رمان لرد سوداگران به قلم tromprat
آفرینش ما هدفی داشته هدفی که بخاطرش آموزش میبینیم اون آموزش ممکنه قتل باشه قسمتی از رمان : _بهتر از هرکسی میدونی برا نفوذ بهشون انسانیتم و کشتم، مرد ،من تموم شدم نبش قبر نکن به سمت بیرون حرکت کردم ولی دستش رو شونم قرار گرفت _فرمانده چشم عقاب هنوزم سرخود میکشی؟ _بله _هنوزم به قوانین پایبندی؟ _بله _خدا به همراهت بدون برگشتن از اتاق خارج شدم این قول من بود که تا وقتی زندم روی خوش نبینن ادمایی که خون مردم بی گ*ن*ا*ه رو تو شیشه میکنن و اینو هیچکس بهتر از هم رزمم نمیدونست
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۰ دقیقه
مقدمه:
آفرینش ما هدفی داشته
هدفی که بخاطرش آموزش میبینیم
اون آموزش ممکنه
قتل باشه
قسمتی از رمان :
_بهتر از هرکسی میدونی برا نفوذ بهشون انسانیتم و کشتم، مرد ،من تموم شدم نبش قبر نکن
به سمت بیرون حرکت کردم ولی دستش رو شونم قرار گرفت
_فرمانده چشم عقاب هنوزم سرخود میکشی؟
_بله
_هنوزم به قوانین پایبندی؟
_بله
_خدا به همراهت
بدون برگشتن از اتاق خارج شدم این قول من بود که تا وقتی زندم روی خوش نبینن ادمایی که خون مردم بی گ*ن*ا*ه رو تو شیشه میکنن و اینو هیچکس بهتر از هم رزمم نمیدونست
از پله ها به آرومی رفتم بالا، وارد پشت بوم خونه 6 طبقه شدم.
کیف اچ.اس پنجاه و روی زمین گذاشتم با دوربین پنجره مورد نظرم و پیدا کردم ،سوژه درحال عوض کردن لباسش بود.
کالیبر 12.7 تمام قطعاتش و نصب کردم ،به آرومی سر چکشیشو چرخوندم فقط یه گلوله نیاز داشت
از دوربینش به سوژه نگاه کردم. روبه رو تلویزیون نشسته بود نه لبخندش برام معنایی داشت نه اینکه میخام حس زندگی یه انسان و بگیرم. با اصابت تک گلوله به پیشونیش لبخندش پاک شد.
به همون آرومی که اومدم به همون صورت هم از طبقات رفتم پایین سوار پرادو مشکی رنگم شدم و به سمت خونه حرکت کردم به گوشی درحال زنگم نیم نگاهی انداختم اسم بنیتا روش میوفتاد این دختر دست از سر من برنمیداشت
_بله
_پسر چیشد چرا زنگ نمیزنی تو اخه، کارش تموم شد؟
_بله
_خب الان میری پولو بگیری
_ریخته به حساب
_خیله خب بیا به هتلی که میگم یکی دیگم امروز هستش
_بهت گفته بودم روزی یکی
_این یکی فرق داره تو بیا ضرر نمیکنیم
_تنها کار میکنم، واسطه
_اینو نمیتونی از اون کله گنده هاست
_قوانین منو میدونی نه سیاسی نه نظامی
_هیچکدومش نیست
_کدوم هتل
_هتل ایران
_خیلی فاصله داره دیرتر میرسم
_باشه منتظریم
شیشه های دودی ماشین و دادم بالا، وسط تابستون بودیم کولر ماشین و روشن کردم .پشت چراغ قرمز و این ثانیه شمار لعنتی همیشه اعصابم و بهم میریخت پسر بچه ای به شیشه ماشین میزد به رو به رو خیره مونده بودم. ابلهانس کمک کردن به این آدمای دورو.
تصاویر خیلی دور از جلو چشمم رد شدن اتاق تاریک و نمور صدای داد آدمای سلول کناری چشمای ترسیده دختر بچه کنارم زخمای باز و درحال خونریزی
سرمو به شدت تکون دادم چیزی بدست نمیارم الان زندگی من اینه نه چیزیکه تو گذشته ،گذشته
بعد گذروندن ترافیک و شلوغی به هتل رسیدم بنیتا رو کنار در دیدم
_چرا انقدر دیر کردی؟
_میدونی که کجا باید میرفتم و چقدر تا اینجا راه بوده
_خیله خب باید زودتر بریم خیلی خوش شناسی که ازت تعریف شنیده و قبولت کرده وگرنه انقدر منتظر نمیموندن
_مهم نیست الانم اگر میخان منت بذارن بدون قبول نمیکنم
_انقدر خودخواه نباش بجم
دستکشامو درست کردم ،دکمه کتم بستم وارد سالن غذاخوری شدیم هیچکس جز یه مرد و محافظینش نبود بهش که نزدیک شدم فقط سرشو تکون داد و به صندلی اشاره کرد روبه روش نشستم آدم دقیقی به نظر میرسید
_از آشناییتون خوشبختم تعریفتون و خیلی شنیدم هرچند تعریف زیرکی و تمییز کارکردنتون، زیاد حاشیه نمیرم تو پاکت جلوتون عکس و مشخصات کسی که میخام برام بی صداش کنید هست و نصفی از پول بقیشم بعد از رسیدن خبر اتمام کارتون به حساب ریخته میشه
دستمو دراز کردم و پاکت برداشتم از جام بلند شدم داشت .کیکشو میخورد
بدون حرفی از هتل زدم بیرون عجله ای برای کارم نداشتم تو ماشین نشستم هیچوقت اهل سوال کردن نبودم به آدرس نگاه کردم نزدیک بود عکس یه پیرمرد چاق بود برام مهم نبود که کی هستن اونقدرا به پول هم اهمیت نمیدادم بنیتا خودش رنجم و میدونست و همونارو برام انتخاب میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب پولی به جیب میزنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توم میتونی پادو خورده ها نباشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهرحال من مثل تو اونقدرا حرفه ای نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من و تو یه جا تعلیم دیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکرنکنم اون چیزایی که یادمون دادن به اموزش میخورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب تو این یارو رو میشناسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اره تمام خاندانش و دراوردم یه شرکت داره اینیم که میخاد تو داغونش کنی شریکشه ولی خب انگار براش دم دراورده میخاد ساکتش کنه خیلیم عجله داره میدونم که امشب خونه این خپله یه مهمونیه میتونه وارد شی !برات دعوت نامه هم گذاشته میخاد خیلی تمییز انجام بدی تا کسی متوجه نشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه سخت اصولا اینطوری آدم نمیکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس خوب گوش بده خیلی باید مراقب باشی کله گندن کلیم محافظ داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برا من حل شدس کشش نده الانم میخام برم خونه اگر کار نداری دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی نامردی میرسوندیم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشینت پشتم پارکه باهمون برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشینو به ضرب بست به سمت غرب حرکت کردم نزدیکای خونه ریموت رو زدم از جاهای خلوت خیلی خوشم میومد برا همین خونم و تو یه کوچه دنج انتخاب کرده بودم ماشین پارک کردم پرهام دم در وایساده بود دوست نداشتم به حریمم هیچ زنی وارد بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام آقا خوش اومدین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون پرهام، بگو میشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همونطور که خاسته بودین اومدن خونه همونطوریه که خاسته بودید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا که اومدیم تهران زندگی کنیم میخام موندگار شم هرچند بازم ممکنه برم بیرون از شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هرطور شما بخایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب وارسی شده؟نمیخام هیچ لک یا تارمویی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم این حساسیت من تو چه زمانی به اوجش رسید که حتی نمیخاستم خدمتکارم مو داشته باشه، وارد خونه شدم آدم تجملاتی نبودم ولی دوست داشتن کمال زیبایی تو فطرتم بود با وسواس خاصی به تمام وسایل نگاه کردم هیچوقت از گل و تابلوهای منظره خوشم نمیومده. به سمت اتاق خوابم حرکت کردم، بزرگترین که ویو خوبی داشت رو انتخاب کرده بودم، ست کرم شکلاتی زده بودن، بدم نیومد خوب بود، خواسته بودم دوتا اتاق کنار کتابخونه رو مخفی کنن در نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیتا برام آدم قابل اعتمادی اورده بود. دوتا اتاق رو ادغام کرده بودن، پشت در دیوار چیدن که نشه با صدا هم فهمید پشتش خالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوار کمد اتاق خوابم، راه داشت بهش دوتا حسگر بود ،برنامش فعال شد. هنوز کسی بهش رمز نداده بود کف دستمو گذاشتم روش بعد ازم خاست تو دوربین نگاه کنم، تایید که کرد درباز شد، بیشتر شبیه درای گاوصندوق بود. بعد درآهنی، دوتا در دیگه هم باز شدن که یکیشون لیزر بود، به اتاق خالی و نقره ای نگاه کردم که فقط یه میز وسطش بود، در و بستم و به سمت کتابخونه رفتم، اونطور که بهم ادرس داده بود کتابی با جلد مخمل قرمز رو باید بکشم، تا باز میشد، کتابخونه از وسط باز شد و دری شبیه همونی که تو اتاقم بود ،مشخص شد وارد اتاق که شدم، بازم یه میز خالی بود به همه جا نگاه کردم بیشتر شبیه اتاق اعتراف گرفتن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه رو میز و برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا حسگر تو اتاق هستن که با صدات کار میکنن باید ازش بخای کدوم بخش رو بیاره اونوقت قفسه ها مشخص میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنظر احمقانه میرسید،چنین وسایل مجهزی.ولی خب امتحان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چاقو جیبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوار سمت راستم چرخید و قفسه های چاقوها مشخص شد. همونطور بقیه رو گفتم وقتی دورتادور اتاق و نگاه کردم، واقعا خوشم اومد از کارش، همون چیزی که میخاستم همه چیز مجزا از هم باشه و مرتب،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قفسه روبه روم نگاه کردم بهترینا رو اینجا گذاشته بود. تک تیر انداز دست سازی چشمم و گرفت، یکی از مشتریام اینو برام ساخت، چوبش و خودش تراش داده بود .هیچوقت از این استفاده نمیکردم رنگ فلزش مسی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق موادشیمیایی بودم .بدم نمیومد تو مهمونی امشب یکم بریز و بپاش راه بندازم، که بشه تو اون شلوغی حواسشون و پرت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مانیتورا نگاه کردم ،کل خونه رو زیر نظر داشتن ،حتی اتاق خواب خودم و پرهام دیدم که داشت میز و میچید برم صرف غذا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق سریع دوش گرفتم، زیاد از آب خوشم نمیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امشب قراره 4تانگهبان براتون بفرستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه مشکلی نیست تو میتونی بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهل پرخوری نبودم میدونست، پرهام از وقتی که یادم میاد همراه منه خوشم میومد ازش، همیشه سرش توکارای خودش بود ،هیچوقت دخالت بیجا نمیکرد ،حرف اضافه هم نمیزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سر میز بلند شدم، ظرفا رو تو ظرف شویی گذاشتم وارد اتاق شدم ،رگال تو کمد و بیرون کشیدم همش ست کت شلوار مشکی بود به کشوهای کنارش نگاه کردم. اولی کروات بود، تو رنگای مختلف دومی ساعت ،دستکش و دکمه سر آستین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسومی انواع جوراب بود نمیدونم اینم بهش گفته بودم، که انقدر چیده بود. برام چهارمی از همه پهن تر و بزرگتر بود ...کفشای براق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرکنم کسی که برام خونه رو طراحی کرده شبیه خودم بوده. شماره بنیتا رو گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هان چیه یاد من افتادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی پاچتو گرفته وحشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی بیشعوری مرداس، بنال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درست حرف بزن.میخاستم بپرسم کی خونه رو چیده خصوصا اتاقم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یکی هست لنگه خودت وسواسی در حد مرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه ازش تشکر ویژه کن خیلی خوشم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماده شدم، ترجیح دادم اسلحه نبرم ،دوتا چاقو جیبی برداشتم و یه برگ قرص
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعوت نامه رو گذاشتم زیر دستکشام سوار، ماشین دیگه ای شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمونی تو یکی از بهترین منطقه های بالاشهر بود ماشین و بیرون پارک کردم. جلو در دوتا نگهبان وایساده بودن، دعوت نامه رو دادم بهشون یکیشون خیلی بهم خیره شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید اقا کیف همراهتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونم ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیف پولم و دراوردم تا ببینه توشو. چاقو تو ساق پام با یه کمری جاسازی شده بود ،کتمم گشتن، بعد اجازه دادن برم داخل. ریشی که گذاشته بودم رو صورتم ،اذیت میکرد، همینطور لنزای قهوه ای ولی باید تحمل میکردم. به کل باغ نگاه کردم، قسمتی رو برا آتیش بازی درنظر گرفته بودن، اینجا میتونستم کارم و شروع کنم، تو سالن همه درحال رقصیدن بودن ،چشم چرخوندم تا سوژم و پیدا کنم، زنی با لباس سرخابی اومد کنارم، حوصله هیچکس رو نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_افتخار آشنایی با چه کسیو دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگر افتخار دادم میتونید آشنا بشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغرورانه تو چشمام زل زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدرم نگفته بود که همچین مهمونایی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی ناراحتیت میتونید به پدرتون امرونهی کنید کیو دعوت کنن ،اگر در جایگاهش هستین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش میرفت که همرنگ لباسش شه ،یه لیوان برداشتم و رفتم طرف دیگه مجلس، یه مرد خیکی رو سکو بود داشت، با خانم های جوون میگفت و میخندید. هه سوژم آدم جالبیه باید صبر میکردم موقعیتش جور بشه، ساعتها همون جا نشستم و خودم و سرگرم گوشیم نشون دادم،همگی باصدای همون سوژه بلند شدن و رفتن تو باغ ،لیوانی رو برداشتم جوری نشون دادم که میخام زیتون رو از توش دربیارم ولی نمیشه، دوتا قرص انداختم توش، سریع حل شد .سوژه کنار دوتا دختر بود وقتی آتیش بازی شروع شد ،دخترارو کنار زد و رفت جلوتر، رفتم کنارش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنظرم خیلی مهمون خوبی شده، اقا فرهمند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو حال خودش نبود ،معلوم بود زیاده روی کرده لیوان و نزدیکتر گرفتم و اوردم جلو دهن خودم، که لیوان و از دستم قاپید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکرکنم دارید زیاده روی میکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عالی، امشب عالیه تا حالا انقدر شاد نبودم به زودی میتونم پولدار بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوانو که سر کشید ازش گرفتم، رفتم تو دستشویی لیوان و رو زمین انداختم ،با پاشنه کفشم ،خوردش کردم با آب ریختمش تو دستشویی، لباسم و مرتب کردم و زدم بیرون. امشب به امید پولداریت جشن بگیر این سم تا صبح اثر میکنه، وقت داری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبانا سرشون گرم آتیش بازی بود ،زدم بیرون از خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو کوچه بالایی که سوار ماشین شم ولی صدایی جذبم کرد، دختری کمک میخاست به سمت انتها کوچه حرکت کردم، دوتا دختر بودن یکیشون رو ویلچر یکیشونم داشت دادوبیداد میکرد ،3تا مرد بزور کیفش و میکشیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بجم دیگه احمق زورت به دوتا دختر که یکیشونم فلجه نمیرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریشم اذیت میکرد ،کندمش گذاشتمش تو جیبم، اروم بهشون نزدیک شدم با صدای پام پسرا برگشتن عقب تو سایه وایساده بودم فقط پاهامو میدیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچها برید حالشو جا بیارید ،تا من حالی این دخترا بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا شون چاقوهاشونو دراوردن و دوییدن سمتم خب این بدترین نوع حملس که این احمقا انتخابش کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولی که بهم رسید دستی رو که توش چاقو بود، گرفتم. بردم سمت گلو دوستش .گردن خودشم با یه چرخش شکوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یکی پسره ترسیده بود، کیف دختره رو ول کرد ،دختراهم ترسیده بودن، پسر خاست فرار کنه، که بند چرمی از تو جورابم دراوردم. آهنربایی بود، به سمتش پرت کردم. پاش پیچ خورد ،سرش به جدول اصابت کرد و از هوش رفت ،صدای آژیر اومد به دست دختر فلج نگاه کردم به پلیس زنگ زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم پشتم و کردم و به راهم ادامه دادم، برام مهم نبود، هیچ پلیسی نمیتونست به گرد پام برسه از راه مینبر رفتم تو اتوبان، خاطرات دور دوباره از جلو چشمم رد شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنیتا بیا اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلش کردم مسئول سلولمون اومد تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امروز براش اماده اید کوچولوهای بخش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتمو به مسئول کردم بنیتا رو سفت گرفته بودم، پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود و گریه میکرد، آب سردی رومون ریختن ،تنم از هربار خوردن اون جسم تیز میلرزید ولی میدونستم اگر صدام دربیاد بیشتر میشه دستم و رو دهن بنیتا گذاشتم ،بزور از بینیش نفس میکشید هربار که میزدن به دیوار روبه روم خیره میشدم و میشمردم. هر ماه که میگذشت یه دونه اضافه میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی که هربار اون دختر بچه رو بغل میکنی باید مال اونم بخوری نه؟هرچند که سنتون خیلی کمه ولی ما اینجا رحمی نداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکون نخوردم چیزی برا از دست دادن نداشتم برعکس، خونسردی چیزی بود که تو این روزا بهتر از هرچیزی تونسته بودم یاد بگیرم کارشون که تموم شد رفتن بیرون بنیتا بیهوش شده بود تازه دوماه بود که اونجا بودم هر روز از خودم میپرسیدم چرا باید منو بیارن؟مگه من چیکار کرده بودم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خب الان به جای سوال کردن کاری و میکنم که بخاطرش تربیت شدم و این زندگی رو به انتها میرسوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه تو تاریکی مطلق بود ،پرهام خوابیده بود. نمیتونستم تحمل کنم هر لباسی و دوبار بپوشم، بدون اینکه شسته بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسارو گذاشتم تو سبد جلو اتاقم، وارد اتاق مخفی شدم برگه قرص رو سرجاش گذاشتم چاقوهام و بااینکه استفاده نکرده بودم ضدعفونی کردم و برگشتم تو اتاق ،بعد دوش گرفتن نشستم رو تخت بالشتارو روی هم چیدم تا بره بالا و پشتی بسازه پتو رو تا زیر سینم کشیدم و چشمام و بستم ،از زمانی که یادم میاد نشسته خوابیده بودم و اونم وقتی زیر دست راستم کلت بوده. هیچوقت به خواب عمیق نمیرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور آفتاب که زد چشمام خود به خود باز شد یه نگاه به دور اتاق انداختم تقه ای به در خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صبحتون بخیر ، تلفن باشما کار داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو که بهم داد، رفت بیرون از اتاق، بدون اینکه بگه کیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام کد 120077
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی وقته کار نظامی قبول نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون بابت دیشب تمییز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لزومی نداشت تماس بگیرید من به خودم ایمان دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله همینطوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع قطع کردم تا ببینم، کی پشت خطیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس وای باورم نمیشه چطوری اینکارو کردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنیتا اگر حرفی میخای بزنی بهترهبیرون قرار بذاریم، من پشت تلفن صحبتی ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کافه همیشگی تا چندساعت دیگه که باز کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام وقتمو صرف تمییز کردن اسلحه ها کردم تا ساعت 10بشه و برم کافه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیتا رو جای همیشگی دیدم روبه روش که نشستم تازه متوجه من شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی نگو من میخام همش حرف بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اولا که بهم زنگ زدن گفتن شمارت و میخان با کلی اصرار از زیر زبونشون کشیدم که کاری کردی یارو سکته کنه، مرگش و طبیعی گفتن هیچ ردی هم نبوده وای بعد که اومدم روزنامه رو دیدم همون حوالی دوتا دخترو از دست دزدا نجات دادی، بیا بخون درموردش، اسمت و گذاشتن سایه، این چندمین باره که داری تو شب چندنفرو نجات میدی بجا، قاتل داری میشی قهرمان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صفحه روزنامه جلوم نگاه کردم، عکس دوتا دختر بود که صورتاشون و محو کردن انتها مطلب نوشته بود، که دونفرشون توسط سایه کشته شدن ولی یکیشون زنده مونده براساس گفته های اون شاهد و دوتا دختر، سایه با دوتا حرکت اونارو کشته ،تنها مدرکی که ازش داریم یه بند چرمی که هیچ اثر انگشتی روش نیست حتی نتونستن اون دخترا هم عکس واضحیازش بگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنیتا من نمیخاستم معروف شم فقط اگر بدونم، اون آدمی که جلومه چه سفارشی چه غیر سفارش پست باشه میکشمش، فرقی نمیکنه. میتونستم اون دخترا رو هم بکشم ولی نخاستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا سومی و زنده گذاشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون میخاستم بگه که من کشتم اونارو فکرنکنن، دخترا قاتلن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخه چطوری یه دختر فلج و یه اسکلت میتونه سه تا مرد و بکشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهر حال مدرک نداشتن ثابت کنن، مهم نیست برا کارام جواب پس نمیدم. حالا که گذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه، برات سفارش جدید دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب چی هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونطرف نشسته، بذار بهش اشاره کنم بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زنی که دورتر از ما نشسته بود اشاره کرد، با ترس زیادی نشست روبه روم معلوم بود دو به شکه با نگرانی زیاد سلام کرد. بهش زل زدم که دست پاچه شد دونه های درشت عرق رو پوستش نمایان شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میخام دختر همسرم و بکشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پولشو میدم فقط میخام بمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قبول نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ صورت زن، بیشتر پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مریضه داره میمیره من میخام زودتر تموم شه از شرش راحت شم، نمیخام دیگه تحملش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مشکل من نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خواهش میکنم دوبرابر پولش و میدم، اینم عکسشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بنیتا شدم، باعصبانیت کمی صدام و بالا بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهت گفته بودم مشتریای درست حسابی ،نه خورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این خانم قبل شوهرش مشتری خودت بوده، طلاق گرفته الان زن کسی دیگه شده، که یه دختر بیمار داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خون بی گ*ن*ا*ه نمیریزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه قاتلا هم رحم دارن و اعتقاد به این اراجیف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمای زنه خیره شدم، دقیقا میخاست چیو نشون بده با این حرفای بی معنیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برعکس من رحم ندارم ولی بعضی وقتا بجا ریختن خون سوژه، طرفی رو میکشم که سفارش داده .چون اونه که لایق مرگه الانم گفتم قبول نمیکنم، یعنی نمیکنم میتونی بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیتونی پسم بزنی من لوت میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تا ابروم و انداختم بالا دستکشام و دراوردم، چشمش به دستام خیره موند چاقو جیبی کوچیکی رو به ضرب باز کردم و جلو چشمش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونی تلاشتو بکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه وضوح نفسش بند رفت، نگاه حقارت باری بهش کردم. اخمامم برا بنیتا کشیدم توهم. از کافه زدم بیرون کسی که منو تهدید میکنه حق زندگی نداره کت چرمم و پوشیدم و سوار موتور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر ایستادم تا زن بزنه از کافه بیرون، یه ماشین شاسی بلند اومد دنبالش، تعقیبش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونش فاصله زیادی تا خونم نداشت، برگشتم خونه کیف ای.اس پنجاه رو برداشتم دوربینش از همه قوی تر بود، از فاصله زیاد هم برد داشت. دیوار پشتی باغچه خونم به خونه بغلی راه داشت، پریدم تو حیاطشون میدونستم الان مسافرتن، خونشون از من طبقاتش بیشتر بود، رفتم رو پشت بومشون دوتا خونه اونورتر بود خونه اون زنیکه، از کیف درش اوردم و نصبش کردم منتظر شدم با پرتابل ساکورا خونه رو از دور دید زدم، کنار دختری که رو تختش دراز کشیده بود ایستاد. دستش چاقو بود هه فکر میکرد به این آسونیه کشتن آدم،ا اسلحه رو آماده کردم ،سرش رو نشونه رفتم، دستشو برد بالا که چاقو رو پایین بیاره، که ماشه رو چکوندم. با دوربین نگاش کردم ،مخش ترکیدو روی تخت افتاد، دختر بلند شد و شروع کرد به جیغ زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که مرداس و تهدید میکنه باید بمیره، سر فرصت اسلحه رو باز کردم و برگشتم تو خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام تو حیاط بود، از در پشتی رفتم بالا، مرتب که شدم برگشتم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_براتون بسته ای اومده، چکش کردیم دوتا اسلحه دوقلو، نوشته ای هم براتون فرستادن .بعدم خانم براتون نگهبانارو فرستادن چندتام سگ اوردیم اگر از نظرتون مشکلی نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه نداره ولی تو خونه نیان همینطور نگهبانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقا خیالتون تخت همشون همونطورین که شما میخایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیف چرم اسلحه رو باز کردم ،مدل جدید تک تیر انداز کوچیک بود دوقلو بودن ،بدون پایه مشکی با طرحای دستی طلایی رنگ تو قسمتاییشون سر لولشون حرارتی بود، قلاب وصلی داشتن خیلی خوشگل بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذی که روش بود رو برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهدیه ای از طرف من بخاطر کار فوق العاده دیشبتون، امیدوارم بیشتر از این بتونیم باهم کار کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار خیلی خوشش اومده که همچین دست دلبازی برام انجام داده، این دوقلوها خیلی گرونن، بردمش تو اتاقم گذاشتم و برگشتم تو حیاط، دونفر کنار در بودن بقیه هم دور میچرخیدن. پرهام کنارشون بود، سریع بهشون اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلوشون همشون از من گنده تر بودن، خودم اینطور خواستم 4 تا سگ هم کنارشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقا اجازه بدید بوتون کنن تا غریبه نباشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار سگا نشستم، دستمو لیس زدن و بو کشیدن. پرهام پارچه ای رو داد دستم، دستم و پاک کردم، پارچه رو انداختم تو سطل آشغال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واکسناشون و بزنید که مریضی نگیرن، بعدم خیلی باید حواستون باشه. تو پارکینگ و کنار در اتاقکایی هست، میتونید اونجا بمونید .جاهاتون و عوض کنید که خوابتون نبره ،من از بی نظمی متنفرم. امیدوارم بنیتا بهتون توضیح داده باش، من از سوال زیادی بدم میاد، میتونید هرکاری داشتید با پرهام درمیون بذارید، اسماتونم بگید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خط وایسادن 6نفر بودن، دونفر کچل، دوتا مو کوتاه، دونفرم موهای کمند، نمیدونم ارایشگاه بود اینجا، یا میخاستن نگهبانی بدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقا اینا کد دارن که رو دستبنداشون نوشته شده، اسم ندارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهتر به کاراتون برسید من باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یکیشون اومد که سوالی داشت ،بدم میومد سوال کنن ولی این انگار مهم بود که به خودش جرات داده بود. برگشتم نگاهش کردم موهای بلند طلایی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید آقا ما باید از کجا اسلحه داشته باشیم! چون میدونید از جایی که میاییم نمیتونیم مهمات بیاریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درسته ،پرهام راهنماییشون کن به انباری پشت اتاقک تو پارکینگ، اونجا تمامی وسایلی که میخان و گذاشتم. رو میز اتاقکشونم پاکت پول جداست ،هرچند که همینجا غذا میخورید، اگر خاستید از خونه خارج شید، فقط با اجازه منه. فقطم با صدا خفه کن کار میکنید و تا حد امکان بدون خونریزی، ممکنه به خونم حمله کنن اماده باشید، توی اون انبار اتاقک یکیتون باید باشه، اونجا میتونید دوربینای مدار بسته رو هم چک کنید ،خودتون کارا رو بین خودتون تقسیم کنید و در صورت لزوم بیایید تو خونه، فقط درصورت لزوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر نگاهشون کردم،که همشون سراشون و تکون دادن .برگشتم تو خونه ،پشت سرم پرهام اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_براتون شیر داغ کردم با کیک تو کتابخونه گذاشتم میل کنید تا من کاراشون و میگم بهشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوقلوها رو کنار بهترینام گذاشتم. به قفسه سلاحای سردم نگاه کردم ؛خاطراتی از جلو چشمم رد شدن، باشگاه هنرهای رزمی منو اون یه مربی خصوصی داشتیم هیچوقت از سلاح های گرم خوشش نمیومد، برعکس من از هرچیز خطرناکی خوشم میومد، بارها شده بود ازش شکست خورده بودم، اونم مثل من خانواده ای نداشت .من هیچوقت نتونستم باهاش ارتباط دوستانه ای برقرار کنم ،اون همیشه منو بالاتر میدید هیچوقت اهل رفیق بازی نبودم، حتی نمیدونستم حس داشتن یه دوست چیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اول که یادم میومد خانواده نداشت،م قاتل تربیت شدم و حسام پشت کدای معرفیم خشک شده بود، همیشه اولینش سخته ولی پرهام بامن همراه نشد گفت دوست دارم درخدمت کسی باشم که نجاتم داد، ازم کوچیکتر بود ولی من به انتخابای هرکسی احترام میذاشتم و خوشحال بودم ادم مورد اطمینانی و کنارم دارم،یه روز تو یه مهمونی بودیم همه جا تاریک شد ،منو پرهام کنار استادمون بودیم چندنفر اومدن همراه یه زن که چکمه های بلندی داشت، استاد بهشون اخطار داد ولی گوش ندادن، برعکس تصورمون زن خیلی قوی بود، اون روز منو پرهام زخمی شدیم استاد دم مرگ بود مارو فراری داد ،تنها چیزی که ازش به یادگار برام موند گردنبند یین یانگش بود. فرداش مراسم خاکسپاریش متوجه شدیم هیچ چیزی از جسدش نمونده تیکه تیکش کرده بودن، متاسفانه هیچوقت نتونستم بفهمم کی بودن تا بتونم انتقامش و بگیرم، از اون به بعد پرهام فقط به عنوان ورزش، رزمی کاری میکرد، استادم همیشه میگفت منو پرهام مثل علامت کنگ فو هستیم ولی هیچوقت نشد که بهم نزدیک شیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لیوان شیر دست زدم سرد شده بود سریع خوردمش سینی و برداشتم رفتم پایین پرهام و دیدم که درحال مطالعست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کیا وقت میکنی انقدر خونه رو برق بندازی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من خیلی سریع به امور رسیدگی میکنم همونطور که میخایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام خیلی معذب میشم میگی اقا بذارش کنار، من انقدرام سخت نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی میخونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شعرای احمد شاملو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از شعر خوشم نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم تو اتاقم، مکالمه منو پرهام در همین حد بود، نشستم رو تخت تا بتونم کمی بخوابم سریع خوابم برد، تو خواب حس کردم در باز میشه ،کلتم و سفت نگه داشتم نزدیکتر که شد، از رو نفساش و بوش فهمیدم که زنه پاش خورد به گوشه تخت چرخیدم با پاهام پاهاش و قفل کردم، نشستم رو شکمش کلتو رو چشمش نگه داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس منم تروخدا منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بنیتا حقته بکشمت تا بفهمی بدون اجازه حق نداری، به حریم من وارد بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا بزور اون پرهام و پیچوندم بیام بالا حالا تو میخای بکشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گمشو برو بیرون نمیخام ریختتو ببینم تا دوروز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا میخاستم یکم اذیتت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به قیمت جونت تموم میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش ببینم چرا نمیره، که دیدم زل زده بهم به خودم نگاه کردم بجز شلوار هیچی تنم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی اینطوری بدن و عضله کردی،ناقلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا تو خونت زنا رو راه نمیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاری نکن پشیمون شم که چرا از اول جونت و نجات دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتم و کردم بهش درو نشون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونم بخاطر منه که کمرت این شکلیه لزومی نداره هی بگی من دارم از چیزی دیگه ای حرف میزنم که برای تو................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خفه شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهاش و به زمین کوبید و از اتاق رفت بیرون، رفتم تو حموم کثافت اومد تو خونم، اومد تو اتاقم حریممو به گند کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع وارد اتاق شد تقصیر اون نبود نمیخاستم اعصابشو خراب کنم، هرکسی باید تقاص کار خودشو پس بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حریممو کثیف کرده همه چیو عوض کن همه چی تا میرم حموم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو دراوردم انداختم بیرون، اول دوش گرفتم. خودم و با شامپوی زیادی شستم و بعدم تو وان دراز کشیدم بوی عود شکلاتی حالم و بهتر میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقا همه چیز عوض شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره تمومش کرده بود، رفتم بیرون همه چیز بوی خوب میداد بوی عطرم ،ملافه رو تختمم عوض شده بود، تونستم نفس بکشم. پرهام کنار در بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانم پاکتی رو دادن که گذاشتم پایین، اومدین شام بخورید ببینید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الان میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسم و تنم کردم و رفتم پایین پاکتو برام باز کرده محتواشو روی روزنامه ریخته بود ،عکس یه پیرمرد سن دار بود و ادرس خونه یه یادداشت هم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنش دختر جوونی که میخاد از دستش خلاص شه، یکی از کله گندهاست پدر دختره ولی این پیرمرد تهدیدش کرده که دخترتو بده ایناهم عقد کردن میخان زودتر بمیره به چیزی برسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیمو دراوردم برای بنیتا پیامی فرستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو بهشون در ازاش یه بوگاتی میخام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دقیقه پیام داد، گفتن حله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آدرس نگاه کردم، تقریبا بیرون از شهر بود اگر برا امشب میخاستن باید زودتر حرکت میکردم، نوشته بود که برا تفریح رفتن 3نفر بیشتر نبودن، هیچ محافظیم ندارن . یه ساک برداشتم لباس خاکی رنگ سربازی رو برداشتم همراه کلا و عینک دوجفت دستکش گذاشتم ساک برداشتم رفتم تو اتاق مخفی به قفسه تک تیر اندازا نگاه کردم، بهترینش ال 115 ای3 بود قطعاتش و باز کردم و گذاشتم تو ساک کوچیکتر دوتا رمینگتون ار51 هم گذاشتم، چشمم به اف2000جدیدم خورد، که یکی از بهترین مسلسلا بود ولی اینجا نمیتونستم ببرمش هرچند خاسته بودن در صورت لزوم هرکسی مزاحم بود هم بکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت چرمم و تنم کردم و زدم بیرون، عادت نداشتم یه ماشین و بیشتر از یه ماه نگه دارم، کلا آدم تنوع طلبی هستم، البته شاید عادت خوبی نباشه ولی برای من که خیلی خوشاینده سوار کمری نوک مدادی شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا طرفای سحر بود، هیچوقت اونقدر احساس خستگی و خواب نمیکردم که زمین گیرم کنه، به باغ مورد نظر رسیدم، خیلی خلوت بنظر میرسید هیچکس اطراف نبود با دوربین اطراف و نگاهی انداختم دوتا نگهبان بودن دم خونه و یه زن کنارشون باید جایی پارک میکردم که دید نداشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین و خیلی جلوتر پارک کردم لباس سربازی رو لباسام تنم کردم، ساک اسلحه رو برداشتم سریع رو تپه ای مستقر شدم ،پایش و رو تخته سنگی گذاشتم و با دوربین محل و دید میزدم ،باید تو موقعیت مناسب دخلشو میوردم ،بعدم نگهباناش وگرنه دنبالم میومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندساعت نشستم ولی کسی بیرون نیومد، بجاش متوجه شدم 4تا نگهبانن که شیفتی جاشونو عوض میکنن، پس همینطوری الکی بدون هیچی نیومده بودن ،با دوتا کلت کوچیک و یه تک تی انداز نمیتونستم دخل همشونو بیارم باید صبر میکردم شب بشه دید نداشته باشن تا بتونم سریع فرار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتها نشستم و منتظر، اومدن بیرون دوتا از نگهبانا خانمی وبردن زمان خوبی بود، خودش جلوی یه تپه وایساده بود و به منظره نگاه میکرد ،کسی اطرافش نبود اول مغزشو نشونه رفتم ولی لزومی نداشت خیلی به پرتگاه نزدیک بود، تیری نزدیک پاش زدم از ترس بالا پرید ولی سر خورد و با صدای فریادی پرت شد پایین، سریع اسلحه رو برداشتم و به سمت ماشین دوییدم، بیشتر رو تخته سنگا میپریدم تا دوییدن، که حرکت سنگ ریزه ها توجهشونو جلب نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع لباسام و دراوردم و انداختم تو ساک، تا حالا با این سرعت کاری و انجام نداده بودم ولی با کمال آرامش ماشین و روشن کردم ،از اونجا دور شدم هیچوقت منتظر نمیشدم، ببینم سوژه مرده یا نه ولی دیگه پرت شده بود زنده باشه از خوش شانسیشه من دوبار یه کارو انجام نمیدم، احساس خستگی زیادی میکردم، تقریبا ساعت طولانی یه جا مونده بودم، البته از لحاظ بدنی تفاوتی برام نمیکرد چون با اموزشایی که دیده بودم خیلی بدنمون تغییر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین بار که 3روز تو آب نگهمون داشته بودن خیلیا از سرما مرده بودن ولی بعد اون مدت 3 روز تو آب داغ نگهمون داشتن اینکارشون باعث میشد، بدنمون در مقابل گرما و سرما تو جنگ ازمایشی دووم بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو که باز کردم نگهبانا اومدن بیرون منو که دیدن برگشتن تو آروم وارد خونه شدم پرهام این ساعت میخوابید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا برگشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام بهت گفتم نگو اقا بعدم ،بله اومدم چرا نخوابیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگرانتون شدم هیچوقت کارتون انقدر طول نمیکشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این یکی اولا بهم امار اشتباه دادن، بعدم خیلی نگهبان داشت، همسرشم بود شانس باهام یار بود که یه جا خفتش کردم، وسیله هم زیاد نبرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مراقب باشید ، بیام لباساتونو ببرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاقم شدم بیرون وایساده بود، سریع وارد حموم شدم لباسا رو بیرون گذاشتم، تو سبد به آرنجم نگاه کردم، پوستم خراشیده شده بود و به کبودی میزد در و باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام این چیه بنظرت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکرکنم دستتون به شاخه ای چیزی گیر کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی از اون چاه دراومدیم به زخمام وسواس نشون میدادم، احساس میکنم خیلی بدنم ضعیفه که اینطوری میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی پماد نزدیکم بود، ریختم رو دستم تنمو با وسواس زیاد شستم دستام و دوطرف دستشویی گذاشتم به آیینه نگاه کردم، مردی به سختی فولاد تو آیینه بهم زل زده بود چشمای سرد و یخ زدش تو بخار حموم برق میزد ته ریشش دراومده بود، سنشو بالاتر میبرد موهای یه دست مشکیش که خیس شده بود برق میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به من بگو کی هستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبش به پوزخند کش اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی این هیولا کیه پس نپرس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونم کی هستی و چی از جونم میخای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به دستات نگاه کن هرچقدرم وسواس نشون بدی بشوری بسابی این خونا پاک نمیشن نگاه کن به دستات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رفت به سمت پایین دستام آغشته به خونای رنگین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه این امکان نداره من قاتل نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به شدت اوردم بالا صورت مادرم بود با چشمای سبز آشناش ناراحت بود و غمگین اشکاش صورتش و خیس کردن چشمام و بستم، وقتی دوباره بازشون کردم نبود دیگه رفته بود، به تک یادگارش تو صورتم نگاه کردم مال اون سبز درخشان بود همیشه لبخند داشت صورتش خوشحال بود ولی من فقط یه مرد وحشی بودم با چشمای دریده صورتی استخونی موهای مشکی پوستی گندمی که همش از اون مرده نفرت انگیز بود کسی که مادرم و ازم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتم و محکم کوبیدم، به آیینه تصویر مرد خشن هزار تیکه شد ولی هنوزم پوزخندش جلو چشممه اون مرد چشماش سبز نبود ولی همین ترکیب صورت و داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تقه ای به در حموم سریع رفتم بیرون حوله رو به کمرم بستم ،خون از دستم میرفت، خونی که رنگش به رنگ خون همون کسایی بود که فرستاده بودمشون بدرک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقا چیشده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچقدر پرهام صدام میکرد، بیشتر متوجه میشدم منم به همون سرنوشت دچارم یه تیر خلاص تو مخم از طرف کسی که ازم بالاتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس باتوم چیشده بشین دستت خیلی داره ازش خون میره باید ببندمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بذار خون بیاد رنگش جذابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو جلوم گرفتم انگشتام گز گز میکرد ،خاطرات به ذهنم هجوم اوردن تابوت شیشه ای پر از خورده سنگ دست و پامون و میبستن ،که سنگ و خاک اون تابوت و بزنیم کنار و بیاییم بیرون هه از اون که بدتر نیست وضعم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط من ،بنیتا و یه پسره از گروه زنده موندیم به عنوان برترین کدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس خواهش میکنم، بذار ببندم دستتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم و دستمو جلوش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی هرکسی ازمون تو هر دوره میمرد مینداختنش جلو سگا و مارو مجبور میکردن نگاه کنیم سگایی که گشنه و تشنه خونن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام دستاش محکم شد، دور مچم این اولینبار بود که بعد از 35سال زبون باز کرده بودم و از گذشته میگفتم بارها ازم پرسیده بود، جای چیه رو کمرم ولی نمیتونستم که از دردم بگم یعنی همیشه دهنمون بسته بود درد میکشیدیم هم باید ساکت میبودیم وگرنه دوبرابرش در انتظارمون بود چطور دووم اوردم خودمم نمیدونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خواهش میکنم چند روز استراحت کن من هرکسی تماس گرفت میگم نیستی ،بعدم آخر هفته مهمونی دعوتی که کارتش پایین یادم رفت بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه مهمونی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستش این آقایی که براتون دوتا کلت کمری اورده دعوت نامه داده، گفته تولد دخترشه و جشن بین شرکاشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اصلا به این مهمونیا علاقه ندارم، میتونی دعوت نامه رو براشون پس بفرستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکرنکنم بشه چون جزوه مهمونای رده اول هستین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عجب گیری افتادم خودمم نخوام ریخت کسی و ببینم، خودشون میان جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلت نمیخاد یه رنگ جدید کت بپوشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه که حس دوستیت برگشته و جمع نمیبنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید اقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میزنمت دفعه بعدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا نظرم اینه از مشکی دست بکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قوانین منو خوب میدونی ولی خب من برای مهمونی هیچوقت رنگ لباس کارم و انتخاب نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب تو که نداری کت برا مهمونی اصلا مهمونی نمیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا بذار من میخام کسیو بیارم از بین بهتریناش برات انتخاب کنه چند دست نو داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه پس توم باهام میای بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیشه که خدمتکار بیاد باهاتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام تو اینجا خدمتکار نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس چیم بنظرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو بیرون دیگه حوصلتو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنده بلندشد رفت بعضی وقتا روحیمو عوض میکرد، حرف زدن با پرهام حس میکردم روح مردم یکم نفس میکشید لباسم و تنم کردم وسایلمو سرجاش گذاشتم تلفنم و خاموش کردم نمیخواستم، بنیتا آرامشم و از بین ببره پرهام بعد چندساعت اومد تو اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس برات قرص اوردم امشب بخواب خوب، نشین دراز بکش اینطوری از بین میری بذار یکم آرامش داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیتونم پرهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه بار امتحان کن من نمیدونم چرا تو انقدر لجبازی اصلا به حرف کسی توجه نمیکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرصا رو بزور خورد،م فقط موقع لزوم قرص میخوردم، خوشم نمیومد خودم و ضعیف و محتاج نشون بدم اونم به یه قرص ،دراز کشیدم کمرم درد میگرفت وقتی دراز میکشیدم سالها تمرین داده شده بودم که نشسته بخوابم فقطم در حد لزوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرص خیلی زود اثر کرد و چشمام کم کم بسته شد فقط صدای زمزمه پرهام میومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کلتتو کنارت گذاشتم راحت بخواب من بیرون اتاقتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو باغچه کوچیکی نشسته بودم با دستم گلبرگای گل رز رو نوازش میکردم صدای زنی از پشت سرم اومد صدای مادرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس پسرم نشین تو گل لباست کثیف میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی مامان من عاشق خاکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم نشست انگشتای باریک و کشیدش و تو موهام و کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربون علایق پسر کوچولوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان من دیگه بزرگ شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله میدونم اقا پسرم مردی شده برا خودش ،حالا دستتو میدی بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گرفت و گذاشت رو شکم برآمدش احساس کردم موجود کوچیکی توش تکون میخوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان این چیه تکون میخوره !چندشم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عزیزم این نه، ملینا خواهرته یه چند روز دیگه به دنیا میاد میتونی ببینیش حتما شبیه تو میشه و خوشگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی مامان شما خیلی خوشگلترین من نمیخام خواهرم مثل من باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون من شبیه بابام نمیخام، خواهرمم اذیت بشه اگر شبیه شما باشه باباهم همونقدر که شمارو دوست داره اونم دوست داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس پسرم ،بابات اذیتت کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام باز شد ،نمیتونستم بیشتر از این بخوابم حیف مادر عزیزم که باور کرده بودی با بهترین مرد ازدواج کردی، حیف تو و خواهر کوچولوم که قربانی خودخواهیای این مرد شدین، مردی که هیچوقت نه براش خانواده مهم بود، نه عشق مادرم، نه حس پدرانش نسبت به بچهاش ،بازنشسته ارتش با درجه بالا. منو ،پسرشو قربانی چی کرد ؟برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراز کشیدم فکرکردن به هیچکدومشون فایده ای نداشت، اگر قراره زندگی من این باشه برام مهم نیست منم دارم ادامش میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چند ساعت خوابیدم با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار شدم ،صوت ممتدی تو خونه پیچید این اعلام خطرو خودم گذاشته بودم از رو تخت خودم و انداختم رو زمین، به شیشه ضد گلوله اتاق نگاه کردم که دوتا جای گلوله داشت هنوزم لیزر قرمز رنگش از شیشه مشخص بود صدای پرهام اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس خوبی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام نیا تو بچها رو بیار تو خونه دارن از بالا تیر اندازی میکنن، بجم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلت خوردم و رفتم تو کمد، پنجره نمیذاشت گلوله ها وارد شن، وارد اتاق مخفیم شدم، تو شیراز هم برام این اتفاقا افتاده بود هزار بار به بنیتا گفته بودم که مشتری رو درست انتخاب کن ولی خب رقیب همیشگی دوست داره یه سری همیشه بهم بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا کلت کمری صدا خفه کن هكلركوخ برداشتم، جلیقه ضد گلوله تنم کردم از کتابخونه رفتم بیرون، دستم و به پهلوم کشیدم، تیغهای کوچیک همیشه همراهم بود عاشق پرتاب کردن این تیغا بودم، پرهام و نگهبانا تو آشپزخونه نشسته بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فهمیدین چند نفرن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا فقط یه نفره ولی داره از پشت بوم همسایه تیر اندازی میکنه فقطم به اتاق شما شلیک کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس هم رزم قدیمی خودمه بمونید تو خونه نیایید بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه رو باز کردم عینک دید در شبمو زدم رو پشت بوم دیدمش ،تک تیر اندازش و کنار گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالت چطوره مرداس تیر بهت که نخورد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه هنوز زندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینطور که من میبینم همیشه امنیت خونت بالاست، حتی از والا مقاما هم بیشتر از خودت محافظت میکنی نمیری اینقدر خودت و تحویل میگیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا حاشیه نریم یزدان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسلحشو برداشت پرید از خونه پایین و اومد تو حیاط خونم، دستش و به سمتم دراز کرد آرنجش و گرفتم، کشیدتم جلو و بغلم کرد، تکون حرکت مچ دست چپش و حس کردم، یکی از تیغهام و کشیدم بیرون همزمان باهم تیغهارو گردن هم گذاشتیم. باهم تکرار کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نزدیکترین دوستت بالاترین دشمنته رفیق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به رو هم وایسادیم تو چشماش خیره شدم منو یزدان تنها پسرای گروه بودیم که زنده موندیم به زور منم، بنیتا بدرد نخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس میدونی که جایی بند نمیشم ولی خب خسته شدم میخام درکنارت باشم پسر، هرچند ما برای تک پر بودن اموزش دیدیم ولی فکرشو بکن گروه بسازیم ،میدونی چی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فعلا دست از کار کشیدم ولی فکر بدیم نیست ،حالا بیا بریم تو که حسابی بچها رو ترسوندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیدمشون دوتا مو بلندات رزمی کارن و دید قوی دارن ولی کچلات فقط زور بازو دارن، اون دوتا مو کوتاها جزوه بهترینای ارتشن ،از کجا اوردیشون اگر به کداشونم نگاه کنی فقط دورقم اخراشون متفاوته تو یه رده بندین ولی اموزشاشون کافی نیست باید دوره خودت بذاری براشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ته زندگی نگهبانای منو دراوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بالاخره میخام کنارت زندگی کنم میخام بدونم چه سگایی محافظتن ولی خب هیچی به اندازه اون یانگ اسلحه سردت با ارزش نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پرهام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره دوست دارم یه بار نبرد تن به تن باهاش و امتحان کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توصیه میکنم نکنی اینکارو منم نمیتونم شکستش بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هرکدوممون تو یه چیزی تخصص داره ،چشم عقاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این اسم و دیگه کسی صدا نمیکنه تو روزنامه اسمم و گذاشتن شبح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهم نیست برای ما همونی فرمانده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یزدان ما الان تو ماموریت نیستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بریم تو فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خونه که شدیم برق شمشیر سامورایی چشمم و زد یزدان سریع جاخالی داد ،پرهام به سمتش حمله کرد ولی با دیدن صورت یزدان شمشیر و غلاف کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیزدان:الان به مرداس میگفتم میخام یه مبارزه باهات داشته باشم ولی نه انقدر زود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر میکردم متجاوزین آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس از سر این ننداختی، بهمون نگه اقا خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیوفته از سرش ،پرهام بچه ها میتونن برگردن بیرون، اتاق مهمان رو هم به یزدان اماده کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاقم حرکت کردم که یزدان دنبالم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میخام ببینمشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باخودت اوردی چیزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره ماشین جلو خونت پارکه به کد موبلندت گفتم بره بیارتش تو خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اتاقی که پرهام میبرتت قفسه ای پنهان ،پشت تابلو داره ولی اتاق اصلی جای دیگست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مشکلی نداره ببینمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه سالهاست باهم کار میکنیم مشکلی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که به سمت کتابخونه میرفتیم شروع کرد تعریف کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو شیراز که بودم بعد رفتن تو بهم یه ترور پیشنهاد شد ولی خیلی سخت بود نمیتونستم کاری بکنم، میدونمم سیاسی قبول نمیکنی ولی مرداس این یارو خیلی بابتش پیشنهاد داده گفتم با تو درمیون بذارم، بعدم بازنشستس دیگه کاره ای نیست ولی چون هنوز نفوذ داره کله گنده به حساب میاد، هیچکس مثل تو نمیتونه از برد دور با دقت بالا بزنه برای همین باهاشون یه جلسه گذاشتم، شنبه هفته ای که میاد باور کن اینطوری خیلی وضعمون توپ میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یزدان ،یزدان آروم برو. اولا که من قوانینم و زیر پا نمیذارم، بعدم هیچوقت زیاده روی نمیکنم شاید از نظرت من خودخواه باشم ولی زیاده رو نیستم به جایگاهمون نگاه کن، ما اخراج شده ایم ما کدای سوخته ایم، که تقلا میکنن زنده بمونن خوب یادته که لو رفت، آزمایشات مارو میخواستن قتل عام کنن، به سختی فرار کردیم هنوزم سازمان دنبالمونه، یادته که کافیه یه قدم اشتباه برداری، تیر خلاص تو پیشونیته من نمیخام ریسک کنم، زندگی برای من ارزش مند نیست ولی هنوز قلبم با خون انتقام میتپه کسی که منو وارد این بازی کرد دنبالمه منو بکشه، منم دنبالشم ولی الان میخام که لذت ببرم از خون ریختن کشتن یه ادم قدرت مند یعنی، مرگ خیلی زود میتونن ردمونو بزنن الانم میتونن ولی چون اینایی که میفرستیم بدرک ادم مهم نیستن زیاد پیشو نمیگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همش برام فلسفه میبافی مرداس شده یه بار گوش بدی چی میخام ازت، اصلا موضوع چیه نه سریع برا خودت میبری میدوزی نمیذاری من حرف بزنم،این یارو پسرش تو سیاست حرف اول و میزنه ولی چون پدرش خیلی تو دست و بالشه و اذیت میکنه میخاد از دستش خلاص شه، بعدم میخاد یه قرار داد کتبی بده که ما جونمون در امانه و درمقابلش میتونیم زندگی آزادانه ای داشته باشیم میفهمی، یکی از اون بالا دستا میخاد جونمون و تضمین کنه حتی اگر پلیسم بخاد نمیتونه دنبالمون بگرده مرد ،حرف من اینه یه گلوله تو مساوی با میلیاردها پول و تضمین زندگیمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز کردم وارد شد، قفسه ها باز بودن همونطور که داشت نگاه میکرد به پیشنهادش فکر کردم اخرین تروری که انجام دادیم شکست خوردیم، اون موقع که زیاد تر بودیم الان فقط منو یزدانیم، باگروهی که اصلا نمیشناسمشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرداس این دوقلوهای کمری خیلی خوشگلن، بابا چیکار کردی فکرکنم کسی لنگه تو نباشه با این همه اسلحه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیخیال نمیخاد، تعارف کنی اومدی 3صبح بکشیم بعد تعریفم میکنی باید فردا شب برم یه مهمونی دوشبه فقط خوابیدم حس میکنم خسته نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اگه منصور بود میکشتت میفهمید دوروز خوابیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا که مرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند زد زیر خنده چشمای عسلیش و ریز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمرده ،کشتیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه اینم رو بقیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق خارج شد، از پشت بهش نگاه کردم لباس کرم رنگش تقریبا به تنش چسبیده بود برآمدگی رو پهلوی سمت چپش منو برد ،به زمان قدیم زمانی که تو جنگ آزمایشی باید خودمون و نشون میدادیم ولی یه خطای من باعث شد دیده بشیم، یزدان برای اینکه من تیر نخورم هلم داد ولی خودش برعکس رفت تو یه لوله پهلوش یه سوراخ عمیق شده بود، بهمون رسیدگی نمیکردن بارها شده بود دزدکی رفته بودم بهداری و تونسته بودم براش دارو بیارم دووم اورد ولی گوشت اضافه ای که اورد، زخمش همیشه برآمده بود، شایدم برای منی که تو اون حال دیدمش بنظر میرسه که مشخصه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بریم دیگه چرا وایسادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش مدیون بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باهات میام جلسشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش برق میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باورم نمیشه قبول کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir