پنج مرد، پنج زندگی ، پنج راه که به هم می رسد چه خواهد شد در این راه بی پایان کسی خواهد شکست؟ کدام مهره شطرنج؟ کدام شطرنج شکسته؟

ژانر : عاشقانه، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۱۳ دقیقه

مطالعه آنلاین شطرنج شکسته
نویسنده : silversea horse

ژانر : #عاشقانه #معمایی

خلاصه:

پنج مرد، پنج زندگی ، پنج راه که به هم می رسد

چه خواهد شد در این راه بی پایان

کسی خواهد شکست؟

کدام مهره شطرنج؟

کدام شطرنج شکسته؟

مقدمه

هجوم سایه ها...میان صفحه های سیاه فکر، بازی را رقم می زند.

بازی بی پایان، بی مغز، بی شکل و بی برنده...

ترس ت

ا و ت

ا برابر با مرگ است...

بیماری ست...

مرگ ،سرخوش بر روی شب خیمه زده

میان شب و رنج

به خاک و خون می افتد

رنج می کشد

به دام می افتد

می میرد

باید ت

ا و ت

ا شکست...می شکنی تا بشکنی.

زمانی که رو به رو می شوی با مرگ...می فهمی راز آن اسلحه مرگبار را...

زمانی که دیر شده

دستش را روی شقیقه اش گذاشته بود و فشار می داد.چشم هایش را بست و سعی کرد کمی آرام بگیرد.تصویری که دیده بود از ذهن بی قرارش بیرون نمی رفت.چه کسی انتظار داشت که نوشاد...نوشاد رادان مرتکب چنان کاری بشود؟چشم هایش را آرام باز کرد گویی که انتظار داشت هیج نبیند.دهانش را باز کرد و سعی کرد هوای درون ماشین را به ریه ی خشکش بفرستد.نگاهی به اعداد قرمز رنگ انداخت.سری تکان داد و دستش را به سمت جعبه دنده برد.همزمان با سبز شدن چراغ ماشین از جا کنده شد.

بی وفقه می راند و هر چه فکر می کرد نمی دانست که به کجا می رود.صدای زنگ موبایلش چیزی را به او یادآوری کرد.نفس عمیقی کشید و رد تماس زد و بعد مسیر خود را بدون توجه به بوق های آزاردهنده دیگر رانندگان عوض کرد.جلوی ساختمان بزرگ و سفید رنگ آسایشگاه که ت

ا نفرت را به یاد او می آورد پارک کرد.در ماشین را به هم کوبید و صدای قفل شدن درها در گوشش پیچید.

وارد ساختمان شده بود.به سمت اتاق مورد نظرش رفت.در کرم رنگ را باز کرد و وارد اتاق شد.لبخندی را هر چند بی مورد مهمان لب هایش کرد.آرام گفت.

- سلام.

می دانست مثل همیشه جوابش ت

ا سکوت است.شال سفید رنگش را روی مبل قهوه ای قدیمی پرت کرد.گیره موهایش را باز کرد.به سمت یخچال کوچک گوشه اتاق رفت.درش را به آرامی باز کرد و بطری آب معدنی را بیرون کشید.ساعتی بعد هر دو رو به روی هم نشسته بودند و با نگاه تمام گلایه ها را بازگو می کردند.

نائیریکا آرام شروع به صحبت کرد.صدایش همچون موج بر جان بی قرار جهانشاه می نشست.

- امروز خبر خاصی نبود...رفتم باشگاه.برگشتم خو

...سیما رفته بود آرایشگاه.با نوشاد حرف...نزدم.

وقتی در مورد نوشاد حرف می زد سعی کرد صدایش نلرزد.به هیچ وجه قصد نداشت خاطر جهانشاه را بیشتر از این آشفته سازد.

- فعلا هم که اینجام...

به ساعتش نگاه کرد- دو ساعت دیگه کلاس دارم.نوشاد احتمالا بعد از من میاد اینجا...

خودش هم می دانست که این اتفاق نخواهد افتاد.نوشاد و سیما،جهانشاه را از خاطرات زندگی شان بیرون انداخته بودند و نائیریکا بر عکس آنچه که نشان می داد جهانشاه را به اندازه جانش دوست می داشت.

از جایش برخواست.به آن چشمان قهوه ای تبدار ب*و*سه زد.شالش را برداشت و از آسایشگاه بیرون رفت.

****

- Don’t deny it. I know it was your mistake.

صدای مرد در گوشش پیچید- I deny nothing. If you don’t wanna believe me it’s not my problem

- Just understand what I tell you. I don’t want trouble and I don’t wanna hear your voice again.

گوشی تلفن را به گوشه ای پرت کرد.مشتی محکم روی میز چوبی قیمتی اش زد و سرش را در دستانش گرفت.صدای تقه ای به در او را به خود آورد.

- بیا تو...

و به در نگاه کرد.زنی وارد اتاق شد و با نگرانی به طرفش آمد.در نگاه اول چشمان سبز رنگش جلب توجه می کرد.موهایش روی شا

های ظریفش رها شده بودند.

- صدات تمام عمارت رو برداشته...چی شده؟

با بی تفاوتی نگاهش کرد- اگر صدام عمارت رو برداشته بود اونوقت می دونستی چی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز را دور زد و کنار صندلی ایستاد.دستش را روی دستان گودرز که روی میز مشت شده بودند گذاشت – عزیزم من نمی خوام توی دردسر بیفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز سرش را تکان داد-همین حالا هم دارم تو دردسر بدی می افتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اد کرد- می تونم کمکت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می تونی کلک یه نفر رو برام بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز دستی روی موهای خاکستری اش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش میثاق صدیقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز میان اوراقی که روی میزش پخش بودند جست و جو کرد.عکسی را بیرون کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم عکسش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دقت به عکس نگاه کرد- چکاره ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز نفسش را به شدت بیرون داد- نمی دونم...خیلی داره تو کارام دخالت می ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدیش ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که نمی دونم برای کی کار می ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آدرس خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش رو داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جز اسم و یه عکس چیز دیگه ای ازش نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز سرش را به تندی تکان داد-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...اما می دونم تو از پسش برمیای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد نگاه عمیقی که عکس میثاق انداخت.چشمان مشکی میثاق انگار تا ته وجود زمرد را می سوزاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی به گودرز زد- از پسش برمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز شد و شاهرخ وارد شد.از همانجا بلند گفت – سلام بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عارف خودش را تا نیمه از در آشپزخا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون کشید- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ خندید- بابا چرا نصفه ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عارف از آشپزخا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون رفت.شاهرخ با خنده عقب عقب می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا غلط کردم...شکر خوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز شد.شاهرخ با دیدن برادرش بلند گفت- اصلا شروین شکر خورد...غلط خورد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن قیافه متعجب شروین ادامه داد- با هم دو نفری غلط خوردیم...بدو یه چیزی بگو الان بابا یه بلایی سرم میاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین خندید و آرام به سمت اتاقش رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ داد زد- امیدوار است آدمی به خیر کسان، مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین هم جوابش را به همان بلندی داد- برو بابا دلت خوشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ به اتاقش رفت و لباسش را درنیاورده پشت میز کامپیوتر نشست.همانطور که مشغول بود در اتاق باز شد و شروین وارد شد. شاهرخ با دیدن برادر بزرگترش مانیتور را خاموش کرد.شروین لبخندی از روی اجبار زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کارا عاقبت نداره آقای شاهرخ رزم آرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ کس نمی فهمه مطمئن باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بابا...داداشت رو دست کم گرفتی ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین سری تکان داد- حالا ببین کی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان...دارم می رم دانشگاه...خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی دخترش را بدرقه و سفارش های هرروزه را یادآوری کرد.رخسار لبخند ملیحی زد و از خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خارج شد.سوار ماشینش که هدیه پدرش بود،شد و ساعتی بعد در پارکینگ مترو ماشین را پارک کرد.نیم ساعت بعد داخل دانشکده فنی دانشگاه .... شد.برنامه اش را به یاد آورد.می خواست سرش را به دیوار بکوبد.ویژوال بیسیک آن هم با استاد شاکری عذاب الیمی بود که می توانست آن روز بر سرش نازل شود.به سمت کلاس رفت.این چهارمین ترم تحصیل او در مقطع کارشناسی ارشد بود و دلش می خواست به نحو احسن آن را تمام کند.گرچه نمی دانست سرنوشت برای او چه بازی هایی رقم زده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دانشگاه که بیرون رفت تقریبا هوا تاریک شده بود.وارد ایستگاه مترو شد.صدای فریادی او را مجبور کرد که به عقب نگاه کند. مردی به سمتش دوید.با وحشت خود را عقب کشید ولی مرد دیگری که او هم در حال دویدن بود به رخسار برخورد کرد و هر دو زمین خوردند.مرد به سرعت از جایش بلند شد و شروع به دویدن کرد.استخوان دست رخسار به شدت درد می کرد.با کمک مردم بلند شد و به راهش ادامه داد.به یاد آورد در دست مرد اسلحه ای دیده بود.قلبش پر از وحشت شد و بی اختیار کیفش را محکم تر گرفت. روی صندلی ای نشست و منتظر آمدن قطار شد.صدای مردی او را به خود آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رخسار سرش را بالا برد و با یک جفت چشم مشکی درخشان رو به رو شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منو ببخشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد آورد این همان مردی بود که به او برخورد کرد.یاد اسلحه اش افتاد.مرد به وضوح ترس را در چهره رخسار مشاهده کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...نترسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست در جیب شلوار جینش کرد و کارتی را بیرون کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد صلاحی هستم از مبارزه با مواد مخدر.منو ببخشید که ترسوندمتون و بهتون آسیب زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رخسار نگاهش را دزدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...مشکلی پیش نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من واقعا متاسفم خانمِ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رخسار دید سرگرد صلاحی منتظر او را نگاه کرد.آرام گفت- رخسار زادمهر هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد کنار رخسار نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آران صلاحی هستم...خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان، سرگرد صلاحی می خوان شما رو ببین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهش بگو بیاد تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قامت آران در چهارچوب در نمایان شد.پاهایش را محکم به زمین کوبید و احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیمسار سرتیپ دوم فروزش نگاهی به او انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آزاد سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران در لباس فرمش کمی جا به جا شد.حرکت کرد و نزدیک صندلی های چرم اتاق اختصاصی سرتیپ دوم فروزش ایستاد.صدای بم و مردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ دوم فروزش در گوشش پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران بدون هیچ حرفی روی نزدیک ترین صندلی نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب...می شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان،ما تونستیم سردسته باند رو شناسایی کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب،پس برو دستگیرش کن.چرا معطل می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران نگاهش را به زمین دوخت- قربان،ما مدرکی نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ دوم فروزش منفجر شد- پس چهارماهه چه غلطی می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان،تمام شواهد و اسناد رو از بین برده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ دوم فروزش به چشمانش مشکی آران خیره شد- نذار رد صلاحیت کنم سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و ادامه داد- اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران محکم گفت- گودرز سلیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی ازش می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان، هیچ کدوم از دانسته هام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله دستش را در هوا تکان داد- برام مهم نیست که مدرک نداری.چی ازش می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گودرز سلیم،چهل و هشت ساله.همسرش مینا لامع سه سال پیش ناپدید شد.طبق اونچه که خبرچینم بهم گفت چون می خواست گودرز رو به پلیس ها لو بده،گودرز احتمالا از بین بردتش.کسی از سه سال پیش مینا لامع رو ندیده.فرزند نداره.می گن معشوقه ای داره به اسم زمرد که پیدا کردنش به اندازه پیدا کردن گودرز سخته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت سرتیپ دوم فروزش کمی از حالت خشکش درآمد.نگاه آبی اش را به آران دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی این پرونده، مواظب خودت و خانواده ت باش.خیلی مهمه که کسی آسیب نبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیب دوم از جایش بلند شد و به سمت پنجره سرتاسری اتاقش رفت.کمی به بیرون نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید مواظب خودت، دوستانت و خانواده ت باشی.اینا از هر راهی وارد می شن تا بهت آسیب بزنن.جلوت رو بگیرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی عمیق به آران کرد- مثل من نباش که همه چیزمو از دست دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیمسار سرتیب دوم سورنا فروزش چشمانش را بست.آران بلند شد و احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا با صدایی آرام ولی محکم گفت- آزاد سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در جوابش را به خوبی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایستا دیگه...خسته شدم تمام دانشگاه رو دنبالت دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی صبری به او نگاه کرد.شمرده شمرده گفت- کلاس تا یه دقیقه دیگه شروع می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید از کنارش شروع به دویدن کرد و گفت- من زودتر می رسم.امروز روز اوله ها...حواست باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و آرام گفت- خدا شفات بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف سامسونتش را در دستش جا به جا کرد و به سمت کلاس شماره 15 رفت.ضربه ای به در نیمه باز کلاس زد و داخل شد.نگاهی به کلاس کرد و دانشجویانی که ترم آخر رشته مهندسی برق الکترونیک را می گذراندند.بیشتر از نصف کلاس متوجه حضور او نشده بودند.چشمانش را به آرامی بست و باز کرد.میان دانشجویان سعید را دید. سعید با خنده نگاهی به او انداخت و چیزی زیر لب گفت.نگاهش کرد. کیف را محکم تر گرفت و به سمت میز استادی رفت.صدای یکی از پسرها را شنید که انگار تازه متوجه حضورش شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرو اونجا جای استاده...الان میاد پرتت می ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماژیک را از روی میز برداشت و روی تخته نوشت و همزمان شروع به صحبت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آریانا صلاحی هستم...قطعا که خبر دارین الکترونیک سه رو با من دارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی در کلاس راه رفت و از قوانین سخت گیرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اش صحبت کرد و همه دانشجویان به این نتیجه رسیدند که این ترم جرئت نفس کشیدن سر کلاس آریانا را ندارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد...مدرک شما چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریانا نگاهی جدی به سعید انداخت و در دل گفت- بعدا به حسابت می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در همه جای دنیا رسم بر اینکه که اگر دانشجو در مقطع لیسانس تحصیل می ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد حداقل باید دکترا رو داشته باشه.اما از اونجایی که اینجا ایرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریانا مکث کوتاهی کرد- شما من رو ببخشید که دانشجوی دکترای رشته مهندسی الکترونیک هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی سخت به دانشجویان انداخت- سوال دیگه ای هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی جوابی نشنید به سرعت مشغول تدریس شد.در تمام طول کلاس صدا از هیچ کسی درنمی آمد و آریانا هم از فرصت بیشترین استفاده را می کرد.به محض اینکه آریانا اعلام کرد که کلاس تمام شده و بعد از کلاس بیرون رفت همه نفس راحتی کشیدند.مسلما این ترم به دلچسبی ترم های قبلشان نبود.آریانا به سرعت به سعید اس ام اس داد و نوشت که حق ندارد رابطه دوستی بینشان را میان بچه های دانشکده برملا کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نائیریکا، نوشاد نیومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا اخم کرد.دلش نمی خواست اصلا نوشاد را به یاد بیاورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را از سیما گرفت و از پله ها بالا رفت.در سفید رنگ اتاقش را باز کرد.شالش را روی مبل تک نفره ی جلوی تلویزیون پرت کرد.روی تخت مشکی رنگش نشست.ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایی سنگین اتاقش را می پرستید.چشمانش را بست و روی تخت دراز کشید.زیرلب زمزمه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرنوشت من ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟این که برادرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید- چطور تونست؟ مگه...؟خدایا به کی بگم؟ اصلا مگه می تونم...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جایش برخواست.به تابلوی پروا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایش خیره شد.ده پروا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هرکدام به یک رنگ زیر قاب شیشه ای خشک شده بودند.نائیریکا برای لحظه ای آرزو کرد که کاش جای آن ها می بود.خشک شده!مسخ شده...تا هیچ چیز را درک نکند.درک نکند که جهانشاه رادان روی تخت بیمارستان هیچ چیز را درک نمی کرد.نائیریکا فقط و فقط برای ارضای حس دلتنگی اش و برای درد و دل با مردی که به دیوار خالی خیره می شد، به آن ساختمان نفرین شده قدم می گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقا پسر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلام آقا شاهرخ،حال شما...چطوری داداش؟یادی از ما نمی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ موبایل را در دستش جا به جا کرد- چوب کاریم نکن مهرداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا...ببین می خوایم فردا با بچه ها بریم بیرون.هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند نصفه و نیمه ای روی لب های شاهرخ نمایان شد- کدوم بچه ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم و صهبا و پادینا و نوشاد...تو و شروین هم بیاین دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو بعد از این همه سال شروین رو نشناختی؟ شروین اهل اینجور رفت و آمدها نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله می دونم داداشت حتی سیگار هم نمی کشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه می دونی و می گی...ما چی؟ سیگار می کشیم.قلیون هم که دیگه رو شاخشه...گاهی هم چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد قهقهه زد- دمی به خمره هم می زنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین...پس بی خیال داداش ما.ساعت چند می رین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت هشت صبح بیا دم در خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م.از اونجا می ریم پاتوق همیشگی.می بینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ که تماس را قطع کرد صدای برادرش را شنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز کجا می خواین برین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ سرش را تکان داد- می ریم بگردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین اخم کرد- گشتن یعنی م*ش*ر*و*ب خوردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامور منکرات نشو داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامور نشم؟ می دونی بابا بفهمه چه بلایی سرش میاد؟ عزیز دردو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش م*ش*ر*و*ب خوره.سیگار می کشه...بعدش می خوای بری سراغ چی؟ هرویین؟ کراک؟ گرس؟ چی...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهرخ عصبانی به برادرش نگاه کرد- ببین داداش بزرگه،قرار نیست هر چی دلت خواست بگی...از م*ش*ر*و*ب رسیدی به گرس؟ من انقدر احمق به نظر میام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین نگاهش رو از برادرش گرفت- خیلی بیشتر از اونچه فکرش رو بکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد وارد خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادری اش شد.خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای واقع در آپارتمانی چهارطبقه با هشت واحد.خانواده زمرد در واحد چهارم زندگی می کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نشنید.پدرش با لبخند از یکی از اتاق ها بیرون آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانت رفته آرایشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد به چهره مرتضی نگاه کرد.به چشمان سبز رنگش که ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا زمرد در آن خانواده چهارنفره آن را به ارث برده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ات گذاشته بابایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرتضی خندید و ویلچرش را به سمت پذیرایی هدایت کرد.زمرد به سمت اتاق مشترک با خواهرش رفت.اتاق را به دو قسمت تقسیم کرده بودند.سمت راست برای زمرد و سمت چپ برای خواهرش.وسایل هر دو سر جایشان بود.عکس ها در اندازه های بزرگ...روی دیوار ها خودنمایی می کرد.زمرد طبق عادت ورودش به اتاق به دیوار سمت راست نگاه کرد.دیواری که عکسی بزرگ از او را نشان می داد.زمرد در حالیکه موهای اتو کشیده اش در هوا پخش بودند با شیطنت به دوربین خیره شده بود.رگه های طلایی بین موهای مشکی زمرد در عکس به بیننده چشمک می زدند.لباس نیمه بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اش که ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا قسمت های ضروری را به قول خودش می پوشاند بدنش را جذاب تر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد لبخندی از سر رضایت زد.از بسته بودن در اتاق مطمئن شد و به طرف میز تحریرش رفت.عکس میثاق صدیقی را روی میز گذاشت.با خود زمزمه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به عکس کشید.غباری را که از اول وجود نداشت پاک کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید به خاطر گودرز هم که شده پیدات کنم.بهم امید بسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خود تکرار کرد- میثاق صدیقی...میثاق صدیقی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نباید تو کارای گودرز دخالت می کردی.تاوان سنگینی داره.یه روز که دیدمت حتما بهت می گم...قبل از اینکه گودرز از روی زمین محوت ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مرتضی بلند شد- زمرد،دخترم بیا تلفن کارت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنقدر درگیر میثاق شده بود که اصلا صدای تلفن را نشنید.به سمت پذیرایی رفت.تلفن بی سیم را از پدرش گرفت و به اتاقش بازگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کار کردی زمرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظرت وقتی هنوز یه روزم نگذشته باید چکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زمرد وقت نداریم.معلوم نیست این بابا چقدر قاطی شده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد که می دانست بحث با گودرز بی فایده است بحث را عوض کرد- اصلا برای چی زنگ زدی خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گوشیت رو جواب ندادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد به صفحه موبایلش نگاه کرد.سه تماس بی پاسخ داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر من جواب ندادم تو باید زنگ بزنی خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟ نمی گی خطرناکه جناب زرنگ؟من واسه تو نگرانم اما دلیل نمی شه خانواده خودمم درگیر این جریانات بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز کلافه شد- من نمی دونم.هرچه سریع تر این میثاق رو پیدا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قطع شدن تماس، زمرد از حرصی که داشت خود را روی تخت پرت کرد.سرش را در بالشت فرو کرد و تا می توانست جیغ زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معاون فرمانده نیروی انتظامی،تیمسار سرتیپ دوم فروزش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا نام خودش را شنید.از پشت میز بلند شد و رو به تمامی همکارانش گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسم الله الرحمن الرحیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید- برادران، همونطور که همگی اطلاع دارین پنج سال پیش ما تونستیم یکی از عمال قاچاق به نام فریبرز شکوری رو به سزای اعمالش برسونیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل گفت- که دختر من و آراد تاوانش رو دادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما اون فرد ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا کسی نبود که باید به دار آویخته می شد.ما در باب به دام انداختن رئیسش شکست بدی خوردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را ار فرمانده نیروی انتظامی گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند روز پیش سرگرد صلاحی،یکی از افسران با لیاقت دایره مبارزه با مواد، به من گفت که تونسته اون فرد رو شناسایی ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذاشت شادی در چشمان حضار بماند- ما هیچ مدرکی رو دال بر اینکه اون سردسته باند هست نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمانده با ناامیدی چشمانش را بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فقط می خواستم شما رو در جریان قرار بدم.در مورد اجلاس وین هم متعاقبا شما رو در جریان خواهم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان سورنا جدی و بی حالت شدند.فرمانده ختم جلسه را اعلام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق خالی شده بود اما سورنا هنوز سر جایش نشسته بود.چشمان آبی رنگش نگاه دختر پنج ساله اش را میان چوب های میز جست و جو می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سورنا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا به مافوقش نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از پنج سال پیش که ترفیع گرفتی...سردار تشکری بهم در موردت گفت.در مورد دخترت، و سرگرد مقدم هم گفت...می دونم دیگه ازت گذشته که خودت توی عملیات ها شرکت کنی اما به عنوان معاونم، بهت ایمان دارم که می تونی.تو انگیزه ش رو داری، حداقل به خاطر آندیا و آراد...اگر تو سرگرد صلاحی رو تایید می کنی منم تاییدش می کنم.به انتخابت ایمان دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا با خودش گفت- منو یاد آراد می اندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای فرمانده در گوشش پیچید- اما ما تا اجلاس وین بیشتر مهلت نداریم.من اولتیماتوم گرفتم و البته مهم نیست از کی.اما خیلی مهمه که تا اجلاس، مدرک جمع کنی.اون آدم،هر کی که هست،دستش به خون خیلی ها آغشته ست.سرهنگ تهرانی رو که یادته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قاتلش به دست خودشون کشته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قاتلش خواهر سرهنگ دوم رنجبران و زن برادر سرگرد رضایی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا بدون هیچگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاقه مندی پرسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و برادر سرگرد رضایی...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد آرتین رضایی که بعد از کشته شدن برادرش سرگرد افشین رضایی به دست مسعود مظفر که خوب می شناسیش،...تقریبا استعفا داد. البته سرهنگ رازقی هیچوقت استعفاش رو قبول نکرد...یه دختر داره به اسم مهتاب که نزدیک چهارسالشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شماها همتون انگیزه ش رو دارین.تقریبا همتون کنار کشیده بودین...باز سرگرد رضایی بیشتر.اونم به خاطر دخترش.چون هم مادرش و هم همسرش و هم برادرش کشته شدن.سردار رنجبران پدر سرهنگ دوم رنجبران هم که بعد از کشته شدن دخترش به علت بیماری و سکته قلبی فوت کرد.همه اینا زیر سر مسعود مظفر بوده که اونم یه زمانی همدست فریبرز شکوری بود.مسعود کشته شد و نتونستیم ازش اطلاعات بدست بیاریم.باید دور هم جمع بشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید چکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد صلاحی رو بفرست سراغشون.هم سرهنگ دوم یاشار رنجبران و هم سرگرد آرتین رضایی.خودت هم براشون موقعیت رو توضیح بده.بگو که قراره چکار کنین.بگو که چه چیزی در انتظار ماست اگر نتونیم تا اجلاس این قضیه رو جمع کنیم تیمسار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- محرما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهاشون صحبت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می تونی یه صحبت دوستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهاشون داشتی باشی.دقیقا تو و سرگرد صلاحی و سرگرد رضایی و سرهنگ دوم رنجبران. کسی نباید از محتوای گفت و گوتون خبردار بشه.خیلی مهمه که محرما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا بلند شد و احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سورنا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله قربان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه سر به سردار تشکری بزن...دلش برات تنگ شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سورنا چشمی گفت و از اتاق بیرون رفت در حالی که خودش هم می دانست قدرت این کار را ندارد.آنجا سورنا را به یاد آراد می انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به سلام دختر خوب...چه عجب یادی از ما کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا لبخندی زد و چیزی نگفت.اصولا در تعارف کردن استعداد خاصی نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو دختر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش عمیق تر شد و وارد خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله اش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزم هم زمرد خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ست هم مرتضی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس من برم پیش زمرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو دختر...برو الان منم براتون شربت خنک میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زحمتتون می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چه حرفیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا به در کرم رنگ اتاق زمرد ضربه ی آرامی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد با خنده در را باز کرد-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر ارواح خبیثه توی اتاق ولوئن دختر خاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام یادت رفت روح خبیث؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام از کوچیکتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط یه سال ازت کوچکترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین که کوچیکتری کافیه...یه سال و دو سال فرقی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقیقا اینجوریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا خنده کنان روی صندلی نشست.نگاهی به عکس زمرد انداخت- دخی این چه عکسیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقت کردی هر دفعه میای اینجا اینو می گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدرم تو گوش می دی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا شالش را از سرش کشید و روی تخت انداخت.جیغ زمرد بلند شد- آویزونش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد از اتاق به هم ریخته متنفر بود و دوست داشت همه چیز سر جایش باشد. نائیریکا همیشه او را در این مورد اذیت می کرد. نائیریکا با خنده بلند شد و شالش را آویزان کرد.خواست برگردد که عکسی زیر شیشه میز توجه ش را جلب کرد.همین که خواست روی صاحب عکس دقیق شود دست زمرد جلویش را گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- محرما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ست دخترخاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا با کمی تمسخر گفت- دوست اجتماعی جدیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد نفس عمیقی کشید- اینطور فکر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا با کنجکاوی پرسید- اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد نفسش را با شدت فوت کرد.می دانست نائیریکا کنجکاوی سیری ناپذیری دارد و تا از چیزی سر در نیاورد دست از پرسیدن برنمی دارد.زمرد نگاهش را از نائیریکا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میثاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایول...ایول.خوش باشین با هم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد در دل پوزخندی زد. نائیریکا به سمت دیگر اتاق رفت.زمرد به سرعت عکس را از زیر شیشه برداشت و لحظه ای بعد عکس کاملا پاره شده بود.زمرد لبخندی از سر رضایت زد و به نائیریکا چشم دوخت که جلوی کامپیوتر نشسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا – بازی جدید نصب نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد- چرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا – چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد- سیمز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا – غلط کردی...چرا به من سی دی ش رو ندادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد از ته دل لبخند زد.دخترخاله اش واقعا مانند بچه ها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخرین ورژنشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا- خیلی بی شعوری...سی دی ش کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببرم خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصبش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمرد از جایش بلند شد و جعبه سی دی اش را برداشت.سی دی ای را بیرون کشید و آن را به نائیریکا داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نصب کردی برش گردونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا سی دی را درون کیفش گذاشت و به زمرد نگاه کرد.زمرد پرسید- از نوشاد چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نائیریکا هنوز آن اتفاق را فراموش نکرده بود.زیرلب چیزی مثل "هیچی" را زمزمه کرد.زمرد با فراست دریافت که اتفاقی افتاده است اما به روی خودش نیاورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- در مورد کی داری حرف می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرهنگ دوم یاشار رنجبران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- دقیقا چکار کرده...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نزدیک چهارسال پیش با کمک چندنفر دیگه باند مسعود مظفر و برادرش رو از بین برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- الان باید نگران چی باشیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چند وقتی بود خیلی فعالیت نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- و الان شروع کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،فعالیتش به حداقل ممکن رسیده.می ترسیم که آرامش قبل از طوفان باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- زیاد خودتون رو درگیر پلیسا نکنین که اون چیزایی رو که باید یادتون بره.دیگه چه خبری داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فریدون برادر فریبرز شکوری پا جای پای داداشش گذاشته.فریبرز رو پنج سال پیش دار زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- خب؟ دقیقا داره چکار می ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی به اندازه فریبرز با سیاست کار نمی ک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.می ترسم خودشو به پلیسا لو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گودرز- بهش فرصت بدین...حواستون بهش باشه.اگر دست از پا خطا کرد بهش فرصت ندین...نباید با لو رفتنش باعثث به دردسر افتادن ما و بقیه بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران جلوی درب خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای ایستاد.نگاهی به پنجره های مات قدی کنار در قهوه ای تیره کرد. دستش لحظه ای قبل از زدن زنگ در هوا ماند و بعد به اندازه ی ثانیه ای زنگ را فشرد.چند دقیقه ای گذشت تا در باز شد و زنی کوتاه قد که چادری گل دار در را باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران به خود آمد- منزل جناب سرگرد رضایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله...کارشون داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران چشمانش را برای لحظه ای بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگم کی کارشون داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران ترجیح داد درجه اش را نگوید- آران صلاحی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن درب را بست و آران را در انتظار گذاشت.آران تیکه اش را به دیوار کنار در تکیه داد و منتظر ماند .در باز شد و صورت زن نمایان شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتن همچین کسی رو نمی شناسن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران که از قبل انتظار چنین حرفی را از جانب آرتین داشت بدون وقفه از کنار زن گذشت و به اعتراض او توجه نکرد.نگاهی سریع به داخل خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد.یک طبقه بود و وسیع.قدمی به سمت جلو برداشت که با صدایی متوقف شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر جات وایستا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قامت مردی در راهروی رو به روی آران نمایان شد که بی شک سرگرد آرتین رضایی بود.آران با جدیت به چشمان مشکی آرتین زل زد.آرتین مردی سی و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساله بود با قدی بلند و صورتی جدی به حدی که به مخاطب القا می کرد وی هیچگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوخی با کسی ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران با تردید به زن کوتاه قد نگاه کرد.آرتین با فراست مقصود او را دریافت و زن را با اشاره دست مرخص کرد.آران بعد از این که مطمئن شد زن از خا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خارج شده است جواب سوال آرتین را داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد آران صلاحی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن آرتین غیردوستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود- و تو خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی من چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می تونیم بشینیم و حرف بزنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه آرتین تغییری نکرد- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای بعد هر دو روی مبل های درون پذیرایی نشسته بودند و به هم نگاه می کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین- منتظرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد...،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من سرگرد نیستم.خیلی وقته از نیروی انتظامی بیرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما کسی استعفای شما رو قبول نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین با اخمی عمیق به طرف آران خم شد- منظورت رو کامل بگو.بدون هیچ طفره رفتنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران به خونسرد نگاهش کرد- داشتم می گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبش را با زبانش تر کرد و ادامه داد- سرتیپ دوم فروزش...از شما دعوت به عمل آورده البته با پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اد فرمانده نیروی انتظامی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین با همان جدیت پرسید- دعوت به چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همکاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در چه باب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرتیپ دوم فروزش منتظر شما و سرهنگ رنجبران هست.وقتی هردوی شما دعوتش رو قبول کردید بهتون اصل قضیه رو می گه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رد می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آران چشم در چشمان آرتین دوخت- تیمسار گفتن بگم این یه دستوره...سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.