رمان غمگینم اما دوستت دارم به قلم فاطمه حیدری
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
داستان در مورده دختری ساده ست برعکس این روزگار....طناز از زمانی که خودش رو شناخت عاشق پسر خاله اش بود....
عشق یه طرفش بالاخره بهش فهموند آنقدر ها هم که فکر میکنه غریب و تنها نیست...
"حسه بدیست اینکه دوستت دارمو تو حتی از وجودم هم بی خبری....
من با نبوده تو زندگی میکنم اما...اما چه کنم همه بودنم نگاهم نمیکنه!
پنجه در پنجه خدا انداختمو برای با تو بودن میجنگم!
قلبه من در مقابله نگاه تو انقدر تند میزند که گاهی حس میکنم پرش پیراهنم را میبینی....
اصلا ....اصلا اگر تو بخواهی دیگر نمیزند!!!
تو از بالا منو میبینی اما من از اعماق ریشه دوستت دارم...(موسیقی)
دیروز دوستم میگفت : چون تو بهترینی پس بایدم بهترین برای تو باشه
بیشتر از قبل از خودم ناامید شدم....بهترین...من برای تو چیم؟؟
معلومه که اون ادمه مطلوب ..اون بهترین هیچ وقت من نخواهم بود...
تو زیبایی و ..بازهم زیبایی و هنوزم زیبایی....
واقعا تو جز زیبایی چه ویژگی داری که من اینگونه عاشقت شدم؟؟؟
بازی میکردیم...من با تو توی گروه افتادم....اره افتادم برای هزارمین بار
مثله پرنده ای زخمی در دام صیادم افتادم...
خیال خام است ..اینکه تو روزی صیاد من باشی...هرچه باشد من ماهی گریز پای روزگارم!
اخم که میکنی دنیایم بهم میریزد...نه نکه به من اخم کنی تو درحال و هوای خودتی و من ...
منه عاشق...درهوای تو!!!
محمدرضا سیب اورده بود...یک قاچ هم نصیب من شد...تو هنوز پیشه ما نبودی اما سهمت را جدا گذاشته بودن..
هرکه چشمش به برش سیب تو میافتاد قلبه من هم میافتاد...نکنه کسی به حقه تو تعرض کند!!!
همه خوردند جز من...بالاخره محمد رضا خودش طاقت نیاورد و سهمه تورا خورد...نگاهم ترسید.....
پس..تو چی؟؟
تو امدی...سهمه خودم را بی صدا در بشقاب گذاشتم..با خنده برداشتی...من خوشنود از اینکه سهمه من برای تو شد...اما نفهمیدی من از خودم برای تو گذشتم...اره تو راحت گذشتی از من!!!!!
از کنارت ارام ردشدم اما قلبه ناارامم بدجور بهانه تورا میگرفت!!!! محضه رضای خدا نگاهم کن ..نه نه نگاهم نکن میترسم از چشمانم خودت را بخوانی...انوقت است که دسته دلم برایت رو میشود!
من یه دیوونم که تنها و با بغض مینشینم کناره پنجره و از تو و از نگاه هایی مینویسم که هیچ وقت سهم من نبود!
وقتی شراره از نگاه های خیره تو میگوید دلم از حسادت چنگ میزند..اما لبخند مهربونی میزنمو ارام میگم:
- اره دوست داره!!!!!!
من قایم شدم پشتی لبخندی که درد میکند! صورتم میخنده اما....وای به حال دلم!
ازت خستم ...از اینکه هیچ وقت برای من نمیشی ناامیدم...خستم...اما باز وابستتم!
الان تو حال با همه نشستن اما من پناه اوردم به اتاقم ..طاقت ندارم بیام و ببینم که بی تفاوتی...."
فاطمه حیدری
دفترو بستم سرمو چسبوندم به پنجره...صدای خنده شراره بود...بدنمو لرزوند..همیشه بلند میخندید تا دیگران بیشتر از همیشه ببیننش... من اما...هیچ کس شک نداره که من تعلق خاطری به تو ندارم ...خدارو شکر که کسی از حاله دلم خبر نداره...همیشه تمام حرفهای دورهمی های دخترونمون درباره ی توئه....من اما ساکت با یه لبخنده احمقانه میشنومم دم نمیزنم!!! فکره اینکه تو دله این همه دخترهستی که شانسشون خیلی بیشتر از منه داغونم میکنه!!!
رفتم جلو ایینه ..بالاخره که چی ؟ باید که بری بیرون از این قفس...وگرنا باید منتظره شنیدن یه عالمه سرزنش از مامان بشی! الان بیشتر از هرچیز نیاز به ارامش دارم!
موهای فرفریمو بستم بالای سرم....لازم نبود از این کیلیپس گنده ها بزنم موهام اینقدر پوف میکرد که سه تای کیلیپس میشد....شراره همیشه میگفت کاش موهای منم اینجوری بود...منم تو دلم میگفتم کاش یه کم از نگاه های "امید" سهمه من میشد... چقدر کاش های ما باهم فرق داره.
مامان لای درو باز کرد و گفت :
- براچی وایسادی جلو ایینه بیخودی...طناز بیا بیرون زشته!
سری تکون دادمو اروم گفتم :
- الان میام!
یه تونیک نخی چارخونه بنفش پوشیدم شاله یاسیمم انداختم رو سرمو یه باره دیگه تو ایینه نگاه کردم...یه تا از فرای موهامو انداختم بیرون...لبمو گزیدمو دوباره دادمش تو...مامانم سخت گیر بود خیلیم سخت میگرفت مخصوصا وقتی امید جایی باشه ...
اره با دله خودم که تعارف ندارم امید خیلی نگاه میکنه..نه منو همه ی دخترارو زیاد نگاه میکنه...ولی اینقدر ژسته بی تفاوتی به خودش میگیره که ادم از اینکه الان هست... کلا از بودنش پشیمون میشه ...جوری نگاه میکنه انگار تنهایی داره تو دلش لذت میبره و هیچ کسیم متوجهش نسیت...اره واقعا هیچ کسم نمیفهمه جز مامانه من ...خیلی تیزه!
یه رژه لب زدمو با زبونم کمرنگش کردم...ابروهامو دادم بالا و شالمو صاف کردم...یه پیس عطرم زدم...
درو باز کردمو اروم رفتم بیرون ...دستم میلرزید ...از خدا خواستم کاش اصلا نباشه ...اما مگه میشه از ته دلم باشه...مگه میشه نباشه وقتی صداشو شنیدم!!! سال تا سال حرف نمیزنه ...واقعا من نمیدونم عاشق چیه این پسر شدم؟؟؟
دوتا خاله هام با بچه هاشون و دایم امشب خونه ما بودن...محمد داماد خالم داشت از کنارم رد میشد قلیون دستش بود تا ببره تو باغ پیشه مردا!!!
- به به سلام....بیدارشدی؟؟
با صدای محمد همه برگشتن سمته من...لبخندی زدمو اروم سلام کردم....
- اره ببخشید از باشگاه اومدم خسته بودم خوابم برد!
رفت بیرون...با چشمام دنبالت میگشتم نمیدونم چیجوری با بقیه سلام علیک کردم اما اینو میدونم سراپا چشم بودم...
وقتی نگاهتو روی شراره دیدم...قلبم ترکید...من دنبال تو..تو دنبال دیگری...به خدا که نامردیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارش رد شدمو اروم سلام دادم...رو مبل لم داده بود لبخندی زد و سرشو تکون داد....یعنی تکون دادن سره هفت کیلویی سخت تر از زبونته؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحداقل بذار کمی صداتو بشنوم ..همین ! چیزه زیادیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اشپزخونه مامان یه عالمه کار داشت...ظرفایی که کثیف کرده بود و شستمو جابه جا کردم...مامان اومد کنارمو اروم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سال تا سال نمیای تو اشپزخونه حالا که اینا اومدن کاری شدی؟؟ برو پیشه شراره و سهیلا زشته....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمیخواست برم بیرون ..برم که چی که عشوه های شراره و سهیلا ( دختر خاله هام) رو ببینم یا هیزگریای امید و ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای چی برم و حرص بخورم؟ مونا (دختر داییم) ظرفارو ازم گرفت و اروم سری تکون داد یعنی برو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رفتم بیرون سهیلا سریع داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طناز بیا اینجا ... بیا ببین چیجوری داریم پسرارو سوت میکنیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند نشستم کنارش...پسر خاله ها و پسر داییم جلومون نشسته بودن و کلکل میکردن با این دوتا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اصلا نمیتونستم با کسی دعوا کنم یا جواب کسی رو بدم...یه جور استرس به وجودم مینشست....شراره با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کلکل شروع میشود...البته طناز اینجا نقشه نخودی داره میدونین که بچه زبون مبون نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخنده کمرنگی زدمو اروم و زیر چشمی نگاهت کردم...داشتی نگاهم میکردی....اما نگاهت طعمه تمسخر داشت شایدم از رو شوخی نگاهم کردی..احتمال این قوی تره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو دزدیدم تا نفهمی که برام مهمی! نمیدونم چرا باید به کسی اینجوری دل بست که معلوم نیست دلش کجاست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کمی گذشت مامان صدام کرد برم چایی بیارم....بابا و شوهر خاله هام تو سالن نشسته بودن و حرف میزدن اول چایی رو بردم اونجا ... رفتم یه سری دیگه ریختمو اول از خاله هاو دختر خاله ها شروع کردم...وقتی رسیدم جلو امید نگاهه بی تفاوتی بهم انداخت و زیره لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخورم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سرشو کج کرد تا بتونه بچه هارو ببینه ....مزاحمه دیدزنیش نشدم رفتم کنار ...یه چایی مونده بود خودم برداشتمو نشستم جای قبلیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ساعت داشتن کلکل میکردن و هیچ کس پیروز این نبرد نبود...چرا چرا اتفاقا شراره با اون بلبل زبونیاشو و عشوه های و قهقه های م*س*تانش پیروز تر از هرکسی بود...چون حداقل ثانیه ای نگاهه امید و سمته خودش میگرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکس از رازه بزرگ دلم خبر نداشت ....حتی....دوسته صمیمی نداشتم نه تو مدرسه نه تو فامیل با همه متعادل دوست بودم...خیلی دیر با کسی جوش میخوردم چون کم حرف میزدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگن مغروری ..اما نمیگن شاید کم حرفه... میگن از خودراضی که حرفتو به هیچ کسی نمیزنی...نمیدونن شاید شنونده ی خوبی نداشتم که حرفه دلمو بزنم! میترسم مسخرم کنن میترسم ازم بد بگن و غرورم از هم بپاشه...من هیچ وقت جواب دندون شکن تو استینم ندارم ...درست برعکس شراره ..همه جا گله مجلسه...همه جا نظر میده و همیشه ام حرفش خونده میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اما غمنامه های دلمو باید بنویسم توی دفترم تا دست هیچ کس بهشون نرسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میگم برای چی نشستیم اینجا باهم دعوا میکنیم بابا یه سوژه میگیریم دوتا گروه میریزیم سرش...نه ؟؟؟ ایناها طنازم که هست خوبه...بریزیم سره طناز؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمدرضا سریع گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوی علی اخرین بارت باشه خواهره منو مسخره میکنیا...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمدرضا و مونا همیشه ازم طرفداری میکردن..میدونستم خیلی دوسم دارن چون منم متقابلا دوسشون داشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عیب نداره محمدرضا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی چیزی نگفت و شراره بلند شد و با خنده رفت سمته اشپزخونه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ول کنید بابا این بچه بازیارو پشین بیان سفررو پهن کنیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم..این تا الان داشت مسخره بازی درمیورد حالا که بحث به من رسید شد بچه بازی؟؟ میدونستم چه اخلاقی داره حاضره همرو بیاره پایین اما خودش خوب جلوه کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت شدم رفتم سفررو اوردم تا پهن کنم سفره بزرگ بود باید یکی سرشو میگرفت اما به هیچ کس نگفتم ...امید بلند شد و سرشو گرفت ...بال دراوردم از شادی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخداگاه لبخنده یواشی رو لبام نقاشی شد...به خدا من به همینم قانعم ! همین یه حرکت منو تا اخره شب شارژ نگهداشته بود....رفتم تو اتاقم موبایلمو بردارم....یادم اومد مقنعم کثیفه...امروز تو مدرسه شیر ریخته بود روش...رفتم دستشویی و شروع کردم به شستن ...زیاد اب میکشیدم وسواس بودم...خلاصه یه ساعت فقط تو دستشویی بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعرو بردم بیرونو پهن کردم رو بند! مردا داشتن میومدن بیرون ..دوباره بساط قلیونو پهن کرده بودن..خاله و بقیه دخترام اومده بودن تو حیاط کناره مردا ایستادن..منم همونجا ایستادم...رفتم کناره بابا....تا خواستم ازش شیلنگ قلیون بگیرم داد به امید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید خندید و اروم گرفت سمتم....لعنتی تو داری امشب با دله من چیکار میکنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال بودم خیلی...ازش گرفتمو دوتا پک زدم...شرارم میخواست اما خاله هیچ وقت نمیذاشت بکشه..اما مگه میشه شراره نکشیده باشه..چندتا عکسشو نشونم داده بود که با دوست پسراشون رفته بودن قهوه خونه و شرارم تو عکس داشت دودشو فوت میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت با یه قیافه ای نگام میکرد! پک چهارمو که زدم با خنده پایین شیلنگو کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسته دیگه پررو میشی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم : اره خوب بسه...به اندازه کافی امروز بهم حال دادی...اینهمه خندیدی سره سفررو گرفتی..بهم قلیون دادی...معلومه که پررو میشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چندباری حواسش نبود و تونستم خوب نگاهش کنم...خوش به حال شراره که اینقدر راحت حتی باهاش حرف میزنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اما برای یه نگاه کردن باید چقدر تنم بلرزه که مبادا غافلگیرم کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شبم گذشت و خاله اینا حدودا ساعت 2 و یا 3 شب بود که رفتن پشتشون داییمو اخر از همه امیداینا...کاش خاله اینجا میموند....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظی کردیمو اومدیم تو...مامان خسته بود خودم تنهایی خونرو تمیز کردم...بابام برقارو خاموش کرد و درقفل کرد و رفت خوابید....مقنعمو اتو کردمو وسایلمو حاضر کردم فردا کنفرانس داشتمو هیچی بلد نبودم...اما دلم شور نمیزد اونقدر خوشحال بودم که خوابم نمیبرد چه برسه دلشوره فردارو داشته باشم...پیش دانشگاهی بودمو فکره کنکور شده بود خواب و خوراکم...نه نه چرا دروغ بگم فعلا که امید تمام فکر و ذکرم بود اما خوب اون گوشه کنارام به فکره کنکور بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفترمو باز کردمو نوشتم: " امروز نگاه تو داغ ترین بهشت و برام دست و پا کرد...مرسی که گاهی از جهنم رد میشی.... ف.ح"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفترو بستم و رفتم زیره پتو....خوشی که میگن میزنه زیره دل همینه ....با لبخند و رویای نگاه امید به خواب رفتم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم نمیشد از اتفاقات دیشب برای یاسمن بگم...ب*غ*ل دستیم بود...اما خوب از حاله خوبمو خنده ای که لبامو ترک نمیکرد فهمید که همون مثال قبلی عملی شده(خوشی زده زیره دلم) میترسیدم از توجه امید بگمو مسخرم کنه یا فک کنه دوروغ میگم ...بگه با وجود شراره و سهیلا ممکنه به تو نگاهی ام بندازه؟؟ فامیلامونو میشناخت..دوبارم امیدو دیده بود باهم فامیل بودیم اما خیلی دور اونم از طرف پدری....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنفرانسو دادم اما چه کنفرانسی؟؟ همرو ماس مالی میکردمو از دانشه خودم میگفتم ..اما با این حال معلممون نفهمید که نخوندم فکر میکرد کم خوندم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مدرسه اومدم ناهار خورشت بادمجون داشتیم..منم متنفر بودم از این غذا ..چیزی نگفتمو بدون حرف رفتم تو اتاقم هرچقدر مامان صدام کرد جواب ندادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخلاقم بود با اینکه عصبانی میشدم اما داد و قال راه نمینداختم ...چیزی نمیگفتم و با غیض از محل حادثه فرار میکنم هرچقدرم صدام کنن جواب نمیدم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم اخلاقمو میدونست پاپیچم نشد..از همونجا داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب بیا یه نیمرویی چیزی واسه خودت درست کن بخور..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی ندادمو هندزفریرو گذاشتم تو گوشم! به یاد امید افتادمو به یاد نگاهاش..نفس عمیقی کشیدمو چشمامو بستمو دوباره باز کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دوری تو نت زدم.متن مینوشتم اما هیچ کس نمیدونست دست به قلم میبرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصلم سر رفته بود..زنگ زدم با یاسمن صحبت کنم اما اونم خونه نبود...ویرم گرفته بود برم کمدمو تمیز کنم ..خیلی کثیف بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریختم بیرون تمام ورقه هایی که سره کلاس نکته کنکوری نوشته بودمو پیدا کردم همرو گذاشتم تو پوشه ....اخراشو مثله همیشه چپوندم تو کمد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه درسارو مرتب کردم...عربی اما در حد صفر هیچ کودوم از جزوه هامو نداشتم ... از علی چند تا کتاب گرفته بودم هم رشته بودیمو هم سن .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ زدم خونشون تا بگم بیاد اینجا تا باهام عربی کار کنه !! میدونستم امید این موقع روز خونه نیست...دلهره نداشتم..چی میشد بود و الان گوشیرو برمیداشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم با گوشه ی کاغذ ور میرفتم که یه دفعه صدای امید پیچید تو گوشی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم افتاد تو دهنم....هول کرده بودم..این چرا خونه بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو سلام!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاخیر جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام طناز تویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت شدم...یعنی دخترخالتو حتی صداشم نمیشناسی؟؟ شاید چون زیاد حرف نمیزنم...شاید چون با عشوه مخصوص به خودم صحبت نمیکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ممنون تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با علی کار داشتی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه چرا حتی نمیخوای باهام حرف بزنی؟ بغضم گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره میشه گوشیرو بهش بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیکارش داری دستش بنده میخوای بگو بهش بگم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست حرصش بدم..چون حرص خورده بودم...به افکاره بچگونم خندیدم حرص بدی؟؟ کیو؟ امید برای چی باید ناراحت بشه؟؟ تازه خوشحالم میشه اگه با علی باشمو از زیره نگاهای خیرم راحت شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدجنسانه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهش بگو امروز ساعت شیش منتظرشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودش میدونه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ؟ آهان باشه ...خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو حرص فحشی دادمو با گریه گوشیو قطع کردم سریع به علی مسیج دادم که ساعت 6 بیاد خونمون نمیخواستم جلو امید ضایع شم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان صدام کرد داشت میرفت خرید...با استینه مچم اشکمو پاک کردمو از تو اتاق داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان من نمیام!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به گوشیم بود علی جواب نداد...یعنی مسیجم نخونده؟ امکان نداره بخونه جواب نده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم قبل از اینکه علی بیادیکم بشینم بخونم ....سرو کله زدم اما دیدن نچ هیچی حالیم نمیشه !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدود 5 و نیم بود صدای زنگ در اومد ...ایفونو برداشتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کیه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باز کن !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم مثه چی میزد...این اینجا چیکار میکرد؟؟ سریع پریدم جلو ایینه موهامو بالای سرم جمع کردم یه تونیک از تو کمدم برداشتمو بدون اینکه دکمه هامو ببندم شالو انداختم رو سرم....زنگ درو زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پشته درو نفس عمیقی کشیدم...دستای سردمو گذاشتم رو گونه های داغم ...لبخند مسخره ای زدمو درو باز کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و اومد داخل...وااااا!!!! همونجوری که وایساده بود گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موبایل علی دسته من بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظرشی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به در و دیوار کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کسیم که خونه نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار یه پارچ ابه یخ ریختن رو سرم..تموم بدنم یخ کرد...نمیدونستم چیکار کنم؟؟ با دسته خودم خودمو خراب کردم....اشک تو چشمام جمع شد اروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فقط میخواستم بیاد اینجا تا باهم یه کم عربی کار کنیم همین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و اومد روبه روم ایستاد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درس؟؟ هه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص رفتم جلوتر بد حرف میزدم چون هرآن نزدیک بود اشکام سرازیر شه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدی اینجا که چی؟ سر از کارم دراری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه جدی بهم انداخت و بعد پوزخندی زد اروم و با نگاه تنفر انگیزی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم تا برادرم به گندکشیده نشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکه سمجم بالاخره ریخت! با نگاه گنگی میخواستم بهش بفهمونم اشتباه میکنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شمرده شمرده گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو داری به من تهمت میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هه...تهمت ؟ طناز فک میکردم تنها دختره پاک و درست حسابی تو خانواده تویی ولی دیدم نه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثه اینکه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه حرفشو ادامه نداد و با حرص از کنارم رد شد کتفش محکم به کتفم خورد و در و محکم بهم کوبید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی جون و ضعیف همونجا نشستم رو زمین...گریه برای حاله من کم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورد شده بودم..چه راحت تحقیرم کرد...چقدر من احمقم کاری کردم که همون نگاه خوبیم که بهم داشت ازم دریغ کنه!!! انگشت سبابمو گاز گرفتمو به شانس بدم لعنت فرستادم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا تولد شراره بود...کاش نیای ، اینکه نگاهت کنمو بی تفاوت ازم بگذری دیوونم میکنه ! این تولد حکمه مرگه منو داره ... تو بیای و تمام امیدمو بیشتر از همیشه ناامید کنی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر بد که فقط دختر پسرای فامیلو دعوت کرده حالا هردختری دور از چشم خانوادش هرجور که دوست داره ظاهر میشه و بیشتر از قبل من باید درد بکشم...به خدا که بی توجهیت برام درده !!! یه درده غیر قابله تحمل!!! امید به خدا که تو رو تنه احساسم مثه یه زخمی...اما یه زخمه دوست داشتنی!!! زخمه عزیز....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لباس یشمی استین سه ربع....تا رونم بود و کاملا جذب...گفتم اصلا از جام بلند نمیشم طرحای طلایی داشت...و یه جوراب شلواری مشکی کلفتم پوشیدم...یه شاله مشکیه ساده و براقم سرم کردم مانتوی بلندمو تنم کردمو کیف دستی کوچیکمو زدم زیره ب*غ*لم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشمم پوشیدم...میرم خونه خاله اینا ارایش میکنم مامانم اجازه نمیداد!!! نمیدونم چرا اینقدر رو ارایش حساسه اگر موهام بیرون بود اینجوری نمیکرد اما ارایش پدرمو درمیاورد....از این ورم میشه گفت چون وقتی ارایش میکردم به شدت چهرم تغییر میکرد اصلا میشدم یه طنازه دیگه....با اینکه چهره زیبایی نداشتم اما با ارایش خیلی جذاب میشدم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط یه کرم برنزه رنگه پوستم زدمو یه کم ریمل....داشتم کفشمو پام میکردم که یادم اومد کادوی شراررو برنداشتم ...عطر براش خریدم راحتترین و گشادانه ترین هدیه ای که میشه خرید..گذاشتم تو پاکتشو رفتم بیرون با مامان خداحافظی کردم گفت اگه دوست داری شب اونجا بمون منم گفتم بذار ببینم شرایطه خونشون چه جوریه اگه دیدم نباید بمونم زنگ میزنم بابا بیاد دنبالم....سری تکون داد منم خدافظی کردمو رفتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجالب بود هروقت منو شراره و سهیلا بیرون میرفتیم مامانم همیشه جلو اونا میگفت سبک بازی درنیارینا..هره کره نکنید زشته...سهیلا و شراره میخندیدن اما من با صدای بلندی میگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا مامان شما که میدونی من چه جوریم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم که حواست باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسواره اژانس شدم...از تو ایینه نگاه کردم چشمه راننده داشت چشمامو درمیاورد...حالا خوبه خوشگلم نیستم اینجوری داره قورتم میده ...یه لحظه دلم ریخت..اخ که اگه امشب امید بیادو شراره ...چرا اگه ؟؟؟ معلومه امشب تولده شرارشو مطمئنا بهترین لباس و بهترین ارایشو داره ...و من فقط باید به نگاهها و تحویل گرفتنای امید غبطه بخورم که چرا هیچ وقت سهه من نمیشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی که با خودم منطقی حرف میزنم میفهمم که چه بهتر نگاهم نمیکنه میدونم نگاههایی که به دخترای دیگه میندازه از سره ه*و*سه و فقط در حده همین دیدن ...و چه خوبه که طعمه ای برای نگاههای گ*ن*ا*هکارانش نیستم..اما باز تمام وجود امید همه ی تئوریای منو خراب میکنه!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن در مقابل تو من نیستم...اسمه من طناز نیست...من اون لحظه فقط عاشقه امیدم همین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم دمه خونه خاله زهره اینا...اینور اونورو نگاه کردم ماشین امید نبود یه 206 سفید داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله خودش خونه نبود خدارو شکر ...بدونه اینکه بپرسن کیه درو باز کردن..از تو لابیم صدا میومد یعنی از الان سرصدا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه اسانسورو زدم رفتم داخل سریع برگشتم سمته ایینه تا موهامو درست کنم ....صدای علی اومد...:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ !! طناز وایسا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش..اما به جای علی عکسه امید افتاد تو چشمام ..هول شدم...موهای فرمو دادم توئو شالمو کشیدم جلوتر !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشون پریدن تو اسانسورو در بسته شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند رو به علی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ...خوبی؟؟ چه زود اومدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم با نیشه گشاد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری؟؟ نه دیگه خوبه ساعت شیشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده اشاره ای به جعبه تو دستم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی گرفتی کلک؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی قیدی شونه ای بالا انداختمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نطرت باید چی میگرفتم؟عطر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا شراره که منبع عطره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگامو دادم به امیدو اروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینم بذاره کناره کلکسیونه عطراش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید نیشخندی زد و دره اسانسور باز شد...علی با خنده تعظیمی کرد کرد و منم با خنده مسخره ای رفتم بیرون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم داخل میخواستم کفشمو دربیارم دیدم نه همه پاشونو ..اخ اخ شراره خیلی ناپرهیزی کردی..یه آن یادم اومد اینا یعنی ناز نمیخونن؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشراره اومد استقبالمون ...مطمئنا اگه امیدو کنارم نمیدید جلویی نمیومد..همیشه برای توجیه این کارش میگه با تو که خودمونیم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیلا اومد جلو و با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو که باز مثه روح اومدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده زدم رو شونشو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامانم گفت بیام اینجا ارایش کنم ..تو که اخلاقشو میدونی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادو منو برد اتاقه شراره کسی برای تعویض لباس اونجا نمیومد مام چون خودی بودیم...رفتیم تو اتاقش...همچین چفت و قفل زده بود که انگار مدارک کاخ سفید اون توئه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فکرم خندم گرفت ....سهیلا رژشو تجدید کرد و برگشت دست به سینه طرفم...:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببینم چی پوشیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتومو دراوردم...برق تحسینو تو نگاهش دیدم...بینه این همه خصوصیاتی که قابل توجه نیست اما من همیشه خوش تیپ و خوشپوش بودم...در عین سادگی و پوشیدگی قشنگ ترین لباسارو میپوشیدم..این دفعه تو این موضوع من از شراره و سهیلا سر تر بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما با لبه کج و کوله اومد جلو و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا اینجوری؟؟؟ چرا استینش اینجوریه؟؟؟ بابا بهاره ها!! یه لباسه بازتر میپوشیدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمته ایینه ...همونجوری گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو که میدونی دوست ندارم...من هیچ وقت لباسه باز نمیپوشم سهیلا...پس بیخودی حرف نزن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرژه لبمو دراوردم یه رژه زرشکی بود..اول زیرش کالباسی زدمو یه کمم زرشکی روش...تاحالا خودمم خودمو این شکلی ندیده بودم...سهیلا با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توام یه قیافه ای داریا!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم اما از حرفش خوشم نیومد...یه کم رژ گونه زد و تو چشمم کشیدم...با نمک شده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشه طلاییمو پام کردمو شالمم انداختم رو سرم...یه چندتا از فرای موهامو انداختم دو طرف صورتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیلا با اخم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوای با شال بیای بیرون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختمو جلوتز ازش درو باز کردمو اروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خیلیم خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر از اول شلوغ شده بود..خندم گرفت شراره این همه دوست از کجا پیدا کرده بود...خیلیاشونو نمیشناختم از طرف خانواده پدریش بودن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام به علی افتاد دستشو برام تکون دادوبه صندلی که کنارش خالی بود اشاره کرد....رفتم کنارش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارم مهم بود امید چی فکر میکنه ...احمقانست اینکه بگم کسی که عاشقشم مهم نیست چه فکری داره....اما خوب نمیتونستم با علیم بد رفتار کنم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی بین خودشو امید برام جا گرفت ... دست و دلم میلرزید اینکه برم بشینمو چه رفتاری باهام خواهد داشت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم روبه روشون امید داشت با دوستش حرف میزد....برگشت سمتم ..اولین باری بود که منو اینطوری میدیدن..کلا پسرای فامیل تا به حال منو با ارایش ندیده بودن چون تو چندتا از تولدای قبلیم مامانم نذاشت که برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید نگاهی به صورتم انداخت و بعد به پاهام...برگشتم سمته علی و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علی جان من میرم پیشه سهیلا اینا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده شالمو کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بشین بابا من که میدونم تو به اونا نیخوری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاه معذبی نشستم ..امید جابه جا شدو اونور تر رفت..ناراحت شدم..یعنی..یعنی یعنی نداره طناز چرا فکرا بد شاید یخواست من راحت تر بشینم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با لحنه جدی زیر گوشم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب کردی یه سرت کردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم داشت یه جا دیگرو نگاه میکرد...لبخندی زدمو شربته رو میزو برداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قلپ خوردمو گذاشتم رو میز...از این همه نزدیکی کلافه بودم..عرق کرده بود بدنم! عرق پشت لبم باعث شده بود کرمم دون دون بشه...با دستم پاکشون کردمو با دسته لرزون دوباره شربتو برداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید برگشت سمتموو نگاهی به لیوان دستم انداخت...ناخونامو قایم کردم...لاکه طلایی زده بودم..دوست نداشتم نگاه کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاه مسخره ای داشت برمیگشت سمته دوستش که بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سهیلا جان میشه یه شربت واسم بیاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه فهمیدم شربته امید بود...نامرد...چقدر تو بدی پسر... سهیلا هنوز داشت با دوستش حرف میزد..با غیض بلندشدمو رفتم سمته میزی که روش شربت بود یه دونه برداشتمو برگشتم تقریبا کوبیدم رومیزو تو چشماش خیره شدم...طناز تو چقدر گستاخ شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونستم شربت شماست وگرنا نیمخوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کرد..اولین باریه اینجوری درمقابلش درمیام...به خودم نهیب زدم طناز این اخرین باریم هست که با امید اینجوری حرف زدی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم...علی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا رفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونستم شربته امیده وگرنا نمیخوردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولش کن بابا امروز سگ شده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر علی خوب شده بود...چقدر باهام خودمونی صحبت میکرد! کاش همه مثه تو بودن!! البته همیشه اینجوری باشن نه فقط زمانایی که تنهان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اهنگو بلندتر کرده بودن..منم زود سردرد میگرفتم ... همه ریخته بودم وسط علیم رفته بود و با خنده جلو من میر*ق*صید...بیشتر مسخره بازی درمیاورد که من از خنده میمردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشراره از بینه جمعیت اومد بیرون تازه دیدم لباسشو عوض کرده بود و موهاشم درست کرده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه به لباسش کردم و یه نگاه به چشمای پسرا...لبمو گزیدم...یه لباسه نقره ای کوتاه که کلش پولک بود..با یه نخم پشته گردنش بسته میشد...و کمرش همه ل*خ*ت بود...ارایشش قشنگ بود..بیشتر از همیشه زیبا شده بود و منم مثه همیشه باید مغموم و سرخورده باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا؟ اخه این عدالته؟ اروم نگاهی به امید انداختم داشت نگاس میکرد...شراره قر میدادو معلوم بود فقط برای کی قر میده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگامو دادم به سهیلا لباسه سهیلا پوشیده تر بود اما خوب رفتارش از همه چیز زننده تر بود!! چشمامو بستمو! و سرمو انداختم پایین...گوشیمو از کیفم دراوردمو بیخودی از سره دلتنگی جمله مینوشتم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید زیره گوشم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علی داره به تو نگاه میکنه نمیخوای جوابه نگاهاشو بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیدم...برگشتم سمتش اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امید من باید توضیح میدادم اما مهلت ندادی....باور کن من و علی فقط باهم درس میخونیم رابطمون درهمین حده...از خودش بپرس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زد و برگشت..حرصم گرفت که چرا حرفمو باور نمیکنه...بلند شدم لباسه علی و گرفتم از بینه شلوغی و جمعیت کشیدمش سمته امید روبه روش ایستادم دوستشم داشت نگامون میکرد بغضم گرفته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علی پریرزو گوشیه تو دسته کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاه متعجبی رو به من گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دسته امید بود...خوب که چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بهت گفته بودم عربیم ضعیفه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه قرار نبود یه روز بیای خونمون باهم کار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بابا چرا...حالا مگه چیه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من پریروز به تو مسیج دادم که بیای خونمون اما گوشیت دسته اقا امید بود..فکر میکرد..فکر میکرد..منو تو رابطه ای غیر از درس و این جور چیزا داریم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی نگاهی به امید انداخت و اروم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی امید؟؟؟ من فقط میخواستم برم باهاش عربی کار کنم همین!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید بی تفاوت شونشو انداخت بالا و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خو حالا چرا اینارو واسه من میگید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد راحت برگشت سمته دوستش اما دوستش با نگاه نگرانی داشت نگام میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با بغضه سنگینم نشستم جای علی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ لعنتی تو یه روز یه بلایی سرم میاری.... علی متعجب و متفکر نشست جای قبلی من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم زیره گوشم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم که امروز حالش خوش نیست ..تو چیزی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عیبی نداره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده تلخی تو چشماش نگاه کردمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من عادت کردم که زخمه زبونای این فامیلای احمقمونو بشنومو فقط بخندم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه برگشت و دیگه چیزی نگفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع بریدن کیک بود...همه برگشتن سمته شراره و با اون بلبل زبونیش شوروع کرد به صحبت کردن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی ازهمتون مرسی که اومدین و یه حاله اساسی بهم دادین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با عشوه شمعهارو فوت کرد...مثه اینکه تمام امیدای منم فوت کرده باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید من دیگه هیچ امیدی به نگاههای سردتم ندارم!!! بازم اشک تو چشمام جمع شد..همه ساکت بودن و به کلکلای سینا و شراره گوش میکردن..سره یه موضوع مسخره که فقط سینا میخواست فرصتی گیر بیاره و با شراره لاس بزنه..یه ملتو علاف کرده بودن....بلند شدمو با سرعت بالایی از میون جمعیت رد شدم.دره دستشویی بستمو تکیه دادم به در....نذاشتم اشکام سرازیر شه...ارایشم خراب میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ کاش محمدرضا و مونا اینجا بودن..اونموقع گیر این ادمای کوته فکر و احمق ظاهر بین نمیافتادم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو ایینه....اخه چرا باید بینه این همه ادم دل به تو بدم؟؟؟به تویی که میدونم حتی اون کناره های ذهنتم به من فکر نمیکنی چه برسه توی قلب جایی داشته باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدمو با صدا بغضمو قورت دادم...دروباز کردمو رفتم بیرون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتن کادوهارو باز میکردن با هرکسم یه عکس مینداخت...نوبت به هدیه من رسید .خیلی خودمو نگه داشتم اینکه همه نگاهم کنن برام عذاب اور بود سریع روب*و*سی کردمو بهش تبریک گفتم کادوشو باز کرد و بو کرد..با خنده روبه جمع گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من یه خاور عطر دارم اما این یکی خدایی تکه!! مرسی طناز جونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدمو اروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی عزیزم تو لطف داری!!! مبارکت باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از من امید رفت کنارشو کادوشو داد چیزی نگفت و کنارش ایستاد عکس گرفت و بازم بدون حرف اومد نشست ..خوب شد بدتر از این نشد...امید تو چقدر عجیبی اونقدر که گاهی دوست دارم توی وجودت غرق بشمو تمام منفذای غریب تورو کشف کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام اصلا لب نزدم!!!اینقدر اعصابم خورد بود و سرم درد میکرد که به هیچی میل نداشتم الان فقط پذیرای یه عالمه اشک بودم...دلم گرفته بود...میرفتم خونه امکان نداشت اینجا بمونم و از تعریفای الکیه شراره حرص بخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ زدم به بابا گفتم تا بیاد دنبالم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم حاضر شدمو برگشتم علی بلند شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ! کجا؟ چرا حاضر شدی؟ هنوز اولشه بابا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه دیگه باید برم فردا میخوام برم باشگاه صبح زود میرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوووو حالا یه روز نرو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نمیشه اگه اینبارم نرم برنامم بهم میریزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باوش..بذار سوییچو از امید بگیرم میرسونمت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن اسمش برگشت سمتم....اینبار دوسش بلند شد و اومد روبه روم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه علی جان زنگ زدم بابام الان حتما اومده...دیگه چیزی نگفت رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخنده مهربونی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام...من میلادم دوسته امید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخنده عجولی زدمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام..خوشبختم ...منم طنازم میدونین که کیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و سرشو برگردوند سمته امید و تکون داد...امید حتی نگاهمونم نمیکرد...واقعا این عذاب حقمه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دارین میرین به این زودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ...یه کم حالم خوب نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخواین برسونمتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ممنون پدرم دارن میان دنبالم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و دوباره نگاهم کرد حرفی برای گفتن نبود...امید بدون اینکه نگاهش کنه درحالی که داشت شربتشو میخورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میلاد نمیخوای بیای بشینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلاد لبخندی زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم ازم پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما باهم مشکلی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما و امید دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم لرزید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا دیگه نگین نه ناسلامتی من دیدم داشتین باهم چیجوری حرف میزدین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا از امید نمیپرسین؟ من باهاش مشکلی ندارم اما اون چرا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه نمیشه که حتما شما حرکتی کردی که اونم این رفتارو داشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببینید اقا میلاد امید خیلی...خیلی ظاهر بین و همینطور سطحی بینه...با پوزخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه الان بهش بگن شراره ادم کشته قبول نمیکنه اما اگه بگن طناز این کارو کرده تازه موضوعو بزرگترشم میکنه...میدونین چه جور ادمیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا من فکر میکنم شما اشتباه میکنید امید اصلا اینجوری نیست!! شاید باورتون نشه امید بهم گفت من تمام خانوادمو میشناسم از خصوصیاته اخلاقی و باطنشون خبر دارم اما هنوزم که هنوزه نتونستم دختر خالمو بشناسم...بعده این که پرسیدم کیه از شما گفت...اگه سطحی بین بود مطمئن باش نمیگفت هنوز نشناختمت!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند تلخی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بهش بگین واقعا ام هنوز منو نشناخته....اون به من تهمت زد و بعد از شنیدن واقعیت هنوزم کوتاه نیومد...و این معلومه که نه حالا هیچ وقت دیگم نمیتونه منو بشناسه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویبره موبایلم ترسوندم خندم گرفت ...برش داشتم بابا پایین بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید اما بابام اومده من باید برم...ایشالا دفعه بعدی مشکلاتمونو حل میکنیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طناز خانم میشه شمارتونو بدین...باهم درتماس باشیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه....من اهله دوستی نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم نیستم..فقط میخوام باهات حرف بزنم همین...میخوام مشکلمو حل کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادمو اروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط به امید نگین ...نمیخوام فک کنه تخیلاتش واقعیت داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد...شمارشو گفت براش تک انداختم سری خداحافظی کردمو رفتم سمته سیهلا و شراره و دوستاش باهمشون خدافظی کردمو اومدم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام و خانواده بابام مذهبی بودن..با دیدنم لبخندی زد و جواب سلاممو داد..خوشحال بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونستم تو اخره شبای اینا نمیمونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کشید رورونمو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر خودمی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدمو برگشتم سمته پنجره بذار فک کنه به خاطره اعتقاداته باباس که نموندم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبذار هیچ کس نفهمه امشب دلم چیجوری شیکست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی برگشتیم مامان رو مبل جلو تلوزیون خوابش برده بود بیدارش کردمو رفت تو اتاقش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم یه شبه خیر به بابا گفتمو رفتم تو اتاقم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالمو دراوردم داشتم تا میکردم تا اویزون کنم...بغضم گرفت من برای کی...به شوقه کی امشب این رنگی پوشیدم؟؟؟ برای چی از علایق خودم گذشتم به خاطره تو..تویی که حتی نگاهمم نمیکنی..به خدا اگه بدونی امشب لباسم چه رنگی بود!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم از رنگه مشکی و یشمی خوشش میاد...یه خاطره همینم پوشیدم اما چرا بازم نگاهت برای من نشد...چرا به خودت زحمت نمیدی یه کم فقط یه کم به درونم نگاه کنی نه به ظواهرم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگرچه همونم چشم نمیندازی چه برسه بخوای اخلاقیاتمو... عشقه عمیقمو بررسی کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو اویزون کردمو رفتم جلو ایینه ارایشمو با نفرت واشک پاک کردم به خدا که دیگه هیچ وقت به میله تو عاشقی نمیکنم....لعنتی حداقل بذار به شیوه خودم عاشقت باشم...تو منو داری عوض میکنی و من به شدت از این تغییر ناراضیم..اینکه همه چیزم بشه امید بیزارم...تو همیشه باید همون گوشه کوچیک قلبم باشی..اما حیف گوشه چیه؟؟ تو تمومه منو تسخیر کردی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفترمو باز کردمو با بد خطی تمام نوشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" امشبم گذشت اما هنوز امیده من ناامیده...امشب میگذره اما قلبه منو کی دوباره میخواد بند بزنه؟؟؟بدجور شکستم بدجور شکستیم....فقط کاش خدا به فریاد دلم برسه همین...ف.ح"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره اشک ریخت رو واژه ها...جوهرش پخش شد...همونجوری دفترو بستم..بذار یادگاری بمونه..یه قلبه شکسته یه دفتره خیس...بذار این زخم همیشه تازه بمونه..بذار هروقت خواستم از تو بنویسم به خودم نهیب بزنم همونی که اشکتو دراورد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نمیتونم ادامه بدم...نمیتونم دست به قلم ببرمو جز تورو به توصیف بکشم...اون چشمای مشکی مردونت تمام دله منو به تاراج برده!!! کاش به دریای دلت راهی بود...به خدا رود میشدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اشک خوابیدن اسونه...اما اینکه بخوای برای امید اشک بریزی و بدونی اخرش تباهیه ..بدونی اخرش الکیه بدتر اشکتو در میاره...فک کردن به امید گریه داره اما گریش با سردرده ...درد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چاهار پنج ماهی بود میرفتم بدنسازی...هیکلم خوب بود اما یه کمی شکم داشتم میخواستم همونم اب کنمو بدنم سفت بشه...همیشه پر انرژی بودم..اما قضیه دیشب تمام حال و انرژیمو تحلیل برد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمربیم میگفت دیگه میخواد رژیم غذاییمو قطع کنه یه دونه جدید بده...تو دلم برای اولین بار از هرچی ورزشه بیزارشدم..میبینی این یکی دیگه از همون تغیراییه که تو داری منو بهش مجبور میکنی..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید حداقل بذار تو رویاهام باهام باشی...خواسته زیادیه؟؟ بذار وقتی ازت مینویسم حداقل روی کاغذ برای من باشی..بذار حسادت کنم به خودم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده برگشتم خونه!!! نشستم پای درس اما ذهنم واقعا یاری نمیکرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه میشه تو و مسایل سخته دیفرانسیل باهم تو مغزه من جاشین؟؟؟ تو حتی جای قلبمم تنگ کردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی احساس میکنم وقتی قلبم تیر میکشه تو داری بیشتر از همیشه ازم دور میشی..یا شایدم بهم هشدار میدی که منو ازاد کن...نه امید تو همیشه تو قلبمی جای تو همینجاست سمته چپ سینه طناز!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابامو جمع کردمو همونجور که رو زمین دراز کشیده بودم سرمو گذاشتم رو دستمو چشمامو بستم تا به تو فکر کنم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دوست دارم بفهمم دوست داشته شدن چه حسی داره...چه حسی داری وقتی اینجا تمام فکر و ذکر یه دختر شدی؟؟؟ چه حسی داری وقتی موقعه بیداری مجبورم میکنی چشمامو ببندم تا چشماتو شفاف تر به خاطر بیارم...چه حسی داری وقتی موقع خواب میزنی به کلم تا بیدار بمونمو از تو بنویسم..میبینی تو هیچ وقت به موقع نیستی...یه دفعه ای و غیرمنتظره...و من فکر میکنم عاشق همین لحظه های اتفاقیت شدم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامید کاش نبودی....کاش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا اینقدر که از خدامیخواد و میگم کاش نبودی نمیخوام که فراموشت کنم...قبول کن...بی انصاف نباش دل کندن از جذبه مردانه نگاه تو کاره دله طناز نیست..من ضعیف تر از این حرفام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن برای این عشق خیلی بچم..خیلی ضعیفم...عظمت دوست داشتن تو تو دلم جا نمیشه ..اونقدر دوستت دارم و اونقدر با خودم تکرارش میکنم که گاهی اضافی اش از چشمانم میچکد..میبینی امید؟؟ عاقبت تو اشکه. عاقب من...چی؟؟؟ من هرچی باشمو هرکاری کنم فقط یه چیزم "عاشق"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir××××
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن میخواست بره کنسرت یه بلیط واسه مامانش گرفته بود اما باهاش نمیره ازم خواست تا باهاش برم بهش گفتم باید از مامان بپرسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اجازه نداد..چنان شوقیم نداشتم که برم پس ناراحت نشدم...به یاسمن گفتم اما اون ناراحت شد بهش گفتم با سمیرا یکی از همکلاسیامون بره گفت بهش زنگ میزنم شاید قبول کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان هیچ وقت نمیذاشت با دوستای مدرسم جایی برم..تا به حال تو عمرم تولده دوستام نرفتم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرنامه امتحانیمو داده بودن...وای که اگه تموم میشد چی میشد..دیگه واقعا داشتم خسته میشدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامتاحانام از پس فردا شروع میشد و از امروزم تعطیل بودیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن گفت بیا باهم رقابت کنیم...من درسم ازش بهتر بود ...اما اینبار و نمیتونستم رو خودم حساب کنم...تو حتی به ایندمم رحم نمکینی....میبینی اینقدر از عشقت نگرانم که میترسم تو رقابت نگاه و دلم شکست بخورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنصفه درسمو خوندمو دوباره بازیم گرفته بود...گفتم بقیشو فردا میخونم صبحشم یه دوره میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم اشپزخونه یه شلیل برداشتمو رفتم جلو تلوزیون خودمو انداختم رو مبل...مامان بدجور نگاهم کرد..همیشه خودمو پرت میکردمو رو مبل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو کانالو عوض کردم. وااااای یه برنامه درست حسابی ندارن بعد میگم چرا ماهواره میگیرین...والا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشدم رفتم تو اتاقم...لبتاپ و روشن کردمو اهنگ گذاشتم ..کلافه بودم حتی موسیقیم بهم ارامش نمیداد. دلشوره داشتم انگار یه کاری باید میکردمو انجام ندادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم برات تنگه...چقدر دلم نگاهاتو میخواد حتی اگه سردترین نقطش برای من باشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو سرد نگاهم میکنی اما تمام من داغ میشه! صدای موبایلم بود ...برداشتم...بازم شراره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ممنون تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی عزیزم...طناز امروز خونه ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوام بیام پیشت ....اخه نمیدونی چی شده که؟؟ میخوام باهات مشورت کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغصم شده بود اما با لحنه ارومی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره هستم....میتونی بیای ...امتاحان نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بابا حالا میخونم وقت زیاده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس الان میام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیام..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا چرا منتظرم خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بای!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلو انداختم رو تخت..وقتی میگه اخ اخ نمیدونی چی شد بهتر از هر کسی میدونم چی شده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما دوباره یکی بهش ابرازه علاقه کرده میخواد بیاد واسه من تعریف کنه...اخه چی بهت میرسه از این که این داستانایمسخرتو واسه من تعریف کنی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدارو شکر نمیدونه که علاقه ای به امید دارم وگرنا معلوم نبود باید چه ها که نمیشنیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقمو تمیز کردمو به مامان گفتم ..زیاد ازشراره خوشش نمیومد اما خوب نمیتونست با خواهرش قطع رابطه کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشراره پشته در بود...هه فک کنم توراه بود و به من زنگ زد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرید تو :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام سلام طناز جونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدمو جواب ب*غ*لشو دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام...بیا تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مامان سلام و احوالپرسی کرد و سریع پرید تو اتاقم... دستمو کشید و با شوق انداختم رو تخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای وای وای طناز دارم از شوق میمیرم...میدونی چی شد؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شد؟؟ حالا بذار بشینی بعد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بذار بگم بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروق
۱۹ ساله 00عالی بود خیلی خوشم اومد🥺❤
۲ ماه پیشبهاره
۲۰ ساله 00برا زجر دادن خودم تا اخر خوندم
۳ ماه پیشبهار
00شخصیت طناز اصلا خوب نبود اینهمه امید بهش بی اعتنایی میکرد بازم طناز دوسش داشت امیدم که اصلاحاله خودشو نمیفهمیدوقتی باطنازبودعاشق شراره شدوقتی طلاق گرفت تابا شراره باشه تازه اونجا عاشق شد محمدکلامزخرف
۳ ماه پیشدخی آرمی
00رمان خوبی بود ولی محمد خیلی پیش خودش نوحه خونی میکرد مثلاً الان داشتی نگام می کردی و فلان و اینا که تو ذوق میزد و رواج خیانت کاری داشت.. هرکس یه نظری داره!
۴ ماه پیشمبینا
00فقط میتونم بگم عالی بود بی نظیر یه موضوع متفاوت و جذاب
۵ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 00عالی بود واقعن خیلی خب شد که محمد طناز بهم رسیدن وامید تاوان شو داد واقعن هرکسی که دل کسیو میشکنه از خدا میخام همن جور دلش بیشکنه و چی خبه که کسی دوستت داشته باشه تا دوستش داشته باشی ممنون از نویسنده
۷ ماه پیشسحر
۶۰ ساله 00کسی که مومن واقعیه از همون اول به نفس افسار میزنه کج نره اگه زندگی امیدوطناز ادامه پیدا می کرد رفته بود فراموش کنه دیگه نامه نوشتنش چی بود خوشم نیومد تشویق دنباله روی هوا و هوس بود
۸ ماه پیشرمیصا
۱۵ ساله 00عالی بود
۱ سال پیش.
10نمیتونم بگم خوب بود، به معنای واقعی کلمه فوق العاده بود.
۱ سال پیشالهه
10یه مرد مومن هیچ وقت عاشق زن شوهر دار نمیشه، به خصوص براش نامه عاشقانه بنویسه، شاید طناز و امید هیچ وقت طلاق نمیگرفتن😔فکر رو مسموم میکنه، 🤨خواهشا از این داستانا ننویسید چون کار امید و محمد هر دوخیانت
۱ سال پیشستاره
۳۵ ساله 20موضوع رمانو دوس داشتم ولی همه شخصیت ها خیلی با خودشون حرف میزدن و این واقعا اذیت کننده بود برام و همش میزدم میرفت اونجاهارو اما درکل رمان قشنگی بود ممنون از نویسنده عزیز چون موضوع رمان تکراری نبود💙🌼
۱ سال پیشم
30موضوعش متفاوت بود برای اولین بار از طرف یه مرد مثل محمد عاشق یه زن شوهر دارشدن کسی که خطایی نکرد زندگی بهم نزد صبر کرد و کسی مثل شراره با یه هوس زود گذر رو زندگی طناز آوار شد آخرشم خودش بد دید
۲ سال پیشکوثر
61عالی بود ممنون از سازندش.... فقط بعضی اوقات زیادی با خودش حرف میزد! درکل عالی بود! 🌼😍
۲ سال پیش.....
00رمان خوبی بود ممنونم از نویسنده خوبش و خواهشم اینکه قسمتی از زنگیه طناز با محمد رو هم بنویسی!
۲ سال پیش
زی زی
۳۳ ساله 00اوایلش و دوست نداشتم اما وقتی محمد اومد تو زندگیش عالی شد قلم خوب بود داستانش عالی بود اموزنده بود خودم عشق یه طرفه رو درک کردم دوست نداشتن و کاملا میفهمم و تقریبا انگار خودم بودم