رمان سقوط عشق به قلم زهرا حاجی زاده
سقوط عشق داستان تنهایست اه وحسرت است ترس واضطراب مادریست ک درپرتگاهی زندگی قرار میگیردو دررا?س تقلایش به سقوط ختم میشود درپس این سقوط اشتباهی پنهان شده ک تاوانش بردوش دخترش سنگینی میکند واوزندگیش رادرپس تاوان گناه مادرش هرچندسخت میپردازد......
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۱ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
سقوط عشق
داستان تنهايست
اه وحسرت است
ترس واضطراب مادريست
ک درپرتگاهي زندگي قرار ميگيردو دررا?س تقلايش به سقوط ختم ميشود
درپس اين سقوط اشتباهي پنهان شده ک تاوانش بردوش دخترش سنگيني ميکند
واوزندگيش رادرپس تاوان گناه مادرش هرچندسخت ميپردازد......
فيلترسيگارلايي انگشتموداخل جاسيگاري روي ميزعسلي خاموش کردم
مهران سري ازتاسف تکون دادوگفت:پاشوخودت وجمع وجورکن آيه ،غروب پري ميخوادبياداينجادوست ندارم دوباره ببينت توجنجال راه بندازه!!!
-بي خيال مهران حالاکوتاغروب؟؟؟
-انقدري ک توزدي غروب ک سهله فکرنکنم تاصبح هم بيدارشي!!
-پوزخندزدم وگفتم:باشه بابا ميرم نميخوادنگران امدنِ پري جونت باشي فقط بزاريکم حالم جابيادبعدش ميزارم ميرم...
مهران به معني باشه سري تکون دادوبسمت اتاقش رفت
اخرين نخ سيگارموبيرون کشيدموداخلشواز ه...ر.....ي پرکردم،بعدازروشن کردنش لاي لبهاي رژکشيدم گذاشتمشومشغول گرفتن کامهاي عميق ازش شدم..وقتي تموم شدباخيال راحت سرموبه پشتي مبل تکيه دادم وچشماموبستم
تصويرکمرنگ مامان توذهنم نقش بست وصداش توي گوشم پيچيد
(تااينجاآيه وزندگيشوداشته باشيدتايه سربريم به گذشته وببينيم چه اتفاقي افتاده)
من:مامان برام قصه ميگي؟؟
مامان:اره عزيزم چرانميگم؟؟.....يکي بوديکي نبود....
من:مامان؟؟؟
مامان درحاليکه دست نوازش روي سرم ميکشيدگفت:جانم!!!
غرق لذت شدم ازاين جانم گفتنش وسعي کردم بيشتربگيرمش به بادصحبت چون باتموم دنياي کودکيم ميفهميدم مهربونيه مامان زياد دوام نداره وبا خ م ار.... دوبارش ميشه همون لولوقصهام..
من:چرا هميشه يکي هست ويکي نيست؟؟؟
مامان:رسم زمونست قشنگم....گاهي بعضي ادمهابايدباشن وبعضي ديگه نبايدباشن...درست مثل من ک هستم تابگم اززندگي اونهايي ک نيستن
دستهاي لاغرمامانوگرفتموبوسه ي روش نشوندم گفتم:يه قصه جديدميخوام مامان!!
اولين قطراشک ازچشماي مامان فروريختوباصداي بغض دارش گفت:باشه گلم يه قصه واقعي برات ميگن خوب گوش کن...
يه دختري بودک عاشق زندگيش بود....پدرومادري داشت ک عاشقانه دوسش داشتن...زندگي سه نفرشون به خوبي نسيم ملايم بهاري ميگذشت تايه روزيکي امدوطوفاني بپاکردتوزندگيشون واين طوفان بهارزندگيشونوبه پاييزبرگ ريزان تبديل کرد
گذشته...
باصداي فريادمامان براي روياتايپ کردم...
ببخش رويامامانم حسابي عصبي شده بايدبرم
رويا:باشه برو...فقط مهموني فرداشب ويادت نره.... وقت کردي بازبيا
من:نه بابا هواسم هست..باشه ميام فعلاباي
رويا:باي
ازبرنامه خارج شدم ودکمه خاموش وفشردم....گردنموچندباربه چپ وراست چرخوندم تاقولنجش بشکنه
بعدازشکستن قولنج گردنم ،به ساعت ديواري اتاقم نگاهي انداختم ازديدن ساعت سه بعدازظهرتعجب کردم مامان حق داره قاطي کنه ازصبح ک بيدارشدم تا حالاک ساعت سه بعدازظهريه کله باروياچت کردم ...
بافريادمامان بي خيال فکرکردن شدم وسراسيمه ازاتاق بيرون زدم
مامان:چه عجب امدي...بخدا اسمااگه قرارباشه صبح تاشب بشيني پاي اون کامپيوترلعنتي به آقات ميگم تابفروشش!!!
من:بي خيال مامان..سخت نگيرازاين به بعدسعي ميکنم کمترپاش بشينم خوبه؟
مامان نچ...نچي کردو راه افتادسمت اشپزخانه وتوهمون حال گفت:بيا يکم غذابرات گرم کنم بخوري تاتلف نشدي
پشت سرمامان به اشپزخانه رفتم وپشت ميزنشستم....چنددقيقه بعدمامان بشقاب پرازماکاراني روجلوم گذاشت باولع شروع کردم به خوردن، وقتي خوب ازخجالت شکمم درامدم ظرف غذاموشستموبه نشيمن (يا همون حال) رفتم
روي مبلِ جلوي تلويزيون لم دادم وکانالهاروبالاپايين کردم دست اخرم روي فيلمي نگه داشتم....مشغول تماشاي فيلم بودم ک چشمام گرم خواب شدوروي هم افتاد
باصداي دلنشين باباچشم بازکردم
بابا:اسمابابا....عزيزدلم بلندنميشي؟؟
لاي چشماموبازکردم ولبخندي به صورت بشاش بابازدموگفتم:سلام...خسته نباشي باباجون
بابا:سلام به روي ماه نشستت سلامت باشي بابا....پاشوعزيزبابا دست وصورتت وبشور غذاحاضر.
بلندشدموگفتم:چشم
بابا چشمت بي بلايي درجوابم گفت وبه اشپزخانه رفت
من هم بعدازشستن دست وصورتم راه اشپزخانه رودرپيش گرفتم
شام مثل هميشه توجمع صميمي سه نفرمون خورده شد....بعدازشام ظرفهاروشستموبايه شب بخيربه اتاقم امدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول اول کامپيوتروزدم باديدن اسم روياشروع کردم به چت کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااذان صبح مشغول چت بارويابودم باسنگين شدن پلکهام ازروياخداحافظي کردموبه تختم پناه بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغرغراي مامان چشم بازکردم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسما...اسماپاشودخترلنگ ظهرِخجالت بکش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:ولم کن مامان بزاربخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:بازديشب تاصبح نشستي پاي( به کامپيوتراشاره کرد)اين وامونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نه باباشب ميخوام برم تولديکي ازدوستم گفتم يکم بيشتربخوابم ک اگه ديرامدم انجاچرت نزنم ابروم بره....اونم ک شمانزاشتي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:ميدوني چيه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نه چيه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:اينهاهمش تقصيربابات ک انقدرازادگذاشت تولوست کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:حسودي نکن مامان خوشگلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:پاشو...پاشو...خودت ولوس نکن من بابات نيستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:خو چراميزني توذوق ادم ...شمابرومن يه دوش بگيرم ميام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:واي به حالت بيام ببينم خوابيدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:خيالت راحت مامان جون خواب کامل ازسرم پريده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ک ازاتاق بيرون رفت حولموبرداشتموخودم به دوش اب گرمي دعوت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي بيرون امدم به اشپزخانه رفتم وطبق معمول صبحانه وناهارو يکي خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازجمع کردن ميزبه اتاقم برگشتمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل کمدموبدنبال لبالس مناسبي براي جشن گشتم تاچشمم به کت شلوارخوش دوخت ابي کربنيم خورد، بيرون کشيدمش،جلوايينه قدي اتاقم وايستادم ولباسو جلوم نگه داشتم تضادقشنگي باپوست سفيدم داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنظرم عالي بودروي تخت گذاشتمشومشغول ارايش کردن شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااينکه چندبارديگه هم بارويابه اين جورمهمونيارفته بودم وبالباس پوشيدنشون اشنابودم ولي هرگزحاضرنبودم اون جورجلوي مردهاي نامحرم لباس بپوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازارايش ملايمي ک روي صورتم انجام دادم موهاي بلندموبالاي سرم گوجه ي بستمو کمي ازچتريامو روي صورتم ريختم و بعدازپوشيدن لباسهام ازتلفن اتاقم به رويازنگ زدم ادرس وگرفتم ازاتاق ک خارج شدم،مامان وصدازدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان.....مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ازاتاق بيرون امدوگفت:چيه چخبرته؟؟چراخونه روگذاشتي روسرت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:هيچي فقط خواستم بگم من دارم ميرم اگه ميشه يه ماشين برام خبرکنيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چپ چپ نگام کردوگفت يکم بيشترميماليدي!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:گيرنده مامان ناسلامتي دارم ميرم تولدانجاهم مردي نيست ک نگران باشيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سري ازتاسف تکون دادوبسمت تلفن رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيم مين بعدماشين رسيبدومن بايه خداحافظي راهي مهموني شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکساعتي توي راه بودم تابه ادرس موردنظررسيدم،کرايه روحساب کردموزنگ واحدوفشردم،درباصداي تيکي بازشدپابه داخل خونه گذاشتم صداي کرکننده اهنگ تااينجاهم به گوش ميرسيدباهيجان پله هاروبه مقصدطبقه سوم بالارفتم تقه ي بدرزدم چنددقيقه بعددرتوسط مرضي بازشدبعدازاحوال پرسي بامرضي به يکي ازاتاقهابراي تعويض لباسم راهنمايي شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو وشالمودر اوردم ..مشغول تجديدارايشم بودم ک دربازشدو رويا وارداتاق شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوت کشان بهم نزديک شدوگفت:چه کردي دختر....بعدقيافه ناراحتي به خودش گرفت وگفت:بيچاره سيا...ازوقتي امده مدام سراغت وميگيرو چشماش براه ک کي بياي حالااينطوري ببينت...چي بکشه امشب بدبخت......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:زرنزن رويا..خفت ميکنما!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويادستم وگرفتوهمراه خودش به سالن بردازديدن اون همه دخترپسري ک توهم ميلوليدن هيجان زده برگشتم سمتش وباصداي بلندگفتم:واي رويا اينجاچه خبره؟بريم برقصيم!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:بيابريم اول بسازمت بعد؛!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نه نميخوادميترسم مثل سريايي قبل بشم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزويا:نترس بابا اينباردوزش دستم امده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترديدهمراه رويابه ته سالن رفتم.....روياکمي ه .....ي..ن روي ميزريخت وگفت:بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخم کردم روي ميزوبايه بازدم همه روبه بينيم کشيدم....وقتي سربلندکردم ديدم تارشدوسرم به دوران افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياصندليي بيرون کشيدو روش نشوندم وگفت:بشين يکم حالت جابياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي صندلي نشستم چنددقيقه بعدنيروي مضاعفي بهم تزريق شد،بلندشدم وبالبخندي ک نشات گرفته ازاون نيروي مضاعف بودگفتم:بريم رويا حالم عاليه ميخوام برقصم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياجواب لبخندمودادوراه افتاديم سمت سالن اصلي..توي راه روياجلوي خدمتکاري ک باسيني مشروب ازکنارمون ردميشودوگرفت ...دوتاجامِ پربرداشت يکي وبسمت درازکرد...ازش گرفتموبايه بسلامتي سرکشيدم سرم گيج رفت و تلخيش کمي اذيتم کردولي اهميت ندادم انقدربدنم داغ بودک به نوشيدني نيازداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارويابه پيست رقص رفتيم با اهنگ شيش وهشتي روبروي هم مشغول رقصيدن شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي ک گذشت دستم ازپشت کشيده شدبرگشتم به عقب وتواغوش سيامک فرو رفتم مستانه خنديدم سيامک ک ديدخوشم امده سرخم کردولبهاشوروي لبهام گذاشت تحت تاثيرمشروبي ک خورده بودم وم و....ک زده بودم همراهيش کردم واين سياروجريعترکرد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتانيمه هاي شب خورديمورقصيديم.....بعدازمهموني انقدرحالم خراب بودک روياجرات نکردب خونه ببرم هرچندحال خودشم دست کمي ازمن نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?????????????????
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم دماي صبح بااحساس تهوع بيدارشدم وقتي خودموتوبغل سياديدم شوکه شدم....باهجوم اوردن محتويات معدم به دهانم بي خيال سيامک وآغوشش شدم وبسمت دستشويي دويدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازخالي کردن محتويات معدم دست وصورتموشستموازدستشويي خارج شدم...سردردبدي سراغم امده بودم براي پيدا کردن روياچشم چرخوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداروشکرروي راحتيهاپيداش کردم...بسمتش رفتموصداش زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا..رويابيدارشودارم ميميرم ازسردرد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياچشم بازکردوگفت:چته اول صبحي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:دارم ميميرم ازسردرد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياروي راحتيهانشست گفت:مگه مجبوربودي اون همه زهرماري بخوري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:يه کاري کن روياسرم داره ميترکه..حالاوقت اين حرفهانيست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابلندشدبه اشپزخانه رفت..کمي بعدبانصف ليوان اب ليموترش برگشت،براي رهايي ازسردردم يه نفس نصف ليوان وسرکشيدم وروبه روياگفتم:رويا به مامان اينهاچي بگم ...اگه فهميده باشن تاحالانرفتم بخداميکشنم...واي خدابدبخت شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:شلوغش نکن شايدخوابيدن ومتوجه نرفتنت نشدن....پاشوبرسونمت ببينم چه خبره؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اگه منتظرمونده باشن چي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:هيچي ميگي فاطي کارداشت خدمتکاراشم خسته بودن گذاشتن رفتن براي همين ازم خواست بمونمو کمکش کنم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال ازراه حل سازنده رويابلندشدم وبعدازپوشيدن لباسهام با روياراهي خونه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلامپهاي خاموش خونه خبرازخوابيدن مامان اينهاميداد،ازروياخداحافظي کردم وباتوليدکمترين صداي ممکن خودم وبه اتاقم رسوندم دروک بستم نفس حبس شدم وبيرون فرستادم، خداروشکربخيرگذشت.....بعدازتعويض لباسم به اغوش گرم تخت پناه بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاون روزبه بعدراه حل ديرامدن به خونه رويادگرفتم وخودموتومهمونياغرق کردم طوريکه اگه يه شب به مهموني نميرفتم مريض ميشودم......روزهاهمين طورميگذشت تامامان ازمهموني رفتن هرشبم عاصي شدوبه باباشکايت کردباباهم ک نگران وزن کم کردنم وعصبي شدنم ،شده بودرفتن به مهمونيهاي شبونه روقدغاًکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولين شبي ک به مهموني نرفتم به سختي وباقرصهاي ارامبخش صبح کردم .....به محض زدن سپيده صبح باروياتماس گرفتموازحال بدم گفتم:روياتامتوجه لرزش صدام شدگفت:تانيم مين ديگه خودموميرسونم خونتون به پنجره اتاقت ک سنگ زدم بياجلودر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازتشکروخداحافظي ازرويا بسمت پنجره رفتموبه انتظار رويا بس وايستادم....نميدونم چقدرطول کشيدتاماشين رويا پيچيدتوي کوچه باخوشحالي بسمت حياط خونه دويدم دروک بازکردم روياپشت دربود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:سلام خوبي....ببخش رويااينوقت صبح کشوندمت اينجا!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:سلام عزيزم.....اين حرفهاچيه ناسلامت دوستيما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا بسته اي ازکيفش بيرون اوردوکف دستم گذاشت وگفت:اينوبزن حالت جامياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادقت به بسته نگاه کردم درست شبيه اونايي بودک تومهموني استفاده ميکرديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخوشحالي گفتم:وايي ممنون رويا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:خواهش ميکنم عزيزم فقط يه چيزي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: چون نيامدي مهموني يکم هزينه برميداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:يعني چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:يعني بايدبيست تومان بابتش بدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:يعني الان بايدپولشوبدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:اره ديگه ايکيو..... هرچندقابلتونداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:باشه ميدم ولي الان نميتونم ميشه فرداشب بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:اره گلم فرداشب ک مامانت اينهاخوابيدن زنگ بزن برات بيارم انموقع هردوشوباهم حساب کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:پس فعلا باي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:باي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروک بستم بانهايت سرعت خودموبه اتاقم رسوندم.....ميزايينمو تميزکردم ومحتويات بسته رو روش ريختم مثل هميشه بايه بازدم همه روبه ريه ام فرستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي چندلحظه ديدم تارشد.... تلوتلو خوران خودم به تخت رسوندم وجنين وار روش دراز کشيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?*?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهابه اين ترتيب ميگذشت ومن تمام پس اندازم وبابت خريدمواد دادم وقتي پولهام ته کشيدبراي بدست اوردن پول به هرکاري دست زدم ازبرداشتن پول ازکيف مامان گرفته تافروختن طلاهايي ک اين چندسال کادويي گرفتم بودم ياخودم خريدم بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بابا کم کم بهم مشکوک شده بودن ومدام بازخواستم ميکردن ولي من باکولي بازيودادوقال واداربه سکوتشون ميکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک شب تصميم گرفتم زودتر مصرفم وشروع کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوحال وهواي خودم بودم ک دراتاق زده شدو بابا توچهارچوبش قرارگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوعالم ن ع ش.....باترس به باباخيره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابابهم نزديك شدودست روى خاك هاى موادروميزكشيدوبه بينيش نزديك كرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتويى دلم دست به دامن خداشدم تاباباچيزى نفهمه....باسيلى ك به گوشم خوردفهميدم خيالم خيلى خام بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:پس صبح تاشب تواتاقت ميمونى وازاين غلط هاميكنى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبافريادبابا مامان وارداتاق شدوگفت:چى شده؟؟؟اينجاچ خبره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابابى توجه به مامان ادامه داد:ازكى استفاده ميكنى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تته پته گفتم:خيلى وقت نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباسيلى دوم وطورى زيرگوشم خوابوندك پخش زمين شدم.....بافريادگفت:چرا؟؟چراكصافت؟؟.....چى برات كم گذاشتم؟؟.....واى خداى من...!!..چرازودترنفهميدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالاباتك دخترمعتادم چيكاركنم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان محكم پشت دستش كوبيدوگفت:هيچ معلوم هست چى ميگى مرد؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرابه دخترم انگ بى خودميچسبونى.....خوبه خودت چندروزپيش ميگفتى اسماء ضعيف شده بهترببريمش دكتر....حالاامدى دادوقال راه انداختى ك چى؟؟ دخترم معتاد؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترس به باباخيره شدم....بابابسمت مامان ك كنارم نشست بودامدوگفت:فاطمه چراخودت وزدى به خريت دارم ميگم اسماء موادمصرف ميكنه....به ميزاشاره كردوگفت نگاه كن اينهاش هنوزكمى ازش موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان باترديدنگام كردوگفت:بابات چى ميگه اسماء!!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباگريه جواب دادم:نميدونم....به خدانميدونم....انقدرميدونم ك وقتى ازش استفاده نميكنم حالم خوب نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابابالگدبه خونم افتادوگفت:اخه خاك برسرچت بودك مصرف كردى....اصلاازكجامياريش حيون....مادرت معتاده بود...بابات موادكشهِ ك رفتى سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنى ك باباتم يه باربيشترنديدم اين خانه خراب كن و اون يه بارم دست يكى ازدوستام ديدم وبراى هميشه قيد دوستيمون وزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان خودشو وسط انداخت ومانع كتك خوردنم شد....كشون كشون خودموبه ديوار رسوندم وبهش تكيه كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباهنوزغرميزدومامان سعى دراروم كردنش دادش خيره به مامان اينهاكم كم چشمام تارشدو روى هم افتادتواخرين لحظه صداى ياابولفضل مامان وشنيدمو ديگه هيچ...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصداى چكيدن قطره اب چشم بازكردم ....نوربالاي سرم مثل تيرتوچشمام نشست....چشمام وسريع بستم،نوربه شكل زننده اى چشمام واذيت ميكرد...درداولين چيزى بودك احساس كردم....اروم...اروم چشمام بازکردم تابه نورعادت کنه....نگاهي به اطرافم انداختم يه اتاق پانزده متري باپنجرهاي بزرگ وپردهاي ياسي!!!ويه يخچال کوچيک که گوشه اتاق بود..من چرااينجام؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعى كردم لبهاى خشكموتكون بدم باصدايى ك به سختى شنيده ميشودمامان و صدازدم وقتى جوابي نشنيدم دوباره و چندبارصدازدنموتكراركردم....باسوزش گلودست ازصدازدن مامان برداشتم گلوم ازشدت سوزش اتيش گرفته بودناتوان شروع کردم به اشك ريختن.....بندبندوجودم دردميكردانگارتواونگ انداخته بودنم ومحكم بهم ضربه ميزدن.....نميدونم چقدرگذشت تادرتوسط خانمى بايونى فورم سفيدبازشدتاچشمش بمن افتادگفت:اِ.....بيدارشدى خانم خوشگله؟؟...به تخت نزديك شددرحاليكه سرم موچك ميكردگفت:چراگريه ميكنى؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصداى گرفته ازگريه گفتم:بدنم دردميكنه..ميشه به مامانم بگيدبيادميخوام برم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نگاه كردوگفت:بدن دردت طبيعيه داريم بدنت وسم زدايى ميكنم...مامانتم تاچندروزاينده نميتونى ببينى انشاالله حالت ك خوب شد ميتونى برى خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيچاره ترازهميشه زار زدم وگفتم:ميخوام برم خونه.....مامانموميخوام حالم خوب نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستاروقتي حال بدمو ديددلش بحالم سوخت وگفت:بااينكه دكتراجازه تزريق مسكن وتافردانداده ولى نصف دوزامشب بهت تزريق ميكنم ولى ازفرداشب بايدتحمل كنى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخوشحالى گفتم:باشه...خواهش ميكنم امشب روتزريق كنيدفرداشب تحمل ميكنم.....دردبدنم انقدرطاقت فرسا بودك حاضربودم بخاطررهايى ازش هركارى بكنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازتزريق پرستار رفت ومن حدودنيم مين بعددردكشيدم تاكم كم پلكهام سنگين شدوروى هم قرارگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيك هفته اى توى بيمارستان بسترى بودم وقتى مرخص شدموبه خونه برگشتم ديگه هيچ چيزمثل سابق نبود مامان وبابا باهام سرسنگين شده بودن وحرف نميزدن ........اين جور زندگي روبيشترازچندروزنتونستم تحمل كنم دوباره اوقات فراقتموباچت پركردم چون دوست صميصمى جزرويانداشتم دوباره بسمتش كشيده شدم شايدچندروزبيشترطول نكشيدتارويادوباره استفاده ازموادوپيشنهادكرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مثل قبل موقع خوابيدن مامان اينهاميومد،بااين تفاوت ك اينبارنخى به سبدى بستم وازپنجره پول وميفرستادم وموادودريافت كردم وقتى پولهام ته كشيدوسايل قيمتى اتاقموبراى رويافرستادم تادرقبال موادبردارش داره وبفروشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهاگذشت تادوباره بابامتوجه استفاده ازموادم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتيش اينبارشعله ورترازسرى قبل بود....دوباره توبيمارستان بسترى شدموبدنم سم زدايى شد.....امااينبارم نتونستم جوع خونه روتحمل كنم ديگه احترام گذاشتن به پدرومادربرام اهميتى نداشت بادعوا وكُليي بازى ازخونه ميزدم بيرون مامان وباباهم ازترس ابروشون زيادسربه سرم نميزاشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهاگذشت تايه شب ك به خونه برگشتم متوجه صحبت باباشدم كه به مامان ميگفت:فاطمه اين دختربدجورمايع ابرو ريزيمون شدهرجاك ميرم متوجه پچ پچهايى پشت سرم ميشم توهرمجلسى شديم نقل دهن مردم همه جادارن ازتك دخترلاغرو معتادميكن ديگه موندم چيكاركنم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان باگريه جواب داد:نميدونم حسين اقا.....نميدونم اين چه بلايى بودسرمون امد....خدا ازاونيكه اين اتيش وتوزندگيمون بپاكردنگذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا مامان وبه اغوش كشيدانجابودك ازخودم متنفرشدم.....برگشتم به بيرون وتانزديكيايى صبح خيابونهاباقدمهام زيرپاگذاشتم وفکرکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى به خونه برگشتم خودم وبه اتاق رسوندم وروى تختم رهاشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايدتاصبح خوب استراحت كنم چون براى اخرين بارِتواغوش گرم تختم اروم ميگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفكرهاموكرده بوداين درست ترين كارممكن بودبايدمسيرموازپدرمادرم جداكنم تابيشترازاين ابروشون ونبرم وعذابشون ندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم دماى ظهربودازخواب بيدارشدم ....بعدازگرفتن يه دوش اب گرم چنددست لباس داخل كولم جادادمونامه ى به اين مضمون نوشتم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(مامان وباباى عزيزم سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى اين نامه روميخونيدنميدونم كجا ام ؟؟؟ولى هرجاك باشم بهتون قول ميدم ازتون خيلى دورشده باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل ازهرچى بابت زحماتى ك تواين چندين سال برام كشيديدممنون وسپاسگزارم كاش ميتونستم تك تك زحماتتون روجبران كنم اماافسوس ناخواسته واردبيراهه ي شدم ك رهايى ازش برام غيرممكن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباومامان گلم ديشب حرفهاتون روشنيدم وقلبم شكست ...تاصبح فكركردم.... خيلى فكركردم اين بودک تصميم گرفتم خونه وشماهاروترک کنم هرچندخيلي سخته .....نداشتن حمايتتون واقعاعذاب اور ولى بخاطرخودتون وابروتون ميرم و اميدوارم منوببخشيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستتون دارم اسماء)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامه روبوسيدم وگذاشتم روى ميزايينه ام نگاه اجمالى به اتاق انداختم واشك گوشه چشمم وباسرانگشتام گرفتم وازاتاق بيرون زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارداشپزخانه شدم و به مامان سلام دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بابى ميلى جوابم ودادوازاشپزخانه رفت بااينكه اشتهانداشتم چندلقمه كره مرباخوردم وازخونه خارج شدم.....خدايابه اميدتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجزخونه روياجايى رو واسه رفتن نداشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون پول زيادى برام باقي نمونده بود پياده راه خونه رويارو درپيش گرفتم ودعاکردم رويا اجازه بده چندروزي پيشش بمونم تايه جارو واسه موندن پيداکنم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازظهربودك رسيدم خسته زنگ دروفشاردادم ...جوابى نيامددوباره فشردم بازم جوابى نشنيدم عصبى دستموروى زنگ بلبلى درگذاشتم.....چنددقيقه بعدصداى كيه گفتن روياامد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:كيه امدم باباچه خبرت ؟زنگ وسوزوندي!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروك بازكردازديدنم تعجب كرد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نميخواى بزارى بيام تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:اينجاچيكارميكنى دختر؟؟....ميدونى اگه بادبه گوش بابات برسونه امدى پيشم چه بلايى سرم مياره؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نترس باباکي قراربه گوشِ بابام برسونه... بزاربيام توكارت دارم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا دروبازتركرد..واردحياط كوچيكش شدم....نگاه اجمالي به حياط انداختم وباحياط خونه خودمون مقايسه کردم اين حياط درمقابل حياط ما مثل نارنگي وخربزه حساب ميشود.....بازخوشبحال رويا اينوداره اگه مثل من بي خانمان بودچي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابچه طلاقِ پدرش چندسال پيش بعدازطلاق ازايران خارج ميشه ومادرش چندسال بعد ازدواج ميكنه وچون ناپدريش اذيتش ميكرده ازخونه بيرون ميزنه به گفته خودش سه روزبى اب وغذاتوخيابونهاسرگردون بود....تادرست زمانى ك پشيمون شده وميخواسته به خونه برگرده،باهاشم اشناميشه،..هاشم روياروبه خونش ميبره وبهش محبت ميكنه....چندماهى زندگى بروقف مرادش بوده تاهاشم يه شب مست برميگرده خونه وبهش تعارض ميكنه....ازاون شب به بعدهرچندشب يكبارهمين اش بوده وهمين کاسه.....چندسالى ميگذره ورويابزرگترميشه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه شب ك طبق معمول هاشم مست به خونه برميگرده قبل از انجام هرکاري مثل جنازه پخش زمين ميشه روياهم ازفرصت بدست امده استفاده ميكنه وبعدازبرداشتن پولهايى ك هاشم ازقُماربدست اورده فلنگ وميبنده وازشهرشون بيرون ميزنه تامبادادست هاشم بهش برسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصداش ازعالم فكروخيال بيرون امدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:چى شده شال وكلاه كردى امدى اينجاديشب ك خوب ساختمت!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بحث اين حرفهانيست ازخونه زدم بيرون!!.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت برگشت سمتموگفت:توچيكاركردى اسماء؟؟؟؟مگه ديوانه شدى؟؟!!!بهترهمين الان برگردى خونتون تاديرنشده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:نيامده انجابرانصيحت امدم اگه ميشه چندروزى پيشت بمونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:معلوم ك نميتونى بمونى بهتربرگردى!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:چه اينجابمونم چه هرجاى ديگه برنميگردم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياباعصبانيت فريادزد:چرالعنتى....چراميخواى خودت وبدبخت كنى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بدبخت هستم ...مگه نيستم؟؟اگه بدبخت نبودم بابام ازداشتنم گلايه نميكرد..اگه بدبخت نبودم ازحضورم خجالت نميكشيدن.... اگه بدبخت نبودم بابام بخاطرابروش لعن ونفرينم نميكرد.....اگه اينهابدبختى نيست پس چيه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابهم نزديك شداشكهامو پاك كردوگفت:بيابريم خونه يه چندروزى اينجابمون امابعدش يه جارو واسه موندن پيداكن خودت ك خوب ميدونى اينجا واست امنيت نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسمت خونه رفتم....روياصدام زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش وپرسشگر نگاش كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى نگاه پرسشگرانموديدباصداى ارومى گفت:نظرت راجب ازدواج چيه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:ازدواج؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:اره ديگه ازدواج..!!!ببين اسماء نميخوام توكارت دخالت كنم ولى تونه پولى واسه گذروندن زندگى داري... نه سرپناهى دارى.... نه به قول خودت پدرمادرت دوست دارن پيششون بمونى پس بهترنيست به ازدواج فكركنى؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادلخوى به روياچشم دوختم وباغيض گفتم:چى دارى ميگى رويابخاطردوسه روزموندن توخونت دارى بهم همچين پيشنهادى ميدى....حتماتوقع دارى (به خودم اشاره کرذم )من تك دخترخانواده پناهى ازدواج كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياخود دانى من بابودنت براى دوسه روزتوخونم مشکلى ندارم امابعدشوميخواى چيكاركنى؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اونش به خودم مربوطِ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:باشه باباحالامنونخور!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسمت خونه رفتم مانتو وشالموبيرون اوردم وروى تُشكچه كنارديواردرازكشيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابدن دردازخواب بيدارشدم....چشم موبه پنجره دوختم هواتاريك شده بود روى تشك نشستم ورويا روصدازدم وقتى صدايى نشنيدم بلندشدم،بسمت تك اتاقى ك يه جورايى اشپزخانه حساب ميشودرفتم دريخچال وبازكردم جزپنير روتخم مرغ چيزتوش نبودتخم مرغ برداشتم ونيمرو درست كردم علارقم ميلم دست وصورتم وتوسينگ شستم همون جاپاى گازنيمرو موخوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم تابه ى ك توش نيمرودرست كردم وميشستم ك رويا امد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:سلام كجابودى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:سلام...رفته بودم پيش حشمت خان براى گرفتن مواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااسم موادامدوسوسه شدم بسمت كيفم رفتم وبيست تومنى بيرون كشيدم روبه روياگفتم:پس حالاك پُرى اوليش وبده به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابيست تون وگرفت وگفت:مصرفت بالارفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:امشبَ روميخوام بخاطرازاديم جشن بگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياپوزخندزدواندازه پولم بهم دادوگفت:خودت ك ميدونى من كم كم ميرم وتانزديكهاى صبح نميام پس حواست به خونه باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرى تكون دادم وگفتم:باشه بروخيالت راحت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابعدازعوض كردن لباسش رفت ومن شروع كردم به مصرف نميدونم چقدرگذشت وچقدرمصرف كردم تاخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندروزى از امدنم به خونه روياميگذره اخم وتخمهاى روياخبرازنارضايتيش ميده امامجبورم تحمل كنم چون جايى رو واسه رفتن ندارم تواين چندروزيك سوم پولم واسه مصرف مواددادم شايدبهترباشه به پيشنهادرويابراى ازدواج فكركنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي همين وقتي رويابرگشت گفتم:رويا يادت بهم گفتي ازدواج کنم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:اره يادمه....!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:خب....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:خب چي.؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:خب پيشنهادت چيه.؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياپوزخندي زدوگفت:چي شد..؟؟نظرت عوض شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:يه جورايي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:خوبه معلوم سرعقل امدي...ببين اسما سياروک خوب ميشناسي چندوقت پيش توي مهموني داشت آمارت وازمرضي ميگرفت مرضي هم چون خاطرسياروميخوادهي راپدت وميدادمنم زدم تودهنش انموقع بودک سياازم خواست درموردش باهات صحبت کنم من گذاشتم واسه يه وقت مناسب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنظرم رسيدالان وقتشِ .....خودتم خوب ميدوني سياپسربدي نيست تازه نوچه حشمت خان هم هست وازهرلحاظ تامينت ميکنه وضعشم بدک نيست خاطرتم ميخواد ديگه چي ميخواي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک چشمام ديدموتارکرده بود کي باورش تک دخترخانواده پناهي بايه موادفروش درپيت ازدواج کنه!!!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:چراگريه ميکني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلک زدم اشک چشمم فرو ريخت باصداي بغض دارم گفتم:به سيابگومن راضيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل ازشنيدن هرحرفي ازخونه وبعدازحياط زدم بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكارهاى زودترازانچه فكرميكردم انجام شدديروزسياامداينجاوحرفهاشوباهام زدوبراى امروزوقت محضرگرفت هيچ وقت توتصوراتم نميگنجيدبدون خواستگارى،بدون مهريه سنگين وحتى بدون عقدبايه صيغه ساده ازدواج كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته ازما?تلى توى محضرگفتم:اه....خسته شدم سيا!!پس كى اين حاجى ميادواين صيغه روميخونه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:عجله نكن عزيزم چون اجازه باباتونداريم باهزارپارتى بازى راضى شده صيغمون كنه براهمين نميتونم بهش فشاربيار!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاضرم قسم بخورم نصف حرفهاى سيارونفهميدم فكرم هول وهوش عزيزم گفتنهاى مكررش ك ازصبح تكرارميشودميچرخيد...يعنى ازدواج باسياكاردرستيه اگه نيست پس كدوم راه درست؟؟..... اصلامگه راهى جزء اين دارم...براى منى ك تمام پلهاى پشت سرم وخراب كردم شايداين تنهاراهِ!!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصداى سياازفكربيرون امدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشوعزيزم عاقدامد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكاش ميفهميدچقدرازعزيزم گفتنهاش حس انزجاربهم دست ميده تااينقدرتكرارش نميکرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاقدبعدازبرسى شناسنامه هامون يه ايه ى خوندوروبه من گفت:قبلت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترديدازبين لبهاى خشك شدم قبلتى بيرون فرستادم وسرنوشتم وبه تباهى كشوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم كى كارهاى محضرانجام شدوصيغه نامه روبدستم دادن وكى برگشتيم به عمارت حشمت خان تمام مدت توشك بودم توشك ازدواجم اونم باگفتن يه قبلت ساده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى كركننده اهنگ مثل پتك توسرم كوبيده ميشود....چراديگه باصداى بلنداهنگ هيجان زده نميشم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكيسوبازوم وتكون دادوگفت:دختركجايى يه ساعت صدات ميزنم..پيش و لباس وبپوش برو ك سياكچلمون كرده؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي حس ترازاون چيزى بودم ك توان ايستادن داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكيسوك ديدتكونى نميخورم دستهام كشيدو وادارم كردبايستادن بعدم مشغول تعويض لباسم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى كارش تموم شدبه سيازنگ زدو ازاتاق بيرون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنددقيقه بيشترطول نكشيدتاسيا به اتاق امداول مات ومبهوت نگام كردبعدبسمتم امدوتويه حركت قافلگيرانه لبهاشو روى لبهام گذاشت ازبوى گندالكى ك دهنش ميدادحس مشمئزكننده ي بهم دست دادسعى كردم بافشاربه سينش كمى ازخودم دورش كنم اماسيا مثل يه حيوان درنده به جونم افتادتمام سعيمو تلاشموكردم ولى افسوس ك تن رنجورم توان مقابله باحيوان درنده ى مثل سيارو نداشت...!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااحساس خيسى صورتم به خودم امدم يعنى داره بارون مياديادم افتادوقتى كوچيك بودم مادرجون ميگفت:هرارزويى دارى برو زيربارون بكن...تودلم ارزوكردم كاش زودترازخواب بيدارشم تاازدست اين كاوس وحشتناك نجات پيداكنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى زمزمه هاى اطرافم باعث شدچشم بازكنم اولين چيزى توتيرسم نگاهم رويابودك روبروى سياقرارگرفته بودوميگفت:خاك برسرنديد بديدت کنن ....ببين بادخترمردم چيكار كردى ميدونى اگه بلاى سرش بيادباباش پدرمون ودرمياره...؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلامگه قرارمون اين بودتوخواستى ازباباش انتقام بگيروتك دخترش وبندازى توموادى ك تقربيارهايى ازش غيرممكنه....نه اينكه كارى كنى دختره ازخونه فراريشه بعدم صيغه اش كنى وبه اين روزبندازيش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:هنوزخيلى مونده تاكارم بااين خانواده تموم بشه....توهم انقدشلوغش نكن الان نازى مياديه كاريش ميكنه خودت ك ميدونى كارش حرف نداره شماهاك بهترازهرکسي ازهنرش خبرداريدنصف بيشترتون براى خلاصى ازدست ح ر م ز ا د ه اتون ميريدپيشش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل ازاينكه متوجه بشم درموردچى وكى حرف ميزنن پلكهام سنگين شدوسبك بال ترازهميشه به اغوش خواب دعوتم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينباروقتى چشم بازكردم كسى تواتاق نبودچنددقيقه طول كشيدتابتونم موقعيت جديدم ودرك كنم ازبياداوردنِ بلاهايى ك سرم امده اشك مثل سيل ازچشمام جارى شدروي تخت نشستم هيچ فكرنميكردم سياانقدروحشى باشه اصلامن اينجابين ادمهايى گرگ صفتى ك لباس ادميت به تن كردن چيكارميكنم شايدبهترباشه شانسموبراى برگشتن به خونه امتحان كنم بااين فكرازتخت پايين امدم ازكمدديوارى اتاق مانتو وروسرى بيرون كشيدم ميدونستم اگه ازاتاق بيرون برم هزارنفرسدراهم ميشن براى همين بسمت پنجره رفتم به ارتفاع كمش تازمين نگاه كردم بى ما?تلى ازروى نردهابه پايين پريدم زيردلم تيربدى كشيدلبم وبه دندون گرفتم تاصداى گريم وخفه كنم حتى شورى خونم نتونست مانع فشاردندونهام به لبم بشه باكمرى خم بسمت درحياط پشتى راه افتادم وتودلم خدا خداكردم فقط قفل نباش چون باغبون بعدازرسيدگى به حياط دروقفل ميكنه وميره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبارخداباهام ياربودودرقفل نبودباخوشحالى بسمت خيابون دويدم دستموبراى اولين تاكسى بلندكردم به محض ايستادن ماشين خودم وتوش انداختموادرس خونه رودادم بيست مين بعدماشين جلوخونه نگه داشت روبه راننده گفتم چندلحظه صبركنيدالان كرايه روبيارم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراننده:فقط كمى عجله كنيدكاردارم...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرى تكون دادم وازماشين پياده شدم باخوشحالى ايفون وفشردم صداى نااشنايى توگوشم پيچيدبافكربه اينكه خدمتكارجديده گفتم:سلام ميشه دروبزنيد...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه باتعجب گفت:شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:دخترخانم پناهى هم اگرميشه دروبزنيد...!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه:وامگه شمانرفتى دختر؟؟!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبى حوصله جواب دادم:كجا...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه:يك هفته ى ميشه پدرمادرت ازايران خارج شدن!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصداى ناله مانندى گفتم:رفتن چرامنونبردن؟؟....نه خداحالاچيكاركنم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه:نميدونم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبى توجه به صحبت كردنش راه افتادم سمت خيابون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم ك امدم جلو خونه رويابودم تمام راه وازاون سرشهرپياده امده بودم اين سر. ديگه رمقى برام نمونده بودچشمام سياهى ميرفت شلوارم ازشدت خون ريزى خيس شده بودبااخرين توانى ك برام مونده بودزنگ و فشاردادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدربازشدچشمام سياهى رفت، قبل ازپهن شدن روى زمين بازوهام توسط كسى كشيده شدوتواغوشى فرو رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابوى شبيه كافورياشايدم الكل ك بينيمونوازش ميدادچشم بازكرداتاق تنگ ودلگيربيمارستان وزودشناختم سرم وبرگردوندم سياباچشماى به خون نشسته نگام ميكرد....ازش ترسيدم باتته پته گفتم:من رفتم خونه بابام اينهايه سربهشون بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياازروى صندلى كنارتخت بلندشدوبسمتم امدخيمه زدروم وگفت:خوب چى شد..؟خوب بودن.!!!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اره...ميشه يكم برى عقب دارى ميترسونيم....؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:هنوزمونده ازم بترسى.!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنموباصداقورت دادم وگفتم:توچرااينجورى شدى سياتوك منودوست داشتى....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيابلندخنديدوگفت:توزندگيم ازهيچ كس به اندازه تونفرت نداشتم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:چرا مگه من چيكارت كردم..!!!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحكم لپم وكشيدجورى ك اشكم سرازيرشد....بالذت خيرشدبه چشماى به اشك نشستم وگفت:هنوز زوده بدونى به وقتش همه چيزوبرات ميگم باواردشدن رويابه اتاق ساكت شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويانگاهى بهم انداخت و روبه سياكردوگفت:بگيراينم برگه ترخص
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيابرگ روازدست روياقاپيدوگفت:كمكش كن حاضرشه... بدنبال حرفش ازاتاق خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويابسمتم امدسرمم وبيرون كشيدرگم پاره شدوخون فوران كرد.....رويايه داخه پنبه روى دستم گذاشت وزيرلب غرزداخه مگه من پرستارشم به يه پرستاربگوبيادكمكش كنه...يكى نيست بگه بمن چه اخه...؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبى توجه به خونريزى دستم ك پنبه روپركرده بوددست روياروگرفتم وگفتم:توميدونى!!؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياباتعجب نگام كردوگفت:انوقت چيو؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه يادحرفهاى انشب شون گفتم:حرفهاتون وشنيدم...سياچى ميخوادازجونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويادستشوک داخل دستم بودباخشونت پس كشيدوگفت:بهترزيادفزولى نكنى! تاالانم حسابى اعصاب سياروخط خطى كردى كل انداختن باسياعواقب خوبى برات نداره!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتادسمت دروگفت:بهترزودتراماده شى چون صبرسياکمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارُخت ازجابلندشدم استين مانتوم پايين كشيدم وازاتاق بيرون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوروياتوراه روايستاده بودن وحرف ميزدن باديدن من سكوت كردن وراه افتادن سمت خروجى بيمارستان پشت سرشون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى به خونه رسيديم سياباچندضربه كمربندازم پذيرايي كردوگفت:شانس اوردى كارت به بيمارستان كشيده ومن حوصله گذاشتن لَش کِشي روندارم وگرنه تاوان كارت باكرام الكاتبين بود....براى شامم قرمه سبزى درست كن فكرزيرابى رفتنم ازسرت بيرون كن چون جايى جزء اينجارو واسه رفتن ندارى وهرجاهم بري زودترازانچه فكرشوبكنى پيدات ميكنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقفل شدن درسداشكهام شكست کنارديوارسرخوردم وبى توجه به حال بدم روى سراميك سردنشستم ازته دل زار زدم به حال خودم....به خاطرازدست دادن خانوادم ....بخاطربيرحميش ک بعدازرفتنم فورا گذاشتن رفتن انگارمنتظربودن من برم تاباخيال ازکشورخارج بشن ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدرگريه كردم تاتوان ازكف دادم وروي سراميكهاخوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباضربات متعددى ك به پهلوم واردميشودچشم بازكردم سيادرست بالاسرم وايستاده بودوبهم لگدميزدباالتماس گفتم:نزن سيادردم مياد!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:به درك !!!مگه نگفتم برام قرمه سبزى باربزار؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:ببخش توروخدا....نميدونم كى خوابم برده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست اززدن برداشت درحاليكه نفس نفس ميزدگفت:ازفرداوظيفه تودرست انجام بده وگرنه ازموادخبرى نيست شيرفهم شدى؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نشونه تفهيم چندبارسرم وتكون ميدم....سياخم ميشه خرمن هاى خرماييموتوى پنجه هاش اسيرميكنه وبسمت بالاميكشه بى اراده بلندميشم سيا سيلى به صورتم ميزنه وميگه وقتى باهات حرف ميزنم سرت ومثل مرغ تكون نده بگوبله فهميدم اقاسيا!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهق هق ميگم:ب...بله..هيع....فهم..فهميدم اقا...س..هيع...سيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحكم هلم ميده كمرم به پايه ميزعسلى ميخوره ودردتوبندبندوجودم ميپيچه بى اراده آخ بلندى ميگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيادرجواب آخم ميگه زهرمارپاشوخبرمرگت تادوش ميگيرم يه چيزى درست كن ضعف كردم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه كمك ميزبلندميشم ودست به ديوارميگيرم تااشپزخانه خودم وميكشم....خداياچى درست كنم اخه من ك اشپزى بلدنيستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدرمثل ادمهاى گيج دورخودم ميچرخم تاسياازحموم بيرون ميادروى گازوك خالى ميبينه بسمتم ميادباوحشت به عقب قدم برميدارم باهرقدم من به عقب سيايه قدم به جلو ميادبابرخوردچيزبه كمردرست همون جايى ك به ميزاصابت كرده بود..چشمام سياهى ميره بازانوروى زمين ميافتم سياروبرم ميشينه وميگه:كوغذايى ك درست كردى ؟؟؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمى نالم من اشپزى بلدنيستم دستهاى تنومندش روى سرم فرودميادوميگه خاك برسربى ارذت كنم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندميشه بسته ى روى ميزميزاره وميگه:بااينكه لياقتشوندارى ولى مصرف كن يه وقت نميرى بمونى رودست به اتاقش ميره وبعدازپوشيدن لباسهاش ازخونه خارج ميشه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسستى وبه كمك كابينتى بلندميشم بسته روبرميدارم وبه هال برميگردم روى مبل دونفره ميشينم وباگريه مشغول مصرف ميشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازمصرف همون جادرازميكشم وبه اميدديدن كابوس وحشتناك روبروم چشم ميبندم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحس نوازش گونم ازخواب بيدارميشوم سياروباچشماى سرخ بالاسرم ميبينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاچشماي بازم وديدبالحنش كش داروتهوع برانگيزش گفت: بيدارشدى عروسكم!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاموتوهم کشيدم وگفتم:دست ازسرم بردارسياحالم هيچ خوب نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست زيرزانوهام انداخت وبلندم کرد....بامشت به سينه اش كوبيدموگفتم:ولم كن روانى....!!!هيچ معلومهِ دارى چيكارميكنى..؟؟امروزازبيمارستان مرخص شدمااا!!!!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنكنه قصدجونم وكردى؟؟؟.. اگه اينطوره باچاقويى.، قرصي.. مرگ موشى... چيزى بكشم تاكمترعذاب بكشم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراتاق وباپاش بازكردانداختم روى تخت وروم خيمه زدگريه كردم....ضجه زدم...التماس كردم...تحديدكردم...دست وپازدم ولى اخرم نتونستم مقاومت كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياباز بهم دست درازى كرد....درحاليكه اصلاحالم خوب نبود!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى كارش تموم شدازاتاق بيرون زد...ازتخت پايين امدم روتختى خيس شده ازخون حالم وبدتركرد...چهاردست وپادرست مثل نوزاددرحال تكامل خودم وبه حموم رسوندم...دردكمرطاقت فرسابودطوريكه توان ايستادن وازم گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيردوش نشستم وبدنم وسابيدم باتمام قدرت ليف وروى پوستم حركت ميدادم واشك ميريختم باسوزش پوستم دل ازدوش كندم...،باكمك ديواربلندشدم حوله به تن كردم وبسمت اتاق رفتم....ازديدن سيا روى تختى ك ملافه هاش عوض شده تعجب كردم....بااندك توانى ك برام مونده بودخودم وبه مبلهاى هال رسوندم روى سه نفرش دراز كشيدم وچشمام وبستم ولى درداجازه استراحت وبه چشماى خستم نميدادباگريه راه افتادم سمت اشپزخانه بسته مسكن روى اپن بهم چشمك ميزدبسته روبرداشت سه تاقرص ازش خارج كردم وهمزمان داخل دهنم جا دادم بغض توگلوم اجازه براحتى قورت دادن وازم گرفته بودازشيرسينگ ليوان ابي پركردم وقرص به كمكش پايين دادم دوباره به هال برگشتم ...روى مبل درازكشيدم چشماموبستم وبه خواب اجازه دادم تاخستگى روازچشمام بگيره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباروشناى نورخورشيدك تانيمه هاى اتاق بالاامده بودبيدارشدم... براى بلندشدن غلطى زدم دردكمرم وسياهى رفتن چشمام ناتوانيم وبهم ياداورى كرداينباربااحتياط بلندشدم انقباض هاي شکمم وخيسى شلوارم باعث هجوم اشك به چشمام شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطول اتاق تادستشويى روباهق هق گريه طى كردم...بعدازتعويض لباسهام دست وصورتم وشستموبه هال برگشتم روى مبل درازكشيدم وازته دل زار زدم ....خسته بودم ازصداى غاروقوره شكمم ك ناشى ازگرسنگى بود....ازتنهاييم ،..ازضعفم،ازبى كسيم...چراسقف ارزوهام يك شب فرو ريخت.... دارم تاوان كدوم گناه نكردم وپس ميدم اخخخخ خدااا....نگام كن ببين چه به روزم اوردى حالاخوش باش ازگريه کردنم...خوش باازناتوانيم وتنهاييم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى در ورودى به گوشم رسيدبي توجه به گريه ام ادامه دادم...چندثانيه بعدسياروبروم ايستاد....نگاموبالاکشيدم ازديدنش ترسيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوخودم جمع شدم سيابازوم وتودست گرفت...جيغ خفه ى كشيدم ومحكمتربه مبل چسبدم عصبى ازمقاومتم بغلم گرفت و بسمت اشپزخانه بردم روى صندلى نشوندم ازنايلونهاى خريديه بارمصرفى بيرون کشيدوجلوم گذاشت گفت:بخوربرات خوبه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرش وك بازكردبوى جيگراشتهاموتحريك كردبااينكه دوست نداشتم بخورم ولى نتونستم به گرسنگيم غلبه كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرين لقمه روتودهنم جادادم ودوردهنم بادستمال پاك كردم سياروكردسمتم وگفت:بروتواتاق دراز بكش يه چندروزى استراحت كن تابهترشى!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازخداخواست بسمت اتاق راه افتادم صداسيا باعث توقفم شد.باليوان ابي بسمتم امدازبسته قرص يه مسكن بيرون اوردبسمتم گرفت ..قرصوگرفتم وتودهنم جادادم وبااب بسمت معده ام كردم هدايت كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه راهم ادامه دادم وتواغوش تخت اروم گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباوراين سيامهربون برام خيلي سخت بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهادرپى هم سپرى ميشودومن تنهاتوخونه سيامك زندانى بود ديگه نه ازمهمونى رفتن خبرى بود...نه ازمهمون امدن سياصبح به صبح ازخونه بيرون ميزدوشب ديروقت برميگشت بعضى ازشبهاهم نميومديااگرم ميامدمست بودوباعث ازارو اذيتم ميشوداين چندروزم ك سرگيجه امانموبريده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابلندشدن صداى درازاشپزخونه به بيرون سرك كشيدم سيا تلوتلوخورون واردخونه شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردزديدم زيراپن اشپزخونه توخودم جمع شدم ازديروزعصرخونه نيامده حالاهم ك امده مستى ازسرو روش ميباره!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى قدمهاش ضربان قلبم وبه اوج خودش رسوندترس گوشه دلم لونه كرده بودبه اشپزخونه ك رسيدصدام زد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسماء....اسمائى كجايى....؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسهام به شماره افتاده بودميدونستم اگه يه بارديگه صدام بزنه ونرم حسابمو باكمربندش تصويه ميکنه.....خدايااا اذت خواهش ميكنم بره بخواب!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-كوچولودوست داشتنى بياببينمت ديگه؟؟!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسابقه اشكهام براى زودترپايين امدن شروع شد....بلندشدم بدون نگاه كردن بهش گفتم:سلام!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى قهه قهش بلندشدتودلم زهرمارى نثارش كردموگفتم:چيزى شد؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياباصدايى ك خندتوش موج ميزدگفت:خيلى باحالى دختر…..چرااين شكلى شدى؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم ازمصرف زيادمشروب دار چرت وپرت ميگه براى همين رفتم سمت سينگ ليوان وپرازاب كردم ويك نفس سركشيدم بابلندشدم اززمين جيغ بلندى كشيدم.... قبل ازدرك كامل موقعيتم لبهاى سيا قفل لبهام شددوباره اشك ريختم....التماس كردم...خواهش کردم ....حتي قسم دادم..ولى بازم بي فايده بود!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض خلاص شدن ازدست سيامحتويات معدم به دهانم هجوم اوردبلندشدم ملافه رودورخودم پيچيدم بانهايت سرعت خودم وبه دستشويى رسوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعق زدم وعق زدم كاش چيزى هم براى بالااوردن داخل معدم بود..قبل از خارج شدنم ازدستشويى چشمام سياهى رفت كنارديوارسرخودم چندثانيه بعدصداى سياگنگ به گوشم رسيدو.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم ك بازكردم زيرسِرُم بودم سياعصبى طول وعرض اتاق وطى ميكردسرم چرخوندم سمت پنجره درختهاى سربه فلك كشيده كاج عجب خودنمايى ميكردن تواين محيط تنگ ودلگير.....بالذت به تماشاشون نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداى سيااين لذت چندثانيه اى روازم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهوش امدى؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاركوره باتكون دادن سرم بهش فهموندم اره.بهوش امدم....!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديك تختم شدوگفت:ميدونى چه غلطى كردى؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتودلم جواب دادم غلط وك توكردى نه من ولى باتكون دادن سرم به چپ وراست ندونستنمواعلام كردم!!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدتوصورتم وگفت:حامله شدى عزيزم بهت تبريك ميگم....!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتودلم قهه قه زدم ولى روي لبم لبخندي نشوندم تابفهمه نميتونه بااين كلكهابيشترازاين ازارم بده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:خوشحالم ك شدى...حتماپيش خودت فكركردى حامله ميشم تاسيا بخاطربچشم شده سربراه بشه واذيتم نكنه...دوندون قرچه ى كردوادامه داد:ولى نميدوني من هم ازتوهم ازبچه توشكمت متنفرم هرچندم اون بچه...،بچه خودم باشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباوروددكتربه اتاق سيا كنار رفت دكترامدبالاسرم بعدازمعاينه گفت:.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدكتر:بهتربيشترمراقب خودتون باشيدمتاسفانه كم خونى تون باعث افت فشارميشه براتون اهن نوشتم باويتامين دى طبق معاينه دكترزنان رحم تونم اسيب ديده بهترتوطول بارداريتون رابطه ى نداشته باشيدبعدازاتمام سرم ميتونيدبريد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدكترازاتاق خارج شدومن هنوزبه جاى خاليش نگاه ميكردم كلمه باردارى هزاران باتوسرم اكوشدتامعنى شودرك كنم...وقتى متوجه عمق بدبختيم شدم شروع كردم به جيغ كشيدن وخودزنى بامشت به شكمم ميكوبيدم وگريه كنان ميگفتم من تورونميخوام....اصلاازكجاپيدات شد.!!!..بهترهمين جاازنفس كشيدن ساقط بشى تاديرنشده!!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم ك امدم دستهام توسط دوپرستارگرفته شده بودوپرستارى ديگه توسرمم امپورتزريق ميكرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ هاى ك كشيده بودم انرژىموتحليل كرده بودچنددقيقه بعدازتزريق پلكهام سنگين شدوروى هم افتاد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى چشم بازكردم سيابرگه ترخيص روگرفته بود...توسكوت تاخونه همراهيم كردبه محض ورودم به خونه دروفقل كردورفت تاالانم بااينكه دو روزگذشته ولى خبرى ازش نيست ازطرفى ازنبودش خوشحالم ازطرفى هم ته دلم يه حس بدى دارم نميدونم چراولى دلم گواه ازخبربدى ميده!!......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره بعدازيك هفته سروكله سياپيدا شدبخاطرترشح هورمونهاى بارداريم عصبى شده بودم وكارهام دست خودم نبود....تاسياروديدم دادزدم:هيچ معلوم كجايى؟؟... مگه نميدونى من مصرف كننده ام چراوقتى ميخواى غيب شى به اندازه كافى برام موادنميزارى....ميدونى ازديشب تاحالاچى كشيدم؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياباپوزخندكنارلبش جواب داد:خاك برسرت بجاى اينكه بخاطربارداريت ترك كنى ازكمبودموادت شكايت ميكنى....برات متاسفم توحتى بفكربچتم نيستى!!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغيض گفتم:كى گفته من حامله ام هركى گفته غلط كرده گوه زيادى خورده من هيچيم نيست!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:مختارى هرطوردوست دارى فكركنى بهتراينم بدونى من درقبال بچت هيچ مسئوليتى قبول نميكنم اين چندروزم دنبال كارهاى رفتنم بودم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اونوقت كجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:اون وراب!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بعدتكليف من چى ميشه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياباصداى بلندزدزيرخنده وقتى خوب خندهاشوکردگفت:تكليفم چيه ديگه چه صيغه ي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببين خانم كوچولوكارمن باهات تموم شده به محض اكى شدن كارهام ميرم يه مقدارپولم بهت ميدم تااگه خواستى بچهتوبندازى اگرم نخواستى ميتونى بااون پول بدنياش بيارى تاچندماه اينده هم خونه رو دارى پول رهنش وبجاى كرايه عقب افتادش ميره پس بهترتاديرنشده بفكرجاومكانى واسه خودباشى ازماگفتن بود!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهضم حرفهاى سياواسم خيلى سخت بود...شوكه نگاش ميكردم چنددقبقه طول كشيدتاحرفهاشوتوذهنم حلاجى كنم پس اخرخط ك ميگن اينجاست!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسمتش يورش بوردم بامشت به سينه وبازوهاش ميزدموفوش ميدادم سياهم صبورانه تحمل ميكردواين حرصموبيشتردرمياوردخسته ك شدم روى زمين زانوزدم وازخداشكايت كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداااا چرانميبينيم....ببين چه بلايى سرم اوردى... سرمن سرتك دخترخانواده پناهى!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمنى ك بعدازرفتن داداشم شدم دوردونه پدرمادرم....ببين به كجارسونديم..مگه چيكاركردم...تاوان كدوم گناهم ودارم پس ميدم..چراباعث شدى ازروقله سقوط كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرررراااا بابام ولم كردو رفت پيش پسرش...حالاچيكاركنم...اخهههههه اين بچه چى بودانداختى تودامنم...چرررا نازام نكردى
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدرگريه كردم ودادزدم تااروم گرفتم وهمون جاروى زمين جنين واردرازكشيدم وچشم روهم گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارهاخيلي زودانجام شدوسياچندهفته بعدعزم رفتن کرد.....درست يادمِ روزرفتنشو..،حسابي داغون بودم ،هنوزم صداي گريه هام،خواهشهام،التماسهام توگوشمِ حتي براي منصرف کردنش ازرفتن به پاش افتادم امااون باکمال بي رحمي من هول دادسمت ديواروگفت:ميدوني واسه چي تو رفتن انقدرمسمّم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري به علامت نه تکون دادم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيابهم نزديک شدخم شدروي سرم وگفت:چون ميخوام تاوان پس بدي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباضجه گفتم:تاوان چي رو؟؟تاوان کدوم گناهموبايدپس بدم تااروم بگيري؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا:تاوان گناه پدرت تو!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب بهش چشم دوختم....سياادامه داد:چندسال پيش بابات داداشموفرستادپاي چوبه دار،.. اون عمواشغالت بردارموباچهل کيلوموادموقع برگشت ازمرزگرفت، پروندش افتاددست قاضي پناهي همون پدرناکست ....تودو جلسه بدون توجه به تهديدها وپولي ک بهش پيشنهاد داديم حکم اعدام داداشموصادرکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزي ک جنازشوتحويل گرفتيم قسم خوردم انتقام خون شوبگيرم ازفرداهمون روزافتادم دنبال بابات....اول براي برادرت نقشه کشيدم ولي وقتي بابات براي درس خوندن فرستادش اون ورآب...امدم سراغ تو باکمک رويا موفقم شدم،درست مثل بابات ک بي ابرومون کردبي ابروش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادشموازمون گرفت توروازش گرفتم....اشک پدرومادرم ودراورداشکشودراوردم ميدوني تنهاکاري ک نکردم چيه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشتـــن تــوست...اونم بخاطراينکه ميخوام عذاب بکشي ميخوام بابات تواتيش بي خبري اذت بسوزه وقتي هم ک پيدات کرديه بچه بغلت باشه ک نفهمه پدرش کيه اصلاندونه نوه اش شرعيهِ.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتاسفم ک تاوان کارهاي پدرت واذت توگرفتم ولي توبهترين گزينه بودي براي نابودي بابات!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتهامون جاروي زمين نشستم وبه جاي خالي سيانگاه کردموبه حرفهاش فکرکردم.....وقتي سياهي شب جاشوبه سپيدي روزدادبلندشدم وبسمت حموم رفتم اب سردوبازکردم وزيرش وايستادم به حرکت موج گونه اب روي لباسم چشم دوختم نميدونم چقدرگذشت باحس کم اوردن اکسيژن شيراب وبستم انگاربه اين شوک احتياج داشتم ....لباسهاي خيسموازنتم خارج کردم وحوله پوش ازحموم بيرون امدم راه اتاق ودرپيش گرفتم...کشوپاتختي کنارتخت وبازکردم يک بسته ازسه بسته موادي ک سيابهم داده بودوبرداشتم،شروع کردم به مصرف ،...اشک ريختمومصرف کردم...ضجه زدمومصرف کردم...گلايه کردم ومصرف کردم...بخودم ک امدم هرسه بسته رومصرف کرده بودم تلوتلوخوران خودم وبه تخت رسوندم جنين وار روش درازکشيدم وچشماموبستم اشک ازپشت پلکهام راه گرفت انقدرباچشماي بسته اشک ريختم تاخواب مانع ازخيسي بيشتر چشمام شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون روزبه بعدخرج کردن پولي ک سيابراي زايمان ياسقط بهم داده بودشروع شد....تموم پول وتومدت شيش ماه تموم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديروزم صاحب خونه امدوگفت:تاامروزوقت دارم خونه روخالي کنم درغيراين صورت بامامورميادبراي گرفتن کليدوتخليه به اين ترتيب چمدونم وک تنهادارييم بودبرداشتموازخونه بيرون زدم تاشب توکوچهاوخيابون هاقدم زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتاريك شدن هواراه افتادم سمت خونه رويا،...خونه شروع بدبختيم...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتى رسيدم چمدونم وجلودَررهاكردم ،چندنفس عميق كشيدمو زنگ وفشاردادم چندثانيه طول كشيدتاصداى كيه گفتن رويابلندشد....!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابشوندادم بجاش دوباره زنگ وفشردم....رويادروبازكردوگفت:چ خبرت؟؟.. مگه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنوك ديدساكت شد....کمي بعدبخودش امدوباتعجب گفت:اينجاچيكارميكنى؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغيض گفتم:امدم پيشت عزيزم مگه جزاينجاجايي رو واسه موندن دارم...؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:تاحالاهرجابودي بروهمون جا....مهمون دارم نميتونى اينجابمونى؟؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمچ دستشوگرفتم وپيچوندم وگفتم:بدرك ك مهمون دارى....بيچارم كردى حالاک بي خانمان شدم نميخواي رام بدي؟؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعوضى ببين منو...كجام شبيه اسمائى ك اولين بارتوپارك ديدى.....چرا امدن به مهمونى روبهم پيشنهاد دادى؟؟؟چراباسياهم دست شدى وكمرهمت بستى براي نابوديم؟؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيارفت منو بابچه توشكمم گذاشت ورفت اونم بدون دادن يه قرون پول بهم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:دستمو ول كن شكونديش...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشوول كردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا:چراخالى ميبندى سياك پول دادبچه روبندازه!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندى زدموگفتم:پرفسوراگه باپولى ك سياداده بودبچه رومينداختم ازكجامياوردم ميخورد،..تواين هفت ماه حتي يکبارهم دکترنرفتم نميدونم اصلابچم سالم هست يااصلاجنسيتش چيه؟اگه بدنيابياديه دست لباسم نداره براي پوشيدن؟ميفهمي باهام چيکارکردي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: خوب ميرفتى سركار!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندم تبديل شدبه لبخندتمسخراميزى وگفتم:بنظرت كى به زن حامله باهيچ نوع مدرك وسابق كارى كارميده؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروياتوسكوت نگام كرد....هولش دادم داخل وازكنارش گذشتم،واردخونه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويادروبست وپشت سرم امد....توخونه خانمى هم سن سال خودمون شايدچندسال بزرگترنشسته بودوچاى ميخورد...نگاهى به لباسهاى بازش انداختم وخطاب به روياگفتم:معرفى نميكنى؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir