رمان شهرزاد به قلم فهیمه
تعداد صفحات : 825
ژانر : عاشقانه. اجتماعي
خلاصه رمان :
دختري مهربان، به نام شهرزاد بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه دررشته پزشك اطفال براي دوره پزشكي اش وارد روستايي به نام ايستا مي شود و ...
شهرزاد:
باخوشحالی ازدانشگاه دراومدیم بیرون دیگه رسما شده بودم یه متخصص اطفال چیزی که ازبچگیم ارزوش رو داشتم توی حال وهوای خودم بودم که شایان صدام کرد
: شهرزاد کجایی سه ساعته دارم صدات می کنم
باعجله گفتم:
چیه بابا همش غرغر می کنی
:بله دیگه پنج ساعته درگیرمراسم خانم هستیم اون وقت اینه جوابمون
اومدم یه چیزی بهش بگم که باباصدامون کرد
:بچه هابرید سوارشید دیگه.
توماشین داشتم پیام هایی که برام اومده بود رو چک می کردم و شایان هم مدام برای خودش یه اهنگ رو زمزمه می کرد .
شایان نیم نگاهی به من کردوگفت:
یعنی توواقعاالان دکتر شدی؟
باچشمهایی گرد شده گفتم:
یعنی نباید میشدم؟
:نه ولی خوب باورم نمیشه اینقد زود بزرگ شدی خواهر کوچولو .
گوشیم رو انداختم داخل کیفم وگفتم:
شایان جان همچین میگی کوچولو هرکی ندونه فکر می کنه ما چقد اختلاف سنی داریم به خدا همش دوسال از من بزرگ تری ها .
:خوب کوچولویی دیگه .
باحرص نگاهش کردم موهام رو از زیر مقنعه بهم ریخت وگفت:
خیله خوب بابا چه زودی هم بهش برمی خوره.
سری به نشانه ی تاسف تکون دادم و از پنجره به بیرون خیره شدم.
من تنهادکتر خانواده نبودم ...اصولا تمام فامیل پدریم دکتر بودند و این دیگه به یه سنت تبدیل شده بود که بچه ها ناخوداگاه به سمت پزشکی میرفتند ...شایان مغزواعصاب رو انتخاب کرد اما من اطفال رو انتخاب کردم..از بچگی دوست داشتم که برای بچه ها یه مطب بزنم .
دوساعت بعدوقتی که بابا ماشین رو تویه حیاط خونه پارک کرد ازماشین خارج شدم.
شایان باخنده نگاهم کردوگفت:
چیه کبکت خروس میخونه؟
یه ماچ محکم ازش گرفتم وگفتم:
خودت رو که یادت نرفته چی کار می کردی بعداز گرفتن تخصصت؟؟
دستش رو گذاشت روی دهنم وگفت:
خیله خوب بابا ابرومونو بردی.
ازکنار باغچه مورد علاقه ام که پراز گل های رزو مریم بود رد شدم ...پله هارو یکی دوتا طی کردم ووارد خونه شدم .
بوی غذای کبری خانم کل خونه رو برداشته بود .... کبری خانم یه پیرزن مهربونی بود که برخلاف سنش خیلی زبروزرنگ بود ومن عاشقش بودم هممون عاشقش بودیم تاجایی که یادم میاد ازوقتی من به دنیااومدم باهامون بود طوری باهاش صمیمی بودم که مامانی صداش می کردم
بلند بلند صداش زدم:
مامانییی کجایی؟؟؟
ازاشپزخونه دراومدبیرون اخ خدایا که من چقداین پیرزنو دوست دارم بااون صورت مهربون پرچین وچروکش دست های گرمش.
تویه دستش یه ملاقه بود پریدم بغلش کردم وگفتم:
اخیششش دلم برات یه ذره شده بود
زدبه پشتم وگفت:
ای دختره ی شیطون همش چندساعته رفتی ها.
خودم رو لوس کردم وگفتم:
خوب دلم کوچکه دیگه زودتنگ میشه.
شایان ازپشت سرم گفت:
چقده شاعرانه
مادرجون باملاقه شایان رو تهدید کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای شایان خان حق نداری دخترم رو اذیت کنیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی شیطانی زدم تواین خونه تنها کسایی که شایان ازشون حساب میبرد مامانی ومامان بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرجون هدایتمون کرد طرف طبقه بالا وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرید لباس هاتون رو عوض کنید غذاحاضره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردومون چشم بلند بالایی گفتیم و به طبقه دوم رفتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراتاق رو باز کردم و باخوشحالی وارد شدم ....نگاهم به قفسه کتاب هام افتاد باور نمی کردم که دیگه نیازی بهشون ندارم...از شدت خوشحالی زبونم رو براشون دراز کردم و به سمت کمدم رفتم تالباسی انتخاب کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاواخراردیبهشت بود وهوابه شدت گرم شده بود یه سارافن صورتی رنگ بایه ساپورت مشکی پوشیدم موهای قهوه ایمم دم اسبی بستم وازاتاق دراومدم بیرون شایان هم همزمان بامن ازاتاقش دراومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تیشرت سفید بایه شلوارمشکی پوشیده بود موهاش هم خیس بود باخنده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوبازحموم بودی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالاانداخت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب چی کار کنم گرمم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم و با خنده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس وقتی بهت لقب ماهی میدن حق دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو گرفت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوواقعا هم بقیه حق دارن که به تو لقب وراج میدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام گرد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:منننن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اره تو...حالا بریم غذابخوریم که من گشنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه بریم ولی بعدا به حسابت میرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دردست هم دیگه وارد اشپزخونه شدیم بادیدن نگاه متعجب بابا خندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان مثل این مردای متشخص تو تلویزیون صندلی رو کشید عقب برام و نشستم بابا باناباوری گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجل الخالق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوابابا چی شده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمادوتا چرااینقده اروم شدید یهو؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکبری خانم که داشت غذا می کشید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقا ولشون کنید این دوتارو تا دوباره نزدن سروکول همدیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خندیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین ناهاری که بعدتقریبا پانزده سال باارامش میخوردم ...حرفی نزدم تا نهایت لذت رو ازاین ناهارم ببرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظهر تو اتاقم نشسته بودم شدیدا حوصله ام سررفته بود بعداز این همه سال دوندگی و درس یهو بی کارشدن سخت بود یکم با بچه های دانشگاه صحبت کردم امااین هم باعث نشد که حالم بهتر بشه ...لب تاب رو خاموش کردم وتصمیم گرفتم برم اتاق شایان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون درزدن وارد اتاقش شدم سرش که تولب تاب بود روکج کرد طرفم وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسی سالت شده نمیخوای ادم بشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوچی گفتم و نشستم روی تخت لب تاب رو خاموش کرد ونگاهم کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب نگاهش کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی رو چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواای شهرزاد خیلی ای کیوت صفره هاا می گم چی شده پاشدی اومدی اتاق من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اهاااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ام رو مظلوم کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن حوصله ام سررفته شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ نگاهم کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااا به من چه خوب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی ازبالش های رو تختش رو پرت کردم طرفش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب خیرسرت برادرمی بریم بیرون بابچه ها..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهان یعنی من زنگ بزنم بگم که ای مردم حوصله خواهر من سررفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای شایان اذیت نکن دیگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:خیله خوب بابا چه کنم که دل رحمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت تابیاد گوشیش رو برداره گوشیش زنگ خورد جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازچندلحظه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه الان میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو قطع کرد و بلند شد کتش رو برداشت باتعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط درحد یه جمله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال یکی ازمریض هام بد شده دارن منتقلش می کنن اتاق عمل و بعدرفت بیرون عالی شد فقط همین کم بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم داخل اتاقم هنوز تصمیم نگرفته بودم که برای گذروندن طرح دوساله ام کجارو انتخاب کنم بچه های دیگه اکثرا روستاهای شمال رو انتخاب کرده بودن دلم میخواست یه جای خوب رو انتخاب کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم مریمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:به به خانم دکترچه عجب یادی ازما کردید شما کجا این جا کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد زیرخنده وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد درست نمیشی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:نخیرحالا کارت رو بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:بچه ها امشب جشن گرفتن تو رستوران میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروم پرید بالا وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاووهو کی همچین پیشنهادی داده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکثی کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا جانت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اولااون الان برای من امیررضاست نه امیررضا جان بعدشم ازکی تاحالا انقد دست و دلبازشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ازکجابدونم خوب حالابگو چی کاره ایی میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیله خوب میام ادرس رو برام بفرست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی روقطع کردم من وامیررضا یه مدت تو دانشگاه باهم دوست بودیم ولی اخلاقیات امیراصلا به من نمیخورد ورابطه رو بهم زدم الانم تقریبا اولین باری بود که بعدازبهم زدنمون میخواستم بیرون ببینمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای پیامک گوشی ازجا پریدم ادرس رستوران رو فرستاده بود برام که توگیشا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت هفت ونیم قرارگذاشته بودن نگاهی به ساعت مچیم انداختم چهارونیم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین کارم این بود که شیرجه زدم توحموم وبه قول شایان گربه شور کردم و اومدم بیرون موهامو بدون سشوار گرفتن جمع وجور کردم یه تاپ مشکی با جین مشکی پوشیدم نوبت به ارایش رسید یه ارایش سنگین کردم پشت چشمام رو یکم سیاه کردم ویه رژ مسی رنگ هم زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت پنجونیم که شد کارم تموم شد یه مانتوی زمینه مشکی باگل های رنگی رنگی انتخابکردم بایه شال نارنجی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ایی به درخورد وبعدازاون مامان وارد شد بادیدن من که ارایش کرده بودم و اماده شده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجاداری میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو مرتب کردم داشتم گوشیمو ازروی تخت برمیداشتم که جوابش رو دادم :بچه ها جشن گرفتن امشب تورستوران دارم میرم اون جا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت نشست وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد زن عموت دوباره توروبرای علی خواستگاری کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالله اکبر دلم میخواست باکله برم تو دیوار اقامن نمیخوام باعلی ازدواج کنم اینام چه گیری دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی یه ادم خشک ومتعصب وطرفداراون دسته ازادم هابود که با کار کردن زن ها تو محیط بیرون مخالف بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم رو روی شونه ام انداختم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان من سی سالمه بچه که نیستم ,برام تعیین تکلیف نکنید که باکی ازدواج کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانارضایتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چی شهرزاد بلاخره که باید ازدواج کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی دستگیره ی در گذاشتم چرخیدم طرفش وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره ازدواج می کنم اما باکسی که ازنظر سطح فکری درسطح خودم باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظی کردم وازخونه دراومدم بیرون سوار ۲۰۶مشکیم شدم وازحیاط دراومدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای فرار ازافکارم یه اهنگ شاد پلی کردم وشروع کردم به زمزمه کردن درست ساعت هفت بود که رسیدم جلوی رستوران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعالی شد الان باید نیم ساعت صبرمی کردم ازماشین پیاده شدم و به کاپوت تکیه دادم با پا روی زمین ضرب گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه باضربه ایی به روی شونه ام ازجام پریدم چرخیدم دیدم امیررضاست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشه مثل ادم ابراز وجود کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون دادوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولاسلام دوما وقتی جنابعالی داری اهنگ گوش می کنی و صدای من رو نمیشنوی منم مجبورم این طوری صدات کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی روجمعکردم وگذاشتم توکیفم داشتم به در ورودی رستوران نگاه می کردم که بلاخره سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود پرسیدم :مناسبت مهمونی چبه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنده ایی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر می کردم مریم همه چیزرو بذاره کف دستت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم که گفت جشن فارغ التحصیلیه ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم می گه که یه دلیل دیگه داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرچشمی نگاهم کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونی شهرزاد توواقعا پلیسی بیشتربهت میاومد تادکتربودن اون هم ازنوع متخصص اطفال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو کج کردم وگفتم :چرادقیقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:چون هم باهوشی هم دل سنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی هرکی که باهوش و دل سنگ بود باید پلیس بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست جوابی بده که با رسیدن چند ماشین منصرف شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه های دانشگاه بودن که رسیدن اولین اشخاصی که دیدم سحروسیامک خواهربرادر دوقلو جمعمون بودن که جفتشون متخصص قلب بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسحر دست دادم و روب*و*سی کردم به سیامک هم سلام دادم :سلام اقا سیامک :به به سلام شهرزاد خانم خوبی شما احوال شما؟؟؟مامان بابا خوب هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب برگشتم طرف سحروگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چشه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالاانداخت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم والا خوشی زده زیردلش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا مشخصه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم میرفتیم سمت درورودی که یهو یکی دستم رو کشید وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا کجا بدون من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم بود رفیق گرمابه و گلستان من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:حالاکه اومدی امری بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:نخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:مریم واقعا خدابه داد مریض های بیچارت برسه که چه دکتربی عقلی گیرشون میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد رستوران شدیم مریم زیرگوشم زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم باامیررضاجونتون حرف زدید نگفت مهمونی به چه مناسبتیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشگونی ازدستش گرفتم که اخش دراومد زیرلب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاتو باشی که ازاین حرف ها نزنی بعدشم نه نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستیم سرمیز یهو کامران گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیله خوب ازالان بگید کجارو برای طرحتون انتخاب کردید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب نگاهش کردم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران چه خبرته چرااینقدعجله داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:یعنی می خوای بگی هنوز اعلام نکردی طرحت رو کجا میخوای بگذرونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروم رو دادم بالا وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخیر نگفتم هنوز مشکلیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسانازبا نیشخندگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مطمعنم شهرزاد میخواد جایی رو انتخاب کنه که مایه ی تعجب بقیه بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرص نگاهش کردم توچندین سال گذشته تو دانشگاه. از هیچ کدوم ازبچه های دانشگاه به اندازه ساناز نفرت نداشتم حتی انقدی که ازاین متنفربودم ازامیررضا متنفرنبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خونسرد گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز جان من نمیخوام مثل بعضی ها پارتی های دم کلفت پدرم محل طرحم رو بندازن حوالی تهران که هرروز سوارماشین مدل بالام بشم وبرم و برگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوکرفیس شد توی دلم بهش خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ ساناز خانم نصف عقده های چندین سالم رو سرت خالی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارسون اومد و امیررضا سفارش هارو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش نگاهش به دم در بود ایمان باتعجب پرسید :امیرمنتظر کسی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحواس پرتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره یه مهمون دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهای مریم به طور خودکاررفت بالا و زیرلب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلط نکنم خبریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قلوپ اب خوردم و اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریمم لطفا ساکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرهمین حین در رستوران باز شد و نرگس اومد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمکلاسی من تودوران پزشگی عمومی بود ولی سر دوران تخصص ازهم دیگه جداشدیم همیشه بامن لج داشت مخصوصاازقضیه ی امیررضابه بعد درکنارجمع قرارگرفت وباخنده سلام علیک کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا بالبخندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها مناسبت اصلی این جشن اعلام نامزدی من و نرگس هستش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم که داشت نوشابه میخورد ناخوداگاه زدزیر سرفه راستش رو بگم خودمم اصلا انتظار این موضوع رو نداشتم فکرش رو نمی کردم امیراینقد زود بخواد باکسی دیگه نامزد کنه اونم چی بایکی از دوستای سابق خودم نرگس بایه لبخند پیروزمندانه ایی چرخیدطرف من لابد فکر می کرد که من ازاین که نامزد کردن شوکه میشم ولی نه قراار نبود که همچین اتفاقی بیافته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی بچه ها بهشون تبریک گفتن منم بایه لبخند صمیمی با نرگس دست دادم و یه تبریک رسمی هم به امیررضا گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازخوردن شام وکیک نامزدی این دوتا ساعت رو نگاه کردم نزدیکای ده بود ایناهم انگار قصد بلندشدن نداشتند منم که فردا هزارتا کارریخته بود سرم ازجام بلند شدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیله خوب دیگه بچه ها من دیگه باید برم خونه فردا خیلی کاردارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم بالب ولوچه اویزونی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبمون دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرلب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم ولم کن کاردارم باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش باخنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزداد پدر مادرت چیزی نمی گن اگه یه شب دیر برسی خونه هااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاقدیمی ها راست می گن که ادم هرچی بزرگتر میشه بیشترپی به اشتباهاتش میبره و من الان خودم رو لعنت می کردم که چرا بااینادوست شدم :صددرصد چیزی نمی گن امامن فردا یک سری کار دارم که به خاطراوناباید زود پاشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به اونا ازرستوران دراومدم بیرون داشتم میرفتم سمت ماشین که امیراز پشت صدام کرد :شهرزاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم عقب دستاش توجیبش بود واروم اومد طرفم :چیزی شده امیر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجیبش سوویچم رو دراورد وگرفت طرفم :بدون این کجا میخواستی بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اخ اصلا حواسم نبود ممنونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم بگیرم ازدستش ولی دستش رو کشید عقب :امیرخواهش می کنم :میدمش فقط قبلش به یه سوال من جواب بده چرابا من بهم زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپای کسی دیگه دربین بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اولاامیراین یه سوال نیست و دوتاسواله بعدشم بهم زدم چون اصلا ازلحاظ اخلاقی باهم جورنبودیم تودنبال دختری مثل نرگس بودی که ازاد و بی پروا باشه امامن نیستم امیر شعار نمیدم اما من برای خودم قوانینی دارم وباتو بودن داشت گند میزد به همشون :یعنی اینقد این قوانین برات مهم بود که بهم زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اره مهم بود برام حالا سوویچ رو بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروهوا پرتش کرد و گرفتمش چرخیدم طرف ماشین قبل ازسوارشدن سرمو چرخوندم طرفش وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببخشید امیراما ازاولش باهم بودن ما یه اشتباه بوددیگه همه چیز تموم شده سوار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب شد بار چندین سالمو زمین گذاشتم وسبک شدم ساعت یازده بود که رسیدم خونه ماشین را پشت ماشین شایان پارک کردم و از پله ها بالارفتم وارد سالن که شدم همه بیداربودن و داشتن تلویزیون نگاه می کردن شایان ولی تو پذیرایی نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به مامان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان کجاست پس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:تواتاقشه یکم خسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظی کردم و رفتم طبقه بالا دراتاق شایان بسته بود اول رفتم اتاق خودم لباس هامو عوض کردم میخواستم نرم پیشش اما طاقت نیاوردم ازاتاق دراومدم بیرون و رفتم دم اتاقش ضربه ایی به درزدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان بیداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نیومد یکم دقت کردم دیدم یه صدای اهنگ ملایم ازاتاقش میاد پس بیداربود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم دروباز کردم و رفتم داخل رو تخت دراز کشیده بود و داشت سقف رو نگاهمی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی شده چرااینقد ناراحتی ؟بیمارستان اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشید وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریضم زیر دستم مرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین مریضم تو سه سال گذشته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم واقعا این قسمت کار دکترا خیلی سخت بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکال نداره تو تلاشت رو کردی چندسالش بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:دوازده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدایا بچه دوازده ساله وسرطان...خدابه پدرومادرش صبربده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم شایان رو تنها بذارم کاملا معلوم بود حال وحوصله ی حرف زدن نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم داخل اتاق ولب تابم رو روشن کردم فردا باید اعلام می کردم مکان طرحمو ولی هنوز انتخاب نکرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم تونت چرخ زدم ساعت تقریبا سه ونیم بود که خوابم برد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت هفت ونیم صبح بود که اماده شدم برم بیمارستان شهرزادهنوز خواب بودرفتم تواتاقش لب تابش نیمه باز بود حدس زدم دوباره تانیمه های شب بیداربوده کنارش نشستم بالشش رو بغل کرده بود موهاشم پخش شده بود توصورتش اروم موهاش رو زدم پشت گوشش :شهرزاد ،شهرزاد پاشو کار داری ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکونی خورد وناله کرد :مامان توروخدا ولم کن میخوام بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد شایانم پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم گوشش فوت کردم میدونستم به این حرکت شدیدا حساسه درجا حرکتم اثر کرد ازجاش پرید ناله کنان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای شایان خوب بیماری اخه میخوام بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو کشیدم ومجبورش کردم بلند شه هلش دادم سمت حموم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم حواس پرت امروز باید جایی که میخوای طرحت رو بگذرونی انتخاب کنی بعدشم باید برای مهمونی حاضرشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که بلاخره فرستادمش دوش بگیره خودم رفتم بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب الو خواب الو یه دوش یک ربعی گرفتم وازحموم دراومدم بیرون ساعت هشت ونیم بود که اتاقمم مرتب کرده بودم نشسته بودم پشت میز و فکر می کردم که بااین انتخاب لعنتی چه کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ایی به درخورد وکبری خانم اومد داخل سینی صبحانه دستش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:دخترم دیدم پایین شلوغه گفتم صبحانه ات رو بیارم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم وسینی رو ازش گرفتم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنونم مادرجون صدام می کردید خودم میاومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:اشکالی نداره دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی رو گذاشتم رو میز کامپیوتر داشت ازاتاق میرفت بیرون که صداش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:مادرجون شمااهل کجایید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:چه طور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:میخوام بدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:برای یه روستاحوالی طالقان یه روستابه اسم ایستا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:ایستا؟؟؟چه اسم جالبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاتاق رفت بیرون همون طور که داشتم صبحونه میخوردم توگوگل اسم ایستارو زدم باخوندن مشخصات روستا دهنم ازتعجب اندازه ی غارعلی صدر باز مونده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروستایی که شناسنامه ندارند وجزوه جمعیت ایران محسوب نمیشوند زن هایشان راهرگز کسی ندیده با تکنولوژی مشکل دارند وخودشون رو جزوه منتظران حضرت مهدی میدونن هنوز بادستورات خان روستا زندگی می کردند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا دیگه چه ادم هایی بودند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج ومنگ از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزهایی که خونده بودم لب تاب رو خاموش کردم یه حس کنجکاوی نسبت به این روستا پیدا کرده بودم برامجالب بود دیدن مردمی که سالیان سال این طوری زندگی می کردند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای مامان که داشت صدام می کرد برم کمکش ازافکارم دراومدم بیرون بعد ازبرداشتن سینی صبحانه ازاتاق خارج شدم. مامان از دوران بیکاری من داشت نهایت استفاده را میبرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت یازده ونیم شب بود توحیاط روی تاب دونفره نشسته بودم بعداز یه روز کاری سخت با مامان لب تاب روپام بود باید بلاخره این ایمیل رو میفرستادم نفس عمیقی کشیدم و متن رو تایپ کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:بلاخره تصمیم خودت رو گرفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجام پریدم شایان بود که به نرده تاب تکیه کرده بود سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:ایستا حوالی طالقان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمعنی ازاین انتخاب شهرزاد؟من یکی دوباراون جا رفتم محیط سنگینی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواد ببینم چه جوری این همه سال بااین شرایط زندگی کردند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:ولی شهرزاد میونه خوبی بازن ها ندارند این رو میخوای چی کار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو دادم بیرون وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاره ایی ندارند بلاخره کنار میان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه پس خودت میدونی پاشو بریم بخوابیم پس فردا باید اون جا باشی سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم لب تاب رو بستم و ازجام بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح روز بعد ایمیلی دریافت کردم که بامحلی که انتخاب کرده بودم موافقت شده بود وگفته بودن که چه کارهایی باید انجام بدم تصمیمم رو به مامان بابا هم گفتم اوناهم اول بااین انتخاب دو دل بودند ولی بعد قبول کردند حتی شایان هم اون روز بیمارستان نرفت وموند خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک ساعت هفت عصر بود که مریم زنگ زد گفت برای خداحافظی یک سر میاد پیشم اونم داشت میرفت جنوب برای گذروندن طرحش اصالتا جنوبی بودند ولی توتهران بزرگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت هشت شب بود که رسید ایفون رو سه بار پشت هم زد که باعث شد تقریبا شیرجه بزنم سمت ایفون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازپله های حیاط که اومد بالا همون دم در پرید بغلم طوری که داشتم تعادلم رو ازدست میدادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:وای مریم خفه ام کردی چته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:بی ذوق خوب ازالان دلم برات تنگ میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازبغلم دراومد زد به بازوم وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم این همه روستا این چی بود انتخاب کردی ؟اوصافش رو توی گوگل خوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم سمت پذیرایی وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماییم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان باخنده وارد هال شد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ حال میکنم شمادوتا دارید ازهم جدا میشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقویی که دستم بود رو اوردم بالا وتهدید کنان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان اگر گذاشتی مادرارامش ازهم خداحافظی کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:باشه بابا حالا چرا چاقو دستته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:داشتم به مامان کمک می کردم حالاجنابعالی مثل یه پسره خوب برو فوتبالت رو ببین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره شایان رو رد کردم کلی بامریم چرت وپرت گفتیم وخندیدیم ساعت ده شب بود که مریم رفت منم میخواستم برم بخوابم که بابا صدام کرد تو پذیرایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد شدم رو مبل جلوی پذیرایی نشسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:جانم بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:راستش شهرزاد من فردا ساعت نه یه عمل سخت باید تو بیمارستان انجام بدم برای همین نمی تونم باهات بیام برای همین شایان تورو میبره طالقان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه بابا اشکالی نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیله خوب پس برو بخواب فردا صبح زود باید پاشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظی کردم و رفتم اتاق خودم به اطرافم یه نگاهی کردم تااخرین تصاویر رو ازاتاقم تو ذهنم ثبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابخونه ی بزرگم که انتهای اتاقم بود و پر رمان وکتابهای درسی بود چندتایی از رمان هامو برداشته بودم که اونجا بخونم یه میز کامپیوتر خوشگل وجمع وجور باکلی تزیینات اطرافش بالای میز تمام عکس های دونفره من وشایان بود یه تخت خواب قرمز سفید که عاشق شیرجه زدن روش بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی روبرای پنج زنگگذاشتم وخوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق خواب بودم که باصدای الارم گوشی ازجام پریدم خمیازه ایی کشیدم وازتخت دراومدم بیرون هنوز چشمام درست باز نمیشد درو که باز کردم برم بیرون خوردم به کسی چشمام رو که باز کردم دیدم شایانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:به به خانم خانما داشتم میاومدم صدات کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخمیازه ایی کشیدم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیدارشدم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو دست صورتت رو بشور مامان صبحانه حاضر کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم رفتم دستشویی یه مشت اب یخ به صورتم زدم و دذاومدم بیرون رفتم اشپزخونه دیدم همشون دور میزن مامان داره چایی میریزه صورتش معلوم بود که ناراحته از پشت بغلش کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ قربون مامانم برم که هنوز نرفته ناراحته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادر نشدی که درک کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:مامان من طالقان که نزدیکه هر وقت اراده کنی اونجایی منم سعی میکنم هراز گاهی بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیله خوب دیگه بشین صبحونه بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع یه چهار پنج تا لقمه خوردم و چایی رو داغ داغ سر کشیدم و برگشتم داخل اتاق که اماده بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مانتوی مشکی کوتاه با لی یخی پوشیدم و یه شال سبز فسفری انداختم رو سرم خواستم چمدون رو بردارم که شایان به موقع رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهای چیکار داری میکنی میخوای چمدون به اون سنگینی رو بلند کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدون رو برد بیرون هر کاری کردم بغضی که کرده بودم اروم نشد که نشد. دم ماشین اروم خزیدم تو بغل مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مراقب خودت باش باشه ؟مارو بی خبر نذار .غذاتم بخور .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:باشه مامان جان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابارو هم بغل کردم محکم من رو در اغوشم کشید و گفت :نهایت استفاده رو ببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکبری خانم داشت گریه میکرد خنده ی تلخی کردم و گفتم :نترس کبری خانم دوباره برمیگردم و از دستم عاصی میشی پس تو این دوسال حسابی از دستم راحتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلم کرد و گفت: به فاطمه زهرا میسپارمت دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدیم مامان پشت سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irون اب ریخت ساعت هشت و نیم بود که بالاخره راه افتادیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوراه داشتم به اهنگ های شایان گوش میکردم که همشون قربونشون برم شاد بود .یه حس دلشوره و اضطراب تو دلم بود که سعی کردم بهش توجه نکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان هم انگار فهمیده بود چون. همش سعی میکرد که من رو بخندونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک یک ظهر تابلویی که منتظرش بودم رو دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستا دویست متر جلوتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخیش بلاخره رسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد روستا شدیم سعی داشتم محیط اطرافمو حضم کنم بااین که تقریبا اوایل خرداد بود ولی یه مه ملایمی پخش بود که به روستا فضای مرموزی میداد ازورودی روستا عبور کردیم و وارد قسمت اصلی شدیم هرکی که ازکنار ماشین رد میشد طوری نگاهمون می کرد که انگار مرتکب قتل شدیم متعجبانه به شایان گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا چرا این طوری نگاه می کنن؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینک دودیش رو زد بالا وگفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر این که اینا اصلا ازماشین استفاده نمی کنند باهات شرط میبندم که نصفشون حتی نمیدونند این چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم ادرسی که بهم داده بودند پارک کرد ازماشین پیاده شدم ونگاهی به اطرافم انداختم همه ی خونه ها کاه گلی بود بعضی جاها خاکی که تو کوچه بود گل شده بود که نشون میداد دیشب یابارون اومده یایکی این جاهارو شسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم رو دراوردم زده بودسیگنال در دسترس نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:این ماس ماسک این جا کار نمی کنه دختر خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجام پریدم و به سمت صاحب صدا نگاه کردم یه پیرمرده خمیده بود که تقریبا هفتاد سال رو داشت :پس دکتر جدید توهستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم روتکون دادم اومد جلو وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمت چیه دختر جون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:شهرزاد،شهرزاد مشایخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان که رفته بود داخل چمدون ها رو بذاره وقتی که برگشت از دیدن صحنه مقابلش تعجب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرده اشاره ایی به شایان کرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامزدته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:نه برادرمه منو رسوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:من کدخدای این روستام ظاهرا خودت محل خونه و درمونگاه رو میدونی دیگه نیازی به من نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو انداخت و رفت چند قدم که دور شد برگشت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر جون امیدوارم این جا طاقت بیاری و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیرون موندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به شایان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینچی میگفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش روچرخوند طرفم وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال باید یادبگیری کناربیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خونه شدیم یه حیاط نقلی داشت که گوشه حیاط دو پله میخورد به بالا ووارد اتاق میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اتاق تقریبا بیست متری که گوشه اتاق یه اجاق و یخچال کوچک داشت طرف دیگش یه تخت داغون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی کشیدم که باعث شد به سرفه بیافتم بوی نم بدی بود درو پنجره رو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان نگاهی به اطراف کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خوب خونه ات بد نیست.فقط باید یه فکری برای گرمایش بکنیم،زمستون های طالقان سرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم از خونه اومدیم بیرون،درمونگاه کوچه پایینی بود.قدم زنان رفتیم اونجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی بیشتر میگذشت بیشتر حس میکردم که در نگاه این مردم من یه ادمه عجیبو غریبی بیش نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرمونگاه یه اتاق تقریبا 20،30 متری بود.گوشه ی اتاق یه کمد دارو بود.و یه میز کوچیک کنارش با یه تخت برای معاینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارو هارو نگاه کردم بدک نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان تا بعد از ظهر موند و بهم کمک کرد و بعدش مجبور شد که برگرده تهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم رفتنش هم کلی بهم سفارش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یادت نره حتما درو پنجره هارو ببندی مشکلی هم داشتی زنگ بزن حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاریکی هوا بیشتر خوف میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزی خیلی جالب بود.اصلا رفت و امدی توی کوچه ندیدم توی این چند ساعته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر درگیره مرتب کردن خونه و درمونگاه بودم که شب بدون خوردن هیچی خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی سکوت بدی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صدای گنجشک ها بیدار شدم.از جام پا شدم شاعت رو نگاه کردم شش و نیم بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید برای صبحونه میرفتم خرید.راستش میترسیدم ولی خوب چاره ای نبود.باید عادت میکردم به محیط روستا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم در ساده ترین حالته ممکن لباس بپوشم.یه مانتوی قهوه ای تا روی زانو پوشیدم با یه شلوار مشکی راسته و یه شال ساده کرم انداختم سرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 7 بود که از خونه زدم بیرون.اصلا نمیدونستم اینجا مغازه دارن یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغیر ممکن بود نداشته باشن!پس اینهمه ادم تو روستا چیکار میکردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام رو بغل کردم و راه افتادم.کوچه پس کوچه هاش خیلی زیاد بود.یک ربعی که راه رفتم یه لحظه ترسیدم که چجوری میخوام راهمو پیدا کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir2 ساعتی داشتم دوره خودم میچرخیدم و به نتیجه ای نرسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره یه زن میانسال تقریبا هم سن مادرم رو دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش زدم:ببخشید مادر جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش پریدقیافش طوری بود که انگار جن دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تردید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی....چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخواستم ببینم اینجا مغازه ای هست که بشه خرید کرد ازش یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوچه پایینی یه مغازه قدیمی هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین حین دره یکی از خونه ها باز شد و یه مرد نسبتا هیکلی اومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا داد گفت:هی زنیکه بیا برو داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهه
۳۵ ساله 00واقعا عالی بود یکی از بهترین رمان هایی که خونده بودم این رمان بود،عالی بود عالی
۱ ماه پیشغزل
۲۰ ساله 00من این رمان رو کامل نخوندم ولی واقعی ترین قسمتش وجود همچین روستایی توی استان البرز هست و قصش شاید جالب باشه اگه تو گوگل سرچ کنید قصش میاد
۲ ماه پیشنرگس شاکر
۲۱ ساله 00عالی یک بار دیگ خوننده ام
۳ ماه پیشMaede
۱۵ ساله 00رمان خیلی خوبی بود خیلی خوب بودم. واقعیت ممنون از نویسنده این رمان
۴ ماه پیشآوینا
۱۸ ساله 00رمان قشنگی بود ممنون از نویسنده عزیز
۴ ماه پیشSosan
00عالی بود 🥺😍
۹ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 00رومانی خوبی بود بیشتر از این خوشم امد که تو ش بچه بازی کل مل الکی نبود داستانش خیلی واقعی بود ممنون از نوسینده
۹ ماه پیشعالی
00عالی بود
۱۱ ماه پیشمحمود جلالی
۴۵ ساله 11عالی عالی عالی
۱۲ ماه پیشسحر 35
00زیاد بد نبود
۱ سال پیشسمیرا
۳۴ ساله 10رومان خوبی بودلذت بردم ازخوندنش ممنون ازنویسنده
۱ سال پیشپارمیس
10میشه چندتا رمان که پسره خیلی مغرور باشه و داستان جذابی داشته باشه بهم بگین💞
۲ سال پیشسونی
10دزد شیطون و پلیس مغرور همخونه شیطون من و... من خودم از این رمان هایی که پسره مغرور عاشق میشه دوست دارم اگه دیدم بازم میزارم راستی رمان خوبی بود ممنون
۱ سال پیشمعصومه
30سوژه جالب داشت ولی خیلی سطحی با اتفاقات و مکالمه افراد برخورد میکرد دو بخش بیشتر نخوندم هیجان خاصی نداشت
۱ سال پیشندا
10عالی بود از نظر بقیه فهمیدم که با تحقیق از ایستا عالی بوده ولی برام جالب بود از شب عروسیشون و فردای عروسیشون مراسمات را بگی و زمان حاملگیش و از خانواده پدر و مادر هم تو عروسی نگفت ودرمانگاه بازم ممنون
۱ سال پیش
مهر
00قلم ضعیفی داشت بیشتر جاها نوشته بود پوکیدیم از خنده ،یادرحال انفجار بودن درصورتی که موضوع خنده داری نبود