرزید باترس وچشمانی گشاد شده سرم رو به نشونه ی نفی بالا بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندکجی زد که بیشتر من رو ترسوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودم شنیدم که به مهران می گفت ،اگه بچه ی پسر به دنیاآوردی یه پولی بهت بده و از عمارت پرتت کنه بیرون،چون نمی خواد که کسی بفهمه نوه اش ،جانشینش، یک رعیت زاده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اگه دختر شد،تا سه تا شکم بچه رو بندازه تا وقتی که براش نوه ی پسر به دنیا بیاری،توفقط براش یک وسیله ای برای رسیدن به هدفش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرف هایی که ریحان زد،چشم هام ازاین همه نامردی وبی عدالتی پراز اشک شد،این بغض خفقان گیر دوباره بابی مروتی به گلوم چنگ زد، ازپشت حریری ازجنس اشک به ریحان خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی من کمکت می کنم،که ازدست این گرگ پیر نجات پیداکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط به خاطراینکه هم جنسمی و دلم برات می سوزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم،حصاراشکم به یک باره شکست و اشک هام رقصان رقصان به روی گونه ام غلتیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای لرزون وگرفته ای گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم،چجوری می خوایین کمکم کنید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدو دستای لرزون وسردم رو تودست های ظریفش و گرمش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشا فردا ظهر به عاقد گفته که بیاد برای عقد،پس تو فقط امشب فرصت داری تا فرار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه ازحرفی که زد ناخداگاه تن صدام بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فرارکنم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو وحشت زده روی دهنم گذاشت و بالحن جدی زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خفه شو دیوونه می خوایی هردومون رو بیچاره کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تندتند پایین و بالا کردم،گره ی کور بین ابروهاش رو کمی بازکردو دستش رو آروم ازروی دهنم برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امشب همه چیز رو هماهنگ می کنم ،تابتونی راحت فرارکنی،برو تو قلمرو سلطان اونجا درامانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آفرین دختر،امشب گلرخ رو می فرستم دونبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به سرعت پایین وبالا آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا برو تواتاقت،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی مارو باهم ببینه برامون گرون تموم می شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمی گفتم و سریع به سمت اتاقم دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراتاق رو به سرعت باز کردم و خودم رو انداختم توش،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به،به،نفس خانوم،کجا رفته بودی به سلامتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که تااون موقع تو خودم بودم،ازصدای مهران یکه ای خوردم ووحشت زده سرمو بلند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجارفته بودی خانوم خانوما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی ازسرنفرت بهش انداختم و دوباره ازسنگینی نگاهش سرم روبه زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه دیگه مارو تحویل نمی گیری؟نگاهت رو ازم می دزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که تو دلم ترس ونفرت روباهم احساس می کردم ،خیره شدم تو صورتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید آقا ،رفته بودم توحیاط..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش رو باصدا فوت کرد بیرون،دستش روبه زانو هاش گرفت و ازروی تخت بلند شد،به سمتم قدم برداشت،با هر قدمی که بهم نزدیک می شد بدنم بیشتر به لرزه می افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرکمال وقاحت خودش رو بهم نزدیک کردودرحالی که هوس ازتو چشم های نحسش شعله می کشید،دستم رو توهمون حالت نوازش کردو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می دونی که بیشتر دخترای روستا آرزوشونه شوهری مثل من داشته باشن،تو خیلی خوش شانسی دختر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به سمت انگشت هام سوق دادوباخیالی آسوده ازاینکه کسی وارداین اتاق نمی شه،زمزمه هاش رو ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امافقط توتونستی دل من رو بلرزونی،عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدو نگاهش کم کم به سمت لبم سرخورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش روآروم بالا آورد،انگشت اشاره اش رو روی لبم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنکه تااون موقعه مثل گنجشکی که تواون اتاق ،خودش رو توچنگال گربه ی گرسنه ای اسیر می بینه،می لرزیدم وازترس زبونم بند اومده بود،با نگاه هوس آلودش واینکه داشت لبش روبه لبم نزدیک می کرد،به خودم اومدم وباهمه ی توانم هولش دادم عقب وباصدای خفه ولرزون وچشمایی که می دونستم سرخ ومملو ازاشکه تو صورتش باصدای بلند فریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بروبیرون،چرااذیتم می کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار که بااین حرفم آتیشش زده باشم ازروی مانتو مچ دستم رو گرفت وتقریبا چسبوندم سینه ی دیوار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارش به قدری ناگهانی بود که شکه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصورتی برافروخته زیر لب جوری که صداش ازاتاق بیرون نره غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خف شوببینم،فکرکردی کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم تحویلت گرفتم هواورت داشته فکرکردی واقعا دلبری هستی واسه خودت؟برو خداروشکرکن که من هستم،وگرنه پاشا می خواست تورو بده به عباس دیوونه ،می دونی که چهارتا زن داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم گرفته بود،بی همه چیز قصد داشت بااین حرفاش غرورم رو خرد کنه وبترسونتم تا نتونم از پسش بر بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینه به سینم ایستاد و تو صورتم توپید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می دونی که اگه بخوام می تونم همین حالا به خواستم برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباچشم های گشادشده ازترس خیره شدم بهش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی پروا صدای قهقهه اش بلند شدوبااون صدای نحسش همه ی تن و بدنم رولرزوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی همه چیز هیچ بویی از آبرو ومردونگی نبرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحقیقتا یک آشغال پست بود،یه موجود نفرت انگیز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتویک لحظه مچ دستم رو گرفت وهولم داد سمت تخت،باسرعت روی تخت افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به سمتش چرخوندم،همون طورکه به سمتم می اومد بالحن خاصی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هربلایی به سرت بیارم تقصیر خودته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم گوشه ی تخت نشست،وبه بازوم چنگ زدو ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه تحملت کرد،بیشتر ازاونی که تصور می کردم،تودل برو هستی نفس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم روتکون می دادم تاازبین انگشتای قوی ومردونه اش آزاد کنم،تقلاهای من بود که اون رو جری ترمی کرد،تاجایی که باکف اون یکی دستش محکم زد تخت سینه ام وباهمون حرکت ولو شدم روتخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازترس جیغ خفیفی کشیدم وتو همون حالتی که به پشت افتاده بودم خودم رو عقب کشیدم،مچ دستم رو گرفت و نگهم داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانگاهی شرورانه سراپامو ازنظر گذروند،لبخند مسخره ای که رولباش بود پررنگ شدو دستشو جلو آورد تا دکمه ی مانتوم رو باز کنه که مچ دستش رو باهمون ته مونده ی زوری که برام مونده بود گرفتم ونگه داشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لحظه خیره شد تو چشم هام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب های لرزونم رو بازکردم وهرچی التماس بود تو صدام ریختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خواهش می کنم این کاررو نکن،تورو خدا رحم کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو پس زد،خواست ادامه بده که جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توروخداآقارحم کنید،مردونگی کنید،نامردی نکنید درحقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشکش زد،بدون اینکه نگاهش رو از چشم هام بگیره بالحنی تمسخر آمیز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو فرداشب باید تن به این کاربدی ،پس چه فرقی می کنه،تودیگه مال منی،باید دردم رو آروم کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترس سرم روتکون دادم وخودم رو عقب کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازهرموقعی بیشترخودم رو بی پناه می دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا،کمکم کن...من نمی تونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه ی بالای مانتوم رو باز کرد،همراه گریه جیغ کشیدم وبه تقلا افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی شد،مچ جفت دست هام رو گرفت،و کنارم نگه داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بس کن دختره ی نفهم،نذاراون روی سگم بالا بیادوگرنه هرچی دیدی ازچشم خودت دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه بهش سرمو تکون می دادم و التماسش می کردم که رهام کنه،هیچی جز رهای ازچنگ این گرگ گرسنه برام مهم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هام رو برد بالا وبایک دست نگهشون داشت وبااون یکی دستش دهنم رو گرفت،که جیغ نزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام سیاهی رفت،سکوت اتاق روگریه های خفه ی من می شکست،نابودیم رو خیلی نزدیک می دیدم،لعنت به هرچی فقر و نداریه،لعنت برهرچی بی کسیه و تنهایی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا من رو بکش،بکشو راحتم کن،دارم بزرگ ترین عذاب زندگیم رو تحمل می کنم،راضی نیستم،ازهیچ چیزاین رابطه ی اجباری و کثیف،راضی نیستم،تمومش عذابه،شکنجه است،مرگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا صدام رو بشنو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی که اومد باعث شد چند لحظه هیچ حرکتی نکنه،هق هقم رو تو گلوم خفه کردم،بیرون ازاتاق یکی محکم به در می کوبید،وپشت سرهم اسمم رو صدا می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مهران نگاه کردم ، اون صداها بدجوررو اعصابش بود،فاصله گرفت، وبدون کوچک ترین نگاهی به سمت دررفت،کلید رو چرخوند و در رو باخشم باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها چیه ،چرااینجوری درمی زنی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا ش...شمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله منم فرمایش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا ریحانه خانوم ،دنبالتون می گشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونوقت توازکجامی دونستی من اینجام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا من نمی دونستم اینجایید ،من اومدم تا با نفس بریم تو آشپز خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیون اون همه ناله واشک توانم روازدست داده بودم،مچ دستام تیر می کشید،گلوم ازبس جیغ کشیده بودم می سوخت،سرم سنگین شده بود و گیج می رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااون لحظه تنها چیزی که رولبم اومد،شکرخدایی بودکه به موقع من رو ازدست مهران نجاتم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره باهرجونکندنی بود تونستم تو جام بنشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به مهران بود که بااون قدبلند وهیکل چهارشونه اش جلوی دیدم رو گرفته بودولی ازصداش شناختمش،سکینه بود،دختربیست وهشت ساله ای که ترشیده حساب می شدو خدمت کار مخصوص الهه دختر پاشابود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران نیم رخش رو به من کرد وباصدای جدی ودورگه شده اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فردارو یادت نره،امشب خوب بخواب،تافرداسرحال باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاتاق خارج شد ودررو پشت سرش بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارفتن مهران،بغضم ترکید ،پاهام رو توشکمم جمع کردم و یه گوشه ازتخت به حال خودم زار زدم،توحال خودم بودم که دراتاق باز شد،باوحشت ازاینکه دوباره مهران باشه سرم رو ازروی زانو هام برداشتم ونگاه خیس ووحشت زده ام رو به دردوختم،اما بر خلاف تصورم،طیبه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کمرنگی زدم و نفسم روباخیال آسوده بیرون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحینی که به سمتم می اومد لبخند دندون نمایی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ب بگو ببینم چه خبرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم گوشه ی تخت نشست ،دستش روروی زانوم گذاشت،چشمکی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توکه توخودتی دختر،بگو پاشابهت چی گفتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره بغض کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بدبخت شدم طیبه،بدبخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم های درشتش رو باناراحتی بهم دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شده نفس،مگه پاشا چی گفته بهت،که انقدربهم ریختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو به زحمت فرودادم و باصدای لرزون،گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشاازم خواست ،یعنی دستورداد ،که زن مهران بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم شکست باصدای بلند هق هق کردم،طیبه جلوتر اومد سرم رو بین بازو هاش گرفت،بامهربونی ذاتی که داشت،سرم رو نوازش کردوسعی درآروم کردنم داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آروم باش نفس،این که خیلی خوبه،میشی زن خان دیوونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش به همین سادگی هایی بود که طیبه می گفت،امااین بیچاره که ازنقشه ی شوم،این پاشای گرگ صفت خبرنداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش می تونستم براش بگم قراره امشب فرار کنم،ولی تواین چندوقته فهمیده بودم که حتی به چشم های خودمم نمی تونم اعتماد کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفس،ناراحت نباش ،خوش به حالت،مهران هم خوشگله ،هم خوشتیپ...تازه زن اولشم که حامله نمی شه ،اگه زرنگ باشی می تونی،خودت روخیلی زود بالا بکشی،تازه خوشگلم که هستی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سادگی طیبه لبخند زدم،سرم رو ازمیون بازوهاش بیرون کشیدم،اشک هام رو با دستم پاک کردم ،بهتره این بحث رو سریع ببندم،دیگه نمی خوام بیشترازاین کشش بدم،مغذم داره می ترکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون طیبه که باهام همدردی کردی،تودوست خوبی هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دندون نمایی زدو همان طور که انگشت اشاره اش رو ،روی بینیم فشارمی داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خواهش عزیزم ،ولی توام وقتی زن آقازاده شدی باید برام جبران کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ای به روش زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه چشم،حالا بلند شو می خوام برم تو حیاط ،دلم بدجور تواین اتاق گرفته،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به سمت پنجره چرخوندم خیره شدم به حیاط آبان ماه بودو برگ درخت هازرد وقرمز رنگ شده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه ازپاییز خوشم می اومد .انگاراونم بی کسی و تنهایشش رو فریاد می زد دختری که ازجورزمونه وآدم هاش برگ هاش رو می ریخت،وظلمی که درحقش شده بود رو فریاد می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو بادرد بیرون دادم باصدای گرفته ام زمزمه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی تنهام طیبه،خیلی تنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه دیگه دختر بلندشو ،می خوایی عروس بشی ها یه ذره بخند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدمو سرم روبه سمت طیبه چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می دونستی خیلی مهربونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش رو کج کردو لبش رو غنچه کرد وتو همون حالت،بالحن با مزه ای گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوره،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازکارش خنده ام گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو به سمت صورتش بردم و لپش رو کشیدم،تقریبا هم سن هم بودیم ولی خوب،اون نامزد داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می خوام برم تو حیاط،توام می یای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهر جان،من برم کلی کار دارم،تو برو که ازکارکردن خلاص شدی،دیگه فقط بخورو بخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به روش لبخند زدم،لبخندی که فقط خدامی دونست ،که ازسر اجبار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی حالی ازروی تخت پایین اومدم،شالم رو که روی تخت افتاده بود برداشتم،به سمت آینه ی کوچیکی رفتم که گوشه ی اتاق به دیوارچسبونده بودم،خودم رو که توش دیدم وحشت کردم،چقدر بهم ریخته شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست راستم رو ناباورانه روی صورتم کشیدم،یک لحظه بایادآوری امشب ،چشم هام رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چکارمی کنی نفس ،چشماتو چرابستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای طیبه ازفاصله ی نزدیک چشم هام رو باز کردم،سرم رو به سمتش چرخوندم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی می گی تو ترسوندیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحینی که خیره بودم بهش موهای فروخرمایی رنگم رو جمع کردم تو دستم و با کش بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا ،مگه چی گفتم،که ترسیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو ازش گرفتم خیره شدم تو آینه شالم روروی سرم انداختم ویک طرفش رو روی دوشم انداختم،دوتا دکمه ی بالایی مانتوم رو هم بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو گفتم و همراه طیبه بادوقدم بلند از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط راه از طیبه جدا شدم اون رفت سمت آشپز خونه و من اومدم سمت حیاط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم مثل چوب خشک شده بود،بازوهام رو بغل گرفتم وروی صندلی کنار استخر نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کوتاهی به اطراف انداختم،تو خونه ی به این بزرگی پرنده ام پرنمی زد،خلوت و ساکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماخوب بود ،به این سکوت نیاز داشتم،باید فکرمی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیمی که الان می گیرم،واسه ام مثل مسیر یکطرفه ،تویک جاده ی عریض می مونه،شاید واقعا راه برگشتی نداشته باشم،اگه فرارکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هام رو جلوی دهانم گرفتم و"ها"کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرانگشت هام بی حس شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه قبول کنم،دیگه راه برگشتی ندارم ،ولی اگه بمونمم آخرش تباهی ونابودیه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی چطور به ریحانه اعتمادکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه برام نقشه کشیده باشه تا من روازسرراهش برداره چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما چرادلم راضی نمیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ترس بدی تو دلم افتاده که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به...به...خانوم خوشگله...تنهایی توی باغ نشستی ،اونم تواین سرما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب سرم روبلند کردم،وبه سامان برادر کوچیکه ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران که روبه روم ایستاده بود نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سویشرت توسی تنش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودو کلاهش روی سرش گذاشته بود.موهای لختش که روی پیشونیش ریخته بود وبانوازش باد تکون می خوردن ،خودش رو به رخ می کشید،سریع ازروی صندلی بلند شدم،وسرم رو به زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیه جوجو نگاهت رو ازم می دزدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتواین خونه ،هرچی چیزخوبه ازبچگی مال مهران بوده،توام روش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدای من چراانقدرچرت و پرت می گفت،نگاهم رو دورتادور باغ چرخوندم،قسمتی که یه جورایی انتهای باغ به حساب می اومد،زیادی سوت وکوربود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه دنبال چی می گردی جوجو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام رو به یک جفت مردمک سبز رنگ وجذابش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرمز بودن ،بوی الکل که به دماغم خورد،آیه روتاآخرش خوندم،مست کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم ازتنها بودنم با این مرد که ظاهرش کاملانشون می داد بیش ازحد خورده ،ترس به دلم راه ندم ومحکم باشم و توفکر فرار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به خاطرتوبه این روزافتادم،میفهمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو با اضطراب فرو دادم،اومدم ازکنارش ردشدم که بازوم رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام بدنم لرزید،راهی نداشتم ،زدم به سیم آخر ودرحالی که دستم رواز بین پنجه های قوی و مردونه اش بیرون می کشیدم داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولم کن عوضی بی شرف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند چندشی زدو زوربیشتری به دستم آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوی هوی واس من سلیطه بازی درنیار ها جوجه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسالی می شه که چشمم دنبالته،اماهربارکه خواستم بهت نزدیک بشم توازم دوری کردی حالاام که پاشا می خوادتورو به عقد مهران دربیاره،امامن نمی ذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که تقلامی کردم تادستم رو ازمیون دستش بیرون بکشم، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولم کن دیوونه،این دری وری ها چیه می گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولم کن وگرنه جیغ میزنم نگهبان ها بریزن اینجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه تابخوام بفهمم می خواد چکارکنه یه چاقوی ضامن دار ازجیب سویشرتش درآورد وگرفتش سمت شکمم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو نزدیک گوشم آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو داد وبیداد راه بنداز بعد ببین من چجوری این تیزی روتا بیخ فرومی کنم تو شکمت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی فکر کردن پیش خودشون که من میذارم تومال مهران بشی،نه هنوز من رو نشناختن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی چاقورو فشاردادازترس زبونم بنداومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدتافحش روزبونم بود که اگه دهانم رو باز می کردم حتما کار دستم می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازترس تیزی اون چاقو تو دست های این مرد تمام راه باغ رو تا اتاقکی که گوشه ی انتهایی باغ بود،اختیارپاهام وقدم هایی روکه برمی داشتم نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رومحکم تو چنگال های قوی ومردونه اش اسیرکرده بود ،معلوم بودکه حالش هیچ خوش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقک که رسیدیم دررو باز کرد،وپرتم کرد تو اتاق،خودش هم اومد تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازشدت ضربه افتادم کف اتاق،دستش روبرد سمت زیپ سویشرتش،اتاق گرم بود،معلومه ازقبل همه چیزروآماده کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسویشرتش رو درآوردباترس خودم رو روی زمین عقب عقب کشوندم،بابرخورد کمرم با دیوارسرد.متوقف شدم،زبونم بنداومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسویشرتش رو پرت کرد رو زمین.بایک حرکت پلیور قهوای رنگش رو ازتنش خارج کرد حالا فقط یه حلقه ای مشکی تنش بود،با خونسردی ولبخند کجی که روی لبش بود به سمتم می امد وبا هرقدمی که برمی داشت بدنم بیشتربه لرزه می افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون از مهران وکارصبحش،اینم ازسامان ،خدایابه دادم برس نذاربی آبروبشم،آخه مگه چه گناهی به درگاهت کردم که لایق این هه بدبختی ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شد بازوهای لرزونم رو محکم تو پنجه اش گرفت،بایک حرکت من روبه سمت تخت تک نفره ای پرت کرد که گوشه ی اتاق زیر پنجره بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچونم ازترس شروع به لرزیدن کرد. تواون لحظه خودم روبدبخت ترین آدم دنیا می دونستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور خوابوندم روی تخت،روم خیمه زد،بلند خندید،چشمهای مخمور وقرمزش روبهم دوخت ،وحشیانه به سمت لبانم هجوم آورد،توان مقابله باهاش رونداشتم فقط بی صدا اشک می ریختم،زوراون کجاوزور من کجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کارم روتموم شده می دونستم،دستش روروی سینه ام گذاشت وگاز محکمی ازلب پایینم گرفت ،گریه ام شدت گرفت،عصبی شد سرش رو بالاآورد گره ی کوربین ابروهاش رو محکم تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خفه شو نفس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من بی توجه به حرفش گریه ام شدت گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان که هرلحظه عصبانی تر می شد،با شدت گریه ام به سمتم حمله ورشدویک کشیده ی محکم خوابوند تو صورتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدرت سیلی اونقدرزیاد بود که گوشه ی لبم پاره شد وهمزمان باگرمی خون کنارلبم،سوزش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدیدی رو هم تو کل صورتم احساس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببنداون دهنت رونفس تااینجا به جای بوسیدنت تمام دندونات رو نریختم تو حلقت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم به شدت می سوخت و جای سیلی به گزگزافتاده بود،ازدردوسوزش اشک هام دوباره شروع کردن به روی گونه ام فرود اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هام رو پس زدم ،نباید بذارم فکرکنن که ضعیف گیرآوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی خیره بود به من،که ناگهان دربه شدت باز شد و به دیوار اتاق برخورد کرد وحشت زده سرم رو به سمت درچرخوندم،بادیدن چهره متعجب وخشمگین مهران،خوشحال شدم صبح ازدستش فرارمی کردم حالا خداروشکر می کردم که می دیدمش،باخشم غرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجا چه غلطی می کنی سامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان که تااون لحظه خشکش زده بود به تته پته افتاد خودش روازروی تخت پایین انداخت،ایستاد وخیره شدبه مهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدا...داداش،به خ...خدامن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران به سمتش حمله کرد یقه اش رو گرفت و هولش داد سمت دیوار ،چسبوندش سینه ی دیوارو باخشم غرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی می کشمت،مشت های محک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی به شکم سامان می زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترس ،به اون دونگاه می کردم،سامان هیچ عکس والعملی ازخودش نشون نمی داد،سرخوردو روی زمین افتاد صدای سرفه هاش به گوشم می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه مهران،بسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران روی زمین به حالت آماده باش نشست،آنچنان محکم به یقه ی حلقه ای سامان چنگ زد که صدای پاره شدنش به وضوح به گوشم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این بار رو ندید می گیرم ،اماوایی به حالت،وایی به حالت سامان اگه یه بار دیگه ازاین غلط های اضافی بکنی،به خدایی که تمام این سال ها شاهد گرفتمش قسم،که اگه یک بار دیگه به نفس قصد دست درازی داشته باشی چشم رو پیوند خونی وبرادریمون می بندم و ازاین دنیا خلاصت می کنم،خودت خوب می دونی که بلوف نمی زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان هنوزم سکوت کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران حینی که می ایستاد نفسش رو باصدا بیرون دادباخشم پنجه هاش رو تو موهای خوشحالتش فرو کرد وبه عقب هولشون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو از روی سامان برداشت،سرش روبه سمت من چرخوند،همون طور باصورتی جدی به سمتم قدم برداشت، خم شد ازروی تخت شالم رو برداشت وروی سرم انداخت،باپنجه های قوی ومردونه اش به بازوم چنگ زدو بالحن جدی درحینی که من رو به سمت خودش می کشید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید سریع بریم،من کلی کاردارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی یک ساعته درگیره کارای این پسره ی بی فکرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو دنبال خودش کشون کشون ازاتاق بیرون بردحتی برنگشت و به سامان نگاهم نکرد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید بیشتر مراقب خودت می بودی،ازاین به بعد تنهایی بیرون نمیایی ،روشن شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کردم،همچین می گه باید بیشتر مراقب می بودی،انگار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طورناگهانی ایستاد،چونه ام رو گرفت بین انگشت هاشو صورتم رومماس با صورتش کردوبا خشم غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لالی،چراجوابم رونمی دی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنکه ازحرکتش جاخورده ومتعجب بودم ...باتته پته خیره شدم تویک جفت گوی مشکی رنگش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا،ببخشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بارآخرت باشه که دیرجوابم رو می دی ،این بار بخوایی سرکشی کنی ،به ناچارباکتک رامت می کنم،مفهومه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ب...بله آقا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه پرازخشمش رو ازم گرفت و چرخید ودوباره به سمت عمارت راه افتاد،به دراتاقم که رسیدیم دررو باز کرد،ونگه داشت و اشاره کرد که برم تو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من باید برم ،ازپشت درروقفل می کنی،حواستم به خودت باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره منتظر جواب بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین روکه گفتم چشم هاش برق عجیبی زد،برقی که نشونه ی پیروزی بود،برای رام کردن ،به قول خودش اسب وحشیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت بخاری رفتم،سرمای بدی که وقتی اضطراب می گرفتم به سمتم هجوم می آورد.دستم رو کاملا به بدنه ی بخاری چسبوندم وباانگشت آروم روی بدنه اش خط های نامفهوم می کشیدم،خط هایی برای خالی کردن استرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(ریحانه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه به ساعت روی دیواراتاقم نگاه می کردم،همه ی شرایط رو برای فرار اون دختر آماده کرده بودم،ازاونجایی که مستختم هام همه قابل اعتماد بودن دیگه ترسی ازلورفتن خودم نداشتم،می دونستم اگه گیربیوفتن سرشون بره اسم من رو نمی آرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران برای سرکشی به املاک پاشا رفته بودیه روستای دیگه والان موقعیت خوبی بود برای انجام نقشه ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گلرخ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله درباز شد وتو درگاه قرار گرفت،وارد اتاق شد دررو پشت سرش بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بفرمایید خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتشه گلرخ به جلیل و منصور بگو کارشون رو شروع کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد چشمی گفت و ازاتاق خارج شد،باوجوداینکه نقشه ام کاملا حساب شده بود،بازم اضطراب و ترس داشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب می دونستم ،فراری دادن نفس ازسرانسان دوستیم نیست،اون اگه زن دوم مهران می شد واگه بچه دار می شد مخصوصا اگه پسر بود،می شد همه کاره ی این خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومن باید جلوپلاسم رو جمع می کردم و برمی گشتم خونه ی بابام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوافکارم بودم و کلافه تواتاق راه می رفتم که باصدای جیغ زنی گوشام تیز شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آتیش... آتیش...اسطبل آتیش گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شروع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(نفس)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازپنجره ی اتاق به بیرون خیره بودم ودرانتظار اومدن گلرخ خدمتکار ریحانه که با شنیدن صدای آتیش،آتیش زنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشام رو تیز کردم،حدس زدم که نقشه ی ریحانه باید باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همان حین دراتاق به صدا دراومد،اضطراب شدیدی به یک باره به سمتم هجوم آورد،زیر لب زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره باصدای دربه خودم اومدم،خیلی سریع از تخت پایین اومدم،به سمت در قدم های بلندی برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبایک دستم دستگیره رو گرفتم وهمزمان کلید رو تو قفل چرخوندم،درکه باز شد ،گلرخ باخشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه غلطی می کنی باید بریم دیر شدش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ب...باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچک ترین وسیله ای روباخودم برنداشتم،به دنبال گلرخ ازعمارت خارج شدم ، حینی که ازحیاط می گذشتیم،نگهبان ها ومستخدم هارو دیدم که باعجله مشغول ریختن آب بودن،چشمم یک لحظه به سامان افتاد باچندتای دیگه افسار اسب هارو گرفته بودن و از منطقه دورشون می کردن اسب ها ناآروم بودن و مدام شیهه می کشیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفس به چی نگاه می کنی ،بیا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو از سامان برداشتم و به روبه رو خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل باغ سیب ایستاد، خیره شد تو چشم هام و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیگه نمی تونم جلو ترازاین بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید زود برگردم عمارت،توهمین راه رو مستقیم برو ،یادت نره فقط توقلمرو سلطان بمون ،اگه تونستی فرارکن برو شهر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به سمتم دراز کرد پاکت سفید رنگی رو گرفت جلوی صورتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا این پاکت رو هم بگیر پانصد تومن پول توشه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست های سرد ولرزونم رو به سمت پاکت بردم،انگشتام که روی پاکت قرار گرفت گلرخ پاکت رو ول نکرد خیلی جدی خیره به چشم هام زیر لب نجوا کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باکارامشبت اگه دوباره دست خان بیوفتی زنده ات نمی ذاره،پس دیگه برنگرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاکت رو ول کرد،باگوشه ی چشم اشاره کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حال برو ،خدابه همراهت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم،ازتنهایی وبی کسی خودم،ازاین همه ظلم و جور زمونه که با نامردی چنگال های تیزش رو توگلوی یک دختر تنها وبی پناه فروکرده وبانهایت بی رحمی سعی درخفه کردنش داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو دیگه چرا خیره شدی به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که تااون لحظه ناامیدانه به بدبختی خودم فکر می کردم،به خودم اومدم،سرم رو به سمت جاده ی باریکی چرخوندم که گلرخ بهم نشون داده بود،توروز بارها ازاین راه برای رفتن به باغ پاشا عبور کرده بودم،ولی الان شب بودوترسناک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می ترسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به سمتش چرخوندم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس برو چراوایستادی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحینی که به سمت جاده می چرخیدم ،باصدای گرفته ام خیره به روبه رو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خداحافظ گلرخ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بروخدابه همراهت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباپاهای لرزون به سمت تاریکی قدم برداشتم،به میانه ی راه که رسیدم به عقب برگشتم تاببینم گلرخ هنوزهست یارفته،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی جزسیاهی هیچ چیز دیگه ای رونتونستم ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم روبا وحشت بیرون دادم ،قلبم به شدت به تپش افتاده بود،بدنم ازشدت ترس ،وسرما به لرزه افتاده بود،با دستم بازوهام رو تو بغلم گرفتم،وسعی کردم تا صداهای اطراف من رو بیشترازاینکه هست نترسونه،فقط به روبه روخیره بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای شلیک گلوله وپارس سگ ها تمام تلاشم برای کنترل ترسم بی فایده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ کشیدم و با وحشت ،شروع به دویدن کردم اشک هام بی وقفه به روی گونه ام می ریختن وکنترلشون ازدستم خارج شده بود.از پشت هاله ی نازکی از اشک همه جارو تارمی دیدم.دستم رو مدام به چشمم می کشیدم تا شایداز تاری دیدمدکم بشه،اما فایده ای نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباآخرین سرعت می دویدم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای چند مرد خشکم زد،سرجام متوقف شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجا چه خبره این شورابی ها دوباره رم کردن نصف شبی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا بچه ها خبردادن اسطبلشون آتیش گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به درک بذار بسوزه تمام مال واموال این پیرسگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط حواستون باشه ،نگهبان های این قسمت رو زیاد کن ،شاید تمام این کارها نقشه باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع به خودم اومدم و رفتم پشت یک درخت،نفس زنان پشت اون درخت انتظار اون لعنتی ها رومی کشیدم که برن و من هم بزنم به چاک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی روی شونه ام قرار گرفت ،با وحشت به عقب برگشتم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو توسینه ام حبس کردم،دست و پاهام می لرزیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلوتر،بدون اینکه تو اون تاریکی بتونم حتی صورتش رو ببینم باهمه ی توانم هولش دادم عقب واز کنارش فرارکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدرسریع می دویدم که چندبار نزدیک بودبخورم زمین،واردزمینی بدون درخت شدم که به نظرم رسید،گندمزار بودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرعت می دویدم که یکی ازپشت مانتوم رو گرفت وکشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااون سرعتی که داشتم نتونستم خودم رو کنترل کنم وپخش زمین شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرنج دست چپم درد گرفت وسوزش سطحی هم کف دستام احساس کردم که به خاطر سپر کردن اون ها جلوی صورتم شدیدا می سوختن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله کنان تو جام نشستم،اشکام بی صدا روانه ی صورتم شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قدم هاش رو می شنیدم،وحشت همه ی وجودم رو گرفت،بی توجه به درد دستم ازجام بلند شدم وعقب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهه وحشت زده ام به اون مرد غریبه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب
00شخصیت های فرعی رها شده میتونستداستان خودشون رو داشته باشن که ینفر گفته بود به نظر من اسم سلطان برازنده ی امیر سام بودتوصحنه ای که سامیار مرد خیلی به جا بوبا فدا کردن خودش اشتباهش جبران کرد قشنگ بود💔
۶ روز پیشوفا
۱۸ ساله 00خیلی خوب بود مرسی از رمانت خد خیلی دوست داشتم
۲ هفته پیشسلام بسیارعالی بوذ❤
00بسیاری عالی بود❤
۳ هفته پیشسوفیا
00خیلی خوب بود👌
۱ ماه پیشسمیه
۴۱ ساله 00عالی
۱ ماه پیشحنا
۲۵ ساله 00عالی. بهترین بود باهاش زندگی کردم♥️
۱ ماه پیشمری
۴۴ ساله 5-2سلام وقت بخیر بااحترام برای من جذاب نبود
۲ ماه پیشکوثر
۰۰ ساله 02این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
ترانه
00خیلی رمان زیبایی است من اصلا دوست نداشتم تمام بشه واقعا که قشنگ بود دست نویسنده درد نکنه من دوست دارن یه بار دیگه این رمان رو بخونم بیشنهاد می کنم شما هم این رمان رو بخونید
۳ ماه پیشخیلی بد بود
01خیلی بد بود
۳ ماه پیشمزخرفترین رمان
00مزخرفترین رمان
۳ ماه پیشسارا
00واقعا عالی بود خیلی قشنگه دست نویسنده ی عزیز درد نکنه حتما بخونید.
۳ ماه پیشسارا
00خداقوت نویسنده عزیز ، خیلی رمان و دوست داشتم
۳ ماه پیشسمیه درخشنده
00عالی بود
۳ ماه پیشاقدس
00رمان عالی بودامابعدازثابت شدن نسبت سیاوش ونفس دیگردررمان اسمی برده نشدواین شخصیت به کلی کنارزدهشدبیشترمواقع به ایشان احتیاج بودودیگرمعلوم نشدمهران اسنادومدارک سلطان رابرده یانه درکل خوب بود
۴ ماه پیش
کیمیا
00رمان خوبی بود وکشش داشت اما خیلی بیش از اینها جای کار داشت یه داستان قوی بود که سرنوشت شخصیتهای فرعی رها شده هستن سیاوش طاها سونیا آرمان ارشیا صبا