دختري مهربان، به نام شهرزاد بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه دررشته پزشك اطفال براي دوره پزشكي اش وارد روستايي به نام ايستا مي شود و ...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین شهرزاد
نویسنده : فهیمه کاربر رمان فوریو

تعداد صفحات : 825

ژانر : عاشقانه. اجتماعي

خلاصه رمان :

دختري مهربان، به نام شهرزاد بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه دررشته پزشك اطفال براي دوره پزشكي اش وارد روستايي به نام ايستا مي شود و ...

شهرزاد:

باخوشحالی ازدانشگاه دراومدیم بیرون دیگه رسما شده بودم یه متخصص اطفال چیزی که ازبچگیم ارزوش رو داشتم توی حال وهوای خودم بودم که شایان صدام کرد

: شهرزاد کجایی سه ساعته دارم صدات می کنم

باعجله گفتم:

چیه بابا همش غرغر می کنی

:بله دیگه پنج ساعته درگیرمراسم خانم هستیم اون وقت اینه جوابمون

اومدم یه چیزی بهش بگم که باباصدامون کرد

:بچه هابرید سوارشید دیگه.

توماشین داشتم پیام هایی که برام اومده بود رو چک می کردم و شایان هم مدام برای خودش یه اهنگ رو زمزمه می کرد .

شایان نیم نگاهی به من کردوگفت:

یعنی توواقعاالان دکتر شدی؟

باچشمهایی گرد شده گفتم:

یعنی نباید میشدم؟

:نه ولی خوب باورم نمیشه اینقد زود بزرگ شدی خواهر کوچولو .

گوشیم رو انداختم داخل کیفم وگفتم:

شایان جان همچین میگی کوچولو هرکی ندونه فکر می کنه ما چقد اختلاف سنی داریم به خدا همش دوسال از من بزرگ تری ها .

:خوب کوچولویی دیگه .

باحرص نگاهش کردم موهام رو از زیر مقنعه بهم ریخت وگفت:

خیله خوب بابا چه زودی هم بهش برمی خوره.

سری به نشانه ی تاسف تکون دادم و از پنجره به بیرون خیره شدم.

من تنهادکتر خانواده نبودم ...اصولا تمام فامیل پدریم دکتر بودند و این دیگه به یه سنت تبدیل شده بود که بچه ها ناخوداگاه به سمت پزشکی میرفتند ...شایان مغزواعصاب رو انتخاب کرد اما من اطفال رو انتخاب کردم..از بچگی دوست داشتم که برای بچه ها یه مطب بزنم .

دوساعت بعدوقتی که بابا ماشین رو تویه حیاط خونه پارک کرد ازماشین خارج شدم.

شایان باخنده نگاهم کردوگفت:

چیه کبکت خروس میخونه؟

یه ماچ محکم ازش گرفتم وگفتم:

خودت رو که یادت نرفته چی کار می کردی بعداز گرفتن تخصصت؟؟

دستش رو گذاشت روی دهنم وگفت:

خیله خوب بابا ابرومونو بردی.

ازکنار باغچه مورد علاقه ام که پراز گل های رزو مریم بود رد شدم ...پله هارو یکی دوتا طی کردم ووارد خونه شدم .

بوی غذای کبری خانم کل خونه رو برداشته بود .... کبری خانم یه پیرزن مهربونی بود که برخلاف سنش خیلی زبرو‌زرنگ بود ومن عاشقش بودم هممون عاشقش بودیم تاجایی که یادم میاد ازوقتی من به دنیااومدم باهامون بود طوری باهاش صمیمی بودم که مامانی صداش می کردم

بلند بلند صداش زدم:

مامانییی کجایی؟؟؟

ازاشپزخونه دراومدبیرون اخ خدایا که من چقداین پیرزنو دوست دارم بااون صورت مهربون پرچین وچروکش دست های گرمش.

تویه دستش یه ملاقه بود پریدم بغلش کردم وگفتم:

اخیششش دلم برات یه ذره شده بود

زدبه پشتم وگفت:

ای دختره ی شیطون همش چندساعته رفتی ها.

خودم رو لوس کردم وگفتم:

خوب دلم کوچکه دیگه زودتنگ میشه.

شایان ازپشت سرم گفت:

چقده شاعرانه

مادرجون باملاقه شایان رو تهدید کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای شایان خان حق نداری دخترم رو اذیت کنیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی شیطانی زدم تواین خونه تنها کسایی که شایان ازشون حساب میبرد مامانی ومامان بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجون هدایتمون کرد طرف طبقه بالا وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برید لباس هاتون رو عوض کنید غذاحاضره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردومون چشم بلند بالایی گفتیم و به طبقه دوم رفتیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراتاق رو باز کردم و باخوشحالی وارد شدم ....نگاهم به قفسه کتاب هام افتاد باور نمی کردم که دیگه نیازی بهشون ندارم...از شدت خوشحالی زبونم رو براشون دراز کردم و به سمت کمدم رفتم تالباسی انتخاب کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اواخراردیبهشت بود وهوابه شدت گرم شده بود یه سارافن صورتی رنگ بایه ساپورت مشکی پوشیدم موهای قهوه ایمم دم اسبی بستم وازاتاق دراومدم بیرون شایان هم همزمان بامن ازاتاقش دراومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تیشرت سفید بایه شلوارمشکی پوشیده بود موهاش هم خیس بود باخنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توبازحموم بودی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالاانداخت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب چی کار کنم گرمم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گرفتم و با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس وقتی بهت لقب ماهی میدن حق دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو گرفت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وواقعا هم بقیه حق دارن که به تو لقب وراج میدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:منننن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اره تو...حالا بریم غذابخوریم که من گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه بریم ولی بعدا به حسابت میرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دردست هم دیگه وارد اشپزخونه شدیم بادیدن نگاه متعجب بابا خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان مثل این مردای متشخص تو تلویزیون صندلی رو کشید عقب برام و نشستم بابا باناباوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جل الخالق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وابابا چی شده ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمادوتا چرااینقده اروم شدید یهو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کبری خانم که داشت غذا می کشید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا ولشون کنید این دوتارو تا دوباره نزدن سروکول همدیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین ناهاری که بعدتقریبا پانزده سال باارامش میخوردم ...حرفی نزدم تا نهایت لذت رو ازاین ناهارم ببرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر تو اتاقم نشسته بودم شدیدا حوصله ام سررفته بود بعداز این همه سال دوندگی و درس یهو بی کارشدن سخت بود یکم با بچه های دانشگاه صحبت کردم امااین هم باعث نشد که حالم بهتر بشه ...لب تاب رو خاموش کردم وتصمیم گرفتم برم اتاق شایان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون درزدن وارد اتاقش شدم سرش که تولب تاب بود روکج کرد طرفم وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سی سالت شده نمیخوای ادم بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچی گفتم و نشستم روی تخت لب تاب رو خاموش کرد ونگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب نگاهش کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی رو چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واای شهرزاد خیلی ای کیوت صفره هاا می گم چی شده پاشدی اومدی اتاق من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اهاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ام رو مظلوم کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من حوصله ام سررفته شایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ نگاهم کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااا به من چه خوب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی ازبالش های رو تختش رو پرت کردم طرفش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب خیرسرت برادرمی بریم بیرون بابچه ها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهان یعنی من زنگ بزنم بگم که ای مردم حوصله خواهر من سررفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای شایان اذیت نکن دیگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:خیله خوب بابا چه کنم که دل رحمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت تابیاد گوشیش رو برداره گوشیش زنگ خورد جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازچندلحظه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه الان میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کرد و بلند شد کتش رو برداشت باتعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط درحد یه جمله گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال یکی ازمریض هام بد شده دارن منتقلش می کنن اتاق عمل و بعدرفت بیرون عالی شد فقط همین کم بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم داخل اتاقم هنوز تصمیم نگرفته بودم که برای گذروندن طرح دوساله ام کجارو انتخاب کنم بچه های دیگه اکثرا روستاهای شمال رو انتخاب کرده بودن دلم میخواست یه جای خوب رو انتخاب کنم‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم مریمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:به به خانم دکترچه عجب یادی ازما کردید شما کجا این جا کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد زیرخنده وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد درست نمیشی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:نخیرحالا کارت رو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:بچه ها امشب جشن گرفتن تو رستوران میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروم پرید بالا وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اووهو کی همچین پیشنهادی داده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررضا جانت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اولااون الان برای من امیررضاست نه امیررضا جان بعدشم ازکی تاحالا انقد دست و دلبازشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ازکجابدونم خوب حالابگو چی کاره ایی میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیله خوب میام ادرس رو برام بفرست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی روقطع کردم من وامیررضا یه مدت تو دانشگاه باهم دوست بودیم ولی اخلاقیات امیراصلا به من نمیخورد ورابطه رو بهم زدم الانم تقریبا اولین باری بود که بعدازبهم زدنمون میخواستم بیرون ببینمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای پیامک گوشی ازجا پریدم ادرس رستوران رو فرستاده بود برام که توگیشا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هفت ونیم قرارگذاشته بودن نگاهی به ساعت مچیم انداختم چهارونیم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین کارم این بود که شیرجه زدم توحموم وبه قول شایان گربه شور کردم و اومدم بیرون موهامو بدون سشوار گرفتن جمع وجور کردم یه تاپ مشکی با جین مشکی پوشیدم نوبت به ارایش رسید یه ارایش سنگین کردم پشت چشمام رو یکم سیاه کردم ویه رژ مسی رنگ هم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت پنج‌ونیم که شد کارم تموم شد یه مانتوی زمینه مشکی باگل های رنگی رنگی انتخاب‌کردم بایه شال نارنجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ایی به درخورد وبعدازاون مامان وارد شد بادیدن من که ارایش کرده بودم و اماده شده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجاداری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو مرتب کردم داشتم گوشیمو ازروی تخت برمیداشتم که جوابش رو دادم :بچه ها جشن گرفتن امشب تورستوران دارم میرم اون جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت نشست وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد زن عموت دوباره توروبرای علی خواستگاری کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الله اکبر دلم میخواست باکله برم تو دیوار اقامن نمیخوام باعلی ازدواج کنم اینام چه گیری دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی یه ادم خشک ومتعصب وطرفداراون دسته ازادم هابود که با کار کردن زن ها تو محیط بیرون مخالف بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو روی شونه ام انداختم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان من سی سالمه بچه که نیستم ,برام تعیین تکلیف نکنید که باکی ازدواج کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بانارضایتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که چی شهرزاد بلاخره که باید ازدواج کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روی دستگیره ی در گذاشتم چرخیدم طرفش وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره ازدواج می کنم اما باکسی که ازنظر سطح فکری درسطح خودم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردم وازخونه دراومدم بیرون سوار ۲۰۶مشکیم شدم وازحیاط دراومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای فرار ازافکارم یه اهنگ شاد پلی کردم وشروع کردم به زمزمه کردن درست ساعت هفت بود که رسیدم جلوی رستوران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی شد الان باید نیم ساعت صبرمی کردم ازماشین پیاده شدم و به کاپوت تکیه دادم با پا روی زمین ضرب گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که باضربه ایی به روی شونه ام ازجام پریدم چرخیدم دیدم امیررضاست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه مثل ادم ابراز وجود کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون دادوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولاسلام دوما وقتی جنابعالی داری اهنگ گوش می کنی و صدای من رو نمیشنوی منم مجبورم این طوری صدات کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو‌جمع‌کردم و‌گذاشتم توکیفم داشتم به در ورودی رستوران نگاه می کردم که بلاخره سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود پرسیدم :مناسبت مهمونی چبه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده ایی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر می کردم مریم همه چیزرو بذاره کف دستت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که گفت جشن فارغ التحصیلیه ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم می گه که یه دلیل دیگه داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرچشمی نگاهم کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونی شهرزاد توواقعا پلیسی بیشتربهت میاومد تادکتربودن اون هم ازنوع متخصص اطفال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو کج کردم وگفتم :چرادقیقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:چون هم باهوشی هم دل سنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی هرکی که باهوش و دل سنگ بود باید پلیس بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست جوابی بده که با رسیدن چند ماشین منصرف شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه های دانشگاه بودن که رسیدن اولین اشخاصی که دیدم سحروسیامک خواهربرادر دوقلو جمعمون بودن که جفتشون متخصص قلب بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسحر دست دادم و روب*و*سی کردم به سیامک هم سلام دادم :سلام اقا سیامک :به به سلام شهرزاد خانم خوبی شما احوال شما؟؟؟مامان بابا خوب هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب برگشتم طرف سحروگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالاانداخت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم والا خوشی زده زیردلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا مشخصه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم میرفتیم سمت درورودی که یهو یکی دستم رو کشید وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا کجا بدون من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بود رفیق گرمابه و گلستان من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:حالاکه اومدی امری بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:نخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:مریم واقعا خدابه داد مریض های بیچارت برسه که چه دکتربی عقلی گیرشون میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد رستوران شدیم مریم زیرگوشم زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینم باامیررضاجونتون حرف زدید نگفت مهمونی به چه مناسبتیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشگونی ازدستش گرفتم که اخش دراومد زیرلب گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاتو باشی که ازاین حرف ها نزنی بعدشم نه نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستیم سرمیز یهو کامران گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیله خوب ازالان بگید کجارو برای طرحتون انتخاب کردید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب نگاهش کردم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامران چه خبرته چرااینقدعجله داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:یعنی می خوای بگی هنوز اعلام نکردی طرحت رو کجا میخوای بگذرونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروم رو دادم بالا وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخیر نگفتم هنوز مشکلیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانازبا نیشخندگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من مطمعنم شهرزاد میخواد جایی رو انتخاب کنه که مایه ی تعجب بقیه بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باحرص نگاهش کردم توچندین سال گذشته تو دانشگاه. از هیچ کدوم ازبچه های دانشگاه به اندازه ساناز نفرت نداشتم حتی انقدی که ازاین متنفربودم ازامیررضا متنفرنبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خونسرد گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز جان من نمیخوام مثل بعضی ها پارتی های دم کلفت پدرم محل طرحم رو بندازن حوالی تهران که هرروز سوارماشین مدل بالام بشم وبرم و برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکرفیس شد توی دلم بهش خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ ساناز خانم نصف عقده های چندین سالم رو سرت خالی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون اومد و امیررضا سفارش هارو داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همش نگاهش به دم در بود ایمان باتعجب پرسید :امیرمنتظر کسی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باحواس پرتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره یه مهمون دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای مریم به طور خودکاررفت بالا و زیرلب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غلط نکنم خبریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قلوپ اب خوردم و اروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریمم لطفا ساکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درهمین حین در رستوران باز شد و نرگس اومد داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همکلاسی من تودوران پزشگی عمومی بود ولی سر دوران تخصص ازهم دیگه جداشدیم همیشه بامن لج داشت مخصوصاازقضیه ی امیررضابه بعد درکنارجمع قرارگرفت وباخنده سلام علیک کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررضا بالبخندی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها مناسبت اصلی این جشن اعلام نامزدی من و نرگس هستش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که داشت نوشابه میخورد ناخوداگاه زدزیر سرفه راستش رو بگم خودمم اصلا انتظار این موضوع رو نداشتم فکرش رو نمی کردم امیراینقد زود بخواد باکسی دیگه نامزد کنه اونم چی بایکی از دوستای سابق خودم نرگس بایه لبخند پیروزمندانه ایی چرخیدطرف من لابد فکر می کرد که من ازاین که نامزد کردن شوکه میشم ولی نه قراار نبود که همچین اتفاقی بیافته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی بچه ها بهشون تبریک گفتن منم بایه لبخند صمیمی با نرگس دست دادم و یه تبریک رسمی هم به امیررضا گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازخوردن شام وکیک نامزدی این دوتا ساعت رو نگاه کردم نزدیکای ده بود ایناهم انگار قصد بلندشدن نداشتند منم که فردا هزارتا کارریخته بود سرم ازجام بلند شدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیله خوب دیگه بچه ها من دیگه باید برم خونه فردا خیلی کاردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بالب ولوچه اویزونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بمون دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرلب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم ولم کن کاردارم باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستایش باخنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزداد پدر مادرت چیزی نمی گن اگه یه شب دیر برسی خونه هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعاقدیمی ها راست می گن که ادم هرچی بزرگتر میشه بیشترپی به اشتباهاتش میبره و من الان خودم رو لعنت می کردم که چرا بااینادوست شدم :صددرصد چیزی نمی گن امامن فردا یک سری کار دارم که به خاطراوناباید زود پاشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به اونا ازرستوران دراومدم بیرون داشتم میرفتم سمت ماشین که امیراز پشت صدام کرد :شهرزاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم عقب دستاش توجیبش بود واروم اومد طرفم :چیزی شده امیر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازجیبش سوویچم رو دراورد وگرفت طرفم :بدون این کجا میخواستی بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اخ اصلا حواسم نبود ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بگیرم ازدستش ولی دستش رو کشید عقب :امیرخواهش می کنم :میدمش فقط قبلش به یه سوال من جواب بده چرابا من بهم زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پای کسی دیگه دربین بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اولاامیراین یه سوال نیست و دوتاسواله بعدشم بهم زدم چون اصلا ازلحاظ اخلاقی باهم جورنبودیم تودنبال دختری مثل نرگس بودی که ازاد و بی پروا باشه امامن نیستم امیر شعار نمیدم اما من برای خودم قوانینی دارم وباتو بودن داشت گند میزد به همشون :یعنی اینقد این قوانین برات مهم بود که بهم زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اره مهم بود برام حالا سوویچ رو بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روهوا پرتش کرد و گرفتمش چرخیدم طرف ماشین قبل ازسوارشدن سرمو چرخوندم طرفش وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید امیراما ازاولش باهم بودن ما یه اشتباه بوددیگه همه چیز تموم شده سوار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب شد‌ بار چندین سالمو زمین گذاشتم وسبک شدم ساعت یازده بود که رسیدم خونه ماشین را پشت ماشین شایان پارک کردم و از پله ها بالارفتم وارد سالن که شدم همه بیداربودن و داشتن تلویزیون نگاه می کردن شایان ولی تو پذیرایی نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به مامان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان کجاست پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:تواتاقشه یکم خسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردم و رفتم طبقه بالا دراتاق شایان بسته بود اول رفتم اتاق خودم لباس هامو عوض کردم میخواستم نرم پیشش اما طاقت نیاوردم ازاتاق دراومدم بیرون و رفتم دم اتاقش ضربه ایی به درزدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نیومد یکم دقت کردم دیدم یه صدای اهنگ ملایم ازاتاقش میاد پس بیداربود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم دروباز کردم و رفتم داخل رو تخت دراز کشیده بود و داشت سقف رو نگاه‌می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شده چرااینقد ناراحتی ؟بیمارستان اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشید وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریضم زیر دستم مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین مریضم تو سه سال گذشته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشیدم واقعا این قسمت کار دکترا خیلی سخت بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو گرفتم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکال نداره تو تلاشت رو کردی چندسالش بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:دوازده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا بچه دوازده ساله وسرطان...خدابه پدرومادرش صبربده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم شایان رو تنها بذارم کاملا معلوم بود حال وحوصله ی حرف زدن نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم داخل اتاق ولب تابم رو روشن کردم فردا باید اعلام می کردم مکان طرحمو ولی هنوز انتخاب نکرده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم تونت چرخ زدم ساعت تقریبا سه ونیم بود که خوابم برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هفت ونیم صبح بود که اماده شدم برم بیمارستان شهرزادهنوز خواب بودرفتم تواتاقش لب تابش نیمه باز بود حدس زدم دوباره تانیمه های شب بیداربوده کنارش نشستم بالشش رو بغل کرده بود موهاشم پخش شده بود توصورتش اروم موهاش رو زدم پشت گوشش :شهرزاد ،شهرزاد پاشو کار داری ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکونی خورد وناله کرد :مامان توروخدا ولم کن میخوام بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد شایانم پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم گوشش فوت کردم میدونستم به این حرکت شدیدا حساسه درجا حرکتم اثر کرد ازجاش پرید ناله کنان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای شایان خوب بیماری اخه میخوام بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو کشیدم ومجبورش کردم بلند شه هلش دادم سمت حموم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم حواس پرت امروز باید جایی که میخوای طرحت رو بگذرونی انتخاب کنی بعدشم باید برای مهمونی حاضرشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که بلاخره فرستادمش دوش بگیره خودم رفتم بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواب الو خواب الو یه دوش یک ربعی گرفتم وازحموم دراومدم بیرون ساعت هشت ونیم بود که اتاقمم مرتب کرده بودم نشسته بودم پشت میز و فکر می کردم که بااین انتخاب لعنتی چه کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ایی به درخورد وکبری خانم اومد داخل سینی صبحانه دستش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:دخترم دیدم پایین شلوغه گفتم صبحانه ات رو بیارم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشدم وسینی رو ازش گرفتم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنونم مادرجون صدام می کردید خودم میاومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:اشکالی نداره دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو گذاشتم رو میز کامپیوتر داشت ازاتاق میرفت بیرون که صداش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:مادرجون شمااهل کجایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:چه طور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:میخوام بدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:برای یه روستاحوالی طالقان یه روستابه اسم ایستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:ایستا؟؟؟چه اسم جالبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاتاق رفت بیرون همون طور که داشتم صبحونه میخوردم توگوگل اسم ایستارو زدم باخوندن مشخصات روستا دهنم ازتعجب اندازه ی غارعلی صدر باز مونده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روستایی که شناسنامه ندارند وجزوه جمعیت ایران محسوب نمیشوند زن هایشان راهرگز کسی ندیده با تکنولوژی مشکل دارند وخودشون رو جزوه منتظران حضرت مهدی میدونن هنوز بادستورات خان روستا زندگی می کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا دیگه چه ادم هایی بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج ومنگ ‌از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزهایی که خونده بودم لب تاب رو خاموش کردم یه حس کنجکاوی نسبت به این روستا پیدا کرده بودم برام‌جالب بود دیدن مردمی که سالیان سال این طوری زندگی می کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای مامان که داشت صدام می کرد برم کمکش ازافکارم دراومدم بیرون بعد ازبرداشتن سینی صبحانه ازاتاق خارج شدم. مامان از دوران بیکاری من داشت نهایت استفاده را میبرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت یازده ونیم شب بود توحیاط روی تاب دونفره نشسته بودم بعداز یه روز کاری سخت با مامان لب تاب روپام بود باید بلاخره این ایمیل رو میفرستادم نفس عمیقی کشیدم و متن رو تایپ کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:بلاخره تصمیم خودت رو گرفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازجام پریدم شایان بود که به نرده تاب تکیه کرده بود سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:ایستا حوالی طالقان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمعنی ازاین انتخاب شهرزاد؟من یکی دوباراون جا رفتم محیط سنگینی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواد ببینم چه جوری این همه سال بااین شرایط زندگی کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:ولی شهرزاد میونه خوبی بازن ها ندارند این رو میخوای چی کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم رو دادم بیرون وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاره ایی ندارند بلاخره کنار میان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه پس خودت میدونی پاشو بریم بخوابیم پس فردا باید اون جا باشی سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم لب تاب رو بستم و ازجام بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح روز بعد ایمیلی دریافت کردم که بامحلی که انتخاب کرده بودم موافقت شده بود وگفته بودن که چه کارهایی باید انجام بدم تصمیمم رو به مامان بابا هم گفتم اوناهم اول بااین انتخاب دو دل بودند ولی بعد قبول کردند حتی شایان هم اون روز بیمارستان نرفت وموند خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک ساعت هفت عصر بود که مریم زنگ زد گفت برای خداحافظی یک سر میاد پیشم اونم داشت میرفت جنوب برای گذروندن طرحش اصالتا جنوبی بودند ولی توتهران بزرگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت شب بود که رسید ایفون رو سه بار پشت هم زد که باعث شد تقریبا شیرجه بزنم سمت ایفون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازپله های حیاط که اومد بالا همون دم در پرید بغلم طوری که داشتم تعادلم رو ازدست میدادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:وای مریم خفه ام کردی چته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:بی ذوق خوب ازالان دلم برات تنگ میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازبغلم دراومد زد به بازوم وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینم این همه روستا این چی بود انتخاب کردی ؟اوصافش رو توی گوگل خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم سمت پذیرایی وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماییم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان باخنده وارد هال شد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ حال میکنم شمادوتا دارید ازهم جدا میشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقویی که دستم بود رو اوردم بالا وتهدید کنان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان اگر گذاشتی مادرارامش ازهم خداحافظی کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:باشه بابا حالا چرا چاقو دستته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:داشتم به مامان کمک می کردم حالاجنابعالی مثل یه پسره خوب برو فوتبالت رو ببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره شایان رو رد کردم کلی بامریم چرت و‌پرت گفتیم وخندیدیم ساعت ده شب بود که مریم رفت منم میخواستم برم بخوابم که بابا صدام کرد تو پذیرایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شدم رو مبل جلوی پذیرایی نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:جانم بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:راستش شهرزاد من فردا ساعت نه یه عمل سخت باید تو بیمارستان انجام بدم برای همین نمی تونم باهات بیام برای همین شایان تورو میبره طالقان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه بابا اشکالی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیله خوب پس برو بخواب فردا صبح زود باید پاشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردم و رفتم اتاق خودم به اطرافم یه نگاهی کردم تااخرین تصاویر رو ازاتاقم تو ذهنم ثبت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابخونه ی بزرگم که انتهای اتاقم بود و پر رمان و‌کتابهای درسی بود چندتایی از رمان هامو برداشته بودم که اونجا بخونم یه میز کامپیوتر خوشگل وجمع وجور باکلی تزیینات اطرافش بالای میز تمام عکس های دونفره من وشایان بود یه تخت خواب قرمز سفید که عاشق شیرجه زدن روش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی روبرای پنج زنگ‌گذاشتم وخوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق خواب بودم که باصدای الارم گوشی ازجام پریدم خمیازه ایی کشیدم وازتخت دراومدم بیرون هنوز چشمام درست باز نمیشد درو که باز کردم برم بیرون خوردم به کسی چشمام رو که باز کردم دیدم شایانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:به به خانم خانما داشتم میاومدم صدات کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ایی کشیدم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیدارشدم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو دست صورتت رو بشور مامان صبحانه حاضر کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم رفتم دستشویی یه مشت اب یخ به صورتم زدم و دذاومدم بیرون رفتم اشپزخونه دیدم همشون دور میزن مامان داره چایی میریزه صورتش معلوم بود که ناراحته از پشت بغلش کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ قربون مامانم برم که هنوز نرفته ناراحته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مادر نشدی که درک کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:مامان من طالقان که نزدیکه هر وقت اراده کنی اونجایی منم سعی میکنم هراز گاهی بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیله خوب دیگه بشین صبحونه بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع یه چهار پنج تا لقمه خوردم و چایی رو داغ داغ سر کشیدم و برگشتم داخل اتاق که اماده بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مانتوی مشکی کوتاه با لی یخی پوشیدم و یه شال سبز فسفری انداختم رو سرم خواستم چمدون رو بردارم که شایان به موقع رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهای چیکار داری میکنی میخوای چمدون به اون سنگینی رو بلند کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدون رو برد بیرون هر کاری کردم بغضی که کرده بودم اروم نشد که نشد. دم ماشین اروم خزیدم تو بغل مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مراقب خودت باش باشه ؟مارو بی خبر نذار .غذاتم بخور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:باشه مامان جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابارو هم بغل کردم محکم من رو در اغوشم کشید و گفت :نهایت استفاده رو ببر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کبری خانم داشت گریه میکرد خنده ی تلخی کردم و گفتم :نترس کبری خانم دوباره برمیگردم و از دستم عاصی میشی پس تو این دوسال حسابی از دستم راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلم کرد و گفت: به فاطمه زهرا میسپارمت دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدیم مامان پشت سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ون اب ریخت ساعت هشت و نیم بود که بالاخره راه افتادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توراه داشتم به اهنگ های شایان گوش میکردم که همشون قربونشون برم شاد بود .یه حس دلشوره و اضطراب تو دلم بود که سعی کردم بهش توجه نکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان هم انگار فهمیده بود چون. همش سعی میکرد که من رو بخندونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک یک ظهر تابلویی که منتظرش بودم رو دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستا دویست متر جلوتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخیش بلاخره رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد روستا شدیم سعی داشتم محیط اطرافمو حضم کنم بااین که تقریبا اوایل خرداد بود ولی یه مه ملایمی پخش بود که به روستا فضای مرموزی میداد ازورودی روستا عبور کردیم و وارد قسمت اصلی شدیم هرکی که ازکنار ماشین رد میشد طوری نگاهمون می کرد که انگار مرتکب قتل شدیم متعجبانه به شایان گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا چرا این طوری نگاه می کنن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینک دودیش رو زد بالا وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر این که اینا اصلا ازماشین استفاده نمی کنند باهات شرط میبندم که نصفشون حتی نمیدونند این چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم ادرسی که بهم داده بودند پارک کرد ازماشین پیاده شدم ونگاهی به اطرافم انداختم همه ی خونه ها کاه گلی بود بعضی جاها خاکی که تو کوچه بود گل شده بود که نشون میداد دیشب یابارون اومده یایکی این جاهارو شسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو دراوردم زده بودسیگنال در دسترس نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:این ماس ماسک این جا کار نمی کنه دختر خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازجام پریدم و به سمت صاحب صدا نگاه کردم یه پیرمرده خمیده بود که تقریبا هفتاد سال رو داشت :پس دکتر جدید توهستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو‌تکون دادم اومد جلو وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمت چیه دختر جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:شهرزاد،شهرزاد مشایخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان که رفته بود داخل چمدون ها رو بذاره وقتی که برگشت از دیدن صحنه مقابلش تعجب کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرده اشاره ایی به شایان کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامزدته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:نه برادرمه منو رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:من کدخدای این روستام ظاهرا خودت محل خونه و درمونگاه رو میدونی دیگه نیازی به من نیست‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو انداخت و رفت چند قدم که دور شد برگشت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جون امیدوارم این جا طاقت بیاری و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیرون موندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به شایان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این‌چی میگفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو‌چرخوند طرفم وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال باید یادبگیری کناربیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدیم یه حیاط نقلی داشت که گوشه حیاط دو پله میخورد به بالا ووارد اتاق میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اتاق تقریبا بیست متری که گوشه اتاق یه اجاق و یخچال کوچک داشت طرف دیگش یه تخت داغون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی کشیدم که باعث شد به سرفه بیافتم بوی نم بدی بود درو پنجره رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان نگاهی به اطراف کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خوب خونه ات بد نیست.فقط باید یه فکری برای گرمایش بکنیم،زمستون های طالقان سرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم از خونه اومدیم بیرون،درمونگاه کوچه پایینی بود.قدم زنان رفتیم اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی بیشتر میگذشت بیشتر حس میکردم که در نگاه این مردم من یه ادمه عجیبو غریبی بیش نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درمونگاه یه اتاق تقریبا 20،30 متری بود.گوشه ی اتاق یه کمد دارو بود.و یه میز کوچیک کنارش با یه تخت برای معاینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارو هارو نگاه کردم بدک نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان تا بعد از ظهر موند و بهم کمک کرد و بعدش مجبور شد که برگرده تهران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم رفتنش هم کلی بهم سفارش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادت نره حتما درو پنجره هارو ببندی مشکلی هم داشتی زنگ بزن حتما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاریکی هوا بیشتر خوف میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی خیلی جالب بود.اصلا رفت و امدی توی کوچه ندیدم توی این چند ساعته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر درگیره مرتب کردن خونه و درمونگاه بودم که شب بدون خوردن هیچی خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی سکوت بدی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای گنجشک ها بیدار شدم.از جام پا شدم شاعت رو نگاه کردم شش و نیم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید برای صبحونه میرفتم خرید.راستش میترسیدم ولی خوب چاره ای نبود.باید عادت میکردم به محیط روستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم در ساده ترین حالته ممکن لباس بپوشم.یه مانتوی قهوه ای تا روی زانو پوشیدم با یه شلوار مشکی راسته و یه شال ساده کرم انداختم سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 7 بود که از خونه زدم بیرون.اصلا نمیدونستم اینجا مغازه دارن یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غیر ممکن بود نداشته باشن!پس اینهمه ادم تو روستا چیکار میکردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام رو بغل کردم و راه افتادم.کوچه پس کوچه هاش خیلی زیاد بود.یک ربعی که راه رفتم یه لحظه ترسیدم که چجوری میخوام راهمو پیدا کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2 ساعتی داشتم دوره خودم میچرخیدم و به نتیجه ای نرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره یه زن میانسال تقریبا هم سن مادرم رو دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش زدم:ببخشید مادر جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش پریدقیافش طوری بود که انگار جن دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی....چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخواستم ببینم اینجا مغازه ای هست که بشه خرید کرد ازش یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوچه پایینی یه مغازه قدیمی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین حین دره یکی از خونه ها باز شد و یه مرد نسبتا هیکلی اومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد گفت:هی زنیکه بیا برو داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهر

    00

    قلم ضعیفی داشت بیشتر جاها نوشته بود پوکیدیم از خنده ،یادرحال انفجار بودن درصورتی که موضوع خنده داری نبود

    ۳ هفته پیش
  • الهه

    ۳۵ ساله 00

    واقعا عالی بود یکی از بهترین رمان هایی که خونده بودم این رمان بود،عالی بود عالی

    ۱ ماه پیش
  • غزل

    ۲۰ ساله 00

    من این رمان رو کامل نخوندم ولی واقعی ترین قسمتش وجود همچین روستایی توی استان البرز هست و قصش شاید جالب باشه اگه تو گوگل سرچ کنید قصش میاد

    ۲ ماه پیش
  • نرگس شاکر

    ۲۱ ساله 00

    عالی یک بار دیگ خوننده ام

    ۳ ماه پیش
  • Maede

    ۱۵ ساله 00

    رمان خیلی خوبی بود خیلی خوب بودم. واقعیت ممنون از نویسنده این رمان

    ۴ ماه پیش
  • آوینا

    ۱۸ ساله 00

    رمان قشنگی بود ممنون از نویسنده عزیز

    ۴ ماه پیش
  • Sosan

    00

    عالی بود 🥺😍

    ۹ ماه پیش
  • ایلا

    ۱۹ ساله 00

    رومانی خوبی بود بیشتر از این خوشم امد که تو ش بچه بازی کل مل الکی نبود داستانش خیلی واقعی بود ممنون از نوسینده

    ۹ ماه پیش
  • عالی

    00

    عالی بود

    ۱۱ ماه پیش
  • محمود جلالی

    ۴۵ ساله 11

    عالی عالی عالی

    ۱۲ ماه پیش
  • سحر 35

    00

    زیاد بد نبود

    ۱ سال پیش
  • سمیرا

    ۳۴ ساله 10

    رومان خوبی بودلذت بردم ازخوندنش ممنون ازنویسنده

    ۱ سال پیش
  • پارمیس

    10

    میشه چندتا رمان که پسره خیلی مغرور باشه و داستان جذابی داشته باشه بهم بگین💞

    ۲ سال پیش
  • سونی

    10

    دزد شیطون و پلیس مغرور همخونه شیطون من و... من خودم از این رمان هایی که پسره مغرور عاشق میشه دوست دارم اگه دیدم بازم میزارم راستی رمان خوبی بود ممنون

    ۱ سال پیش
  • معصومه

    30

    سوژه جالب داشت ولی خیلی سطحی با اتفاقات و مکالمه افراد برخورد میکرد دو بخش بیشتر نخوندم هیجان خاصی نداشت

    ۱ سال پیش
  • ندا

    10

    عالی بود از نظر بقیه فهمیدم که با تحقیق از ایستا عالی بوده ولی برام جالب بود از شب عروسیشون و فردای عروسیشون مراسمات را بگی و زمان حاملگیش و از خانواده پدر و مادر هم تو عروسی نگفت ودرمانگاه بازم ممنون

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.