داستان درباره ی دختری به اسم دریاست… شخصیت شیطون و دوست داشتنی که تازه وارد دانشگاه میشه و یه سری اتفاقات براش می افته و با آدمای زیادی آشنا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنن …

ژانر : عاشقانه، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۲ ساعت و ۸ دقیقه

مطالعه آنلاین سادگی های دلم
نویسنده : دریا دلنواز

ژانر : #عاشقانه #کلکلی

خلاصه :

داستان درباره ی دختری به اسم دریاست… شخصیت شیطون و دوست داشتنی که تازه وارد دانشگاه میشه و یه سری اتفاقات براش می افته و با آدمای زیادی آشنا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنن …

مقدمه

پرچم کمک داور سرنوشت مدت هاست به علامت در آفساید ماندن شادی هایم بالاست .

نتیجه ی سرنوشت من و زمستان با هم به تساوی کشیده شد در حقیقت بازی به نفع تو تمام شد .

تقدیر قانون گل نهایی را منحل کرد تا مبادا تو با گل لبخندت دروازه ی سکوت مرا بشکنی .سرنوشت حتی ثانیه ای وقت اضافی برای باز پس گرفتن انتقامم از غم تو منظور نکرد .

قلب من بیشترین گل را از تو خورد تو دروازه ی قلبم را با مهارتی عجیب گشودی و ترجیح دادی که دروازه ی سکوتم همچنان بسته بماند . شنیدم که تکل از پشت کارت قرمز دارد نمی دانم آن زمانی که سرنوشت به تنها بخش باقی مانده از آرزوهای من پشت پا زد

داورها کجا بودند ؟

هیچ کس حتی کارت زرد نشانش نداد چرا هیچ داوری خطاهای سرنوشت را نمی بیند .

زیبا! سکوت تو خطای مسلمی ست که پنالتی دارد ! غمت آرزوهایم را درو کرد مدت هاست که دفاع آخر یا همان عقل مرا به شدت مصدوم کرده ای یاد تو دائم با ضربه های آزاد درست کنار دروازه های قلبم آتش به جانم می زند .

حقا که ... ... . دروازه ی خود را بستی و نقطه ضعف دل رسوای مرا یافتی . قضیه یک

کرنر ساده نیست تو از همه طرف به من گل زدی درد دل هایم را به اوت نزن به خدا این ها شوت های هوایی یک نفس نیستند ضد حمله هم نیستند که دفعشان کنی زیبای من نگذار فراق تو در همین بازی نخست از دور شرکت کنندگان در مسابقه ی زندگی جام پیکار حذفم کند

زیبا تو چه آسان مرا از جدول آرامش به دسته ی آخر دلواپسی فرستادی ... من فقط از تو گل خوردم حالا که درکم می کنی با مهربانیت برایم از تقدیر آوانتاژ بگیر

یاد تو در بین نود دقیقه صبوری و تحمل هم رهایم نمی کند تو را به خدا تجدید نظر کن تو دیگر کارت قرمز نشانم

نده کسی که خودش یک کارت زرد هم ندارد آن قدر مهربان است که گمان نمی کنم به کسی که خطایش تنها دیوانگی اوست قرمز نشان دهد .

محرومم نکن بگذار تماشایت کنم تا زندگی کنم من با دیدار تو زمین

دنیا و توپ تقدیر را خواهم بوسید و با افتخار به عنوان پیش کسوتی در عشق برای همیشه با جام زندگی خداحافظی خواهم کرد .

در آخر از سهراب نیم اجازه ای گرفته برایت می نویسم : (( تا تو هستی زندگی باید کرد . ))

گلایه:

دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی

با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی

دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی

اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی

دلی که داده ای به من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمی کنی

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی

یکبار از مسیر نگاهم عبور کن

آنقدر دور گشته که فرصت نمی کنی

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمی کنی

رفتی بدون آن که خداحافظی کنی

دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمی کنی

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی

زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی

به نام تنها شنوده ی درد و دل های دریا

از سر کنکور آزمایشی که بلند شدم حس خوبی نداشتم.دوباره آزمونمو خراب کردم.این همه ام خونده بودما ولی به قول اردلان درس خوندنم به درد عمه ام میخوره ...

بیرون سالن امتحان فروهه و ارغوان منتظرم ایستاده بودند ... با دیدن چهره درهم و غمگینشون فهمیدم که اوناهم مثل من گند زدن ...

با وجود گندی که زده بودم بازم با روحیه ورزشکاری جلوشون ظاهر شدم

- سلام روباهای مکار.میبینم که بازم گند زدیم!

ارغوان که شاکی تر از فروهه به نظر میرسید چینی روی بینیش داد و گفت

- واقعا که خسته نباشیم ... سه تامون بمیریم با این درس خوندنمون.

تشری به فروهه که هنوزم دمغ و پکر بود زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشقم تو چرا لالی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفشو روی شونه اش جابجا کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حوصله ندارم دریا ... بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان قیافه آدمای ترسو رو دراورد و زیر لب بهم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سگ بستن بهش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور از چشمه فروهه زدیم زیر خنده و پشت سر فرمانده بزرگ این اکیپ سه نفریه کوچیک راه افتادیم.هنوز چند قدمی از در موسسه فاصله نگرفته بودیم که صدای خنده های یاسی حواسمو پرت کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که به ماشین شاسی بلندش تکیه داده بود با پوزخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سه کله پوک.برسونمتون؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد همچین خندید که از اون فاصله من به راحتی تونستم لوزه ی چپشو با اون رگه های قرمز خونی و ببینم ... خواستم برم طرفش تا حالشو بگیرم که ارغوان دستمو کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولش کن ... حوصله ندارم باز موهاتو بکشه توهم جیغ بنفش بکشی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اصرار ارغوان و فروهه کوتاه اومدم و با یه"تف به ذاتت" کمی از حرصمو خالی کردم ... .چقدراز این دختره مغرور و احمق بدم میومد..متاسفانه همه چی تموم بود.از تیپ و قیافه گرفته تا درس و تست.. .تو همه چی اول بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه سه تامون ساکت بودیم.شاید به سوالای امتحان فکر میکردیم شایدم به رفتار یاسی ... نمی دونم ولی سه تامون دمغ بودیم ... خونه ارغوان و فروهه توی یه کوچه بود وقتی سر کوچه رسیدیم مامان ارغوان و دیدیم.هرسه لبخند زورکی زدیم تا ظاهرمونو شاد نشون بدیم.اما مامانش زرنگ تر از این حرفا بود تا باهامون سلام و احوالپرسی کرد با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میبینم که دوباره خراب کردین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان و فروهه آه کوتاهی از روی ناراحتی کشیدن.اما من زدم زیر خنده و در حالی که با صدای بلند میخندیدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونی خاله ما اینا رو خراب میکنیم .ولی به جاش کنکورمونو خوب میدیم.خیالت راحت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش خندید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا کنه.ما که از خدامونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره .بعد هر شکستی یه موفقیت بزرگ هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جمله رو اونقدر غلیظ گفتم که همگی خندیدند ... خدا رو شکر مامان ارغوانم مثل بابای من از این اخلاقا نداشت که نمره ها رو چک کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستی ما سه تا از دوران راهنمایی بود.اونقدر بهم وابسته بودیم که تصمیم گرفتیم سه تامون دانشگاه آزاد یه رشته رو انتخاب کنیم.خونه ما یه چهار راه بالاتر از خونه اونا بود ... منکه همیشه عادت به وراجی داشتم.حوصله ام از این پیاده روی اونم سربالایی سر رفته بود ... .برای همینم کلافه شدم..گوشیمو دراوردم تا به یکی زنگ بزنم و مخشو کار بگیرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب به کی زنگ بزنم؟؟ ... بیتا ... بهار ... اردلان. ..سروش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور با خودم داشتم اسم ها رو تکرار میکردم که تلفنم زنگ خورد ... اسمی نیوفتاده بود اما جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ... کی پشته خطه؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام پندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده اش حالمو جا آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام جناب .چه عجب اینورا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه طوری دیوونه؟؟ کم زبون بریز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای به چشم ... خوبم. تو خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون.دیشب نیومدی پایین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه.امتحان داشتم.شب باید زود میخوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب چه کردی؟ شیری یا روباه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد گندی که زدم افتادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای پندار دست رو دلم نذار که خونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز خراب کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.ریاضی که از 40 تا تست 5 تا بیشتر نزدم.نمی دونم چرا هر 5 تاشم جوابش هیچکدام شد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای دریا تو دیوونه ای خب جواب نمیدادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا هی پشتیبانم می اومد دم گوشم میگفت ریاضی بزن .ضریب چهار داره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار اونقدر خندید که خودمم زدم زیر خنده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا میخواستم بگم پنجشنبه میریم کوه.میای؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جووون.املت با پیاز!! معلومه که میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط دریا من از الان دارن اتمام حجت میکنم.وای به حالت مثل همیشه خواب بمونی.میزاریم میریما.گفته باشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو به مظلومیت زدم و با صدای غمگین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پندار دلتون میاد؟؟ اصلا بدون من مزه میده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خیلیم دلم میاد.کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از اولم کاری نداشتم.تو زنگ زدی مزاحمم شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای موذی.خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلانه سلانه راه رفتنم باعث شد دیرتر برسم ... خونه ساده ای داشتیم یه جورایی قدیمی ساز بود ... خونه ی سه طبقه ای که ساکنین طبقه اولش دایی مجید و همسر محترم منیر به همراه سه تا شازده پسراشون زندگی میکردن.البته پسر بزرگشون خارج از ایران تشریف داشت و کنار مادر محترمش درس میخوند و زندگی میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبقه وسطی دایی حمید و مهرناز مهربون که دو فرزند داشتن.نگین که تازه دوم راهنمایی بود و اردلان که فارق التحصیل رشته برق یود و تو یکی از شرکت های مخابرات کار میکرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید و تو قفل چرخوندم و وارد حیاط شدم ... ساختمون ساکت بود ... معلومه یا همه سر کارن یا دانشگاه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلوی در خونه دایی حمید رد نشده بودم که در خونشون باز شد و زندایی مهناز در حالی که ماسک بزرگی روی دهنش زده بود و دستکشایی که دستش بود با یه کیسه پر از آشغال اومد بیرون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام زندایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دریا جان خوبی؟ کلاست چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلاس نداشتم زندایی.کنکور آرمایشی بود ... زندایی خونه تکونی راه انداختی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... دیدم دکوراسیونمون قدیمی شده گفتم عوضش کنم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان.حالا کمک نمیخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم.توهم خسته ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه پس کاری بود صدام کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم زن دایی داره دروغ میگه.لاید دوباره وسواسش گل کرده افتاده به جون خونه! اونقدر وسواسش شدید بود که ما با اینکه طبقه بالاشون بودیم ولی چند ماه یه باز میرفتیم خونشون.چون میدونستم هر دفعه که مهمون از خونشون میره حونه رو زیر و رو میکنه..دایی ام از این قضیه شاکی بود جتی چند سال پیش تا مرز طلاق پیش رفتند. اما باز به خاطر بچه هاشون پشیمون شدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستیه بابام با دایی هام به دوران دانشجوییشون برمیگشت . از قدیم باهم دوست بودن.با اینکه دایی حمید اخلاق تند و خشنی داشت ولی بابام خیلی دوسش داره و بیشتر اوقات باهم هستند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول کلیدمو جا گذاشته بودم ... احتمال دادم بابا خونه باشه .برای همینم در زدم که بابام در و باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دختر بابا ... باز کلید یادت رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشامو در می آوردم که جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلید بالا رو یادم رفت ببرم.شرمنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وارد خونه شدم صوتشو بوس کردم که دوباره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه خونه نبودم میخواستی چیکار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شصتمو توی دهنم گذاشتم که مثلا دارم درباره یه سوال سخت فکر میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان میرفتم خونه دایی های محترم!! مخصوصا پیش زندایی منیر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا مرموز خندید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونم رات داد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زیر خنده و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واه واه چه حرفا!! اصلا چه معنی میده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیکه کلام های زندایی منیرم ورد زبونم بود..نمیدونم چرا زندایی همچین از من خوشش نمیاد.گاهی وقتا فکر میکنم به من آلرژی داره!!شایدم مهمترین دلیلش این بود که زندایی منیر به ظواهر و لباس پوشیدن بی نهایت اهمیت میداد.در صورتی که من یا همیشه لباسام گشاد بود با چروک!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد اینکه لباسامو عوض کردم روی زمین دراز کشیده بودم که بابا با یه لیوان آب طالبی اومد تو اتاقم ... سر جام نشستم و لیوان و گرفتم ... اولین قلپی که خوردم جیگرمو حال آورد ... حیلی خنک و تگری بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا امروز کلاس نمی ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اتفاقا سه تا شاگرد دارم که بار اولشونه میان!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قلپ دیگه قورت دادم و با خنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس امروز حسابی تو دردسری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا پورخند با نمکی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه مثل توئن؟؟ خداروشکر باهوش به نظر میرسن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی ادای گریه دراوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی من خنگم؟؟ داشتیم سعید جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خیلی جدی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه!! بلا نسبت خنگ!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنده خدا یهو با لحن شاکی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر جون من بابام اومد جلوی چشمم تا به تو ویلون یاد دادم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کوچولو دلخور شدم .اما رک و پوست کنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر خودته! من از اول عاشق پیانو بودم! دیدیم که خیلی زود یاد گرفتم ولی ویلون صداش رو اعصابه.تازه خیلی ام سخته.انگشتام درد میگیره ... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست گذاشتم رو نقطه ضعفه بابا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر اصلا هم اینطور نیست ... بگو تنبلم حوصله ندارم وقت بذارم! مگه نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا حق داشت ویلون خیلی سخت تر از پیانو بود و نیاز به تمرین داشت.منم از اونجایی که خیلی گشاد تشریف داشتم و کلا آدم بدرد نخوری بودم حسابی با این ساز مشکل داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا امتحان کنکور یه ماه بیشتر نمونده بود و من با دیدن درصدای خوشگل و پایینم مطمئن بودم نه آزادمو قبول میشم نه سراسری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج شنبه بعد نماز صبحم دیگه نخوابیدم و وسایلمو برای کوه پیمایی خانوادگی آماده کردم ... شلوار جین مشکیمو با مانتوی آزاد و گشادم که نارنجیه خوش رنگی بود پوشیدم.شال سبزمو که سرم انداختم برای احتیاط هم سویشرت قهوه ایمو برداشتم ... کیف کولی سفیدم پر از تنقلات شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها پایین می اومدم که مدام بند کفشم بین پام گیر میکرد ... جلوی در ورودی ساختمون واستادم ... بند کفشمو تو کفشم کردم و وارد حیاط شدم.سلام بلندی گفتم که باعث شد پندار درحالی که داشت شیشه های ماشینشو پاک میکرد نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام هویج جان! چه خوشگل شدی امشب!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو از روی شونه هام برداشتم و با شیطنت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب مهربون کیفمو تو ماشین تو بذارم یا تو ماشین اردلان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو از دستم گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فرقی نمیکنه! تو دوست داری با کدوم بیای؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اگه بخوام با اردلان برم منو با این تیپ سوار نمیکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار با صدای بلند خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدرم تو ازش حساب میبری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به پاک کردن شیشه های ماشینش مشغول شد که نگاهم به کفشای قهوه ایم افتاد.یکی اش روش گل نشسته بود و اون یکی تمیز تر به نظر میرسید ... کنار شیر تو حیاط بودم و داشتم کفش هامو میشستم که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دریا! صبح بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو برگردوندم و به اردلان که توی اون لباس ست سورمه ای – سفید خیلی خوشتیپ و جذاب شده بود نگاه کردم ... نمی دونم چرا با دیدن اردلان زبونم قفل میشد ... هم ازش میترسیدم و هم ... اصلا اونقدر عصا قورت داده بود که جرئت نمیکردم باهاش شوخی کنم.جواب سلامشو زیر لب دادم واونم بدون اینکه نگام کنه سمت پندار رفت.به جای اینکه به مامان مهربونش بره کلا کپ دایی حمیدم بود و این خشونت و سردی ام از اون به ارث برده بود.پیمان هم با چشمای پف کرده اش به جمعمون پیوست.ینا به درخواست اردلان قرار شد با ماشین پندار بریم و دیگه دوتا ماشینه نریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت که کوه میرفتیم بهار و بیتا هم میاومدن ولی اینبار پندار گفت که به خاطر مهمونی که شب دارن اوناهم نمیان.اردلان کنار راننده نشست.من و پیمانم عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت بودن و حرفی زده نمیشد.دیگه حوصلم داشت سر میرفت.پیمان که مثل بچه ها خوابیده بود.اردلان هم برج زهر مار! اما پندار هرازگاهی با خواننده اهنگ خارجی چیزایی زمزمه میکرد ... از حقم نگذریم هم صداش خوب بود هم زبان انگلیسیش!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر عقب ماشین وول خوردم و جابجا شدم که اردلان با عصبانیت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو زیرت میخ گذاشتن که اینقدر وول میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار تو ائینه به چشم هام که با تعجب به اردلان خیره شده بود نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکارش داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردلان سرشو چرخوند و با عصبانیت به من که از ترس خشکم زده بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا وقتی همه پسریم چه دلیلی داره توهم بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار به جای من جواب داد و اینبار با تن بالا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چته اردلان؟؟ معلومه چه مرگته؟ تو ناراحتی نمی اومدی! دیشب که بهت گفتم دریا میاد.اونموقع حالت خوب بود پیله نکردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردلان دیگه جواب نداد و با اخم صورتشو ازم برگردوند ... .واقعا دست خودم نبود.حوصله ام سر میرفت.. کلافه شده بودم که حواسم پرت پیمان شد ... اصلا چه معنی میده تو ماشین بخوابه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمالی از جیبم دراوردم و به طرف بینی پیمان بردم ... دستمالو هنوز تو سوراخ دماغش نکرده بودم که چینی روی بینیش داد ... دوباره دستمال و به طرف بینیش بردم.منتها اینبار کامل تو دماغش فروبردم که یهو دستمو کشید و جیغ منم رفت رو هوا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیمان مچ دستمو فشار میداد با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا عادت داری کرم بریزی جوجه اردک زشت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردلان هم از لقبی که پیمان بهم داده بود خنده اش گرفته بود اما پندار گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا تو باشی با خیال راحت کنار این دریای مواج نخوابی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیمان دستمو جلوی دهنش گرفت و با تهدید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان که دستتو گاز گرفتم میفهمی که با من شوخی نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلاشم برای نجات دادن دست عزیزم بی فایده بود و پیمان گاز محکمی از پهنای دستای لاغرم گرفت.اگه همین نیم چه خواهش های پندارم نبود که به فشار دادن دندونای دراکولاش روی دستم ادامه میداد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یک ساعت و نیم پیاده روی به یکی از رستوراناش رفتیم تا صبحونه بخوریم.روی تخت با کمی فاصله از اردلان نشستم تا با دیدنم خنده ی محوی که روی لبش بود خشک نشه.سعی کردم زیادم تکون نخورم و حرف نزنم یا به قول اردلان تا سوالی ازم نپرسیدن جواب ندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه سرم به خوردن املت مورد علاقه ام گرم بود .اردلان هم برای بقیه حرف میزد و اوناهم گوش میدادن که یهو یاد خواستگار بیتا افتادم و بدون اینکه منتظر بمونم تا حرف زدن اردلان تموم بشه با ذوق و شوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی امشب قراره برای بیتا خواستگار بیاد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردلان با اخمی که روی پیشونیش اومده بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چرا ذوق کردی؟ بار اولش نیست که براش خواستگار میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافم مثل فرنی وا رفت! پیمان برای اینکه دستم بندازه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه میدونی برای این بچه خواستگار نمیاد.عقده ای شده ... بیچاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هر دو زدن زیر خنده ... پندار به چشمای من که اماده گریه کردن بود نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا میدونی خواستگارش کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو نسبت به خنده های اون دوتا بی تفاوت نشون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسابدار شرکتی که توش کار میکنه.پسره سی سالشه.خوبم هست.از این خوشتیپا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیمان پوزخندی به اردلان زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم چرا واسه این دیوونه کسی نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه ایندفعه خیلی ناراحت شدم.پندارم که متوجه ناراحتیم شده بود قندی که تو دستش بود به طرف پیمان پرت کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا!! شما دوتا امروز یه طوریتون میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با همون صورت مهربون و مردونه اش بهم چشمکی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دربا ولشون کن.اینا خلن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم و ابرویی برای جفتشون اومدم و بی خیال از روی تخت بلند شدم و به طرف دستشویی رفتم که دوباره پیمان و اردلان زدن زیر خنده .لابد اینبار داشتن تیپمو سوژه میکردن ولی برام اهمیتی نداشت.صورتمو چند باری آب زدم و مسواکمو از کیفم دراوردم.مشغول زدن دقیق مسواک به دندونام بودم که به صورتم دقیق شدم. ابروهای بهم پیوسته و پهن مشکی که همرنگ چشمای درشتم بود ... .بینیه یه کم گوشتی اما نه در اون حدی که اردلان میگه دماغ فیل!می دونستمم چرا اینقدر به دماغ من گیر میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه اینکه منم مثل بهار و بیتا دختر خاله های عزیزم دست به کار شم و برم زیر تیغ عمل جراحی ... با اینکه صورت پر مویی داشتم ولی بغیر برداشتن پشت لبم کار دیگه ای نکردم ... کی حوصله درد کشیدن داره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستشویی که اومدم بیرون به تختمون نگاهی انداختم که هیچکدوم اونجا نبودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم افتاد به سه تاشون که جلوی در رستوران منتظرم بودن ... داشتم به طرفشون میرفتم که ارغوان به گوشیم زنگ زد.با ارغوان تقریبا تا دم ماشین حرف زدم ... اونقدر از دستش میخندیدم که دائم پندار چپ چپ نگام میکرد و منم صدای خندمو میاوردم پایین.توماشین که نشستیم هرکی سرش به یه کاری گرم بود.پیمان کلش عمودی با زاویه 45 تو گوشی.. اردلان مشغول ور رفتن به سیستم صوتی ماشین ... منهم سریع هنذفریمو تو گوشم گذاشتم و مشغول گوش دادن به آهنگ شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه ای که به بازوم خورد سرمو از روی صندلی بلند کردم ... پیمان چرا لبو دهنشو اینجوری تکون میده؟؟ آهان ... هنزفری تو گوشمه نمیشنوم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان و مرض! پندار باهات کار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بین دوتا صندلی جلوی ماشین بردم و درحالی که نیمه صورت پندار و میدیدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جونم؟؟ چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با کی حرف میزدی؟ دوستات بودن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره ارغی بود.میخواست ببینه خوش گذشت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پندار: تو چی گفتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اردلان انداختم که به بیرون خیره شده بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نداشتم بدم.اگه بهار و بیتا بودن حتما بهم خوش میگذشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ماشین و تو حیاط برد از همه خداحافظی کردم.اردلان که جوابمو نداد ولی پندار چشمکی بهم زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباساتو عوض کردی خستگیت در رفت بیا پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه نمیرفتم.مخصوصا وقتایی که بابا پیشم بود.الکی "باشه "ای گفتم و راه پله ها رو پیش گرفتم. تا در خونه رو باز کردم بوی فسنجون چنان به مشامم خورد که با جیغ گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جون فسنجون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که سر نماز بود ولی من اول یه سر به اشپزخونه زدم و ناخونکی به فسنجون خوش رنگ و لعاب بابا زدم.مثل همیشه ظرفای ناهار و با سلیقه روی اپن چیده بود. داشت "سلام "نمازشو میخوندکه پشتش نشستم و تا نمازش تموم شد از پشت بغلش کردم ... .با همه وجودم عطر تنشو بو کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبول باشه بابا جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو که روی شونه اش حلقه کرده بودم بوسید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبول حق. خوش گذشت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه جورم! جای شما خالی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس خوش نگذشته!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو از دور گردنش باز کردم و کنارش نشستم ... داشت جانمازشو جمع میکرد که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدم نبود.فقط این می دونی بابا این پیمان و اردلان همه اش منو مسخره میکنن.فکر میکنن من بچه دو سالم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند میشد که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر خودته! یه جوری رفتار میکنی که دربارت اینجوری فکر کنن! زیادم به حرفاشون اهمیت نده بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند شدم و خودمو انداختم تو بغلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به موقع بهشون ثابت میکنم خودمو زده بودم به کوچه علی چپ!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه دوش بگیرم به پندار اس دادم که نمیام.اونم یه "اوکی" زد و قضیه منتفی شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ماه گذشت و من کنکورمو به خوب و خوشی دادم.می دونستم شانسم برای قبول شدن تو دانشگاه سراسری کمه اما برای آزاد باز خیالم راحت بود .البته نه به اندازه فروهه و ارغوان.بالاخره بعد اومدن نتایج نفس راحتی کشیدم.عالی شد سه تامون یه رشته و یه دانشگاه ... به همین مناسبت بابا یه مهمونی خودمونی برام گرفت و از دایی ها و خاله محترم و عمه و عمو همرو دعوت کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای مهمونی سر همیه جینمو پوشیدم وموهامو خرگوشی بستم.خیلی ساده اما به نظر خودم خیلی ام شیک و سنگین.تازه با ست گلسرم هرچی بدلیجات داشتم به خودم اویزون کردم.اینقدر از خودم خوشم اومده بود که هی جلوی ائینه میرفتم و قربون صدقه خودم میرفتم.خوبه کسی ندید وگرنه قطعا رای به دیوونه گیم میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی مهمونا اومدن جز اردلان ... از نگین که سراغشو گرفتم گفت خسته بود نیومد ... ولی بهم برخورد میتونست دو دقیقه بیاد بشینه بعدم بره.پسر عموهام سالی یه بارم نمیان خونمون ولی امروز اومده بود.فکر میکردم سروش با نامزدش بیاد اما تنها اومده بود منم سراغی از گندم نگرفتم! لابد اونم خسته بوده نیومده! والله ... هرکی به ما میرسه میگه خستم!اما احسان بود .زیادازش خوشم نمی اومد ... اونم دست کمی از پیمان و اردلان نداشت ... حسابی زبونش باد بزن جیگرش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل مهمونی برای منی که مدام با نگین به حرف زدن بودم قد یه ساعت طول کشید ولی نمی دونم چرا عقربه های ساعت 11 و نشون میدادن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونا که رفتن خودم همه وسایلو جمع کردم و شستم.سراغ عسلی ها رفتم تا تمیزشون کنم که گوشی نگین و دیدم. میدونستم بغیر زندایی کسی این ساعت بیدار نیست ... با عجله از پله ها اومدم پایین.پشت درکه رسیدم چنتا نفس عمیق کشیدم تا حالم جا بیاد.آروم تقه ای به در زدم.یه خوده منتظر موندم و دوباره در زدم تا اینکه صدای چرخیدن کلید توی قفل اومد ... اردلان درحالی داشت با موبایل حرف میزد در و باز کرد.بهش سلام کردم که با سر جوابمو داد.دیوونه شده بود .زل زده بود به من بعد داشت با موبایلش حرف میزد. گوشیو آوردم جلوی چشمش و با صدای آروم گفتم"مال نگین"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز کرد و موبایلو ازم گرفت.براش دست تکون دادم تا برم خونه که یهو مچ دستمو گرفت ... هنوز داشت با موبایلش حرف میزد که اخم بامزه ای روی پیشونیش نشست و با صدای آروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه مین واستا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا دستام یخ کردن.انگار فشارم افتاده بود.اصلا توجه من نبود که چند دقیقه است منتظرشم تا دستمو ول کنه.با خیال راحت داشت حرفشو میزد ولی من داشتم از حال میرفتم.من اینقدرام بی جنبه نبودم ولی همچین رفتاری از اردلان اونم نسبت به من بعید بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج دقیقه ای منتظر موندم تا تلفنشو قطع کرد .اینبار با خنده یه طرف موهامو کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با مزه شدی.مهندس!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذوق زده عشوه ای اومدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه دستمو ول کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان کادو تو میارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا از جلوی در رفت زیر لب به خودم گفتم"چه مهربون شده" تو دوران بچگی خودم غرق شده بودم که برگشت ... یه مشمبا بزرگ و جلوم گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید کادو نکردم. خدا کنه خوشت بیاد.البته تو با سلیقه بودن من که شکی نیست ولی سلیقه ی تو چپر چلاقه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت میخندید که اخمامو توهم کردم و مشمبا رو گرفتم و ازش خداحافظی کردم. انوقدر هیجان زده بودم تا وارد اتاقم شدم مثل ندید بدیدا مشمبا رو سر و ته کردم تا ببینم آقای باسلیقه برام چی خریده.یه کیف کولی آبی فیروزه ای با ست جامدادیش.توی اونم پر بود از خودکار و مداد نوکی و هرچی که لازمه درس خوندن بود.دو تاکلاسوری ام که توش گذاشته بود از همونایی بود که خودش دوران دانشجوییش میبرد.مارک دار بود .اگه وکیوم شده نبود فکر میکردم مال خودشو واسم اورده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاقه ی من به اردلان از دوران بچگی بود از همون موقعی که مامان و زندایی مهناز با هم حسابی جور بودن.دوستای دوران دبیرستان که بعد نسبت فامیلی تازه همو پیدا کرده بودن. بچه که بودیم دوسم داشت.آخه همیش خوراکی هاشو میاورد باهم بخوریم. با اینکه پنج سال از من بزرگتر بود اما همیشه تومهمونی ها کنارم بود و بابام میگفت ما بهش میگفتیم"بادیگارد دریا" منکه این عشق و علاقه رو هیچوقت به زبون نیاوردم. به خصوص از وقتی که اردلان دانشگاه قبول شد و رفت.یه جورایی رفته بود تو گروه پیمان و مدام منو سوژه خنده ی خودشون میکردن.حتی بعضی وقتا ادای حرف زدنمم در میاوردن.میگفت تو همیشه با دستات حرف میزنی.ولی چه لذتی از این بالاتر که عشقت بخنده اونم به هوای تو!! حتی اگه دلیلش مسخره کردنت باشه ... همونکه باز به چشمش میام و بعضی اوقات وقت میذاره و منو دست میندازه برای من کافیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از انجام دادن کارهام.سراغ کتاب شعرم رفتم و خیلی اتفاقی یکی از صفحه هاشو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(چقدر شبیه مادرم شده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نمی شناسی ام ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نمی شناسمت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دانم که مرانمی شنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من اینرا از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با توام بی حضور تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی منی با حضور من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می بینی تا کجا به انتظار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی سهم من از خود دلی بودکه به تو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بایدپیش از بند آمدن باران بمیرم !(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز اول دانشگاه با ارغوان و فروهه قرار گذاشته بودیم تا باهم بریم.فربد برادر فروهه ام مسئول رسوندنمون بود.برای همینم با خیال راحت صبحونه مفصلی خوردم و حاضر شدم. از جلوی در خونه دایی حمید رد نشده بودم که چشمم به زندایی افتاد که تو راهرو واستاده بود ... تو دستش یه سینی کوچیک بود ... .نگاهی به داخل سینی انداختم ... قرآن و یه ظرف آب ... یاد مامانم افتادم ... کاش الان بود ... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ غمو از روی صورتم برداشتم و لبخند جاش آوردم ... جفت پا پریدم جلوش و با خوشحالی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام قربونت برم.افتادی تو زحمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغضی که تو صداش بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مبارکه عزیز دلم.ایشالله موفق باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به دستای پوست پوست شده زندایی افتاد.از بس به آب زده بود که پوست دستش ترک خورده بود و یه حالت زبری داشت.از زیر قران ردم کرد اما تا ظرف آب و بلند کرد زدم زیر خنده و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زندایی نمیخوای که اینو بریزی پشت سرم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی مثل بعضی اوقات که خیلی خوشحال میشد زد زیر خنده ... از اون خنده های ته دلی که آدمو دوباره به خنده میندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه قربونت برم.از بعد نماز دعا خوندم توش فوت کردم .یه قلپ بخور اشالله که همیشه شاد و سلامت باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی کاری که زندایی گفت انجام دادم.آخر سرم صورتشو بوسیدم و خیلی سریع به دستاش که میلرزید بوسه ای زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا جان این چه کاریه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین تا اشکامو نبینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چه حرفیه زندایی شماهم جای مادرم. قربون دل مهربونش برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا سرمو آوردم بالا دیدم صورتش خیس اشکه.منکه هیچوقت نمیتونستم بی صدا گریه کنم.نمی دونمم زندایی از کی یاد گرفته بود ولی اشکاشو پاک کردم و از پله ها با سرعت اومدم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در منتظر فربد بودم که موبایلم زنگ خورد.حتما فروهه یا ارغوانن.میخوان بگن بیام سر کوچه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو جونم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلــــــــــــــه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان چیه؟ دیگه داری مهندس میشی .هنوز مثل بچه ها حرف میزنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان .پندار تویی؟؟ سلام.فکر کردم ارغوانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخوای قبل از اینکه تلفونتو جواب بدی به شمارش یه نگاهی بندازی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.حالا اول صبحی خلقتو تنگ تر نکن عشقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زنگ زدم روز اول دانشگاتو تبریک بگم.مراقب خودت باش.شیطونیم موقوف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی پسر دایی مهربونم.چشم هرچی شما بگی.بهر حال تو چنتا پیرهن بیشتر از من پاره کردی! من رو حرف تو حرف نمیزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای شیطون. به فربد و رفقا سلام برسون.فعلا خدافظ مهندس کوچولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.بای هانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین شاسی بلندی جلوی در خونمون واستاد.همینجور که داشتم حدس و خطا میرفتم که بچه ها ن یا نه.شیشه راننده اومد پایین و با دیدن چهره فربد جیغ کوتاهی زدم و دوییدم طرف ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین که شدم فربد به طرفم برگشت و با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا مگه دارید میری اردو که اینقدر ذوق کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با نیش بازم بهش چشمکی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رئیس ما چطوره؟؟ خوش بحال کارمندات که رئیسی به این خوشتیپی دارن.دلم خواست!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر ما تو مدرسه پز داشتن فربد و پندار و میدادیم.مخصوصا وقتایی که قرار بود یه کدومشون بیان دنبالمون.از صبح تو مدرسه اعلام میکردیم و برای تماشایه این دوتا بلیط میفروختیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون ارغوان عقب نشسته بود جریان مهمونی و براش تعریف کردم .فربد که انگار از پچ پچ کردنای ما حرصش گرفته بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا بلند تر بگو منم بشنومم! نامحرمم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اختیار داری ولی حرف مهمی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فربد دوباره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که راست میگی! من بعد این چند سال تو رو نشناسم؟؟ خوشحالی تو بابت دانشگاه نیست! جریان چیزه دیگه ایه. مگه نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروهه که جریان همون شب پشت تلفن براش گفته بودم و در جریان بود بلند خندید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فربد اذیتش نکن.میخواست میگفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فربدم از تو آئینه بهم نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی گفتم خبریه! چشمات امروز برق میزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمک جواب آخرم به فربد بود.می دونستم نباید بیشتر از این بهش بگم وگرنه از فردا اونم دستم میندازه.باز خدا خیر بده دوست خوشگل و مهربون خودمو که جلوی داداششو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه کنار فروهه و ازغوان بهم خوش میگذشت.با اینکه جفتشون اهل تیپ زدن و یه جورایی به خودشون رسیدن بودن اما من با این سر و وضعم باهاشون راحت بودم. اونقدرم جذبه داشتن که کسی جرئت نکنه من و جلوی این دوتا مسخره کنه. روز اول دانشگاه دو تا کلاس داشتیم اولیش که فیزیک یک بود بعدشم اندیشه یک ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربالایی دانشگاه و به اصرار من آژانس گرفتیم ... با هزار جون کندنی بود کلاسمون و پیدا کردیو.وقتی وارد کلاس شدیم تقریبا جلو ها پر شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و ارغوان که به ترک دیوار دانشگاهم میخندیدیم اما فروهه انگار میخواست همه رو بزنه .چنان اخم کرده بود هرکی ندونه فکر میکرد چی شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سه تا صندلی اونم یه ردیف مونده به ته کلاس جا بود.سه ردیف آخرم که همه پسر بودن.ما سه تا شده بودیم گل وسط مجلس!اول من وارد ردیف میزها شدم و کنار دوتا پسری که داشتن حرف میزدن نشستم.فروهه ام بین من و ارغوان نشست.البته من از نیتش با خبر بودم به خاطر همین هیچی نگفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی حرفی ام نداشتم با فروهه بزنم برای همینم با موبایلم به ارغوان اس دادم"چطوری جوجه مهندس؟؟"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر موندم تا پیامم دست ارغوان برسه.نگاهی به گوشیش انداخت و با تعجب به منکه ریز ریز میخندیدم انداخت تا بهش چشمک زدم پیاممو خوند و زیر چشمی بهم نگاه کرد.فهمیدم داره جواب میده.چند لحظه بعد برام نوشت"وای دریا پسر کناریت چه تیکه ایه! ببین چه چشمایی داره!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چقدر تلاش کردم نتونستم سرمو بچرخونم و تابلو نگاش کنم.تو کند و کاو گوش دادن به حرفاشون بودم که استاد وارد کلاس شد منم از فرصت استفاده کردم و به پسری که کنارم نشسته بود نگاه کاملی انداختم.حق با ارغوان بود طرف خیلی خوش چهره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد نیومده شروع کرد به حرف زدن اما نه در باره درس .درباره ی دانشگاه و محیطش که میتونه باعث بشه خیلی ها دست به اشتباه بزنن یا عاقبت خودشونو خراب کنن!منکه اصلا گوش می دادم که ارغوان دوباره بهم پیامک زد"دریا ردیف هفت صندلی پنج و شش از سمت راست خوبن! جلوییمونم بدک نیست.منتها بوره من خوشم نمیاد!ببین میتونی پسرای پشت سرمونو دید بزنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای از این کنجکاوی ارغوان خنده ام گرفته بود یه خورده به مغزم فشار آوردم.بهترین کار این بود که خودکارمو از کنارم بندازم تا به بهونه ی اون یکی از پسرهایی که پشتمون نشسته بودند بخوام خودکار و بهم بدن.منم میتونم اون موقع نگاشون کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین کارو کردم .برگشتم ببینم که خودکارم کجا افتاده که استاد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم شما صندلیتون میخ داره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف استاد کلاس رفت رو هوا.منم لبخند زورکی به استاد زدم و تا کلاس ساکت شد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه استاد میخ نداره.ولی لیزه! خودکارم از روش افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه به خصوص ارغوان و فروهه زدن زیر خنده که یکی زد به شونه ام. دوباره به طرف عقب برگشتم .پسر با مزه و شیطونی که خودکارم دستش بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا خانوم کوچولو.خودکارت! مراقب باش اینبار خودت لیز نخوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان که داشت حرفامونو گوش میداد زد زیر خنده اما فروهه چنان تشری بهم زد که پهلوم دو نیم شد.خودکارو از دستش گرفتم و بدون هیچ حرفی رومو برگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم.قابلی نداشت .وظیفه ام بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این وسطا فروهه با اخم زل زده بود بهم.منم که سیلی نخورده همه رو لو میدم با ترسی که ازش داشتم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کردم.بخدا تقصیر ارغوان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروهه ام که متوجه اس ام اس بازیمون شده بود گوشیای جفتمونو گرفت گذاشت تو کیفش. دیگه مجبور بودم به حرفای استاد که حالا داشت درس میداد گوش بدم.داشتم از روی تخته فصل های درسمونو مینوشتم که خودکار پسر کناریم افتاد زمین و چون داشت هنوز مینوشت به جاش من دلا شدم و خودکار و گذاشتم رو میزش.دوباره زل زدم به تخته که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستتون درد نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم هنوز به تخته بود که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگفتین .میزاش لیزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت و بهش نگاه کردم.ارغوان راست میگفت.عجب چشمایی داشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی گذشت تا بچه ها شروع کردن به "خسته نباشید "گفتن. ولی چون جرئت نداشتن خیلی آروم میگفتن .استادم به روی خودش نمیاورد. تا اینکه دستمو بالا بردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد!! اجازه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد درحالی که صورت سوالی و پای تخته مینوشت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند لحظه صبر کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئله رو که کامل پای تخته نوشت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد نمیدونست صدا از کدوم طرفه.. داشت این ور و اون ورو نگاه میکرد که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد خسته نباشید!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه دوباره این جمله رو با صدای بلند گفتم بچه ها زدن زیر خنده که استاد بهم نگاه کرد و لبخند محوی زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به یه شرط؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا به جای من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه شرطی استاد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد چند قدمی راه رفت و گفت به شرط اینکه این خانوم از این به بعد بیاد جلو بشینه.قبوله؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند نفری برگشتن تا ببینن من کیم یا شاید چه شکلیم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد چون اصرار میکنید قبول میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها هم ذوق زده هورای بلندی گفتن و کلاس با اجازه ی استاد تعطیل شد. تا کلاس بعدی دو ساعت بیکار بودیم برای همینم رفتیم سلف تا یه چی بخوریم.بوی غذای دانشگاه به منی که مستعد استفراغ بودم حالت تهوع میداد. تا چایی و کیکمونو خوردیم و یه گپ یه ساعته زدیم از سلف راهی کلاسمون شدیم.تقریبا همون آدمای قبلی سر این کلاسم بودن اما خلوت تر از قبلی بود. خواستیم میز جلو بشینیم که صدایی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوما اینجا براتون جا گرفتم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ارغوان طرف صدا برگشتیم.همون پسری بود که سر فیزیک کنار من نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.فروهه که بلافاصله سر جاش نشست وزیر لب غرغر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود همینجا میشینیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم از ترسم کنار فروهه نشستم اما ارغوان به پسره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید من عینکم همرام نیست! کلاس قبلیم جانبود اومدیم عقب.دستت درد نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره "باشه" ی آرومی گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نوبت ارغوان بود که غرغر کنه و شاکی بشه. چنتا دختر وارد کلاس شدن و به محض دیدن ما سه تا چنان چشم و ابرویی اومدن که گرخیدم.یکیشون که خیلی فیس و افاده ای بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشیدا. ما اینجا جا گرفته بودیم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروهه با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما که کیف و دفتری رو صندلی ندیدیم! بعدم مگه صف نونواییه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه از دخترا با توپ پر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما به یکی از بچه ها سپرده بودیم. لطف کنید پاشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر سماجت به خرج دادن که مجبور شدیم بلند شیم.حالا دیگه صندلی سه تایی نبود یا باید تکی میشستیم یا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم تا به همون پسره افتاد چشمکی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از اولشم باید می اومدین همینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره من کنار پسره نشستم و اینبار به ترتیب ارغوان و فروهه نشستن. ارغوان از پسره تشکر کرد .اونم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم.من مهدی ام. خوشحال میشم باهم آشنا بشیم. بعدم به پسره که کنارش نشسته بود و دائم مثل آدمای هیستریکی پاشو تکون میداد و سرش پایین بود اشاره کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم مهراد .دوست دوران دبیرستانمه ... پسره که اصلا اینجا نبود تا مهدی بهش تشری زد و اونم سرشو کج کرد و خیلی سرد و خشک گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان دم گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا مثل خودت چشم و ابروش مشکیه! خوبه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرف ارغوان خنده ام گرفته بود که مهدی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب شماها خودتونو معرفی نمی کنید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان دستشو جلو برد و بعد اینکه با مهدی دست داد اسمشو گفت.دوست مهدی که سرش تو دفتر خودش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروهه ام لبخند زورکی زد و اسمشو گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی چشماشو گرد کرد و بهم گفت: و شما؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریام ... دریا غریب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینکه اسم و فامیلمو گفتم مهراد سرشو بالا آورد و با تعجب نگام کرد ... مونده بودم این چرا اینحوری کرد که مهدی با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه.دلم برات سوخت ... چقدر غریبی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم خنده ام گرفته بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان ازم خواست تا پیشه فروهه بشینم.حق داشت همچین اخم کرده بود که ارغوان کم آورده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار فروهه که نشستم آروم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فروهه چته؟ چرا ادای آدمای تنگو در میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از محیط دانشگاه خوشم نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟ مگه چشه؟ این همه درس خوندیم که بیایم دانشگاه.حالا که اومدیم چندشت میشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا حوصله توضیح دادن ندارم.ول کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.پس با من دیگه حرف نزن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره دیوونه.اصلا اخلاقش مودیه! یه روز خوبه یه روز بد! کاش یه خورده اخلاقش به مامانش و فربد میرفت. کلا رو اعصابه.مثل مامانا میمونه.مدام گیر میده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه استاد وارد شد بچه ها یکی در میون از روی صندلی هاشون بلند شدن. ولی ردیف ما همه بلند شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس خوبی بود.توشم بحث های جالبی مطرح میشد تا اینکه بحث به قوانین ثابت و متغیر رسید. استادمون گفت قوانین متغیر متناسب با زمان تغییر میکنند مثل ِ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که حرف تو دهنم نمی مونه پریدم وسط حرف استاد و با صدای بلند گفتم: مثلِ صیغه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس از خنده منفجر شد ... اینبار فروهه ام میخندید .نمی دونم چرا به مهراد نگاه کردم ببینم اونم میخنده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اون ساکت بودو به مهدی که سرشو گذاشته بود رو میز و میخندید نگاه میکرد.استاد کمی صبر کرد تا بچه ها ساکت بشن بعد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... من منظورم چیز دیگه ای بود خانومه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا هستم ... دریا غریب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خانوم ِ غریب.این حرفا مال امروزِ ِ روزه که ما قوانین و به خواست خودمون تغییر میدیم و بهش عمل میکنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سری به نشونه تایید حرف های استاد تکون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه میدونی استاد.آقایون ما شیوه ی پیامبر و پیش گرفتن ولی هیچکدوم از ما شیوه ی حضرت زهرا رو پیش نگرفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد خنده ی پرمعنی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ازیتا

    ۵۶ ساله 00

    بیسیار زیبا ودلنشین بود خیلی لذت بردم ممنون از قلم نویسنده

    ۳ هفته پیش
  • m

    00

    وای بهترین رمانی بود ک خوندم عالی بود یجاهایی ازته دلم گریه کردم یجاهایی خندیدم باهمه رمانا فرق داره عالیهههه دومین باریه ک میخونمش

    ۲ ماه پیش
  • فرشته

    00

    رمان قشنگی بود اما آخرش خیلی بد تموم شد شهاب و گیتا چی شدن

    ۳ ماه پیش
  • ناشناس

    00

    سلام،عالی بسیار عالی خیلی دوسش داشتم باهاش خندیدم وگریه کردم 🙂

    ۴ ماه پیش
  • معصومه

    ۱۸ ساله 00

    آخرش عاشقونس یا نه

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    ۲۷ ساله 00

    عالی بودی نویسنده عزیز🫡

    ۴ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۲ ساله 00

    نسبت به رمان هایی که این اواخر خوندم قشنگ بود

    ۵ ماه پیش
  • Elahe

    ۳۱ ساله 00

    سلام رمان خیلی زیبایی بود قلمش بسیار توانا و عالی بود این رمان از اوناس که هی دلت میخواد از کمترین فرصتها استفاده کنی تا بخونیش خیلی جذاب و آموزندس این رمانو به همه پیشنهاد میکنم بویژه مجردها بخونن

    ۵ ماه پیش
  • رها

    00

    رمان قشنگی بود پر از احساسات پر از قضاوت ...

    ۵ ماه پیش
  • فضولی مگه?

    ۹۹ ساله 00

    خدایی رمان با حالی بود بعضی جاهاش غمگین بود ولی قشنگ بود نمیدونم چرا ولی عاشق شخصیت مهراد شده بودم خیلی قاطی پاتی بود

    ۵ ماه پیش
  • .

    00

    با اینکه رمان طولانی بود اما قشنگ بود

    ۶ ماه پیش
  • مون

    00

    آقا بخونید اوکیه .

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه

    ۱۸ ساله 01

    عاااالی بووود ولی کاش آخرش قشنگ توضیح میداد که بقیه شخصیت داشتان چه سرنوشتی داشتن

    ۷ ماه پیش
  • وحیده

    00

    گاهی خوشی گاهی غم 😔😔😔😔 عالی بود

    ۷ ماه پیش
  • ریحآنه

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • پریا

    10

    رمان خیلی قشنگ و خیلی طولانی بود ولی کاش شخصیت مهدی و مهراداونطوری نمیشد دست داشتم اکیپ سه نفره بشه شش نفره🥺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.